مهدی منتظر (عج) و پایان سیر تاریخ ظهور (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مهدی منتظر (عج) و پایان سیر تاریخ ظهور (2) - نسخه متنی

سامی بدری؛ مترجم: عبدالله امینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



مهدى منتظر(ع) و پايان سير تاريخ ظهور

قسمت دوم

نشانه‏هاى ظهور

احاديثى كه از نشانه‏هاى ظهور مهدى سخن مى‏گويد، چه در كتب شيعه و چه سنى، غالبا درباره دو موضوع بحث مى‏كند:

1. حوادث مستقل و جداگانه‏اى كه رخ خواهد داد؛

2. وضع اجتماعى و سياسى و تكنولوژى (فناورى) كه جهان، پيش از ظهور دارد. به عبارت ديگر، وضع دنياى سياست و اجتماع و فناورى پيش از ظهور را براى ما ترسيم مى‏كند.

در مورد رويكرد دوم، هر كه درباره نشانه‏هاى ظهور پژوهش كند، درمى‏يابد كه جهان كنونى، از هر وقت ديگرى، به زمان ظهور نزديك‏تر است.

از جنبه تكنولوژى، احاديث از جهانى سخن مى‏گويند كه در آن هواپيماهايى است كه مسافران را از كشورى به كشور ديگر مى‏برند و ايستگاههاى راديويى به تعداد مردم دنيا وجود دارد كه مى‏تواند خبر را در آن واحد، براى تمامى دنيا پخش كند و تلفنهاى تصويرى هست و هر كه در مشرق است، صداى برادرش را در مغرب مى‏شنود و چهره او را مى‏بيند و رايانه‏هاى دستى وجود دارد كه داراى برنامه‏هاى گوناگون است و دارنده‏اش را از همراه داشتن هزاران كتاب، بى‏نياز مى‏كند.

از جنبه اجتماعى، احاديث از وضع اجتماعى سخن مى‏گويد كه زنان، لباس مد روز پوشيده يا برهنه‏اند كه گوياى كشف حجاب يا آرايشهاى جاهلانه است و انواع منكرات به ظهور مى‏رسد كه پيش از پيدايش، آدمى تصورش را نمى‏كرد.

از جنبه سياسى، سخن از كشف معبد هيكل سليمان مى‏گويد كه لازمه برپايى دولت اسراييل در دل جهان عرب و اسلام است. نيز وجود جنبشهاى اسلامى در جوامع مسلمان كه تلاش دارد حكومت اسلامى برپا كند، اما بسيارى از افراد مجاهد زندانى مى‏شوند. همچنين از تأسيس دولتى در مشرق سخن مى‏گويد كه زمينه‏ساز دولت مهدى است. نيز اختلاف كارگزاران شيعى و چندگانگى سخنشان كه با بيعت با مهدى، وحدت كلمه پيدا مى‏كنند. همچنين مهديان دروغينى ظاهر مى‏شوند. تمامى آنچه برشمرديم، در احاديث نشانه‏هاى ظهور آمده است.

تشخيص مدعيان مهدويت

تنها اصلى كه مى‏توان براى شناخت مدعيان دروغگوى مهدويت، بدان اعتماد كرد، تأييد و امداد الهى است كه توسط مدعى راستگوى مهدويت نشان داده مى‏شود. وى نبوت خاتم و جنبش اوصياى پيامبر را كه پدرانش بودند، تصديق مى‏كند. اين كارى لازم براى مدعى نبوت و رسالت است.

امداد و تأييد الهى، با ظهور عيسى بن مريم نشان داده مى‏شود كه قرآن، قصه وى را گفته است كه مردگان را زنده مى‏كرد و كور مادرزاد و مبتلايان به پيسى را شفا مى‏داد.1

اين اصل، راه را بر هر مدعى دروغينى مى‏بندد، خواه شخص به عمد دروغ گويد يا قربانى مكاشفه عرفانى پندارى شود، مانند آنچه براى «مهدى سودانى» پيش آمد كه پنداشت مهدى موعود(ع) است. وى خيال كرد پيامبر به او گفته كه مهدى موعود(ع) است. مهدى سودانى در يكى از نوشته‏هايش در تاريخ 16 شعبان 1299 هجرى مى‏گويد:

سيد وجود(ص) به من خبر داد: من مهدى منتظرم. پيامبر چندين بار مرا بر كرسى‏اش نشاند و خلفاى چهارگانه [ابوبكر، عمر، عثمان و امام على] و قطبها[ى دراويش] و خضر(ع) حضور داشتند، و مرا با ملايكه مقرب و اولياى زنده و مرده از فرزندان آدم تا زمان كنونى، نيز جنيان مؤمن، تأييد و يارى كرد.

