نگاهي به شعر فاطمه زهرا(س)
ليلا محمد ناظم الحيالي مجيد مرادي رودپشتي
مجله «المورد» چاپ عراق در شماره 24 كه آخرين شماره منتشره آن در سال جاري است، در ادامه بررسي اشعار زنان در صدر اسلام، مقالهاي را به اشعار منسوب به حضرت زهرا(س) اختصاص داده است. اين مقاله كه به قلم دكتر ليلا محمد ناظم الحيالي، از دانشكده ادبيات دانشگاه مستنصريه بغداد ميباشد، با اشاره به گوشهاي از شخصيت والاي حضرت فاطمه(س)، به پژوهش، در باره اشعار ياد شده پرداخته است و روايات مختلف در اشعار را نيز به صورت پاورقي آورده است، كه ما براي رعايت اختصار اكتفا به ترجمه متن مقاله ميكنيم. نويسنده در آغاز گوشهاي از فضايل و ارزشهاي شخصيّتي حضرت فاطمه(س) را آورده است و آنگاه به بحث اصلي پرداخته است. از برادر محترم، حجتالاسلام جناب آقاي مهدويراد كه متن اصلي مقاله را در اختيار پيام زن گذاشتند، سپاسگزاريم.«
فاطمه دختر محمد(ص) پنج سال پيش از بعثت ولادت يافت. در اين هنگام پدر گرامياش سي و پنج و مادرش خديجه كبرا پنجاه سال داشتند.البته سال ولادت فاطمه(س) محل اختلاف است و همچنين عمر ايشان.(1)
برخي گفتهاند: رسول خدا(ص) دختش «رقيه» را به ابولهب تزويج كرد اما ابولهب پيش از عروسي او را طلاق داد. آنگاه عثمان او را به زني گرفت و از دختران رسول خدا(ص) تنها فاطمه كه از همه كوچكتر بود [در خانه پدر] باقي ماند.برخي ديگر معتقدند كوچكترين دختر پيامبر(ص) رقيه بوده است.فاطمه(س) به كنيه «ام ابيها» (مادر پدرش) خوانده ميشد. او محبوبترين كسان نزد رسول خدا(ص) بود. ابوبكر او را از پيامبر(ص) خواستگاري كرد. پيامبرفرمود: منتظر سرنوشت او هستم[تا خداوند تعيين كند].عمر نيز به خواستگاري رفت، ولي پيامبر(ص) نپذيرفت. اما هنگامي كه علي(ع) به خواستگاري رفت، پيامبر(ص) پذيرفت و فاطمه را با موافقتش به زوجيت علي(ع) درآورد. ارزش مهر فاطمه(س)، به چهارصد و هشتاد درهم ميرسيد.پيامبر(ص) فرمود: 32 اين مهريه را صرف عطر و31 آن را خرج كالا كن.بعضي گفتهاند: مهر فاطمه يك زره آهنين بوده است.پيامبر(ص) به علي فرمود: اي علي، هر دامادي بايد وليمهاي بدهد [تو براي وليمه چه داري؟].سعد گفت: من گوسفندي دارم و در اختيار علي ميگذارم.گروهي از انصار نيز مقداري ذرت فراهم كردند. پيامبر(ص) وضو ساخت. آنگاه باقيمانده آب وضو را بر علي(ع) پاشيد و دعا كرد: خداوندا! در اين دو، خير و بركت قرار بده و اين پيوند را برايشان پرخير و بركت كن و نسلشان را برايشان مبارك گردان.علي(ع) ميگويد: با فاطمه ازدواج كردم در حالي كه فرشي جز يك پوست گوسفند نداشتيم. بر آن ميخوابيديم و روز و شب ميگذرانديم و خدمتگذاري نيز نداشتيم.مهريه دختران پيامبر(ص) و زنانش 500
درهم بود. فاطمه در سن 18 سالگي(2)، درست پس از پنج ماه از ورود پيامبر(ص) به مدينه، ازدواج كرد.اسماءبنتعميس ميگويد:جهيزيه فاطمه را به سوي خانه علي(ع) بردم در حالي كه بستر و بالششان چيزي جز
