مهدى منتظر(ع) و پايان سير تاريخ ظهور
قسمت دوم
نشانههاى ظهور
احاديثى كه از نشانههاى ظهور مهدى سخن مىگويد، چه در كتب شيعه و چه سنى، غالبا درباره دو موضوع بحث مىكند: 1. حوادث مستقل و جداگانهاى كه رخ خواهد داد؛ 2. وضع اجتماعى و سياسى و تكنولوژى (فناورى) كه جهان، پيش از ظهور دارد. به عبارت ديگر، وضع دنياى سياست و اجتماع و فناورى پيش از ظهور را براى ما ترسيم مىكند. در مورد رويكرد دوم، هر كه درباره نشانههاى ظهور پژوهش كند، درمىيابد كه جهان كنونى، از هر وقت ديگرى، به زمان ظهور نزديكتر است. از جنبه تكنولوژى، احاديث از جهانى سخن مىگويند كه در آن هواپيماهايى است كه مسافران را از كشورى به كشور ديگر مىبرند و ايستگاههاى راديويى به تعداد مردم دنيا وجود دارد كه مىتواند خبر را در آن واحد، براى تمامى دنيا پخش كند و تلفنهاى تصويرى هست و هر كه در مشرق است، صداى برادرش را در مغرب مىشنود و چهره او را مىبيند و رايانههاى دستى وجود دارد كه داراى برنامههاى گوناگون است و دارندهاش را از همراه داشتن هزاران كتاب، بىنياز مىكند. از جنبه اجتماعى، احاديث از وضع اجتماعى سخن مىگويد كه زنان، لباس مد روز پوشيده يا برهنهاند كه گوياى كشف حجاب يا آرايشهاى جاهلانه است و انواع منكرات به ظهور مىرسد كه پيش از پيدايش، آدمى تصورش را نمىكرد. از جنبه سياسى، سخن از كشف معبد هيكل سليمان مىگويد كه لازمه برپايى دولت اسراييل در دل جهان عرب و اسلام است. نيز وجود جنبشهاى اسلامى در جوامع مسلمان كه تلاش دارد حكومت اسلامى برپا كند، اما بسيارى از افراد مجاهد زندانى مىشوند. همچنين از تأسيس دولتى در مشرق سخن مىگويد كه زمينهساز دولت مهدى است. نيز اختلاف كارگزاران شيعى و چندگانگى سخنشان كه با بيعت با مهدى، وحدت كلمه پيدا مىكنند. همچنين مهديان دروغينى ظاهر مىشوند. تمامى آنچه برشمرديم، در احاديث نشانههاى ظهور آمده است. تشخيص مدعيان مهدويت
تنها اصلى كه مىتوان براى شناخت مدعيان دروغگوى مهدويت، بدان اعتماد كرد، تأييد و امداد الهى است كه توسط مدعى راستگوى مهدويت نشان داده مىشود. وى نبوت خاتم و جنبش اوصياى پيامبر را كه پدرانش بودند، تصديق مىكند. اين كارى لازم براى مدعى نبوت و رسالت است. امداد و تأييد الهى، با ظهور عيسى بن مريم نشان داده مىشود كه قرآن، قصه وى را گفته است كه مردگان را زنده مىكرد و كور مادرزاد و مبتلايان به پيسى را شفا مىداد.1 اين اصل، راه را بر هر مدعى دروغينى مىبندد، خواه شخص به عمد دروغ گويد يا قربانى مكاشفه عرفانى پندارى شود، مانند آنچه براى «مهدى سودانى» پيش آمد كه پنداشت مهدى موعود(ع) است. وى خيال كرد پيامبر به او گفته كه مهدى موعود(ع) است. مهدى سودانى در يكى از نوشتههايش در تاريخ 16 شعبان 1299 هجرى مىگويد: سيد وجود(ص) به من خبر داد: من مهدى منتظرم. پيامبر چندين بار مرا بر كرسىاش نشاند و خلفاى چهارگانه [ابوبكر، عمر، عثمان و امام على] و قطبها[ى دراويش] و خضر(ع) حضور داشتند، و مرا با ملايكه مقرب و اولياى زنده و مرده از فرزندان آدم تا زمان كنونى، نيز جنيان مؤمن، تأييد و