در هنگام جنگ، سيد وجود(ص) به عنوان امام و فرمانده سپاه حاضر مى‏شود؛ نيز خلفاى چهارگانه و قطبها و خضر حاضرند. حضرتش، شمشير نصرت و پيروزى را به من داد و فرمود: با داشتن آن شمشير، كسى بر من پيروز نمى‏شود، گرچه گروه انس و جن باشند.

آنگاه سرور وجود فرمود... پرچمى از نور برافراشته مى‏شود و در جنگ، همراه من است. عزراييل پرچمدار است. از اين رو، يارانم ثابت‏قدم مى‏شوند و در دل دشمنانم، ترس افكنده مى‏شود و هر كه با من دشمنى كند، خداوند خوارش مى‏كند. پس هر كه به راستى سعادتمند باشد، مى‏پذيرد من مهدى منتظرم. اما خداوند در دل كسانى كه جاه‏طلب‏اند، نفاق مى‏افكند. پس به سبب حرص بر جاه‏طلبى، مرا تصديق نخواهند كرد... سيد وجود(ص) به من دستور داد به منطقه «ماسه» در كوه قدير هجرت كنم و از آنجا به تمامى مكلفان، دستور كلى را بنويسم. ما هم به اميران و بزرگان دينى نوشتيم، اما بدبختان نپذيرفتند و درستكاران تصديق كردند... سيد وجود(ص) سه بار به من خبر داد: آنكه در مهدويت تو شك كند، به خدا و رسول كافر شده است.

تمام آنچه درباره خلافتم و مهدويت به شما گفتم، در بيدارى و در حال صحت، سيد وجود(ص) به من گفت، بى‏آن‏كه مانعى شرعى باشد. نه خوابى بود و نه ربايشى و نه مستى و نه ديوانگى...2

وى در نامه ديگرى مى‏گويد:

اگر من نورى از جانب خدا نداشتم و رسول‏اللّه‏(ص) تأييدم نكرده بود، توان كارى نداشتم و روا نبود برايتان سخنى بگويم. آنچه گفتم كه پيامبر فرمود، به دستور رسول‏اللّه‏ بود. به من اخبارى گفت كه اوليا و علما از آن خبر ندارند. بايد بدانيد جز به دستور پيامبر يا فرشته الهام ـ كه از طرف پيامبر اجازه دارد ـ كارى نمى‏كنم. ايشان به من خبر داد: امت به دست من هدايت خواهد شد، بى‏آن‏كه رنجهايى را كه پيامبر تحمل كرد، بر دوش كشم.

من از نور دل پيامبر آفريده شده‏ام. ايشان به من بشارت داد يارانم مانند اصحاب ايشانند و رتبه و درجه [ملت من و] عوام نزد خدا، مانند رتبه شيخ عبدالقادر گيلانى است.3

محتواى دو نامه نشان مى‏دهد: دليل راستى مهدى سودانى، مدعى مهدويت، فقط گفته خودش است و دليلى ديگر در تأييد وى يافت نمى‏شود؛ افزون بر اين‏كه پيروزى جنبش وى كه ادعا داشت با امداد الهى پشتيبانى مى‏شود، تحقق نيافت.

به تصور شيعه، مهدى، انسان مشخصى است كه فرزند [امام] حسن عسكرى است و در 255 (يا 256) هجرى زاده شده و از قرن سوم تا پانزدهم هجرى با مردم زندگى مى‏كند، تا هر وقت كه خدا بخواهد. پس بايد اين مطلب را با دليل ثابت كند؛ يعنى معجزه داشته باشد، چنانكه آصف بن برخيا، وزير سليمان، معجزه نشان داد، در حالى كه پيامبر نبود. وى تحت ملكه سبا را در كم‏تر از چشم برهم‏زدنى حاضر كرد. در آيات 38-40 سوره نمل آمده است:

سليمان گفت: اى بزرگان! كدام‏يك از شما، تخت او را براى من مى‏آورد، پيش از آن‏كه به حال تسليم نزد مى‏آيند؟

عفريتى از جن گفت: من آن را نزد تو مى‏آورم، پيش از آن‏كه از مجلست برخيزى و من نسبت به اين امر توانا و امينم.

