فلسفهى حكومت عدل جهانى
يكى از سؤالهايى كه ممكن است در بارهى مهدويت در ذهنها پديد آيد، اين است كه «فلسفهى حكومت عدل جهانى چيست؟ چرا بايد در آخر الزمان، حكومتى توحيدى و عالمى بر پا شود؟ آيا صرفا جنبهى تعبدى دارد و از جمله امورى است كه قرآن و سنتبه آن خبر داده و تعبدا بايد به آن اعتقاد پيدا كرد - و لذا در بعضى از كتب، اين قيام جهانى، از علائم قيامتشمرده شده است - و يا اين كه از غير راه تعبد نيز مىتوان آن را اثبات كرد و به آن ايمان آورد؟» . به نظر مىآيد كه از غير راه تعبد نيز مىتوان ضرورت تحقق اين حكومت و قيام را در آخر الزمان، به اثبات رساند و براى آن، زير بناى عقلى يا عقلايى فرض كرد. ما، در اين مقاله، اين موضوع را از دو منظر، بررسى خواهيم كرد: 1- ضرورت حكومت عدل جهانى از ديد انديشه و خرد. 2- لزوم حكومتى عادل در آخر الزمان. يكم - ضرورت حكومت عدل جهانى
ضرورت حكومت عدل جهانى را از چند راه مىتوان اثبات كرد: الف) راه فطرى; ب) راه عقلى; ج) راه تاريخى. الف) راه فطرى ايمان به حتميت ظهور منجى عالم در فكر عموم انسانها وجود دارد. منشا اين فكر، يك رشته اصول قوى و متين است كه از سرشت و فطرت اصيل انسانى سرچشمه گرفته است; زيرا، بشر، فطرتا، طالب رسيدن به كمال در تمام مجالات مربوط به خود است و او مىداند كه اين كمال، تنها، در سايهى حكومت عدل توحيدى الهى تحقق مىيابد. معناى فطرت
دانشمندان، معتقدند كه انسان، از نوعى كشش و ميل همراه با آگاهى كه عقلى و كلى است و از غريزه آگاهانهتر است، مثل حس حقيقت جويى، حس و گرايش به زيبايى، حس پرستش، حس كمال جويى، برخوردار است كه آن را فطرت مىگويند. در اثبات آن، همين بس كه آن را در خود مىبينيم. خداوند متعال مىفرمايد: «انما انت مذكر لست عليهم بمصيطر» ; (1) همانا، تو، تذكر دهندهاى و تو مسلط و توانا بر آنان نيستى. نيز در جايى ديگر مىفرمايد: «قد انزل الله اليكم ذكرا» (2) ; هر آينه، خداوند، براى شما، قرآن را فرستاد. نيز مىفرمايد: «انما يتذكر اولوا الالباب» (3) ; منحصرا، خردمندان عالم، متذكر مىشوند. از اين آيات و آيات ديگر، استفاده مىشود كه انسان، معلوماتى فطرى دارد كه قرآن، در واقع، تذكرى بر آنها است. ويژگىهاى امور فطرى
1- انسان، به آنها درك روشن و معرفتى ويژه دارد. 2- ثابت و پايدار و جاودانهاند; زيرا، لوازم ذات يك چيز، مانند ذاتيات آن، انفكاك ناپذيرند. 3- همگانى و فراگيرند، كليت و عموميت دارند. 4- با درك و معرفت فكرى و عقلى همراهاند. 5- از قداست و تعالى اخلاقى بر خوردارند و دليل آن نيز، فكرى و عقلانى بودن آنها است. راه شناخت فطريات
براى اقامهى برهان بر اثبات يك مطلوب، از دو شيوه مىتوان بهره گرفت: 1- شيوهى مستقيم; در اين شيوه، مقدماتى ذكر مىشود و مطلوب، مستقيما، از آنها به دست مىآيد. 2- شيوهى غير مستقيم; در اين شيوه، نقيض مطلوب، ابطال مىگردد تا درستى مطلوب ثابت گردد. شيوههاى مستقيم
1/1- درون كاوى و مطالعهى حالات روانى; زيرا، گرايشهاى فطرى، از نهاد روح و جان انسان سرچشمه گرفته و از پديدههاى روانى او است. 2/1- رجوع به آراى روان شناسان كه به فعاليتهاى روانى و رفتارهايى كه نمودار آنها است، مىپردازد. اقسام فطريات
اين فطريات، بر دو قسم است: 1- فطريات در ناحيهى دريافتها كه از اصول مشترك است، مانند محال بودن تناقض. 2- فطريات در ناحيهى خواستها و احساسات و گرايشها. اين نوع از فطريات، از وجدانيات است. روان شناسان، تمايلات فطرى انسان را به سه دسته تقسيم كردهاند: 1/2- تمايلات شخصى، مانند تحصيل خوش بختى، استقلالطلبى، كسب قدرت، سيادت، كبر و غرور، احتياج به تاثر يا هيجانات روحى و حس تملك. 2/2- تمايلات اجتماعى; اينها موجب نوعى علاقه و دل بستگى نسبتبه همنوعان خود مىگردد. از مظاهر آن، محبت و دوستى خانوادگى و ميهن دوستى و تقليد و الگو پذيرى است. 3/2- تمايلات عالى; اينها عبارت است از حق جويى - كه از كودكى در انسان وجود دارد - و ميل به زيبايى دوستى و تمايلات اخلاقى و حس دينى. ما، در اين مقاله، در صدد بيان اين مطلبايم كه اعتقاد و ميل بشر به ظهور منجى براى عالم بشريت، فطرى و غريزى است و در نهان و كمون همهى انسانها وجود داشته و دارد. مرحوم شهيد صدر ره مىفرمايد: ليس المهدى عليه السلام تجسيدا لعقيدة اسلامية ذات طابع دينى فحسب، بل هو عنوان لطموح اتجهت اليه البشرية بمختلف اديانها و مذاهبها، و صياغة لالهام فطرى ادرك الناس من خلاله - على الرغم من تنوع عقائدهم و وسائلهم الى الغيب - ان للانسانية يوما موعودا على الارض تحقق فيه رسالات السماء بمغزاها الكبير و هدفها النهايى، و تجد فيه المسيرة المكدودة للانسان