جايگاه تمثيل و رمز آييني در آثار سهروردي
نگاهي به رسائل تمثيلي شيخ
9-1- رسائل تمثيلي و رمزي شيخاشراق بيش از آثار تعليمي و مدون او از لحاظ شناخت عقيدهي باطن و گرايش حكمتي و عرفاني شيخ، ارزش و اهميت دارد و آيينهاي است كه صورت واقعي و بيحجاب سهروردي را به ما نشان ميدهد . از ميان اين رسائل ميتوان رسالةالطير ، عقل سرخ ، الغربة الغريبة را در يك رديف محسوب كرد و آواز پرجبرئيل را هم در رديف مشابه آنها قرار داد. در اين چهار رساله با همهي اختلافاتي كه با هم دارند وجه مشترك « سلوك تا مرتبهي تماس با واهب الصور و برخورداري از تعاليم اشراقي مصدر روحاني عالم عنصري » به چشم ميخورد . رسائل روزي با جماعت صوفيان و فيحالة الطفولية و لغت موران از لحاظ توجه به جنبههاي گوناگون «معرفت و شهود» در يك رديف قرار ميگيرند ولي از نظر شيوهي تمثيل، لغت موران رسالهاي استثنايي است . رسالهي في حقيقةالعشق اساسيترين تمثيل عرفاني سهروردي و شارح چگونگي آفرينش عالم و آدم براساس تجليات گوهر نخستين و ماهيت و كيفيت «فطرت مشتاق و محتاج عالم ناسوتي» است و در ميان رسايل تمثيلي وضعي ممتاز و مشخص دارد. همچنين رسالهي صفير سيمرغ به شرحي كه گذشت، شايد مرموزترين و معتبرترين اثر عرفاني شيخ و از يك لحاظ، يعني از نظر نمايش روح عرفاني سهروردي و اشارهي مستقيم او به مسائل كه رنگ و بوي «وحدت» دارد، منحصر به فرد است . چنان كه در يادداشت مربوط به فيحقيقة العشق اشاره كرديم شايسته است شيوهي سهروردي را در استخدام روش تمثيلي براي تعليم مقاصد فلسفي و عرفاني، شيوهي «رمزي» بناميم. بدين معني كه اجزاء تمثيلات نيز دوشادوش قالب كلي تمثيل به عنوان رموزي براي افادهي معاني و مفاهيم منظور داراي وظيفه هستند. بدين ترتيب شيخاشراق هم از «تمثيل كلي» و هم از «رموز مفرده» در گفتار خود استفاده ميكند، مثلاً در رسايل قصةالغربة الغربية و رسالةالطير از يك سوي قالب كلي داستان حاكي از سقوط نفوس انساني در زندان ناسوتي و حصول معرفت از طريق سلوك و نيل به فيض شهود و استفاده از تعاليم روحالقدس و لزوم تكرار مجاهدت براي ازالهي علايق مادي است و از سوي ديگر كلمات و اجزايي از قبيل «ماوراءالنهر و بلاد مغرب و مدينهي قيروان و صيد مرغان ساحل درياي سبز و شيخهادي و عاصم و هدهد و غيره» در غربةالغربية و «مرغان گرفتار و دام و دانهي صيادان و مرغان داناتر و هشت كوه و والي و ملك و رسول ملك» در رسالةالطير هر يك رمزي از يك مفهوم معين به شمار ميرود. بنابراين استنباط مقصود كلي شيخ از رسائل تمثيلي مطلقاً كافي نيست زيرا اين مقاصد كلي غالباً از مقولهي كليات است و اختصاص به شيخ اشراق ندارد بلكه اجزاء و عناصر رمزي تمثيلات است كه مختصات ديدگاه فلسفي و عرفاني سهروردي را نشان ميدهد و به كشف نظام ذوقي و فكري او كمك ميكند . شيوهي گفتار سهروردي در رسائل فارسي از مؤثرترين و زيباترين شيوههاي بيان و گفتار است. اين شيوه گاهي به اوج دلنشيني و بلاغت ميرسد. موارد اين اوج در آثار سهروردي بسيار است و به عنوان نمونه ميتوان از سرتاسر رساله «في حقيقة العشق» و فصولي مانند « ستايش هورخش» در الواح عمادي (ص 184-183) ياد كرد . طبقهبندي رموز در رسائل شيخ مقتول