اما كسى كه دانشى از كتاب [آسمانى] داشت، گفت: پيش از آن‏كه چشم برهم‏زنى، آن را نزد تو خواهم آورد!

هنگامى كه سليمان، تخت را نزد خود ثابت و پابرجا ديد، گفت: اين از فضل پروردگار است تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را به جا مى‏آورم يا كفران مى‏كنم و هر كسى شكر كند، به نفع خود شكر مى‏كند و هر كس كفران كند [به زيان خويش نموده است؛ كه[ پروردگار من غنى و كريم است!.

طريق ديگر اثبات امام مهدى(ع) اين است كه راههاى عادى را به كار گيرد كه نشان دهنده عمر بسيار وى و هويتش باشد. مثلاً به اهالى لندن بگويد: در قرن دهم ميلادى، از كشورشان عبور كرده و نامه‏اى را به خط خود بر پوست آهو در فلان منطقه نهاده كه در آن زمان كتابخانه شهر بوده است، اما بر اثر عوامل مختلف، كتابخانه از بين رفته است. سپس به انگليسيها بگويد: مى‏توانيد چند متر بكنيد تا بر كتابخانه از بين رفته، دست يابيد كه در آن اسناد قابل قبولى است. مى‏توانيد فلان پرونده را باز كنيد و نامه مرا بيابيد و اين، نسخه دوم آن است.

همين كار را با روسها و ايرانيها و چينيها و ديگران كه در زمان ظهورش زنده‏اند، مى‏تواند انجام دهد. مى‏بايست درخواست وى نشان دهنده درايت و آگاهى‏اش از حلقه‏هاى گمشده مهم براى هر كشورى باشد، تا اهالى را به فعاليت و كنكاش براى كشف حقيقت وادارد. مى‏بايست از موضع و موقعيتى قوى و برتر، خواسته‏اش را مطرح كند، كمى پيش از آن‏كه در ظهور دولتش موفق شود، تا ادعا و درخواستش، به عنوان رئيس دولتى باشد كه داعيه دارد و توانمند است و تحرك مى‏آفريند و شگفتيهاى بسيار دارد. اگر در سال 1455 هجرى برابر با 2034 ميلادى ظهور كند و ادعا نمايد محمد بن حسن عسكرى است و عمرش 1200 سال است، در حالى‏كه سى ساله به نظر مى‏رسد، مسلما سياستمداران آن زمان خواهند پنداشت ديوانه است، اما وقتى ادعا و درخواستش را بشنوند و ببينند وى هزينه كنكاش و پيامدهاى جنجال برانگيز را مى‏پردازد و دانشمندان هر كشور، نتايج را ارزيابى خواهند كرد، هر كه موافق ادعاى وى است، با او همراه خواهد شد و ديگران به آزمايش و كنكاش دست خواهند زد.

ويژگيهاى دولت مهدى(ع)

دولت مهدى ـ كه انتظار آن مى‏رود ـ بدان معنا نيست كه اسلام معطل بماند، تا پس از ظهور مهدى، دولت اسلامى برپا شود، بلكه به معناى ايجاد دولت خاصى است كه نمونه كوچك آن، دولت و ملك سليمان بود. ملك و حكومت سليمان، با نيروهاى جن و باد و حيوانات و نيز انسانهاى مؤمن، پشتيبانى مى‏شد. مزيت دولت مهدى بر دولت سليمان، اين است كه بر تمامى زمين حكم مى‏راند و دولتى پس از آن نيست و به قيامت صغرا متصل است، سپس زندگى بر كره خاكى پايان مى‏پذيرد. قرآن به قيامت صغرى در آخرالزمان در آيات 82-88 سوره نمل اشاره كرده است:

و هنگامى كه وقت مشخص و حادثه موعود رخ نمايد جنبنده‏اى4 بنده‏اى را از زمين براى آنها خارج مى‏كنيم كه با آنها تكلم مى‏كند [و مى‏گويد:] مردم به آيات ما ايمان نمى‏آورند.5

[و به خاطر آور] روزى را كه ما از هر امتى، گروهى را از كسانى كه آيات ما را تكذيب مى‏كردند، محشور مى‏كنيم و آنها را نگه مى‏داريم تا به يكديگر ملحق شوند!

