نويسنده :‌آيه الله سيّد علي‌ حسيني‌ ميلاني‌ - مهدی (عج) در آیینه روایات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مهدی (عج) در آیینه روایات - نسخه متنی

سید علی‌ ‌ حسینی‌ میلانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نويسنده :‌آيه الله سيّد علي‌ حسيني‌ ميلاني‌



نوشتار ذيل برداشتى از سخنرانى حضرت استاد ميلانى است كه در ماه مبارك رمضان
پيرامون امام مهدى(عج) ايراد فرموده‏اند. در اين نوشتار نقاط اشتراك مسلمانان
درباره‏ى حضرت مهدى(عج) بيان شده و برخى از احاديث مورد اتفاق شيعه و اهل سنت بررسى
مى‏شود و در ادامه به برخى سؤالات در زمينه مهدويت پاسخ داده شده و معنا و مفهوم
حديث شريف (افضل الاعمال انتظار الفرج) تبيين مى‏شود.

شيعه‏ى اماميّه، بر اين باور است كه‏

1- امام مهدى(عج) دوازدهمين امام از ائمه‏ى اطهار
(عليهمُ‏السّلام) است؛

2- ايشان، پا به عرصه‏ى گيتى گذاشته و در حال حاضر، در اين
پهناى هستى، حيات دارد ولى از ديدگان پنهان است؛

3- انديشه‏ى ناب مهدوى، با اين خصوصيّات، از ضروريات مذهب
تشيّع بوده و هر گونه تشكيك و ترديد آفرينى در آن، موجب بيرون رفتن از مذهب است.

اين نوشتار، از سه فصل تشكيل شده است:

الف) مباحث مربوط به اصل مهدى باورى و اعتقادات شيعه‏ى
دوازده امامى؛

ب) پژوهش درباره‏ى روايات و سخنان موجود در كتاب‏هاى اهل
سنّت كه مخالف با نظر شيعه‏ى اماميّه است؛

ج) پاسخ به سؤالاتى در باره‏ى مهدويّت كه به اذهان خطور
مى‏كند و گاهى در كتاب‏ها مطرح مى‏شود و چه بسا نويسندگان اهل سنّت، با اين سؤالات،
باورهاى شيعه را در اين زمينه مورد طعن و انتقاد قرار مى‏دهند.

فصل يكم: نقاط اشتراك تمامى مسلمانان‏

نكته‏ى يكم - همه‏ى مسلمانان، جز اندكى، بر اين كه رسول
اكرم (صلّى‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) به وجود ((مهدى)) خبر و نويد داده‏اند و براى
آن حضرت، اسماء و صفاتى را ذكر فرموده‏اند، اتّفاق دارند. روايات شيعه و اهل سنّت،
در اين موضوع، بيش از حد تواتر است. بنابراين، جامعه‏ى اسلامى، همگى، بر اين باورند
و هرگاه كسى بعد از شناخت از چنين اخبارى، اصل اين عقيده را تكذيب كند، در حقيقت،
سخنان پيامبر اكرم (صلّى‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) را دروغ شمرده است.

اخبار نبى اكرم (صلّى‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) درباره‏ى
اين موضوع، در كتاب‏هاى معتبر شيعه و نيز در صحاح و سنن و مجاميع اهل سنّت، موجود
است.

نيز از سوى علماى شيعه و سنّى، كتاب‏هايى جداگانه درباره‏ى
حضرت مهدى(عج) تدوين شده است.

علاوه بر احاديث، آيات بسيارى از قرآن مجيد هم به امام
مهدى(عج) تأويل شده است.

بنابراين، نبايد براى قول ابن خلدون در جهت ردّ روايات
مهدويّت و انكار مهدى در اسلام، ارزشى قائل شد. برخى از علماى اهل سنّت هم در ردّ
نظر ابن خلدون مطالبى را نوشته‏اند.

مشهورترين تدوين كنندگان احاديث امام مهدى، از اهل سنّت،
اينان‏اند:

1- ابوبكر بن أبى خيثمة (وفات 279 ه)؛

2- نعيم بن حمّاد المروزى (وفات 288 ه)؛

3- ابوحسين بن المنادى (وفات 336 ه)؛

4- ابونعيم اصفهانى (وفات 430 ه)؛

5- ابوالعلاء عطار همدانى (وفات 569 ه)؛

6- عبدالغنى مقدسى (وفات 600 ه)؛

7- ابن عربى اندلسى (وفات 638 ه)؛

8- سعدالدين الطمويى (وفات 650 ه)؛

9- ابوعبداللّه كنجى شافعى (وفات 658)؛

10- يوسف بن يحيى المقدسى (وفات 658)؛

11- ابن قيّم جوزيه (وفات 685 ه)؛

12- ابن كثير دمشقى (وفات 774 ه)؛

13- جلال الدين سيوطى (وفات 911 ه)؛

14- شهاب الدين ابن حجر مكّى (وفات 974 ه)؛

15- على بن حسام الدين متقى هندى (وفات 975 ه)؛

16- نورالدين على قارى هروى (وفات 1014 ه)؛

17- محمد بن على شوكانى (وفات 1250 ه)؛

18- احمد بن صديق غمارى (وفات 1380 ه)؛

گفتنى است، در زمان معاصر هم كتاب‏هاى زيادى از سوى مؤلفان
[ سنّى ] درباره‏ى مهدويّت، تدوين شده است.(1)

