سيّدحسين نصر حسينعلى شيدان شيد صدرالدّين شيرازى مشهور به ملاّصدرا كمابيش هزار سال پس از طلوع اسلام پا به عرصه ظهور نهاد و آثار او مظهر تلفيق انديشه هاى اسلامى در دوران هزارساله پيش از اوست. وى در قرآن و حديث فلسفه و الهيّات اسلامى تصوّف و حتّى در تاريخ انديشه اسلامى تبحّرى به كمال داشته و لابد كتابخانه اى بس پرمايه در دسترس او بوده است. به كلّ آموخته هاى او اين دو را نيز بايد افزود: [يكى] توانهاى فكرى خودِ وى از لحاظ فلسفى; و [ديگرى] قابليت هاى كشف و شهود عرفانى او كه بر شهود مستقيم حقيقت يا آنچه در مكاتب متأخّر فلسفه و حكمت اسلامى (تجربه عرفانى) نام دارد 2 قادر بود. آشنايى او به منابع نقليِ اسلام شايد از هر فيلسوف اسلامى ديگر افزون تر باشد. اين آشنايى نه تنها شامل انس با قرآن بلكه انس با تفاسير مشهور و نه تنها شامل احاديث نبوى بلكه سخنان امامان شيعه كه اهميّت فلسفى آن را نخستين بار همو آشكار ساخت نيز مى شد. تفاسير او بر قرآن و شرح اصول الكافى (شرحى بر اصول كافى كلينى) و نيز تفسير آيه نور كه هردو در شمار بزرگ ترين شاهكارهاى انديشه اسلامى است گواه تسلّط شگفت انگيز او به قرآن و حديث است.ملاّصدرا و فلسفه اسلاميِ پيش از اوملاّصدرا از مكاتب پيشين تفكّر فلسفى در اسلام اطّلاعى عميق داشت. فلسفه مشّاء بويژه انديشه هاى ابن سينا را كه بر كتاب شفاى او شرح مهمّى نگاشته است نيك مى دانست. امّا با مشّائيانِ متأخّر نيز ازقبيل [خواجه] نصيرالدّين طوسى و اثيرالدّين ابهرى كه بر كتاب الهدايه او شرحى نوشت كه مقدّر بود كه يكى از مقبول ترين آثار وى بويژه در هندوستان شود آشنايى بسيار داشت. در تفكّر اشراقى نيز استاد بود و علاوه بر نوشتن شرحى مهم به صورت حاشيه بر حكمةالاشراق (حكمت مشرقِ انوار) نوشته مؤسّس مكتب اشراق برخى از حكايات تمثيلى سهروردى را به دست خويش استنساخ كرد. از اين گذشته در كلام يا الهيّاتِ3 سنّى و شيعى بويژه در آثار غزّالى و امام فخرالدّين رازى خبرويّت داشت و از اين دو تن بارها بويژه در اسفار كه شاهكار او و در حكم اصل و اساس همه كتابهاى ديگرِ اوست نام مى بَرد به علاوه آشنايى فراوانى با كلام شيعى داشت كه هم تشيّع دوازده امامى را كه او بدان تعلّق داشت دربر مى گرفت و هم مذهب اسماعيليّه را كه وى آثار آنان ازجمله نوشته هاى فلسفى شان ازقبيل رسائل اخوان الصّفا را به دقّت در مطالعه گرفته بود.و سرانجام از همه مهم تر پى بردن به تسلّطى است كه ملاّصدرا بر تعاليم تصوّف يا عرفان بويژه بدان گونه كه ابن عربى تعليم كرده داشته است. وى در مباحثى چند مثلاً در بحث معاد از اين استاد اندلسى اقتباس فراوان مى كند و آخرين جلد اسفار كه در آن به بحث معاد مى پردازد درواقع پُر است از نقل قولهاى طولانى از الفتوحات المكيّة نوشته ابن عربى. علاوه براين دلبستگى خاصّى به شعر صوفيانه فارسى داشته است و اشعارى از بزرگان آن ازجمله عطّار و [جلال الدّين] رومى حتّى در خلال آثار عربى خود نقل مى كند. بخشى از اين آموخته ها را وى از سرانِ نخستين مكتب اصفهان كه خودِ ملاّصدرا نيز بدان تعلّق دارد ازجمله از مؤسّس اين مكتب ميرداماد كسب كرده است امّا ميزان دانش وى در اين موضوعها از همه استادانش فراتر و نشان دهنده مطالعات گسترده خودِ او در آثار و منابع عمده تفكّر اسلامى است.4تلفيق مكاتب فكرى و شيوه هاى كسب علم سابقملاّصدرا نه تنها مكتبهاى گوناگون تفكّر اسلامى بلكه طرق [كسب] علم بشر را نيز با يكديگر تلفيق كرد. زندگى خودِ او كه بر تقوايى كم نظير و تعقّل و درون نگرى ژرف فلسفى استوار بود و همه تزكيه درونى تا آن جايى كه (چشم دل) وى باز شد و بر شهود مستقيم عالَم معنى توانا گشت [همه] گواه وحدت سه طريقه عمده [كسب] علم در شخص خودِ اوست. اين سه طريقه بنابر نظر او عبارتند از: وحى برهان يا تعقّل و شهود معنوى يا (عارفانه) (مكاشفه مشاهده) يا اگر مصطلحات ديگر رايج در مكتب وى را به كار ببريم او راهى را پيمود كه قرآن و برهان و عرفان را كه برابر است با مصطلحات فوق به هم مى پيوست.