ليف [خرما [نبود. علي(ع) براي فاطمه(س) وليمهاي ترتيب داد، كه بهترين وليمه زمان خود بود. سپر خود را پيش يك يهودي گرو گذاشت و اندكي گوشت شتر خواست.فاطمه(س) ميگويد اثاثيه اهدايي به او، عبارت بود از: دو دست عباي قديمي زعفراني رنگ، كه بر آن دو، نقشهايي از نقره بود. در خانه علي(ع) مشكي از پوست گاو هم وجود داشت و بالشي كه ميان آن را ليف خرما پر كرده بود. و الك و حوله و كاسهاي هم داشتيم.عايشه گويد:نزد رسول خدا(ص) نشسته بودم، كه فاطمه آمد. راه رفتنش شبيه راه رفتن پدر بزرگوارش بود. رسول خدا(ص) فرمود: درود بر تو اي دخترم و او را در سمت راست يا چپش نشاند، آنگاه در گوشش چيزي گفت. فاطمه گريست. آنگاه خنديد.به او گفتم: خندهاي نديديم كه اين اندازه به گريه نزديك باشد؛ پيامبر به تو چه گفت كه شادمان شدي؟
فاطمه گفت: رسول خدا(ص) به من فرمود: جبرئيل هر سال يك بار قرآن را بر من عرضه ميكرد ولي امسال دو بار بر من عرضه داشته است و اين نيست جز علامت نزديك شدن اجلم و تو به من سزاوارترين هستي. سپس فرمود: تو از ميان خانوادهام نزديكتر از همه به من خواهي پيوست. آنگاه فاطمه(س) گريست. و پس از شش يا نه ماه از وفات رسول خدا، در 29 سالگي و در سال يازدهم هجرت وفات يافت.(3)
نسل رسول خدا(ص) تنها از طريق فاطمه(س) تداوم يافت. فرزندان او ششتناند: حسن، حسين، محسن، امكلثوم، زينب، رقيه.فاطمه برترين دختران پيامبر(ص) است. پيامبر در بارهاش فرمود:بهترين زنان بهشت چهارتناند: خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر محمد(ص)، مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم و همسر فرعون.عايشه گفته است:كسي را راستگوتر از فاطمه نيافتم، مگر فرزندانش را.پيامبر هرگاه از سفر يا جنگ برميگشت،
از بهترين نمونههاي شعر عاطفي كه احساسات شاعر را منعكس ميكند شعر فاطمه(س) است، كه حزن و اندوه از آن ميچكد و عواطف و ناله از آن سر ميكشد.ابتدا به مسجد ميرفت و دو ركعت نماز ميگذارد. سپس به نزد فاطمه ميشتافت و آنگاه به سراغ همسرانش ميرفت.فاطمه(س) از پيامبر اكرم(ص) روايت ميكند كه پيامبر به او فرمود:آيا دوست نداري بزرگ زنان جهان يا بزرگ زنان اين امت باشي؟
علي(ع) هنگام دفن فاطمه گفت:اينكه يكي را پس از ديگري از دست ميدهم دليل آن است كه هيچ دوستي پايدار نميماند. و نيز گفت:ميبينم مصيبتهاي دنيا بر من فراوان است و صاحب اين مصيبتها تا دم مرگ گرفتار. به هم رسيدن دو دست، سرانجامش فراق است و هر چه كمتر از مرگ، ناچيز است.از دست دادن فاطمه بعد از محمد(ص) دليل آن است كه هيچ دلبري باقي نميماند.فاطمه(س) بسيار زيبا بود. هنگامي كه به دنيا آمد پيامبر اكرم(ص) فرمود:«[فاطمه] ريحانهاي است كه او را ميبويم و روزيِ او از جانب خدا ميرسد.» فاطمه شكيبا، مؤمن و شجاع بود و زخمهاي مجروحان را در جنگهاي اسلام مداوا ميكرد. هنگامي كه پيامبر(ص) روز احد زخمي شد و زخمي بر چهرهاش وارد شد، فاطمه زخم او را ميشست و علي(ع) آب بر روي آن ميريخت. وقتي فاطمه ديد، آب، ريزش خون را چند برابر ميكند، قطعه حصيري را سوزاند و بر زخم چسباند، آنگاه خون بند آمد.پيامبر(ص) پيش از وفات فرمود: اي فاطمه دختر محمد! و اي صفيه، عمه رسول خدا! براي به دست آوردن پاداش الهي بكوشيد. زيرا نميتوانم بيجهت شفاعت شما را پيش خداوند نمايم. سپس از جايش برخاست و هنوز روز به نيمه نرسيده بود كه روح پيامبر به سوي ملكوت اوج گرفت.فاطمه عزيزترين دختران پيامبر بود. برخي از نامهاي مشهور او كه ابنشهرآشوب در مناقب ذكر كرده است، از اين قرار است:فاطمه، بتول، حرّه، سيدة، عذراء، زهراء، حوراء، طاهرة، زكية، مريم كبرا، نوريه، سماويه.
