تأثيرات انديشههاي احسايي بر سيد كاظم رشتي (به روايت دكتر ديناني)
شيخ در فقاهت قوي امّا در تفلسف ضعيف بود 4-1- احسايي با همهي جلالت قدر و تبحّري كه در علوم اسلامي به طور عام و در احاديث و روايات صادره از اهل بيت عصمت و طهارت(ع) به طور خاص دارد در فن فلسفه ضعيف و ناتوان بوده و با اصول و مباني عقلي بيگانه و ناآشنا به شمار ميآيد. به همين جهت در موضع گيريهاي فلسفي از موازين عقلي و منطقي خارج شده و در بسياري موارد سخنان سست و بياساس ابراز داشته است. بايد توجه داشت كه آشنا نبودن با فلسفه و عدم مهارت در موازين علوم عقلي براي بسياري از مردم يك نقص و يا يك اشكال شناخته نميشود. آنچه ميتواند به عنوان يك اشكال مطرح شود اين است كه انسان در فنّي كه وارد نيست و در رشتهاي كه با آن آشنايي كامل ندارد به اظهارنظر پردازد و با كساني كه در آن فن، صاحبنظر شناخته ميشوند وارد مجادله و گفتگوي خصمانه گردد. احسايي با نوشتن شرح بر عرشيه صدرالمتألهين و طرح انتقادهاي خود بر اين كتاب، وارد ميداني شد كه از توانايي رزم و ستيز در اين ميدان برخوردار نبود.سيد كاظم رشتي كه بود؟ چگونه ميانديشيد؟
4-2- جنگ و جدال فكري با وفات شيخ احمد احسايي پايان نيافت زيرا كساني كه در مكتب فكري او پرورش يافتند و زير سيطرهي انديشه هايش قرار گرفتند در همين راه قدم گذاشته و در نقد مباني فلسفي كوشش فراوان به عمل آوردند. از جمله كساني كه بعد از شيخ احمد احسايي با همان سبك و روش وارد اين ميدان شد و به انتقاد از مباني و اصول فلسفي پرداخت حاج سيد كاظم رشتي را بايد نام برد. او با اسلوب انديشهي شيخ احمد احسايي سخت آشنايي دارد و در واقع زير سيطرهي نوع تفكر او قرار گرفته است. حاج سيد كاظم رشتي در كتاب مجمع الرسائل، خود را شاگرد شيخ احمد احسايي شمرده و از جناب آن تمجيد فراوان به عمل آورده است. عين عبارت او در اين باب چنين است: ... الآن ذكر ميكنم در اين مقام شهادت شيخ ثقه جليل القدر عظيم الشأن العالم العامل و الفاضل الكامل الجامع بين الظاهر و الباطن و العارف بأسرار الحقايق و البواطن، ركن المبين لشريعة سيد المرسلين علي النهج الحق و اليقين شيخناو مولانا و مقتدانا و مُن عليه في العلوم الحقيقة الحقّة الكامله استادنا الشيخ احمد ابن زين الدين حرسه اللّه و ابقاه و بلغه الي ما يتمنّاه و اخذه بهواه الي رضاه كه آن بزرگوار عالي مقدار با آنكه از جرعهي باطن سرمست و از آن شراب در سكر و از آن نهر شارب، ليكن چون اطاعت و متابعت ائمهي طاهرين را عليهم السلام در جميع احوال و اقوال و افعال پيشنهاد خواطر فرموده و به مدلول مَنْ اَقْبَلَ الّي شبراً اقبلت اليه ذراعاً، مهتدي به شاهراه هدايت گشته و گوي سبقت از تمامي همگنان ربوده، لهذا چون از آن بزرگوار سؤال از احوال صوفيه نمودند در جواب بسط داده و فضائح احوال ايشان را بيان فرموده است... (1) همان سان كه در اين عبارت مشاهده ميشود حاج سيد كاظم رشتي نه تنها خود را شاگرد شيخ احمد احسايي شمرده بلكه او را نسبت به اسرار و حقايق و باطن امور آگاه و ركن دين سيد المرسلين معرفي كرده است. لازم به يادآوري است كه به كار بردن كلمهي «ركن دين» در اينجا معني مخصوص خود را داشته و در ميان پيروان احسايي جايگاه