على مر التاريخ استقرارها و طمانينتها بعد عناء طويل، بل لم يقتصر الشعور بهذا اليوم الغيبي، و المستقبل المنتظر على المؤمنين دينيا بالغيب، بل امتد الى غيرهم ايضا، و انعكس حتى على اشد الايديولوجيات و الاتجاهات العقائدية رفضا بالغيب و الغيبيات، كالمادية الجدلية التي فسرت التاريخ على اساس التناقضات، و آمنتبيوم موعود تصفى فيه كل تلك التناقضات و يسود فيه الوئام و السلام. و هكذا نجد ان التجربة النفسية لهذا الشعور التي مارستها الانسانية على مر الزمان، من اوسع التجارب النفسية و اكثرها عموما بين افراد الانسان. (4) خلاصهى فرمايش ايشان، اين است كه، اعتقاد به مهدى عليه السلام تنها نشانهى يك باور اسلامى - با رنگ خاص دينى - نيست، بلكه افزون بر آن، عنوانى استبر خواستهها و آروزهاى همهى انسانها، با كيشها و مذاهب گوناگون و نيز بازده الهام فطرى مردم است كه با همهى اختلافهايشان در عقيده و مذهب، دريافتهاند كه براى انسانيت، در روى زمين، روز موعودى خواهد بود كه با فرا رسيدن آن، هدف نهايى و مقصد بزرگ رسالتهاى آسمانى، تحقق مىيابد و مسير آن - كه در طول تاريخ پر از فراز و نشيب و پرت گاه بوده - به دنبال رنجى بسيار، هموارى و استوارى لازم را مىيابد. انتظار آيندهاى اين چنين، تنها، در درون كسانى كه با پذيرش اديان، جهان غيب را پذيرفتهاند، راه نيافته، بلكه به ديگران نيز سرايت كرده است تا آن جا كه مىتوان انعكاس چنين باورى را در مكتبهايى كه با سر سختى، وجود غيب و موجودات غيبى را نفى مىكنند، ديد. براى مثال، در ماترياليسم ديالكتيك كه تاريخ را بر اساس تضادها تفسير مىكند، روزى مطرح است كه تمامى تضادها از ميان مىرود و سازش و آشتى حكم فرما مىگردد. بدين سان مىبينيم كه تجربهى درونىاى كه بشريت، در طول تاريخ، در مورد اين احساس داشته، در ميان ديگر تجربههاى روحى، از گستردگى و عموميتبيشترى برخوردار است. فيلسوف يونانى زيو - كه 350 سال قبل از ميلاد مىزيسته - مىگويد: «تنها راه سعادت و نجات بشر، در پيروى از يك نظام واحد است.» پلوتاك، مورخ و نويسندهى يونانى در سال 46 تا 120 ميلادى، مىنويسد: «بر مردم است كه مجتمع واحدى را تشكيل داده و قانون واحدى را متابعت كنند تا به سعادت برسند» . متفكر انگليسى، بر تراند راسل، مىنويسد: «عالم، در انتظار مصلحى است كه همه را تحتيك پرچم و يك شعار قرار دهد» . (5) . آلبرت اينشتاين، صاحب نظريهى نسبيت، مىنويسد: «روزى كه تمام عالم را سلامتى و صفا فرا گرفته و همهى مردم با هم دوست و برادر باشند، دور نيست.» . پر واضح است كه اين تعبيرات، برخاسته از فطرت و ميل باطنى افراد است. تبيين راه فطرت به صورت برهان
1- راه فطرت، بر پايهى ميل به حكومت عدل جهانى
صورت برهان
الف) انسان، در كمون و سرشتخود، ميل و گرايش به حكومت عدل جهانى و الهى را احساس مىكند. ب) با مراجعه به ديگران، چنين گرايش و تمايلى را نيز در وجود آنان مىيابد. ج) انسان، با مراجعه به ساير تمايلات فطرى و غريزى، پى مىبرد كه همهى آنها به دليل قاعدهى: «الامثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد» ناظر به واقعيات بوده و امرى خيالى نيست. د) اگر چنين تمايلى در انسان وجود دارد، پس بايد آن حكومت عدل جهانى و توحيدى، در زمانى به صورت كامل، محقق گردد; زيرا، ميل و كشش، از امور ذات الاضافه است و تحقق اين امور، بدون تحقق مضاف اليه، امكانپذير نيست. ه ) مصداق كامل حكومت عدل جهانى، همان حكومتى است كه با تاييدات الهى، در آخر الزمان، به دستشخصى معصوم تحقق مىيابد. نتيجه اين كه ميل و گرايش به اين نوع حكومت، از تمايلات فطرى انسان است و لذا بايد در خارج تحقق يابد. 2- راه فطرت بر اساس اميد به حكومتبرتر
صورت برهان
الف) انسانها، در شرايط و حكومتهاى مختلف و با قطع اميد از وضعيت موجود جهان، در نهاد خود، احساس نوعى اميد به حكومتى برتر از وضعيت موجود در عالم را دارند. ب) طبق بيان سابق، وجود چنين اميدى، دليل بر تحقق يافتن آن در عالم خارج خواهد بود. ج) اين اميد و آرزو، جز به آن حكومتى كه اسلام و بالاخص مكتب شيعه معرفى مىكند، تحقق نخواهد پذيرفت. نتيجه اين كه تحقق يافتن حكومتى برتر در آخر الزمان، ضرورى است. 3- راه فطرت بر اساس احساس نياز
صورت برهان
