باورهای ایرانیان در زمان هخامنشی (به روایت استاد رضی‌) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

باورهای ایرانیان در زمان هخامنشی (به روایت استاد رضی‌) - نسخه متنی

کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

باورهاي‌ ايرانيان‌ در زمان‌ هخامنشي‌ (به‌ روايت‌ استاد رضي‌)

دين‌ در زمان‌ هخامنشي‌

پژوهش‌ درباره‌ي‌ اينكه‌ هخامنشيان‌ داراي‌ دين‌ زرتشتي‌ بودند يا نه‌، مبحثي‌ است‌ طولاني‌ و بسيار پيچيده‌ ميان‌ آناني‌ كه‌ در تاريخ‌ هخامنشي‌ تحقيقات‌ و كاوشهايي‌ نموده‌ و صاحب‌ نظرند. البتّه‌ با توجّه‌ به‌ زمان‌ اين‌ سلسله‌، متوجّه‌ مي‌شويم‌ كه‌ با تاريخ‌ متداولي‌ كه‌ از براي‌ ظهور زرتشت‌ ذكر مي‌شود. يعني‌ قرن‌ ششم‌ پيش‌ از ميلاد بايستي‌ هم‌ عصر با آغاز سلطنت‌ هخامنشيان‌ بوده‌ باشد. امّا تولد زرتشت‌ در قرن‌ ششم‌ امروزه‌ آن‌ اهميّت‌ و اعتبار گذشته‌ را از دست‌ داده‌ و بسياري‌ از دانشمندان‌، حوالي‌ قرن‌ هشتم‌ پيش‌ از ميلاد را عصر ظهور پيامبر مي‌دانند. در اينجا به‌ هيچ‌ روي‌ بر آن‌ نيستيم‌ تا درباره‌ي‌ عصر پيامبر به‌ گفت‌وگو و بحث‌ بپردازيم‌. ليكن‌ قدر مسلّم‌ آن‌ است‌ كه‌ زرتشت‌ در حدود دو قرن‌ پيش‌ از شاهنشاهي‌ هخامنشي‌ ظهور كرده‌ است‌ در اينجاقدر متيقّن‌ و مسلّم‌ آن‌ است‌ كه‌ ما به‌ هيچ‌وجه‌ نمي‌توانيم‌ اقوال‌ كساني‌ چون‌ خسانتوس‌ Xantus و هرميپوس‌ Hermipus و امثال‌ آنها را بپذيريم‌ كه‌ تاريخ‌ سرسام‌آور شش‌ هزار و يا اندكي‌ بيشتر و كمتر را از جنگ‌ ترويا Troia يا لشكركشي‌ خشايارشا به‌ يونان‌ و يا حمله‌ي‌ اسكندر را ذكر مي‌كنند. اينان‌ خود به‌ مسائلي‌ اشاره‌ مي‌كنند كه‌ وضع‌ را تا اندكي‌ روشن‌ مي‌كند و آن‌ تعدّد نام‌ زرتشت‌ و شخصيتهايي‌ به‌ نام‌ زرتشت‌ مي‌باشند كه‌ در سحر و جادو دستي‌ توانا داشته‌ و در اعصار دوري‌ زندگي‌ مي‌كرده‌اند و به‌ مناسبت‌ تجانس‌ اسمي‌، چون‌ پيامبر بلند آوازه‌ شد، براي‌ شهرت‌ وي‌ آن‌ حوادث‌ و اموري‌ را كه‌ به‌ زرتشتهاي‌ ديگري‌ وابسته‌ بود، به‌ اين‌ وابستند و افسانه‌هاي‌ مردمي‌ جادوگر و ساحر و نيرنگ‌باز با شخصيّت‌ مردي‌ مصلح‌، دانا و وارسته‌ آميخته‌ شد. هر كاوشگر و محقّقي‌ هرگاه‌ به‌ دقّت‌ در اقوال‌ و آراي‌ تاريخ‌نويسان‌ يوناني‌ به‌ كاوش‌، جست‌ و جو و پژوهشي‌ منتقدانه‌ بپردازد، به‌ زودي‌ به‌ اين‌ مسئله‌ آگاهي‌ مي‌يابد. تاريخ‌نويسان‌ يوناني‌ و غيريوناني‌ درباه‌ي‌ روش‌ زرتشت‌ آن‌ قدر به‌ نيرنگها، شعبده‌ها و ساحري‌ و امور خارق‌العاده‌ اشاره‌ مي‌كنند كه‌ حدّي‌ بر آن‌ متصوّر نيست‌، و آن‌گاه‌ خود را در خلال‌ گفته‌هايشان‌ از كساني‌ ديگر نيز نام‌ مي‌برند كه‌ زرتشت‌ نام‌ بوده‌ و به‌ سحر و جادو مي‌پرداخته‌. البتّه‌ در متن‌ كتاب‌ از اين‌ موضوع‌ مفصّل‌ ياد شده‌ و مطالب‌ بسياري‌ را روشن‌ مي‌نمايد.

به‌ هر حال‌ هنگامي‌ كه‌ هخامنشيان‌ به‌ عصر قدرت‌ خود رسيدند، داراي‌ دين‌ زرتشتي‌ به‌ صورت‌ ساده‌ي‌ آن‌ بودند. سير و توجّهي‌ به‌ روش‌ و سياست‌ مذهبي‌ شاهنشاهان‌ هخامنشي‌، نشان‌ مي‌دهد كه‌ چگونه‌ دين‌ بهي‌ كم‌كم‌ از مسير خود خارج‌ شده‌ و به‌ شرك‌ ابتدايي‌ باز مي‌گردد، هرچه‌ پيش‌تر مي‌رويم‌ و نفوذ مغان‌ بيشتر مي‌شود، دين‌ ساده‌ و اوّليه‌ي‌ زرتشت‌ به‌ وسيله‌ي‌ اين‌ مغان‌ بيشتر دچار تغيير و ديگرگوني‌ واقع‌ مي‌گردد. اينان‌ با صبر و حوصله‌ كم‌كم‌ روش‌ و شكل‌ آيينِ پيشينِ خود را داخل‌ ديانت‌ زرتشت‌ مي‌كنند تا سرانجام‌ از اواسط‌ دوران‌ اشكانيان‌ به‌ قدرت‌ دلخواه‌ رسيده‌ و در زمان‌ ساسانيان‌ قدرت‌ را قبضه‌ كرده‌ و ايران‌ را به‌ انحطاط‌ و شاهنشاهي‌ ساسانيان‌ را به‌ مرحله‌ي‌ سقوط‌ سوق‌ مي‌دهند. انحطاط‌ مادي‌ و معنوي‌، انحطاط‌ فلسفي‌ و اخلاقي‌، شكست‌ و برافتادگي‌ و ذلّت‌ و خواري‌ ايرانيان‌ به‌ وسيله‌ي‌ اين‌ طبقه‌ي‌ مذهبي‌ انجام‌ شد و فعليّت‌ يافت‌. مغان‌ همچون‌ زخمي‌ بودند بر پيكر قدرتمند ايران‌ كه‌ آهسته‌ آهسته‌ و به‌ تدريج‌ تمام‌ آن‌ را فراگرفته‌ و هلاكش‌ كردند. در اينجا باز در تاريخ‌ اديان‌ مشاهده‌ مي‌نماييم‌ كه‌ چگونه‌ مذهب‌ كه‌ در ابتدا جنبشي‌ كاملاً اجتماعي‌ است‌ از براي‌ رفاه‌ و آزادگي‌ مردم‌، سرانجام‌ آلت‌ دست‌ طبقه‌اي‌ به‌ نام‌ مغان‌ مي‌شود كه‌ آن‌ چيزهايي‌ را كه‌ ابتدا مذهب‌ مي‌خواست‌ از براي‌ مردم‌ و توده‌ي‌ فشرده‌ي‌ محروم‌ كه‌ اكثريت‌ قابل‌ ملاحظه‌ي‌ ملّتي‌ را تشكيل‌ مي‌دادند فراهم‌ نمايد، از آنان‌ باز مي‌گيرد و تازيانه‌اي‌ مي‌شود از براي‌ عذاب‌ آنان‌.

به‌ هر انجام‌ بدون‌ توجّه‌ به‌ اين‌ مسائل‌، و اينكه‌ آيا زمان‌ زرتشت‌ مقارن‌ با هخامنشيان‌ بوده‌ و يا نه‌، و يا اين‌ هخامنشيان‌ زرتشتي‌ بودند يا اينكه‌ آيين‌ اورمَزْدپرستي‌ آييني‌ بوده‌ غيرزرتشتي‌ و بسياري‌ از مسائل‌ ديگر، به‌ بحث‌ درباره‌ي‌ روش‌ ديني‌ هخامنشيان‌ و سياست‌ مذهبي‌ برجسته‌شان‌ مي‌پردازيم‌، براي‌ موضوعهاي‌ فوق‌ بايستي‌ به‌ مدارك‌ مربوطه‌ رجوع‌ نمود، و در اين‌ باره‌ به‌ مجلداتي‌ كه‌ ضمن‌ دوره‌ي‌ تاريخ‌ اديان‌ منتشر مي‌شود، مي‌توان‌ مراجعه‌ كرد.