ويژهاي دارد. ما اكنون دربارهي اصطلاح و كلمهي «ركن رابع» سخن نميگوييم و از وارد شدن در مباحث مربوط به فرقههاي مذهبي خودداري ميكنيم. آنچه در اينجا مورد بحث و بررسي ما قرار ميگيرد مواضع ضد فلسفي حاج سيد كاظم رشتي است كه از جمله ماجراهاي فكر فلسفي در جهان اسلام به شمار ميآيد. حاج سيد كاظم رشتي همانند استاد خود احسايي علاوه بر اينكه با علوم اسلامي آشنايي كامل دارد در بحار روايات و احاديث اهل بيت عصمت و طهارت(ع) غوّاصي فراوان كرده است. به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه روايات و احاديث اهل بيت(ع) افق بيكرانهاي است كه اگر انسان به درستي در اين افق به نظر و تأمل پردازد به بسياري از حقايق دست خواهد يافت. ولي هرگز نبايد فراموش كرد كه روايات و احاديث اهل بيت(ع) نيز همانند قرآن داراي ظاهر و باطن، محكم و متشابه و مجمل و مبين بوده و اگر كسي به اين موضوع توجه نداشته باشد ممكن است دچار سرگرداني و گمراهي گردد. مسئله جالب توجه اين است كه حاج سيد كاظم رشتي خود به اين موضوع آگاهي دارد و با صراحت تمام آن را در برخي از آثارش مطرح كرده است. عين عبارت او در اين باب چنين است: ... اخبار و احاديث اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام همچون قرآن، مشتمل است بر ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و عام و خاص و مطلق و مقيد و نصّ و ظاهر و مأول و تأخير و رمز و اشاره و تلويح و حقيقت و مجاز و كنايات و استعارات و تشبيهات و اشتراك و اجمال و تفصيل و ابهام و تعيين، و اخبار به صورت انشاء، و انشاء به صورت اخبار و خطابات ايّاك اعني و اسمعي ياجاره و امثال اينها از امور كثيره و عديده و در اين صورت چگونه ميتوان دفع اين همه احتمالات كرد. (2) حاج سيد كاظم رشتي اين سخنان را در مقام پاسخ به پرسش شخصي ابراز داشته كه او تفاوت ميان يك مجتهد و يك اخباري را مطرح كرده است. حاج سيد كاظم رشتي با آنچه در اينجا ابراز داشته موضع فكري يك شخص اخباري مسلك را مردود دانسته و معتقد است جمود بر ظواهر در همهي موارد امكانپذير نيست و با اين همه احتمالات و تنوّعي كه در روايات و احاديث ديده ميشود هرگز نميتوان به سبك و روش يك اخباري جامدانديش و ظاهربين به واقعيات و حقايق دست يافت. بايد توجه داشت كه مقصود حاج سيد كاظم رشتي به هيچ وجه نفي حجيت ظواهر نيست. زيرا حجيت ظواهر با ادلهي قطعي به اثبات رسيده و كمتر كسي توانسته به انكار آن پردازد. بلكه مقصود او از آنچه در اينجا ابراز داشته اين است كه با اين همه احتمالات و تنوّعي كه در روايات و احاديث وجود دارد انعقاد ظهور در برخي موارد مشكل بوده و در برخي موارد نيز ظهور در يك جمله ميتواند با يك دليل نيرومندتري در تعارض قرار گيرد. به اين ترتيب تمسك به ظواهر در همهي موارد ميسّر نبوده و جمود بر ظواهر ميتواند انسان را از وصول به حقايق باطني در برخي موارد بازدارد. ما در اينجا عين عبارت حاج سيد كاظم رشتي را دربارهي تنوّع روايات و احاديث نقل كرديم و به موضع گيري او در مقابل علماي اخباري نيز اشاره نموديم. ولي آنچه موجب تعجب و شگفتي ميشود اين است كه اين عالم جليلالقدر در عين اينكه در مقابل علماي اخباري موضع مخالف اتخاذ كرده، در