حکمت برتر صدرا، التقاط یا ابداع؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکمت برتر صدرا، التقاط یا ابداع؟ - نسخه متنی

سید مصطفی محقق داماد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكمت برتر صدرا، التقاط يا ابداع؟

دكتر سيد مصطفي محقق داماد استاد دانشكده حقوق و علوم‏سياسي دانشگاه شهيد بهشتي

چكيده

جايگاه صدرالمتألهين شيرازي در سير تحول و تكامل انديشه فلسفي بگونه‏اي است كه اگر شالوده نظام فلسفي او را حاصل التقاط و تلفيق افكار بدانيم، او ناظر بر اين سير انديشه است و اگر افكار بديع و نو، تشكيل‏دهنده بنياد تفكر فلسفي او باشد، بايد نقش او را تحول‏برانگيز اين جريان دانست و نه صرفاً تماشاگر سير تحول، بي‏آنكه تأثيري بر اين سير گذاشته باشد.

مطالعه دقيق كتب صدرالمتألهين و مقايسه آنها با آثار پيشينيان كاملاً روشن مي‏كند كه صدرا داراي يك سيستم و نظام فلسفي خاص است كه كاملاً بديع مي‏باشد و امكان ندارد كه از جمع، التقاط و تلفيق مطالب مختلف يك سيستم مشخص بوجود آيد. به عبارتي سيستم و نظام فلسفي صدرا داراي اركاني است كه جنبه ابتكاري دارد.

كليد واژه‏ها

حكمت‏متعاليه؛صدرالمتألهين؛

التقاط؛ابن‏سينا؛

ابداع؛حائري يزدي.

يكي از مسائلي كه شايد بويژه در اين يك‏قرن اخير متوجه فلسفه صدرايي يا حكمت متعاليه شده است اين بحث است كه آيا فلسفه صدرالدين شيرازي صرفا يك تلفيق و التقاط ميان افكار فيلسوفان پيش از اوست؟ يا اينكه يك نظام مستقل و ابتكاري است و هرچند كه او در اين نظام فلسفي، توجهي عميق بافكار حكيمان و فيلسوفان پيش از خود كرده و از آراء ايشان بهره‏ها برده، اما خود نيز با روشي تحقيقي بنقادي آن افكار پرداخته و آراء بديع خود را ابراز داشته است؟

بگمان ما اين سؤال و طرح آن، از اين جهت مهم است كه ما با پاسخ به آن مي‏توانيم جايگاه صدرالدين شيرازي را در سير تحولي و مسير تكاملي انديشه فلسفي تعيين كنيم. اگر شالوده نظام فلسفي او حاصل التقاط و تلفيق افكار است او را ناظر اين سير انديشه بدانيم؛ و اگر شالوده نظام فلسفي او همانا افكار بديع و نو اوست او را تحول‏برانگيز بدانيم و نه صرفا تماشاگر سير تحول، بي‏آنكه تأثيري بر اين سير گذاشته باشد.

بهرحال در پاسخ سؤال فوق دو نظر متقابل و در برابر هم وجود دارد. گروهي برآنند كه صدرالدين شيرازي فلسفه نو ندارد و بزرگترين تأليف او يعني كتاب الاسفار الاربعه،تنها يك جُنگ (مجموعه) فلسفي است كه التقاط ميان تحقيقات فلاسفه مشّاء و اشراق است. و گروهي ديگر مقابل اين نظر را برگزيده‏اند يعني بر اين باورند كه صدرالدين شيرازي گرچه در خلال كتاب اسفار بنقل تحقيقات فلسفي حكيمان پيش از خود پرداخته لكن در اكثر مباحث فلسفي، داراي نظريّات و آراء ابداعي است و با همين آراء و نظريات از خود، فيلسوفي بزرگ و ممتاز و تأثيرگذار بر روند تكامل فكر فلسفي ساخته است.

* روش صدرا در طرح مباحث و مسائل فلسفي ابتدا، همراهي با مشهور حكما بوده ولي سرانجام هر بحث، ارائه نظر خاص و رأي مختار از سوي صدراست آن هم با ويژگي بديع بودن. و لذا او در ارائه رأي مختار خويش، فاصله بسيار از حيث عمق مطلب با حكماي پيشين مي‏گيرد.

تهران عصر ناصري با حضور چهار حكيم نامور به صورت مركزي فعال براي كسب حكمت و فلسفه درآمده بود. اين چهار تن عبارت بودند از: آقا علي مدرس تهراني، آقا محمدرضا قمشه‏اي، آقا حسين سبزواري و ميرزا ابوالحسن جلوه.