9-2- از مهمترين مسائل در مورد شيوهي تعليم و بيان سهروردي مسئلهي رمز آييني و استفاده از رموز و مصطلحات بديع و شگفتانگيز در تعليم حكمت و عرفان است. اين رموز به سه دسته قابل تقسيم است : * نخست - مصطلحات و سلسلهي رموز اشراقي، كه به دستگاه نور و ظلمت در نظام اشراقي تعلق دارد. تنوع اين رموز كم و تكرار آنها بسيار است . * دوم - مصطلحات خسرواني يا رموز و واژههاي ايران باستان، كه در ضمن اثبات علاقهمندي و مجذوبيت سهروردي نسبت به منابع مجهول اين مصطلحات بيارتباط با مصطلحات دستهي نخستين به نظر نميرسد . درك اين ارتباط يعني ارتباط «رموز ايراني» با «سلسلهي نوريه»، ابهام رموز ايراني را تا حدي كاهش ميدهد و اين احتمال و نظريه را مطرح ميكند كه توجه سهروردي به اين رموز گذشته از ارتباط با فلسفهي سيمرغ نشان خسرواني امكان دارد در بعضي موارد از توجه به جنبهي صوري اين قبيل واژهها (مانند فرّ و خرّه وينابيعالخرّه واضواء المينويه) و مناسبت آنها با نظام نوري حكمت اشراق سرچشمه گرفته باشد. گذشته از اين نكته با توجه به انواع مصطلحات ايراني (واژهها و مفاهيم مربوط به فرّ نوراني و اضواء مينوي، نامهاي متداول در فرهنگ مزديسنا و حتي فرهنگ پارسي، واژههاي ايراني مجهول الاصل كه امكان دارد محرّف يا برساخته باشند، اشارات و اشخاص اساطيري) كه بعضي از آنها در رديف اصطلاحات اشراقي و بعضي در رديف اصطلاحات يوناني استعمال ميشوند و گاهي هم عنان با اشراقات نورالانوار و گاهي موازي با مثل و ارباب و اصنام ظاهر ميگردند كه جستجوي قالب واحدي براي جمع همهي اين واژهها و اصطلاحات و نامها در يك جا كوشش بيفايدهاي به نظر ميرسد. چنين قالبي كه جامع اين سلسله باشد جز «مصطلحات ايراني» نميتواند باشد. اگر چه سهروردي از حكماي فرس مصرحاً ياد كرده ولي تحليل مصطلحات ايراني او شايد نشان دهد كه آنچه آن را «حكمت فرس به نقل از شيخاشراق» ميناميم جز تعدادي اصطلاحات و واژهها و نامهاي اساطيري معروف (مقصودمان نوع فرّ و كيان خرّه و فريدون و كيخسرو و بهمن و شهريور و خرداد و مرداد و ارديبهشت است) كه در كورهي اشراقي سهروردي رنگ و جلاي خاصي يافته و درخشان و نوراني بيرون آمده چيز ديگري نيست. فراموش نكنيم كه اصولاً نامها و اصطلاحات ايران باستان در ادبيات فارسي نيز با نور و آتش قرين و نزديك است و ازدواج چنين طبيعت نوراني و آتشيني با طبيعت نظام نوري حكمت اشراق استبعادي چندان ندارد. به عبارت روشنتر مقصود اين است كه شأن و شكوه « السيدالعظيم هورخش... رئيس السماء، واجب تعظيمه في سنةالاشراق » ( حكمةالاشراق، القسم الثاني المقالة الثانية، ص 150-149) و يا جلال معنوي « شهريور» كه صاحب الصنم «هورخش» است و هورخش طلسم و مظهر نمودي آن در عالم ناسوتي محسوب ميشود (حكمة ص 149، قس با طلسمات ساير امشاسپندان خرداد و مرداد و ارديبهشت و اسفندارمذ تا آنجا كه به انطباق اين رموز و اصطلاحات با دستگاه آفرينش و سلطنت اهورايي در آيين مزديسنا مربوط است در درجهي اول از نوعي اقتباس و استخدام زيركانهي عناصر ايراني براي تزيين و تفخيم و خارقالعاده جلوه دادن مسائل حكمت اشراقي حكايت ميكند. يعني در دستگاه اشراقي سهروردي جنبهي صوري وظايف امشاسپندان و هور و فرّه به استثناي منشأ مجهول واژهي هورخش و عظمت خارق العادهي