بسياري موارد به مواضع آنان نزديك شده است! او در مورد فروع احكام و مسائل مربوط به فقه، به عنوان يك مجتهد سخن ميگويد و در مقابل علماي اخباري موضع مخالف اتخاذ ميكند ولي در مورد مسائل عمده و اساسي دين و آنچه به اصول و عقايد مربوط است به سبك و روش اخباريها عمل كرده و با تمسك به ظواهر برخي از روايات قواعد مسلم و محرز عقلي را مردود ميشناسد. در اينجا يك نكتهي عمده و اساسي وجود دارد كه نبايد آن را ناديده انگاشت. آن نكته اين است كه در روايات و احاديث اهل بيت(ع) روي مسئلهي تنزيه حق تبارك و تعالي بيش از مسئله تشبيه تكيه و تأكيد شده است. البته در قرآن مجيد نيز آيات مربوط به تنزيه از آيات مربوط به تشبيه چشمگيرتر است ولي حقيقت اين است كه در مورد اين مسئله مهم و اساسي به همان اندازه كه تشبيه محض ميتواند شرك آلود و مشكل آفرين باشد، تنزيه محض نيز ميتواند موجب محدوديت و نقص در مبدأ شناخته شود. ما اكنون وارد اين مسئله نميشويم و بررسي دقيق آن را به فرصت ديگر موكول ميسازيم ولي اين نكته را يادآور ميشويم كه بيشتر كساني كه با ظواهر روايات و احاديث انس و الفت دارند به مسئله تنزيه تمايل پيدا كرده و سرانجام به تنزيه محض و مطلق معتقد ميشوند. ترديدي نميتوان داشت كه اگر انسان به تنزيه محض و مطلق اعتماد داشته باشد در مورد مسئله وجود و هستي بهگونهاي ديگر ميانديشد. غالب كساني كه براساس ظواهر روايات به تنزيه محض معتقد شدهاند اشتراك معنوي وجود و قول به تشكيك در مراتب هستي را انكار كرده و روي تباين وجودات تأكيد گذاشتهاند. به دنبال قول به تباين و بيگانگي ميان خالق و مخلوق مسئله سنخيت ميان علت و معلول نيز مورد انكار قرار گرفته است. بايد توجه داشت كه انكار لزوم سنخيت ميان علت و معلول در واقع نفي مسئله عليت است و نفي قانون عليت پيامدهاي بسيار مشكلي را به دنبال خواهد داشت. البته حاج سيد كاظم رشتي و هم مسلكان او به نفي قانون عليت فتوا ندادهاند ولي اين عالم جليلالقدر در بسياري از آثار خود بهگونهاي سخن گفته كه مستلزم نفي عليت است. او با صراحت تمام اشتراك معنوي در وجود را باطل شمرده و ربط حادث به قديم را ممتنع و محال دانسته است. عين عبارت حاج سيد كاظم رشتي در اين باب چنين است: ... پس اشتراك معنوي در وجود باطل باشد و ربط حادث با قديم و مناسبت ميان واجب و ممكن در صدور و ايجاد باطل باشد... (3) حاج سيد كاظم رشتي در آنچه اينجا ابراز داشته علاوه بر اينكه به برخي از روايات تمسك كرده و به آيهي شريفهي قرآن «ليس كمثله شيء» نيز استدلال كرده است. او با صراحت تمام ميگويد كلمهي «ك» در آيهي مزبور ازيد است و معني آيه اين است كه خداوند با هيچ موجودي سنخيت و مناسبت ندارد. در نظر حاج سيد كاظم رشتي از عالم امكان و فقر به عالم وجوب و غنا راهي نيست و اين بيگانگي و تباين ميان خالق و مخلوق ازلي و ابدي است. آنچه موجب شگفتي ميشود اين است كه او در عين اينكه روي مسئله تباين و بيگانگي ميان خالق و مخلوق تأكيد ميگذارد در ذيل همين مبحث بهگونهاي ديگر سخن گفته و بين لغت مردم در اين جهان و لغت اهل عالم هورقليا، تفاوت قائل ميشود. عين عبارت حاج سيد كاظم رشتي در ذيل همين مبحث چنين است: ...