در اين ميان ميرزا ابوالحسن جلوه حكيمي بود كه سخت شيفته افكار فلسفي مشاء بويژه ابن‏سينا بود و با اينكه بتدريس اسفار نيز پرداخته بود، ولي ابتكارات وي بيش از آنكه در تحقيق مباحث فلسفي آشكار شود در تتبع ظاهر شده بود. او در حاشيه مفصلي كه بر كتاب اسفار دارد و اصل نسخه دستنويس ايشان در كتابخانه مجلس شورا نگهداري مي‏شود كوشيده است تا اقتباسهاي صدرا را از كتب فلاسفه و عرفا پيدا كند و آنها را ارائه دهد. بگفته مدرّسي چهاردهي در كتاب تاريخ فلاسفه اسلام كمتر مطلبي در اسفار يافت مي‏شود كه ميرزاي جلوه در حواشي و تعليقات خود بر اسفار مأخذ آن را نشان نداده باشد.2 هرچند كه نسبت رساله‏اي با نام «سرقات الصدر» به ميرزاي جلوه ثابت نشده و چنين رساله‏اي در مجموعه آثار او، كه در كتابخانه مجلس نگهداري مي‏شود، يافت نگرديده است.

ضياءالدين دُرّي كه يكي از شاگردان باواسطه ميرزاي جلوه و از اساتيد اوليّه دانشكده الهيات تهران بوده تحت تأثير اين شيوه تتّبعي ميرزاي جلوه قرار گرفته و در ترجمه كتاب نزهة الأرواح و روضة الأفراح تأليف شهرزوري كه نام آن را «كنز الحكمة» نهاده، كوشيده است قسمتهايي از كلمات صدرا را نقل كند كه بعقيده او برگرفته و اقتباس از شيخ الرئيس يا ديگران است. در زير متن نوشته ايشان آورده مي‏شود:

از جمله خدماتي كه من انجام داده‏ام و شايد مفيد به‏حال آيندگان باشد تصحيح كتاب اسفار صدرالمتألهين شيرازي عليه الرحمه است، چون اين كتاب متخذ از كتب عديده است. آنچه را كه پس از مطالعات عميقه معلوم شد متجاوز از صد و پانزده مجلد مي‏شود؛ من بيشتر از آن مواد متخذه را بدست آورده‏ام كه بعضي به‏طبع رسيده و پاره‏اي هنوز بحليه طبع آراسته نگرديده. صاحب اسفار صدر و ذيل عبارات را اسقاط كرده و در غالب موارد هم عبارات منقوله غلط است كه مدرسين سلف را به‏شبهه انداخته و در صدد توجيه برآمده‏اند و بخطا رفته؛ چه اگر عبارات اصل را ضميمه نمائي اصلا محتاج به توجيه نيست. اكنون از جهت نمونه چند مورد آن را ذكر مي‏كنم تا خوانندگان، سخن مرا حمل بر جزاف نكنند.

يكي از آن موارد در صفحه 21 از امور عامه كه مي‏فرمايد: «فصل في¨ أنّ واجب الوجود إنيته مهيته أي¨ بمعني أنّه لا مهية له». حال قطع‏نظر از اينكه عين اين جمله، كلام شيخ ابوعلي است بماند بجاي خود. اين فصل مأخوذ از 13 كتاب است كه بعضي را نام برده از قبيل تلويحات، فصوص فارابي، مباحثات، تعليقات شيخ، اثولوجياء ارسطو و بعضي ديگر را اصلا نام نبرده از قبيل شرح مقاصد، مباحث مشرقيه، محاكمات، شرح تلويحات ابن‏كمونه، رساله‏ميرصدر پسر غياث‏الدين منصور، مبدأ و معاد شيخ، هدايه ابهري و الهيات شفا.3

ما در اينجا ابتدا به پاسخ حكيمانه فيلسوف بزرگ معاصر يعني جناب جامع الحكمتين مرحوم آية‏اللّه‏ مهدي حائري يزدي به اعتراض طرفداران التقاط مي‏پردازيم و سپس به پاسخهاي تكميلي از سوي خود خواهيم پرداخت.

ايشان در كتاب ارزشمند كاوشهاي عقل نظري فرموده‏اند:

...دير زماني است كه روش تحقيقي و اجتهادي فلسفه اسلامي رو به ضعف و انحطاط گذاشته و بجاي تحقيقات علمي و نقاديّهاي تخريبي بيشتر دانشمندان به‏شرح و توضيح سخنان پيشينيان پرداخته‏اند و منظور ما از روش تحقيقي در فلسفه اسلامي، عبارت از مجموعه هدم و تأسيس يا تخريب و سازندگي است.

