شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) - جلد 1

سید عزالدین حسینی زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

افعال اعضاء و جوارح و در معرض ديد و اطلاع مردم است و بهمين جهت اخلاص را بيشتر استوار مى نمايد. حضرت باقر «ع» از رسول اكرم «ص» نقل مى فرمايد:

«قال الله عز و جل الصوم لى وانا اجزى به». [و افى ج دوم ص 5.] يعنى: «خداى عزوجل فرمود روزه براى من است و من خود پاداش آنرا مى دهم.» سر اين عظمت در اين است كه انسان در روزه خود را آماده مى كند كه از چيزهائى كه در كتابهاى فقه ذكر شده دورى جويد، و فقط علام الغيوب از آن آگاه است. برخلاف سائر عبادات كه آنها در معرض ديد مردم قرار دارند. و معناى اينكه «خودم پاداشش را مى دهم» كنايه از اهتمام و بزرگداشت اين عمل است، زيرا هر عملى كه مورد توجه زياد و اهتمام شخص باشد خود بالمباشره آنرا انجام مى دهد.

متن: والحج تشييدا للدين.

شرح: خداى متعال حج را براى استوارى دين قرار داد.

حج در لغت بمعناى قصد و در اصطلاح شرع عبارت از اعمال مخصوصى است كه در امكنه و مشاعر خاص انجام مى گيرد. و اين عبارت از بزرگترين عبادتهاى دين مقدس اسلام و داراى چند بعد است: بعد فردى و بعد اجتماعى سياسى و بعد فرهنگى كه در هر سال مسلمانان از نقاط مختلف جهان در آن مهبط وحى گرد هم آمده و كنگره بزرگى را تشكيل داده و از مصالح مسلمانان پاسدارى نمايند.

يادگار نبوت در اين فراز اشاره به آيه شريفه مى فرمايد:

«واذن فى الناس بالحج ياتوك رجالا و على كل ضامر ياتين من كل فج عميق ليشهدوا منافع لهم». [ حج /27 و 28.] «اى پيامبر اعلان عمومى حج را صادر كن تا مردم چه پياده و يا سواره از مسافتهاى بسيار دور در آنجا گرد هم آيند و مصالح و منافع خود را بطور مستقيم رسيدگى و نظارت نمايند...».

اما از نظر بعد فردى حج موجب اصلاح است كه در گذشته گفتيم رفع تكبر و خودبينى و پى بردن آدمى به كوچكى و ناچيزى خود و پيدايش حالت تسليم در برابر فرمانهاى الهى است. على عليه السلام در خطبه قاصعه باين حقيقت تاكيد مى فرمايد:

«الا ترون ان الله سبحانه اختبروا الاولين من لدن آدم صلوات الله عليه الى الاخرين من هذا العالم باحجار لاتضر ولا تنفع ولا تبصر ولا تسمع فجعلها بيته الحرام الذى جعله للناس قياما ثم وضعه باوعر بقاع الارض...» «آيا نمى نگريد كه ذات اقدس الهى از زمان آدم پيشينيان را تا آيندگان با سنگهائى كه نه ضرر مى تواند بزند و نه نفعى را عايد مى سازد و نه مى بيند و نه مى شنود بمقام امتحان آورد. و آنجا را مركز قيام مردم قرار داد سپس آنرا در سنگلاخ ترين نقطه ى زمين و بى حاصل ترين و در تنگناى كوههاى سخت و شن زار كه حركت در آن به دشوارى انجام مى گيرد و چشمه هاى سست جوش و آباديهاى بى آب و علف كه چهار پايان در آن قادر بزندگى نيستند قرار داد.

آنگاه آدم عليه السلام و فرزندان وى را فرمان داد كه آهنگ آنجا كنند كه در اثر اين مسافرتها كه به مركز اقتصادى و تجارى تبديل شد و هدف و نهايت سير مسافرتها گرديد كه از صحراهاى بى آب و علف و نقاط بسيار دور و زمينهاى ناهموار و ميان كوهها و جزاير درياها آهنگ آنجا مى نمايند. تا مردم نشانه هاى خود را در سعى و طواف با ذلت به حركت درآورد و در اطراف خانه خدا تهليل [ تهليل: لا اله الا الله گفتن.] گويان با موهاى ژوليده و گرد گرفته و جامه ها را پشت سر انداخته و موهاى اصلاح نشده و چهره هاى نابسامان بچرخند. با چنين عملى خدا آزمايش سختى نمود تا در انسان شايستگى نزول رحمتش پيدا شده و نيل به بهشت جاويدان فراهم گردد...» [ نهج البلاغه صبحى صالح صفحه 292.] و اما از نظر بعد سياسى و فرهنگى، هشام بن الحكم از امام صادق عليه السلام فلسفه حج را سئوال مى كند و امام در جواب به علت اجتماعى و سياسى و فرهنگى حج اشاره مى فرمايد:

«فقلت له جعلت فداك، ما العلة التى من اجلها كلف الله العباد الحج والطواف بالبيت؟ فقال ان الله خلق الخلق- الى ان قال- وامرهم بما يكون من امر الطاعة فى الدين و مصلحتهم من امر دنياهم فجعل فيه الاجتماع من الشرق و الغرب ليتعارفوا و لينزع كل قوم من التجارات من بلد الى بلد ولينفع بذلك المكادى والجمال لتعرف اثار رسول الله صلى الله عليه و آله و تعرف اخباره و يذكر ولا ينسى ولو كان كل قوم انما يتكلون على بلادهم وما فيها هلكوا و خربت البلاد و سقطت اعجلب والارباح و عميت الاخبار ولم تقفوا على ذلك وذلك عله الحج...» [و سائل ج 5 كتاب حج ص 9.] يعنى: «هشام گفت از امام پرسيديم چرا خداى متعال مردم را به حج و طواف خانه خود فرمان داد؟ فرمود: براى آنكه مسلمانان از شرق و غرب كشورهاى اسلامى گرد هم آيند و با يك ديگر طرح آشنائى بريزند و از اوضاع و احوال همديگر مطلع شده و هم را يارى نمايند و روابط اقتصادى و تجارتى با همديگر برقرار سازند و از فرآورده هاى همديگر آگاه باشند و ضمنا دارندگان وسائل نقليه سود ببرند و اگر بنا باشد كه اهل هر كشور در داد و ستد فقط بمحدوده كشور خويش اكتفا نمايند و روابط اقتصادى با كشورهاى اسلامى ديگر برقرار نسازند مسلما بنيان اقتصادى آنان متزلزل شده و از بين مى رود و شهرها در اثر انحطاط اقتصادى رو بويرانى نهاده و سرمايه ها نابود مى گردد. و يك اثر مهم فرهنگى و حياتى ديگر آن بازديد و شناسائى آثار پيامبر عظيم الشأن اسلام صلى الله عليه و آله مى باشد و يادآورى سرگذشت آن حضرت و شناخت اخبار وى تا آن آثار از خاطره ها فراموش نگردد. و اگر در حج ارتباط مردم كشورهاى اسلامى با هم صورت نگيرد و از اوضاع هم مطلع نشوند، بكلى در غفلت مانده و مورد تاخت و تاز و هجوم ملل بزرگ! قرار مى گيرد و سرانجام شهرها و سرمايه ها به نابودى كشيده شده و اخبار از همديگر منقطع شده در تاريكى بى خبرى بسر مى برند، اين است علت حج!!» با يك سير اجمالى در مراسم حج كه هم اكنون مسلمانان آنرا بجاى مى آورند چيزيكه بدست انسان مى آيد از اين مسائل حياتى و سازنده و تحرك بخش خبرى نيست و فقط مردم بيك بعد حج كه انجام اعمال خاص است توجه دارند و بس واقعا جاى بسى تاسف است با اينكه در اين عصر وسائل مسافرت سهل گشته سالانه ميليونها مسلمان در آنجا گردهم مى آيند ولى از اين تعاليم حيات بخش سخنى بميان نمى آيد، جمعيت زياد اما ميان تهى است و بفرموده ى قرآن كه درباره ى قوم بنى اسرائيل مى فرمايد:

«بأسهم بينهم شديد تحسبهم جميعا وقلوبهم شتى ذلك بانهم قوم لايعقلون...» [ حشر /14.] يعنى «بظاهر محكم استوار انسان مى پندارد كه امتى متحد و پرتوان هستند ولى چنين نيست زيرا فكرها و قلبها پراكنده هست و با همديگر يكدل و يك رنگ نيستند چه اينكه ملتى بى خردند...».

متن: والعدل تنسيقا للقلوب.

شرح: خداى متعال عدل و دادگسترى را سبب برابرى قلب ها قرارداد اين جمله و دو جمله بعدى متمم و مكمل يكديگر است و اشاره بدو ركن عظيم اختلافات جوامع بشرى است. اساس و ريشه ى اختلاف در جامعه ى انسانى بر محور دو موضوع دور مى زند:

الف- نابرابرى در توزيع ثروت و موهبتهاى الهى است كه به خاطر عموم بشر آفريده شده و بايد همه از آن بطور عادلانه بهره مند شوند. دراين فراز اشاره بآن است.