فاطمه و شعر
فاطمه(س) متكلمي بس فصيح بود و سخنراني شجاع. خطبه او كه در كتاب بلاغاتالنساء ذكر شده است، مشهور است. او در آن خطبه احساسات مسلمانان را نسبت به پيامبر(ص) برانگيخت.فاطمه شاعر نيز بوده است. او در هنگام مصيبتها نازكدلترين بود. چنان كه «ابنرشيق قيرواني» در باره زنان مينويسد: زنان به هنگام مصيبت نازكدلتريناند و نسبت به شخص از دست رفته بيتابترين.ابنرشيق همچنين ميگويد: فاطمه، شعر نيز ميسرود و اشعار زيادي از او نقل شده است. از بهترين نمونههاي شعر عاطفي كه احساسات شاعر را منعكس ميكند شعر فاطمه(س) است، كه حزن و اندوه از آن ميچكد و عواطف و ناله از آن سر ميكشد.از بيت بيت اشعار او نه اشك، كه خون ميچكد، زيرا كه غم و اندوه در دل او جريان داشته است. غم و اندوهي كه در تمام رفتار او تجلي مييابد. چنان كه در سوگسرودي كه براي پيامبر سروده است، هويدا است.از فاطمه شانزده قطعه شعر به جاي مانده است كه بيشتر اين اشعار در سوگ و دعا و نيايش است.از فاطمه شانزده قطعه شعر به جاي مانده است كه بيشتر اين اشعار در سوگ و دعا و نيايش است. سبك شعري او روان و شفاف و داراي لحني آرام است و عواطف را برميانگيزاند، بويژه در سوگسرودي كه براي پيامبر(ص) سروده است.واژههاي شعر فاطمه، آسان و مأنوس است و هر خوانندهاي ميتواند آن را درك كند. در شعر او واژه غريب و بيگانه يافت نميشود.فاطمه(س) در سوگ پدر چنين ميسرايد:پس از تو خبرهايي پراكنده شد و گرفتاريهايي در رسيد، كه اگر خود شاهد آن ميبودي سخن به درازا نميكشاندي.ما تو را از دست داديم، چنان كه زمين بارانش را
و قوم تو دگرگون شدند؛ پس آنان را بنگر و بر آنان گواه باش.اي كاش مرگ پيش از تو، ما را در بر ميگرفت.آنگاه هرگز بر تو ناله و نوحه سر داده نميشد و كتابها بين ما و تو حجاب ميانداخت.مرداني ترشرو به ما مينگرند. از دمي كه تو از ما پنهان شدي، خوار گشتيم و تمام خير را تاراج كردند.در قيامت هر جا كه من باشم، ظالم سزاي ظلمش به ياور ما [علي(ع)] را خواهد ديد.مرداني نيت دلشان را بر ما آشكار كردند، هنگام كه چشم فرو بستي و آنان تمام ميراثت را غصب كردند.هر قومي، خويشاني دارند و منزلتي در پيش خدا.و آنان كه نزديكترند جايگاه برتري دارند.(4)
در سوگسرودي ديگر چنين ميسرايد:راستي كه ما و تمام خلق، با چشم فرو بستنش عزادار شديم.راستي تو بدر و نوري بودي كه از آن روشنايي گرفته ميشد.بر تو، كتابهايي از خداي صاحب عزّت فرود آمد.و جبرئيل روحالقدس كه پيوسته زاير ما بود پس از تو از ما پنهان شد و تمام خيرها رخت بربست.كاش پيش از تو، مرگ ما را در برميگرفت زيرا تو كوچيدي و ميان ما و تو حجاب افتاد.سرزمينهايي بر من تنگ شدهاند، پس از آنكه فراخ و گسترده بودند
و تنها گشادهرويي و زيبايي دو سبط تو پناهگاه من است.به خدا قسم تو از همه خلق برتر بودهاي و راستگوتر.تو را خواهيم گريست، تا زماني كه زندهايم و تا زماني كه چشمهامان بيرمق شوند.(5)
در شعر ديگري كه در رثاي پيامبر سروده است، چنين ميگويد:روح تو براي دنيا مرثيهاي خواند و به سوي ما شتافت؛
و پيغام داد كه كوچ نزديك است پس آنگاه وداع نمود.(6)
