مبانى عقلانى حكومت مجتهدان در عصر غيبت از ديدگاه سيدجعفر كشفى - مبانی عقلانی حکومت مجتهدان در عصر غیبت از دیدگاه سید جعفر کشفی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبانی عقلانی حکومت مجتهدان در عصر غیبت از دیدگاه سید جعفر کشفی - نسخه متنی

عبدالوهاب فراتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مبانى عقلانى حكومت مجتهدان در عصر غيبت از ديدگاه سيدجعفر كشفى

عبدالوهاب فراتى

سيد جعفر دارابى كه به دليل كشف و كرامت به كشفى معروف گرديد در سال 1191ه.ق. در قصبه اصطهبانات ديده به جهان گشود و در سال 1267ه.ق. در بروجرد بدرود حيات گفت. وى كه طى دوره حيات خويش با سلسله زنديه و قاجاريه هم عصر بود, مستقيما مسئوليت سياسى بر عهده نگرفت و با عزلت گزينى, از دخالت در امور سياسى پرهيز مى كرد لكن با حسام السلطنه, فرزند فتحعليشاه, كه در آن روزگار ولايت بروجرد و بختيارى را بر عهده داشت, رابطه اى نيكو برقرار كرد و به درخواست او برخى از آثار خود هم چون ميزان الملوك, تحفه الملوك, كفايه الايتام و اجابه المضطرين را به نگارش درآورد. كشفى مجموعه اى از نگرش ها و گرايش هاى فلسفى, عرفانى و فقهى را در ذيل يك نگرش جامع يعنى عقل و جهل دارد. درواقع او جهان را آميخته اى از عقل و جهل مى داند و در تلاش است تا جامعه, تاريخ و انواع حكومت ها را بر اساس آن دو تبيين نمايد. دولت در انديشه وى يا حق است و يا باطل, دولت حق و مدينه الهيه تنها در زمانى متصور است كه حضور و غلبه عقل ممكن باشد.

چنين امكانى نيز در دو مقطع از تاريخ بشر رخ داده يا مى دهد: نخستين مقطع به عصر انبيا اختصاص دارد كه در اين دوره تنها رويه ظاهرى عقل در لباس شريعت هويدا شده است. در دومين مقطع كه رويه باطنى عقل عيان مى گردد و به عصر ولايت شهرت مى يابد آخرين ولى خدا ظهور كرده و تشكيل دولت حقه ثانويه مى دهد. در فاصله اين دو مقطع تشكيل دولت حقه به علت خلط عقل و جهل يا غلبه جهل بر عقل ميسرنيست و نمى توان هر دولتى را در قلمرو اسلامى مشروع دانست و با آن همكارى نمود, اگر بتوان در اين دوره كسى را پيداكرد كه واجد دو ركن علم و قدرت باشد بايد حكومت بدو سپرده شود و از او اطاعت كرد. در صورتى كه دست يابى به چنين فردى ممكن نباشد و عملا در حوزه عرفيات و شرعيات تفكيك به وجود آيد, اطاعت از سلطانى واجب است كه به عدالت رفتاركند كه در غير اين صورت, عزلش لازم مى گردد. درواقع نوشتار حاضر به بررسى دولت آرمانى كشفى در عصر غيبت مى پردازد او در اين بحث براى اثبات حاكميت مجتهد جامع الشرايط به استدلال هاى عقلى روى مىآورد و ادله نقلى را چندان وافى به مراد نمى داند. الف) هم چنان كه اشاره شد بنابر انديشه كشفى تشكيل دولت حقه يا مدينه الهيه تنها در عصر نبوت و ولايت امكان پذير است, از اين رو در فاصله اين دو عصر برپايى چنين دولتى قابل دست رسى نيست و عملا در دوره غيبت يا عصر خلط عقل و جهل به علت عدم حضور آخرين امام شيعيان به تاخير افتاده است.

البته نبود رسول الله(ص) و امام(ع) در دوره ميانه, بدين مفهوم نيست كه جامعه اسلامى نيازى به نهاد حكومت ندارد و شخصى يا نهادى بر آن ها حكم نراند, زيرا همان بليه اى كه جوامع غيردينى, در صورت نداشتن دولت بدان مبتلا مى شوند جامعه دين داران نيز به آن دچار مى گردد. از آن جا كه به ديده كشفى, دين بدون دولت از كارايى مى افتد, در فرضى كه جامعه دين داران فاقد دولت باشد همانند جوامع دينى, خشونت, تعدى و تجاوز انسان ها به يكديگر آنان را مثل درندگان خشكى و ماهيان دريا مى درد و هرج ومرج و بى ثباتى نظام اجتماعى آدميان را مختل مى گرداند, پس بالضروره بايد نوعى از تدبير باشد كه هركس را در منزلت خود قراردهد و به حق خويش راضى گرداند و دست تعدى او را از حقوق و مراتب ديگران كوتاه نمايد. از اين رو, نقطه عزيمت فلسفه سياسى كشفى همانند پاره اى از متفكران مغرب زمين, وضع طبيعى است. به ديدهء وى وضع طبيعى, بهترين وضعيت آنارشيستى است كه براى رهايى از آن تنها يك آلترناتيو وجود دارد و آن تشكيل دولت يا جامعه مدنى است. او در توصيف وضع طبيعى مى نويسد: مردمان و بنى نوع انسان در آراى خود مختلف و در عقول متفاوت مى باشند و دواعى افعال و غايات حركات ايشان در غايت اختلاف است و از براى هريك از آن ها در افعال و حركات خود مقصدى و غايتى غير از مقصد و غايت ديگرى مى باشد.پس اگر آن ها به مقتضاى طبايع و مقاصد خود واگذارده شوند هر آينه يكديگر را مثل سباع بر و ماهيان بحر مى درند و به افساد و اقنا يكديگر مشغول مى شوند و عالم را هرج ومرج و نظام را مختل مى گرداند. پس بالضروره نوعى از تدبير مى بايد كه به واسطه آن هر يكى را در منزلتى كه مستحق آن است وادارد و قانع گرداند و به حق خودش راضى سازد و دست تعدى و تصرف او را در حقوق و مراتب ديگران كوتاه كند و به شغلى كه مناسب اوست و از اسباب معاونت امور معيشت و معاد و دين يكديگر است مشغول دارد و اين نوع از تدبير همان سياست مدن است.1 هرچند امروزه پاره اى از انديشمندان مانند رابرت نوزيك در راه حل پيش نهادى كشفى و امثال او ترديدكرده و آلترناتيو ديگرى براى رهايى از نابسامانى هاى وضع طبيعى مطرح مى كنند2, اما كشفى اصرار بر آن دارد كه جامعه بى دولت, دنيا و آخرت آدميان را تخريب مى كند و بنيان زندگى جمعى را به هم مى ريزد. دليلى كه وى بر اين مدعا اقامه مى كند علاوه بر بداهت حكم عقل مشاهدات تجربى بشر و استنادهاى نقلى از دين است. كشفى اين سخن حضرت امير- عليه السلام - را كه در پاسخ به فرقه خوارج فرمودند نقل مى كند:

/ 9