ب- اختلاف در عقايد و افكار و عدم اشباع در جواب بحد كافى انگيزه بروز اختلاف فكرى در جامعه مى شود كه فراز بعدى بآن اشاره مى كند «اطاعتنا نظاما للملة...» كه اگر اين دو مسئله اساسى در جامعه بشرى حاصل شود جامعه يكپارچگى خود را حفظ نموده و رشد واقعى و تكاملى خود را ادامه خواهد داد.

اينك به شرح جمله مى پردازيم: اين جمله از جوامع الكلم و نياز به توضيح دارد.

اگر با دقت بيشترى رويدادهاى جنائى مانند سرقت و قتل و بى حرمتى و تجاوز به ناموس و راهزنى و بلكه اساس انقلاب هاى خونين را در تاربخ بشريت بررسى كنيم مى بينيم كه سرمنشاء اصلى فقدان عدالت و وجود نابرابرى ها بويژه در مسئله ثروت كه اختصاص بعده محدود دارد و اكثريت از آن محروم مى باشد و هركس بطور عادلانه از آن برخوردار نيست و بعبارت ديگر منشاء طغيان اكثريت همان خواسته هاى درونى است كه بارها فرياد خواسته خود را از باطن جانش اعلام نموده و فشارها را تحمل كرده و چون فريادرسى نيافته قهرا بصورت انحرافى بيرون زده است. زيرا غرائز و احتياجات مادى بشر حتما بايد از راه مشروع اشباع شود و گرنه بطور مسلم بصورت انحرافى نمودار مى شود و نيز مسلم است اكثريت افراد بشر براساس فطرت اوليه اگر خواسته ها و غرائز مادى و بدنى شان بطور عادلانه تامين بشود اينطور نيست كه باز دست به جنايت و يا خيانت بزند. مولاى متقيان عليه السلام در جواب كسى كه عرض مى كند شما چرا وسعت را در لباس و خوراك بخودتان روا نمى داريد مى فرمايد: «ان الله فرض على ائمة العدول ان يقدروا انفسهم بضعفة الناس كى لايتبيغ بالفقير فقره» [ نهج البلاغه عبده ص 400.] «خداوند بزرگ بر رهبران دادگستر بطور حتمى واجب كرده است بر خود تنگ بگيرند تا نياز تهيدستان آنانرا بهيجان و شورش واندارد...» در اين جمله «يتبيغ بهيجان مى آورد» [ در حديث وارد شده «عليكم بالحجامة لايتبيغ الدم باحدكم فيقتله» لا يتبيغ اى لايتهيج. حجامت را ترك ننمائيد تا خون شما بهيجان نيامده و شما را نكشد. «حراج اللغه».] اشاره به نكته ى مهمى فرموده كه هر چيزى فشار را تا حد معينى تحمل مى كند يعنى همان حد معتدل و طبيعى و اگر از حد گذشت موجب طغيان مى شود مانند گردش خون در رگهاى بدن آدمى حد معين و معتدلى از فشار را دارد كه مايه ى زندگى و نشاط در بدن است اگر فشار از آن اندازه معين گذشت موجب مرگ خواهد شد. بهمين ترتيب خواسته ها و نيازها به افراد جامعه فشار مى آورد اگر آن نيازها با داد و قسط برطرف شد جامعه در آسايش و اعتدال زندگى خواهد كرد و گرنه سرانجام بهيجان و انفجار منجر خواهد شد.

در هر فردى نيازهاى طبيعى مانند خوراك و پوشاك و مسكن و همسر و... موجود است و اگر اين ضرورتها بطور عادلانه از مواهب طبيعى و خدادادى برخوردار شد هيجانها خاموش و گرنه بصورت عقده متراكم و بسان آتش زير خاكستر درآمده و در هر فردى ديريا زود بحد قدرت و توان وى منفجر مى گردد. اگر افرادى عاجز و ناتوان بودند آن عقده ها بصورت انتقاد و بدگوئى و غيبت جلوه مى كند، چنانكه مى بينيم مولا عليه السلام در كلمات قصار ريشه ى بدگوئى و غيبت را عجز و ناتوانى معرفى مى فرمايد «الغيبة جهد العاجز» همه قدرت و توان و عاجز در بدگوئى اوست... و اگر جرئت بيشترى داشت دست به جنايت زده و تا حدى فشار و هيجان داخلى را با اقدام به جنايت تسكين مى دهد. و اگر با سياست و تدبير توأم با شيطنت بود با استفاده از اين عقده ها دست بانقلاب عمومى زده و دمار از روزگار خوشگذرانها كه جز آسايش خود و اطرافيان خود نمى انديشند درمى آورد. و اين است تفسير فرمايش مولاى متقيان كه مى فرمايد «نياز فقير او را بهيجان واندارد». و روى همين انگيزه است كه مولا «ع» در نهج البلاغه در بخش نامه اى بفرماندارش در بصره چنين مى نويسد:

«ولو شئت لاهتديت الطريق الى مصفى هذاالعسل و لباب هذا القمح ولكن هيهات ان يقودنى جشعى الى تخير الاطعمه ان يغلبى هواى ولعل بالحجاز واليمامه من لاعهدله بالشبع ولا طمع له في القرص» [ نهج البلاغه عبده ص 505.] يعنى «اگر بخواهم راه دستيابى به عسل مصفا و نان مغز گندم را بلد هستم اما هيهات كه هواى نفس بر من چيره گردد و فزون طلبى مرا وادارد باختيار طعامهاى لذيذ بروم و چه بسا در قلمرو فرمانروائى من در يمامه و حجاز كسى باشد كه هرگز از غذاى معمولى سيرنشده و مدتهاست كه يك قرص نان را بدست نياورده باشد...» آرى رهبر دلسوز بايد سطح زندگى خود را تا حد زندگى فقيرترين مردم پائين آورد؟ چون براى نيازمندان بهترين تسكين آن خواهد بود كه ببيند رهبر بيدارشان با داشتن اختيارات وسيع مانند يكى از فقراء زندگى مى كند و هيچ گونه امتيازى براى خود قاثل نمى شود روى همين جهت قرآن و اسلام از«أثره: استبداد» [ آثره: استبداد و خود محورى و استيثارهم بمعناى استبداد است كه يكى از ويژگيهاى فرمانروايان خودكامه است مثلا فرمانداران خودكامه عثمان، بيت المال را بخود اختصاص داده بودند و اين خودكامگى قهرا بانقلاب و شورش مسلمانان بر عليه عثمان انجاميد. مولاى متقيان «ع» فرمود «استأثر فاساء الاثره» يعنى او «عثمان» استبداد و خودكامگى را به بدترين صورت يعنى سوار كردن بنى اميه و بنى مروان بر گرده مردم عملى كرد. نهج البلاغه عبده ج 2/ 83 در عهدنامه اشتر.] و خودمحورى و مواهب را بخود اختصاص دادن را نهى فرموده و مى فرمايد:

«كى لايكون دولة بين الاغنياء» [ حشر /7.] يعنى تا اينكه زمينه اى پيش نيايد كه ثروت در ميان ثروتمندان دست بدست در گردش باشد و فقراء از آن محروم گردند و تنسيق و تنظيم قلب ها از بين برود.

على عليه السلام در نامه اى بمصريان هنگام فرمانروائى مالك اشتر مى فرمايد: و لكنى آسى ان يلى امر هذا الامة سفهاءها و فجارها فيتخذون مال الله دولا و عباده خولا» [ نهج البلاغه صبحى صالح ص 252.] و لكن من از آن اندوهناكم كه كار رهبرى و امامت اين امت بدست سفيهان و فاجران بيفتد آنگاه مال خدا (بيت المال) كه بايد در مصالح و تامين احتياجات همه مسلمانها توزيع و صرف بشود در ميان خود دست بدست بگردانند و بندگان خدا را استثمار نموده و از آنان برده وار بهره بگيرند.

«و بر همين اساس است كه بمالك اشتر در عهدنامه ى تاكيد مى فرمايد: «اياك والاستئثار بما الناس فيه سواء» «مبادا در چيزهائى كه مردم حق مساوى دارند بخود اختصاص دهى...» پس بنابراين بنا به تعبير صديقه طاهره عليهاسلام براى تنسيق قلبها بايد عدل و قسط را گسترش داد تا سكون و امنيت اجتماعى تامين شده و همه ى افراد از زندگى متوسط بهره مند گردند و اگر مواهب طبيعى و همگانى مخصوص بيك طبقه گرديد و اكثريت جامعه را قشر محروم تشكيل داد و آنان از نعمتها و مواهب ضرورى محروم و در تأمين ضروريات خود و خانواده شان درمانده شدند و يا در توزيع ثرورت تبعيضات ناموزون حكم فرما گرديد تنسيق قلبها بهم خورده احساس تحقير و محروميت عقده هاى روانى توليد خواهد كرد و نارضايتى در سطح اجتماع حاصل خواهد شد و همان منشاء اصلى درگيريها و خونريزيها و انقلابها مى شود.