وضع‌ عمومي‌ ديانت‌ هخامنشيان‌

7-2- آنچه‌ كه‌ به‌ احتمالي‌ قرين‌ با يقين‌ مي‌توان‌ گفت‌، آن‌ است‌ كه‌ شاهنشاهان‌ هخامنشي‌ در آغاز با دين‌ زرتشت‌ به‌ شكل‌ صافي‌ و پاكش‌ آشنايي‌ داشتند. با آن‌ روش‌ زرتشتي‌ كه‌ هنوز كاملاً از شكل‌ اصلي‌ خود خارج‌ و منحرف‌ نشده‌ و به‌ وسيله‌ي‌ مغان‌ و تماس‌ با عقايد و اديان‌ ملل‌ و قبايل‌ بسياري‌ كه‌ با ايرانيان‌ برخورد پيدا كردند، تغيير ساختار نداده‌ بود. امّا با تمام‌ اين‌ احوال‌ در بازسازي‌ آيين‌ اوايل‌ عصر هخامنشي‌ و شناخت‌ آن‌ به‌ اندازه‌اي‌ مدارك‌ كم‌ است‌ كه‌ هرگاه‌ بخواهيم‌ از روي‌ آن‌ مدارك‌ اندك‌ به‌ بازسازي‌ كاملي‌ دست‌ بريم‌، به‌ نتيجه‌اي‌ بي‌انجام‌ فراخواهيم‌ رسيد.

امّا آنچه‌ كه‌ در آغاز بدان‌ دست‌ مي‌يابيم‌، يك‌ نوع‌ يكتاپرستي‌ پالوده‌ و صافي‌ است‌ كه‌ در آن‌ عصر بسيار شگفت‌ به‌ نظر مي‌رسد. اين‌ توجّه‌ صِرف‌ به‌ يكتاپرستي‌، يا شيوه‌اي‌ از يكتاپرستي‌ كه‌ روشهاي‌ شرك‌ پيشين‌ هنوز مصرّانه‌ خود را بدان‌ مي‌شناسانند، لازم‌ است‌ در قومي‌ ظهور كند، و يا از فكر مردمي‌ تراوش‌ نمايد كه‌ از لحاظ‌ و ديدگاه‌ علمي‌ و دانشْ آگاهي‌، برخورداري‌ بسياري‌ داشته‌ باشد، چون‌ مي‌دانيم‌ كه‌ تنها نقش‌ علم‌ است‌ كه‌ هر چه‌ بيشتر پيشرفت‌ نمايد، شركت‌ و باورهاي‌ چند خدايي‌ بيشتر به‌ توحيد و گاهي‌ تعدّد خدايان‌ گرايش‌ مي‌كند؛ و اين‌ چنين‌ روشي‌ بي‌شك‌ بايستي‌ ميان‌ قومي‌ به‌ وجود آيد، تا پيامبري‌ آن‌ چنان‌ كه‌ زرتشت‌ بود ظهور كند.

زرتشت‌ بي‌شك‌ يك‌ موحّد راستين‌ بود. از نظرگاه‌ او اهورامَزْدا به‌ واقع‌ خدايي‌ بود يگانه‌ و بي‌دستياري‌ مستقيم‌. امّا هرگاه‌ از انديشه‌ي‌ نيك‌ Vohu Manah ، وُهومَنَه‌ ، بهمن‌ و پاك‌رواني‌ و پرهيزگاري‌ Armaiti ] وُهومَنَه‌ آرْمَئي‌ تي‌ [ و اين‌گونه‌ ] منظور امشاسپندان‌ اند [ سخن‌ مي‌گفت‌، بي‌شك‌ از براي‌ آن‌ بود كه‌ مشكل‌ سرشتي‌ انساني‌ بسيار به‌ دشواري‌ مي‌تواند با به‌ كاربردن‌ واژه‌اي‌، يا واژه‌هايي‌ معدود به‌ طرز شايان‌ و رسايي‌ انديشه‌ نمايد، و آنچه‌ كه‌ مسلّم‌ است‌ اينها به‌ شكلي‌ بسيار ساده‌ و بي‌پيرايه‌ از صفتهاي‌ خدايي‌ يكتا محسوب‌ مي‌شد كه‌ برتر از همه‌ چيز بود. ديوها ] خدايان‌ [ يي‌ كه‌ به‌ وسيله‌ي‌ مخالفان‌ پيامبر مورد پرستش‌ و نيايش‌ قرار مي‌گرفتند، در حقيقت‌ چيزي‌ خارج‌ از زمره‌ي‌ ارواح‌ و روانهاي‌ خبيث‌ نبودند كه‌ زرتشت‌ همواره‌ با صَبغه‌ و روش‌ يك‌ موحّدِ با ايمان‌ نسبت‌ به‌ آنها تنفّر ورزيده‌ و مردودشان‌ مي‌شناخت‌.

و آنچه‌ كه‌ به‌ گفته‌ي‌ اولمستد Olmestead جالب‌ است‌ اينكه‌ دين‌ زرتشت‌ با تمام‌ نفوذ و قدرتي‌ كه‌ داشت‌، نه‌ در داريوش‌ و نه‌ در امّتْ پذيرش‌ شايسته‌اي‌ نداشت‌. آيا ميان‌ يَسْنا، هاتِ چهل‌ و چهار، بند سه‌ و چهار با اين‌ قسمت‌ از كتيبه‌ي‌ داريوش‌ كه‌ در شوش‌ به‌ دست‌ آمد، مي‌توان‌ تقارن‌ برقرار كرد:

«خداي‌ بزرگ‌ است‌ اَهورامَزدا كه‌ آن‌ آسمان‌ را آفريد كه‌ اين‌ زمين‌ را آفريد، كه‌ شادي‌ را براي‌ بشر آفريد، كه‌ داريوش‌ را شاه‌ كرد... اَهورامَزدا خداي‌ بزرگي‌ است‌ برتر از تمام‌ خدايان‌. او مرا آفريده‌، او مرا شاه‌ كرد... اهورامزدا پشتيبان‌ تواناي‌ من‌ است‌ و آنچه‌ كه‌ او به‌ من‌ امر مي‌كند بكنم‌ به‌ دست‌ من‌ انجام‌ مي‌شود؛ هر چه‌ من‌ كردم‌ به‌ فضل‌ اهورامزداست‌».

پس‌ متوجّه‌ مي‌شويم‌ كه‌ اَهورامَزدا خدايِ ] بَغْ [Baya بزرگي‌ است‌. خدايي‌ است‌ يكتا، سازنده‌ و آفريدگار همه‌ چيز كه‌ خداوند بزرگ‌ جهان‌ است‌ و اين‌ امر و موضوع‌ در تمامي‌ كتيبه‌ها تكرار مي‌شود و هر چه‌ كه‌ از مبدأ خود دور مي‌شود، بر اثر تأثيرات‌ زماني‌ مفهوم‌ خود را از دست‌ داده‌ و از شركْ نقش‌ برمي‌دارد. امّا با تمام‌ اين‌ احوال‌، اَهورامَزدا يگانه‌ بَغ‌ نبود و داريوش‌ كراراً از اين‌ مسئله‌ ياد مي‌كند. اين‌ انحرافي‌ است‌ از آييني‌ كه‌ يكتاپرستي‌ را تبليغ‌ مي‌كرد و تمام‌ خدايان‌ گذشته‌ را كه‌ نفوذي‌ بسيار داشتند برافكنده‌ بود؛ امّا انحراف‌ هر چند بسيار كوچك‌ است‌، محسوس‌ مي‌باشد و آيا اين‌ بغان‌ ديگر كدامند؟ بي‌شك‌ همان‌ خدايان‌ قديم‌ كه‌ از زمان‌ اردشير دگر باره‌ به‌ شكلي‌ صريح‌ كنار اهورامزدا قرار Mi - اَناهيتا? مي‌گيرند و خواهيم‌ گفت‌ كه‌ چرا مهر و ناهيد ] ميثْرَه‌ ra [Anahita اين‌ بغ‌ مرد و بغ‌ بانوي‌ بزرگ‌، دگرباره‌ در زمان‌ هخامنشيان‌ قدرت‌ و مقام‌ پيشين‌ را به‌ دست‌ آوردند و منشأي‌ شدند براي‌ تتليت‌ بزرگ‌ زمان‌ هخامنشي‌ كه‌ با راز همراه‌ بود.

به‌ هرانجام‌ اين‌ قدر مسلم‌ است‌ كه‌ مشاهده‌ مي‌كنيم‌ اهورامزدا سرآمد مغان‌ و بَغِ بزرگ‌ است‌، امّا از كتيبه‌هاي‌ داريوش‌ چيزي‌ از بغان‌ ديگر دستگير و مفهوم‌ نمي‌شود و تنها از زمان‌ اردشير دوم‌ ] مِمْنون‌ Memnon «به‌ يادآور» [ است‌ كه‌ از بغانِ ديگري‌ آگاهي‌ مي‌يابيم‌. اين‌ معنا از گفته‌هاي‌ هرودوت‌ Herodotus نيز درباره‌ي‌ آداب‌ و آيين‌ پارسها برمي‌آيد و ما به‌ موجب‌ نوشته‌هاي‌ وي‌ آگاه‌ مي‌شويم‌ كه‌ پارسها ميترا Mithra ، ماه‌، زمين‌ « زَم‌ Zam » آتش‌ « آتَر Atar »، آب‌ « اَپَمْ نَپات‌ Apam Napat »، وَيو « Vayu » را پرستش‌ مي‌كرده‌اند. امّا سير تدريجي‌ ديگرگوني‌ در توحيدِ نسبي‌ شاهان‌ هخامنشي‌ از زمان‌ اردشير دوم‌ با قرارگرفتن‌ مهر خداوند راستي‌ و پيمان‌ و آناهيتا Anahita ايزدبانوي‌ آبها و حاصلخيزي‌ و توليد در كنار اَهورامَزْدا، بَغِ بزرگ‌ نمودار مي‌شود.