يارى كرد. در هنگام جنگ، سيد وجود(ص) به عنوان امام و فرمانده سپاه حاضر مىشود؛ نيز خلفاى چهارگانه و قطبها و خضر حاضرند. حضرتش، شمشير نصرت و پيروزى را به من داد و فرمود: با داشتن آن شمشير، كسى بر من پيروز نمىشود، گرچه گروه انس و جن باشند. آنگاه سرور وجود فرمود... پرچمى از نور برافراشته مىشود و در جنگ، همراه من است. عزراييل پرچمدار است. از اين رو، يارانم ثابتقدم مىشوند و در دل دشمنانم، ترس افكنده مىشود و هر كه با من دشمنى كند، خداوند خوارش مىكند. پس هر كه به راستى سعادتمند باشد، مىپذيرد من مهدى منتظرم. اما خداوند در دل كسانى كه جاهطلباند، نفاق مىافكند. پس به سبب حرص بر جاهطلبى، مرا تصديق نخواهند كرد... سيد وجود(ص) به من دستور داد به منطقه «ماسه» در كوه قدير هجرت كنم و از آنجا به تمامى مكلفان، دستور كلى را بنويسم. ما هم به اميران و بزرگان دينى نوشتيم، اما بدبختان نپذيرفتند و درستكاران تصديق كردند... سيد وجود(ص) سه بار به من خبر داد: آنكه در مهدويت تو شك كند، به خدا و رسول كافر شده است. تمام آنچه درباره خلافتم و مهدويت به شما گفتم، در بيدارى و در حال صحت، سيد وجود(ص) به من گفت، بىآنكه مانعى شرعى باشد. نه خوابى بود و نه ربايشى و نه مستى و نه ديوانگى...2 وى در نامه ديگرى مىگويد: اگر من نورى از جانب خدا نداشتم و رسولاللّه(ص) تأييدم نكرده بود، توان كارى نداشتم و روا نبود برايتان سخنى بگويم. آنچه گفتم كه پيامبر فرمود، به دستور رسولاللّه بود. به من اخبارى گفت كه اوليا و علما از آن خبر ندارند. بايد بدانيد جز به دستور پيامبر يا فرشته الهام ـ كه از طرف پيامبر اجازه دارد ـ كارى نمىكنم. ايشان به من خبر داد: امت به دست من هدايت خواهد شد، بىآنكه رنجهايى را كه پيامبر تحمل كرد، بر دوش كشم. من از نور دل پيامبر آفريده شدهام. ايشان به من بشارت داد يارانم مانند اصحاب ايشانند و رتبه و درجه [ملت من و] عوام نزد خدا، مانند رتبه شيخ عبدالقادر گيلانى است.3 محتواى دو نامه نشان مىدهد: دليل راستى مهدى سودانى، مدعى مهدويت، فقط گفته خودش است و دليلى ديگر در تأييد وى يافت نمىشود؛ افزون بر اينكه پيروزى جنبش وى كه ادعا داشت با امداد الهى پشتيبانى مىشود، تحقق نيافت. به تصور شيعه، مهدى، انسان مشخصى است كه فرزند [امام] حسن عسكرى است و در 255 (يا 256) هجرى زاده شده و از قرن سوم تا پانزدهم هجرى با مردم زندگى مىكند، تا هر وقت كه خدا بخواهد. پس بايد اين مطلب را با دليل ثابت كند؛ يعنى معجزه داشته باشد، چنانكه آصف بن برخيا، وزير سليمان، معجزه نشان داد، در حالى كه پيامبر نبود. وى تحت ملكه سبا را در كمتر از چشم برهمزدنى حاضر كرد. در آيات 38-40 سوره نمل آمده است: سليمان گفت: اى بزرگان! كداميك از شما، تخت او را براى من مىآورد، پيش از آنكه به حال تسليم نزد مىآيند؟ عفريتى از جن گفت: من آن را نزد تو مىآورم، پيش از آنكه از مجلست برخيزى و من نسبت به اين امر توانا و امينم. اما كسى كه دانشى از كتاب [آسمانى] داشت، گفت: پيش از آنكه چشم برهمزنى، آن را نزد تو خواهم آورد! هنگامى كه سليمان، تخت را نزد خود ثابت و پابرجا ديد، گفت: اين از فضل پروردگار است تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را به جا مىآورم يا كفران مىكنم و هر كسى شكر كند، به نفع خود شكر مىكند و هر كس كفران كند [به زيان خويش نموده است؛ كه[ پروردگار من غنى و كريم است!. طريق ديگر اثبات امام مهدى(ع) اين است كه راههاى عادى را به كار گيرد كه نشان دهنده عمر بسيار وى و هويتش باشد. مثلاً به اهالى لندن بگويد: در قرن دهم ميلادى، از كشورشان عبور كرده و نامهاى را به خط خود بر پوست آهو در فلان منطقه نهاده كه در آن زمان كتابخانه شهر بوده است، اما بر اثر عوامل مختلف، كتابخانه از بين رفته است. سپس به انگليسيها بگويد: مىتوانيد چند متر بكنيد تا بر كتابخانه از بين رفته، دست يابيد كه در آن اسناد قابل قبولى است. مىتوانيد فلان پرونده را باز كنيد و نامه مرا بيابيد و اين، نسخه دوم آن است. همين كار را با روسها و ايرانيها و چينيها و ديگران كه در زمان ظهورش زندهاند، مىتواند انجام دهد. مىبايست درخواست وى نشان دهنده درايت و آگاهىاش از حلقههاى گمشده مهم براى هر كشورى باشد، تا اهالى را به فعاليت و كنكاش براى كشف حقيقت وادارد. مىبايست از موضع و موقعيتى قوى و برتر، خواستهاش را مطرح كند، كمى پيش از آنكه در ظهور دولتش موفق شود، تا ادعا و درخواستش، به عنوان رئيس دولتى باشد كه داعيه دارد و توانمند است و تحرك مىآفريند و شگفتيهاى بسيار دارد. اگر در سال 1455 هجرى برابر با 2034 ميلادى ظهور كند و ادعا نمايد محمد بن حسن عسكرى است و عمرش 1200 سال است، در حالىكه سى ساله به نظر مىرسد، مسلما سياستمداران آن زمان خواهند پنداشت ديوانه است، اما وقتى ادعا و درخواستش را بشنوند و ببينند وى هزينه كنكاش و پيامدهاى جنجال برانگيز را مىپردازد و دانشمندان هر كشور، نتايج را ارزيابى خواهند كرد، هر كه موافق ادعاى وى است، با او همراه خواهد شد و ديگران به آزمايش و كنكاش دست خواهند زد. ويژگيهاى دولت مهدى(ع)
دولت مهدى ـ كه انتظار آن مىرود ـ بدان معنا نيست كه اسلام معطل بماند، تا پس از ظهور مهدى، دولت اسلامى برپا شود، بلكه به معناى ايجاد دولت خاصى است كه نمونه كوچك آن، دولت و ملك سليمان بود. ملك و حكومت سليمان، با نيروهاى جن و باد و حيوانات و نيز انسانهاى مؤمن، پشتيبانى مىشد. مزيت دولت مهدى بر دولت سليمان، اين است كه بر تمامى زمين حكم مىراند و دولتى پس از آن نيست و به قيامت صغرا متصل است، سپس زندگى بر كره خاكى پايان مىپذيرد. قرآن به قيامت صغرى در آخرالزمان در آيات 82-88 سوره نمل اشاره كرده است: و هنگامى كه وقت مشخص و حادثه موعود رخ نمايد جنبندهاى4 بندهاى را از زمين براى آنها خارج مىكنيم كه با آنها تكلم مىكند [و مىگويد:] مردم به آيات ما ايمان نمىآورند.5 [و به خاطر آور] روزى را كه ما از هر امتى، گروهى را از كسانى كه آيات ما را تكذيب مىكردند، محشور مىكنيم و آنها را نگه مىداريم تا به يكديگر ملحق شوند! تا زمانى كه [به پاى حساب] مىآيند، [خدا به آنان [مىگويد: آيا آيات مرا تكذيب كرديد و در صدد تحقيق برنيامديد؟ شما چه اعمالى انجام مىداديد؟! در اين هنگام، فرمان عذاب به خاطر ظلمشان بر آنها واقع مىشود و آنها سخنى ندارند كه بگويند. آيا نديديد كه ما شب را براى آرامش آنها قرار داديم و روز را روشنى بخش؟! در اين امور، نشانههاى روشنى است براى كسانى كه ايمان مىآورند [و آماده قبول حقاند]. [و به خاطر آورند] روزى را كه در صور دميده مىشود6 و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، در وحشت فرو مىروند، جز كسانى كه خدا خواسته است و همگى با خضوع در پيشگاه او حاضر مىشوند. كوهها را مىبينى و آنها را ساكن و جامد مىپندارى، در حالىكه مانند ابر در حركتاند. اين صنع و آفرينش خداوند است كه همه چيز را متقن آفريد. او از كارهايى كه انجام مىدهيد، مسلما آگاه است. «قيامت صغرا» كه آيات بدان اشاره دارد، بر اين انديشه استوار است كه به برپايى دولت عدل مطلق و بهرهمندى انسان از امنيت و عدل و خودكفايى اقتصادى و اجتماعى كه از پرتو دولت مهدى به دست مىآيد، نبايد بسنده كرد؛ زيرا تنها هدف مورد انتظار، قيام مهدى(ع) و مسيح نيست، بلكه هدف ديگرى وجود دارد، كه گفت و گوى ميان اديان و مذاهب و ارزيابى آنها براساس شيوههايى است كه واقعيتها و حوادث تاريخ را روشن مىكند، كه لازمه آن زنده كردن شهود و مردان تاريخسازى است كه اساس مذاهب و انديشهها بودند و خداوند، رسولش عيسى را ذخيره كرد تا شهود تاريخى را در پيشگاه حاكم والامرتبه، مهدى آل محمد(ص) زنده كند. برخى نمىپذيرند كه شيعه به قيامت صغرا «رجعت» معتقد باشد، اما شيعيان باور دارند عيسى بن مريم(ع) بار ديگر به دنيا برمىگردد و به امام مسلمانان اقتدا مىكند، چنانكه در روايت بخارى است: كيف بكم اذا نزل عيسى بن مريم و امامكم منكم. چگونه خواهيد بود آن زمان كه عيسى پسر مريم، از آسمان فرو آيد و امام از شما باشد؟ آيا اينان نمىپرسند چگونه مردم مىفهمند اين شخص، عيسى بن مريم است اگر مردگان را زنده نكند و كور مادرزاد و مبتلايان به پيسى را شفا ندهد؟! آيا آنان مىپندارند عيسى كه مردگان را زنده مىكند، انسانى را كه تازه مرده است، زنده مىكند تا ساعتى زندگى كند، سپس بميرد؟ يا اينكه تأثير وى ماندگارتر و كارش مهمتر است؟ به اينكه شخصى را كه قرنهاست مرده است، زنده كند تا سالها زندگى كند. مهمتر اين است كه شخصيتى مثل على بن ابىطالب(ع) زنده شود كه مسلمانان در موقعيت و جايگاه وى پس از رسولاللّه(ص) اختلاف نظر دارند. برخى مىگويند: موقعيت رسالت و نقش سياسى وى مانند رسولاللّه(ص) است، جز اينكه پيامبرى پس از رسولاللّه(ص) نيست و مخالفت با امام على روا نيست، چنانكه نافرمانى پيامبر را نمىتوان كرد. امام از قول پيامبر، كتابهايى را نوشت كه امامان بعدى به ارث بردند تا به مهدى(ع) رسيد. اما برخى منكر تمامى اين مطالباند و امام را چهارمين شخص در فضيلت [پس از ابوبكر و عمر و عثمان [مىدانند، بلكه برخى فضيلتى براى امام قايل نيستند!7 مهدى(ع) صحيفه جامعهاى را كه امام على(ع) بر پوست، به خط خود و املاى پيامبر نوشت، به مردم نشان مىدهد. اين كتاب را امامان ـ به