اين روش نه‏تنها در فلسفه بلكه در كليّات تفكّرات و فنون اسلامي از آغاز امر متداول بوده است. دانشمندان و صاحبان فنون نخست، تا مي‏توانستند در سخنان پيشينيان خود نقّادي و اشكال‏تراشي و نكته‏سنجي مي‏كردند و پس از تخريب، سعي مي‏نمودند كه به‏هر ترتيبي كه مي‏دانند به وظيفه بهترسازي عمل كنند و ايرادات را دفع نمايند و همان بناي اول را ترميم يا تكميل كنند.

شيخ شهاب‏الدين سهروردي كه مكتب پيرو افلاطون را زنده كرد با همين روش اسلامي دست بكار شده و توفيق حاصل كرده است تا حد توان ايرادات مخالفين را برطرف نمايد و نظريه اين مدرسه كهن‏سال فلسفه را مستدلّ سازد.

ابن‏سينا هم كه به مباني ارسطويي اعتقاد دارد از روي تقليد و پيروي نيست بلكه با روش نقّادي و تخريبي و سپس سازندگي، فلسفه او را نوسازي كرده است. صدرالمتألهين كه از تركيب اين روش نسبتا متفاوت خواسته است مولود نوظهوري به نام «حكمت متعاليه» به‏وجود آورد باز با همين سبك تحقيق و اجتهاد به اين كار توفيق الهي حاصل كرده و فلسفه مخصوص خود را كه اينك در دست ماست پي‏ريزي كرده است...4

سپس آن حكيم عاليقدر با اشاره به‏اينكه در روش تحقيق اسلامي، شخص پژوهشگر و محقق از نقادي‏هاي علمي خود به هر مقامي كه باشد دريغ نمي‏ورزد، فرموده‏اند:

اين، خود يكي از خصائص و مزاياي عمده سبكهاي تحقيقاتي اسلامي است كه پيوسته بحثهاي تحقيقاتي خود را هراندزه هم كه بيسابقه و ابتكاري باشد بصورت استقلال و طرح جديد اظهار نمي‏دارند، بلكه با ضربتهاي انتقادآميز و حتي با حمله بر نقاط ضعف ديگران شروع به تحقيق مي‏كنند. و گاهي عناوين مسئله را هم عينا از ديگران گرفته و پس از ورود در ماهيت بحث و گاهي قهر و گاهي آشتي، نظر خود را بر محور تحقيق استوار مي‏سازند. هم‏اكنون نيز در محافل علوم اجتهادي، اين روش معمول است كه عناوين و طرح مسئله را از يكي از منابع اصيل كه به اسلوب طبع نزديك‏تر است اقتباس كرده و نظير صاحب متن را اگر هم مستدلّ نباشد با دلائلي از پيش خود، موجّه مي‏سازند سپس بحالت مبارزه آمده و اساس گفته او را هدم و واژگون مي‏كنند تا بر ويرانه‏هاي آن بتوانند نظر اختصاصي خود را بنيانگذاري كنند و اين كار را هم تا پايان مسئله، آنجا كه محل اظهارنظر است انجام مي‏دهند نه در آغاز و هنگامي كه مسئله در حال آزمايش است.

صدرالدين شيرازي بهترين شاخص و نمو دارنده اين سبك اسلامي است. او به خود حتي حق مي‏دهد مسائل حكمت را از هر منبعي كه بهتر طرح شده است اقتباس نمايد و وقت و فكر خود را كه براي او ارزش بسيار دارد در عنوان و طرح‏ريزي مسائل تلف نكند، و در اين كار نه‏تنها خود را هماهنگ مطالب آن نشان مي‏دهد بلكه الفاظ و عبارات را هم اگر مورد پسندش باشد بدون تفسير و تغيير در روش خود بكار مي‏برد. اما اين عمل تا جايي است كه مسئله، حالت طرح و عموميت را داشته باشد، همينكه نوبت اظهارنظر و وضع اختصاصي را به خود گرفت آهنگ فراق آغاز مي‏كند و از فراق به شقاق و خشم و مبارزه مي‏شتابد و پس از اينكه رقيب ومبارز را بر زمين افكند، خود يكه‏تاز ميدان شده و نظر فيلسوفانه خود را مستدلّ مي‏دارد...اگر در كتاب اسفار ديده مي‏شود كه از المباحث المشرقيه و كتابهاي ديگران بدون نام و نشان، مسائل را طرح مي‏كند، نبايد به فيلسوف والامقام خورده‏گيري كرد وبدون رعايت ادب، او را به التقاط از اينجا و آنجا و افزودن حجم كتاب خود متهم نمود. اين خورده‏گيري يا بهانه‏جويي نه‏تنها برخلاف رسوم و آداب متعلمين است بلكه نشانه بي‏اطلاعي از سبك تحقيقات اسلامي است؛ چه علامه و شيخ‏طوسي و بسياري ديگر از محقّقان پرهيزگار اسلامي نيز از پيشروان اين روش بشمار مي‏روند.