شهريور و بهمن حاكي از اقتباس اصطلاحي و آرايشي است، شبيه استعمال مغان و مغبچه و آتشكده و غيره در شعر فارسي، البته با امتيازي كه مربوط به زمينهي حكمتي و عميق آثار سهروردي است ). ولي هرگاه روح فلسفي اين واژهها و اصطلاحات را در آثار شهابالدين مورد بررسي قرار دهيم (همان چيزي كه متداعي با مسئلهي فلسفهي خسرواني است) متوجه چند نكته خواهيم شد : 1- امكان دارد روح حكمتي اصطلاحات ايراني سهروردي بيش از آنكه از ماهيت فلسفي و حكمتي آن اصطلاحات حاكي باشد، از تأثير مشرب فكري و ذوقي خاص سهروردي در تعليهي فلسفي و عرفاني مصطلحات ايران باستان و حالتي شبيه وضع ثانوي حكايت بكند . 2- روح وظايفي كه شهابالدين بر عهدهي عناصر ايراني (فرّ و خرّه كه نوعي تأييد آسماني يا بانگ دعوت وصلاي ياري اصل لاهوتي است، هورخش كه مجسمهي عنصري نورالانوار است، شهريور و بهمن و خرداد و مرداد و ارديبهشت و اسفندارمذ ك صاحبان اصنام طلسمات عنصري يا مثل برين انواع كلي مخلوقات يا روح مينوي كالبد ناسوتي هستند) گذاشته است با روح وظايفي كه برعهدهي «دستگاه انوار و اضواء» و «سلسلهي كلمات» در دستگاه فلسفي سهروردي ميباشد سازگارتر مينمايد تا با سرشت فلسفهي مزديستا. مقصود اين است كه مثلاً خرّه كياني را در حكمت سهروردي در قالب فكر جديدي كه مناسب دستگاه اشراقي و نوري و گاهي متمايل به طرز فكري مانوي (بروز استعداد فطري انوار محبوس براي ارتباط با انوار مجرده و آرمان اتصال با نورالانوار) و متناسب با سلطهي «كلمه و روح» (حصول سعادت تذكر براي كلمهي صغري و آرمان صعود آن به سوي كلمات كبري و كلمهي عليا) است پيدا ميكنيم و در زير نقاب كيان خرّه با مفهومي شبيه نظريهي شيخ يوناني دربارهي حصول معرفت كه وسيلهي حركت نفوس در قوس صعودي است و عقيدهي ادريه دربارهي فيض تحصيل گنوس و تذكار روح نسبت به مصدر لاهوتي به ياري لوگوس يا كلمه مواجه هستيم . همچنين رابطهي امشاسپندان مزديسنا را با عالم خاكي از مقولهي رابطهي ارباب اصنام با طلسمات و يادآور «مثل افلاطوني» و «صدور ماهيات امكانيه از نفس كل در فلسفهي اشراق» و «اصل و ظل و اسماء و مظاهر» مييابيم كه شايد ممتاز از ديدگاه مزديسنا در اين مورد (رابطه رب النوعي و نگهباني مخلوقات جهان استومند به وسيلهي ايزدان و امشاسپندان مينوي) باشد. براي نظر استاد كربن دربارهي «خرّه» به كتاب در اسلام ايراني (ج 2، ص 140-81) و براي « ارباب انواع و اصنام» به همان كتاب (صفحات 111 به بعد) رجوع شود. طرز تلقي شهابالدين دربارهي رابطهي ارباب و اصنام و «نقش صاحبان اصنام و طلسمات در جهان اشراقي» در كتاب حكمةاشراق (ص 160-154) منعكس است . 3- با در نظر گرفتن نكات مذكور ميتوان تصور كرد كه منشاء و منبع حكمت خسرواني را بيش از ايران باستان بايد در مكتب سهروردي و امثال او جستجو كرد و شايد اين حكمت چيزي جز بازتاب طلعت اصطلاحات و نامهاي سنتي و اساطيري ايراني از وراي نقاب ملمع ذوق و فكر شهابالدين كه تار و پودش از امتزاج بديع معارف گوناگون رايج در زمان به وجود آمده است، نباشد . جاذبه و تأثير سحرآميز واژهها و مايههاي اساطيري ايراني در حكمت اشراق كه منشاء تجسم حكمت فرس و حكماي فرس در ذهن سهروردي محسوب ميشود، محل ترديد نيست (سهروردي و افلاطونيان