حكمت برتر صدرا، التقاط يا ابداع؟
دكتر سيد مصطفي محقق داماد استاد دانشكده حقوق و علومسياسي دانشگاه شهيد بهشتي چكيده
جايگاه صدرالمتألهين شيرازي در سير تحول و تكامل انديشه فلسفي بگونهاي است كه اگر شالوده نظام فلسفي او را حاصل التقاط و تلفيق افكار بدانيم، او ناظر بر اين سير انديشه است و اگر افكار بديع و نو، تشكيلدهنده بنياد تفكر فلسفي او باشد، بايد نقش او را تحولبرانگيز اين جريان دانست و نه صرفاً تماشاگر سير تحول، بيآنكه تأثيري بر اين سير گذاشته باشد. مطالعه دقيق كتب صدرالمتألهين و مقايسه آنها با آثار پيشينيان كاملاً روشن ميكند كه صدرا داراي يك سيستم و نظام فلسفي خاص است كه كاملاً بديع ميباشد و امكان ندارد كه از جمع، التقاط و تلفيق مطالب مختلف يك سيستم مشخص بوجود آيد. به عبارتي سيستم و نظام فلسفي صدرا داراي اركاني است كه جنبه ابتكاري دارد. كليد واژهها
حكمتمتعاليه؛صدرالمتألهين؛التقاط؛ابنسينا؛ابداع؛حائري يزدي.يكي از مسائلي كه شايد بويژه در اين يكقرن اخير متوجه فلسفه صدرايي يا حكمت متعاليه شده است اين بحث است كه آيا فلسفه صدرالدين شيرازي صرفا يك تلفيق و التقاط ميان افكار فيلسوفان پيش از اوست؟ يا اينكه يك نظام مستقل و ابتكاري است و هرچند كه او در اين نظام فلسفي، توجهي عميق بافكار حكيمان و فيلسوفان پيش از خود كرده و از آراء ايشان بهرهها برده، اما خود نيز با روشي تحقيقي بنقادي آن افكار پرداخته و آراء بديع خود را ابراز داشته است؟بگمان ما اين سؤال و طرح آن، از اين جهت مهم است كه ما با پاسخ به آن ميتوانيم جايگاه صدرالدين شيرازي را در سير تحولي و مسير تكاملي انديشه فلسفي تعيين كنيم. اگر شالوده نظام فلسفي او حاصل التقاط و تلفيق افكار است او را ناظر اين سير انديشه بدانيم؛ و اگر شالوده نظام فلسفي او همانا افكار بديع و نو اوست او را تحولبرانگيز بدانيم و نه صرفا تماشاگر سير تحول، بيآنكه تأثيري بر اين سير گذاشته باشد.بهرحال در پاسخ سؤال فوق دو نظر متقابل و در برابر هم وجود دارد. گروهي برآنند كه صدرالدين شيرازي فلسفه نو ندارد و بزرگترين تأليف او يعني كتاب الاسفار الاربعه،تنها يك جُنگ (مجموعه) فلسفي است كه التقاط ميان تحقيقات فلاسفه مشّاء و اشراق است. و گروهي ديگر مقابل اين نظر را برگزيدهاند يعني بر اين باورند كه صدرالدين شيرازي گرچه در خلال كتاب اسفار بنقل تحقيقات فلسفي حكيمان پيش از خود پرداخته لكن در اكثر مباحث فلسفي، داراي نظريّات و آراء ابداعي است و با همين آراء و نظريات از خود، فيلسوفي بزرگ و ممتاز و تأثيرگذار بر روند تكامل فكر فلسفي ساخته است.* روش صدرا در طرح مباحث و مسائل فلسفي ابتدا، همراهي با مشهور حكما بوده ولي سرانجام هر بحث، ارائه نظر خاص و رأي مختار از سوي صدراست آن هم با ويژگي بديع بودن. و لذا او در ارائه رأي مختار خويش، فاصله بسيار از حيث عمق مطلب با حكماي پيشين ميگيرد.تهران عصر ناصري با حضور چهار حكيم نامور به صورت مركزي فعال براي كسب حكمت و فلسفه درآمده بود. اين چهار تن عبارت بودند از: آقا علي مدرس تهراني، آقا محمدرضا قمشهاي، آقا حسين سبزواري و ميرزا ابوالحسن جلوه.