البته جاي ترديد نيست كه اين سبك اسلامي با سبكهاي اروپايي كه اكنون در ميان فضلاي معاصر ما شايع شده است تفاوت و ناسازگاري دارد. اما اختلاف مشربهاي تحقيقاتي را نبايد و نمي‏توان يكي را با ديگري مقايسه نمود، و عاجلانه قضاوت كرد كه چون در سبك اروپايي براي هر جمله كوتاه يا بلندي پرونده‏اي مي‏سازند، در كتابهاي اسلامي نيز بايد چنين باشد. و چون اين پرونده، ضميمه اين جملات نيست پس صاحب كتاب قصد الحاق را داشته است.

بعنوان توضيح و مثال بايد علاوه كرد كه اگر در آغاز كتاب يا بر سر هر فصلي از فصول «بسم‏اللّه‏» را مي‏نويسند و يا در ضمن كلام براي زيبايي سخن جمله‏اي از آيه‏اي را درج مي‏كنند و همچنين اگر قطعه كوتاهي از شعر ديگران را در شعر يا نثر خود مي‏گنجانند، قطعا اينها هيچكدام نام دستبرد و سرقت را به‏خود نخوهد گرفت و بلكه از محسّنات بشمار خواهد رفت. حال اگر در سبك ادبيات غربي اينگونه اقتباس و درج معمول نباشد اين دليل نخواهد بود كه ما هم بايد به آتش آنها بسوزيم و يا با آهنگ آنها بنوازيم.

سرقت در جايي صادق است كه فكر يا مالي تعلق و اختصاص به‏ديگري داشته باشد و سارق آنرا عمدا و بدون خريداري و تشريفات شرعي و قانوني نقل و انتقال، به‏خويشتن تعلق دهد. افكار عمومي همچون املاك و شوارع عمومي است كه تعلق به‏افراد خاص ندارد و همه مي‏توانند از آن بهره‏مند شوند. عناوين مسائل و همچنين طرح‏ريزي‏ها و فصل‏بندي‏هاي مطالب هراندازه هم كه با اِعمال سليقه افراد باشد اختصاص به آنها پيدا نمي‏كند، و همه ميتوانند از آن بهره‏ياب گردند. و همچون ميدان و شوارع عمومي است كه هرچند با ذوق و طرح مهندسين مخصوص بوجود آمده است اما در اختصاص آنها نخواهند بود.

اگر صدراي شيرازي آراء اختصاص خود را همچون حركت جوهريه، اتحاد عاقل و معقول، وجود ذهني و بسياري ديگر از مطالب و سخنان بديع او كه فلسفه او را ممتاز جلوه داده است، از پيشينيان خود برمي‏گرفت و به‏خود نسبت مي‏داد، بدون‏ترديد درخورِ نكوهش بود و مي‏بايست او را در دادگاه فلسفه محكوم ساخت و نام فيلسوف بزرگ اسلامي را از او انتزاع كرد و به‏گوينده و سازنده حقيقي اين فلسفه بديع كه الحق شايسته است بخشايشگري كرد. اما او جز در بعضي مطالب عمومي كه بايد گفت از نوع سمع‏الكيان مسائل فلسفه است، نكته‏اي كه ديگران سنجيده‏اند و سرمايه‏اي كه ديگران اندوخته‏اند به‏خود اختصاص نداده است. او كه داراي اين همه قدرت خلاّقه علمي است و با طرفة‏العيني سرير پادشاهان علم را به حضور خود مي‏خواند چه نيازي دارد كه بر خوان نعمت ديگران بنشيند و ميهمان ناخوانده اين و آن باشد؟!...

