مكتب جاودان خرد و نقد علم جديد
اعتراض به علم زدگي
5-1- سنّتگرايان به خودِ علم جديد (1) يعني مثلاً به خود فيزيك، شيمي، زيستشناسي، روانشناسي، و جامعهشناسي جديد، اعتراضي ندارند. اعتراض بزرگ آنان به علمپرستي يا علمزدگي (2) است، و منظور از علمپرستي يا علمزدگي اين است كه از علم جهانبيني بطلبيم يا به تعبيري ديگر، علم را جهانبيني كنيم، يعني اينكه بخواهيم به مَدَدِ علم تصويري كلّي و جامع از جهان هستي بسازيم. اما ظاهراً تجدّدگرايي به اين دو نوع محدوديّت علم جديد وقوف ندارد يا از اين محدوديّتها تغافل ميورزد، و بدينترتيب، از علم جديد جهانبينياي ساخته و پرداخته است كه اهّم ويژگيهاي آن عبارتنداز: 1) مشاهدهگروانه (3) و آزمايشگروانه (4) و تجربهگروانه (5) است، يعني، از لحاظ معرفتشناختي، يگانه راه وصول به معرفت حقيقي را مشاهده، آزمايش، و تجربهي حسّي ظاهري ميداند. 2) فقط قائل به عقل ابرازي، جزئي، و استدلالگر است (6) كه يگانه شأني كه دارد استدلال بر وفق قواعد منطق صوري است. اين عقل تنها هنري كه دارد اين است كه گزارههايي را كه حاصل مشاهده، آزمايش، و تجربهي حسّي ظاهرياند در غالب استدلالهاي منتجِ منطقي بريزد و نتايج جديدي ارائه كند. 3) مادّيگروانه (7) است، يعني، از لحاظ وجودشناختي، به عوالمي غير از عالم مادّه و مادّيات نيست. اين موضع وجودشناختي، البته، نتيجهي گريزناپذير دو ويژگي قبلي است، چون اگر بنا، بر اين باشد كه فقط از راه مشاهده، آزمايش، و تجربهي حسّي ظاهري بتوان به معرفت حقيقي دست يافت و عقل نيز كاري جز سروسامان دادن به موادّ خامي كه از آن راه به دست آمده است نداشته باشد، طبعاً، به تدريج آنچه قابل مشاهده، آزمايش، و تجربه است با «واقعي» و «موجود» يكسان و معادل گرفته ميشود و لازمهي اين معادله هم چيزي نيست جر اين عقيده كه آنچه قابل مشاهده، آزمايش، و تجربه نيست موجود نيست. 4) در باب وجود خدا، موضع انكار (8) يا الااقل، لاادريگري (9) دارد. انكار خدا موضعي است (به نظر سنّتگرايان) آتشين و پرجوش و خروش، احمقانه، و لجوجانه و متعصّبانه، و حال آنكه لاادريگري، برخلاف آن، خونسردانه، زيركانه، و اهل تظاهر به شرح صدرو بيتعصّبي است، اما مهم اين است كه اين دو موضع، در مقام عمل، يكياند. 5) انسانگروانه (10) است، يعني خدمت به انسان نخستين و يگانه هدف آن است و به عبارت ديگر، انسانيّت را در جايگاهي مينشاند كه گويي همه چيز و همه كار بايد در خدمت آن باشد. (و اين جايگاهي است كه، چنانكه بعداً خواهم گفت، به نظر سنّتگرايان اختصاص به خدا دارد). 6) فردگروانه (11) است، يعني همهي همّ و غمّش حفظ حقوق، تضمين استقلال، و افزايش رشد فرد انساني است. 7) برابريطلبانه (12) است، يعني معتقد است كه همهي انسانها برابرند و بايد، از حيث آزاديها، حقوق، حرمت، مقبوليّت، فرصتها و مجالها و...، با آنان معاملهي واحدي كرد، فارغ از اينكه چه نژاد، جنسيّت، دين و مذهب، تواناييهاي بدني، ذهني، روحي، و معنوياي دارند. 8) آزادانديشانه (13) است، يعني مخالف هرگونه تعبّد نسبت به هر شخصي است، هيچ كس را فوق سؤال و چون و چرا نميداند، و از همه مطالبهي دليل و برهان ميكند. 9) شديداً عاطفهگرا (14) ست، يعني احساسات و عواطف را منشأ همهي افعال اخلاقي و يگانه داور خوبي و بدي و درستي و نادرستي اخلاقي ميداند. 10) قائل به پيشرفت (15) است، يعني به پيشرفت مستمرّ و بيوقفهي جامعه و نوع بشري معتقد است. 11) و سنّتستيز (16) است. نكتهي ديگري كه مورد تأييد و تأكيد سنّتگرايان است اين است كه چون، به هنگام مرگ، نفس آدمي از جميع مايملك دنيوي خودش جدا ميشود، اگر، به تعبيري، مأوا و موطني براي خود تدارك نكرده باشد كارش زار است و نبايد فراموش كرد كه مايملك دنيوياي كه بر اثر مرگ از دسترس و اختيار انسان بيرون ميشود، ازجمله، شامل همهي ادراكات حسّي، همهي دستاوردهاي عقل استدلالگر، همهي علوم اكتسابي، همهي معارف حصولي و قيل و قالي، و كلّ علم تجربي جديد و نتايج و آثار اين جهاني آن هم ميشود، همه بايد بميريم و مرگ چيزي را در دسترس ما باقي نميگذارد، مگر يك چيز را -و اين مهم است- و آن همان بصائر شهودي ماست كه علم سنّتي بر آن مبتني است. همهي آن ادراكات و علوم و معارف ديگر مثل جسم و بدن مايند، از اين حيث كه، در عين حال كه آلات و ابزار عملاند ، حجابهايياند كه آن بصيرتهاي شهودياي را كه تنها چيزهايياند كه ما با خود ميبريم موقتاً دست خوش ابهام و تاريكي ميكنند. 1. Modern science 2. Scientism 3. Observationalhstic 4. Experimentalistic 5. Empiricistic 6. Rationalism 7. materialistic 8. Atheism 9. Agnosticism 10. Humanistic 11. Individualistic 12. Egalitarianistic 13. Free- Thinking 14. Sentimentalistic 15. Progressionistic 16. Anti- Traditional