صدرالدين شيرازي مبتكر حكمت عرشي يا سيري در اصطلاحات صدرا
نويسنده: يانيس إِشُوتْس طبيعي است وقتي ميخواهيم خواننده روسي را با آرا و افكار يك فيلسوف و عارف نسبتا ناشناخته1 آشنا سازيم بايد بحث را با شرح اوليات فلسفه او شروع كنيم. و چون در عنوان اين مقاله صدرالدين را «مبتكر حكمت عرشي» معرفي كرديم جاي آن دارد كه به تحليل مفاهيم «حكمت» و «عرش» و «حكمت عرشي» بپردازيم. ميتوان گفت «حكمت» كه لفظ عربيست از جهت معني كما بيش با كلمه يوناني Sophia تطابق دارد. در فرهنگ لغات «حكمت» را «دانايي و درست كرداري» نيز تعريف كردهاند 2 ولي از جهت معني اصطلاحي بقول غياث الدين راميوري، مؤلف «غياث اللغات» حكمت نام علمي است كه در آن بحث ميشود از احوال اشياء موجودات خارجيه چنان كه در نفس الامر هست بقدر طاقت بشري و آن بر سه گونه است: طبيعي و رياضي والهي» 3. بطوريكه خواهيم ديد صدرا مسائل طبيعي و رياضي را فقط از جهت ربط و تعلق آنها به امور الهي مطرح ميكند نه بطور مستقل و موضوعي عليحده4 پس ظاهرا درست است كه حكمت او را حكمت الهي بناميم چون «حكمت الهي» علمي است كه در آن از اموري كه بوجود خارجي و تعقل هر دو محتاج نباشد بحث ميكند مانند باريتعالي و عقول» 5.شايد، بهتر باشد تعريف حكمت (حكمت الهي) را در تأليفات خود صدرا جستجو كنيم و ببينيم صدرا درباره حكمت چه ميگويد. در «مفاتيح الغيب» او چنين ميفرمايد: «قد حددت الحكمة بألفاظ مختلفة فقيل: هي معرفة الأشياء بحقايقها، و هذا اشارة الي أن إدراك الجزئيات لا كمال فيه لأنها إدراكات متغيره، فأما الإدراك الحقايق الماهيات، فإنّها باقية مصونة عن النسخ و التغيّر، و قيل هي الإتيان بالفعل الذي له عاقبة محمودة، و قيل: هي الاقتداء بالخالق تعالي في السياسة بقدر الطاقة البشرية و قيل: هي التشبه بالإله بقدر الطاقة البشرية و ذلك بأن يجتهد في أن ينزه علمه عن الجهل، و فعله عن الجور، وجوده عن البخل، و حلمه عن السفه»6.البته در اين نص كه صدرا اقوال حكماي پيشين را نقل كرده است، اگر نظرات شخصي او را جمع كنيم به حكمت گواهي چندان روشني نميدهد ولي ميتوانيم چند نكته مهم را از آن استخراج كنيم:اول: حكمت بايد با ادراك كلّيات اشياء (حقائق اصلي آنها) سرو كار داشته باشد نه با جزئيات چون ادراك Æ صدرا خود را از زمره «حكما و متألهين» شمرده است و شاگردان وپيروانش او را «صدرالمتألهين» ناميدهاندجزئيات شامل هيچ كمالي نيست (زيرا در «عرشيه» ميگويد: اعمال كسيكه فقط شامل جزئيات باشد، شايسته تحرّق در آتش جهنّم است و راه بسوي بهشت اعلي (يعني بهشت حقيقي عقلي) را فقط بواسطه معرفت كليّات ميتوان پيمود.دوم: حكمت، بجا آوردن و انجام دادن فعل نيك است كه عاقبت محموده دارد، و اينكه صدرا «فعل نيك» را كدام چيز ميداند خود مسئله پيچيدهايست، تحقيق آن بحثي طولاني را طلب ميكند كه در اينجا فقط بذكر نكته اول اكتفا ميكنيم و ميگوييم، پسنديدهترين فعل انسان نزد صدرا همان معرفت كليّات و يا معرفت حقتعالي و ذات و صفات و افعال اوست.سوم: حكمت، پيروي كردن از خالق و پروردگار در پاس داشتن مُلك و حكم راندن بر رعيّت باشد. و اين تعريف ظاهرا اغلب و اكثر با حكمت عملي و اقسام آن (سياست مدن، تدبير منزل تا اندازهاي تهذيب اخلاق) سرو كار دارد.