مهدويت از ديدگاه دينپژوهان و اسلامشنا سا ن غربى -1
اشاره
آنچه در پى مىآيد ترجمهاى است از مقالهى Messianism (مهدويت) كه در دائرة المعارف دين جلد 9 صفحه 469 الى 481 ويراسته ميرچا الياده توسط شركت انتشاراتى مك ميلان نيويورك آمريكا در سال 1987 به چاپ رسيده است . طبيعتا ديدگاه دانشمندان و دينشناسان غربى نسبتبه ويژگىهاى حضرت مهدى (عج) تا حدود زيادى متاثر از متون و شخصيتهايى است كه با جايگاه عصمت، مبانى غيبت، تاريخ زندگى ايشان و به طور كلى ديدگاه شيعهى دوازده امامى نسبتبه آن حضرت، آشنايى كاملى نداشتهاند، همچنان كه در قسمت كتابشناسى اين مقاله ملاحظه مىشود، در اكثر برداشتها كتب غيراصلى و دست دوم، ملاك قضاوت بودهاند و نويسندهى بخش سوم مقاله (مهدويت در اسلام) در ابتداى كتابشناسى خود تذكر مىدهد كه هيچ مطالعهى جامعى را در خصوص كل موضوعات مربوط به حضرت مهدى (عج) و نهضتهاى تاريخى نيافته، تنها دو كتاب را مىتواند به عنوان منابعى مهم در خصوص ظهور اوليه، سابقه و توسعه ديدگاه حضرت مهدى (عج) در نهضتهاى شيعه، معرفى نمايد . اول، كتاب «آغاز مهدويت» اثر ژان اولاف بليج فلدت و دوم، كتاب «مهدويت در اسلام: ايده مهدى در شيعه دوازده امامى» اثر عبدالعزيز ساشادينا . واضح است كه منظور اصلى از ترجمه اين مقاله و ساير مقالاتى كه در دائرة المعارفهاى معتبر غربى در مورد حضرت مهدى (عج) به قلم بزرگترين دينشناسان و اسلام شناسان غربى نگارش يافته، صرفا آشنايى با ديدگاه و نگرش آنان نسبتبه آن وجود عزيز است نه تاييد كامل عقايد و كج فكرىهاى آن دانشمندان، لذا ترجمه اين نوع مقالات مىتواند زمينهاى براى شناخت هر چه دقيقتر عقايد بزرگان شيعهشناسى غرب در مورد حضرت فراهم آورد تا اين شناخت، خود مبنايى براى تبليغ صحيح و شناساندن شخصيتحقيقى آن امام عزيز به مردم و انديشمندان ديار غرب باشد . ان شاء الله . (مترجم) اين نوشتار، مشتمل بر سه مقاله است: 1) نگاه اجمالى 2) مسيحا باورى در دين يهود 3) مهدويت در اسلام مقاله اول مرورى بين فرهنگى بر مفهوم و عقيدهى مسيحا باورى در اديان مختلف، به ويژه در مسيحيت، ارائه مىنمايد . دو مقالهى بعدى به مسيحا باورى در سنتيهود و [مهدويت در] اسلام مىپردازند . 1) نگاه اجمالى
واژه مسيحا باورى از كلمه مسيح گرفته شده كه ترجمهى واژهى عبرى mashiah (تدهين شده) است و در اصل به پادشاهى دلالت مىكرد كه سلطنت او با مراسم مسح با روغن، مقدس اعلام مىشد . در كتب مقدس يهود (كتب عهد عتيق)، mashiah هميشه براى اشاره به پادشاه وقت اسرائيل به كار رفته است: در مورد طالوت نبى (باب 12 آيات 3 - 5 و باب 24 آيات 7 - 11)، داوود نبى (باب 19، آيات 22 - 21)، سليمان نبى (كتاب وقايع ايام 2 . باب 6، آيه 42)، يا پادشاه به طور كلى (كتاب مزامير: باب 2، آيه 2; باب 18، آيه 50; باب 20، آيه 6; باب 28، آيه 8; باب 9، آيه 84; باب 38، آيه 89; باب 51، آيه 89، باب 17، آيه 132). اما در دورهى بين دو عهد، اين واژه به پادشاه آينده اطلاق مىشد كه انتظار مىرفت پادشاهى اسرائيل را اصلاح كند و مردم را از شر تمام شياطين نجات دهد در عين حال، اگر چه در پيشگويىهاى پيامبران در خصوص پادشاه آرمانى آينده، از واژهى مسيح استفاده نشده است، اما آنها را از زمرهى از