تواتر احاديث مهدى(عج)

از ميان علماى اهل سنّت، افراد بسيارى، به متواتر بودن
احاديث مهدى(عج) و يا لااقل به صحّت آن‏ها، تصريح كرده‏اند. از جمله‏ى آنان،
مى‏توان اين افراد را نام برد:

1- ترمذى (صاحب الصحيح)؛

2- محمد بن حسين آبرى (وفات 363 ه)؛

3- حاكم نيشابورى (صاحب مستدرك)؛

4- ابوبكر بيهقى (صاحب السنن الكبرى)؛

5- فرّاء بغوى محيى السنة؛

6- ابن اثير جزرى؛

7- جمال الدين مزّى؛

8- شمس الدين ذهبى؛

9- نورالدين هيثمى؛

10- ابن حجر عسقلانى؛

11- جلال الدين سيوطى.

خلاصه اين كه در امّت اسلامى، محلّى براى ترديد آفرينى در اصل ايده‏ى
مهدويّت، يافت نمى‏شود.

نكته‏ى دوم - در هر زمان، حتماً، بايد امامى باشد كه همه‏ى
مسلمانان به او اعتقاد داشته و به او اقتدا كنند و او را ميان خود و حق تعالى، حجت
قرار دهند.

ما اين نكته را از اين آيات و روايات مى‏فهميم:

1- ((لئلاّ يكون للنّاس على اللّه حجّة))(2)؛ تا براى مردم
در مقابل خداوند [ بهانه و ] حجتى نباشد.

2- ((ليهلك مَن هلك عن بينةٍ و يحيى‏ مَنْ حىَّ عن
بينةٍ))(3) (تا كسى را كه [ بايد ] هلاك شود، آگاهانه هلاك شود و كسى كه [ بايد ]
زنده بماند، آگاهانه، زنده بماند.

3- ((قل فللّه الحجة البالغة))(4)؛ بگو: ((برهان رسا
ويژه‏ى خدا است.)).



حضرت على (عليه‏السّلام) هم در نهج البلاغه مى‏فرمايند:

اللهمّ بلى لاتخلو الأرض من قائمٍ لِلّه بحجةٍ إمّا ظاهراً مشهوراً و إمّا
خائفاً مغموراً، لئلاّ تبطل حجج الله و بيناته(5)؛

آرى، زمين، هيچ گاه از حجّت الهى، تهى نيست. [ او ]، يا آشكار او شناخته شده
و يا بيمناك و پنهان است. [ او بايد باشد ] تا حجت خدا باطل نشود و نشانه‏هايش از
ميان نرود.

در اين باب، روايات بسيارى در كتاب‏هاى حديثى و روايى، از
جمله در صحيحين، مسانيد، سنن، معاجم،... وارد شده است كه مورد پذيرش اماميه و اهل
سنّت است.



حديث يكم - ((مَنْ ماتَ و لم يعرف إمام زمانِه ماتَ ميتةً
جاهلية؛ هر كس بميرد و امام زمان خود را نشناسد، بر مرگ جاهليّت مرده است.)).

سعدالدين تفتازانى، حديث را، مرسله مسلّمه (مورد پذيرش
همگان) دانسته و مباحث خود را در شرح المقاصد(6) بر آن بنا كرده است.

اين حديث شريف، با عبارات ديگرى نيز وارد شده است، ولى
همگى، به يك معنا اشاره دارند.

به عنوان نمونه، در مسند احمد(7)، مسند ابى داوود
الطيالسى(8)، صحيح ابن حبّان(9)، المعجم الكبير(10)، اين حديث، چنين وارد شده است:
((مَن مات بغير إمامٍ مات ميتةً جاهلية)).

برخى ديگر از علما، حديث را به شكل زير از كتاب المسائل
الخمسون فخر رازى نقل كرده‏اند: ((مَنْ مات و لم يعرف إمام زمانه فليمت إنْ شاء
يهوديّاً وإنْ شاء نصرانياً.)).

البته، بايد چنين معرفتى، مقدمه‏ى اعتقاد باشد؛ يعنى، هر
كس بميرد و به امام زمان خود كه منصوب از جانب خدا است، باور نداشته باشد، بر مرگ
جاهليّت مرده است.

مراد از ((امام زمانه))، هر حاكمى كه بر امور مسلمانان و
مؤمنان سيطره پيدا كرده باشد، نيست؛ زيرا، شناخت چنين شخصى، واجب نيست و نشناختن
او، موجب ورود در جهنم و مرگ جاهليّت نخواهد بود.

آن امامى كه شناخت و اطاعت‏اش واجب بوده و اعتقاد به او و
حجت قرار دادن او بين خود و خداى لازم است، امامى است كه منصوب از جانب خداوند
باشد.

تاريخ نگاران، نوشته‏اند همان عبداللّه بن عمر كه از بيعت
با على (عليه‏السّلام) امتناع كرد، شبانه، درِ خانه‏ى حجاج را كوبيد تا با او براى
عبدالملك بيعت كند، تا آن شب را بدون امام به صبح نرساند!