تا زمانى كه [به پاى حساب] مى‏آيند، [خدا به آنان [مى‏گويد: آيا آيات مرا تكذيب كرديد و در صدد تحقيق برنيامديد؟ شما چه اعمالى انجام مى‏داديد؟!

در اين هنگام، فرمان عذاب به خاطر ظلمشان بر آنها واقع مى‏شود و آنها سخنى ندارند كه بگويند.

آيا نديديد كه ما شب را براى آرامش آنها قرار داديم و روز را روشنى بخش؟! در اين امور، نشانه‏هاى روشنى است براى كسانى كه ايمان مى‏آورند [و آماده قبول حق‏اند].

[و به خاطر آورند] روزى را كه در صور دميده مى‏شود6 و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، در وحشت فرو مى‏روند، جز كسانى كه خدا خواسته است و همگى با خضوع در پيشگاه او حاضر مى‏شوند.

كوهها را مى‏بينى و آنها را ساكن و جامد مى‏پندارى، در حالى‏كه مانند ابر در حركت‏اند. اين صنع و آفرينش خداوند است كه همه چيز را متقن آفريد. او از كارهايى كه انجام مى‏دهيد، مسلما آگاه است.

«قيامت صغرا» كه آيات بدان اشاره دارد، بر اين انديشه استوار است كه به برپايى دولت عدل مطلق و بهره‏مندى انسان از امنيت و عدل و خودكفايى اقتصادى و اجتماعى كه از پرتو دولت مهدى به دست مى‏آيد، نبايد بسنده كرد؛ زيرا تنها هدف مورد انتظار، قيام مهدى(ع) و مسيح نيست، بلكه هدف ديگرى وجود دارد، كه گفت و گوى ميان اديان و مذاهب و ارزيابى آنها براساس شيوه‏هايى است كه واقعيتها و حوادث تاريخ را روشن مى‏كند، كه لازمه آن زنده كردن شهود و مردان تاريخ‏سازى است كه اساس مذاهب و انديشه‏ها بودند و خداوند، رسولش عيسى را ذخيره كرد تا شهود تاريخى را در پيشگاه حاكم والامرتبه، مهدى آل محمد(ص) زنده كند.

برخى نمى‏پذيرند كه شيعه به قيامت صغرا «رجعت» معتقد باشد، اما شيعيان باور دارند عيسى بن مريم(ع) بار ديگر به دنيا برمى‏گردد و به امام مسلمانان اقتدا مى‏كند، چنانكه در روايت بخارى است:

كيف بكم اذا نزل عيسى بن مريم و امامكم منكم.

چگونه خواهيد بود آن زمان كه عيسى پسر مريم، از آسمان فرو آيد و امام از شما باشد؟

آيا اينان نمى‏پرسند چگونه مردم مى‏فهمند اين شخص، عيسى بن مريم است اگر مردگان را زنده نكند و كور مادرزاد و مبتلايان به پيسى را شفا ندهد؟! آيا آنان مى‏پندارند عيسى كه مردگان را زنده مى‏كند، انسانى را كه تازه مرده است، زنده مى‏كند تا ساعتى زندگى كند، سپس بميرد؟ يا اين‏كه تأثير وى ماندگارتر و كارش مهم‏تر است؟ به اينكه شخصى را كه قرنهاست مرده است، زنده كند تا سالها زندگى كند.

مهم‏تر اين است كه شخصيتى مثل على بن ابى‏طالب(ع) زنده شود كه مسلمانان در موقعيت و جايگاه وى پس از رسول‏اللّه‏(ص) اختلاف نظر دارند. برخى مى‏گويند: موقعيت رسالت و نقش سياسى وى مانند رسول‏اللّه‏(ص) است، جز اين‏كه پيامبرى پس از رسول‏اللّه‏(ص) نيست و مخالفت با امام على روا نيست، چنانكه نافرمانى پيامبر را نمى‏توان كرد.