در آغاز از روش‌ ديني‌ ساكنان‌ بومي‌ فلات‌ سخن‌ گفته‌ شد، آن‌ گاه‌ از آيينِ آرياييها و نفوذِ روشها و معتقدات‌ بوميان‌ بر باورهاي‌ دينيِ آنها نيز اشاراتي‌ گذشت‌ و سرانجام‌ در اصلاحات‌ و عقايدِ زرتشت‌ بسياري‌ از عناصر آريايي‌ با تغيير و تبديلها و اصلاحاتي‌ به‌ زندگي‌ خود در هيئت‌ و دستگاهي‌ نو ادامه‌ دادند. مطابق‌ با گفته‌هاي‌ هرودوت‌ دورنمايي‌ از اخلاق‌، آداب‌، عادات‌ و رسوم‌ پارسها نقش‌ مي‌شود كه‌ بنابر آن‌ مي‌توان‌ دريافتهايي‌ حاصل‌ نمود.

7-3- نقل‌ نوشته‌هاي‌ هرودوت‌، بدون‌ آنكه‌ از زرتشت‌ ياد كند، منظري‌ از: رسوم‌، آداب‌، تشريفات‌، اخلاق‌، قوانين‌ و آيين‌ پارسها را نمايان‌ مي‌سازد كه‌ در اين‌ بند به‌ نقل‌ رئوس‌ آن‌ مبادرت‌ مي‌شود. هرودوت‌ در كتاب‌ اوّل‌ خود، بند صد و سي‌ هشت‌ از غلبه‌ي‌ نهايي‌ كوروش‌ بر استياگس‌ Styages يا آژي‌ دهاك‌ سخن‌ گفته‌ و پس‌ از آن‌ بلافاصله‌ از آيين‌ و رسوم‌ پارسيان‌ سخن‌ مي‌گويد و اين‌ منظري‌ است‌ از زندگي‌ اجتماعي‌، اخلاقي‌ و ديني‌ پارسها در آغاز شاهنشاهي‌ آنها.

هرودوت‌ چنين‌ آغاز مي‌كند كه‌ پارسيان‌ در شيوه‌ي‌ پرستش‌ به‌ هيچ‌ روي‌ از براي‌ خدايان‌ خود مجسمه‌، پرستشگاه‌ و يا قربانگاه‌ بنا نمي‌كنند و نسبت‌ به‌ آناني‌ كه‌ مبادرت‌ به‌ چنين‌ كارهايي‌ مي‌نمايند، از لحاظ‌ مرتبت‌ عقلاني‌ ارزشي‌ قايل‌ نشده‌ و حتي‌ به‌ آنان‌ نسبت‌ ديوانگي‌ مي‌دهند. وي‌ خود نتيجه‌ مي‌گيرد كه‌ شايد منشأ و خاستگاه‌ چنين‌ امري‌ از آن‌ جهت‌ است‌ كه‌ پارسها چون‌ يونانيان‌ از براي‌ خدايان‌ صفات‌ و خصوصيات‌ بشري‌ قايل‌ نيستند. رسم‌ آنان‌ چنين‌ است‌ كه‌ بر بلندترين‌ نقاط‌ كوهستان‌ رفته‌ و از براي‌ زِئوس‌ Zeus ] = اَهورامَزْدا [ هدايا و قربانيهايي‌ تقديم‌ مي‌كنند. هرودوت‌ در اينجا دچار اشتباهي‌ شده‌ است‌، چون‌ مي‌گويد اين‌ خداي‌ بزرگ‌ را با كاينات‌ و آسمانها يكي‌ مي‌دانند، در حالي‌ كه‌ در قسمتهاي‌ گذشته‌ متوجّه‌ شديم‌ كه‌ آرياييها آسمان‌ را ديااوس‌ Dayaus مي‌ناميدند و شايد هرودوت‌ بنابر تجانس‌ لفظي‌ با زَئوس‌، خداي‌ بزرگ‌ پارسها را همانند با آسمان‌ و كاينات‌ دانسته‌، در حالي‌ كه‌ اهورامزدا به‌ موجب‌ گاثاها و الواح‌ و سنگ‌ نوشته‌هاي‌ داريوش‌ خداي‌ بزرگ‌ و آفريننده‌ي‌ زمين‌ و آسمان‌ و جمله‌ي‌ كاينات‌ است‌. آن‌ گاه‌ اشاره‌ مي‌كند كه‌ در آن‌ بلنديها از براي‌ خورشيد «مهر» ماه‌، زمين‌ «زَم‌»، آب‌ « اَپَمْ نَپات‌ »، آتش‌ « آتَر » و باد « وَيو » هدايا و قربانيهايي‌ تقديم‌ مي‌كنند. در آغاز اينها خداياني‌ بودند كه‌ پارسها برايشان‌ عبادت‌ و قرباني‌ مي‌كردند، امّا بعدها در اثر برخورد با آشوريها، براي‌ آفْروديت‌ اورانيا Aphrodite ourania نيز قرباني‌ كردند و اين‌ همان‌ الاهه‌اي‌ بود كه‌ آشوريها آن‌ را ميليتا Myllitta و اعراب‌ آلي‌تات‌ Alitat مي‌ناميدند و پارسها آن‌ را ميترا Mithra مي‌خواندند. امّا در واقع‌ هرودت‌ ميترا را با آناهيتا اشتباه‌ كرده‌ است‌، چون‌ اَناهيتا است‌ كه‌ يك‌ بَغْبانو مي‌باشد، نه‌ ميترا.

پس‌ وي‌ درباره‌ي‌ مراسم‌ مذهبي‌ و اهداي‌ قربانيِ پارسها سخن‌ مي‌گويد كه‌ در مواقع‌ تشريفاتي‌ درباره‌ي‌ اهدايِ قرباني‌ نه‌ معبدي‌ برپا مي‌دارند و نه‌ مذبحي‌، نه‌ قرباني‌ را با نوارها و آذينها مي‌پيرايند و نه‌ ترنّم‌ موسيقي‌ برپا مي‌كنند و نه‌ بسياري‌ از تشريفات‌ ديگر را مراعات‌ مي‌كنند، بلكه‌ به‌ سادگي‌ هنگامي‌ كه‌ يك‌ پارسي‌ درصدد قرباني‌ براي‌ خدايان‌ برمي‌آيد، چارپايِ قرباني‌ را به‌ جايگاهي‌ پاك‌ برده‌ و بر كلاه‌ خود شاخه‌يي‌ چند از گل‌ خرزهره‌ قرار مي‌دهد. به‌ هنگام‌ قرباني‌ وي‌ به‌ هيچ‌وجه‌ تنها براي‌ خود بركت‌ و خيرات‌ طلب‌ نمي‌كند، بلكه‌ براي‌ تمام‌ پارسها دعا مي‌كند و خود او نيز كه‌ جزو پارسهاست‌، از دعاي‌ خير به‌ سهمي‌ برخوردار مي‌شود، پس‌ از آن‌ قرباني‌ را به‌ قطعات‌ كوچكي‌ تقسيم‌ كرده‌ و پس‌ از پخته‌شدن‌ بر بستري‌ از علفهاي‌ سبز و تازه‌، به‌ ويژه‌ شبدر قرار مي‌دهد. در اين‌ مراسم‌ حتماً لازم‌ است‌ تا يكي‌ از مغان‌ حاضر باشند و هرگاه‌ مغي‌ نباشد انجام‌ مراسم‌ قرباني‌ مقدور نمي‌شود. مغ‌ در اين‌ هنگام‌ سرودي‌ مي‌خواند كه‌ نَسَب‌ نامه‌ي‌ خدايان‌ « تَئوگوني‌ Theogonie » است‌ و پس‌ از انجام‌ سرود، شخصي‌ كه‌ قرباني‌ كرده‌ است‌، گوشت‌ را به‌ خانه‌ برده‌ و به‌ هر شكلي‌ كه‌ مايل‌ باشد به‌ مصرف‌ مي‌رساند.

مسئله‌ي‌ مهم‌ ديگري‌ كه‌ حتي‌ هرودوت‌ درباره‌ي‌ آن‌ با احتياط‌ سخن‌ مي‌گويد، مربوط‌ است‌ به‌ مردگان‌ و به‌ آدابي‌ درباره‌ي‌ آنها. هرودوت‌ مي‌گويد آنچه‌ كه‌ در اين‌ باره‌ شرح‌ مي‌دهيم‌ از زمره‌ي‌ مسائلي‌ مرموز است‌ كه‌ بالشخصه‌ درباره‌ي‌ آن‌ آگاهي‌ درستي‌ ندارم‌. امّا آنچه‌ مشهور است‌ اينكه‌ بايستي‌ مردگان‌ خود را پيش‌ از دفن‌ ] در دخمه‌ نهادن‌ [ نزد سگان‌ و پرندگان‌ درنده‌ و گوشت‌خوار بيفكنند تا آنها را پاره‌پاره‌ كنند. در مورد مغان‌ من‌ به‌ اين‌ چنين‌ كاري‌ اطمينان‌ دارم‌، چون‌ آنان‌ در نظرگاه‌ عام‌ به‌ اين‌ امر اقدام‌ مي‌كنند. امّا پارسها پيش‌ از آنكه‌ جسد را دفن‌ كنند، آن‌ را موميايي‌ كرده‌ و بعد دفن‌ مي‌كنند. مغان‌ از لحاظ‌ عقايد با كاهنان‌ مصري‌ تفاوت‌ بسياري‌ دارند، چون‌ كاهنان‌ مصري‌ از كشتن‌ حيوانات‌ اجتناب‌ مي‌كنند، مگر به‌ هنگام‌ قرباني‌. امّا به‌ عكس‌ مغان‌ به‌ جز سگان‌، بسياري‌ از حيوانات‌ را با ولع‌ بسياري‌ مي‌كشند و در اين‌ كار علاقه‌ و شوق‌ بسياري‌ دارند و حتي‌ مورچگان‌ را در زمره‌ي‌ خطرناك‌ترين‌ حيوانات‌ زميني‌ و پرندگان‌ آسماني‌ انگاشته‌ و بي‌دريغ‌ آنها را مي‌كشند.