عبداللّه، به حجاج گفت: ((شنيدم رسول الله فرمود: "مَنْ
مات ولا إمام له مات ميتة جاهليّة".)). گفتنى است در اين شب، حجاج عبداللّه بن عمر
را تحقير كرده و پاى خود را براى بيعت دراز كرد و عبداللّه بن عمر اينگونه با حجاج
بيعت نمود البته اين اثر وضعى گناه او است، زيرا كسى كه از بيعت با شخصى مثل على
(عليه‏السّلام) خوددارى كند روزى با امثال حجاج با چنين كيفيتى بيعت خواهد كرد.

همچنين تاريخ نگاران در شرح حال عبداللّه بن عمر چنين
آورده‏اند كه ايشان در واقعه حرّة - در اين واقعه يزيد بن معاويه به مدت سه روز شهر
مدينه را براى سپاهيان خود مباح اعلام كرد تا هر كارى كه خواستند انجام دهند، در
اين واقعه دهها هزار نفر از جمله صدها تن از صحابه و تابعين كشته شده و صدها زن
بدون شوهر فرزند به دنيا آوردند - نزد عبداللّه بن مطيع آمد و گفت: نزد تو آمده‏ام
تا حديثى را كه از رسول الله شنيده‏ام براى تو نقل كنم: پيامبر فرمود:

(من خلع يداً من طاعة لقى اللّه يوم القيامة لاحجة له، و
من مات و ليس فى عنقه بيعةً مات ميتةً جاهلية)(11)

البته بعدها عبداللّه بن عمر به سبب بيعت نكردن با حضرت
على (عليه‏السّلام) و مشاركت نكردن با ايشان در جنگ - با گروه متجاوزان -
تأسف مى‏خورد.(12)

بنابراين مسأله وجوب شناخت امام در هر زمان و وجوب اعتقاد
به امامت اشان و ملتزم شدن به بيعت با او مورد پذيرش همگان - شيعه و اهل سنّت -
بوده و احاديث و سيرت صحابه بر آن دلالت داشته و از ضروريات عقائد اسلامى به شمار
مى‏آيد.

نكته‏ى سوم - حضرت رسول (صلّى‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم)
فرمودند: ((الائمة بعدي إثنا عشر)).(13) حضرت مهدى(عج) از جمله‏ى آن امامان دوازده
گانه - كه حضرت خبر داده‏اند - است. در اين جهت، هيچ شك و ترديدى راه ندارد؛ چرا كه
تمام صفات و قيدهايى كه در اين حديث شريف ذكر شده است، تنها بر حضرت مهدى(عج)،
منطبق است و نه كس ديگر؛ زيرا، تنها، آن هنگام كه حضرت حجت (عليه‏السّلام) پديدار
شود، مردم، بر امامت او اجتماع خواهند داشت و خداوند تبارك و تعالى، به دست ايشان،
اسلام را عزيز خواهند گرداند و بر همه‏ى اديان غلبه خواهند داد.



برخى از نويسندگان كه جانشينان بعد از رسول اكرم
(صلّى‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) را از ميان بنى اميه و... مى‏دانند، امام مهدى(عج)
را جزء آن خلفا بر شمرده‏اند.

خلاصه‏ى سخن اينكه: 1- امّت اسلامى، داراى يك منجى مصلح،
به نام مهدى (عليه‏السّلام) است.

2- در هر زمانى، امامى است كه بر همه‏ى مسلمانان واجب است
او را بشناسد و به او ايمان بياورند.

3- مراد از مهدى(عج) - كه در روايات پيامبر اكرم
(صلّى‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) از او خبر داده شده است - دوازدهمين امام از ائمه‏ى
اطهار (عليه‏السّلام) است.

بنابراين، بعد از آن كه همه‏ى مسلمانان، بر ايده‏ى مهدويّت
اتّفاق دارند و حضرت مهدى (عليه‏السّلام)، امام دوازدهمين شيعيان است، شناخت و
اعتقاد به او، واجب است و هر كس بميرد و او را نشناسد، بر مرگ جاهليّت مرده است.

در كتاب‏هاى اهل سنّت هم رواياتى كه مطابق با ايده و
عقيده‏ى شيعه‏ى اماميه باشد، وجود دارد. در اين جا به برخى از آن‏ها اشاره مى‏كنيم.



روايت يكم‏

پيامبر اكرم فرمود: ((اگر از [ عمر ] دنيا، جز يك روز باقى
نماند، خداوند تبارك و تعالى، آن روز را آن قدر طولانى مى‏گرداند، تا اين كه مردى
از فرزندان من، در آن روز، برانگيخته شود. او هم نام من است.)). سلمان ايستاد، و
عرضه داشت: ((يا رسول الله! از كدامين فرزندت؟)). حضرت فرمود: ((از اين فرزند و با
دستان مبارك‏اش بر حسين زد.)).

اين روايت، از أبى القائم الطبرانى(14) ابن عساكر الدمشقى،
أبى نعيم الاصفهانى ابن قيم الجوزيّه، يوسف بن يحيى المقدسى،(15) شيخ الاسلام
الجوينى(16)، ابن حجر المكّى(17) (صاحب الصواعق) نقل شده است.