و كاف در آيهي شريفهي «ليس كمثله شيء» ازيد است و امّا در حقيقت و نفس الامر و به لغت اهل عالم هورقليا، كاف ازيد نباشد بلكه سبحانه كلام بر حقيقت مقام جاري فرموده و ذكر آن مطلب عالي در اينجا مناسب نباشد. (4) همان سان كه در اين عبارت مشاهده ميشود حاج سيد كاظم رشتي بين لغت اهل اين عالم و لغت اهل عالم هورقليا تفاوت قائل شده و معتقد است كلمهي كاف در آيهي شريفهي «ليس كمثله شيء» برحسب لغت مردم اين جهان ازيد است در حالي كه كلمهي كاف در لغت اهل عالم هورقليا به هيچ وجه ازيد نيست و آنچه خداوند فرموده با مقام و موقعيت اهل آن عالم مناسبت دارد. آنچه حاج سيد كاظم رشتي در اينجا ابراز داشته مستلزم اين است كه بين خالق و مخلوقات در عالم هورقليا نوعي مناسبت و سنخيت وجود دارد ولي بين خالق و مخلوقات اين جهان هيچگونه سنخيت و مناسبت وجود ندارد. براي اهل بصيرت پوشيده نيست كه در اين سخن نوعي تناقض و ناسازگاري ديده ميشود و در نظر اهل خرد نميتواند مقبول واقع شود زيرا عالم هورقليا در اصطلاح حاج سيد كاظم رشتي به هر معنايي كه منظور باشد از حيطهي عالم امكان خارج نيست و برحسب آنچه خود اين عالم جليلالقدر در همين محبث ابراز داشته است از عالم فقر و امكان به عالم وجوب و غنا راهي نيست و نسبت ميان اين دو عالم تباين و بيگانگي شناخته ميشود. (5) به اين ترتيب سخن ايشان مبني بر اينكه كلمهي كاف «ليس كمثله شيء» در اين عالم ازيد بوده و در عالم هورقليا ازيد نيست يك سخن بيوجه و بياساس به شمار ميآيد. ترديدي نميتوان داشت كه بين عوالم طولي تفاوت اساسي وجود دارد. ولي تفاوت ميان عوالم طوليه برحسب درجه و مرتبه وجودي است و موجوداتي كه برحسب درجه و مرتبه تفاوت دارند تفاوت آنها از نوع تفاوت تشكيكي است و در مراتب متفاوت موجودات تشكيكي معني و مراد مختلف و متفاوت نيست. حاج سيد كاظم رشتي چون به اشتراك معنوي وجود و تشكيك در مراتب هستي قائل نيست ناچار شده براي هر يك از آيات قرآن در عوالم مختلف معاني مختلف منظور كند و اين همان چيزي است كه در نظر اهل خرد به هيچ وجه مقبول و پسنديده نيست. قول به تباين و بيگانگي ميان خالق و مخلوق يك سلسله آثار و لوازمي دارد كه حاج سيد كاظم رشتي بسياري از آنها را پذيرفته است. اين عالم جليلالقدر در برخي از آثار خود ميگويد چون اجتماع نقيضين در عالم ممكنات ممتنع و محال است در واجب الوجود لازم و ضروري است. عين بخشي از عبارت او در اين باب چنين است: ... لان اجتماع النقيضين و ارتفاعهما في حقه تعالي واجبٌ لانه في حق الممكن ممتنعٌ. (6) همان سان كه در اين عبارت مشاهده ميشود حاج سيد كاظم رشتي نه تنها اجتماع و ارتفاع نقيضين را در مورد واجب الوجود بالذات جايز ميشناسد بلكه روي وجوب و ضرورت آن تأكيد ميگذارد. اين عالم جليلالقدر به اين نكته توجه نميكند كه اگر اجتماع و ارتفاع نقيضين بالذات محال و ممتنع شناخته ميشود چگونه ممكن است در برخي موارد جايز يا واجب بوده باشد؟ آنچه بالذات محال است در همهي عوالم و نشئت محال خواهد بود. قول به تباين و بيگانگي ميان خالق و مخلوق انديشهي حاج سيد كاظم رشتي بسياري از آنها را پذيرفته است. اين عالم جليلالقدر در برخي آثار خود ميگويد چون اجتماع نقيضين در عالم ممكنات ممتنع و محال است در واجب الوجود لازم و ضروري است. عين بخشي از عبارت او در اين باب چنين است: ...