همين نوع پيشبينىهاى مربوط به معادشناسى تلقى كردهاند . اين متون عبارتند از كتاب اشعياى نبى باب 9، آيات 1 - 6; باب 11، آيات 1 - 9; كتاب ميكاه نبى باب 5 آيات 2 - 6، كتاب زكرياى نبى باب 9، آيه 9، و برخى از مزامير «شاهانه» مانند كتاب مزامير داود باب 2، 72 و 110 . سابقه اين مفهوم اخير در مكاتب سلطنتى خاور نزديك باستانى يافت مىشود كه در آن پادشاه نقش ناجى مردم خود را ايفا مىكرد و انتظار مىرفت كه هر پادشاه جديد حاصلخيزى، ثروت، آزادى، صلح و سعادت را براى سرزمين خود به ارمغان آورد . نمونههاى آن را مىتوان هم در مصر و هم در بين النهرين يافت . دانشمند فرانسوى، ادوارد دورم (1) در كتاب خود تحت عنوان (1910) برخى از متونى را ذكر كرده است كه چنين انتظاراتى را تحت عنوان «پادشاه مسيح» مطرح كردهاند [. همچنين مراجعه كنيد به: پادشاهى، مقالهاى در بارهى پادشاهى در سرزمين مديترانهى باستانى] . يهوديت: در يهوديت مربوط به دورهى بين دو عهد، اميدهاى مربوط به مسيح موعود در دو جهتشكل گرفت . يكى از آنها ملى و سياسى بود كه در مزامير منسوب (2) به سليمان (بابهاى 17 و 18) با بيشترين وضوح مطرح شده است . در اينجا اين مسيح ملى، فرزند داوود است . او با خرد و عدل حكومتخواهد كرد; قدرتهاى بزرگ جهان را شكستخواهد داد، مردم خود را از قيد كومتبيگانه رها خواهد ساخت و سلطنتى جهانى وضع خواهد كرد كه در آن مردم در صلح و سعادت زندگى خواهند كرد . همين آرمان شاهانه در توصيف حكومتشمعون در كتاب اول مكابيان (3) باب 14، آيه 3; مطرح شده كه بيانگر پيشگويىهاى كتب عهد عتيق در مورد مسيح موعود است . برخى اسناد جعلى، به ويژه وصيتنامه ليواى (4) ، از مسيح كشيش نيز سخن مىگويند كه قرار است صلح و علم خداوند را براى مردم خود و جهان به ارمغان آورد . امت قمران (5) حتى منتظر دو فرد تدهين شده بودند، يك كشيش و يك پادشاه، اما اطلاع زيادى از وظايف آنها در دست نيست . مسير دوم اين شكلگيرى مهمتر از همه در كتاب حبشى زبان مكاشفات خنوخ نبى (كتاب اول خنوخ) و در كتاب دوم اسدرا (6) (كه كتاب چهارم عزرا هم ناميده مىشود) يافت مىشود . تمركز اصلى آن بر عبارت پسر انسان است . اين عبارت در عهد عتيق عمدتا جهت اشاره به انسان (كتاب مزامير داود باب 8، آيه 5; باب 80، آيه 18; [نسخه انگليسى باب 80، آيه 17] و چندين بار هتخطاب به پيامبر، در كتاب فر قيال نبى) به كار رفته است . در رؤيائى كه در كتاب دانيال باب 7، ثبتشده است، اين عبارت در آيه 13 براى اشاره به «موجودى شبيه انسان» به كار رفته كه برخلاف چهار حيوان معمول، مظهر چهار قدرت بزرگ در جهان قديم است و بر نقش مهم اسرائيل در روز قيامت دلالت مىكند . در كتب مكاشفات مذكور، پسر انسان شخصيتى غيرمادى، كمابيش الهى و ازلى است كه در حال حاضر در بهشت پنهان است . وى در آخرالزمان، ظاهر مىشود تا در باب رستاخيز مردگان در ميان جهانيان قضاوت كند . مؤمنين از سلطهى شياطين رها مىشوند و او براى هميشه در صلح و عدالتبر جهان حكومتخواهد كرد . در اين كتب اغلب از او به عنوان «شخص برگزيده» ياد شده، تنها گاهى «شخص تدهين شده» ، يعنى مسيح موعود، ناميده مىشود . آشكار است كه تفسير سورهى 13 باب 7 كتاب دانيال، «پسر انسان» را به يك شخص اطلاق مىكند