در اين ميان ميرزا ابوالحسن جلوه حكيمي بود كه سخت شيفته افكار فلسفي مشاء بويژه ابنسينا بود و با اينكه بتدريس اسفار نيز پرداخته بود، ولي ابتكارات وي بيش از آنكه در تحقيق مباحث فلسفي آشكار شود در تتبع ظاهر شده بود. او در حاشيه مفصلي كه بر كتاب اسفار دارد و اصل نسخه دستنويس ايشان در كتابخانه مجلس شورا نگهداري ميشود كوشيده است تا اقتباسهاي صدرا را از كتب فلاسفه و عرفا پيدا كند و آنها را ارائه دهد. بگفته مدرّسي چهاردهي در كتاب تاريخ فلاسفه اسلام كمتر مطلبي در اسفار يافت ميشود كه ميرزاي جلوه در حواشي و تعليقات خود بر اسفار مأخذ آن را نشان نداده باشد.2 هرچند كه نسبت رسالهاي با نام «سرقات الصدر» به ميرزاي جلوه ثابت نشده و چنين رسالهاي در مجموعه آثار او، كه در كتابخانه مجلس نگهداري ميشود، يافت نگرديده است.ضياءالدين دُرّي كه يكي از شاگردان باواسطه ميرزاي جلوه و از اساتيد اوليّه دانشكده الهيات تهران بوده تحت تأثير اين شيوه تتّبعي ميرزاي جلوه قرار گرفته و در ترجمه كتاب نزهة الأرواح و روضة الأفراح تأليف شهرزوري كه نام آن را «كنز الحكمة» نهاده، كوشيده است قسمتهايي از كلمات صدرا را نقل كند كه بعقيده او برگرفته و اقتباس از شيخ الرئيس يا ديگران است. در زير متن نوشته ايشان آورده ميشود:از جمله خدماتي كه من انجام دادهام و شايد مفيد بهحال آيندگان باشد تصحيح كتاب اسفار صدرالمتألهين شيرازي عليه الرحمه است، چون اين كتاب متخذ از كتب عديده است. آنچه را كه پس از مطالعات عميقه معلوم شد متجاوز از صد و پانزده مجلد ميشود؛ من بيشتر از آن مواد متخذه را بدست آوردهام كه بعضي بهطبع رسيده و پارهاي هنوز بحليه طبع آراسته نگرديده. صاحب اسفار صدر و ذيل عبارات را اسقاط كرده و در غالب موارد هم عبارات منقوله غلط است كه مدرسين سلف را بهشبهه انداخته و در صدد توجيه برآمدهاند و بخطا رفته؛ چه اگر عبارات اصل را ضميمه نمائي اصلا محتاج به توجيه نيست. اكنون از جهت نمونه چند مورد آن را ذكر ميكنم تا خوانندگان، سخن مرا حمل بر جزاف نكنند.يكي از آن موارد در صفحه 21 از امور عامه كه ميفرمايد: «فصل في¨ أنّ واجب الوجود إنيته مهيته أي¨ بمعني أنّه لا مهية له». حال قطعنظر از اينكه عين اين جمله، كلام شيخ ابوعلي است بماند بجاي خود. اين فصل مأخوذ از 13 كتاب است كه بعضي را نام برده از قبيل تلويحات، فصوص فارابي، مباحثات، تعليقات شيخ، اثولوجياء ارسطو و بعضي ديگر را اصلا نام نبرده از قبيل شرح مقاصد، مباحث مشرقيه، محاكمات، شرح تلويحات ابنكمونه، رسالهميرصدر پسر غياثالدين منصور، مبدأ و معاد شيخ، هدايه ابهري و الهيات شفا.3ما در اينجا ابتدا به پاسخ حكيمانه فيلسوف بزرگ معاصر يعني جناب جامع الحكمتين مرحوم آيةاللّه مهدي حائري يزدي به اعتراض طرفداران التقاط ميپردازيم و سپس به پاسخهاي تكميلي از سوي خود خواهيم پرداخت.ايشان در كتاب ارزشمند كاوشهاي عقل نظري فرمودهاند:...دير زماني است كه روش تحقيقي و اجتهادي فلسفه اسلامي رو به ضعف و انحطاط گذاشته و بجاي تحقيقات علمي و نقاديّهاي تخريبي بيشتر دانشمندان بهشرح و توضيح سخنان پيشينيان پرداختهاند و منظور ما از روش تحقيقي در فلسفه اسلامي، عبارت از مجموعه هدم و تأسيس يا تخريب و سازندگي است.