امام از قول پيامبر، كتابهايى را نوشت كه امامان بعدى به ارث بردند تا به مهدى(ع) رسيد. اما برخى منكر تمامى اين مطالب‏اند و امام را چهارمين شخص در فضيلت [پس از ابوبكر و عمر و عثمان [مى‏دانند، بلكه برخى فضيلتى براى امام قايل نيستند!7

مهدى(ع) صحيفه جامعه‏اى را كه امام على(ع) بر پوست، به خط خود و املاى پيامبر نوشت، به مردم نشان مى‏دهد. اين كتاب را امامان ـ به بيان الهى ـ پس از پيامبر، يكى پس از ديگرى به ارث بردند و محتوايش را منتشر كردند. از اين طريق يگانه مورد اعتماد، سنت نبوى، به نقل از امامان، در كتب شيعه هست و معصوم به نقل از پيامبر مى‏نوشت و معصومى ديگر حديث را روايت مى‏كرد، چنانكه امام صادق(ع) مى‏فرمايد:

اگر ما به رأى و ميل خود، به مردم فتوا مى‏داديم، هلاك مى‏شديم. آنچه مى‏گوييم به نقل از رسول‏اللّه‏(ص) و دانشى است كه يكى پس از ديگرى، به ارث برده و ذخيره نموده‏ايم، چنانكه مردم طلا و نقره را ذخيره مى‏كنند.8

اما برخى بر اعتقادى كه از پدران به ارث برده و بدان خو كرده‏اند، باقى مى‏مانند.

براى آن‏كه دليل حسى باشد و بهانه‏اى دست كسى نماند، نگارنده هر كتابى زنده مى‏شود، تا با دست خود، آنچه را نوشته، بنگارد و مردم بدانند وى كتاب را نوشته است و او با مردم، چنانكه ديده و پيش آمده، سخن بگويد. مثلاً عيسى به مسيحيان خواهد گفت: دينى كه در دست شماست، از من نيست، بلكه مثلاً از «پولس» [يكى از حواريون] است. عيسى، پولس را زنده مى‏كند تا به مردم بگويد چگونه رسالت مسيح را كه به رسالت محمد و اهل بيتش بشارت مى‏داد، تحريف كرده و مسيح را خاتم رسولان، بلكه يكى از اقاليم [خدا، پسر و روح‏القدس] قرار داده است.

بنابراين، دولت مهدى فقط براى اقامه عدل مطلق در جامعه بشرى نيست؛ بلكه براى ايجاد فكرى يكسان و مذهبى واحد است؛ مذهبى كه بر متون درست و معتبر تاريخى استوار است. از اين رو، دولت مهدى، پايان جنبش انبيا و رسولان و پيروزى عقل و دانش و توحيد بر نادانى و خرافه و شرك است.

يهود و مسيحيت و انتظار رهبر موعود

به رغم دشمنى تاريخى شديد ميان يهود و مسيحيان، به پندار كُشتن عيسى بن مريم به دست يهود، پيروان هر دو دين در قرن 19 و 20 ميلادى، به وحدت‏نظر در ظهور مسيح و پشتيبانى از برنامه‏اى سياسى رسيدند كه برپايى دولت اسراييل بود؛ از آن رو كه به پندارشان مقدمه ظهور مسيح به شمار مى‏آمد. بدين بهانه صدها كليسا و گروه مسيحى آمريكايى و اروپايى براى پشتيبانى دولت اسراييل بسيج شدند.9 در سال 1980، سازمانى به نام «سفارت بين‏المللى مسييحان» در قدس اشغالى تأسيس شد كه اهداف مؤسسات آن به اختصار چنين بود:

ما بيش از اسراييليها، صهيونيست هستيم و قدس تنها شهرى است كه مورد عنايت خداست و خداوند تا ابد اين سرزمين را به اسراييل داده است.

اعضاى سفارت معتقدند:

اگر اسراييل نباشد، مكانى براى بازگشت مسيح نيست.

بلافاصله پس از راه‏اندازى سفارت، جشن بين‏المللى ساليانه يهودى ـ مسيحى، با نام «عيد عريش» برگزار شد و بيش از هزار روحانى مسيحى در آن شركت كردند و در سال 1982، سه هزار رهبر مذهبى مسيحى در آن حضور داشتند.

«سفارت بين‏المللى مسيحيان» يكى از سازمانهاى مهمى بود كه براى شنيدن مذاكرات كميسيونهاى كنگره آمريكا، به هنگام طرح جريان نبرد عربها با اسراييل، به ويژه بر سر قدس، دعوت مى‏شد. در سال 1985، رهبرى مسيحيان صهيونيست، كنفرانسى در «بال» سوييس برگزار و اعلام كرد:

ما گروههايى از دولتهاى مختلف و نمايندگان كليساها، در اينجا گرد آمده، در اين سالن كوچك كه در 88 سال پيش دكتر «تئودور هرتزل» به همراه اولين شركت‏كنندگان كنفرانس صهيونيستى، در آن تجمع نمودند و سنگ بناى پيدايش دولت اسراييل را نهادند. همگى براى نيايش و خشنودى پروردگار جمع شده‏ايم، تا اشتياق خود را به مردم و سرزمين و عقيده اسرائيل و همراهى خود را اعلام كنيم و بگوييم: دولت اسراييل را تأييد مى‏كنيم.10

در آمريكا، كنيسه‏اى به نام [Indespensationalism] تأسيس شد كه شمار پيروانش به شش ميليون نفر مى‏رسد. اعضاى اين كنيسه معتقد به بازگشت مسيح‏اند، كه از جمله شرايطش، برپايى دولت صهيونيستى و تجمع يهوديان دنيا در فلسطين است.

از شمار پيروان اين كنيسه، «جرج بوش» اول و «ريگان» رؤساى جمهور پيشين آمريكا هستند. در اكتبر 1983، ريگان در برابر انجمن دوستى آمريكا و اسراييل، گفت:

من مى‏پرسم: آيا ما همان نسلى هستيم كه شاهد نبرد «هرمجيدون» خواهيم بود؟ پيشگوئيهاى زمان گذشته، زمانى را كه اكنون در آن به سر مى‏بريم، توصيف مى‏كند.11

گفته ريگان مستند به كتاب ûThe late grad planet erth‎ [سياره فانى بزرگ زمين] نوشته «هال ليندسى»، (Hal Indsey) است كه نخستين بار در سال 1970 منتشر شد و پانزده ميليون نسخه فروش كرد. در اين اثر، مهم‏ترين فلسفه پايان تاريخ و بازگشت مسيح، بازگشت يهود به سرزمين اسرائيل، پس از هزاران سال دانسته شده است. همچنين گفته شده است: قوم يأجوج، اتحاد شوروى است كه همراه عربها و هم‏پيمانانشان، به اسرائيل حمله مى‏كند. اين كتاب تأكيد دارد: ارتش نظامى اسرائيل بر نيروهاى شر پيروز مى‏شود و پس از نبرد «هرمجيدون»، وضع براى بازگشت نجات‏بخش مسيح آماده مى‏شود. هرمجيدون نام منطقه‏اى در دشت «المجدل» فلسطين است كه نيروهاى شر و خير در آنجا نبرد خواهند كرد.12

گفت‏وگوى مسلمانان درباره مهدى موعود(ع)

در پرتو عقايد مشترك شيعى و سنى درباره برنامه الهى در آخرالزمان و اين‏كه رهبر موعود، مهدى، از ذريه پيامبر و فاطمه و از نسل امت اسلامى است و قرآن و سنت، شيوه وى مى‏باشد، سنى و شيعه، دو نوع گفت‏وگو مى‏توانند داشته باشند:

نخست: گفت‏وگوى شيعى ـ سنى با هدف ايجاد بنيان محكم وحدت اسلامى كه بر وحدت قبله و كتاب و خاتميت پيامبر و آينده مشرق با ظهور مهدى آل محمد(ص) استوار است. مسايل مورد اختلاف را با روح محبت و برادرى و بحث علمى مى‏توان بررسى كرد. شايد از مهم‏ترين مسايل رو در روى مسلمانان، نشانه‏هاى الهى و ضوابطى است كه مهدى موعود(ع) را مشخص مى‏كند. به ويژه آن‏كه دو تجربه سياسى بزرگ، در اين باره هست؛ تجربه مهدى اسماعيلى در قرن سوم و چهارم هجرى و تجربه مهدى سودانى در قرن سيزدهم.

دوم: گفت‏وگوى اسلامى ـ مسيحى.

گفت‏وگوى اسلامى ـ مسيحى

در بسيارى از انديشه‏هاى دينى، مسيحيان و مسلمانان مشتركند، چه درباره خداى متعال يا نبوت يا پايان سعادتمندانه زمين و نقش مسيح در اين باره. نشر انديشه‏هاى مشترك كه بسيارى از مردم مسيحى و اسلامى از آن ناآگاهند، گسست بزرگى را كه ميان مسيحيان و مسلمانان هست، پر مى‏كند. نيز احساسات منفى و سياستهاى اشتباهى را كه به سبب وضع استثنايى، دولتهاى دو طرف در طول تاريخ انجام داده‏اند، كم مى‏كند. اگر شكاف ميان پيروان اديان پر شده و انديشه دشمنى از بين رود و تقدير و احترام متقابل بجاى آن بنشيند، مى‏توان مسايل مورد اختلاف را با روح محبت و احترام بحث كرد.