نه چيزى كه مورد مقايسه قرار گيرد . مشكل در اينجاست كه تا چه حد اين متون به قبل از مسيحيت تعلق دارند . كتاب دوم اسدرا قطعا بعد از سقوط بيت المقدس در سال 70 ميلادى نوشته شده است و بخشهايى از كتاب اول خنوخ كه در آن اشاراتى به پسر انسان شده، در لابلاى قسمتهاى آرامى (7) زبان همان نوشتهاى كه در قمران يافتشده، وجود ندارد . از سوى ديگر، به نظر مىرسد عهد جديد همين تفسير سوره 13، باب 7، كتاب دانيال را مفروض گرفته است . مسيحيت:
مسيحيت اوليه بسيارى از نظرات يهوديت را در خصوص مسيح موعود پذيرفته، آنها را در مورد عيسى مسيح به كار مىبرد . مسيح موعود در زبان يونانى به Christos ، يعنى مسيح، ترجمه شده است، بدين وسيله عيسى مسيح را با اميدهاى مسيحايى يهوديتيكسان تلقى كرده است . انجيل متى تفسير اين عبارت را در كتاب اشعياى نبى باب 9، آيه 1 (نسخه انگليسى باب 9، آيه 2) كسانى كه در تاريكى راه مىپيمايند، شاهد نور عظيم خواهند بود ، در عيسى مسيح متحقق دانسته است (انجيل متى باب 4، آيات 14 - 18). نقل شده كه كتاب ميكاه نبى باب 5، آيه 1 (نسخهى انگليسى باب 5 آيه 2) تاييد مىكند كه مسيح در بيت اللحم به دنيا مىآيد (انجيل متى باب 2، آيه 6). آيه 9 از باب 9 كتاب زكرياى نبى به عنوان پيش بينى ورود عيسى مسيح به بيت المقدس تفسير شده است (انجيل متى باب 21، آيه 5) و اگر داستانى كه انجيل متى روايت كرده صحيح باشد، به معنى آن است كه عيسى مسيح خواسته استخود را مسيح موعود معرفى كند . آيه 7 باب 2 مزامير ( تو پسر من هستى ) در ارتباط با غسل تعميد عيسى مسيح نقل شده يا حداقل تلويحا به آن اشاره دارد (انجيل متى، باب 3، آيه 17; انجيل مرقس باب 1، آيه 11; انجيل لوقا باب 3، آيه 22). (اما مسيح موعود در يهوديت پسر خدا تلقى نمىشد) . از كتاب مزامير داود باب 110، آيه 1 براى اثبات اين امر استفاده مىشود كه مسيح موعود نمىتواند پسر داوود باشد (انجيل متى باب 22، آيه 44) ; بخشهاى ديگر باب 10 مزامير داود مؤيد تفسير باب 5، 6 و 7 كتاب عبدانيان است . اما عهد جديد، مسيحا باورى سياسى مذكور در مزامير سليمان را رد مىكند . عيسى مسيح از قبول پادشاهى خوددارى كرد (انجيل يوحنا، باب 6، آيه 15) ; او در برابر پيلات (8) اعلام كرد: پادشاهى من متعلق به اين جهان نيست (انجيل يوحنا باب 18، آيه 26). با وجود اين او را متهم نمودند كه ادعاى پادشاهى يهودرا نموده است (انجيل يوحنا باب 19، آيه 19). با اين حال، اگر چه عهد جديد تصريح مىكند مسيح موعود پسر خداست، اما از عنوان پسر انسان نيز استفاده مىكند . طبق اناجيل، عيسى مسيح اين عبارت را در مورد خود به كار مىبرد كه در چند مورد احتمالا فقط به معنى انسان يا اين بشر بوده است (انجيل مرقس باب 2، آيه 10، انجيل متى باب 11، آيه 8، و نظير آن; انجيل متى باب 8، آيه 20 و نظير آن). در چند متن به آمدن پسر انسان در آخر الزمان اشاره شده است (انجيل متى باب 24، آيه 27; باب 24، آيه 37; انجيل لوقا باب 18، آيه 18; باب 18، آيه 23; باب 18، آيه 69; انجيل متى باب 10، آيه 23; انجيل مرقس باب 13، آيه 26) ; اينها حاكى از همان تفسير دانيال باب 7، آيه 13 كتاب د انيال نبى هستند كه در كتاب اول خنوخ و كتاب دوم اسدرا نيز آمده است اما حاوى عنصر