اين روش نهتنها در فلسفه بلكه در كليّات تفكّرات و فنون اسلامي از آغاز امر متداول بوده است. دانشمندان و صاحبان فنون نخست، تا ميتوانستند در سخنان پيشينيان خود نقّادي و اشكالتراشي و نكتهسنجي ميكردند و پس از تخريب، سعي مينمودند كه بههر ترتيبي كه ميدانند به وظيفه بهترسازي عمل كنند و ايرادات را دفع نمايند و همان بناي اول را ترميم يا تكميل كنند.شيخ شهابالدين سهروردي كه مكتب پيرو افلاطون را زنده كرد با همين روش اسلامي دست بكار شده و توفيق حاصل كرده است تا حد توان ايرادات مخالفين را برطرف نمايد و نظريه اين مدرسه كهنسال فلسفه را مستدلّ سازد.ابنسينا هم كه به مباني ارسطويي اعتقاد دارد از روي تقليد و پيروي نيست بلكه با روش نقّادي و تخريبي و سپس سازندگي، فلسفه او را نوسازي كرده است. صدرالمتألهين كه از تركيب اين روش نسبتا متفاوت خواسته است مولود نوظهوري به نام «حكمت متعاليه» بهوجود آورد باز با همين سبك تحقيق و اجتهاد به اين كار توفيق الهي حاصل كرده و فلسفه مخصوص خود را كه اينك در دست ماست پيريزي كرده است...4سپس آن حكيم عاليقدر با اشاره بهاينكه در روش تحقيق اسلامي، شخص پژوهشگر و محقق از نقاديهاي علمي خود به هر مقامي كه باشد دريغ نميورزد، فرمودهاند:اين، خود يكي از خصائص و مزاياي عمده سبكهاي تحقيقاتي اسلامي است كه پيوسته بحثهاي تحقيقاتي خود را هراندزه هم كه بيسابقه و ابتكاري باشد بصورت استقلال و طرح جديد اظهار نميدارند، بلكه با ضربتهاي انتقادآميز و حتي با حمله بر نقاط ضعف ديگران شروع به تحقيق ميكنند. و گاهي عناوين مسئله را هم عينا از ديگران گرفته و پس از ورود در ماهيت بحث و گاهي قهر و گاهي آشتي، نظر خود را بر محور تحقيق استوار ميسازند. هماكنون نيز در محافل علوم اجتهادي، اين روش معمول است كه عناوين و طرح مسئله را از يكي از منابع اصيل كه به اسلوب طبع نزديكتر است اقتباس كرده و نظير صاحب متن را اگر هم مستدلّ نباشد با دلائلي از پيش خود، موجّه ميسازند سپس بحالت مبارزه آمده و اساس گفته او را هدم و واژگون ميكنند تا بر ويرانههاي آن بتوانند نظر اختصاصي خود را بنيانگذاري كنند و اين كار را هم تا پايان مسئله، آنجا كه محل اظهارنظر است انجام ميدهند نه در آغاز و هنگامي كه مسئله در حال آزمايش است.صدرالدين شيرازي بهترين شاخص و نمو دارنده اين سبك اسلامي است. او به خود حتي حق ميدهد مسائل حكمت را از هر منبعي كه بهتر طرح شده است اقتباس نمايد و وقت و فكر خود را كه براي او ارزش بسيار دارد در عنوان و طرحريزي مسائل تلف نكند، و در اين كار نهتنها خود را هماهنگ مطالب آن نشان ميدهد بلكه الفاظ و عبارات را هم اگر مورد پسندش باشد بدون تفسير و تغيير در روش خود بكار ميبرد. اما اين عمل تا جايي است كه مسئله، حالت طرح و عموميت را داشته باشد، همينكه نوبت اظهارنظر و وضع اختصاصي را به خود گرفت آهنگ فراق آغاز ميكند و از فراق به شقاق و خشم و مبارزه ميشتابد و پس از اينكه رقيب ومبارز را بر زمين افكند، خود يكهتاز ميدان شده و نظر فيلسوفانه خود را مستدلّ ميدارد...