شناخت شناسى ملاّصدرا پيوندى مستقيم با شناخت شناسى سهروردى و به طوركلّى مكتب اشراق دارد. مكتبى كه در آن ميان علم حصولى و علم حضورى فرق نهاده اند.5 اين دو قسم علم در وجود صاحب علم با يكديگر اتّحادى كامل مى يابند يعنى در شخصى كه سهروردى او را (حكيم متألّه) مى خواند كه لفظاً به معناى انسان فرزانه يا فيلسوف يا حكيمى است كه به صفات الهى متّصف و (خداگونه) شده باشد. علم حصولى از راه مفاهيمى كه از (معلوم) در ذهن وجود دارد حاصل مى شود درحالى كه علم حضورى مستلزم حضور واقعيّت خود معلوم در عقل آدمى بدون واسطه قرارگرفتن مفاهيم ذهنى است مانند وقتى كه كسى به خودش يا به معقولات يا به حقايق الهى علم دارد. اين گونه علم اشراقى و فراتر از طَورِ تعقّل است امّا خالى از محتواى عقلانى هم نيست.ملاّصدرا اين نظريه اشراقى را پذيرفت و ارج و اهميّت وحى را به عنوان منبعى اساسى براى [كسبِ] علمى از سنخ فلسفه و حكمت بر آن افزود. عرف فلسفه اسلامى در ايران اين حقيقت را يكسره پذيرفت و لقب (صدرالمتألّهين) را كه به معناى مِهترِ كسانى است كه برطبق نظر سهروردى به بالاترين طبقه صاحبان علمِ مابعدالطّبيعى بستگى دارند به ملاّصدرا بخشيد. در چارچوب آن جهان بينى كه فلسفه اسلاميِ پسين در آن ايفاى نقش كرده است لقبى از اين والاتر به كس نمى توان داد.به هرحال آميزه ارجمندى كه در انديشه اسلامى به دست ملاّصدرا فراهم شد مبتنى بر تلفيق اين سه روش كسب علم است و از اين راه وى توانست مكتبهاى نخستينِ تفكّر اسلامى را در يك جهان بينى يكپارچه هماهنگ سازد و چشم انداز عقلى جديدى كه به (حكمت متعاليه) شهرت دارد پديد آورد. حكمت متعاليه را شمارى از محقّقان مهمّ فلسفه اسلامى ازقبيل هانرى كربن و توشى هيكو ايزوتسو كه به زبانهاى اروپايى درباره او كتاب نوشته اند به ( transendent theosophy ) [ حكمت متعاليه] ترجمه كرده اند 6 درحالى كه شمارى از محقّقان با به كاربردن اين اصطلاح مخالفت ورزيده اند.7 به هرحال (حكمت متعاليه) نشانِ تولّدِ يك چشم انداز عقليِ نو در جهان اسلام است چشم اندازى كه در سده هاى اخير اثر ژرفى در ايران و عراق و هند داشته است اگرچه اصطلاح (حكمت متعاليه) را شمارى از متفكّران اسلامى پيشين همچون قطب الدّين شيرازى به معنايى عام تر و مبهم تر به كار برده اند.8 درحين تحليل جنبه هاى گوناگون تفكّر ملاّصدرا ما درواقع در مقام مطالعه (حكمت متعاليه)اى هستيم كه نظير دو مكتب مشّايى و اشراقى مكتب جداگانه اى در تفكّر اسلامى گشته است. م لاّصدرا به واقع چنان به اين اصطلاح علاقه داشت كه آن را درضمن اثر عمده خود الاسفارالاربعة فى الحكمة المتعالية به كار برد.اساس حكمت متعاليه و كلّ مابعدالطّبيعه ملاّصدرا علم وجود است. واژه (وجود) را وى براى دلالت بر وجود هم به معناى وجود اشياء و هم به معناى وجودى به كار برده است كه به هيچ روى جنبه سلبى و عدمى ندارد بلكه شامل مبدأ الهى وجود بحت و حتّى [وجود] مطلق كه فراتر از وجود به معناى متعارف آن است نيز مى شود. بيش تر نوشته هاى او ازجمله كم و بيش همه جلد نخست اسفار به اين موضوع اختصاص دارد و او در آثارى ازقبيل الشّواهدالرّبوبيّه الحكمةالعرشيّة المبدأ و المعاد و بويژه كتاب المشاعر كه بهترين پرداخت خلاصه شده اين موضوع در نوشته هاى اوست بارها به اين موضوع مى پردازد.9