چهارم: حكمت يعني شبيه و مانند شدن بخدابقدر طاقت بشري از جهات مختلف چون علم و فعل وجود و حلم. بطوريكه ميدانيم، صدرا خود را از زمره «حكما و متألهين» شمرده است و شاگردان و پيروانش او را «صدرالمتألهين» ناميدهاند اول ببينيم معني عبارت «حكيم متألّه» چيست؟ «غياث اللغات» ميگويد: «متألّهين به معني پرستش حق كنندگان و عبادت كنندگان حقتعالي و حكماي صاحب الاسلام7 باشد. ولي بايد بدانيم، كه فعل تألّه دو معني دارد، يكي «مثل خدا پرستيدن» (و يا «خدا دانستن») و ذكر «خدا شدن». اما در كنه و حقيقت خود اين معاني با يكديگر اختلاف ندارند. چون طبق قاعده اتحاد العاقل و المعقول كه صدرا آن را اثبات كرده است عاقل و معقول (و يا بگويم، پرستش كننده و پرستش شونده و عابد و معبود) از جهت وجود آنها يك چيز است و بعبارت ديگر انسان بقدر اتحاد خود با حقيقت و امثله و مظاهر حقتعالي قادر است حقيقت و امثله و مظاهر حق را بشناسد و پرستش كند (چون پرسش حقيقي حق چيزي جز تحقق او در جان خود نيست). در رساله «عرشيه» (اگر اشتباه نكنم) از كلمه «متألّهين» فقط يكبار استفاده شده است آنجا كه صدرا ميفرمايد: «ان اوهن الطّريق واضعف الحجج علي التوحيد طريقة بعض المتآخرين نسبوها الي ذوق بعض المتألّهين حاشاهم عن ذلك»8و ميبينيم تنها صفتي كه «متألهين» بدان توصيف شده، صفت «ذوق» است و بسبب اين توصيف ميتوان فرض كرد، كه كلمه «متألّهين» در متون صدرا كما بيش شباهت به عبارت «اهل ذوق» دارد. پس ميتوان گفت از نظر صدرا حكمت الهي نه تنها بر «حكم» و «نظر» و «علم حصولي» بلكه بر «ذوق» و «عرفان» و «علم حضوري» نيز مبتني ميباشد.در كتاب ديگري «المظاهر الالهيّة» صدرا بيانات دقيقتري درباره حكمت بدست ميدهد و از جمله ميفرمايد:«أنّ الحكمة الّتي هي معرفة ذات الحق الأوّل و مرتبة وجوده، و معرفة صفاته و أفعاله و أنّها كيف صدر منه الموجودات في البدء و العود، و معرفة النفس و قُوتَيها و مراتبها، و معرفة العقل الهيولاني ـ التي هي مجمع البحرين و ملتقي الإقليمين ـ و كيفية حال السعادة و الشقاوة و معرفة النفس، الموصلة الي الصعود من حضيض السافلين الي ذروة العالين التي هي مرقاة لمعاينة الجمال الاحدي و الفوز بالشهود السرمدي»9بطوريكه ميبينيم در مقدمه اين رساله او حكمت را چون «معرفت حق» و «معرفت نفس» تعريف ميكند و آنچه كه در نظر دارد، حكمت خاصه است شامل هم الهيّات به هر دو معني ـ اعم و اخص ـ و هم علم نفس و علم معاد، ولي شايد مهمتر از همه آن است كه صدرا اين حكمت را فقط «مرقاة» ـ يعني نردبان و در حكم پلكان نردبان ميداند. يعني حكمت وسيله است و از تهيه كنندگان و مهيئات شهود و معاينت بشمار ميرود و بعبارت ديگر، حكمت نزد صدرا شامل يك دسته (سيستم) رياضات علمي (و عملي) است كه نوعي از مقدمات براي فوز به مشاهده هميشگي معقولات و مقدّسات (حقائق اصلي اشياء) Æ از نظر صدرا حكمت الهي نه تنها بر «حكم» و «نظر» و «علم حصولي» بلكه بر «ذوق» و «عرفان» و «علم حضوري» نيز مبتني ميباشد.