ديگر آداب‌ و رسوم‌ پارسيان‌

7-4- پس‌ از اين‌ هرودوت‌ در زمينه‌ي‌ رسوم‌ و آداب‌ و قوانين‌ پارسيها شرحي‌ نقل‌ كرده‌ است‌. به‌ موجب‌ نوشته‌هاي‌ وي‌ پارسها نيز چون‌ امروز كه‌ برپاكردن‌ جشن‌ تولّد معمول‌ و مرسوم‌ است‌، در انجام‌ آن‌ اهتمامي‌ داشته‌ و هر سال‌ روز تولّد خود را جشن‌ مي‌گرفته‌اند در اين‌ جشنها كه‌ اشراف‌ و طبقه‌ي‌ كارگر و كشاورز جملگي‌ به‌ حفظ‌ آن‌ مي‌كوشيدند، فقرا و اغنيا هر كدام‌ مطابق‌ با فراخور حالشان‌ به‌ مدعوين‌ خوراك‌ و غذاهايي‌ مي‌داده‌اند. آنچه‌ كه‌ موردنظر مي‌تواند بود، رواج‌ ذبح‌ شتر، خر، اسب‌ و گاو است‌ و مصرف‌ گوشت‌ آنها - در مراسم‌ قرباني‌ و مراسم‌ معمولي‌، خوراك‌ گوشت‌ اين‌ حيوانات‌ به‌ مصرف‌ مي‌رسيده‌ است‌ و در جشنها پس‌ از ذبح‌، حيوان‌ را يكپارچه‌ كباب‌ مي‌كرده‌اند. پيش‌ خوراك‌ يا صرف‌ خوراكهايي‌ اشتهاانگيز در ضمن‌ غذاي‌ اصلي‌ و پس‌ از آن‌ نيز مرسوم‌ بوده‌ است‌. به‌ شراب‌ علاقه‌ي‌ زيادي‌ داشتند و از رسومي‌ كه‌ رعايت‌اش‌ بسيار شايسته‌ بود، اينكه‌ حق‌ نداشتند در منظر عام‌ و يا نزد كسي‌ آروغ‌ يا باد گلو كنند و هنگامي‌ كه‌ بخواهند درباره‌ي‌ مسئله‌ي‌ مهمّي‌ تصميم‌ بگيرند، در حالي‌ مستي‌ در انجمني‌ مسئله‌ را طرح‌ و درباره‌ي‌ آن‌ تصميمي‌ اتّخاذ مي‌كنند، آن‌ گاه‌ فرداي‌ آن‌ روز در حال‌ هشياري‌ دگرباره‌ همان‌ مسئله‌ را مطرح‌ و درباره‌اش‌ رأي‌ مي‌گيرند. هرگاه‌ رأي‌شان‌ در حال‌ مستي‌ و هشياري‌ مطابقت‌ داشت‌، بدان‌ عمل‌ مي‌كنند، ورنه‌ از آن‌ منصرف‌ مي‌شوند. همچنين‌ است‌ مصداق‌ اين‌ نحوه‌ عمل‌ در مورد حالت‌ عكس‌ آن‌؛ يعني‌ گاه‌ نيز نخست‌ در حال‌ هوشياري‌ در مورد مسئله‌اي‌ تصميم‌ مي‌گيرند، و هرگاه‌ در حال‌ مستي‌ نيز به‌ همان‌ نتيجه‌ رسيدند كه‌ به‌ مورد عمل‌ مي‌گذارندش‌ و در غير اين‌ صورت‌ مسكوت‌ مي‌ماند.

در مورد علايق‌ خانوادگي‌ و حقوق‌ همسايگان‌ داخلي‌ و خارجي‌ بسيار دقّت‌ دارند. به‌ جاي‌ سلام‌ كردن‌، هنگامي‌ كه‌ در راه‌گذر و يا مجلس‌ و محفلي‌ با هم‌ روبه‌رو مي‌شوند لبهاي‌ هم‌ را مي‌بوسند، و اين‌ در صورتي‌ است‌ كه‌ از طبقات‌ بالا و مهتران‌ باشند. هرگاه‌ به‌ هنگام‌ برخورد يكي‌ از طبقه‌اي‌ پايين‌تر و ديگري‌ بالاتر باشد، گونه‌هاي‌ هم‌ را مي‌بوسند و اگر يكي‌ از كهتر مردان‌ با مهتري‌ برخورد كند، در برابر او زانو بر زمين‌ مي‌زند و اين‌ رسمي‌ است‌ كه‌ هنوز در ميان‌ جوامع‌ اشرافي‌ بسياري‌ از كشورها باقي‌ است‌.

در روش‌ خانوادگي‌ نخست‌ براي‌ كساني‌ احترام‌ بيشتري‌ قايل‌اند كه‌ از لحاظ‌ مناسبات‌ خويشي‌ نزديك‌تر باشند، و هر چه‌ علايق‌ و روابط‌ خانوادگي‌ دورتر شود، آن‌ روابط‌ عميق‌ مودت‌ كه‌ خاستگاهي‌ از علايق‌ خانوادگي‌ آن‌ را به‌ وجود مي‌آورد، سست‌تر مي‌شود. همچنين‌ است‌ چنين‌ روشي‌ در سياست‌ دوستي‌ خارجي‌، چون‌ پارسيان‌ به‌ ملل‌ و اقوامي‌ كه‌ نسبت‌ همسايگي‌ با آنان‌ دارند، دوستي‌ و روابطي‌ مودت‌آميز بيشتر دارند و هر چه‌ نسبت‌ مكاني‌ ميان‌ آنان‌ و اقوامي‌ ديگر بيشتر شود، مودت‌ و دوستيشان‌ سست‌تر و كمتر مي‌شود. بر همين‌ پايه‌ و مبنا است‌ كه‌ تمدّن‌ و فرهنگ‌ را مي‌سنجند، چه‌ پارسها خود را از شايسته‌ترين‌ و متمدّن‌ترين‌ اقوام‌ بشري‌ مي‌شمارند و معتقدند كه‌ به‌ نسبت‌ مكاني‌ ملل‌ و اقوام‌ هر چه‌ از آنان‌ دورتر شوند، در مرحله‌ي‌ ابتدايي‌تر و بدوي‌تري‌ از لحاظ‌ فرهنگ‌ و تمدّن‌ به‌ سر مي‌برند.

آنچه‌ كه‌ اين‌ زمان‌ براي‌ ايرانيان‌ مسئله‌اي‌ مهم‌ شده‌ است‌ و درباره‌ي‌ آن‌ بسيار صحبت‌ و بحث‌ و تدقيق‌ مي‌گردد و مخالفان‌ و موافقان‌ دارد، مسئله‌ي‌ اخذ تمدّن‌ خارجي‌ است‌، و در صورتي‌ روشن‌تر تقليد از روشهاي‌ غربي‌ در شئون‌ مختلف‌ زندگي‌! هرودوت‌ در حدود بيست‌ و پنج‌ قرن‌ پيش‌ اين‌ مسئله‌ را تذكّر داده‌ است‌ كه‌ ايرانيان‌ استعداد بسيار بيشتري‌ دارند از ملل‌ ديگر در اخذ رسوم‌ و عادات‌ خارجيان‌. چون‌ با مادها درآميختند و لباس‌ مادي‌ را زيباتر و برازنده‌تر يافتند، روش‌ مادي‌ را در لباس‌ اخذ نمودند. به‌ هنگام‌ برخورد با مصريان‌ استعمال‌ زره‌ مصري‌ را كه‌ سپري‌ مطمئن‌ در كارزار به‌ شمار مي‌رفت‌ گرفتند. با هر ملّت‌ و قومي‌ كه‌ برمي‌خوردند، روشهاي‌ آنان‌ را در لذّت‌طلبي‌ و كام‌جويي‌ اقتباس‌ كردند. مثلاً روابط‌ جنسي‌ با پسران‌ نوخاسته‌ و زيبا را از يونانيان‌ آموختند و رسم‌ تعدّد زوجات‌ و داشتن‌ زنان‌ به‌ اصطلاح‌ عقدي‌ و رسمي‌ و كنيزكاني‌ به‌ عنوان‌ صيغه‌ و بردگاني‌ از براي‌ تمتّع‌ و كامجويي‌ نزدشان‌ رايج‌ و مرسوم‌ بود.