اين مسأله سخت و محال نيست؛ زيرا ميان مسلمانان و مسيحيان، مطلبى وجود ندارد كه سبب اختلاف شود. برعكس آنچه در طول تاريخ بر روابط مسيحى ـ يهودى حاكم بوده است؛ زيرا يهوديان نمى‏پذيرند عيسى پسر مريم است، بلكه به وى و مادرش، صفات زشتى نسبت مى‏دهند و اعتراف مى‏كنند عيسى را كشته‏اند! مسيحيان نيز اين مطلب را قبول دارند. اما به رغم اين وضع، تلاشهاى يهوديان صهيونيست، نتيجه مثبت داده و مسيحيان، هم‏پيمان قدرتمند اسرائيل شده‏اند و ميليونها مسيحى، اسرائيل را بيش از خود يهود، تأييد و حمايت مى‏كنند!

1 .بيماريهايى در زمان مسيح، شيوع داشت، كه درمانش مشكل بود. وى با لمس بدن و با معجزه، امراض را درمان مى‏كرد. با ظهور دوباره مسيح، اين كار تكرار مى‏شود؛ زيرا كمى پيش از ظهورش، دنيا پر از رفتار ناهنجار اخلاقى خواهد شد، كه سبب آن مثلاً به‏كارگيرى اشعه راديوم، در جنگهاست. شايد ما در آغاز اين مرحله‏ايم؛ به ويژه پس از آن‏كه اسلحه‏هاى جديد در جنگ خليج‏فارس آزمايش شد، آگاهان منتظر حالتهاى ناهنجار اخلاقى به سبب آن تشعشعات هستند.

2 .ر.ك: آثار الكامله للامام المهدى السودانى، ج1، صص139-149؛ سعادة‏المهتدى بسيرة الامام المهدى، اسماعيل عبدالقادر الكردفانى، تحقيق: د. محمد ابراهيم ابوسليم، ص1، ج نخست، بيروت، 1972.

3 .آثار الكامله، ج5، ص94، نامه 40.

4 .«دابة» به هر جنبنده بر روى زمين مى‏گويند، چنانكه در آيه 56 هود آمده است:

هيچ جنبنده‏اى نيست مگر اين‏كه خدا بر آن تسلط دارد.

«دابة» در سوره «نمل» به معناى انسان مرده‏اى است كه خدا زنده‏اش مى‏كند [و او با مردم سخن مى‏گويد] به قرينه اخرجنا من‏الارض و تكلمهم.

5 .ذكر آيه بدان سبب است كه پس از ظهور مهدى و مسيح، بسيارى از مردم، بر دين و مذهب پدرى خود كه بدان خو و الفت گرفته‏اند، باقى خواهند ماند، چنانكه قرآن درباره مردم زمان پيامبران در آيه 104 سوره مائده گفته است:

و هنگامى كه به آنها گفته شود: به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر بياييد، مى‏گويند: آنچه از پدران خود يافته‏ايم، ما را بس است؛ آيا اگر پدران آنها چيزى نمى‏دانستند و هدايت نيافته بودند [باز از آنها پيروى مى‏كنند؟!].

6 .اشاره به حشر اكبر و قيامت كبراست.

7 .صحيح بخارى، ج4، ص203، دارالفكر، بيروت. بخارى مى‏گويد: شاذان به نقل از عبدالعزيز بن ابى سلمه الماحشون از عبيداللّه‏ از نافع از ابن عمر مى‏گويد: در زمان پيامبر، كسى را همسنگ ابوبكر، سپس عمر و سپس عثمان نمى‏ديديم و اصحاب پيامبر را رها كرده، در ميانشان، كسى را برترى نمى‏داديم.

8 .بصائرالدرجات، ص299.

9 .البعد الدينى فى‏السياسة الاميريكية تجاه الصراع العربى الاسرائيلى، يوسف الحسن. رساله دكتراى وى است.

10 .مقاله «الصهيونية فى اميركا»، حسن حداد، مجلة شؤون فلسطينية، ش92-93، 10/9/1990.

11.مقالة «الخليج فى الطريق الى هرمجيدون»، محمدالسماك، السفير، 10/9/1990.

12.الصهيونية فى اميركا، ش92-93.

/ 1