بشمار ميرود. در ادامه آن سخن صدرا ميگويد:«ليس المراد منها الحكمة المشهورة عند المتعلّقين بالمتفلسفين [بالفلسفه [المجازيّة، المتشبثّين بأذيال الأبحاث المقالية؛ بل المراد من الحكمة، الحكمة التي تستعد النفس بها للارتقاء إلي الملأ الأعلي و الغاية القصوي و هي عناية رّبانية و موهبة الهيّة لا يؤتي بها إلاّ من قبله ـ تعالي ـ كما قال: «يؤتي الحكمة من يشاء و من يؤت الحكمة فقد اوتي خيرا كثيرا». (البقرة، آية 269)»10و از اينجا معلوم ميشود، معني «حكمت» نزد صدرا به مَكسب كسب كننده و محصول محصّل منحصر نيست و اينهمه جهد و تلاش بيش از يك مقدمه براي دريافت حكمت حقيقي نيست و حتي ميتوان گفت صدرا بر قضاياي منطقي چندان تكيه نميكند و به معلومات حكمت رسمي نمينازد چون اينهمه را از مقدمات حصول حكمت حقيقي الهي بيشتر نميداند. آري! حكمت حقيقي چيزي صعبتر از آن است كه جمهور حكماء آن را «حكمت» ناميدهاند: «لا ينالها أحد من الخلق إلاّ بعد تجرده عن الدنيا و عن نفسه بالتقوي و الورع و الزهد الحقيقي و الانخراط في سلك المقرّبين و ملائكته و عباده الصالحين »11يعني كسيكه ميخواهد حكيم بشود بايد پيش از اين زاهد و ورِع و تقِي شود و نفس خود را نه تنها از اين دنيا بلكه از خود نفس نيز تجرد كند و اگر نه، كجا پيوند و اتحاد بين مقدسات مجرده و منطبعات ماديه انجام يابد و بوقوع پيوندد.
ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا
صلاح كار كجا و من خراب كجا
صلاح كار كجا و من خراب كجا
صلاح كار كجا و من خراب كجا
چهار قبّه بر زبر، هم چار زير
مانده زين چار اندرين دارالفرار
كِش دچار اركان بزير و زبر است
وين دواير حول نقطه همچو فرش
نقطهاي ميدانش، در مركز مقيم
كاندرو سلطان جان را منزل است19
عرش اعظم چون سويداي دل است
قلب انساني بود همچون سرير
گشت زان چار از در دارالقرار
قلب او مانند عرش انور است
آن دواير گشته دائر حول عرش
جسم كلّي گرچه باشد بس عظيم
عرش اعظم چون سويداي دل است
عرش اعظم چون سويداي دل است
هم به زيرش چار عنصر بر اثر
عرش چون دل در ميانه شبنمي است
سوي معلولات خود ريزد علل20
چون گذارد شبنم از نور ازل
عقل و نفس و طبع و حسش بر زبر
هر يكي زين دو چهار از عالمي است
چون گذارد شبنم از نور ازل
چون گذارد شبنم از نور ازل
سوي معلولات خود ريزد علل
چون گذارد شبنم از نور ازل
چون گذارد شبنم از نور ازل
چون گذارد شبنم از نور ازل
كاندرو باشد دو عالم را دو در
و آن در ديگر جهان را شد نسق21
همچو گردون يك درش باشد به حق
دل مگر عرش مجيد است اي پسر
همچو گردون يك درش باشد به حق
همچو گردون يك درش باشد به حق
چشم ديگر اندرين عالم به كار22
باشدش چشمي در آن عالم چهار
باشدش چشمي در آن عالم چهار
باشدش چشمي در آن عالم چهار
در ميان هر دو نشأة رابطه
مينگشتي هفت پرگار جهان23
گر نبودي مركز دل در ميان
دل چو برزخ در دو عالم واسطه
گر نبودي مركز دل در ميان
گر نبودي مركز دل در ميان
ظاهر و باطن ببيند بي لباس
مجمع النورش بود پاك از ضرر24
هر دو عالم بنگرد در يك نظر
مرد عارف با دو چشم حق شناس
هر دو عالم بنگرد در يك نظر
هر دو عالم بنگرد در يك نظر
1- طبق اطلاعاتي كه بنده در دست دارم، اولين ترجمه روسي آثار صدرا ترجمه رساله «الواردات القلبيّة» است كه در شمارههاي دوم و پنجم سال 2000 ميلادي در مجله انستيتوي خاورشناسي آكادمي علوم روسيه «خاور» چاپ شده است (كه مترجم اين رساله خود بنده ميباشم). مطابق بعضي اطلاعات گويا رساله «عرشية» نيز پيش از اين به زبان روسي ترجمه شده است
2- رجوع كنيد به: «غياث اللغات». جلد اوّل، ص 280 (چاپ دوشنبه، 1987 ميلادي).