اگر در كتاب اسفار ديده ميشود كه از المباحث المشرقيه و كتابهاي ديگران بدون نام و نشان، مسائل را طرح ميكند، نبايد به فيلسوف والامقام خوردهگيري كرد وبدون رعايت ادب، او را به التقاط از اينجا و آنجا و افزودن حجم كتاب خود متهم نمود. اين خوردهگيري يا بهانهجويي نهتنها برخلاف رسوم و آداب متعلمين است بلكه نشانه بياطلاعي از سبك تحقيقات اسلامي است؛ چه علامه و شيخطوسي و بسياري ديگر از محقّقان پرهيزگار اسلامي نيز از پيشروان اين روش بشمار ميروند.البته جاي ترديد نيست كه اين سبك اسلامي با سبكهاي اروپايي كه اكنون در ميان فضلاي معاصر ما شايع شده است تفاوت و ناسازگاري دارد. اما اختلاف مشربهاي تحقيقاتي را نبايد و نميتوان يكي را با ديگري مقايسه نمود، و عاجلانه قضاوت كرد كه چون در سبك اروپايي براي هر جمله كوتاه يا بلندي پروندهاي ميسازند، در كتابهاي اسلامي نيز بايد چنين باشد. و چون اين پرونده، ضميمه اين جملات نيست پس صاحب كتاب قصد الحاق را داشته است.بعنوان توضيح و مثال بايد علاوه كرد كه اگر در آغاز كتاب يا بر سر هر فصلي از فصول «بسماللّه» را مينويسند و يا در ضمن كلام براي زيبايي سخن جملهاي از آيهاي را درج ميكنند و همچنين اگر قطعه كوتاهي از شعر ديگران را در شعر يا نثر خود ميگنجانند، قطعا اينها هيچكدام نام دستبرد و سرقت را بهخود نخوهد گرفت و بلكه از محسّنات بشمار خواهد رفت. حال اگر در سبك ادبيات غربي اينگونه اقتباس و درج معمول نباشد اين دليل نخواهد بود كه ما هم بايد به آتش آنها بسوزيم و يا با آهنگ آنها بنوازيم.سرقت در جايي صادق است كه فكر يا مالي تعلق و اختصاص بهديگري داشته باشد و سارق آنرا عمدا و بدون خريداري و تشريفات شرعي و قانوني نقل و انتقال، بهخويشتن تعلق دهد. افكار عمومي همچون املاك و شوارع عمومي است كه تعلق بهافراد خاص ندارد و همه ميتوانند از آن بهرهمند شوند. عناوين مسائل و همچنين طرحريزيها و فصلبنديهاي مطالب هراندازه هم كه با اِعمال سليقه افراد باشد اختصاص به آنها پيدا نميكند، و همه ميتوانند از آن بهرهياب گردند. و همچون ميدان و شوارع عمومي است كه هرچند با ذوق و طرح مهندسين مخصوص بوجود آمده است اما در اختصاص آنها نخواهند بود.اگر صدراي شيرازي آراء اختصاص خود را همچون حركت جوهريه، اتحاد عاقل و معقول، وجود ذهني و بسياري ديگر از مطالب و سخنان بديع او كه فلسفه او را ممتاز جلوه داده است، از پيشينيان خود برميگرفت و بهخود نسبت ميداد، بدونترديد درخورِ نكوهش بود و ميبايست او را در دادگاه فلسفه محكوم ساخت و نام فيلسوف بزرگ اسلامي را از او انتزاع كرد و بهگوينده و سازنده حقيقي اين فلسفه بديع كه الحق شايسته است بخشايشگري كرد. اما او جز در بعضي مطالب عمومي كه بايد گفت از نوع سمعالكيان مسائل فلسفه است، نكتهاي كه ديگران سنجيدهاند و سرمايهاي كه ديگران اندوختهاند بهخود اختصاص نداده است. او كه داراي اين همه قدرت خلاّقه علمي است و با طرفةالعيني سرير پادشاهان علم را به حضور خود ميخواند چه نيازي دارد كه بر خوان نعمت ديگران بنشيند و ميهمان ناخوانده اين و آن باشد؟!...