روايت دوم‏

زمانى كه پيامبر اكرم (صلّى‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) در
حال احتضار بود، به حضرت زهرا (عليهَاالسّلام) فرمود: ((اى فاطمه! چه چيزى تو را
مى‏گرياند؟ بدان كه خداوند تبارك و تعالى، به زمين نظر كرد و از آن، پدرت را اختيار
كرده و او را به پيامبرى برانگيخت، سپس دوباره به زمين نظر كرد و شوهرت را اختيار
كرد. به من وحى كرد كه تو را به ازدواج او در آورم و او را وصىّ خود قرار دهم. آيا
نمى‏دانى كه خداوند به سبب اين كه نزد خداوند، بزرگ منزلت بودى، تو را به ازدواج
كسى در آورد كه از همه عالم‏تر و بردبارتر بود و اسلام آوردن او بر همه مقدّم
است؟)).

حضرت زهرا (عليهَاالسّلام) تبسم نمود و شاد گرديد. سپس
رسول‏الله (صلّى‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) افزود: ((و از ما است آن مهدى(عج) كه حضرت
عيسى پشت سر او نماز مى‏گذارد.)).

سپس بر كتف امام حسين (عليه‏السّلام) زده و فرمود: ((مهدى
امّت، از فرزندان ايشان است.)).

ابوالحسن الدار قطنى، ابوالمظفر السمعاني، ابوعبداللّه
الكنجى، و ابن الصبّاغ المالكى(18)، اين حديث شريف را در منابع خود ذكر كرده‏اند.



حديث سوم‏

پيامبر (صلّى‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) فرمود: ((يخرج
المهدي من ولدالحسين من قبل المشرق، لو استقبلته الجبال لهدمها واتّخذ فيها
طرقاً))؛ مهدى، از فرزندان امام حسين (عليه‏السّلام)، از جانب مشرق، خروج مى‏كند.
اگر كوه‏ها در مقابل او بايستند، آن‏ها را نابود گردانده و آن‏ها را هموار
مى‏كند.)).

اين حديث شريف هم از نعيم بن حمّاد، الطبرانى، أبى نعيم
والمقدسى (صاحب كتاب عقدالدرر في أخبار المنتظر)(19) نقل شده است.

سخنان دانشمندان اهل سنّت‏

بسيارى از تاريخ نويسان و محدّثان اهل سنّت هم تصريح دارند
كه مهدى(عج) از ذريّه‏ى امام حسين (عليه‏السّلام) است و اضافه مى‏كنند كه ايشان،
فرزند امام حسن عسكرى است كه پا به عرصه‏ى گيتى گذاشته و در قيد حيات است.

مشهورترين آنان، عبارت‏اند از:

احمد بن محمد بن هاشم البلاذري، (وفات 279 ه)،

ابوبكر البيهقى (وفات 458 ه)؛

ابن الخشاب (وفات: 567 ه)؛

ابن الأرزق (وفات 590 ه)؛

ابن عربى اندلسى (صاحب فتوحات مكيه). (وفات 638 ه)؛

ابن طلحة شافعى (وفات 653 ه)؛

سبط ابن جوزى حنفى (وفات 654 ه)؛

كنجى شافعى (وفات 658 ه)؛

صدر الدين قونوى (وفات 672 ه)؛

صدر الدين حموى (وفات 723 ه)؛

عمر بن وردى (وفات 749 ه)؛

صلاح الدين صفدى (صاحب وافى. وفات 764 ه)؛

شمس الدين بن جزرى (وفات 833 ه)؛

ابن صبّاغ مالكى (وفات 855 ه)؛

جلال الدين سيوطى (وفات 911 ه)؛

عبدالوهاب شعرانى (وفات 973 ه)؛

ابن حجر مكى (وفات 973 ه)؛

على قارى هروى (وفات 1013 ه)؛

عبدالحق دهلوى (وفات 1052 ه)؛

شاه ولى اللّه دهلوى وفات (1176 ه)؛

قندوزى حنفى (وفات 1294 ه)؛

فصل دوم‏

در كتاب‏هاى اهل سنّت، درباره‏ى مهدويّت، رواياتى است كه
با نظر شيعه مخالف است. برخى از علماى اهل سنّت، مطابق اين روايات، نظرى خلاف مشهور
عامه‏ى مسلمانان داده‏اند.

در اين فصل، اين روايات بررسى مى‏شود.

1- در روايتى آمده است: ((المهدي هو عيسى بن مريم.)).(20)

اين خبر واحد، تنها در برخى از كتاب‏هاى اهل سنّت وارد شده
است. اين خبر با آن همه احاديث كه مى‏گويد، حضرت مهدى (عليه‏السّلام) فرزند حضرت
امام حسن عسكرى (عليه‏السّلام) است، نمى‏تواند برابرى كند.

2- در روايتى آمده است: ((المهدي من ولد العباس.)).(21)

اين روايت نيز، خبر واحد و مخالف روايات متواتر است. به
نظر مى‏رسد، اين روايت، در زمان بنى عباس، براى صلاحيت بخشيدن به سلاطين بنى عباس
وضع شده است.

3- در روايتى آمده است: ((المهدي من ولد الحسن.)).(22)

اين روايت نيز خبر واحد است.