ديگرى هم هستند كه به موجب آن، عيسى مسيح است كه براى بار دوم به عنوان قاضى جهانيان باز مىگردد . گروه سوم منابع مطرح كننده پسر انسان ، اشارهاى تلويحى به رنج و مرگ مسيح دارند كه گاه احياى او را نيز مطرح مىكنند (انجيل مرقس باب 8، آيه 31; باب 9، آيه 9; باب 9، آيه 31; باب 10، آيه 33; باب 14، آيه 21; باب 14، آيه 21; باب 14، آيه 41; انجيل لوقا باب 22، آيه 48 و غيره). اين آيات، ديدگاه رنج مسيح را مطرح مىكنند كه در مسيحا باورى يهود كاملا ناشناخته نيست اما هرگز ارتباطى به پسر انسان ندارد .(اگر پسر انسان يهود، گاه بندهى خدا توصيف شده باشد فصل مربوط به رنجبنده، در كتاب اشعياى نبى باب 53 هرگز در مورد او صدق نمىكند) . در انجيا يوحنا، پسر انسان در بيشتر موارد خدائى است كه به صورت پادشاه و قاضى توصيف شده، و ضمنا موجودى ازلى در بهشت نيز تلقى مىشود .(انجيل يوحنا باب 1، آيه 51; باب 3، آيه 23; باب 8، آيه 28) ; كتاب عبرانيان باب 2، آيات 6 - 8 باب 8 مزامير داود را، كه در آن پسر انسان در اصل به معنى انسان بوده، اشاره به عيسى مسيح مىداند، در نتيجه مفهومى معاد شناختى به اين عبارت مىبخشد . با يكسان تلقى كردن بندهى رنجديده در كتاب اشعياى نبى باب 53 با عيسى مسيح، ويژگى جديدى در مسيحا باورى عهد جديد مطرح شد . در انجيل مرقس باب 9، آيه 12 آمده است كه در بارهى پسر انسان نوشتهاند كه بايد رنجهاى فراوانى را متحمل گردد و به گونهاى تحقيرآميز با او رفتار شود (مقايسه كنيد با كتاب اشعياى نبى باب 53، آيه 3). كتاب اعمال رسولان باب 8، آيه 32; مصداق آيات 7 - 8 باب 53 كتاب اشعياى نبى را صريحا عيسى مسيح مىداند، و در كتاب اول پطرس باب 2، آيات 22 - 24 ذكر شده يا اشاره شده كه بخشهايى از كتاب اشعياى نبى باب 53 به او اشاره دارند . به نظر مىرسد كه اين يكسانانگارى، خلقت آغازين عيسى مسيح (يا احتمالا ظهور كليساى اوليه) باشد . بنابراين، مسيحشناسى عهد جديد از ويژگيهاى بسيار فراوانى بهره مىگيرد كه بر گرفته از مسيحا باورى يهود است . در عين حال، بعد جديدى را هم به آن مىافزايد و آن، اين ديدگاه است كه اگر چه مسيح قبلا به شخصه اميدهاى مسيحا باورى را تحقق بخشيده است، اما قرار است كه باز گردد تا اين اميدها را به تحقق نهايىشان برساند . مسيحا باورى (مهدويت) در اسلام . عقايدى مشابه بازگشت مجدد مسيح را مىتوان در اسلام نيز يافت، كه احتمالا ناشى از تاثير مسيحيت است . اگر چه قرآن خداوند را قاضى روز قيامت مىداند، روايات اسلامى پس از آن، حوادث مقدماتى خاصى را قبل از آن روز معرفى مىكند . نقل شده كه محمد گفته است اگر فقط يك روز از عمر جهان باقى مانده باشد به قدرى طولانى مىشود كه فرمانروايى از اهل بيت پيامبر بتواند تمام دشمنان اسلام را نابود كند . اين فرمانروا مهدى نام دارد، يعنى كسى كه به حق هدايتشده است . روايات ديگر مىگويند او جهان را پرا از عدل و داد مىكند همان گونه كه در حال حاضر پر از گناه است كه انعكاس واضح مكتب سلطنتى قديم است . برخى مهدى را همان مسيح (به عربى، عيسى) مىدانند كه قرار استبا ظهور خود قبل از آخر زمان، دجال (فريبكار)، مسيحاى دورغين يا ضد مسيح را نابود كند . اين روايات به وسيلهى بنيانگذاران سلسله حاكمان جديد و ساير رهبران