متن: أنتم عباد الله...شرح: شما اى بندگان خدا. در اين بخش قبل از شرح جملات فوق توضيح نكته اى ضرورى است و آن نكته اين است كه صديقه طاهره «ع» مسلمانان را از خطرى كه از نزديك و داخل آنان را تهديد مى كند هشدار ميدهد كه با غروب آفتاب نبوت شب پره ها به ميدان دارى پرداخته اند. زمينه ى رشد و آگاهى مردم در تصور عقلى به چند چيز بستگى دارد:ألف- لياقت و عرضه كار ب- علاوه بر لياقت داشتن وسيله كار. (اين دو مقدمه خارج از اختيار است).ج- استفاده صحيح از وسيله. (اين مقدمه در اختيار انسان است) و با داشتن تمام اين زمينه ها انسانها مى توانند به تمام هدفهاى منظور دست يابند. در اين بخش يادگار نبوت «ع»، به وجود اين زمينه ها در ميان جامعه اسلامى اشاره مى فرمايد:الف- اثبات لياقت مسلمانان و ايجاد اعتماد به نفس در آنان به پنج بيان:1- بندگى خدا.2- شرافت مخاطب بودن به فرمان الهى. «نصب أمره و نهيه».3- مسلمانان حاملان دين و وحى الهى هستند. «حملة دينه...» 4- مسلمانان امينان و سرپرست اجتماع خود ميباشند. «أمناء الله على أنفسكم...».5- مسلمانان حامل ابلاغ پيام الهى به امت ها هستند. «بلغائه الى الأمم...» ب- داشتن وسيله، وجود پيشواى حق كه عبارت از عهد نامه ى الهى به امت اسلامى است «زعيم حق له فيكم...» پس وسيله براى رشد موجود است.ج- استفاده ى صحيح از وسيله، عبارت از تبعيت و پيروى نمودن از وسيله است. «قائد الى الرضوان اتباعه و مؤد الى النجاة استماعه» با استفاده صحيح از اين وسيله ديگر خطرى تهديد نخواهد كرد. در تعقيب هدفهاى فوق اينك به شرح عبارت فوق مى پردازيم:در اين جمله خطاب به حاضران در مسجد نبوى صلى الله عليه و آله كه از اكثريت انصار و مهاجران تشكيل شده ميباشد. در قرآن كريم و روايات، از افراد بشر به «عباد الله» و يا «عبادي» تعبير شده مانند: «أن أدوا إلى عباد الله اني لكم رسول أمين» [ 18 دخان.] و يا «قل لعبادي الذين آمنوا يقيموا الصلوة» [ 31 ابراهيم.] بندگى خدا كمال واقعى انسان است كه اسلام مى خواهد جامعه بشرى را به اين كمال برساند. گواه بر اين واقعيت شهادت مسلمانان در نمازهاى روزانه به عبوديت پيامبر اسلام در پيشگاه خداى متعال است: «أشهد ان محمدا عبده و رسوله» قبل از شهادت به رسالت، شهادت به عبوديت است و اين خود بهترين دليل است كه پيامبر و بالاترين كمال انسانى كه عبوديت است ميباشد، و عبوديت خدا سعادت واقعى است، مگرنه اينست كه قرآن ميفرمايد: «إنالله» ما همگى مملوك او و از آن او هستيم، هستى تمام موجودات از او و او قيوم همه ى موجودات است. امام سجاد «ع» ميفرمايد:«أصبحنا في قبضتك يحوينا ملكك و سلطانك وتضمنا مشيتك و نتصرف عن أمرك و نتقلب في تدبيرك، ليس لنا من الأمر إلا ماقضيت ولا من الخير إلا ما أعطيت» [ صحيفه سجاديه دعاى صبحگاهان و شامگاهان.] «صبح كرديم در قبضه ى قدرت تو، ملك و سلطنت حقيقى تو ما را فرا گرفته، و مشيت و اراده تو ما را در خود پيچيده و با تدبير تو در اين عالم تصرف مى نمائيم و براى ما جز به آنچه قضاى تو تعلق گرفته، و از خير آنچه ارزانى فرموده اى نيست...» چنانكه تصورات ما در قبضه ى قدرت نفس ما ميباشد و نفس ما قيوم همه آن صورتهاست، تمام موجودات نيز در قبضه ى ذات ربوبى است. «بحول الله و قوته أقوم و أقعد»، بحول و قوه الهى برمى خيزم و مى نشينم... نكته ظريفى كه اين ذكر دارد عبارت از بالا بودن حول و قوه الهى از نشست و برخاستن اختيارى من است. و بهمين جهت «أقوم و أقعد بحول الله وقوته» تعبير نشده، يعنى مسلمان قرآنى بايد در تمام جزئيات و حالات بينش الهى داشته و حركات خود را در حيطه و قلمرو حول و قوه او بداند. و اين است حقيقت سلطنت او و بندگى و بيچارگى انسان. بندگى و تسليم باين شيوه مايه ى هر سعادت است، زيرا بشر با تسليم به اين واقعيت و شناخت بندگى از هر گونه قيد و اسارت رهائى خواهد يافت. و برنامه ى اسلام استوار ساختن رابطه ى عبوديت بين انسان و خداست. در سايه همين درس و شناخت است كه انسان حدود خود را شناخته ميداند و راهش چيست و حقيقت او چيست و غرض از خلقتش چه بوده است؟ و در مى يابد حدود اختيار و سلطنتش تا چه اندازه است، و اينكه خدا او را دوست ميدارد و مهربان است و بايد او هم متقابلا در رضايتش قدم بردارد و در اجراى فرمان او استقامت ورزد، اين شناختها و اعترافهاست كه آزادى واقعى را بانسان بخشيده و يا به تعبير ديگر به او تولد جديد ميدهد.چنين شناختى از عبوديت در انسان حالتى ايجاد مى كند كه از خضوع و كوچكى در برابر هر مخلوقى مانند خود آزاد ميشود.در نامه اى از امام محمد باقر «ع» به يكى از خلفاء بنى اميه در بيان حدود جهاد چنين آمده:«وأول ذلك الدعاء الى طاعة الله من طاعة العباد والى عبادة الله من عبادة العباد والى ولاية الله من ولاية العباد» [ اول كتاب الجهاد وسائل الشيعه.] اولين حد جهاد دعوت به طاعت خدا و بيرون آمدن از طاعت بندگان، و به عبادت خدا و رهائى از عبادت بندگان، و بيرون آمدن از سرپرستى مردم و قبول سرپرستى الهى است...يادگار نبوت «ع» با خطاب به حاضران: «اي بندگان خدا!» يادآور شد كه بندگان خدا بايد از قيد اسارتها و بندگيها رهائى يافته، و بايد «شهداء على الناس» و مراقبان جهانيان باشند.
شرافت مخاطب بودن به خطاب الهى
متن: أنتم نصب امره ونهيه...شرح: در اين قسمت مى فرمايد: شما داراى منصب خطير و تشريف عظيم و طرف خطاب الهى هستيد چه اينكه فرقى نيست كه به انسان شرافتى را با واسطه بدهد، و يا بدون واسطه. يادگار نبوت اين تشريف بزرگ را گوشزدشان ميفرمايد كه قدر موقعيت خود را بدانيد كه شما: بندگان خدا بواسطه ى پيامبره دف و مقصد امر و نهى و دستورات سعادت آفرين ميباشيد، و شما حاملان أمانت بزرگ دين و وحى او هستيد. و چنين شرافتى بخود انسانها بطور مستقيم مسئولّيت ميدهد. يعنى اى بندگان خدا! شما هستيد كه بار مسئوليت امرونهى الهى را بر دوش خود ميكشيد.اين، اشاره بيك حقيقت قرآنى است، قرآن ميگويد: همه ى افراد مسئول سرنوشت خود ميباشند و همه ى داعيان گمراهى گرچه بدون استثناء مسئول هستند، أما اين بآن معنا نيست كه مسئوليت را از فريب خوردگان سلب كند و اين تصور باطلى است كه مسئوليت متوجه يك طرف باشد. قرآن اين حقيقت را در قالب گفتگوى فريب خوردگان با شيطان در روز قيامت مجسم ميكند:«وبرزوا لله جميعا فقال الضعفاء للذين استكبروا إنا كنا لكم تبعا فهل انتم مغنون عنا من عذاب الله من شى ء قالوا لوهدينا الله لهدينا كم سواء علينا اجزعنا ام صبرنا مالنا من محيص. و قال الشيطان لما قضى الأمر ان الله وعدكم وعد الحق و وعدتكم فاخلفتكم و ما كان لى عليكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لى فلا تلومونى ولوموا انفسكم ما انا بمصرخكم و ما انتم بمصرخى انى كفرت بما اشركتمون من قبل ان الظالمين لهم عذاب اليم». [ 21 و 22 ابراهيم.] «در روز قيامت همگى كه به محكمه عدل الهى آشكار ميشوند، ضعيفان و زيردستان به مستكبران ميگويند، از پيروان شما بوديم، آيا شما مى توانيد بمقدار اندكى از عذاب الهى تخفيف بگيريد!؟ در جواب ميگويند اگر ما شامل هدايت الهى بوديم البته شما را هدايت ميكرديم و هم اكنون هيچ چاره اى هم نداريم، چه استقامت كنيم و يا بى تابى. وقتى كه گروه هاى جهنم و بهشت مشخص ميشود، شيطان ميگويد: خدا بشما وعده خقى داد و مخالفت كرديد و من هم شما را با جبر و زور وادار نكردم جز اينكه شما را دعوت كردم و شما اجابت نموديد، پس عزم ملامت نكنيد و خود را ملامت كنيد!نه من فريادرس شما و نه شما فريادرس من هستيد، براستى بآنچه شما شرك قرار مى داديد از پيش من كافر بودم، براى ستمگران عذاب دردناكى است...».در اين گفتگو، اين حقيقت مجسم شده كه تمام انسانها در مقابل داعيان گمراهى مسئولند و بايد بر اساس مسئوليت خود عمل نمايند. بمعناى «ذرية بعضها من بعض» [ آل عمران 34.] رشته ى نبوت گرچه بظاهر جدا از هم ديده ميشود، ولى يك واحد را تشكيل داده و بعضى از بعض ديگرند و اختلافى ندارند. بر اين اساس مى بينيم كه مولاى متقيان «ع» در خطبه ى صفين تمام مردم را مسئول قرار ميدهد:«ولكن من واجب حقوق الله على عباده النصيحة بمبلغ جهدهم والتعاون على اقامة الحق بينهم. وليس امرؤ- و ان عظمت في الحق منزلته و تقدمت في الدين فضيلته- بفوق ان يعان على ما حمله الله من حقه ولا امرؤ- وان صغرته النفوس، واقتحمته العيون- بدون ان يعين على ذلك أو أن يعان عليه...» [ نهج البلاغه صبحى صالح ص 334.] «ولكن از جمله حقوق حتمى الهى بر بندگانش آنست كه بقدر توان بر أساس خلوص و حسن نيت و هميارى در بپاداشتن حق در ميان خودشان بكوشند. زيرا هيچ فردى گرچه در حق منزلت بزرگ داشته و در دين پيشگام باشد، بالاتر از حمايت و مساعدت مردم آنچه خدا از حق خود بر دوش او گذاشته، نيست. و نيز هيچ فردى گرچه چشمها او را كوچك بيند و دلها او را خوار شمارد، كمتر از آن نيست كه او را نيز سهمى در كمى رسانيدن به زمامداران در مسئوليت خويش باشد و يا اينكه آنها را بر چنين مسئوليت آگاه نمايد...».امام مى خواهد اين پندار نادرست را كه زمامداران در مرتبه ى اعلاى دانش و آگاهى و خلوص نيت مى باشند و دخالت در كار آنان بيمورد است و مردم بايد پا را از گليم خود فراتر ننهند و ملت را باين كارها چه كار! از ميان ببرد. امام مى فرمايد هر دو فكر خطا و دور از صواب است، زيرا هيچ كس هرچند منزلت و مقام وى در راه حق بلند و داراى فضيلت در دين باشد مرتبه اش بالاتر از حمايت و مساعدت مردم نيست. و نياز به هميارى مردم در انجام مسئوليت الهى دارد. و نيز هيچ فردى هرچند در جامعه او را ارج و منزلتى نباشد و افراد اجتماع او را خوار و بى مقدار بدانند، كمتر از آن نيست كه او را نيز سهمى در كمك رسانيدن به زمامداران در مسئوليت نباشد، و اگر چنين فردى فاقد چنين شعور و آگاهى است، بايد به آگاهى او كمك رساند. چنين شعورى در جامعه حس مراقبت و هوشيارى جامعه را زياد مى كند و در حفظ ارزشها و انتقال آن به نسلهاى بعدى بطور صحيح و سالم كمك مى كند و جامعه به تعبير قرآن به حد «شهداء على الناس» ميرسد. چنانكه رسول مراقب و سازنده ى كمالى شماست، شما نيز بايد در رفتار و اعمال خود اسلام را به امتهاى ديگر برسانيد.در آيه ى شريفه ميفرمايد:«وكذلك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا» [ 143 بقره.] شما را امت وسط قرار داديم، تا گواه بر مردم باشيد و رسول هم بر شما گواه باشد...» همچنانكه قبله در وسط راست و چپ قرار داده شده، و اين عمل معرف راه اسلام است، شما را نيز «امت وسط» قرار داد تا شما شهداء و مراقب اصلاح امتهاى ديگر باشيد. زيرا كسى كه انحراف به راست و چپ ندارد و در صراط مستقيم است، صلاحيت آنرا دارد كه كج شدگان به راست و چپ را هدايت نمايد. و باين معنا اشاره مى فرمايد «بلغائه الى الأمم».