4- در روايتى آمده است: ((اسم أبي المهدي اسم أبي
النبي.)).(23)

با عنايت به اين خبر، نام پدر امام مهدى(عج)، ((عبدالله))
است كه اين قابل انطباق بر مهدى(عج) نيست، امّا بايد دانست كه اين روايت، خبر واحد
است و غير قابل اعتنا.

5- ابن تيميّه هم به طبرى و ابن قانع نسبت داده است كه
امام حسن عسكرى (عليه‏السّلام) فرزندى نداشته است.

اين نسبت، دروغى بيش نيست و طبرى و ابن قانع چنين
نگفته‏اند.

فصل سوم‏

در اين فصل به موضوعاتى مانند طول عمر، فايده‏ى غيبت، مكان
زندگى حضرت، مى‏پردازيم. متأسفانه، برخى از نويسندگان اهل سنّت، مانند صاحب منهاج
السنّة، اين سؤالات و ابهامات را با شتم و استهزاء و تمسخر و... همراه كرده‏اند كه
اين، امرى ناشايست است. انسانى كه نمى‏داند و يا شك كرد، مى‏پرسد، نه اين كه قلم‏اش
به مطالب غير اخلاقى آلوده سازد.

1- طول عمر

سعد الدين تفتازانى طول عمر حضرت (عليه‏السّلام) را بعيد
مى‏شمارد و مى‏گويد: ((شيعه‏ى اماميه، مى‏پندارند محمد بن حسن عسكرى
(عليه‏السّلام)، به سبب ترس از دشمنان، پنهان شده است و عمر ايشان، همانند عمر نوح
و لقمان و خضر، است. ساير مذاهب، اين نظر را انكار مى‏كنند؛ زيرا، اوّلاً، چنين
ادعايى محال است و دوم اين كه، بعيد است كه يك امام به اندازه‏اى در ميان مردم
پنهان باشد كه تنها نامى از او ياد شود، و سوم اين كه وجود چنين امامى، عبث و
بيهوده است. اگر بپذيريم كه امامى، اين اندازه عمر كند، بايستى پيدا باشد و مردم او
را ببينند.

نيز، داستان اقتداى حضرت مسيح به مهدى(عج) و بر عكس آن،
مستندى ندارد.)).

بنابراين برخى همچون سعدالدين تفتازانى اگرچه ولادت يافتن
امام مهدى(عج) از امام حسن عسكرى را پذيرفته‏اند، ولى از نظر آنها بعيد است امام،
اين اندازه عمر طولانى داشته باشد و مى‏گويند حضرت وفات يافته است زيرا در عقل آنها
نمى‏گنجد كه انسان با اين عمر طولانى در اين دنيا باقى بماند.

در پاسخ او بايد گفت، اوّلاً، اين سخن با حديث ((مَن مات و
لم يعرف إمام زمانه مات ميتةً جاهليّة))، منافات دارد؛ زيرا، اين حديث، بر وجود
امام در هر زمانى دلالت دارد و ((زمان او)) و ((زمان ما)) و ((زمان آيندگان))
نمى‏تواند، شامل اين روايت نباشد.

براى همين جهات است كه برخى هم در حيرت مانده‏اند، اينان
از طرفى به بقاء حضرت اعتراف نمى‏كنند زيرا از نظر آنها بعيد است كسى با اين عمر
طولانى در دنيا باقى بماند و از جانب ديگر به سبب ادلّه موجود نمى‏توانستند حيات
حضرت را انكار كنند. بنابراين، اينان اگرچه معترف به راه دست يافتن حضرت هستند ولى
مى‏گويند نمى‏دانيم چه بر سر حضرت آمد:

ثانياً، اگر به عدم امكان امرى، اعتقاد داشته باشيم با
وقوع يك فرد و يك مصداق از آن در عالم خارج، مثلاً، ده در صد از اين اعتقاد كاسته
مى‏شود. و به همين ترتيب، وجود مصداق‏هاى متعدّد، در صد آن اعتقاد را كم خواهد كرد.
و آن امر محال، امكان‏پذير مى‏گردد.

به عنوان نمونه چنانچه شخصى ادّعا نمايد كه مى‏تواند از
روى آب عبور كند ديگران سخن او را دروغ مى‏شمرند و مى‏گويند، اين كار غير ممكن است،
اگر اين شخص يك بار از روى آب عبور كند، به اندازه همين يك مرتبه از محال بودن اين
امر كاسته مى‏شود و اگر اين عمل چندين مرتبه تكرار شود به صورت يك امر طبيعى و عادى
شده و امكان‏پذير مى‏گردد.

بنابراين، از آن جا كه براى خداوند امكان داشته است به
حضرت نوح و حضرت خضر و حضرت عيسى (عليهمُ‏السّلام) عمر طولانى عطا فرمايد و علاوه
بر آن، در كتاب‏هاى اهل سنّت، رواياتى است كه حاكى از وجود فعلى دجال است، با تعدّد
افراد و مصاديق و شواهد، مسئله‏ى طول عمر، استبعادش، دائماً، كاسته مى‏شود و زائل
مى‏گردد. در نتيجه عمر طولانى براى حضرت حجت (عليه‏السّلام) ديگر غير ممكن نيست.