درهرحال مقصود ما سبك تحقيقاتي اسلامي است كه صدرا نمونه كامل آن بشمار ميرود، و با اين شايعات ناروا، روش بديع او را نميتوان مخدوش ساخت و يا از سبك اصيل اسلامي بكلي دست كشيد و به سبكهاي جديد اروپايي گراييد. و اين سبك تحقيقاتي كه اگر هم كسي در برتري آن بتواند ترديد كند در ارزش آموزندگي آن هيچكس را نرسد كه شك روا دارد...5حقيقت اينستكه مطالعه دقيق كتب صدرالدين شيرازي از يكسو و مقايسه آنها با آثار پيشينيان از سوي ديگر كاملا روشن ميكند كه اولا: صدرا داراي يك سيستم و نظام فلسفي خاص است كه كاملا بديع ميباشد، و امكان ندارد كه از جمع، التقاط و تلفيق مطالب مختلف يك سيستم مشخص بوجود آيد. ثانيا: سيستم و نظام فلسفي صدرا ـ همانگونه كه حكيم والامقام حائري يزدي(طابثراه) اشاره فرمودند ـ داراي اركاني است كه آن اركان جنبه ابتكاري دارد.در نهايت كتابهاي صدرا بويژه كتاب اسفار فقط حاوي نظريّات فلسفي خاص او نيست بلكه او مي خواسته يك دوره فلسفه بنويسد نه صرف نظريات فلسفي خود را در يك كتاب جمع كند. صدرا در مقدمه كتاب اسفار فرموده:...وأصنّف كتابا جامعا لشتات ما وجدته في¨ كتب الأقدمين مشتملاً علي خلاصة أقول المشّائين ونقاوة * صدرا به عظمت و وقادي ذهن ابنسينا اذعان دارد ولي براي آنكه چنين ذهن وقادي را او در امور جزئيهاي كه مانع از اهتمام به علم الهي، كه غرض اصلي او بوده است، صرف كرده و صرف وقت در اين امور موجب ركود ذهني ميگردد، شِكوِه ميكند.أذواق أهل الإشراق من الحكماء الرواقيّين مع زوائد لم توجد في¨ كتب أهل الفنّ من حكماء الأمصار...6 او به ميزان تضلّع و تبحّر و اطلاع خويش از افكار و آثار فيلسوفان پيش از خود چنين اشاره كرده است:...واقتفيت آثار الحكماء السابقين والفضلاء اللاحقين مقتبسا من نتائج خواواهم وأنظارهم، مستفيدا من أبكار ضمائرهم وأسرارهم وحصّلت ما وجدته في كتب اليونانيين والرؤساء المعلمين، تحصيلاً يختار اللّباب من كل باب...7او در نامهاي به استاد بزرگ خود فيلسوف متبحر ميرداماد، از افكار و آراء خود چنين ياد كرده است:... بسي از معاني لطيفه و مسائل شريفه، مكشوف خاطر عليل و ذهن كليل گشته. و اكثر آن از طريق مشهور متداول نزد جمهور بغايت دور است...8همچنان كه ملاحظه ميشود روش صدرا در طرح مباحث و مسائل فلسفي ابتدا، همراهي با مشهور حكما بوده ولي سرانجام هر بحث، ارائه نظر خاص و رأي مختار از سوي صدراست آن هم با ويژگي بديع بودن، و او در ارائه رأي مختار خويش، فاصله بسيار از حيث عمق مطلب با حكماي پيشين ميگيرد.بگمان ما اين همه اهتمام كه صدرا در نقل بخش مهمي از تحقيقات فلسفي ابنسينا و شيخ اشراق در كتاب اسفار بهخرج داده براي آن بوده است تا با قرائتي درست از تحقيقات ايشان پردههاي ابهامي را كه حكيمان و متكلمان قرن هشتم و نهم هجري با شبهات و مناقشات جدلي خود پيرامون مقاصد مشّاء و اشراق كشيده بودند بركناري زده تا حقيقت مرادات ايشان آشكار گردد و شاهد اين ادّعا، پرداختن صدرا به تأليف دو اثر گرانسنگِ او يعني تعليقات بر الهيات شفا و تعليقات بر شرححكمة الاشراق است.مرحوم درّي ميگويد: فصلي كه در امور عامّه تحت عنوان الحق ماهيته إنّيته باز شده عينا مقتبس از ديگران است.9 درحاليكه بايد توجه داشت كه صدرالمتألهين اين بحث را در دو جا آورده: يكي در امور عامّه و ديگري در الهيات بالمعني الأخص و محتواي قسمت اخير كاملاً ابداعي است، چرا كه مبتني بر اصول و مباني خاص اوست. يعني در اينجا اين مبحث، مبتني بر اصالت وجود است و دقيقا صدرا روياروي گذشتگان قرار ميگيرد. و جالب است كه مرحوم سبزواري در حاشيه بر اسفار تلاش ميكند تا از گذشتگان دفاع كند ولي به جايي نميرسد.