قرآن بهترين وسيله
متن: زعيم حق له فيكم وعهد قدمه إليكم و بقية استخلفها عليكم، كتاب الله الناطق والنور الساطع والضياء اللامع [ در اين بخش ابتداء بطور اجمال و بعد بطور تفصيل ميفرمايد، و اين تفصيل بعد از ابهام بسيار دلنشين است، و مانند آنست كه در مخاطب اين سئوال را ايجاد مى كند، كه اين رهبر حق كيست و ميثاق او چيست؟ بعد جواب ميشنود كه آن كتاب الهى است. و اين شيوه ى الهام از قرآن است كه در آيه 5 سوره كهف ميفرمايد: «كبرت كلمة تخرج من أفواههم» كلمه بصورت فاعل فعل نيامده و بصورت تمييز و منصوب آمده است و سرش آنست كه تمييز مفسر ضمير مبهم در كلمه كبرت مى باشد مانند: نعم رجلا زيدأ، و تقدير چنين بوده: كبرت الكلمة كلمة بمثابه ايجاد سئوال در مخاطب است كه آن كلمه بزرگ چيست و از چه جهت است؟ بعد جواب مى شنود و آن كلمه اى است كه از زبان آنها درمى آيد.] شرح: سرپرست حق از براى او در ميان شما و ميثاقى كه بشما ارزانى داشته و جانشينى كه در ميان شما قرارداد، كتاب گويا و نور بلند و پرتو درخشان الهى است.در اين قسمت به توصيف وسيله، اشاره ميفرمايد كه بعد از داشتن لياقت با رهنمودهاى آن، انسان به كمال شايسته نائل ميشود. و چون رسيد بدون ارتباط با استفاده كننده اثر نخواهد داشت، بايد جهت ارتباط با استفاده كننده، محكم باشد، و باين معنى با «فيكم» در دسترس شما، و «إليكم» به منظور شما، و «عليكم» با نظارت شما بر اوضاع، تعبير شده است، و در جمله «بقية استخلفها...» اشاره به حديث متواتر نبوى است: «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي» «من دو چيز گرانبها و سنگين در ميان شما باقى گذاشتم، كتاب خدا و عترتم.». در كتاب «نهايه» چنين آمده:«اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي سماهما ثقلين لأن الأخذ بهما والعمل بهما ثقيل و يقال لكل خطير ثقل» [ النهايه فى غريب الحديث والأثر ج 1 ص 216.].. «كتاب خدا و عترت را ثقيل ناميد چه اينكه دست يافتن و عمل به آندو ثقيل است و به هر امر مهم «ثقل» گفته ميشود.» «والنور الساطع...» يكى از مسائل مهم بدست آوردن معناى نور است كه در قرآن و احاديث و ادعيه بسيار استعمال شده مفسرين گفته اند كه بطور مجاز استعمال شده، نور يعنى اعمال نيك در مقابل ظلمت كه مجازا درباره ى جهل استعمال شده است. و يا مى بينيم از ايمان به «حياة» و از «موت» به ضلالت تعبير شده است. و لى با تأمل و تدبر در آيات مى توان فهميد كه حياة و نور يكى از حقايق واقعى است و بطور مجاز استعمال نشده است. در قرآن ميفرمايد:«أفمن شرح الله صدره للاسلام فهو على نور من ربه فويل للقاسية قلوبهم من ذكر الله أولئك في ضلال مبين الله نزل أحسن الحديث كتابا متشابها تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم ثم تلين جلودهم و قلوبهم الى ذكرالله» [ 22 زمر.] «آيا چگونه شما كسى كه خدا به او گشادگى سينه داده و داراى نورى از پروردگارش ميباشد با آنانكه دچار تنگى سينه شده و ايمان در آن نفوذ نمى كند، همسان قرار مى دهيد؟ و واى بر سخت دلان كه ذكر خدا را نمى پذيرند، آنان در گمراهى آشكار بسر مى برند. خدا بهترين حديث را فرو فرستاد و آن كتاب متشابهى است كه از خواندن آن مو بر تن آنانيكه از خدايشان مى ترسند راست ميشود، سپس پوست و قلبشان به ذكر خدا نرم و آرام ميگردد.» و يا در آيه ديگر ميفرمايد:«فمن يرد الله أن يهديه يشرح صدره للاسلام و من يرد أن يضله يجعل صدره ضيقا حرجا كانما يصعد في السماء كذلك يجعل الله الرجس على الذين لايؤمنون» [ 125 انعام.] پس كسى را كه خدا مى خواهد هدايتش كند سينه او را براى اسلام باز مى كند و كسى را بخواهد گمراه كند سينه او را تنگ و دچار زحمت مينمايد همچون كسيكه به آسمان صعود مى كند... و در صحيفه سجاديه «ع» ميفرمايد «اللهم انك أعنتني على ختم كتابك الذي أنزلته نورا» [ دعاى 42 صحيفه سجاديه.] بارالها! تو مرا به ختم قرآنى كه نور فرستادى كمك فرمودى. و در چند آيه ى قرآن به نور توصيف شده است. «قد جاءكم نور و كتاب مبين» [ 15 مائده.] و نيز در سوره اعراف و توبه وصف و تغابن آمده است.