بيان الهى ـ پس از پيامبر، يكى پس از ديگرى به ارث بردند و محتوايش را منتشر كردند. از اين طريق يگانه مورد اعتماد، سنت نبوى، به نقل از امامان، در كتب شيعه هست و معصوم به نقل از پيامبر مىنوشت و معصومى ديگر حديث را روايت مىكرد، چنانكه امام صادق(ع) مىفرمايد: اگر ما به رأى و ميل خود، به مردم فتوا مىداديم، هلاك مىشديم. آنچه مىگوييم به نقل از رسولاللّه(ص) و دانشى است كه يكى پس از ديگرى، به ارث برده و ذخيره نمودهايم، چنانكه مردم طلا و نقره را ذخيره مىكنند.8 اما برخى بر اعتقادى كه از پدران به ارث برده و بدان خو كردهاند، باقى مىمانند. براى آنكه دليل حسى باشد و بهانهاى دست كسى نماند، نگارنده هر كتابى زنده مىشود، تا با دست خود، آنچه را نوشته، بنگارد و مردم بدانند وى كتاب را نوشته است و او با مردم، چنانكه ديده و پيش آمده، سخن بگويد. مثلاً عيسى به مسيحيان خواهد گفت: دينى كه در دست شماست، از من نيست، بلكه مثلاً از «پولس» [يكى از حواريون] است. عيسى، پولس را زنده مىكند تا به مردم بگويد چگونه رسالت مسيح را كه به رسالت محمد و اهل بيتش بشارت مىداد، تحريف كرده و مسيح را خاتم رسولان، بلكه يكى از اقاليم [خدا، پسر و روحالقدس] قرار داده است. بنابراين، دولت مهدى فقط براى اقامه عدل مطلق در جامعه بشرى نيست؛ بلكه براى ايجاد فكرى يكسان و مذهبى واحد است؛ مذهبى كه بر متون درست و معتبر تاريخى استوار است. از اين رو، دولت مهدى، پايان جنبش انبيا و رسولان و پيروزى عقل و دانش و توحيد بر نادانى و خرافه و شرك است. يهود و مسيحيت و انتظار رهبر موعود
به رغم دشمنى تاريخى شديد ميان يهود و مسيحيان، به پندار كُشتن عيسى بن مريم به دست يهود، پيروان هر دو دين در قرن 19 و 20 ميلادى، به وحدتنظر در ظهور مسيح و پشتيبانى از برنامهاى سياسى رسيدند كه برپايى دولت اسراييل بود؛ از آن رو كه به پندارشان مقدمه ظهور مسيح به شمار مىآمد. بدين بهانه صدها كليسا و گروه مسيحى آمريكايى و اروپايى براى پشتيبانى دولت اسراييل بسيج شدند.9 در سال 1980، سازمانى به نام «سفارت بينالمللى مسييحان» در قدس اشغالى تأسيس شد كه اهداف مؤسسات آن به اختصار چنين بود: ما بيش از اسراييليها، صهيونيست هستيم و قدس تنها شهرى است كه مورد عنايت خداست و خداوند تا ابد اين سرزمين را به اسراييل داده است. اعضاى سفارت معتقدند: اگر اسراييل نباشد، مكانى براى بازگشت مسيح نيست. بلافاصله پس از راهاندازى سفارت، جشن بينالمللى ساليانه يهودى ـ مسيحى، با نام «عيد عريش» برگزار شد و بيش از هزار روحانى مسيحى در آن شركت كردند و در سال 1982، سه هزار رهبر مذهبى مسيحى در آن حضور داشتند. «سفارت بينالمللى مسيحيان» يكى از سازمانهاى مهمى بود كه براى شنيدن مذاكرات كميسيونهاى كنگره آمريكا، به هنگام طرح جريان نبرد عربها با اسراييل، به ويژه بر سر قدس، دعوت مىشد. در سال 1985، رهبرى مسيحيان صهيونيست، كنفرانسى در «بال» سوييس برگزار و اعلام كرد: ما گروههايى از دولتهاى مختلف و نمايندگان كليساها، در اينجا گرد آمده، در اين سالن كوچك كه در 88 سال پيش دكتر «تئودور هرتزل» به همراه اولين شركتكنندگان كنفرانس صهيونيستى، در آن تجمع نمودند و سنگ بناى پيدايش دولت اسراييل را نهادند. همگى براى نيايش و خشنودى پروردگار جمع شدهايم، تا اشتياق خود را به مردم و سرزمين و عقيده اسرائيل و همراهى خود را اعلام كنيم و بگوييم: دولت اسراييل را تأييد مىكنيم.10 در آمريكا، كنيسهاى به نام [Indespensationalism] تأسيس شد كه شمار پيروانش به شش ميليون نفر مىرسد. اعضاى اين كنيسه معتقد به بازگشت مسيحاند، كه از جمله شرايطش، برپايى دولت صهيونيستى و تجمع يهوديان دنيا در فلسطين است. از شمار پيروان اين كنيسه، «جرج بوش» اول و «ريگان» رؤساى جمهور پيشين آمريكا هستند. در اكتبر 1983، ريگان در برابر انجمن دوستى آمريكا و اسراييل، گفت: من مىپرسم: آيا ما همان نسلى هستيم كه شاهد نبرد «هرمجيدون» خواهيم بود؟ پيشگوئيهاى زمان گذشته، زمانى را كه اكنون در آن به سر مىبريم، توصيف مىكند.11 گفته ريگان مستند به كتاب ûThe late grad planet erth [سياره فانى بزرگ زمين] نوشته «هال ليندسى»، (Hal Indsey) است كه نخستين بار در سال 1970 منتشر شد و پانزده ميليون نسخه فروش كرد. در اين اثر، مهمترين فلسفه پايان تاريخ و بازگشت مسيح، بازگشت يهود به سرزمين اسرائيل، پس از هزاران سال دانسته شده است. همچنين گفته شده است: قوم يأجوج، اتحاد شوروى است كه همراه عربها و همپيمانانشان، به اسرائيل حمله مىكند. اين كتاب تأكيد دارد: ارتش نظامى اسرائيل بر نيروهاى شر پيروز مىشود و پس از نبرد «هرمجيدون»، وضع براى بازگشت نجاتبخش مسيح آماده مىشود. هرمجيدون نام منطقهاى در دشت «المجدل» فلسطين است كه نيروهاى شر و خير در آنجا نبرد خواهند كرد.12 گفتوگوى مسلمانان درباره مهدى موعود(ع)
در پرتو عقايد مشترك شيعى و سنى درباره برنامه الهى در آخرالزمان و اينكه رهبر موعود، مهدى، از ذريه پيامبر و فاطمه و از نسل امت اسلامى است و قرآن و سنت، شيوه وى مىباشد، سنى و شيعه، دو نوع گفتوگو مىتوانند داشته باشند: نخست: گفتوگوى شيعى ـ سنى با هدف ايجاد بنيان محكم وحدت اسلامى كه بر وحدت قبله و كتاب و خاتميت پيامبر و آينده مشرق با ظهور مهدى آل محمد(ص) استوار است. مسايل مورد اختلاف را با روح محبت و برادرى و بحث علمى مىتوان بررسى كرد. شايد از مهمترين مسايل رو در روى مسلمانان، نشانههاى الهى و ضوابطى است كه مهدى موعود(ع) را مشخص مىكند. به ويژه آنكه دو تجربه سياسى بزرگ، در اين باره هست؛ تجربه مهدى اسماعيلى در قرن سوم و چهارم هجرى و تجربه مهدى سودانى در قرن سيزدهم. دوم: گفتوگوى اسلامى ـ مسيحى. گفتوگوى اسلامى ـ مسيحى
در بسيارى از انديشههاى دينى، مسيحيان و مسلمانان مشتركند، چه درباره خداى متعال يا نبوت يا پايان سعادتمندانه زمين و نقش مسيح در اين باره. نشر انديشههاى مشترك كه بسيارى از مردم مسيحى و اسلامى از آن ناآگاهند، گسست بزرگى را كه ميان مسيحيان و مسلمانان هست، پر مىكند. نيز احساسات منفى و سياستهاى اشتباهى را كه به سبب وضع استثنايى، دولتهاى دو طرف در طول تاريخ انجام دادهاند، كم مىكند. اگر شكاف ميان