افزون آنكه، صدرالمتألهين در بسياري موارد سعي ميكند نظرات سابقين را با نظريه خود منطبق سازد تا بهتر مورد قبول قرار گيرد.البته صدرا براي پيشينيان احترام خاص قائل است و نسبت به آنان رعايت ادب بنحو خاص دارد. مثلا از ابنسينا با القاب بسيار بزرگ و رفيعي ياد ميكند نظير «شيخ فلاسفة الإسلام» و يا «فاضل الفلاسفه» و بعلت همان عظمتي كه براي ابنسينا قائل بوده است ميتوان گفت يكي از بهترين آثار صدرا همان تعليقات بر شفا است. صدرا در اكثر مباحث سعي دارد از شيخالرئيس رأي نقل كند و مورد نقد و بررسي قرار دهد. او در مبحث شوق هيولي به صورت مينويسد:و من بخاطر حفظ ادب نسبت به مشايخ خود در علوم، و اساتيدم در معرفت حقايق كه آنان همچون پدران روحاني و اجداد عقلاني من هستند و خود صاحب عقول مقدس و نفوس بلند ميباشند، به خود اجازه نميدهم كه در مسائلي كه اشخاصي مانند شيخالرئيس، (خداوند قدر و منزلت او را در هر دو عالم عقل و مثال بلند گرداند و شأن او را در درجات علميّه و عمليّه رفيع سازد) به ناتواني درك و دشواري معرفت آنها اعتراف كرده، به پژوهشگري و كشف حقيقت بپردازم.10صدراالتألهين در اول تفسير سوره بقره از رساله النوروزيّه نظر شيخ را در مورد حروف مقطّعه قرآن بنحو مفصل با تعبير از وي به فاضل الفلاسفه نقل ميكند و آن را تأييد ميكند و بدان مبتهج است.11ولي درعينحال در بسياري موارد با ابنسينا سخت مخالفت كرده و او را عاجز از وصول بهحق دانسته است. در كتاب اسفار، ج9، مواردي از اين قبيل را صدرا احصاء كرده است و مينويسد:شگفتا هرگاه بحث ايشان (ابنسينا) ميرسد بهتحقيق هويّات وجودي، بجز امور عامه و احكام شامله، ذهن او بكندي ميگرايد و ناتواني از او نمايان ميگردد. در بسياري موارد چنين شده است و از جمله موارد زير است:1ـ او حركت در مقوله جوهر را ممتنع دانسته است.2ـ او صور مفارقه افلاطوني را منكر شده است.3ـ او اتحاد عاقل و معقول را منكر شده و نيز اتحاد نفس به عقل فعّال را قبول نكرده است.4ـ ذهن او در امكان عشق هيولي به صورت كند شده، درحاليكه ما آن را ثابت كردهايم.5ـ او تبدّل صور عناصر به صورت واحده با كيفيت معتدل را منكر شده است.6ـ او از اثبات حشر اجساد ناتوان شده است.7ـ او اعتقاد راسخ بهسرمديّت افلاك و كواكب و ازليّت آنها دارد.8ـ بهمنيار از او سئوال كرده است: چرا بعضي قواي نفس مدرِك ميباشند و بعضي از آنها مدرِك نميباشند، با وجود آنكه همه، قوايِ ذات واحده هستند؟ در جواب گفته است: من پاسخ آن را ندارم.9ـ شخصي از او پرسيده است: آيا اگر نعمتهايي كه به ساير حيوانات و نباتات داده شده به انسانها داده ميشد، منت خداوند بيشتر نبود؟ در پاسخ گفته است: ايكاش (پاسخ اين سئوال را) ميدانستم!!10ـ از او سئوال شده كه آيا بجز انسان ساير حيوانات علم بذات خويش دارند؟ و اگر چنين است، چه برهاني بر آن وجود دارد؟ او در جواب گفته است بايد فكر كنم؟11ـ از او سئوال شده، اينكه گفته ميشود كه صور كليّه اگر عارض بر چيزي گردد، آن چيز عقل ميگردد اين امر عجيبي است!! (يعني چه؟)