متن: وطاعتنا نظاما للامه وامامتنا امانأ من الفرقه.

شرح: خداى متعال اطاعت از ما را نظام امت اسلامى و رهبرى ما را سبب ايمنى از پراكندگى قرار داد. در اين دو فراز كه شامل يك مضمون است يادگار نبوت و رسالت نظام امت اسلامى و مصون بودن از پراكندگى را در گرو امامت و پيروى از رهبرى خودشان معرفى فرمود كه دومين اساس در حضظ وحدت اجتماع مى باشد كه هر جامعه اى بايد قطب فكرى داشته باشد تا تمام افكار را بخود جذب و خلاء موجود از اين ناحيه را برطرف كند در اينصورت است كه زمينه اى براى اختلاف فكر باقى نمى ماند.

دراينجا اين سئوال مطرح مى شود كه با بودن قرآن كريم و سنت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و رهبريت يك فرد كه با اكثريت آراء انتخاب شده ديگر اختلافى باقى نمى ماند و نظام اسلامى از پراكندگى و هرج و مرج مصون خواهد بود پس بچه دليل نظام امت و امنيت از تفرقه در گرو امامت و رهبرى اهل بيت مى باشد؟ پاسخ اين سئوال را با الهام از يك بيت عربى مى دهيم:



  • فان النار بالعودين تزكى فان النار بالعودين تزكى


  • و ان الحرب اوله كلام و ان الحرب اوله كلام


براستى آتش از دو چوب روشن مى شود و آغاز هر جنگى از سخن آغاز مى شود.

اين شاعر مى گويد اينطور نيست كه جنگها بطور دفعى واقع شده باشند بلكه اگر ريشه يابى كنيم مى بينيم آغاز آن از سخن شروع مى شود بدينسان كه با رد و بدل كردن سخنان ناشايسته كم كم عقده ها و كينه ها بسته شده و سرانجام به يك پيكار خونبار تبديل مى شود. و اگر اين نكته اجتماعى كه در اين بيت عربى تصوير شده بطور گسترده بنگريم خواهيم ديد كه يكى از عوامل موثر در جنگها كه در اثر صف بنديها و تقسيم بندى در اجتماع صورت مى گيرد ريشه ى آن نيز اول بصورت عقيده و سپس به مرور زمان منجر باختلاف در گفتار و سرانجام حوادث خونبار مى شود. بنابراين اگر بخواهيم نظام جامعه محفوظ و از تفرق مصون بوده باشد بايد هم آهنگى در عقايد را فراهم نمود زيرا مهمترين عامل در وحدت و نظام يك اجتماع وحدت فكر و عقيده در آن اجتماع است كه يكپارچگى را حفظ خواهد نمود وگرنه جامعه دير يا زود از هم خواهد پاشيد و جامعه از درون متلاشى خواهد شد. گكرچه ممكن است برمبناى تعصبات جاهلانه بدون تكيه براساس فرهنگى، وحدتى براساس قوميت و امثال آن ايجاد كرد؟ اما هرگز آن وحدت ضامن حفظ بنيان اجتماعى نخواهد بود بلكه عمده و اساس در جامعه وحدت افكار و عقايد است و اگر چنين وحدتى در اجتماع نبود در باطن آن جامعه هرج ومرج وجود خواهد داشت، زيرا بنا بفرموده ى امام در«نهج البلاغه» «پناهندگى به ركن وثيق نيست».

هركس در تاريخ اسلام سيرى بنمايد مى بيند كه در طى قرون براثر فتوحات شايانى كه نصيب مسلمانها گرديد افكار و آراء گوناگون جديد داخل در حوزه اسلام گرديد دانشمندان اديان و مذاهب مختلف به اجتماع مسلمين روى آوردند و از طرفى هم چون كنترل فكرى هم نبود بحثهاى گوناگونى در اطراف معارف اسلامى مطرح شد كه مسلمانها مى بايست با توجه قرآن و اصول معارف اسلام، يا قرآن را حاكم و غالب بر آنها دانسته و همه آن افكار را با ميزان قرآن مى سنجيدند و پس از تطبيق، قرآن و سنت هرچه مطابق با قرآن باشد قبول و آنچه را كه مخالف يافتند رد نمايند و باين ترتيب اصالت و حاكميت قرآن را حفظ نمايند و يا اينكه باطنا مغلوب آن افكار شده و كتاب و سنت را با آن افكار تطبيق دهند. البته حفظ

/ 45