الف) انسان، در وجود خود و ديگران، نياز به حكومت عدل جهانى و توحيدى را احساس مىكند. ب) اين احساس، انسان را به چنين حكومتى با رهبريت مردى الهى با صفاتى خاص، سوق مىدهد. نتيجه اين كه انسان، به هدايت فطرى خود، حاكمى الهى و معصوم و توانمند و نيز حكومتى توحيدى و عادل را مىجويد كه بتواند بر آورندهى نيازهاى او به صورت كامل باشد و آن، غير از حكومت عدل جهانى و توحيدى كه با تاييدات خاص الهى است، نيست. شهيد مطهرى، رضوان الله عليه، نيز از همين راه براى اثبات معاد و حيات برزخى، استفاده كرده است. او، در كتاب (عدل الهى) مىنويسد: ترس از مرگ و نگرانى از آن، مخصوص انسان است. حيوانات، دربارهى مرگ، فكر نمىكنند. آن چه در حيوانات وجود دارد، غريزهى فرار از خطر و ميل به حفظ حيات حاضر است. البته، ميل به بقا، به معناى حفظ حيات موجود، لازمهى مطلق حيات است، ولى در انسان، علاوه بر اين، توجه به آينده و بقا در آينده نيز وجود دارد. به عبارت ديگر، در انسان، آرزوى خلود و جاويدان ماندن، وجود دارد و اين آرزو، مخصوص انسان است... نگرانى از مرگ، زاييدهى ميل به خلود است و از آن جا كه در نظامات، هيچ ميلى، گزاف و بيهوده نيست، مىتوان اين ميل را دليلى بر بقاى بشر پس از مرگ دانست. اين كه ما، از فكر نيستشدن، رنج مىبريم، خود، دليل استبر اين كه ما نيست نمىشويم. اگر ما، مانند گلها و گياهان، زندگى موقت و محدودى مىداشتيم، آرزوى خلود به صورت يك ميل اصيل، در ما به وجود نمىآمد. وجود عطش، دليل وجود آب است. وجود هر ميل و استعداد اصيل ديگر هم دليل وجود كمالى است كه استعداد و ميل به سوى آن متوجه است. گويى، هر استعداد، سابقهاى ذهنى و خاطرهاى است از كمالى كه بايد به سوى آن شتافت. آرزو و نگرانى دربارهى خلود و جاودانگى - كه همواره انسان را به خود مشعول مىدارد - تجليات و تظاهرات نهاد و واقعيت نيستىناپذير انسان است... (6) خلاصهى مطلب اين كه عشق به صلح و عدالت، در درون جان هر كسى هست. همه، از صلح و عدل، لذت مىبرند و با تمام وجود خود، خواهان جهانى مملو از اين دو هستند. آيا اين، يك عطش كاذب استيا نياز واقعى كه در زمينهى آن، الهام درونى به كمك خرد شتافته تا تاكيد بيشترى روى ضرورت آن كند؟ آيا هميشه تشنگى ما، دليل بر اين نيست كه آبى در طبيعت وجود دارد و اگر آب، وجود خارجى نداشته باشد، آيا ممكن است عطش و عشق و علاقه به آن، در درون ما وجود داشته باشد؟ ما، مىخروشيم، فرياد مىزنيم، عدالت و صلح مىطلبيم، و اين، نشانهى آن است كه سرانجام، اين خواسته تحقق مىپذيرد و در جهان پياده مىگردد. اصولا، فطرت كاذب، مفهومى ندارد; زيرا، مىدانيم كه آفرينش و جهان طبيعت، يك واحد به هم پيوسته است و هرگز مركب از يك سلسله موجودات از هم گسسته و از هم جدا نيست. روى اين جهت، هر عشق اصيل و فطرى، حاكى از وجود معشوقى در خارج و جذبه و كشش آن است. به هر حال، فطرت و نهاد آدمى، به وضوح، فرياد مىزند كه سرانجام، صلح و عدالت، جهان را فرا خواهد گرفت. و بساط ستم برچيده خواهد شد; چرا كه اين، خواست عمومى و فطرى انسانها است. پس بايد اين واستبشر، روزى تحقق يابد و هر روزى كه مىگذرد، زمينهى ظهور آن قيام، فراهمتر مىشود.ب) راه عقلى
موضوع را از اين زاويه با ذكر چند مقدمه، پى مىگيريم: مقدمهى يكم
خداوند متعال، انسان را عبث و بيهوده خلق نكرده و آنان را به حال خود وانگذاشته است، بلكه هدف از خلقت - در عين بى نيازى از خلق - همان رسيدن خلق به مصالح بزرگى است كه كمال بشر به سبب آنها، تحقق مىپذيرد. خداوند متعال مىفرمايد: «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» (7) ; ما، جن و انس را، تنها، براى عبادت خالص خداوند، خلق كرديم. آن چه به يك معناى وسيع از اين آيه استفاده مىشود، اين است كه هدف نهايى از خلقت، در دسترسى بشر به كمال خود است كه با توجيه عقيده و انحصار رفتار انسان بر طاعتخدا و عدالت او در هر حركت و سكونى، حاصل مىگردد. اين كمال عالى براى انسان، از چند جنبه قابل طرح است: جنبهى يكم - جنبهى فردى است، به اين معنا كه هدف از خلقت، آن است كه افراد، به كمال مطلوب خود برسند. جنبهى دوم - جنبهى اجتماعى است، به اين معنا كه در جامعه، مجتمعى كامل و بشرى متكامل ايجاد گردد كه زندگى افراد آن جامعه، بر اساس عدل و اخلاص است و از هر كارى كه با هدف عالى خلقت او منافات دارد، دورند. جنبهى سوم - جنبهى حكومتى است، به اين معنا كه در جامعه، حكومتى بر اساس عدل و حق، حاكم شده كه احكام آن، برگرفته از دستورهاى الهى است. مقدمهى دوم
حال كه غرض از خلقت، مشخص شد، پس خداوند متعال، بايد هر امرى را كه در جهت اين هدف بزرگ است، ايجاد كند، و هر چيزى را كه ممكن است مانع تحقق آن هدف گردد، از ميان بردارد، ولو تحقق اين هدف، مستلزم بر هم خوردن قوانين طبيعت و ايجاد معجزات است، بايد آن معجزه را در خارج ايجاد كند; زيرا، هدف از ايجاد قوانين طبيعى، به اجرا گذاشتن اهداف خلقت است و اگر تحقق اهداف خلقت، متوقف بر به هم خوردن قوانين نظام طبيعى است، به ناچار، بايد معجزات تحقق يابد. مقدمهى سوم