سياسى يا مذهبى و به ويژه در ميان شيعه، به كار گرفته شدهاند . آخرين نمونهى آن رهبر شورشيان، محمد احمد سودانى بود كه از سال 1883 به طور موقت نفوذ انگلستان بر اين منطقه را از بين برد . نهضتهاى بومى پرستگرا (9) . به دلايلى مفهوم مسيح باورى براى توصيف چند فرقه بومىپرست در نقاط مختلف جهان كه در پى نزاع بين مسيحيت استعمارگر و اديان بومى به وجود آمدهاند، به كار رفته است . اما به پيروى از ويتوريو لانترتارى (10) (1965)، بايد بين نهضتهاى مسيحا باورى و نهضتهاى پيامبران تمايز قائل شد . او مىگويد عيسى ناجى منتظر است و پيامبر كسى است كه آمدن كسى را كه قرار استبيايد اعلام كند . خود پيامبر پس از رحلت مىتواند مسيحا باشد و انتظار رود كه به عنوان يك ناجى باز گردد، يا اينكه، خود پيامبر با استناد به يك اسطورهى مسيحايى سابق، خود را پيامبر مسيحا اعلام كند (پاورقى ص 242). نمونهى اين گونه نهضتها در تمام نقاط بومى جهان مشهود است . در همين قرن شانزدهم، امواج پى در پى قبايل توپى (11) در برزيل، در جستجوى سرزمين بدون شيطان كه مبتنى بر مسيحا باورى بود، به ساحل بائيا (12) رفتند . گفته شده مهاجرت ديگرى از اين قبيل براى يافتن سرزمين ابديت و آرامش جاودانى منجر به ظهور عقيدهى الدورادو (13) در بين مردم اسپانيا گرديده است . مهاجرتهاى مشابهى در قرنهاى بعد به رهبرى نوعى پيامبر رخ داده كه به عنوان خداى انسان گونه (14) يا نيمه خدا (15) توصيف شده و منظور از آن جادوگران قبايل بومى است كه براى بوميان، رهبران مذهبى و صور تناسخ يافتهى قهرمانان بزرگ اسطورهاى در سنتبومى و اعلام كنندگان دوران تجديد تلقى مىشدند . نهضت رقص ارواح در غرب امريكا در سال 1869 به وسيلهى فردى به نام وودزيواب (16) شكل گرفت، او رؤياهايى مىديد كه از طريق آن روح بزرگ اعلام مىكرد به زودى فاجعهى بزرگى كل جهان را مىلرزاند و سفيدپوستان را نابود مىكند، سرخپوستان زنده مىشوند و روح بزرگ در دورانى بهشتى بين آنها زندگى مىكند . پسر وودزيواب، واوكا (17) (جان ويلسون (18) )، در سال 1892 روابطى با مورمونها برقرار كرد و آنها او را مسيحاى سرخپوستان و پسر خدا تلقى كردند . در منطقهى كنگو در افريقا، سيمون كيمبانگو (19) ، كه در هئيت مبلغان باپيتستبريتا ينا (20) پرورش يافته بود، در سال 1921 به عنوان پيامبر، بر مردم خود ظهور كرد . تبليغ او آميختهاى از عناصر مسيحى و بومى بود . او بركنارى قريب الوقوع حاكمان بيگانه، روش زندگى جديد براى آفريقائيان و آمدن عصر طلايى را پيشبينى نمود . او و جانشينش، آندره ماتسوا (21) ، هر دو تصور مىكردند كه پس از مرگ به عنوان ناجى مردم خود باز مىگردند . چندين نهضت مشابه ديگر از اين قبيل در ساير نقاط افريقا معروف است . و اوايل قرن بيستم، ملانزى و گينه نو شاهد ظهور آئينهايى معروف به آيينهاى دينى كشتىهاى بارى بودند . عقيدهى رايج در ميان تمام آنها اين بود كه يك كشتى غربى (يا حتى هواپيما)، با سرنشينان سفيد پوست، از راه خواهد رسيد و براى بوميان ثروت به همراه خواهد آورد، همزمان با آن مردگان زنده مىشوند و دوران شادى به دنبال آن خواهد آمد . برخى پيامبران اين فرقهها صورت تناسخ يافتهى ارواح تلقى مىشدند [. همچنين مراجعه كنيد به مدخل: . [ Cargo Cults به نظر مىرسد تمام اين جنبشها در بين افراد تحتستم شكل گرفته، بيانگر آرزوى آنها براى آزادى و شرايط بهتر زندگى است . شرايطى كه مسيحيت در آن ظهور كرد قطعا، تا حدودى به همين شكل بوده است [. به مدخلهاى منجىگرايى و احياء و تجديد نيز مراجعه كنيد . (22) ]