نكته



اگر چه ابن تيميّه، اصل حيات حضرت خضر را انكار كرده و
گفته است: ((بيش‏تر علما، به وفات حضرت خضر معتقد هستند.))، ولى ابن حجر
عسقلانى(24) حضرت خضر را از صحابه‏ى رسول الله دانسته است و حافظ نَوَوى(25) - از
علماى قرن 6 يا 7 - بر زنده بودن خضر در زمان ايشان تصريح دارد.

در قرن‏هاى بعد هم القارى در المرقاة(26) و شارح الواهب
الدنيّه به بقاى حضرت خضر تا زمان خودشان تصريح كرده‏اند و حتّى حكايت‏ها و
داستان‏هايى از كسانى كه با حضرت خضر ملاقات كرده‏اند و از ايشان اخبار و رواياتى
شنيده‏اند،(27) نقل كرده‏اند.

پاسخ ديگر اين اشكال اين است كه اگر حكمت خداوند، اقتضا
كند كه يك نفر را هزاران سال در اين جهان باقى گذارد، قدرت خداوند آن اراده و مشيّت
را به انجام مى‏رساند.



2- استفاده از امام غايب‏

ابن تيميّه و سعد تفتازانى مى‏گويند: ((از مهدى(عج)، تنها،
نامى باقى مانده است و حتّى كسانى كه به وجود او معتقد هستند، از ايشان سود و نفعى
نمى‏برند.)).

به اين شبهه پاسخ‏هاى گوناگونى مى‏توان داد. يكى از آن
پاسخ‏ها اين است كه حوادث و حكايت‏هاى فراوانى در شرح حال بزرگان شيعه و... نقل شده
است كه اينان، در موارد متعدّدى، براى رفع مشكلات و... به محضر حضرت شرف ياب
شده‏اند و امام هم آن مشكلات را از ايشان رفع كرده است.

پاسخ ديگر اين است كه خداوند تبارك و تعالى، براى هر
امّتى، رسول و امامى فرستاد تا حجّت خود را بر آنان تمام كند، ولى بسيارى از انبيا
و رسولان، در اوّلين روز رسالت خود، كشته و يا تبعيد و يا به دار آويخته شدند، حال
آيا مى‏توان به خداوند عرضه داشت كه فرستادن رسولان و انبيا از جانب خداوند كارى
عبث و بيهوده بوده است؟



3- مكان زندگى حضرت‏

شبهه‏ى ديگر اين است كه ((حضرت در كجا زندگى مى‏كند؟)).

در پاسخ مى‏پرسيم، شما كه به زنده بودن حضرت خضر
(عليه‏السّلام) اعتقاد داريد مكان زندگى ايشان را كجا مى‏دانيد؟ اين كه ايشان و
امثال او در كجا زندگى مى‏كنند، پرسش اساسى نيست. براى اعتقاد به وجود يك نفر، لازم
نيست كه بدانيم، او، در كجا زندگى مى‏كند. حضرت مهدى (عليه‏السّلام) و جناب خضر
(عليه‏السّلام) و... در اين كره‏ى خاكى زندگى مى‏كنند و نه در جاى ديگر.

انتظار، برترين عمل‏

سبب غيبت حضرت حجت (عليه‏السّلام) يا از بابت عدم وجود
مقتضى و زمينه‏هاى مناسب براى ظهور است و يا از بابت وجود مانع. پس براى ظهور حضرت
(عليه‏السّلام) بايد زمينه‏ى مناسب را ايجاد كرد و موانع را برچيد.

اگر معناى ((أفضل الأعمال انتظار الفرج)) تبيين شود،
وظيفه‏ى ما در عصر غيبت و نقش مان براى زمينه‏سازى ظهور حضرت، روشن خواهد شد.

براى فهم اين روايات، ابتدا، بايد بدانيم كه ظهور حضرت
(عليه‏السّلام) يك امر ناگهانى است(28) و هيچ كس نمى‏تواند زمان ظهور و بر طرف شدن
موانع و تحقّق زمينه‏هاى ظهور(29) را پيش بينى كند.

تنها، خداوند تبارك و تعالى، نسبت به زمان برطرف شدن موانع
و تحقّق زمينه‏هاى مناسب براى ظهور حضرت آگاه است. و هيچ كس نمى‏تواند زمان آن را
تعيين كند. در روايت آمده است: ((كذب الوقاتون)).

و نيز بايد بدانيم كه حكومت و قضاوت حضرت حجت(عج) مانند
حكومت حضرت داوود (عليه‏السّلام) است؛(30) يعنى، ايشان، بر اساس واقع و آگاهى خود
حكم خواهند كرد و نه بر اساس بيّنه و... بيّنه و...، از قواعد ظاهرى است كه ممكن
است، اشتباه هم باشند. يكى از قواعد قضاوت، ((قاعده‏ى يد)) است. طبق اين قاعده،
مثلاً اگر كتابى در دست كسى باشد، همين امر، مالكيت او را بر كتاب، نشان مى‏دهد.
لذا اگر كس ديگرى ادعا كند ولى شاهد و... نداشته باشد، قاضى، كتاب را به كسى مى‏دهد
كه در دست او است، امّا آن هنگام كه حضرت اش بيايد، حكم ايشان، بر اساس واقع است.
در اين مثال اگر فردى كه كتاب در دست‏اش است، واقعاً، مالك نباشد، حضرت به اين
قاعده توجّه نمى‏كند و كتاب را به صاحب اصلى‏اش باز مى‏گرداند.