با مراجعه به تاريخ، به طور قطع پى مىبريم كه اين هدف الهى كه در اين آيه به آن اشاره شده و عقل نيز به آن پى مىبرد، در طول تاريخ بشريت، هنوز تحقق نيافته است، پس بايد به اين نتيجه برسيم كه اين حكومت عدل جهانى و توحيدى، در آيندهى عمر بشريت، با مشيت الهى، تحقق خواهد يافت. نتيجهاى را كه از اين آيهى شريف گرفتيم، به طور وضوح، مىتوان از آيات ديگرى مانند موارد زير، نيز نتيجه گرفت: 1- «وعد الله الذين ءامنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم، و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدوننى لا يشركون بى شيئا و من كفر بعد ذالك فاولئك هم الفاسقون» ; (8) خدا به كسانى كه از شما بندگان (كه به خدا و حجت عصر) ايمان آرد و نيكوكار گردد، وعده فرموده است كه در (ظهور امام زمان عليه السلام) در زمين خلافت دهد (و به جاى امم سالفه، حكومت و اقتدار بخشد) چنان كه امم صالح پيامبران سلف، جانشينان خود شدند و علاوه بر خلافت، دين پسنديدهى آنان را (كه اسلام واقعى است) بر همهى اديان تمكن و تسلط عطا كند و بر همهى مؤمنان، پس از خوف و انديشه از دشمنان، ايمنى كامل دهد كه مرا به يگانگى، بى هيچ شائبهى شرك و ريا، پرستش كنند و بعد از آن، هر كه كافر شود، در حقيقت، همان تبهكاراناند كه با (وجود) شناسايى حق، از پس شهوت نفس، به راه كفر مىروند. دراين آيهى شريف، قرائنى وجود دارد كه نشان مىدهد مراد آيه، عصر ظهور حكومت جهانى است: الف) كلمهى «الارض» كه با نبود قرينه بر انصراف به موضع خاصى، ظهور در عموم دارد. ب) تمكين تام و استقرار حقيقى دين، بدون سيادت و تسلط دين بر كل عالم، تحقق نمىپذيرد. ج) خوف، به طور كلى، به امن و امان متبدل نمىشود، مگر بعد از آن كه سلطهى دين، بر كل روى زمين فراگير شود. 2- «هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون» ; (9) او خدايى است كه رسول خود را با دين حق، به هدايتخلق فرستاد تا بر همهى اديان جهان، تسلط و برترى دهد. در اين آيه نيز، قرائنى وجود دارد كه حكومت عدل جهانى را مىرساند. الف) حرف «ل» در جملهى «ليظهره» دلالتبر علت و غايت دارد. به اين بيان كه سبب در فرو فرستادن شريعت اسلام، غلبه دادن آن بر جميع اديان و عقايد است و اين، تنها، با سيطرهى دين حق در كل جهان، تحقق مىپذيرد. و از آن رو كه اهداف الهى، غير قابل تخلف است، لذا اين هدف، در آينده، تحقق خواهد پذيرفت. ب) ضمير «ه» در (ليظهره) به جهت نزديكى آن به واژهى «دين» نيز به جهت لزوم سنخيت ميان غالب و مغلوب، به «دين» بر مىگردد و نه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم . از آن جا كه مغلوب، جميع اديان است، پس بايد غالب نيز از جنس اديان باشد كه همان دين حق است. نتيجه
از مجموع مقدمات گذشته، پى مىبريم كه براى تحقق اهداف خلقت، خصوصا خلقت انسان - از آن جهت كه افعال خداوند، هدفمند است - بايد زمينهى حكومت عدل جهانى و توحيدى فراهم شود، و با عنايات و توجهات خاص الهى، رهبرى الهى و معصوم، ظهور كند تا آن حكومت، در روى زمين، تحقق يابد و افراد جامعه نيز در سايهى آن حكومت الهى، به كمال مطلوب خود برسند. اين حكومت عدل جهانى و توحيدى، ولو تاكنون شرايطاش تحقق نيافته، ولى در گذر زمان، با تحقق شرايطاش، در آخر الزمان، تحقق پيدا خواهد كرد. تفاوت راه فطرى و عقلى
1- گاه، اشخاص را مىيابيم كه بر اثر عوامل مختلف معرفتى و روانى، نسبتبه مباحث مهدويت موضعى شكاكانه اتخاذ مىكنند و به اشكال تراشى و شبهه آفرينى مىپردازند. بديهى است كه راه فطرى كه بر پايهى امور فطرى استوار بوده و با وجدانهاى بيدار و ذهنهاى صاف و بى آلايش مردمان، سر و كار دارد، براى اقناع چنين اشخاصى، كفايت نمىكند. در اين جا است كه دليل عقلى، راهگشا مىشود و مىتواند در خلال احتجاجات و مناظرههاى كلامى، حقانيت اعتقاد به مهدويت را به اثبات رساند. بنابراين، امتياز دليل عقلى، آن است كه در مقام احتجاج و مناظره با منكران، كارايى بيشترى دارد، و اگر در هدايت منكران لجوج و متعصب، توفيق نيابد، دست كم، از تاثير شبهات آنان در ساير افراد جلوگيرى مىكند و نامعقول بودن ادلهى آنان را آشكار مىسازد. 2- استدلال عقلى، مىتواند در تقويت اعتقاد دينى، مؤثر باشد; زيرا، هر گاه، عقل انسان، در برابر مطلبى خاضع گردد و به آن گردن نهد، قلب و دل او، گرايش بيشترى به آن مىيابد. 