3- همان
4- و اين خود يكي از خصوصيّات مهمّ حكمت اوست كه او را از فيلسوفان سابق مثل ابن سينا و شهاب الدين سهروردي و نصيرالدين طوسي متمايز ميكند. چون صدرا مسائل الهي را نسبت به مسائل طبيعي و رياضي خيلي مهمتردانسته و گويا بحث مفصّل طبيعيّات و رياضيّات را تضييع وقت دانسته و فقط تعليم اجمالي آنها را بطريق مقدمه براي بررسي الهيات لازم ميداند.
5- «غياث اللغات»، جلد اوّل، ص 280.
6- «مفاتيح الغيب» مع تعليقات للمولي علي النوري. مؤسسه التاريخ العربي بيروت الجزء الأول 1419 ه··ق / 1999 ميلادي. ص 215.
7- «غياث اللغات» چاپ دوشنبه، جلد دوّم، ص 228.
8- «عرشيه». چاپ غلامحسين آهني، اصفهان، 1341، ص222. عبارت «الحكماء المتألهين» پيش از صدرا شهاب الدين سهروردي بكار برده است. رجوع كنيد به: «كتاب المشارع و المطارحات» او ؛ المشرع السابع، فصل 6: «في سلوك الحكماء المتألّهين» ـ «مجموعه مصنفات شيخ الاشراق (چاپ دوم). جلد يكم، ص 500 ـ 505.
9- «المظاهر الالهيّة في اسرار العلوم الكماليّة» تصحيح و تحقيق و مقدمه سيّد محمد خامنهاي. تهران 1378، ص 7.
10- همان، ص 7 ـ 8.
11- همان، ص 8.
12- ناگفته نماند، صدرا شايد تنهافيلسوفي از جمله فيلسوفان ايراني است كه امور دين و تقوي و امور حكمت و فلسفه را بدان اندازه متحد ساخته است كه حتي زبان خاص او و اصطلاحات ويژهاي كه بكار ميبرد گواهي روشن از اين اتّحاد است و از اينرو وي بيشتر از ديگران شايسته است، او را «فيلسوف زاهد» و «حكيم تقي» بنماييم.
13-المظاهر الالهيّة، ص8.
14- «غياث اللغات» چاپ دوشنبه جلد دوم، ص 76.
15- صدر المتألهين محمد بن ابراهيم(ملاصدرا) ترجمه و تفسير «الشواهد الربوبية» به قلم استاد جواد مصلح. چاپ دوم. تهران، 1375، ص 422.
16- رجوع كنيد به: «المظاهر الالهية»، ص50.
17- اما بايد اعتراف كرد، اين حدس (درباره چگونگي اتصال عرشي اعظم به عالم مثال، و نتيجه اين اتصال) تا به اندازهاي مشكوك بنظر ميآيدو اين مسئله مبهم و پيچيده محتاج به تحقيقات بيشتري است كه حالا مجال آن را نداريم.
18- «المظاهر الالهية»، ص 97.
19- «مجموعه اشعار فيلسوف كبير صدرالدين شيرازي (ملاصدرا)، مقدمه و تصحيح محمد خواجوي. تهران، 1376، ص60.
20- همان . 21- همان. 22- همان. «عالم چهار» در مصرع اول ـ يعني چهار مجردات: عقل و نفس و طبع و حس. 23- مجموعه اشعار، ص61. 24- همان، ص 75. مقايسه كنيد: «الكامل المحقق من له عين صحيحة لها مجمع النورين فلا يعطل بصيرته عن إدراك النشئتين فيعرف سر العالمين» («الشواهد الربوبيّة»، تصحيح جلال الدين آشتياني، مشهد، 1349، ص 196).
25- استاد سيّد محمد خامنهاي در مقدمه خود در «المظاهر الالهيّة» چند نكته راجع به اين مسئله فرموده است («المظاهر»، ص 289،
26- «عرشيه، ص 223 ـ 224. مقايسه كنيد با «الواردات القلبيه»: [الولي الكامل] اذا رجع بالوجود الحقاني الموهوب الي الصحو، و عاد الي التفصيل بعد المحو، وسع صدره الحق و الخلق و انشرح، و قام بانباء الحقائق و العلوم و سمح، صار متوسطا بين التشبيه و التعطيل ناظرا بعين الجمع الي التفصيل» [ «الواردات القلبّية». تحقيق و تصحيح و ترجمه دكتر احمد شفيعيها. تهران 1358، ص 119].
27- «عرشيه»، ص 219.
28- «و هذا المسائل المرسومة في هذه الرّسالة الموهومة بالحكمة العرشية بعضها يندرج في آيات القرآن بالايمان باللّه و بعضها يندرج في العلم باليوم الآخر» («عرشيه»، ص 219).