درهرحال مقصود ما سبك تحقيقاتي اسلامي است كه صدرا نمونه كامل آن بشمار مي‏رود، و با اين شايعات ناروا، روش بديع او را نمي‏توان مخدوش ساخت و يا از سبك اصيل اسلامي بكلي دست كشيد و به سبكهاي جديد اروپايي گراييد. و اين سبك تحقيقاتي كه اگر هم كسي در برتري آن بتواند ترديد كند در ارزش آموزندگي آن هيچكس را نرسد كه شك روا دارد...5

حقيقت اينستكه مطالعه دقيق كتب صدرالدين شيرازي از يكسو و مقايسه آنها با آثار پيشينيان از سوي ديگر كاملا روشن مي‏كند كه اولا: صدرا داراي يك سيستم و نظام فلسفي خاص است كه كاملا بديع مي‏باشد، و امكان ندارد كه از جمع، التقاط و تلفيق مطالب مختلف يك سيستم مشخص بوجود آيد. ثانيا: سيستم و نظام فلسفي صدرا ـ همانگونه كه حكيم والامقام حائري يزدي(طاب‏ثراه) اشاره فرمودند ـ داراي اركاني است كه آن اركان جنبه ابتكاري دارد.

در نهايت كتابهاي صدرا بويژه كتاب اسفار فقط حاوي نظريّات فلسفي خاص او نيست بلكه او مي ‏خواسته يك دوره فلسفه بنويسد نه صرف نظريات فلسفي خود را در يك كتاب جمع كند.

صدرا در مقدمه كتاب اسفار فرموده:

...وأصنّف كتابا جامعا لشتات ما وجدته في¨ كتب الأقدمين مشتملاً علي خلاصة أقول المشّائين ونقاوة * صدرا به عظمت و وقادي ذهن ابن‏سينا اذعان دارد ولي براي آنكه چنين ذهن وقادي را او در امور جزئيه‏اي كه مانع از اهتمام به علم الهي، كه غرض اصلي او بوده است، صرف كرده و صرف وقت در اين امور موجب ركود ذهني مي‏گردد، شِكوِه مي‏كند.

أذواق أهل الإشراق من الحكماء الرواقيّين مع زوائد لم توجد في¨ كتب أهل الفنّ من حكماء الأمصار...6

او به ميزان تضلّع و تبحّر و اطلاع خويش از افكار و آثار فيلسوفان پيش از خود چنين اشاره كرده است:

...واقتفيت آثار الحكماء السابقين والفضلاء اللاحقين مقتبسا من نتائج خواواهم وأنظارهم، مستفيدا من أبكار ضمائرهم وأسرارهم وحصّلت ما وجدته في كتب اليونانيين والرؤساء المعلمين، تحصيلاً يختار اللّباب من كل باب...7

او در نامه‏اي به استاد بزرگ خود فيلسوف متبحر ميرداماد، از افكار و آراء خود چنين ياد كرده است:

... بسي از معاني لطيفه و مسائل شريفه، مكشوف خاطر عليل و ذهن كليل گشته. و اكثر آن از طريق مشهور متداول نزد جمهور بغايت دور است...8

همچنان كه ملاحظه مي‏شود روش صدرا در طرح مباحث و مسائل فلسفي ابتدا، همراهي با مشهور حكما بوده ولي سرانجام هر بحث، ارائه نظر خاص و رأي مختار از سوي صدراست آن هم با ويژگي بديع بودن، و او در ارائه رأي مختار خويش، فاصله بسيار از حيث عمق مطلب با حكماي پيشين مي‏گيرد.

بگمان ما اين همه اهتمام كه صدرا در نقل بخش مهمي از تحقيقات فلسفي ابن‏سينا و شيخ اشراق در كتاب اسفار به‏خرج داده براي آن بوده است تا با قرائتي درست از تحقيقات ايشان پرده‏هاي ابهامي را كه حكيمان و متكلمان قرن هشتم و نهم هجري با شبهات و مناقشات جدلي خود پيرامون مقاصد مشّاء و اشراق كشيده بودند بركناري زده تا حقيقت مرادات ايشان آشكار گردد و شاهد اين ادّعا، پرداختن صدرا به تأليف دو اثر گرانسنگِ او يعني تعليقات بر الهيات شفا و تعليقات بر شرح‏حكمة الاشراق است.

مرحوم درّي مي‏گويد: فصلي كه در امور عامّه تحت عنوان الحق ماهيته إنّيته باز شده عينا مقتبس از ديگران است.9 درحالي‏كه بايد توجه داشت كه صدرالمتألهين اين بحث را در دو جا آورده: يكي در امور عامّه و ديگري در الهيات بالمعني الأخص و محتواي قسمت اخير كاملاً ابداعي است، چرا كه مبتني بر اصول و مباني خاص اوست. يعني در اينجا اين مبحث، مبتني بر اصالت وجود است و دقيقا صدرا روياروي گذشتگان قرار مي‏گيرد. و جالب است كه مرحوم سبزواري در حاشيه بر اسفار تلاش مي‏كند تا از گذشتگان دفاع كند ولي به جايي نمي‏رسد.