آنچه‌ كه‌ نزد پارسها وجه‌ اهميّت‌ و مقام‌ و احترام‌ به‌ شمار مي‌رفت‌، شجاعت‌، تهوّر و دلاوري‌ بود، و پس‌ از آن‌ داشتن‌ فرزنداني‌ بسيار. شاه‌ در هر سالي‌ ضمن‌ تشريفاتي‌ هدايايي‌ به‌ آن‌ كسي‌ عطا مي‌كرد كه‌ داراي‌ فرزنداني‌ بيشتر بود، چون‌ پارسها بر آن‌ عقيده‌ بودند كه‌ هر چه‌ نفوسشان‌ زيادتي‌ گيرد، به‌ همان‌ نسبت‌ به‌ قدرت‌ و تسلّطشان‌ افزوده‌ مي‌شود. آنان‌ تحت‌ شرايطي‌ تربيتي‌ تا سن‌ بيست‌ سالگي‌ تنها سه‌ چيز به‌ فرزندان‌ خود مي‌آموزند و آن‌ سه‌ چيز عبارت‌ است‌ از: اسب‌سواري‌، تيراندازي‌، راست‌گويي‌. پدران‌ تا سن‌ پنج‌سالگي‌ فرزندان‌ خود را ملاقات‌ نمي‌كنند و نزد زنان‌ بزرگ‌ مي‌شوند و در اين‌ روش‌ فلسفه‌اي‌ دارند و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ هرگاه‌ كودك‌ در چنين‌ سالهايي‌ فوت‌ كند، دل‌ پدران‌ به‌ تأثير و اندوه‌ نگرايد.

هرودوت‌ مي‌گويد كه‌ اينها رسومي‌ هستند بسيار شايسته‌ نزد پارسيان‌ كه‌ من‌ آنها را ستايش‌ و تمجيد مي‌كنم‌، همچنين‌ رسوم‌ و عاداتي‌ ديگر دارند كه‌ در زمره‌ي‌ قوانين‌ محسوب‌ مي‌شوند. مرعي‌ داشتن‌ قوانيني‌ كه‌ به‌ مرگ‌ كسي‌ منجر شود، سخت‌ مورد تحريم‌ و احتياط‌ مي‌باشد. شاه‌ بالشخصه‌ هيچگاه‌ جهت‌ ارتكاب‌ يك‌ گناه‌ و بزه‌ كسي‌ را به‌ مرگ‌ محكوم‌ نمي‌نمايد. همچنين‌ هيچ‌ فردي‌ از پارسها حق‌ ندارد تنها به‌ موجب‌ يك‌ جرم‌ كسي‌ را به‌ گونه‌اي‌ مجازات‌ نمايد كه‌ جبران‌ناپذير باشد. به‌ هنگام‌ كيفر و مجازات‌ لازم‌ است‌ تا با دقّت‌ سنجشي‌ ميان‌ اعمال‌ نيك‌ و بد مقصّر به‌ عمل‌ آيد، و هرگاه‌ اعمال‌ زشت‌ و ناپسند مجرم‌ زياده‌ از كارهاي‌ نيك‌ و پسنديده‌اش‌ بود، مي‌تواند كه‌ به‌ مجازاتِ بزهكار اقدام‌ نمايد، و در غير اين‌ صورت‌ مجرم‌ از امكانات‌ بسياري‌ برخوردار شده‌ و بخشوده‌ مي‌شود.

پارسها برآنند كه‌ هيچگاه‌ از آنان‌ كسي‌ مبادرت‌ به‌ قتل‌ پدر و مادرش‌ نكرده‌ است‌ و هرگاه‌ در صورت‌ ظاهر چنين‌ اتّفاقي‌ ميان‌ پارسها رخ‌ داده‌ باشد، حاكي‌ از آن‌ است‌ كه‌ يا از جانب‌ فرزند خوانده‌ چنين‌ اتّفاق‌ و عملي‌ انجام‌ شده‌ و يا از جانب‌ اولاد حرامزاده‌، چون‌ هيچگاه‌ كسي‌ پدر و مادر راستين‌ خود را به‌ قتل‌ نمي‌رساند.

معمولاً رسم‌ است‌ ميان‌ پارسها از آنچه‌ كه‌ نهي‌ و منع‌ شده‌ است‌، حتي‌ سخن‌ نيز نمي‌گويند. در نظر آنان‌ زشت‌ترين‌ كارها دروغگويي‌ است‌، و پس‌ از آن‌ وام‌گرفتن‌؛ و در اين‌ باره‌ استدلال‌ مي‌كنند كه‌ آدم‌ وامدار و قرضمند معمولاً مجبور به‌ دروغگويي‌ مي‌شود. براي‌ آب‌ احترام‌ بسياري‌ قائل‌اند، در آبهاي‌ رواني‌ كه‌ در شهر جريان‌ دارد و در هرگونه‌ مجاري‌ و در آب‌ ادرار نمي‌كنند، و حتي‌ دست‌ و صورت‌ خود را در مجاري‌ آب‌ نمي‌شويند و در آنها آب‌ دهان‌ نمي‌افكنند و به‌ كسي‌ نيز اجازه‌ي‌ چنين‌ كاري‌ را نمي‌دهند. در اينجا هرودوت‌ اضافه‌ مي‌كند برخلاف‌ ما، پارسها در پاكيزه‌ نگاه‌داشتن‌ مجاري‌ و گذرگاههاي‌ آب‌ اهتماي‌ بليغ‌ مرعي‌ مي‌دارند.

علل‌ تجديد حيات‌ مهرپرستي‌ در زمان‌ هخامنشيان‌

7-5- درباره‌ي‌ آيين‌ هخامنشيان‌ و ديانت‌ در عصر هخامنشي‌، چه‌ در آغاز و چه‌ در مرحله‌ي‌ ميانگين‌ آن‌، دگرباره‌ تأكيد مي‌شود كه‌ موردي‌ است‌ بسيار دشوار و مستلزم‌ مطالعاتي‌ بسيار. در آغاز پرستش‌ و احترام‌ شديد اورمزد، البته‌ نه‌ به‌ عنوان‌ خدايي‌ يكتا، بلكه‌ سرور مطلق‌ خدايان‌ رواج‌ داشت‌ و پس‌ از آن‌ كم‌ كم‌ خدايان‌ آريايي‌ كه‌ زرتشت‌ آنها را و مراسم‌ پرستششان‌ را منع‌ كرده‌ بود، شروع‌ به‌ تظاهر بيشتري‌ كردند. هخامنشيان‌ در آغاز بي‌شك‌ به‌ اصول‌ زرتشي‌ پايبندي‌ بيشتري‌ داشتند، امّا هر چه‌ زمان‌ مي‌گذشت‌ و ملل‌ و اقوام‌ بيشتري‌ تحت‌ لواي‌ پرچم‌ شاهنشاهي‌ در مي‌آمدند، تركيب‌ و اختلاط‌ عقايد بيشتر مي‌شد و در اين‌ ميان‌ نقش‌ طبقه‌ي‌ مغان‌ در ديگرگوني‌ دين‌ زتشت‌ از عناصر ديگر بيشتر بود.

هر چند كه‌ هرودوت‌ پارسيان‌ را داراي‌ معابدي‌ نمي‌دانست‌، امّا آنچه‌ از كاوشهاي‌ باستاني‌ تاكنون‌ برمي‌آيد، سه‌ معبد از زمان‌ هخامنشيان‌ كشف‌ شده‌ است‌: يكي‌ در پاسارگاد كه‌ تاكنون‌ آثار بهتر و روشن‌تري‌ از آن‌ بر جاي‌ مانده‌ است‌. اين‌ به‌ امر كوروش‌ ساخته‌ شده‌، امّا براي‌ ادّعاي‌ هرودوت‌ نيز نشانهايي‌ در دست‌ است‌، چون‌ نقش‌ برجسته‌ي‌ آرامگاهي‌ در نقش‌ رستم‌ ، شاه‌ را نشان‌ مي‌دهد كه‌ در برابر يك‌ آدُريان‌ مراسم‌ ستايش‌ انجام‌ مي‌دهد، در حالي‌ كه‌ اَهورامَزْدا با همان‌ نقش‌ معروف‌اش‌ در جهت‌ بالاتري‌ نموده‌ شده‌ است‌ و از اين‌ نقش‌ برمي‌آيد كه‌ مراسم‌ مذهبي‌ در هواي‌ آزاد انجام‌ مي‌گرفته‌ است‌. ديگري‌ در نزديك‌ مقبره‌ي‌ داريوش‌ كه‌ آتشگاهي‌ است‌ و شايد به‌ دستور خود داريوش‌ بنا شده‌ باشد. همچنين‌ جايگاهي‌ ديگر كه‌ شايع‌ است‌ «مگوش‌ / مغ‌ = گَئومات‌» آن‌ را ويران‌ كرد و داريوش‌ دوباره‌ ساخت‌. يكي‌ نيز در شوش‌ يافت‌ شده‌ كه‌ از قرائن‌ برمي‌آيد كه‌ متعلّق‌ به‌ زمان‌ اردشير دوم‌ بوده‌ است‌. اين‌ آتشگاهها اغلب‌ بسيار ساده‌ و از اطاقي‌ تشكيل‌ شده‌ است‌ به‌ شكل‌ برجي‌ مكعب‌ كه‌ به‌ وسيله‌ي‌ پلكان‌ به‌ آن‌ وارد مي‌شدند و در آن‌ جا مغُ، آتش‌ مقدّس‌ را در حال‌ فروزش‌ نگاه‌ مي‌داشت‌. امّا بايستي‌ توجّه‌ داشت‌ كه‌ اينها تنها آتشگاههايي‌ بوده‌اند محدود و ساده‌ و بدون‌ تشريفات‌، چون‌ مطابق‌ با گفته‌ي‌ هرودوت‌ مراسم‌ مذهبي‌ در هواي‌ آزاد انجام‌ مي‌گرفته‌ است‌. اين‌ احتمال‌ هست‌ كه‌ در بناي‌ اين‌ چهارتاقيها مقصودي‌ ديگر در نظر بوده‌ باشد و آتشگاه‌ عبادت‌ نبوده‌ است‌. تمامي‌ قربانگاههايي‌ كه‌ تاكنون‌ يافت‌ شده‌ در مسافتي‌ دور از اين‌ معابد بوده‌ است‌. بنابر گفته‌ي‌ كِسِنُوفون‌ Xenophon اينها جاهايي‌ بوده‌اند كه‌ حيوانات‌ قرباني‌ و گردونه‌ هايي‌ را كه‌ به‌ اسبان‌ مقدّس‌ ايزد خورشيد بسته‌ بودند، از آنجا حركت‌ مي‌دادند و سپس‌ مراسم‌ قرباني‌ در برابر شاه‌ انجام‌ مي‌گرفت‌.