3- اعتقاد انسان، اگر بر عواطف مبتنى باشد، مىتواند بر اثر شبهات ترديد آفرين، دچار تزلزل گردد. در اين موارد، يافتن مبانى استوار عقلى و زدودن شكها و ترديدها در سايهى آن، نقش مهمى در پيشگيرى و يا جبران آسيبهاى وارد شده دارد. ج) با مراجعه به تاريخ گذشته و حال، پى مىبريم كه بشر، در طول تاريخ خود، گرفتار انواع عذابها و شقاوتها و قتل و غارتها بوده است، خصوصا، انسانهاى موحد كه به جرم پاسدارى از حق و حقيقت و توحيد، انواع عذابها را به جان خريدند. قرآن كريم، در رابطه با قضيهى اصحاب اخدود - كه خندق بزرگى حفر كردند و در آن آتشى بس عظيم فراهم آوردند تا مؤمنان و موحدان را در آن انداخته و زنده زنده بسوزانند - مىگويد: «بسم الله الرحمن الرحيم و السماء ذات البروج و اليوم الموعود و شاهد و مشهود قتل اصحاب الاخدود النار ذات الوقود اذهم عليها قعود و هم على ما يفعلون بالمؤمنين شهود و ما نقموا منهم الا ان يؤمنوا بالله العزيز الحميد» ; (10) به نام خداى بخشندهى مهربان. قسم به آسمان بلندى كه داراى كاخهاى با عظمت است. و قسم به روز موعود (قيامت كه وعدهگاه خلايق است) . و قسم به شاهد (عالم، پيغمبر خاتم) و مشهود (او قيامت و امت) . اصحاب اخدود، همه، كشته و نابود شدند. همان مردم ظالمى كه آتش سختى به جان خلق بر افروختند. كه (بى رحمانه) در كنار آن خندقهاى آتش بنشستند. و سوختن مؤمنانى كه به آتش افكندند، مشاهده كردند. و با آن مؤمنانى كه سوزاندند، هيچ عدواتى نداشتند جز آن كه آنان به خداى مقتدر ستوده صفات، ايمان آورده بودند. در صفحهاى ديگر از تاريخ مىخوانيم كه فرعون مصر، به مجرد ديدن رؤيايى در خواب، چه جناياتى در طول عمر خود انجام داد تا وجودش از گزند بليات محفوظ بماند. باز در صفحهاى ديگر از تاريخ، جنايات شخصى ديگر به نام حجاج بن يوسف ثقفى را مشاهده مىكنيم كه در مدت بيستسالى كه بر عراق حاكم شد، جناياتى هولناك را انجام داد. مسعودى، در كتاب (مروج الذهب) مىنويسد: تعداد كسانى را كه شخص حجاج به صورت قتل صبر، از پاى در آورد، صد و بيست هزار نفر بوده است. و اين، غير از آن مقدارى است كه به دست لشكريان او به قتل رسيدند. در زندانهاى او، حدود پنجاه هزار نفر مرد و سى هزار نفر زن، به قتل رسيدند كه شانزده هزار نفر آنان، عريان و برهنه بودهاند. زنان و مردان را در يك مكان زندانى مىكرد در حالى كه براى آن مكان، هيچ سايبانى از گرما در تابستان و پوششى از سرما در زمستان نبود... (11) اين، بخش كوچك از جنايات در تاريخ است كه با مراجعه به صفحات آن، به آنها پى مىبريم. جنايات و ظلم بر مظلومان و موحدان، نه تنها پايان نيافته، بلكه به طور سرسام آورى، رو به افزايش نهاده است، به حدى كه روى جنايتكاران گذشته را سفيد كرده است! جنگ جهانى اول بر پا شد و در آن، انسانهاى بى گناهى به قتل رسيدند كه بنابر آمار رسمى، تنها، تعداد كشته شدگان اين جنگ، به بيست و دو ميليون نفر رسيد. بعد از مدت زمانى كوتاه، آتش جنگ جهانى دوم، شعلهور گشت و با كمال تاسف، آتش آن، دامان هفتاد ميليون انسان را گرفت و به كام مرگ فرو برد. در همين جنگ، فاجعهى عظيم هيروشيما و ناكازاكى رخ داد كه دهها هزار نفر، با سلاحهاى اتمى كه به دست همين بشر پيشرفته ساخته شده بود، به كام مرگ فرو رفتند. در قضيهى استعمار كشور مسلمان الجزائر به دست فرانسه، به جهت مقابلهى ملت مسلمان آن ديار با استعمارگران، حدود دو ميليون نفر به دست اشغالگران فرانسوى، به شهادت رسيدند. در آن جا، مردمى را كه به مساجد پناه برده بودند، با انفجار بمب، به شهادت رساندند. در تجاوزى كه آمريكا به ويتنام كرد، صدها هزار نفر را با انواع بمبها و سلاحها به قتل رسانيد كه عوارض شيميايى آن جنگ، هنوز هم وجود دارد. با مراجعه به تاريخ پنجاه سالهى ملت مظلوم فلسطين، به بخشى از جنايات صهيونيستها بر اين ملت مظلوم، پى مىبريم. در طول اين مدت، ميليونها مسلمان را آواره كردند و دهها هزار نفر را به شهادت رساندند. حال با تاملى نسبتبه آيندهى بشر و خصومتهايى كه ميان ملتهاى مختلف پديد آمده - كه به مانند آتش زير خاكستر، آبستن جنايتها و فجايعى در آيندهى بشريت است - خصوصا با در نظر گرفتن تسليحات خطرناك كشتار جمعى كه كشورها براى نابودى هم ديگر فراهم آوردهاند كه مىتواند دهها بار، كرهى زمين را به نابودى بكشاند، و بالاخص با طرح برخورد تمدنها كه از سوى بعضى از روشنفكران آمريكايى از جمله ساموئل هانتينگتون داده شده و امروز، سياست مداران آمريكايى نيز آن را دنبال مىكنند، در مىيابيم كه چه خطر عظيمى، جامعهى بشر را تهديد مىكند. حال، آيا بشر، اميدى به آيندهى زندگى خود دارد؟ آيا در صورت عملى شدن آن طرح، احدى در روى زمين باقى خواهد ماند؟ راسل، در كتاب خود به نام اميدهاى نو، مىنويسد: احساس حيرت و ضعف و عدم قدرت در عصر حاضر، همه را فرا گرفته است. انسان، در خود مىبيند كه هر لحظه، به سوى جنگى خانهمان سوز، پيش مىرود كه خود، خواهان آن نبوده است، جنگى كه در آينده، بيشتر بشر را به كام مرگ و نابودى خواهد كشاند، ولى در عين حال، ما انسانها، به مانند خرگوشى كه به جهت ديدن مارى بزرگ در جاى خود ميخ كوب شده و متحير است كه چه كند و چه مىشود، نگاه به آيندهاى كه بس خطرناك است مىاندازيم كه براى انسان پيشبينى شده، بدون آن كه كوچكترين كارى از ما براى جلوگيرى از آن برآيد... (12) حال با در نظر گرفتن اين ظلمها و تعدىها و خطرهايى كه آيندهى بشر را تهديد مىكند، راه حل چيست؟ آيا بشر خود مىتواند با طرح برنامهاى كه ضمانت اجرايى نيز داشته باشد، صلاح و سعادت را بر كل عالم حكم فرما سازد يا بر اين بشر نوشته شده كه تا آخر عمر كرهى زمين، بايد با درد و رنج و مصيبت زندگى كند يا ضرورت اقتضا مىكند كه مصلحى غيبى از جانب خداوند متعال، براى هدايت و نجات اين امت ظهور كرده و امت را از اين ظلمها و تعدىها نجات داده و جلوى نابودى و هلاكت كل بشر قبل از رسيدن او به اهداف خود، گرفته و آنان را به سعادت واقعى رهنمون سازد؟
امام مهدى عليه السلام امداد غيبى الهى
كلمهى «غيب» در مقابل «شهادت» به معناى «امر پنهان» به صورت مكرر، در قرآن كريم به كار رفته است. خداوند متعال دربارهى صفات و خصوصيات متقيان مىفرمايد: «الذين يؤمنون بالغيب» (13) ; متقيان، كسانى هستند كه به غيب ايمان دارند. ايمان به غيب، مصاديق متعددى دارد كه يكى از آنها، ايمان به امدادات غيبى است كه گاهى به صورت اختصاصى و گاه نيز به صورت عمومى و اجتماعى، براى بشر مىرسد. اين، به جهت لطف و عنايت الهى است كه انسان را رها نگذاشته و هر آن و لحظه، او را مورد لطف خود قرار مىدهد. خداوند متعال مىفرمايد: «و كنتم على شفا حفرة من النار فانقذكم منها» (14) ; در صورتى كه بر پرت گاه آتش بوديد، خدا، شما را نجات داد. ظهور امام مهدى عليه السلام يكى ديگر از امدادات غيبى اجتماعى و الهى است كه كل بشريت را به سعادت و نجات رهنمون خواهد كرد و اعتقاد به آن نيز از واجبات است. شيخ ناصر الدين البانى مىنويسد: ان عقيدة خروج المهدي عقيدة ثابتة متواترة عنه صلى الله عليه و آله وسلم يجب الايمان بها; لانها من امور الغيب. و الايمان بها من صفات المتقين كما قال: «الم ذالك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين الذين يؤمنون بالغيب» ، (15) و ان انكارها لا يصدر الا من جاهل مكابر. اسال الله تعالى ان يتوفانا على الايمان بها و بكل ما صح في الكتاب و السنة; همانا، عقيدهى به خروج مهدى، عقيدهاى است ثابت و متواتر از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كه ايمان به آن واجب است; زيرا، اين عقيده، از امور غيب است كه ايمان به آن، از صفات متقيان در قرآن كريم شمرده شده است. خداوند مىفرمايد: «اين كتاب، شك در آن نيست (و) راهنماى پرهيزكاران است. آن كسانى كه به جهان غيب ايمان آوردند.» همانا، انكار اين عقيده، جز از فرد جاهل زورگو، صادر نمىگردد. از خداوند متعال، مىطلبم كه ما را بر ايمان به اين عقيده و به هر امرى كه به طور صحيح، از كتاب و سنت ثابتشده، بميراند. همين مطلب را استاد عبد المحسن بن حمد العباد در رد منكران عقيده به مهدويت در دانشگاه مدينهى منوره، ايراد كرد: و التصديق بها داخل في الايمان بان محمدا رسول الله صلى الله عليه و آله ; لان من الايمان به تصديقة فيما اخبر به، و داخل في الايمان بالغيب الذي امتدح الله المؤمنين به بقوله: «الم ذالك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين الذين يؤمنون بالغيب...» . (16) تصديق و اعتقاد به قضيهى مهدويت، داخل در ايمان به رسالت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم است; زيرا، از آثار ايمان به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم ايمان و تصديق به او است در امورى كه به آنها خبر داده، و داخل در ايمان به غيبى است كه خداوند متعال مؤمنين را به جهت ايمان به آن، مدح كرده است آنجا كه مىفرمايد: «اين كتاب، شك در آن نيست (و) متقيان را هدايت مىكند. آنان كه به غيب ايمان دارند و...» . خوشبينى نسبتبه جريان كلى عالم