افزون آنكه، صدرالمتألهين در بسياري موارد سعي مي‏كند نظرات سابقين را با نظريه خود منطبق سازد تا بهتر مورد قبول قرار گيرد.

البته صدرا براي پيشينيان احترام خاص قائل است و نسبت به آنان رعايت ادب بنحو خاص دارد. مثلا از ابن‏سينا با القاب بسيار بزرگ و رفيعي ياد مي‏كند نظير «شيخ فلاسفة الإسلام» و يا «فاضل الفلاسفه» و بعلت همان عظمتي كه براي ابن‏سينا قائل بوده است مي‏توان گفت يكي از بهترين آثار صدرا همان تعليقات بر شفا است. صدرا در اكثر مباحث سعي دارد از شيخ‏الرئيس رأي نقل كند و مورد نقد و بررسي قرار دهد. او در مبحث شوق هيولي به صورت مي‏نويسد:

و من بخاطر حفظ ادب نسبت به مشايخ خود در علوم، و اساتيدم در معرفت حقايق كه آنان همچون پدران روحاني و اجداد عقلاني من هستند و خود صاحب عقول مقدس و نفوس بلند مي‏باشند، به خود اجازه نمي‏دهم كه در مسائلي كه اشخاصي مانند شيخ‏الرئيس، (خداوند قدر و منزلت او را در هر دو عالم عقل و مثال بلند گرداند و شأن او را در درجات علميّه و عمليّه رفيع سازد) به ناتواني درك و دشواري معرفت آنها اعتراف كرده، به پژوهشگري و كشف حقيقت بپردازم.10

صدراالتألهين در اول تفسير سوره بقره از رساله النوروزيّه نظر شيخ را در مورد حروف مقطّعه قرآن بنحو مفصل با تعبير از وي به فاضل الفلاسفه نقل مي‏كند و آن را تأييد مي‏كند و بدان مبتهج است.11

ولي درعين‏حال در بسياري موارد با ابن‏سينا سخت مخالفت كرده و او را عاجز از وصول به‏حق دانسته است. در كتاب اسفار، ج9، مواردي از اين قبيل را صدرا احصاء كرده است و مي‏نويسد:

شگفتا هرگاه بحث ايشان (ابن‏سينا) مي‏رسد به‏تحقيق هويّات وجودي، بجز امور عامه و احكام شامله، ذهن او بكندي مي‏گرايد و ناتواني از او نمايان مي‏گردد. در بسياري موارد چنين شده است و از جمله موارد زير است:

1ـ او حركت در مقوله جوهر را ممتنع دانسته است.

2ـ او صور مفارقه افلاطوني را منكر شده است.

3ـ او اتحاد عاقل و معقول را منكر شده و نيز اتحاد نفس به عقل فعّال را قبول نكرده است.

4ـ ذهن او در امكان عشق هيولي به صورت كند شده، درحالي‏كه ما آن را ثابت كرده‏ايم.

5ـ او تبدّل صور عناصر به صورت واحده با كيفيت معتدل را منكر شده است.

6ـ او از اثبات حشر اجساد ناتوان شده است.

7ـ او اعتقاد راسخ به‏سرمديّت افلاك و كواكب و ازليّت آنها دارد.

8ـ بهمنيار از او سئوال كرده است: چرا بعضي قواي نفس مدرِك مي‏باشند و بعضي از آنها مدرِك نمي‏باشند، با وجود آنكه همه، قوايِ ذات واحده هستند؟ در جواب گفته است: من پاسخ آن را ندارم.

9ـ شخصي از او پرسيده است: آيا اگر نعمتهايي كه به ساير حيوانات و نباتات داده شده به انسانها داده مي‏شد، منت خداوند بيشتر نبود؟ در پاسخ گفته است: ايكاش (پاسخ اين سئوال را) مي‏دانستم!!

10ـ از او سئوال شده كه آيا بجز انسان ساير حيوانات علم بذات خويش دارند؟ و اگر چنين است، چه برهاني بر آن وجود دارد؟ او در جواب گفته است بايد فكر كنم؟

11ـ از او سئوال شده، اينكه گفته مي‏شود كه صور كليّه اگر عارض بر چيزي گردد، آن چيز عقل مي‏گردد اين امر عجيبي است!! (يعني چه؟)

در پاسخ گفته است معناي «مي‏گردد» آن نيست كه هم‏اكنون شده است، بلكه معناي آن اينستكه آن چنين دلالت مي‏كند و اين كلمه مجازا بكار رفته است.

