تأكيد آن استفاده مى شود. شهيد اول در قواعد! مى گويد: «هل الصله واجبة او مستحبة، والجواب انها تنقسم الى الواجب و هو ما يخرج به عن القطعية فان قطعية الرحم معصية بل هى من الكبائر والمستحب مازاد على ذلك».«سؤال مى شود صله ى رحم واجب است يا مستحب. در پاسخ گفته مى شود يك قسم واجب است و آن عبارت از حدى از صله است كه از عنوان قطع رحم خارج مى شود زيرا قطع رحم گناه و بلكه از گناهان كبيره است. و يك قسم مستحب است و آن عبارت از آنست كه بالاتر ازحد و واجب باشد...» نگارنده گويد: در اصول به ثبوت رسيده كه حكم بيك طرف تعلق مى گيرد: فعل و يا ترك. مثلا شرب خمر فعلى است كه نسبت بقدرت مكلف دو طرف دارد، آشاميدن و ترك آن، حرمت در اينجا فقط متعلق به فعل است، و ديگر ترك آن متعلق وجوب نمى باشد، و نيز همانگونه است نماز كه فعل آن واجب ولى تركش حرام نيست و از اين تعبير مى شود: كه احكام بسيط هستند و مركب نيستند. مركب به اين معنى كه وقتى فعل واجب شد تركش نيز حرام باشد، زيرا مسلم است كه وجوب و حرام مولوى مراد است نه ارشادى، و بالضروره هر ترك واجب يك عقاب دارد نه دو عقاب، يكى از باب ترك فعل واجب و ديگرى از بابت ترك حرمت آن، بلكه عقوبت از جهت ترك فعل است. بنابراين در مورد رحم هم تحقيق چنين است كه قطع رحم است و موجب عقوبت، نه اينكه صله آن واجب باشد. و صله ى رحم دو حكم ندارد يكى وجوب صله ى رحم و ديگرى حرمت قطع آن، چنانكه شهيد اول اعلى الله درجه فرموده كه قطع حرام است و خروج از قطع تا حد صله ى آن واجب.2- مراد از رحم كه قطع آن حرام است كدام است؟ ظاهر آنست كه در عرف مردم آنرا خويشاوند حساب نمايند خواه محرم باشد يا نه، و لازم نيست كه خويشاوند نزديك باشد، زيرا در جائى شرعا عنوان معين نشده پس مرجع عرف است.3- معيار براى تعيين حدى كه با آن از حدود حرمت بتوان بيرون آمد عبارت از آنست كه عرف بگويند قطع رحم نكرد. و مسلم است كه با اختلاف عادت و دورى و نزديكى محل سكونت تفاوت خواهد كرد.4- صله رحم. ممكن است با سلام كردن تحقق يابد چنانچه در روايت نبوى صلى الله عليه و آله و سلم وارد شده «صلوا ارحامكم ولو بالسلام» صله رحم بجا آوريد با خويشان خود هر چند با سلام كردن باشد...پر واضح است اين روايت ناظر بغير موارد وجوب آنست زيرا مثلا اگر رحم پدر و مادر باشند و آنها تنگدست باشند واجب است فرزند معاش آنها را اداره نمايد و در غير از والدين مستحب است كه در صورت تنگدستى معاش آنها را اداره نمود و اگر خويشاوند وارث باشد مستحب موكد است. و اگر تنگدستى نباشد هديه دادن به آنها مستحب است. و روايت نبوى «ص» در موردى است كه جز از سلام كردن ميسور نباشد. [ قواعد شهيد اول ج 2 ص 53 چاپ نجف.] متن: القصاص حقا من الدماء شرح: خداى متعال قصاص را براى جلوگيرى از خون ريزى مقرر فرمود.در اين قسمت صديقه طاهره «ع» به آيه ى شريفه «ولكم فى القصاص حيوة يا اولى الالباب» در قصاص براى خردمندان زندگى مخصوصى است... اشاره مى فرمايد. چون قصاص از احكام جزائى اسلام و چه بسا عده اى ناآگاه آنرا خلاف رأفت و دليل بر خشونت احكام اسلامى بدانند، بهتر است با بيان مقدمه اى به اشكالات مطرح شده پاسخ داد.بطور كلى احكامى كه در اسلام تشريع شده، مانند قصاص الهام از قانون تكوينى است كه دست قدرت آفريدگار حكيم در غريزه و فطرت هر حيوان نهاده، زيرا مى بينيم دفاع در مقابل متجاوز و نشاندن وى در جاى خود، در انسان و حيوانات موجود است و اگر ما اين حركت دفاعى را در مقابل ستم از انسان بگيريم او را انسانى غير معمولى نموده و به زبونى و ذلت واداشته ايم. و در هر جامعه بشرى اگر نگاه كنيم مى بينيم ذلت و خوارى زشت و مكروه است و ذلت هم مفهومى جز تحمل ستم و تجاوز ندارد. و اگر در رفتار كودكهاى خردسال بنگريم خواهيم ديد كه در برابر كسى كه بدون جهت صدمه مى رساند شديدا موضع دفاعى گرفته و درصدد تلافى برآمده و بهر وسيله باشد از او انتقام مى گيرد و اگر نتوانست تاسف خود را با زبان گريه و اعلام مظلوميت و معرفى ظالم ابراز مى دارد. دقت در زندگى حيوانات نيز كاشف از وجود غريزه دفاع در آنان مى باشد و در مقابل متجاوز استقامت نموده و متجاوز را از حريم خود مى رانند. و براساس همين امر غريزى و فطرى نظام اجتماع اسلامى بنيان گذارى شده و يكى از پايه هاى اساسى آن پاكسازى موجودات مزاحم و متجاوز است.در طب مى بينيم اگر عضوى از اعضاء بدن فاسد شد و مانند آن صحت بدن را مختل نمود آن عضو فاسد را قطع مى نمايند و ديگر صلاحيت عضو بودن بدن را در اثر مختل كردن نظم طبيعى ساير اعضاء از دست خواهد داد. و اين اصل مستفاد از فطرت را قرآن كريم در مورد هلاك كردن فرزند نوح عليه السلام بيان مى كند: «انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح» [ هود /48.] او ديگر او خاندان تو نيست او عمل ناصالح است و صلاحيت عضو بودن ترا ندارد.
گر بيك دندان تو كرم اوفتاد گر بيك دندان تو كرم اوفتاد نيست دندان، بركنش اى اوستاد نيست دندان، بركنش اى اوستاد