پيروان اديان پر شده و انديشه دشمنى از بين رود و تقدير و احترام متقابل بجاى آن بنشيند، مىتوان مسايل مورد اختلاف را با روح محبت و احترام بحث كرد. اين مسأله سخت و محال نيست؛ زيرا ميان مسلمانان و مسيحيان، مطلبى وجود ندارد كه سبب اختلاف شود. برعكس آنچه در طول تاريخ بر روابط مسيحى ـ يهودى حاكم بوده است؛ زيرا يهوديان نمىپذيرند عيسى پسر مريم است، بلكه به وى و مادرش، صفات زشتى نسبت مىدهند و اعتراف مىكنند عيسى را كشتهاند! مسيحيان نيز اين مطلب را قبول دارند. اما به رغم اين وضع، تلاشهاى يهوديان صهيونيست، نتيجه مثبت داده و مسيحيان، همپيمان قدرتمند اسرائيل شدهاند و ميليونها مسيحى، اسرائيل را بيش از خود يهود، تأييد و حمايت مىكنند! 1 .بيماريهايى در زمان مسيح، شيوع داشت، كه درمانش مشكل بود. وى با لمس بدن و با معجزه، امراض را درمان مىكرد. با ظهور دوباره مسيح، اين كار تكرار مىشود؛ زيرا كمى پيش از ظهورش، دنيا پر از رفتار ناهنجار اخلاقى خواهد شد، كه سبب آن مثلاً بهكارگيرى اشعه راديوم، در جنگهاست. شايد ما در آغاز اين مرحلهايم؛ به ويژه پس از آنكه اسلحههاى جديد در جنگ خليجفارس آزمايش شد، آگاهان منتظر حالتهاى ناهنجار اخلاقى به سبب آن تشعشعات هستند. 2 .ر.ك: آثار الكامله للامام المهدى السودانى، ج1، صص139-149؛ سعادةالمهتدى بسيرة الامام المهدى، اسماعيل عبدالقادر الكردفانى، تحقيق: د. محمد ابراهيم ابوسليم، ص1، ج نخست، بيروت، 1972. 3 .آثار الكامله، ج5، ص94، نامه 40. 4 .«دابة» به هر جنبنده بر روى زمين مىگويند، چنانكه در آيه 56 هود آمده است: هيچ جنبندهاى نيست مگر اينكه خدا بر آن تسلط دارد. «دابة» در سوره «نمل» به معناى انسان مردهاى است كه خدا زندهاش مىكند [و او با مردم سخن مىگويد] به قرينه اخرجنا منالارض و تكلمهم. 5 .ذكر آيه بدان سبب است كه پس از ظهور مهدى و مسيح، بسيارى از مردم، بر دين و مذهب پدرى خود كه بدان خو و الفت گرفتهاند، باقى خواهند ماند، چنانكه قرآن درباره مردم زمان پيامبران در آيه 104 سوره مائده گفته است: و هنگامى كه به آنها گفته شود: به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر بياييد، مىگويند: آنچه از پدران خود يافتهايم، ما را بس است؛ آيا اگر پدران آنها چيزى نمىدانستند و هدايت نيافته بودند [باز از آنها پيروى مىكنند؟!]. 6 .اشاره به حشر اكبر و قيامت كبراست. 7 .صحيح بخارى، ج4، ص203، دارالفكر، بيروت. بخارى مىگويد: شاذان به نقل از عبدالعزيز بن ابى سلمه الماحشون از عبيداللّه از نافع از ابن عمر مىگويد: در زمان پيامبر، كسى را همسنگ ابوبكر، سپس عمر و سپس عثمان نمىديديم و اصحاب پيامبر را رها كرده، در ميانشان، كسى را برترى نمىداديم. 8 .بصائرالدرجات، ص299. 9 .البعد الدينى فىالسياسة الاميريكية تجاه الصراع العربى الاسرائيلى، يوسف الحسن. رساله دكتراى وى است. 10 .مقاله «الصهيونية فى اميركا»، حسن حداد، مجلة شؤون فلسطينية، ش92-93، 10/9/1990. 11.مقالة «الخليج فى الطريق الى هرمجيدون»، محمدالسماك، السفير، 10/9/1990. 12.الصهيونية فى اميركا، ش92-93.