ايران، هانركربن، صفحات 201 و 200 و 211، مطالب مربوط به «خسروانيون» و «اشراقيون») و در وجود فلسفهي ديني مزديسنا اعم از باستاني و ساساني و همچنين جهانبينيهاي جنبي از قبيل مانوي وزرواني و مهرپرستي نيز نميتوان شكي كرد. ولي به نظر ميرسد آنچه به عنوان نظريهي «حكماي فرس» ميشناسيم مجموعهاي از واژهها و مفاهيم ديني و اساطيري و داستاني ايراني است كه در بوتهي حكمت شهابالدين فرو رفته و پس از انحلال و تركيب، تحت تأثير آتش و گرماي افلاطوني و نوافلاطوني و گنوسي ودود و دم مانوي و بارقهي عقايد مهري و حرارت ذوق شخصي سهروردي با تشخص فعلي ظاهر شده است. از اين لحاظ شايد فرقي اساسي ميان اصطلاحات ايراني و عناصر اسلامي وجود نداشته باشد، يعني مواد و عناصر اسلامي سهروردي نيز از چنين استحالهاي مصون نمانده و با از دست دادن بسياري از خواص سنتي خود تشخصي اشراقي احراز كردهاند و نيز با وجود اين نميتوانيم شخصيت خاص عناصر اسلامي را در مكتب سهروردي جز مواد اسلامي از ديدگاه شهابالدين يا استفادهي خاص شهابالدين از مواد و مفاهيم عام اسلامي چيزي ديگر بدانيم . در هر حال مقصود ما ترديد در وجود نوعي حكمت (و لااقل نوعي حكمت ديني و نزديك به آيين عرفاني) در ايران پيش از اسلام نيست، بلكه فقط ميخواهيم مجهول بودن چيزي را كه به صرف تأييد چند حديث منقطع به عنوان اصلي مشخص در بررسي ماهيت منابع فكري و ذوقي سهروردي تلقي ميكنيم يادآور شويم و نيز لزوم استمداد از معيارهاي عمومي حكمت و عرفان و ذوق و سليقهي سهروردي را در بررسي «فرهنگ ايراني» سهروردي مطرح كنيم. بحث بيشتر در اين باره نيازبه مجال ديگري دارد . * سوم - رموز تمثيلي و عمومي، كه به خصوص در رسائل تمثيلي به چشم ميخورد. اهميت اين نوع رموز از اين لحاظ است كه سهروردي در استخدام و استعمال آنها برعكس رموز دستهي نخست و دستهي دوم، محدوديتي احساس نميكرده و از قوهي ابداع و تجسم ذهن توانا و تخيل نيرومند خود با دامنهاي وسيع و امكاني نامحدود در اين مورد استفاده كرده است. به همين سبب، پژوهش دربارهي اين رموز و كشف مفاهيم آنها با همهي ضرورت و لزومي كه دارد كاري بسيار دشوار و مزلهي تحقيق است و چون مفتاح و معيار واحد و مشخصي براي گشودن اين گنجينه وجود ندارد كشف هر مورد يا حداكثر هر دسته از اين رموز، نيازمند تدقيق و تحقيقي مستقل است و از طرف ديگر اشتباه در مفاهيم و معاني واقعي اين رموز موجب احتجاب و استتار مقاصد فلسفي و عرفاني سهروردي بلكه باعث التباس و اشتباه خواهد شد. مقصود اين است كه آشنايي با دستگاه انوار و اشراقات شهابالدين و كيفيت برداشت فلسفي يا عرفاني او در مورد رموز و نامها و اساطير ايران باستان و شناخت سرچشمههاي مورد علاقهي سهروردي، به مثابهي مفتاح كلي درك اين سلسله از اصطلاحات را آسان ميكند. ولي تحصيل مراد شيخ از استعارات و تمثيلاتي از قبيل «كنيزك حبشي و تقابل نظر او با نظر پير دهم كه موجب حاملگي كنيزك ميشود» (آواز پرجبرئيل) و «چشمهي زندگاني و كيفيت وصول به آن» (عقل سرخ) و «كشتي نوح و عصاي موسي» (صفير سيمرغ) و نظاير اينها گذشته از معرفت كافي به آراء خاص فلسفي و نظرگاههاي عرفاني سهروردي، مستلزم تحليل دقيق رسايل تمثيلي و تطبيق رموز و تمثيلات موازي و مشابه است .