هم آهنگى نعمتها
متن: و سبوغ آلاء أسداها و رسائى و فراخى نعمتهائى كه عطا فرموده.شرح: دراين فراز بضعه ى نبوت بيكى از حقايق قرآنى اشاره مى فرمايد:«فارجع البصر هل ترى من فطور ثم ارجع البصر كرتين ينقلب إليك البصر خاسئا و هو حسير [ الملك /3 و4.]»- پس با دقت نظر خود را بجهان هستى افكن آيا (با وصف اينكه موجودات بيشمار و در ظاهر بى ارتباط است) پاشيدگى و جدائى در ميان آنها مى بينى!؟ (نه هرگز) مكرر نظركن. در مقابل عظمت جهان ديده ات خسته مى شود و در خود احساس حقارت مى كنى. جهان آفرينش همه يك تكه و قطعه و همه چيز بهمديگر مربرط و در تكميل كار يكديگرند.تشنه ميگويد كه كو آب گوار تشنه ميگويد كه كو آب گوار آب هم گويد كه كوآن آب خوار آب هم گويد كه كوآن آب خوار
آسمان گويد زمين را مرحبا آسمان گويد زمين را مرحبا من ترا چون آهن وآهن ربا من ترا چون آهن وآهن ربا
نشاط واقعى
خواننده ى ارجمند و عزيز! اندكى دقت و تأمل كافى است كه تصديق كنيم برنامه ى سعادتى برتر از اين تصور نمى شود كه صبح انسان از خواب برخيزد و خود را تميز و سر و صورت خود را بشويد و با طهارت ظاهرى و باطنى خود را آماده ى نماز و نيايش با قاضى الحاجات نمايد سپس بزبان درخواست از بارگاه كبريائى با خواندن اين دعاها و مطالعه ى اين تعليمات عالى، روح خويش را سرشار از نشاط و شادابى بنمايد، اما نه نشاطى ساختگى، بلكه نشاطى كه از منبع حيات و زندگى سرچشمه گرفته، خود را در قصرى زيبا به بيند كه زيبائى آن قابل توصيف نيست و آنچه احتياج دارد و نيازمند به آنست قبل از ورود بآنجا آماده و مهيا شده است و خداى مهربان آن قصر را با هرچه در آنست بخاطر آسايش و سعادت وى قرار داده و انسان همه ى جهات اين آفرينش را از آن خويش بشمار آورد، اين چنين برداشت و منطق و درك از آفرينش كجا؟ و برداشت ديگرى كه خود را موجود بى هدف و بى حكمت ببيند كجا؟! و آنچه در هستى است همه را مرده و افسرده ببيند كه بدون غايت و هدف موجوداند و پناهگاهى براى آنها نيست و از بى مقصدى و رنجورى روح، پناه به لذتهاى افراطى مى برند و سرتا پا آنها را ظلمت و تاريكى فرا گرفته است.راه لذت از درون دان نز برون راه لذت از درون دان نز برون ابلهى دان جستن از قصر و حصون ابلهى دان جستن از قصر و حصون
آن يكى در كنج زندان مست و شاد آن يكى در كنج زندان مست و شاد و آن دگر در باغ ترش و بى مراد و آن دگر در باغ ترش و بى مراد