تو براي من كوهي بودي كه در دامنش پناه ميجستم.امروز مرا به زميني خشك و سترون ميسپاري.تو تا زماني كه زنده بودي يار و ياور من بودي.امروز اما چه كسي بال و پرم را ميگشايد.چشم فرو ميبندم و ميدانم كه بهترين سواران و سلاحم از دست رفته است.اجل او فرا رسيد و عزايش را به من سپرد
و دردآورترين مرگها، اعماق دورنم را فرسود.كلاغ پرِ بالهايش را بر من ريخت.از اينرو ميان شمشيرها و نيزهها سرگردان ماندهام.راستي من از آنان كه ميآيند و ميروند در شگفتم
واژههاي شعر فاطمه، آسان و مأنوس است و هر خوانندهاي ميتواند آن را درك كند. در شعر او واژه غريب و بيگانه يافت نميشود.زيرا كه در رفت و آمدشان مرگ را به همراه دارند.امروز انسانهاي زبون بر ما چيره شدهاند و من از ذلت ميگريزم.و با دستم ستمگران را پس ميزنم.اگر قمري شبانگاهان از شدت اندوه ميگريد
من بر شاخهاي نشسته روز و شبم را ميگريم.خداوند مرا بر اين مصيبت شكيبا كرد.با مرگ پيامبر چراغم فرو مرد.اي چشمهايم! بگرييد هر صبحگاه.(7)
باز از سرودههاي فاطمه(س) است در سوگ پيامبر(ص):هنگامي كه كسي چشم از جهان فرو ميبندد، ياد او پيوسته اندك ميشود.اما به خدا سوگند، از زماني كه پدرم مرد، يادش فزونتر شده است.به ياد آوردم هنگامي را كه مرگ بين ما جدايي افكند،
خود را به ياد پيامبر آرام و صبر دادهام.با خود گفتم مرگ مسير ماست؛
اگر كسي امروز نميرد فردا خواهد مرد.(8)
در شعري ديگر به پدر بزرگوارش خطاب ميكند:تو سياهي چشمم بودهاي
كه نگاهها بر تو ميگريد.پس از تو هر كس بميرد باكي نيست
زيرا من تنها از مرگ تو بيم داشتهام.(9)
فاطمه(س) وقتي غذاي شب فرزندانش را به گدايي بخشيد چنين سرود:هر چه بود برايت آوردهام جز پيمانهاي كه
كف و بازوانم را زخم كرده است.به خدا فرزندانم نيز گرسنهاند.پدرشان نيكمردي است و به خير شناخته شده
بازواني توانمند دارد و در نيكوكاري سابقهاي ديرين.بر سر من پوششي نيست، جز روسرياي كه خود بافتمش.تو سياهي چشمم بودهاي
كه نگاهها بر تو ميگريد.پس از تو هركس بميرد باكي نيست
زيرا من تنها از مرگ تو بيم داشتهام.خداوندا آن دو فرزند را ضايع شده رها مكن...(10)
و زماني كه در نيمههاي شب غذاي اهل خانه را به گدايي ميدهد، ميسرايد:اي عموزاده! من فرمان تو را طاعتپذيرم.بيهيچ ناراحتي و اندوهي
به او (گدا) ناني را بخشيدم كه خود پختم.مرا بر از دست رفتن اين غذا باكي نيست.اگر شكم گرسنهاي را سير كردم، اميد آن دارم كه به نيكوكاران پيوندم.و در بهشت جاويدان جاي گيرم و شفاعت از آن من باشد.(11)
هنگامي كه پيامبر سخن از مرگ به ميان آورد، فاطمه(س) چنين سرود:هيچ گاه جن تو را دست نساييد
و بر تو هيچ گاه ترس و هراس چيره نگشت.به چهره شما چنان خيرهام
كه گويا صبحي در آستانه طلوع است.(12)
باز در شعري ديگر، پس از بخشيدن غذاي فرزندانش به گدايي، چنين سروده است:راستي كه من غذايم را بيهيچ اندوهي ميبخشم؛
و خشنودي خداوند را بر رضاي فرزندانم ترجيح ميدهم.فرزندان من شب را گرسنه ميمانند.كوچكترين آن دو در جنگي، در كربلا، مظلومانه شهيد ميشود.كشنده او عذابي بسيار سخت خواهد ديد و در قعر جهنم فرو خواهد افتاد،