لان اجتماع النقيضين و ارتفاعهما في حقه تعالي واجبٌ لانه في حق الممكن ممتنعٌ. (7) همان سان كه در اين عبارت مشاهده ميشود حاج سيد كاظم رشتي نه تنها اجتماع و ارتفاع نقيضين را در مورد واجب الوجود بالذات جايز ميشناسد بلكه روي وجوب و ضرورت آن تأكيد ميگذارد. اين عالم جليلالقدر به اين نكته توجه نميكند كه اگر اجتماع و ارتفاع نقيضين بالذات محال و ممتنع شناخته ميشود چگونه ممكن است در برخي موارد جايز يا واجب بوده باشد؟ آنچه بالذات محال است در همهي عوالم و نشئت محال خواهد بود. قول به تباين و بيگانگي ميان خالق و مخلوق انديشهي حاج سيد كاظم رشتي را به سمت و سويي سوق ميدهد كه معتقد است بين پيغمبران و خداوند هيچگونه نسبت و مناسبتي وجود ندارد. ما در اينجا به عين عبارت وي در اين باب اشاره ميكنيم تا خواننده با اطمينان بيشتر روي سخنان اين انديشمند به تأمل پردازد. او در فصل دوم كتاب اصول العقايد خود چنين گويد: زنهار زنهار كه توهّم كني كه انبيا را نسبتي است به حق سبحانه و تعالي و نسبتي است به خلق كه از آن جهت از حقّ اخذ ميكند و از اين جهت به خلق ميرساند چنان كه برخي از جهّال و سفهاء و بيخردان را اعتقاد آن است و قائل شدهاند به ربط حادث به قديم و مناسبت ميان واجب و ممكن. حتي كمترين از بعضي ايشان بالمشافهه شنيدهام و در اثبات مدّعاي خود اين بيت را شاهد ميآورند:
رو مجرد شود مجرد را ببين ديدن
هر چيز را شرط است اين
هر چيز را شرط است اين
هر چيز را شرط است اين
عاشق به مكان در طلب جانان است
معشوقه برون ز حيّز امكان است
معشوقه برون ز حيّز امكان است
معشوقه برون ز حيّز امكان است
جدال سيد كاظم رشتي با ملاصدرا
4-3- كساني كه با آثار عرفاني آشنايي دارند و به خوبي ميدانند كه عرفا براي سير كمالي انسان به چهار سفر قائل شده و معتقدند انبيا و اوليا به عنوان انسان كامل سير خود را در اين چهار سفر به پايان رساندهاند. حاج سيد كاظم رشتي ضمن اينكه در مقام توضيح و بيان اين چهار سفر برآمده معتقد است اين چهار سفر اختصاص به انسان ندارد و در حيوانات نيز تحقق ميپذيرد. در نظر اين انديشمند رشتي حتي مورچه در اين چهار سفر طيّ طريق كرده و سرانجام به كمال لايق به خود نائل ميگردد. عين عبارت حاج سيد كاظم رشتي در اين باب چنين است: ...و گويند چون شخص طيّ اين اسفار كند رسول باشد و بعد از انقطاع رسالت، وليّ باشد و به همين جهت رسالت را أدني مراتب دانند. حتي كمترين از بعضي شنيد كه نقل ميكرد از يكي از صوفيه كه رسالت را «حيض الرجال» نام نهاده است و اين كلام بالاجمال صحيح باشد ليكن ايشان نفهميدهاند كه اين اسفار اربعه كامل ميگرداند شخص را به كمالي كه در حق او متصور است و نسبت به مرتبهاي كه براي ايشان است و هرگز شخص را كامل مطلق نميگرداند چه ما در رسائل خود ثابت نموديم كه وجود صاحب مراتب و اوضاع ميباشد و تجلّي حق براي هر مرتبه به حسب آن مرتبه باشد. پس مرتبهي فناء في اللّه و بقاء باللّه در اشخاص متفاوت ميباشد حتي براي نمله اين مراتب ميباشد. بلي قاطع اين مراحل اكمل است از كساني كه قطع نكردهاند اما اين براي او كمال مطلق نباشد و در شرح زيارت جامعه شرايط سفر نمودن