مرحوم شهيد مطهرى در كتاب قيام و انقلاب مهدى عليه السلام مىنويسد: انديشهى پيروزى نهايى نيروى حق و صلح و عدالتبر نيروى باطل و ستيز و ظلم، گسترش جهانى ايمان اسلامى، استقرار كامل و همه جانبهى ارزشهاى انسانى، تشكيل مدينهى فاضله و جامعهى ايده آل، و بالاخره اجراى اين ايدهى عمومى وانسانى به وسيلهى شخصيتى مقدس و عالى قدر - كه در روايات متواتر اسلامى، از او به «مهدى» تعبير شده است - انديشهاى است كه كم و بيش، همهى فرق و مذاهب اسلامى - با تفاوتها و اختلافهايى - بدان مؤمن و معتقدند; زيرا، اين انديشه، به حسب اصل و ريشهى قرآنى است. اين، قرآن مجيد است كه با قاطعيت تمام، پيروزى نهايى ايمان اسلامى، غلبهى قطعى صالحان و متقيان، كوتاه شدن دستستمكاران و جباران را براى هميشه، و آيندهى درخشان و سعادتمندانهى بشريت را نويد داده است. اين انديشه، بيش از هر چيز، مشتمل به عنصر خوش بينى نسبتبه جريان كلى نظام طبيعت و سير تكاملى تاريخ و اطمينان به آينده، و طرد عنصر بدبينى نسبتبه پايان كار بشريت است كه طبق بسيارى از نظريهها و فرضيهها، فوق العاده تاريك و ابتر است... اميد و آرزوى تحقيق اين نويد كلى جهانى انسانى، در زبان روايات اسلامى، «انتظار فرج» خوانده شده است و عبادت - بلكه افضل عبادات - شمرده شده است. اصل انتظار فرج، از يك اصل كلى اسلامى و قرآنى ديگر، استنتاج مىشود و آن، اصل «حرمتياس از روح الله» است. مردم مؤمن به عنايات الهى، هرگز و در هيچ شرايطى، اميد خويش را از دست نمىدهند و تسليم ياس و نااميدى و بيهوده گرايى نمىگردند. چيزى كه هست، اين انتظار فرج و اين عدم ياس از روح الله، در مورد يك عنايت عمومى و بشرى است، نه شخص يا گروهى، بعلاوه، توام استبا نويدهاى خاص و مشخص كه به آن قطعيت داده است. (17) ايشان، در جايى ديگر از كتاباش مىفرمايد: آرمان قيام و انقلاب مهدى عليه السلام يك فلسفهى بزرگ اجتماعى اسلامى است. اين آرمان بزرگ، گذشته از اين كه الهام بخش ايده و راه گشاى به سوى آينده است، آينهى بسيار مناسبى استبراى شناخت آرمانهاى اسلامى. اين نويد، اركان و عناصر مختلفى دارد كه برخى، فلسفى و جهانى است و جزئى از جهان بينى اسلامى است، و برخى، فرهنگى و تربيتى است، و برخى، سياسى است، و برخى، اقتصادى است، و برخى، اجتماعى است، و برخى، انسانى يا انسانى - طبيعى است. (18) دوم - وقوع حكومت جهانى توحيدى در آخر الزمان
تكامل فرد و در نتيجه ايجاد مجتمع كامل و نيز دولت و حكومت عدل در جامعه، با دو عامل اساسى تحققپذير است:1- عامل خارجى;
2- عامل داخلى. 1- عامل خارجى، آن است كه هر فرد از افراد جامعه و در نتيجه مجتمع، معناى عدل و كمالى را كه هدف از خلقت او در آن است، بداند، و نيز راهى را كه بايد انسان در رسيدن به آن هدف بپيمايد، بشناسد. از آن رو كه فهمهاى بشرى، قاصر از درك اين امور است، لذا بشر در طول تاريخ، محتاج به انبيا براى هدايت و رسيدن به اهداف خود بوده است. اين هدف بزرگ، از جانب خداوند، با ارسال پيامبران و اوصيا، در طول تاريخ، تحقق پيدا كرده است. 2- عامل داخلى، همان شعور بشر به اين مسئوليت و هدف بزرگ است. لذا به جهت رسيدن به هدف، تحقق اين عامل داخلى در وجود انسان، لازم است. اين شعور به مسئوليت، تحقق پيدا نمىكند، مگر به اين كه الف) عقل، اهميت اطاعتخداوند و خضوع و خشوع نسبتبه او را درك كند. ب) بداند كه اين اطاعت، ضامن حقيقى براى سعادت خود و جامعه و ايجاد عدل مطلق در جامعه خواهد بود. ج) حقيقت عدل و قسط و آثار و بركات آن را بداند. اين عامل داخلى، با انواعاش، از چند طريق قابل پياده شدن است: طريق يكم - اين كه اين ايمان و اخلاص، در افراد جامعه، به صورت معجزه، تحقق يابد. اين احتمال، با قانون معجزات، منافات دارد; زيرا، معجزه، طريق انحصارى است، در حالى كه براى رسيدن به نتيجه و هدف، راههاى ديگر غير از طريق معجزه وجود دارد. و نيز با اختيار انسان - كه كمال او در گرو آن است - منافات دارد. در نتيجه، بشر، بايد خود به خود و بدون جبر، با تجربه و ارشاد، به سطحى عالى از فهم و شعور به آن امور برسد تا بتواند آن هدف عالى را با رهبرى الهى، پياده كند. حال، با ملاحظهى حالات و خصوصيات بشر، پى مىبريم كه هنوز، انسان، به آن سطح عالى از فهم و شعور، براى رسيدن به آن هدف كامل، نرسيده است; زيرا، بشر، از ابتداى خلقت، دو شرط اساسى از شرايط تطبيق عدل كامل را نداشته است: 1- شناخت عدل به صورت كامل; 2- آمادگى براى فداكارى در راه تطبيق و پياده كردن عدالت، بعد از شناخت آن. اگر بر فرض، بشر، شرط يكم را دارا باشد، هنوز آمادگى براى شرط دوم را پيدا نكرده است. انبيا، در طول تاريخ بشر، متكفل اين دو شرط بوده و مردم را به غرض اساسى از ايجاد بشر كه همان حكومت عدل جهانى و الهى است، بشارت دادهاند. خداوند متعال مىفرمايد: «و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون» (19) ; ما، بعد از تورات، در زبور داود نوشتيم كه «يقينا، بندگان نيكوكار من، زمين را وارث و متصرف خواهند شد.» . و نيز خداوند متعال مىفرمايد: «هوالذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون» ; (20) او خدايى است كه رسول خود را با دين