زمان‌ هخامنشيان‌ انحراف‌ از آن‌ ديني‌ كه‌ زرتشت‌ شارع‌ آن‌ بود كم‌ كم‌ محسوس‌ مي‌شد، امّا با تمام‌ اين‌ احوال‌ پارسها و هخامنشيها در اين‌ عصر به‌ دين‌ زرتشت‌ نزديك‌تر از ديگران‌ بودند. ميان‌ اين‌ شاهان‌ داريوش‌ از همه‌ مؤمن‌تر به‌ طريق‌ به‌ نظر مي‌رسد، و در نوشته‌هاي‌ آرامگاهش‌، چنان‌ است‌ كه‌ تكّه‌ هايي‌ از گاتاها را مي‌خوانيم‌، امّا نه‌ داريوش‌ و نه‌ جانشينانش‌ هيچ‌ كدام‌ آموزه‌ها و هسته‌ي‌ اساسي‌ تعاليم‌ پيغمبر را درنيافته‌ بودند. در حالي‌ كه‌ به‌ نظر مي‌رسد كه‌ به‌ نوعي‌ نزديك‌ به‌ يكتاپرستي‌ باور دارند و از بَغان‌ ديگر نيز نام‌ مي‌برند. ممكن‌ است‌ اين‌ به‌ گمان‌ برخي‌ برخي‌ كسان‌ سياستي‌ تلقّي‌ شود در داخل‌ كشور، از براي‌ آرام‌ ساختنِ كساني‌ زيادي‌ كه‌ سخت‌ به‌ بَغان‌ گذشته‌ وفادار بودند و اسكاتشان‌، امّا در كتيبه‌هايي‌ ديگر نيز كه‌ براي‌ سراسر شاهنشاهي‌ ارسال‌ مي‌شد، اَهورْمَزْدا تنها و يكتا خدا نبود، بلكه‌ بزرگ‌ترين‌ بَغان‌ به‌ شمار مي‌رفت‌.

با آنكه‌ زرتشت‌ پرستش‌ خدايانِ «ديوان‌» ديگر را نهي‌ كرده‌ بود، با اين‌ همه‌ مهر بعضيشان‌ در دل‌ مردم‌ سخت‌ بازمانده‌ بود، و از آن‌ جمله‌ بود Mi و اَناهيتا Anahita . مهر، ايزد روشنايي‌ و راستي‌ و داد،? ميثْرَه‌ ra جنبه‌يي‌ كاملاً اخلاقي‌ داشت‌ و چنان‌ كه‌ به‌ اختصار توضيح‌ داده‌ شد قبل‌ از زرتشت‌ داراي‌ اهميّت‌ و مقامي‌ بود. امّا يكي‌ از اصول‌ اصلاحي‌ زرتشت‌ پالودن‌ پيكرِ بَغان‌پرستي‌ بود و چون‌ مهر از جمع‌ بغان‌ داراي‌ اهميّتي‌ بسيار بود، او را از مقام‌اش‌ فروافكند و به‌ طور صريح‌ گفت‌ اهورامزدا خداوند يكتا مي‌باشد. در اين‌ اصلاح‌ حيت‌ مهر در زُمره‌ امشاسپندان‌ نيز قرار نگرفت‌ و چنين‌ به‌ نظر مي‌رسد كه‌ زرتشت‌ بر آن‌ بوده‌ تا توجّه‌ خلق‌ را كاملاً از جنبه‌ي‌ خدايگان‌ بخشي‌ آسمان‌ و نگاره‌هاي‌ آسماني‌ بازدارد. براي‌ نزديكي‌ به‌ وحدت‌، برافكندنِ مظاهر كثرت‌ لازم‌ مي‌نمود و به‌ همين‌ جهت‌ در اين‌ دين‌، مجمع‌ خدايان‌ در هم‌ ريخته‌ شد و اهورامزدا خالق‌ مهر و ماه‌ و ستارگان‌ و زمين‌ و آسمان‌ و... معرفي‌ شد.

هرگاه‌ توجّهي‌ به‌ اجتماع‌ و اخلاق‌ عصر هخامنشي‌ بيفكنيم‌ متوجّه‌ خواهيم‌ شد كه‌ براي‌ چه‌ مهر دگرباره‌ تجديد حيات‌ نمود. مهر مظهر پيمان‌، دوستي‌ و مودّت‌، شجاعت‌ و قهرماني‌، راستي‌ و راست‌واري‌، توانايي‌ و پهلواني‌ بود و شاهنشاهي‌ هخامنشي‌ و مردم‌ آن‌ زمان‌ به‌ چنين‌ خدايي‌ نياز داشتند، ايزدي‌ كه‌ اقوام‌ به‌ هم‌ آمده‌ و انبوه‌ سپاهيان‌ را كه‌ در اكثريتي‌ قابل‌ توجّه‌ بودند حفظ‌ كند، چنان‌ كه‌ در اروپا نيز مهرپرستي‌ به‌ وسيله‌ي‌ سپاهيان‌ رومي‌ كه‌ در آسياي‌ كوچك‌ بودند رواج‌ يافت‌. به‌ هر انجام‌ اين‌ آغازي‌ بود از براي‌ كارهاي‌ بعدي‌ و ديگرگونيهايي‌ كه‌ در دين‌ زرتشتي‌ حاصل‌ مي‌بايستي‌ شد. مبدئي‌ بود از براي‌ سروده‌شدن‌ و تأليف‌ يَشتها و بازگشت‌ به‌ دوران‌ بَغان‌پرستي‌ پس‌ از اصلاح‌ و يكتاپرستي‌. گروه‌ نظامي‌ در زمان‌ هخامنشي‌ به‌ اين‌ ايزد رغبتي‌ نشان‌ داد و دين‌ زرتشت‌ كم‌ كم‌ از مسير اصلي‌اش‌ منحرف‌ مي‌شد. البته‌ اَهورامَزْدا مهتر خدايي‌ بود، امّا با صفاتي‌ كه‌ از براي‌ مهر برمي‌شمردند، ديگر جايي‌ از برايش‌ جز يك‌ ياد كرد باقي‌ نمي‌ماند. مهرايزد روشنايي‌، بخشايشگر نعمت‌ و فراواني‌، نماد توانايي‌ و پهلواني‌ و قهرماني‌، ايزد پيمان‌دوستي‌ و راستي‌ و صفا و پاكي‌ بود، - مهرايزد و خداوند دشتها و بوستانهاي‌ پهن‌، خدايگان‌ و برآرنده‌ي‌ سبزه‌ها، گياهان‌، شكوفندگي‌ و بالش‌دهنده‌ي‌ درختها و برآرنده‌ آبها از سنگها، پرورش‌گر چارپايان‌، ايزد تندرستي‌ و نگاه‌دار آفريدگان‌ اهورمزدا بود، مهر ايزدي‌ رزمنده‌ و توفنده‌ بود، رزم‌جويي‌ كه‌ حريف‌ سرسختي‌ از براي‌ ديوان‌ محسوب‌ مي‌شد، مبارز سرسختِ ديو تاريكي‌ بود كه‌ همواره‌ دروغ‌، غفلت‌، جهل‌ و سرما در جهان‌ مي‌پراكند، مهر تباه‌ كننده‌ي‌ ديواني‌ بود كه‌ دشمن‌ ايرانيان‌ بودند و ديواني‌ را كه‌ خشكسالي‌، ويراني‌، ناپاكي‌ و دروغ‌ را سرپرستي‌ داشتند نابود مي‌كرد.

در روايات‌ و ادبيات‌ آن‌ قدر پاكيها و امور خوب‌ و نيكو را تحت‌ سرپرستي‌ مهر قرار داده‌اند كه‌ علّت‌ گرايش‌ تمام‌ طبقات‌ مردم‌ را بدان‌ توضيح‌ مي‌دهد و باز مي‌گويد كه‌ چگونه‌ مذهبي‌ جهانگير شد و به‌ هنگامي‌ كه‌ مُرد، چگونه‌ تمامي‌ باورها و آداب‌ و رسوم‌ ويژه‌ي‌ خود را به‌ اديان‌ و مذاهب‌ ديگر به‌ وام‌ داد. از دين‌ زرتشتي‌ تا تصوّف‌ و عرفان‌ اسلامي‌ ايراني‌ و هر چه‌ كه‌ از مذاهب‌ و اديان‌ در ميان‌ اين‌ دو قطب‌ گذشته‌ و پديد آمده‌اند، از مهرپرستي‌ عناصري‌ به‌ وام‌ گرفته‌اند كه‌ تنها در صورت‌ تحقيق‌ روشن‌ مي‌شوند.