اين در حالى است كه پيامبر اكرم
(صلّى‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) مى‏فرمودند (انما اقضى بينكم بالبينات والايمان و
بعضكم الحسن بحجة من بعضٍ و أيّما رجل قطعت له قطعةٌ فانّما اقطع له قطعةً من نار)
و فقط بر اساس قواعد ظاهرى و نه بر اساس واقع حكم مى‏نمودند، بنابراين اگر مدعى،
بينه‏اى مبنى بر مالكيت خانه مى‏آورد، پيامبر (صلّى‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) بر
اساس آن بينه حكم نموده و خانه را به ايشان واگذار كرده و مى‏فرمودند: من بين شما
با بينه حكم مى‏كنم و اگر بينه مدعى دروغ باشد و از اين راه مالك خانه گردد بايد
بداند كه اين خانه قطعه‏اى از آتش بوده و نبايد آن را اخذ كند.

هنگامى كه اين دو امر را دانستيم، معناى ((أفضل الأعمال
انتظار الفرج)) روشن مى‏شود؛ زيرا، انتظارِ ظهورى ناگهانى و حكم بر حسب واقع، انسان
را وا مى‏دارد كه در هر لحظه، نسبت به تكاليف خود در امور اجتماعى و... واقف باشد و
به آن‏ها عمل كند و خود را در عقيده و عمل اصلاح كند و ديگران را هم اصلاح سازد.
بدين سان، انتظار، برترين وسيله براى اصلاح فرد و جامعه است و با اصلاح فرد و
جامعه، راه براى ظهور حضرت حجت(عج) هموار مى‏شود و اصلاح شدگان، از اعوان و انصار
حضرت خواهند بود.



گفتنى است روايات ائمه (عليهمُ‏السّلام) شيعيان را از عجله
براى ظهور امام(عج) بر حذر داشته‏اند و تكليف شيعيان را در عصر غيبت، اطاعت از
پروردگار و آماده شدن براى ظهور امام مى‏دانند. ما، فقط، به انتظار ظهور حضرت امر
شده‏ايم. و انتظار فرج هم همان طور كه گفته شد يعنى اصلاح خود و ديگران و جامعه.



در روايت آمده است كه‏

ولاتستعجلوا مما لمْ يعجّله الله بكم؛ فإنّه مَنْ مات منكم على فراشه و هو
على معرفة حقّ ربّه و حقِّ رسوله و أهل بيته مات شهيداً و وقع أجره على الله و
استوجب ثوابَ مانوى‏ من صالح عمله، قامت النيّةُ مقامَ إِصلاتِهِ لسيفهِ فإنَّ لكلّ
شي‏ءٍ مدةً وأجلاً؛(31)

در آن چه را كه خداوند شتاب در آن را لازم نداشته، شتاب
نكنيد؛ زيرا، هر كس از شما كه در بستر خويش، با شناخت خدا و پيامبر بميرد، شهيد از
دنيا رفته است و پاداش او بر خدا است و ثواب اعمال نيكويى كه قصد انجام دادن آن را
داشته، خواهد برد و نيّت و ثواب شمشير كشيدن را دارد؛ زيرا، براى هر چيزى مدّت و
وقتى است.

بنابراين، در عصر حاضر، هم به دعاى براى تعجيل فرج و هم به
آماده كردن خود براى خدمت به امام عصر(عج) امر شده‏ايم و اگر هر كدام از ما به
وظايف خود عمل كند و حقّ پروردگار و رسول الله و اهل بيت را بشناسد، زمينه‏ى مناسب
براى ظهور امام(عج) را فراهم آورده است.

1) بسيارى از علماء اهل سنّت هم در كتاب‏هاى خود احاديثى در وصف امام مهدى(عج)
نقل نموده‏اند.

ر.ك: سنن ابن داود، ج 4، ص 107؛ سنن ابن ماجه، ج 2؛ كتاب
الفتن باب 34؛ الصواعق المحرقه، ص 163؛ سند احمد، ج 1، ص 159؛ صحيح ترمذى، ج
4، ص 505؛ فوائد السمطين، ج 2، ص 331؛ تاريخ دمشق / ابن عساكر، ج 1، ص 114؛ ينابيع
المودة، ص 431؛ حليةالاولياء، ج 5، ص 75؛ الفصول المهمة، ص 297؛ مشكاةالمصابيح، ج
3، ص 1501؛ مجمع الزوائد،ج 7، ص 314 و... .

2) نساء: 165.

3) انفال: 42.

4) انعام: 149.

5) نهج البلاغه، ح 147.

6) شرح المقاصد، ج 5، ص 239.

7) مسند احمد، ج 5، ص 61، رقم 16434.

8) مسند ابى داوود الطيالسى، ص 259.

9) صحيح بن حبّان، ج 10، ص 434، قم 457.

10) المعجم الكبير (طيرانى)، ج 19، ص 388، رقم 910.