در پاسخ گفته است معناي «ميگردد» آن نيست كه هماكنون شده است، بلكه معناي آن اينستكه آن چنين دلالت ميكند و اين كلمه مجازا بكار رفته است.12ـ در مكاتبهاي كه ميان او با بعضي از شاگردانش انجام گرفته و طي آن شاگرد درخصوص مسائلي از وي پرسيده، او پاسخ داده كه من اين مسائل را بررسي كردم و پاسخ بعضي را يافتم و پاسخ قانع كننده ارائه دادم و بعضي را بهاشاره پاسخ دادم و شايد پاسخ بعضي را نيافتم.13ـ ابنسينا موفق به اثبات تجرد قوه خياليه در انسان نشده و در بقاء نفوس ساده انساني بعد از مفارقت از بدن متحيّر گشته است.14ـ او گمان ميكرده كه براي نفوس فلكيه، كمالي كه حالت انتظار داشته باشد، باقي نمانده است مگر در آسانترين اهداف، و ميسرترين اعراض، كه عبارت است از نسبتهاي وضعيّه براي اجساد آنها.15ـ او حركت در جوهر را محال دانسته است، درحاليكه او اعتراف كرده است كه نفس پس از تكامل و تجرد از بدن، عقل خواهد شد و نام نفس از او برداشته ميشود.16ـ او معناي عقل بسيط را نشناخته است، و بگونهاي كه ما در جاي خود بيان كردهايم دريافت ننموده است.17ـ او صورت جوهريه مفارق را ابطال كرده و آن را به علم تفصيلي خداوند به اشياء احاله داده است.12ملاصدرا پس از شمارش اين مطالب ميگويد:اين مسائل و لغزشهاي مانند آنها همه و همه ناشي ميشود از عدم آگاهي بهحقيقت وجود و احكام هويات وجوديه، و صرف وقت در علوم غيرضروري، مانند لغت، و دقائق حساب و فن رياضيات و موسيقي، و ورود در جزئيات معالجات در علم طب و داروهاي معجوني و غيرمعجوني، و شناخت احوال مُسكّنها و مرهمها و مُسهلها، و معالجات زخمها و جراحات و امثال آنها از علوم جزئيهاي كه خداوند براي هريك از اين رشتهها اهل آن را آفريده است، و رجال الهي را نشايد كه وقت خود را صرف در ورود به آنها نمايند.13سپس ملاصدرا قطعهاي بعنوان شاهد از خود شيخ در پاسخ به يكي از شاگردانش نقل ميكند.يكي از شاگردان شيخ براي او مينويسد كه من با كمال تأسف يادداشتي از شما در سفر گم كردهام و درخواست كرده كه شيخ مجددا براي او همان مطالب را بنگارد. شيخ (كه عليالظاهر گرفتار اموري غير از علوم الهي شده بوده) در پاسخ نوشته است:آه!! آن شخص كه بتواند مجددا بنگارد كيست؟! كيست آن شخص كه بتواند از باطل خود را رهايي بخشد و بسوي حق رو آورد؟ از دنيا خود را برهاند و به آخرت روي آورد؟ از فضولها به فضل روي آورد؟ (اسفا) اكنون كه چنگالهاي اجانب در من فرو رفته و نميدانم چگونه از آنها رهايي يابم.14ملاصدرا تأسف شيخ را در متن يادشده مربوط به محاصره شدن به علوم غير الهي دانسته و لذا در دنباله آن چنين ميآورد:اگر قبول كنيم كه اينگونه مشغوليات كه مانع او شدهاند، نه بر سبيل اراده و اختيار، بلكه اضطرارا و جبرا بر او تحميل شده باشد، باز جاي اين سئوال باقي است كه چه كسي در اين علوم جزئيه كه همه از قبيل صناعات و حرف ميباشند، چندين مجلّد مينگارد؟ مگر نه اينستكه اشتغال شديد به اين علوم جزئيه و ورود در درياي بيكران آنها، حجاب از ديدن حق ميگردد، و نميگذارد كه آدمي بر در سراي حق معتكف گردد تا انوار علم الهي براي او افاضه شود و احسان او به وي نائل شود؟