12ـ در مكاتبه‏اي كه ميان او با بعضي از شاگردانش انجام گرفته و طي آن شاگرد درخصوص مسائلي از وي پرسيده، او پاسخ داده كه من اين مسائل را بررسي كردم و پاسخ بعضي را يافتم و پاسخ قانع كننده ارائه دادم و بعضي را به‏اشاره پاسخ دادم و شايد پاسخ بعضي را نيافتم.

13ـ ابن‏سينا موفق به اثبات تجرد قوه خياليه در انسان نشده و در بقاء نفوس ساده انساني بعد از مفارقت از بدن متحيّر گشته است.

14ـ او گمان مي‏كرده كه براي نفوس فلكيه، كمالي كه حالت انتظار داشته باشد، باقي نمانده است مگر در آسان‏ترين اهداف، و ميسرترين اعراض، كه عبارت است از نسبتهاي وضعيّه براي اجساد آنها.

15ـ او حركت در جوهر را محال دانسته است، درحالي‏كه او اعتراف كرده است كه نفس پس از تكامل و تجرد از بدن، عقل خواهد شد و نام نفس از او برداشته مي‏شود.

16ـ او معناي عقل بسيط را نشناخته است، و بگونه‏اي كه ما در جاي خود بيان كرده‏ايم دريافت ننموده است.

17ـ او صورت جوهريه مفارق را ابطال كرده و آن را به علم تفصيلي خداوند به اشياء احاله داده است.12

ملاصدرا پس از شمارش اين مطالب مي‏گويد:

اين مسائل و لغزشهاي مانند آنها همه و همه ناشي مي‏شود از عدم آگاهي به‏حقيقت وجود و احكام هويات وجوديه، و صرف وقت در علوم غيرضروري، مانند لغت، و دقائق حساب و فن رياضيات و موسيقي، و ورود در جزئيات معالجات در علم طب و داروهاي معجوني و غيرمعجوني، و شناخت احوال مُسكّن‏ها و مرهم‏ها و مُسهل‏ها، و معالجات زخم‏ها و جراحات و امثال آنها از علوم جزئيه‏اي كه خداوند براي هريك از اين رشته‏ها اهل آن را آفريده است، و رجال الهي را نشايد كه وقت خود را صرف در ورود به آنها نمايند.13

سپس ملاصدرا قطعه‏اي بعنوان شاهد از خود شيخ در پاسخ به يكي از شاگردانش نقل مي‏كند.

يكي از شاگردان شيخ براي او مي‏نويسد كه من با كمال تأسف يادداشتي از شما در سفر گم كرده‏ام و درخواست كرده كه شيخ مجددا براي او همان مطالب را بنگارد. شيخ (كه علي‏الظاهر گرفتار اموري غير از علوم الهي شده بوده) در پاسخ نوشته است:

آه!! آن شخص كه بتواند مجددا بنگارد كيست؟! كيست آن شخص كه بتواند از باطل خود را رهايي بخشد و بسوي حق رو آورد؟ از دنيا خود را برهاند و به آخرت روي آورد؟ از فضول‏ها به فضل روي آورد؟ (اسفا) اكنون كه چنگال‏هاي اجانب در من فرو رفته و نمي‏دانم چگونه از آنها رهايي يابم.14

ملاصدرا تأسف شيخ را در متن يادشده مربوط به محاصره شدن به علوم غير الهي دانسته و لذا در دنباله آن چنين مي‏آورد:

اگر قبول كنيم كه اين‏گونه مشغوليات كه مانع او شده‏اند، نه بر سبيل اراده و اختيار، بلكه اضطرارا و جبرا بر او تحميل شده باشد، باز جاي اين سئوال باقي است كه چه كسي در اين علوم جزئيه كه همه از قبيل صناعات و حرف مي‏باشند، چندين مجلّد مي‏نگارد؟ مگر نه اينستكه اشتغال شديد به اين علوم جزئيه و ورود در درياي بيكران آنها، حجاب از ديدن حق مي‏گردد، و نمي‏گذارد كه آدمي بر در سراي حق معتكف گردد تا انوار علم الهي براي او افاضه شود و احسان او به وي نائل شود؟15