از زمان‌ اردشير اوّل‌ به‌ روشني‌ از مهر ياد مي‌شود. داريوش‌ مي‌گفت‌ اهورمزدا و ديگر بَغان‌، و ارشير از اين‌ ديگر بغان‌، پس‌ از اهورامزدا بلافاصله‌ مهر را ياد مي‌كند.

در اينجا بايستي‌ تذكّر دهيم‌ كه‌ ممكن‌ است‌ روش‌ خورشيدپرستي‌ بابلي‌ و مصري‌ نيز در تجديد حيات‌ مهر در زمان‌ هخامنشيان‌ بي‌تأثير نبوده‌ باشد. امّا مهرايزد خورشيد نيست‌، بلكه‌ در ادبيات‌ اوستايي‌ جدا از مهر كه‌ صفاتش‌ ذكر شد، ايزد خورشيدي‌ نيز داريم‌ و قوانيني‌ روشن‌ هست‌ كه‌ به‌ هيچ‌وجه‌ منظور از مهر خورشيد نمي‌باشد.

در ضمن‌ مباحث‌ آينده‌ از اين‌ ايزد و گاه‌ بَغْ دگرباره‌ ياد مي‌كنيم‌، امّا اندكي‌ از زمان‌ اردشير اوّل‌ نگذشت‌ كه‌ توجّهي‌ به‌ يك‌ بغ‌بانو، يعني‌ آناهيتا جلب‌ شد. آناهيتا Anahita را اغلب‌ با آرته‌ميس‌ Artemis ايزدبانوي‌ يوناني‌ يكي‌ مي‌دانستند امّا بعدها در فهم‌ اين‌ بغ‌بانو انحطاطي‌ رخ‌ داد و او را با ايشتار Ishtar زن‌ خداي‌ بابلي‌، الاهه‌ي‌ عشق‌ و شهوت‌ و آفروديته‌ Aphrodite يوناني‌ يا وِنوس‌ Venus مقايسه‌ كردند. باري‌ اردشير دوم‌ به‌ اين‌ بَغ‌ بانو علاقه‌يي‌ بسيار داشت‌.

7-6- كْلِمِنْس‌ آلِكْساندريوس‌ klemens Alexandrius كه‌ از مورّخان‌ عيسوي‌ بوده‌ و در حدود سال‌ دو سد و بيست‌ ميلادي‌ وفات‌ يافته‌، از بروسوس‌ Brossus مورّخ‌ معروف‌ كلداني‌ كه‌ در سده‌ي‌ سوم‌ پيش‌ از ميلاد مي‌زيسته‌ است‌ روايت‌ كرده‌ كه‌ اردشير دوم‌ نخستين‌ پادشاه‌ هخامنشي‌ بود كه‌ براي‌ آفروديته‌ معبد بنا كرد ] = آنائي‌ تيس‌ Anaitis - آناهيتا [Anahita و تنديسه‌ي‌ آن‌ الاهه‌ را در نقاط‌ مختلف‌ چون‌ شوش‌، همدان‌ و بابل‌ براي‌ پرستش‌ در معبدها نهاد و هم‌ او بود كه‌ پرستش‌ اين‌ الاهه‌ را به‌ مردمان‌ پارس‌ و باختر آموخت‌. اين‌ معنا را كتيبه‌هايي‌ كه‌ يافت‌ شده‌ تصديق‌ مي‌كنند و مشاهده‌ مي‌كنيم‌ كه‌ براي‌ نخستين‌ بار اردشير دوم‌ از اين‌ الاهه‌ ياد كرده‌ و وي‌ را هم‌ مقام‌ اَهورامَزْدا ذكر مي‌كند. در كتيبه‌ي‌ شوش‌ اين‌ شاه‌ از اَهورامَزْدا و ناهيد و مهر كمك‌ مي‌طلبد:

«اين‌ آپادانا Apadana يعني‌ ايوان‌ كه‌ داريوش‌ نياي‌ بزرگ‌ من‌ بنا نهاد، و در زمان‌ نياي‌ ديگرم‌ اردشير آتش‌ گرفت‌، من‌ به‌ تأييد اورمزدا و آناهيتا و ميثْرَه‌ دوباره‌ ساختم‌، و اورمزدا و اَناهيتا و ميثْرَه‌ مرا از همه‌ي‌ دشمنان‌ نگهداري‌ كنند.

همچنين‌ كتيبه‌ي‌ ديگري‌ برپايه‌ي‌ ستوني‌ كه‌ از همدان‌ يافته‌ شده‌ و در موزه‌ي‌ انگلستان‌ است‌، اين‌ شاه‌ مي‌گويد كه‌: «اين‌ ايوان‌ را من‌ به‌ خواست‌ اهورمزدا، آناهيتا و ميترا بنا كردم‌، اميدوارم‌ كه‌ اهورمزدا و اَناهيتا و ميثره‌ مرا از هر بلايي‌ حفظ‌ كرده‌ و آنچه‌ را كه‌ من‌ بنا كرده‌ام‌ از گزند ايّام‌ مصون‌ دارند.

اَناهيتا نيز چون‌ مهر از خدايان‌ قديم‌ و باستاني‌ آريايي‌ است‌ و بي‌شك‌ وي‌ نيز از جمله‌ الاهه‌گاني‌ بوده‌ است‌ كه‌ در اصلاحات‌ زرتشت‌ از مسند خدايگاني‌ به‌ پايين‌ كشيده‌ شده‌ بودند. به‌ نظر مي‌رسد در زمان‌ هند - و ايرانيان‌ پرستش‌ عام‌ داشته‌، چون‌ در ريگ‌وِدا Rig Veda از دو زن‌ خدا به‌ نامهاي‌ سي‌ ني‌ والي‌ Sinivali و سَرَسْ واتي‌ Sarasvati ياد شده‌ كه‌ شباهت‌ بسياري‌ به‌ آناهيتا دارند.

به‌ نظر مي‌رسد كه‌ پس‌ از آنكه‌ اين‌ بغ‌ بانو نيز چون‌ ميثْرَه‌ / ميترا در زمان‌ هخامنشيان‌ به‌ تجديد حيات‌ پرداخت‌، از زمان‌ اردشير دوم‌ پرستش‌ و ستايش‌اش‌ به‌ ساير قلمروهاي‌ شاهنشاهي‌ نفوذ كرده‌ باشد. و حتي‌ در خارج‌ از قلمروهاي‌ ايراني‌ نيز داراي‌ اهميّت‌ و موقعيت‌ و مقامي‌ گشته‌ است‌، چون‌ اين‌ بغ‌ بانو نيز چون‌ ميثْرَه‌ آن‌ قدر داراي‌ مناصب‌ و صفات‌ بسيار نيكو بوده‌ كه‌ در هر منطقه‌يي‌ كه‌ داخل‌ مي‌شده‌، صفات‌ و مناصب‌ ايزدبانويِ آن‌ منطقه‌ را نيز گرفته‌ و مورد پرستش‌ واقع‌ مي‌شده‌ است‌.

امّا درباره‌ي‌ آناهيتا Anahita كه‌ لفظاً با پاك‌ و بي‌آلايش‌ معني‌ شود و هنگامي‌ كه‌ با اَرَدْويسور Aredvi Sura كه‌ «اَرِدْوي‌» نام‌ رودي‌ مي‌باشد تركيب‌ شده‌ و به‌ شكل‌ «اَرَدْوي‌ سورَه‌ اَناهي‌ ته‌» به‌ كار مي‌رود به‌ مفهوم‌ «رود نيرومند پاك‌» يا «چشمه‌ زاينده‌ي‌ پاك‌» به‌ تعبيري‌ درمي‌آيد. امّا آنچه‌ كه‌ اساسي‌ و موردنظر است‌ آنكه‌ آناهيتا بغبانوي‌ بزرگ‌ آبها است‌. نزد آرياييهاي‌ قديم‌ و همچنين‌ ايرانيان‌ تا دورانهاي‌ واپسينِ امپراتوريشان‌ عناصر چهارگانه‌ تقديس‌ شده‌ و مورد احترام‌ بوده‌اند. در سراسر اوستا اين‌ معنا به‌ وضوح‌ به‌ چشم‌ مي‌خورد. ايزدآذرمظهر و نمايانگاه‌ آتش‌ است‌ و در سراسر اوستا از اين‌ عناصر با احترام‌ و بزرگداشت‌ ياد شده‌ است‌. ايزدهوا، وَيو Vayu نام‌ دارد و «رام‌ يَشْت‌» هر چند به‌ نام‌ ايزدرام‌ نامگذاري‌ شده‌، امّا همه‌اش‌ سخن‌ از ايزدهوا است‌. از نگهبان‌ و سرپرست‌ زمين‌ يا سپندارمذ نيز كه‌ يكي‌ از شش‌ اَمْشاسْپَند است‌ آگاهي‌ داريم‌، و سرانجام‌ اَرِدْوي‌ سورَه‌ اَناهيتا، بَغ‌ بانوي‌ بزرگ‌ و سرپرست‌ و ايزدآب‌، يعني‌ عنصري‌ كه‌ پس‌ از آتش‌ از عناصر ديگر قابل‌ احترام‌تر بوده‌ مي‌باشد. از بيست‌ و يك‌ يَشْت‌ موجود، پنجمين‌ آنها، يعني‌ آبان‌ يَشْت‌، ستايشي‌ است‌ خاص‌ بانو اَناهيتا. البتّه‌ در ساير بخشهاي‌ اوستا، چون‌ خرده‌ اوستا و يَسْنا نيز از اين‌ ايزدبانو ياد شده‌ است‌، امّا آنچه‌ كه‌ مقام‌ اين‌ بغبانو را بيان‌ مي‌كند، يشت‌ پنجم‌ مي‌باشد.