15اين جملات كاملا نشاندهنده اين امر است كه صدرا به عظمت و وقادي ذهن ابنسينا اذعان دارد ولي براي آنكه چنين ذهن وقادي را او در امور جزئيهاي كه مانع از اهتمام به علم الهي، كه غرض اصلي او بوده است، صرف كرده و صرف وقت در اين امور موجب ركود ذهني ميگردد، شِكوِه ميكند. و البته اين امر مورد تأييد خود ابنسينا نيز بوده است كه اولا در همين پاسخي كه به شاگردش داده و در متن فوق صدرا آن را آورده، تصديق كرده است و ثانيا در يكجا هم وقتي ميخواهد زكرياي رازي را پس از ردّ نظريات او در حيلالمتنبئين سرزنش كند، ميگويد: آري از كسي كه مدتي از عمرش را در بالوعه و آزمايش ادرار صرف كرده است انتظاري بيش از اين نيست.صدرا اين اعتراض را نسبت به شيخ نهتنها براي صرف وقت در پزشكي دارد بلكه در علم منطق نيز بيش از حد نياز معترض است. چون در حاشيه شفا ميگويد:براي كسي كه در اين علوم (علوم الهي) سخن ميگويد، زشت است كه در ابواب ايساغوجي و امثال آن مدت زيادي صرف نمايد، ولي آنگاه كه به امور عظيمه و حقايق اسرار و انواري كه غايت نهايي جهان است، ميرسد كوتاهي كند، و نسبت به مطالب مهم آن اهمال نمايد و در بعضي مرتكب خطا گردد.16در خاتمه سخن آرزومنديم همانگونه كه حكيم و فيلسوف والامقام معاصر آيتاللّه فقيد مهدي حائري يزدي اشاره نمودند روش تحقيق اسلامي در مواجهه با افكار فلسفي احياء گردد تا روزبهروز شاهد شكوفايي هرچه بيشتر علوم عقلي و نظري در مراكز علمي باشيم زيرا تكاپوي تحقيق با حقيقت علم عجين شده است اما مهم رهيافت دانشمندان به مِتُد و روش صحيح تحقيق است.1. تاريخ فلاسفه اسلام، مرتضي مدرسي چهاردهي. 14. همان، ص 120. 13. الاسفار الاربعة، ج 9، ص 120. 10. تفسير القرآن الكريم، صدرالدين شيرازي، ج 1، صص 215،216. 12. الاسفار الاربعة، ج 9، ص 119. 11. ر.ك: الاسفار الاربعة، ج 9، ص 109 ـ 120. 15. تعليقات الشفاء، صدرالدينشيرازي، ص176،اُفستمكتبةبيدارـ قم. 2. كنز الحكمة، ص 157،چاپ سال1316 شمسي. 3. كاوشهاي عقل نظري، مهدي حائري يزدي، صص كب ـ كج، چاپ دانشگاه تهران، سال1347. 4. كاوشهاي عقل نظري، مهدي حائي يزدي، صص كج ـ كو، چاپ دانشگاه تهران، سال 1347. 5. الاسفار الاربعة، صدرالدين شيرازي، ج 1، ص5. 6. الاسفار الاربعة، صدرالدين شيرازي، ج 1، ص 4. 7. فرهنگ ايران زمين، ج 13، ص 94. 8. اين اعتراض مرحوم درّي كه ميگويد صدرا عبارات منقوله در اين بحث را مغلوط نقل كرده نيز درست نميباشد، زيرا همانگونه كه صدرا در اسفار تصريح نموده فاقد نسخهاي مصحح از كتاب المباحثات شيخ الرئيس بوده و عبارات آن را بواسطه المباحث المشرقية فخررازي نقل نموده كه خود آن نسخه نيز مغلوط بوده؛ پس صدرا در مقام تغليط عبارات نبوده تا بتوان بر او خورده گرفت. براي آگاهي بيشتر رجوع شود به: مقدمه محسن بيدارفر بر كتاب المباحثات شيخ الرئيس، ص8. 9. و انّي لاجل محافظتي علي التأدب بالنسبة الي مشايخي في العلوم و اساتيدي في معرفة الحقائق، الذين هم اشباه آبائي الروحانية و اجدادي العقلانية، من العقول القادسة و النفوس العاليه، لست اجد رخصة من نفسي في كشف الحقيقة فيما اعترف مثل شيخ الرئيس، عظّم اللّه قدره في النشأتين العقلية والمثاليّة، ورفع شأنه في الدرجتين العلميّه والعملية بالعجز عن دركه والعسر في معرفته. الاسفارالاربعة، ج 2، ص 234.