پس آسيب شناسي دينداري، به همان اندازه كه مي تواند يك مقوله ديني باشد، يك مقوله اجتماعي هم هست. و اين از آن جاهايي است كه جامعه شناسي ديني، موضوعيت پيدا مي كند؛ يعني مي بينيد يك بحثي هست كه از يك سو به منابع اصيل ديني و به گوهر و حقيقت دين مربوط مي شود و از سوي ديگر با اختلاف قشرهاي مختلف اجتماعي، حكمش فرق مي كند. اين بحث در جامعه شناسي ديني مطرح مي شود.شهيد مطهري يك طبيب روحاني بود كه تخصصش در همين آسيب شناسي دينداري و تخصص ويژه اش در آسيب شناسي دينداري جوانان، بود.شهيد مطهري بيش از هر كس ديگري و بيش از هر موضوع ديگري، علاقه مند بود كه بداند چه علل و عواملي و چه آفاتي جوانان را از دين دور مي كند. ايشان بعد از اينكه به تهران آمد، بدون اينكه از ارزشهاي روحاني قم إعراض كند، به سراغ دانشگاهها و جوانان و قشر تحصيل كرده رفت و بيش از هر كس ديگري مسائل و مشكلات اين قشر را مي دانست.
عوامل آسيبهاي دينداري از ديدگاه شهيد مطهري
تصور بنده اين است كه ايشان دو چيز را عامل اصلي در آسيب شناسي دينداري جوانان مي دانست:الف) ناآگاهي جوانان از حقيقت دين؛ب) آلودگي اخلاقي.حال ببينيم ايشان در زمان خودشان چگونه تشخيص مي دادند كه جوانها اسلام را نمي شناسند؛ چگونه است كه دانشگاهيها، دانش آموزان سالهاي بالا كه اهل فكرند و جستجوگرند، از حقيقت دين بي خبرند و تصوري از دين ندارند يا اينكه تصور غلطي دارند .يكي از نشانه هاي عامل اوّل، اين بود ـ و شايد بتوان گفت اين هست ـ كه خيليها دين را يك امر غيرمعقول و غيرمنطقي مي پنداشتند؛ خصوصا قشرهايي كه با انديشه هاي غربي و علم و فلسفه غربي آشنا بودند. عده اي از آنها تصورشان اين بود كه اصولاً در دين نبايد دنبال يك نظام منطقي و يك نظام عقلايي بود؛ يعني دين بر نمي تابد كه به محك تفكر عقلايي و منطقي زده شود و سربلند از بوته آزمايش بيرون آيد.يكي از كوششهاي سترگ مطهري اين بود كه اين تصور را از اذهان پاك كند و نشان دهد، اسلام نظامي است كه يك انسان خردمند فرهيخته منطقي هم مي تواند به آن باور داشته باشد. دين مجموعه اي از اوهام و تحكّمات نيست كه كسي بنابر سليقه اي، عشقي، سابقه اي دنبال آن باشد امّا قابليّت تجزيه و تحليل و عرضه به محك علم و منطق را نداشته باشد.اين وجهه نظر، ستون فقرات نظام فكري شهيد مطهري بود؛ همّت ايشان اين بود كه اين تهمت را از دين دور كند و به عنوان يك فيلسوف، هيچ وقت اعتماد خودش را به عقل از دست نمي داد و همواره در طرح مباحث و ارتباط با مخاطبان خودش، راهي را كه مبتني بر تفكر عقلاني بود، برمي گزيد. بخش قابل توجهي از آثار شهيد مطهري را همين دفاع از جنبه عقلاني اسلام تشكيل مي دهد، ايشان آن اندازه كه به فلسفه اسلامي غيرتمند بود براي اين بود كه مي خواست اين توهم را كه جهان بيني ديني مبتني بر يك نظام عقلاني نيست دور كند.در آسيب شناسي دينداري جوانان، تصور غلط ديگر كه به ناآگاهي جوانها از حقيقت دين مربوط مي شود «خرافي پنداشتن دين» است؛ يعني دين را مجموعه اي آميخته و همراه با خرافات مي دانستند.