كتاب شناسى
اثر قابل قبول در خصوص اوايل مسيحاباورى در يهوديت، كار زيگموند مونيكل (23) تحت عنوان او كه مىآيد (آكسفورد، 1956) است . كار خلاصهتر كه در عين حال شامل متون مصرى و بين النهرين است و در اين مقاله نيز به آن اشاره شده، كتاب اينجانب تحت عنوان مسيحا در عهد عتيق (لندن، 1956) است . مقالهى كارستن كولپه (24) تحت عنوان Huios Tou Anthropou ، در فرهنگ خداشناسى عهد جديد، ويرايش گرهارد كتيل (25) (گرند رپيدز: ميك، 1972)، مسالهى پسر انسان را به خوبى مطرح مىكند . به اثر رولين كرن (26) تحت عنوان Vorfragen zur Christologic ، جلد 3 Tubingen ) ، 1982 - 1978) و پسر انسان: تفسير و تاثير دانيال (لندن، 1979) اثر موريس كيسى (27) نيز مراجعه كنيد . مهدويت در اسلام اخيرا توسط اثر حوا لازواروس - يافه (28) در كتاب وى به نام برخى از ابعاد دينى اسلام (ليدن، 1981)، صص 48 - 57، و نيز در مهدويت نخستين (ليدن، 1985) اثر ژان اولاف بليچ فلدت (29) مورد بحث قرار گرفته است . در زمينهى اسلام، به مقالهى اينجانب تحت عنوان «برخى ابعاد دينى خلافت» ، در كتاب سلطنت مقدس (ليدن، 1959) نيز مراجعه كنيد . ادگار بلاشه برخى مشاهدات اوليه را در rodoxiemusulmane پ te پ he پ Lemessianismedonsl پاريس، 1903) ارائه مىكند . بررسى جامع نهضتهاى منجىگرا را مىتوان در اديان ستمديده (نيويورك، 1965) اثر ويتوريو لانترنارى يافت . اثر لانترنارى حاوى كتابشناسى خوبى است . (30) 1. Edourd Dhorme 2. Pesudepigraphic
= Psuedepigrapha بخشى از كتاب مقدس كه جزو عهد عتيق منظور شده ولى از كتب رسمى آسمانى و مورد قبول پروتستانها نيست; مثل كتاب امثل سليمان و غيره . نوشتههاى مشكوك عهد عتيق كه به بعضى از انبياء منسوب است اما صحت اين انتساب معلوم نيست .(مترجم - واژهنامهى اديان، دكتر گواهى). 3. = Maccabees لقب خانوادهاى از ميهنپرستان يهود كه در زمان حكومت آنتوكيوس چهارم عليه سلطهى يونانيان قيام كردند و يهوديه را از سلطهى بيگانگان آزاد ساختند (مترجم - واژهنامهى اديان). 4. = Levi پسر سوم حضرت يعقوب نبى وجد لاويانها (مترجم - همان). 5. Qumran 6) تلفظ لاتين و يوناين عزراء (مترجم). 7. = Aramaic زبان آرامى (يكى از زبانهاى سامى ثمالى كه حضرت عيسى و پيروانش به آن تكلم مىكردند و زبان كشور كهن آرام و سرزمينهاى مجاور آن بود) [. مترجم ]. 8. Pilate 9. Nativistic Movements 10. Vittorio Lanternari 11. Tupi 12 = Bahia ايالتساحلى واقع در شرق برزيل [مترجم ]. 13. El Dorado 14. Man - God 15. Demi - God 16. Wodziwob 17. Woroka 18. John Wilson 19. Simon Kimbangu 20. British Baptist Mission 21. Andre Matswa 22. Millenarianismand Revivaland Renewal 23. Sigmund Mowinckel 24. Carsten Colpe 25. Gerhard Kiule 26. Rollin Kearn 27. Maurice Casey 28. Havalazarus - Yafeh 29. Jan - Olaf Bliche - Feldt 30. نويسنده: هلمه رينگ گرن.