را ذكر كردهام. (16) همان سان كه در اين عبارت مشاهده ميشود مرحوم رشتي اسفار چهارگانه را مخصوص به انسان ندانسته و معتقد است اين اسفار حتي در كوچكترين حيوانات نيز تحقق ميپذيرد. او روي اين نكته تأكيد ميكند كه اين اسفار موجب كمال مطلق نميگردد و در هر موجودي كمال مخصوص و مناسب با آن موجود را به فعليت ميرساند. يعني يك مورچه چه بعد از طيِّ اين اسفار به كمالي كه لايق مورچه بودن آن است نائل ميگردد. آنچه حاج سيد كاظم رشتي در اينجا ابراز داشته از يك نظريهي ديگر او ناشي ميشود كه در مباحث گذشته مورد بحث و بررسي قرار گرفت. او بين خدا و رسول و به طور كلي ميان خالق و مخلوق به نوعي تباين و بيگانگي قائل است كه هرگز نميتوان از يكي به ديگري راه يافت. اين نظريه كه از افراطيترين نظريات تنزيهي شناخته ميشود موجب گشته كه او به طرح اينگونه مباحث پردازد. مرحوم رشتي به اين نكته توجه ندارد كه اسفار چهارگانه در انسان براساس نوعي آگاهي صورت ميپذيرد كه اين آگاهي در هيچ موجود ديگري تحقق ندارد. آگاهي در انسان نوعي معرفت و شناخت است كه به وسيلهي آن استحقاق مقام خلافت يافته و خليفهي خداوند در كل هستي شناخته ميشود. آگاهي از چيزي است كه انسان ميتواند به وسيلهي آن از معلومات خود فاصله بگيرد و از مرتبهاي بالاتر به آنها نگاه كند. آگاهي چيزي است كه انسان علاوه بر اينكه به معلومات خود علم و احاطه دارد به علم خود به معلومات خويش نيز عالم است. به عبارت ديگر ميتوان گفت علم انسان علم مركب است در حالي كه موجودات ديگر از علم مركب برخوردار نيستند. بررسي اين مسئله و توضيح تفاوت ميان علم انسان و علم ساير موجودات از حوصلهي اين مقال خارج است. همين اندازه يادآور ميشويم كه حيوانات، با علم بسيط و غريزي خود هرگز نميتوانند به وادي اسفار چهارگانهي انساني قدم گذارند بلكه اين اسفار چهارگانه مخصوص انسان است و مقام ولايت و خلافت نيز از اين طريق نصيب او ميگردد. به اين ترتيب سخن حاج سيد كاظم رشتي در مورد اينكه اسفار چهارگانه در همهي حيوانات تحقق ميپذيرد يك سخن بياساس شناخته ميشود. اگر كسي با آثار متعدد و مختلف اين انديشمند آشنايي داشته باشد به روشني ميداند كه در خلال آثار او سخنان متضاد و مواضع ناهماهنگ به هيچ وجه اندك نيست. از باب نمونه ميتوان به دو كتاب اصول العقايد و شرح قصيده او اشاره كرد. (17) اين عالم جليلالقدر در كتاب شرح قصيده براساس موازين عرفاني سخن گفته و نسبت به عرفاي بزرگ نيز مراسم تمجيد و احترام به عمل آورده است. در حالي كه در كتاب اصول العقايد موازين عرفاني مردود شمرده شده و عرفا نيز مورد انتقاد قرار گرفتهاند. آنچه باعث شده كه حاج سيد كاظم رشتي مواضع ناهماهنگ اتخاذ كند و گاهي نيز سخنان متضاد و ناسازگار ابراز دارد اين است كه او ضمن اينكه با موازين فلسفي به درستي آشنايي ندارد با فلاسفه و عرفاي بزرگ وارد ميدان جدال شده و در مهمترين مسائل عرفاني و فلسفي به اظهارنظر پرداخته است. كليهي كساني كه بدون آشنايي دقيق با موازين فلسفي در مورد مسائل اين فن ظريف و خطرناك به اظهارنظر پرداختهاند از نوعي پريشانگويي بركنار نبودهاند. همانگونه كه در آغاز اين مقال يادآور شديم حاج سيد كاظم رشتي بيش از هر چيز ديگر تحت