با دستهايي بسته شده با زنجير.(13)
اگر قمري شبانگاهان ميگريد، تنها بر روي شاخهاي
من روزها را (نيز) ميگريم
پس از تو حزن و اندوه را همدم خود كردهام
و اشكم را نقاب خود قرار دادهام.باز در سوگ پيامبر(ص) سروده است:آفاق آسمان، خاكستريشد و در هم گرفته شد.خورشيد نيمروزي و عصر تاريك شد
زيرا زمين پس از پيامبر دلتنگ است.و بر رفتنش حسرتآلود و لرزان است.پس بايد بر او بگريند، شرق و غرب زمين
و بر او بگريند اهل مصر و يمن!بر او بگريند طور سترگ و باشكوه
و خانه پردهدار (كعبه) و ستونهايش.اي ختم پيامبران كه پرتوت پربركت بود
آن كه فرقان(قرآن) را فرستاد،بر تو درود گفت.جانم به فدايت چرا سرت خم شده و چرا بالش تو خوابآلوده است؟!(14)
فاطمه(س) هنگام لالايي خواندن و بازي با فرزندنش حسن(ع) چنين ميگفت:اي حسن! پدرت را همانند باش.افسار از گردن حق بردار.و بنده خدايي باش كه نعمتهاي فراوان فرستاده است.(15)
باز در سوگ پيامبر(ص) سروده است:اي پدري كه خداوند دعايش را پذيرفت
اي پدري كه بهشت جايگاه اوست
اي پدري كه به جبرئيل نالهاش ميزنيم
اي پدري كه به خدايش بسيار نزديك است.(16)
و هنگام بازي با فرزندش حسين(ع) ميگفت:فرزندم شبيه پدر من است نه شبيه علي.(17)
باز در سوگ رحلت پيامبر(ص) سروده است:به آنكه زير طبقات خاك خفته است بگو
ناله و فرياد و پيام مرا بشنو!كه بر من مصيبتهايي فرود آمد كه اگر
بر روزها فرو ميآمد، شب ميشدند.من در سايه محمد(ص) پناهي داشتم
و از هيچ مصيبتي در هراس نبودم كه او (پيامبر) زيبايي زندگيام بود
و امروز زبونان بر من ستم روا ميدارند
و من از اين رنج ميگريزم و با ردايم ستمكاران را پس ميزنم.اگر قمري شبانگاهان ميگريد، تنها بر روي شاخهاي
من روزها را (نيز) ميگريم
پس از تو حزن و اندوه را همدم خود كردهام
و اشكم را نقاب خود قرار دادهام.چه باك است بر آن كس كه تربت احمد(ص) را بوييده است.كه در درازاي زمان بوي خوشي ديگر نبوديد.(18)
1ـ برخي صاحبنظران شيعه هر چند ولادت حضرت فاطمه(س) را پنج سال پيش از بعثت ميدانند ولي نظريه مشهور ميان شيعه و صاحبنظران آن همان سال پنجم بعثت است كه در نتيجه سنّ حضرت(س) هنگام شهادت 18 سال بوده است و نه 28 سال.2ـ اين بر اساس همان نظر رايج ميان اهل سنّت است كه ولادت حضرت(س) سال پنجم پيش از بعثت بوده است والاّ بر اساس نظر مشهور شيعه، سن آن حضرت(س) هنگام ازدواج 9 سال بوده است.3ـ اين تاريخها بر اساس برخي اقوال است.4ـ بلاغاتالنساء ط نجف، ص14، و ط قاهره، ص18.5ـ مناقب ابنشهر آشوب، ج1، ص208.6ـ همان، ج3، ص136.7ـ همان، ج1، ص208.8ـ همان، ج1، ص204.9ـ همان، ج1، ص208.10ـ بيت 1 الي 4 در مناقب خوارزمي، ص191 و مصرع 5 در مناقب ابنشهر آشوب، ج3، ص148.11ـ مناقب خوارزمي، ص189.12ـ الدرّةالفاخرة في معرفة علومالآخرة، غزالي، ص16.13ـ مناقب خوارزمي، ص190.14ـ پنج بيت اول از زهرالآداب، حصري، ج1، ص32، و بيت ششم از نهايةالادب، ج1، ص404.15ـ مناقب ابنشهر آشوب، ج3، ص159.16ـ طبقات ابنسعد، ق1، ج8، ص11.17ـ عقدالفريد، ج2، ص439.18ـ مناقب ابنشهر آشوب، ج1، ص208.