امّا در اوستا از يك‌ ايزد ديگر نيز ياد شده‌ است‌ به‌ نام‌ اَپَمْ نَپات‌ Apam Napat كه‌ در يك‌ ريگ‌وِدا نيز از وي‌ ياد شده‌ امّا به‌ عنوان‌ يك‌ خداي‌ مذكّر، و در يَسْناها و يَشْتها نيز از او ياد شده‌ است‌، ليكن‌ به‌ عنوان‌ يك‌ ايزد موكّلِ بر آب‌ در برابر اَناهيتا اهميّتي‌ چندان‌ ندارد. در صفحات‌ گذشته‌، تحت‌ عنوان‌ آداب‌ و رسوم‌ پارسي‌ ياد شد كه‌ آب‌ تا چه‌ اندازه‌ نزد ايرانيان‌ مقدّس‌ بوده‌ است‌ و هرودوت‌، مورّخي‌ كه‌ اين‌ چنين‌ گزارشي‌ را درباره‌ي‌ تقديس‌ و احترام‌ و بزرگداشت‌ آب‌ نزد ايرانيان‌ مي‌دهد، به‌ نظر ناباور مي‌رسد كه‌ گزارشش‌ درباره‌ي‌ خشايارشا و تنبيه‌ آب‌ به‌ وسيله‌ي‌ او درست‌ باشد. استرابو Strabo نيز درباره‌ي‌ روش‌ ايرانيان‌ در پاكيزه‌ نگاه‌ داشتن‌ آب‌ همان‌گونه‌ سخن‌ مي‌دارد، و چيزي‌ كه‌ اضافه‌ مي‌كند روش‌ قرباني‌ كردن‌ پارسها براي‌ آب‌ است‌. وي‌ مي‌گويد هنگامي‌ كه‌ ايرانيان‌ مي‌خواهند براي‌ ايزدآب‌ قرباني‌ كنند، در كنار چشمه‌، رود و يا جويبار و ره‌گذر آب‌؛ گودالي‌ مي‌كنند و با احتياط‌ تمام‌ به‌ گونه‌يي‌ كه‌ آب‌ به‌ خون‌آلوده‌ نشود، مراسم‌ قرباني‌ براي‌ آب‌ را انجام‌ مي‌دهند، و مراسمي‌ را كه‌ استرابو در قرباني‌ شرح‌ مي‌دهد، همان‌ مراسمي‌ است‌ كه‌ از هرودوت‌ در صفحات‌ گذشته‌ نقل‌ كرديم‌ و اين‌ موردي‌ از فرايض‌ مؤكّده‌ است‌ كه‌ در شرايعِ مغان‌ و كتاب‌ ونديداد و ساير رساله‌هاي‌ زمان‌ ساسانيان‌ و پس‌ از آن‌ نقل‌ شده‌ است‌.

معابدي‌ كه‌ از براي‌ ايزدبانو اَناهيتا ساخته‌ مي‌شد بسيار مجلّل‌، باشكوه‌ و ثروتمند بوده‌ است‌. آنچه‌ كه‌ از روايات‌ و گزارشهاي‌ باستان‌ برمي‌آيد، اين‌ آتشكده‌ها كه‌ به‌ نام‌ اَناهيتا بوده‌اند بسيار باشكوه‌ و شوكت‌ بوده‌ و حتي‌ به‌ گفته‌ي‌ برخي‌ از دانشمندان‌، بعضي‌ از اين‌ معابد، چون‌ معبد ناهيد در همدان‌ پيش‌ از عهد هخامنشي‌، يعني‌ در زمان‌ دومين‌ شاه‌ مادي‌، يعني‌ هُووَخْشَتَر 625-575 پ‌ - م‌» بنا شده‌ است‌.

در ضمن‌ شرح‌ وقايع‌ دوران‌ اردشير دوم‌ ياد شد كه‌ كوروش‌ برادر اردشير دوم‌ بر او شوريد و سرانجام‌ در نزديكي‌ بابل‌ در حالي‌ كه‌ پيروزي‌ فرارويش‌ بود كشته‌ شد. جزو اسيراني‌ كه‌ از سپاه‌ كوروش‌ گرفته‌ شد، معشوقه‌ي‌ يوناني‌ او به‌ نام‌ آسپاسيا Aspasia جلب‌ نظر مي‌كرد. به‌ نظر مي‌رسد كه‌ اردشير سخت‌ به‌ اين‌ بانوي‌ يوناني‌ دلبسته‌ بود امّا از بيم‌ مادرش‌ كه‌ كوروش‌ را بسيار عزيز مي‌داشت‌، به‌ جانب‌ وي‌ نمي‌رفت‌. سرانجام‌ اردشير هنگامي‌ كه‌ داريوش‌ پسرش‌ را به‌ جانشيني‌ برگزيد، مطابق‌ با رسم‌ معهود مي‌بايست‌ اوّلين‌ خواهش‌ وليعهد را برآورد سازد، و داريوش‌ نيز كه‌ دوستدار آسپاسيا بود، معشوقه‌ي‌ عمويش‌ را از پدر درخواست‌ كرد. مطابق‌ با اين‌ جريان‌ كه‌ پلوتارك‌ Plotarchos از كته‌سياس‌ Ktesias نقل‌ مي‌كند، اردشير در ظاهر خواهش‌ فرزند و وليعهد را قبول‌ مي‌كند ليكن‌ در واقع‌ از اين‌ جريان‌ ناراضي‌ به‌ نظر مي‌رسد و اندكي‌ نمي‌گذارد كه‌ آسپاسيا را به‌ همدان‌ مي‌فرستد تا در معبد اَناهيتا راهبه‌ گشته‌ و به‌ پارسايي‌ تا پايان‌ عمر زندگي‌ نمايد. در اينجا نشانه‌هايي‌ از آنچه‌ كه‌ بعد ميان‌ مسيحيان‌ رايج‌ شد را ملاحظه‌ مي‌نماييم‌، و چون‌ آسپاسيا كه‌ معشوقش‌ كشته‌ شده‌ بود و به‌ اين‌ جهت‌ دچار شكست‌ و ناكامي‌ گشته‌ بود و درخواست‌ خودش‌ ترك‌ دنيا كرده‌ و به‌ معبد ناهيد رفته‌ بود. به‌ احتمال‌ قوي‌ مي‌توان‌ منشأ اين‌ چنين‌ روشي‌ را از يونان‌ دانست‌. به‌ هر انجام‌ وليعهد كه‌ از اين‌ عمل‌ پدر به‌ خشم‌ آمده‌ بود، قصد جان‌ پدر را مي‌كند، امّا نقشه‌اش‌ بي‌انجام‌ مانده‌ و به‌ فرمان‌ پدر به‌ قتل‌ مي‌رسد.

پلي‌ نيوس‌ Plynius مورّخ‌ نامي‌ سده‌ي‌ دوم‌ پيش‌ از ميلاد از عظمت‌ و شوكت‌ اين‌ معبد، ضمن‌ وصف‌ همدان‌ سخن‌ بسيار مي‌گويد. درهايي‌ كه‌ تمام‌ از چوبهاي‌ سدر و سرو بوده‌ و جملگي‌ با رويه‌هايي‌ از طلا پوشيده‌ شده‌ بوده‌، بامي‌ كه‌ از نقره‌ پوشش‌ داشته‌ و چون‌ خورشيد درخشان‌ بوده‌ است‌ و بسياري‌ ديگر از توصيفات‌، عظمت‌ ثروتي‌ را كه‌ در اين‌ معبد گرد آمده‌ بوده‌ و در زمان‌ حمله‌ي‌ اسكندر به‌ تاراج‌ رفته‌ است‌ بيان‌ مي‌كند. پس‌ از معبد همدان‌، بايستي‌ از معبدي‌ ديگر در شوش‌ ياد كرد. به‌ گفته‌ي‌ پلي‌ نيوس‌ Plinius در اين‌ معبد تنديسه‌اي‌ بسيار سنگين‌ از ايزدبانو آناهيتا قرار داشته‌ كه‌ از طلاي‌ خالص‌ ساخته‌ شده‌ بوده‌ است‌ و به‌ هنگامي‌ كه‌ جنگي‌ ميان‌ آنتونيوس‌ Antonius سردار رومي‌ و اشك‌ پانزدهم‌ يا فرهاد چهارم‌ «37 - 2 - ب‌ - م‌» درگير مي‌شود. تنديسه‌ي‌ پربهايِ ناهيد به‌ تاراج‌ مي‌رود. هرگاه‌ بر آن‌ باشيم‌ كه‌ ادامه‌ي‌ اين‌ ماجرا را بيان‌ كنيم‌، تا آخر عهد ساساني‌ گسترش‌ پيدا مي‌كند، يعني‌ پرستش‌ و احترام‌ يا بزرگداشت‌ اين‌ ايزدبانوي‌ اوستايي‌ بسيار ديرپايي‌ داشته‌ است‌ و براي‌ شناخت‌ اين‌ بغ‌ بانوي‌ ايراني‌ بايستي‌ از روي‌ آبان‌ يَشْت‌ كه‌ از جمله‌ي‌ قديم‌ترين‌ يشتها است‌ به‌ شناسايي‌ پرداخت‌.

/ 1