11) كمال الدين و تمام النعمه / شيخ طوسى / انتشارات اسلاميه / ج 1، ص
380-372.

12) صحيح مسلم / ج 3 / ص 1478، رقم 1851.

13) طبقات ابن سعد / ج 4 / ص 187-185.

14) المعجم الكبير، ح 10، ص 166، رقم 10222.

15) عقدالدرر فى أخبار المنتظر، ص 56.

16) فرائد السمطين، ج 2، ص 325، رقم 575.

17) الصواعق المحرمه، ص 249.

18) البيان فى أخبار صاحب الزمان، الكنجى الشافعى، ص 502.

19) الفتن، نعيم بن حماد، ج 1، ص 371، ح 1095؛ عقدالدرر، ص 282 (از طبرانى و
أبى نعيم)؛ والحاوى للفتاوي، ج 2، ص 66.

20) كنز العمال، ج 14، ص 263، ح 38656.

21) المنار المنيف، ص 149؛ كنز العمال، ج 14، ص 264، ح 38663.

22) المنار المنيف، ص 150.

23) كنزالعمال، ج 14، ص 268، ح 38678.

24) الإصابه، ج 2، ص 114 - 115 - درالكتب العلميه - بيروت.

25) تهذيب الأسماء واللغات، ج 1، ص 176، رقم 147.

26) مرقاةالمفاتيح، ج 9، ص 692.

27) با اين اوصاف، از آن جا كه ابن تيميه مى‏دانست وجود خضر، بهترين دليل براى
رفع استبعاد از طول عمر است، دست به تكذيب خضر زده است. (مؤلف)

28) قال رسول الله (صلّى‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم): المهدى من ولدى، اسمه اسمى،
و كنيتُهُ كنيتى، اشبه الناس بى خلقاً و خُلقاً، تكون به غيبةٌ و حيرةٌ تضلّ فيها
الامم، ثم يقبل كالشهاب الثاقب يملاءها عدلاً و قسطاً كما ملئت جوراً و ظلماً.
(كمال الدين، ج 1، ص 286)

قال حسين بن على (عليه‏السّلام): فى التاسع من ولدى، سنةٌ
من يوسف و سنةٌ من موسى بن عمران، و هو قائمنا اهل البيت، يصلح اللّه تبارك و تعالى
أمره فى ليلةٍ واحدةٍ. (كمال الدين، ج 1، ص 316همچنين ر.ك: 1-
كمال الدين، ج 1، ص 287 / قم، مؤسسه نشر اسلامى‏

2- همان، ج 2، ص 372 / قم، مؤسسه نشر اسلامى‏

3- همان، ج 1، ص 151 / قم، مؤسسه نشر اسلامى‏

4- الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1171 / قم / مدرسه الامام المهدى‏

5- همان، ج 2، ص 955 / قم / مدرسه الامام المهدى‏

6- الغيبة، ص 159 / قم / منشورات مكتبة بصيرتى‏

7- دلائل الامامة، ص 347 / قم / انتشارات رضى‏

8- همان، ص 250 / قم / انتشارات رضى‏

9- تقريب المعارف فى الكلام، ص 191 / تقى الدين بن نجم بن عبدالله / قم / جامعه
مدرسين‏

10- اثبات الوصية للامام على بن ابى طالب، ص 279 / قم / منشورات مكتبة بصيرتى‏

29) حضرت استاد محمد اشتهاردى موارد ذيل را مهم‏ترين عوامل زمينه ساز ظهور
حضرت مى‏دانند.

1- جاذبه قرآن و حقانيّت اسلام‏

2- علم و انديشه و به كار انداختن آن‏

3- استقامت و پايدارى و شجاعت‏

4- زهد و رعايت اخلاق و حقوق‏

5- ايمان و توكل به خدا

6- تعاون و همكارى‏

7- برخوردها و روشهاى منطق با همديگر

8- توجه به طبقه مستضعف‏

9- اتحاد و انسجام مسلمانان‏

10- رهبر شايسته‏

بقيةاللّه / 1402 / مسجد صدريه، ص 134-126.

30) قال ابوعبدالله: انّ فى صاحب هذا الامر سنناً من الانبياء على نبينا و...
و سنةٌ من داوود و هو حكمه باالالهام.

(الخرائج والجرائح، ج 2، ص 936 / قم / مدرسه الامام
المهدى)

كتبتُ الى ابى محمد العسكرى أساله عن القائم
(عليه‏السّلام): اذا قام: بمَ يقضى بين الناس؟ واردتُ أن اساله عن شى‏ء لحمى الربع،
فاغفلتُ ذكرالحمى، فجاء الجواب، سالت عن الامام، اذا قام قضى بين الناس بعلمه كقضاء
داود لايسأل البينة.

(الدعوات / سعيد بن عبداللّه بن حسين / ص 209 / قم / مدرسه
الامام المهدى)

همچنين ر.ك: الغيبة طوسى: ص 261؛ الامامة والتبصرة، ص 93،
ح 84؛ الخرائج الجرائح، ج 1، ص 431؛ بصائر الدرجات فى فضائل آل محمد / محمد بن حسن
/ ص 259 / قم / چاپ كتابخانه آيت الله مرعشى نجفى.

31) نهج البلاغه، خ 190.






/ 1