اين جملات كاملا نشان‏دهنده اين امر است كه صدرا به عظمت و وقادي ذهن ابن‏سينا اذعان دارد ولي براي آنكه چنين ذهن وقادي را او در امور جزئيه‏اي كه مانع از اهتمام به علم الهي، كه غرض اصلي او بوده است، صرف كرده و صرف وقت در اين امور موجب ركود ذهني مي‏گردد، شِكوِه مي‏كند. و البته اين امر مورد تأييد خود ابن‏سينا نيز بوده است كه اولا در همين پاسخي كه به شاگردش داده و در متن فوق صدرا آن را آورده، تصديق كرده است و ثانيا در يك‏جا هم وقتي مي‏خواهد زكرياي رازي را پس از ردّ نظريات او در حيل‏المتنبئين سرزنش كند، مي‏گويد: آري از كسي كه مدتي از عمرش را در بالوعه و آزمايش ادرار صرف كرده است انتظاري بيش از اين نيست.

صدرا اين اعتراض را نسبت به شيخ نه‏تنها براي صرف وقت در پزشكي دارد بلكه در علم منطق نيز بيش از حد نياز معترض است. چون در حاشيه شفا مي‏گويد:

براي كسي كه در اين علوم (علوم الهي) سخن مي‏گويد، زشت است كه در ابواب ايساغوجي و امثال آن مدت زيادي صرف نمايد، ولي آنگاه كه به امور عظيمه و حقايق اسرار و انواري كه غايت نهايي جهان است، مي‏رسد كوتاهي كند، و نسبت به مطالب مهم آن اهمال نمايد و در بعضي مرتكب خطا گردد.16

در خاتمه سخن آرزومنديم همانگونه كه حكيم و فيلسوف والامقام معاصر آيت‏اللّه‏ فقيد مهدي حائري يزدي اشاره نمودند روش تحقيق اسلامي در مواجهه با افكار فلسفي احياء گردد تا روزبه‏روز شاهد شكوفايي هرچه بيشتر علوم عقلي و نظري در مراكز علمي باشيم زيرا تكاپوي تحقيق با حقيقت علم عجين شده است اما مهم رهيافت دانشمندان به مِتُد و روش صحيح تحقيق است.

1. تاريخ فلاسفه اسلام، مرتضي مدرسي چهاردهي.

14. همان، ص 120.

13. الاسفار الاربعة، ج 9، ص 120.

10. تفسير القرآن الكريم، صدرالدين شيرازي، ج 1، صص 215،216.

12. الاسفار الاربعة، ج 9، ص 119.

11. ر.ك: الاسفار الاربعة، ج 9، ص 109 ـ 120.

15. تعليقات الشفاء، صدرالدين‏شيرازي، ص176،اُفست‏مكتبة‏بيدارـ قم.

2. كنز الحكمة، ص 157،چاپ سال1316 شمسي.

3. كاوشهاي عقل نظري، مهدي حائري يزدي، صص كب ـ كج، چاپ دانشگاه تهران، سال1347.

4. كاوشهاي عقل نظري، مهدي حائي يزدي، صص كج ـ كو، چاپ دانشگاه تهران، سال 1347.

5. الاسفار الاربعة، صدرالدين شيرازي، ج 1، ص5.

6. الاسفار الاربعة، صدرالدين شيرازي، ج 1، ص 4.

7. فرهنگ ايران زمين، ج 13، ص 94.

8. اين اعتراض مرحوم درّي كه مي‏گويد صدرا عبارات منقوله در اين بحث را مغلوط نقل كرده نيز درست نمي‏باشد، زيرا همانگونه كه صدرا در اسفار تصريح نموده فاقد نسخه‏اي مصحح از كتاب المباحثات شيخ الرئيس بوده و عبارات آن را بواسطه المباحث المشرقية فخررازي نقل نموده كه خود آن نسخه نيز مغلوط بوده؛ پس صدرا در مقام تغليط عبارات نبوده تا بتوان بر او خورده گرفت. براي آگاهي بيشتر رجوع شود به: مقدمه محسن بيدارفر بر كتاب المباحثات شيخ الرئيس، ص8.

9. و انّي لاجل محافظتي علي التأدب بالنسبة الي مشايخي في العلوم و اساتيدي في معرفة الحقائق، الذين هم اشباه آبائي الروحانية و اجدادي العقلانية، من العقول القادسة و النفوس العاليه، لست اجد رخصة من نفسي في كشف الحقيقة فيما اعترف مثل شيخ الرئيس، عظّم اللّه‏ قدره في النشأتين العقلية والمثاليّة، ورفع شأنه في الدرجتين العلميّه والعملية بالعجز عن دركه والعسر في معرفته. الاسفارالاربعة، ج 2، ص 234.


/ 1