تأثير انديشههاي شيخ احمد احسايي قرار گرفته و براي او مقام و احترام فوق العاده قائل شده است. حاج سيد كاظم از اكابر فرقهي شيخيه به شمار ميآيد و شيخ احمد احسايي را مؤسس و بنيانگذار اين فرقه ميشناسد. او در كتابي كه به عنوان دليل المتحيرين (18) انتشار يافته چنين گفته است: ... مراد از اسم شيخيه كه در اين روزها اين فرقه را بدان اسم مينامند چنان كه اثناعشريه را به رافضي كساني هستند كه منسوبند به شيخ جليل و عالم نبيل فهو الشيخ احمد ابن زينالدين ابن ابراهيم... الاحسايي وحيد عصر و يگانهي دهر كه اخذ كرده است علوم را از معدنش و برداشته است از منبعش كه عبارت باشد از ائمهي طاهرين سلام اللّه عليهم اجمعين و اين علوم در خوابهاي صادق و نومهاي صالح از ائمهي هدي(ع) به آن جناب ميرسيد و شبههاي نيست كه شيطان به صورتهاي مبارك ايشان متصور نميتواند شد. او امام حسن(ع) را در خواب ديد و آن حضرت زبان مبارك خود را بر دهان او بداد و از لعاب دهان مبارك آن حضرت استفاضه و استمداد نمود و كامش شيرينتر از عسل و خوشبوتر از مشك بود. پس زماني كه بيدار شد از فيوضات خداوند برخوردار شد. (19) همان طور كه در اين عبارت مشاهده ميشود مراتب ارادت و مقام معنوي فوق العادهاي كه حاج سيد كاظم رشتي براي شيخ احمد احسايي قائل شده به هيچ وجه قابل انكار نيست. ما دربارهي آنچه او نسبت به احسايي بيان داشته سخن نميگوييم. مقامات و كرامات اولياء و مردان خدا را نيز به هيچ وجه مورد ترديد قرار نميدهيم. آنچه در اينجا مورد بحث قرار ميگيرد اين است كه انكار مسائل فلسفي تنها از طريق موازين فلسفي امكانپذير ميگردد. عقل و استدلال از خصوصيات انسان و فصل مميز او به شمار ميآيد. به اين ترتيب همانگونه كه انسان خليفهي خداوند و مظهر حق تبارك و تعالي شناخته ميشود عقل و استدلال نيز از آيات و نشانههاي خداوند به شمار ميآيد. كسي كه به رؤياي صادق مردان خدا اعتقاد قاطع پيدا ميكند به احكام محكم و متين عقل نيز ميتواند اعتماد داشته باشد. عقل نخستين مخلوق خداوند است و نبايد آن را به عنوان يك وسيله وابزار مورد بهرهبرداري قرار داد. كساني كه از عقل به عنوان وسيله و ابزار استفاده ميكنند و آن را در جهت منافع و اغراض مسلكي و موقت خود به كار ميگيرند دچار تضاد در انديشه و فكر خواهند شد. حاج سيد كاظم رشتي از جمله كساني است كه با حكما و فلاسفه سرسازگاري ندارد و بسياري از موازين متين عقلي را مورد انكار قرار داده است. با اين همه در مورد بسياري از مسائل تفلسف كرده و با سبك و اسلوب فلاسفه سخن گفته است. به اين ترتيب موازين عقلي براي او جنبهي ابزاري داشته و به عنوان يك وسيله مورد بهرهبرداري قرار ميگيرد. سيد كاظم رشتي زمينه ساز بهائيت شد
4-4- ترديدي نميتوان داشت كه طرز تفكر سيد كاظم رشتي ميتواند پيامدهاي نامطلوب و گمراه كننده داشته باشد. به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه او شاگردان بسيار داشت و در ميان شاگردان خود نيز نفوذ كلمه و تأثير سخن بسيار بهرهمند بود. منابع تاريخي نشان ميدهد كه سيد علي محمد باب هنگامي كه به كربلا مسافرت كرد براي مدت چندين سال به حوزهي تدريس حاج سيد كاظم رشتي پيوست و از انديشههاي او بهره گرفت. ما در اينجا