ايشان در لابلاي آثارشان هر جا كه فرصت به دست آورده اند، با شجاعت به آن خرافاتي كه دامان دين را آلوده و چهره دين را در نظر جوانها، زشت كرده، اشاره و اعتراض كرده اند و با صراحت آنها را نفي كرده اند تحريف زدايي از واقعه عاشورا از اين نمونه است.يكي ديگر از آسيبهايي كه در اين بخش مطرح است، منافي دانستن دين با علوم جديد و پيشرفت و صنعت و توسعه و امثال آن است.البته امروز ديگر اين مسأله حل شده ولي شايد هفتاد سال پيش، يك گره كور بوده است. تصوّر بسياري از كساني كه با علوم غربي كم و بيش آشنا بودند، اين بود كه علم، رقيب دين است و آنجا كه علم نباشد، دين مطرح است و آنجا كه علم مطرح است ديگر جايي براي تفكر ديني باقي نمي ماند. و خيليها فكر مي كردند كه دوران علم فرا رسيده و دوران دين سپري شده است.مطهّري سعي كرد با اين درد مبارزه كند و تفهميم بكند كه شناخت قانونمنديهاي طبيعت، تحت عنوان علوم تجربي و بيان آن در قالب قوانين رياضي، هيچ منافاتي با دين و دينداري ندارد، بلكه اين از لوازم جامعه اسلامي است؛ لذا بخشي از آثار خود را به اين اختصاص داده بود.يكي ديگر از آفاتي كه در اين باب بود و هست، اين تصوّر است كه دينداري با زندگي سعادتمندانه در دنيا منافات دارد. خيليها از دينداري و دين فرار مي كردند و حرفشان اين بود كه: با دين و دينداري نمي شود خوشبخت بود و زندگي درست و حسابي داشت. اين كشورها و شهرهاي اسلامي را ببينيد، همه چيزشان آشفته و بي نظم است، قوانينشان عمل نشده است، نه نظمي، نه نظافتي، نه بهداشتي؛ امّا آنهايي كه دين را در حاشيه قرار داده اند زندگيشان سعادتمندانه و مرتب و منظم است. مطهّري، در اين زمينه هم كار كرد.يكي ديگر از مباحث در همين زمينه، تصوّر ناتواني دين در اداره جامعه در مسير تحولات زمانه بود، خيليها انتقاد مي كردند و اين تصوّر را داشتند كه چگونه ممكن است با تحولات شگرفي كه در روزگار ما به ظهور مي رسد، دين همچنان بتواند درمان دردها باشد و تناسب خود را با نيازهاي بشر حفظ كند.ايشان سخنرانيهاي متعدّدي تحت اين عنوان كردند، كتاب و مقاله نوشتند، بحث خاتميّت به همين مسأله مربوط مي شود و يا سخنرانيهايي كه بعد از شهادتش به نام «اسلام و مقتضيات زمان» به چاپ رسيد، به همين مطالب مربوط است.موضوع مهمّ ديگري كه جوانها را از دين و معنويت و خداشناسي و خداپرستي دور مي كند و از مقوله شبهات فكري و نظري نيست، مشكل اخلاقي است كه يك بليه اي است كه خصوصا دامنگير جوانان، به لحاظ سن و سال و بحران غرايز و مقتضيات موجود و موانع مفقود در جامعه آن روز بود. مطهري، از اين باب خيلي رنج مي برد.ايشان در كتاب علل گرايش به ماديگري ـ كه از نام اين كتاب پيداست كه يك نوع آسيب شناسي است ـ يكي از علل گرايش به ماديگرايي را همين مفاسد اخلاقي ذكر مي كنند و مي گويند: وقتي يك كسي در مسير مفاسد اخلاقي افتاد، فساد اخلاق زمينه اعراض او از دين مي شود؛ چون دين را مزاحم تمنيّات خود مي بيند و اگر جامعه اي پاك باشد به انحاي گوناگون، مستعد دينداري مي شود و اگر در جامعه اي فساد باب شود، مردم از دين دور مي شوند خصوصا جوانها.