حق، براى هدايتخلق فرستاد تا بر همهى اديان عالم، تسلط دهد. ولى از طرفى ديگر مىدانيم كه براى هيچ يك از انبياى الهى، به دو دليلى كه گذشت، شرايط اساسى براى هدايت فعلى كلى بشر و ايجاد حكومت عدل جهانى، ميسر نگرديد. خداوند متعال، در بارهى قوم حضرت نوح عليه السلام كه نهصد و پنجاه سال، قوم خود را به حق و حقيقت دعوت كرد، مىفرمايد: «قال رب انى دعوت قومى ليلا و نهارا» فلم يزدهم دعائى الا فرارا و انى كلما دعوتهم لتغفرلهم جعلوا اصابعهم فى آذانهم واستغشوا ثيابهم و اصروا و استكبروا استكبارا; (21) نوح عليه السلام گفت: «بارالها! من، هر چه قوم خود را شب و روز دعوت كردم، دعوت و پندم، جز به فرار و اعراض آنان نيفزود! و هر آن چه آنان را به مغفرت و آمرزش تو خواندم، انگشت (جهل و عناد) بر گوش نهادند و جامه را به رخسار افكندند (تا مرا نبينند و سخنام را نشنوند) و بر كفر اصرار و لجاج ورزيدند و سخت راه تكبر و نخوت پيمودند!» . نيز حضرت ابراهيم عليه السلام پس از آن همه دعوت به توحيد، به آتش افكنده شد. و قوم موسى عليه السلام در جواب آن حضرت عرض كردند: «فاذهب انت و ربك فقاتلا انا هاهنا قاعدون» ; (22) پس تو پروردگارت برويد و با آنان قتال كنيد و ما، اين جا، نشستهايم. خداوند متعال، در اعتراض به جماعتى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم مىفرمايد: «يا ايها الذين ءامنوا مالكم اذا قيل لكم انفروا فى سبيل الله اثاقلتم الى الارض ارضيتم بالحياة الدنيا من الآخرة فما متاع الحياة الدنيا الا قليل» ; (23) اى كسانى كه ايمان آورديد! چرا آن هنگام كه به شما امر شود كه براى جهاد در راه دين، بى درنگ آماده شويد، (چون بار گران) به خاك زمين دل بستهايد؟ آيا راضى به زندگانى دنيا، عوض حيات ابدى آخرت شديد در صورتى كه متاع دنيا در برابر عالم آخرت، اندك و ناچيز است؟ حال به اين نتيجه مىرسيم كه بشر، تا كنون، به شروط اساسى براى تشكيل حكومت جهانى، دست نيافته و زمينه را براى ظهور آن حضرت فراهم نساخته است. ولو ممكن است كه از ناحيهى خداوند متعال نيز، جهاتى براى اين تاخير، در نظر گرفته شده باشد، ولى به طور قطع مىدانيم كه بشر، روزى، براى تاسيس اين حكومت عدل جهانى و توحيدى، برپاخاسته و زمينه و شرايط را، عملا، مهيا خواهد كرد و خداوند نيز از باب لطف، اين حكومت را عملى و پياده خواهد كرد.
حكمت تاخير از ديدگاه روايات
در روايتى، امام باقر عليه السلام مىفرمايد: دولتنا آخرالدول، ولن يبقى اهل بيت لهم دولة الا ملكوا قبلنا لئلا يقولوا - اذا راوا سيرتنا - : «اذا ملكنا سرنا مثل سيرة هؤلاء.» . و هو قول الله، عزوجل : «والعاقبة للمتقين» ; (24) دولت و حكومت ما، آخرين دولتها و حكومتها است. حكومت، براى هيچ اهل بيتى باقى نمىماند، مگر اين كه قبل از ما، به حكومت رسيده و آن را به نهايت رسانده است، به جهت اين كه هرگاه سيرهى ما را در حكومت مشاهده كردند، نگويند: «اگر ما نيز مالك و عهده دار حكومتبوديم، اين چنين حكومت مىكرديم.» . اشاره به اين معنا است قول خداوند متعال كه مىفرمايد: «عاقبت، براى پرهيزكاران است.» . مقدمات ظهور
از طرفى ديگر مىدانيم كه هر عمل اجتماعى، چه كوچك باشد و چه بزرگ، احتياج به آماده شدن ظروف مناسب است تا چه رسد به اين امر بزرگ كه در حقيقت، انقلابى جهانى و فراگير در تمام زمينهها، اعم از اقتصادى و سياسى و اجتماعى و... است. لذا، اين انقلاب، احتياج به مقدمات و آمادگىهايى دارد كه بعضا، به آن اشاره مىشود: 1- پيشرفت و رشد عقلانى و دينى، و لو در طبقهى خاصى از بشر. 2- انحراف عمومى در ميان بشر. 3- انتشار ظلم و فساد در عالم در نتيجهى دور شدن بشر از دين الهى و متابعت از هواهاى نفسانى. 4- پيشرفتبشر در فن آورى; زيرا، تمام امور امام زمان عليه السلام در عصر ظهور، با معجزه انجام نمىگيرد. 5- آماده شدن ياران خاص امام مهدى عليه السلام براى نصرت آن حضرت و شركت در برپايى حكومت عدل جهانى. 1) غاشيه: 21- 22. 2) طلاق: 10. 3) زمر: 9. 4) بحثحول المهدي، ص 7- 8. 5) اميدهاى نو، راسل. 6) مجموعه آثار، ج 1، ص 200- 201. 7) ذاريات: 56. 8) نور: 55. 9) توبه: 33. 10) بروج: 1- 8. 11) مروج الذهب، ج 3، ص 166- 167. 12) اميدهاى نو، از راسل. 13) بقره: 3. 14) آل عمران: 103. 15) مجلهى التمدن الاسلامي، ش 22، ص 643، چ دمشق. 16) مجلهى الجامعة الاسلامية، ش 3، سال يكم، ذوالقعدهى 1388، چ حجاز. 17) قيام و انقلاب مهدى عليه السلام، ص 5- 7. 18) همان. 19) انبياء: 105. 20) توبه: 33. 21) نوح: 5- 7. 22) مائده: 24. 23) توبه: 38. 24) بحارالانوار، ج 52، ص 332; الغيبة، طوسى، ص 472; كشف الغمة، ج 2، ص 465.