به هيچ وجه مدّعي اين نيستيم كه فرقهي بابيّت و به دنبال آن بهائيت كه از انديشههاي سيد علي محمد باب به ظهور و بروز پيوسته نتيجهي تعليمات حاج سيد كاظم رشتي بوده است زيرا در حوزهي درس او شاگردان بسيار ديگري نيز حضور داشتند كه هيچگونه ارتباطي با نوع انديشههاي بابيگري و بهائيگري نداشتهاند. ولي نكتهاي كه نبايد از آن غافل بود اين است كه فكر موّاج و انديشهي سيال وقتي در چارچوب موازين منطقي و عقلي محكم و متين قرار نگيرد ميتواند روي اشخاصي كه زير سيطرهي اين نوع تفكر قرار ميگيرند خطرناك و آسيب آفرين باشد. همه حكماي بزرگ الهي در طول تاريخ روي اين نكته تأكيد گذاشته و توصيه كردهاند كه حكمت را به غير اهل حكمت و كساني كه مستعد دريافت آن نيستند نياموزند. آثار قلمي حاج سيد كاظم رشتي نشان ميدهد كه او از تفكر قوي و انديشهي نيرومند بهرهمند بوده است. البته در اين آثار اين واقعيت نيز آشكار است كه او با موازين منطقي و فلسفي به درستي آشنا نبوده و با عمق و ژرفاي انديشهي حكماي الهي فاصله داشته است. به اين ترتيب به همان جهت كه خود اهل حكمت نبوده به توصيهي حكما نيز عمل نكرده است، يعني در مقام تعليم، به بررسي استعداد و ميزان آمادگي شاگردان خود نپرداخته است. ترديدي نميتوان داشت كه مسئوليت افكار و اعمال يك شاگرد هرگز به عهدهي يك استاد گذاشته نميشود. زيرا هر شخصي مسئول رفتار و گفتار خويش است ولي اين سخن بزرگان اهل طريقت را نيز نبايد ناديده انگاشت كه گفتهاند: «شاگرد از استاد خود همان نشان را دارد كه دود از آتش.» سخن گفتن از انديشههاي سيد علي محمد باب و فرقهي بابيه و همچنين پيدايش بهائيت و آثاري كه بر آن مترتب است از موضوع اين مقال بيرون است. ولي يادآوري يك نكته در اينجا ضروري به نظر ميرسد. تجربهي تاريخي نشان ميدهد كه وقتي اشخاص موازين منطقي و قواعد عقلي را سبك شمرده و بدون استاد كامل و آمادگي لازم به اظهارنظر در مسائل دقيق فلسفي ميپردازند غالباً با نوعي انحراف و گمراهي مواجه گشته و ديگران را نيز به اين وادي خطرناك وارد ميسازند. كساني كه به عقل و استدلال به نظر مينگرند عقل و استدلال نيز با آنان بيگانه ميگردد. 1. حاج سيد كاظم رشتي، مجمع الرسائل فارسي، كرمان، سعادت كرمان، چاپ دوم، ص 62. 2. همان، ص 294. 3. همان، ص 51. 4. همان، ص 52. 5. عالم هورقليا در نظر احسائي و رشتي عالمي است كه در آن اجسام به نحوي بسيار لطيف تحقق دارند و معروض فساد و پوسيدگي و ساير امور مربوط به اين عالم واقع نميشوند. 6. مجمع الرسائل فارسي، ص 428. 7. اصول العقايد، چاپ سنگي، بدون تاريخ، ص 69. 8. مجمع الرسائل فارسي، چاپ دوم، صص 365-366. 9. همان، ص 453. 10. اصول العقايد، چاپ سنگي قديم، بدون تاريخ، ص 43. 11. مجمع الرسائل فارسي، چاپ دوم، صص371-372. 12. همان، ص 311. 13. همان، صص 59-60. 14. اصول العقايد، چاپ سنگي، بدون تاريخ، ص 64. 15. مجمع الرسائل، چاپ كرمان، ص 431. 16. اصول العقايد، چاپ سنگي، بدون تاريخ، صص 72-73. 17. اين كتاب شرحي است بر قصيدهي عبدالباقي افندي موصلي كه در مدح حضرت امام موسي ابن جعفر(ع) سروده شده است. 18. اين كتاب تاريخ چاپ و شمارهگذاري صفحه ندارد. 19. دليل المتحيرين، چاپ سنگي، بدون تاريخ و شماره.