تسامح، مدارا و تحمل اجتماعی آرا و آرایه های فکری لیبرالیسم متأخر و پلورالیسم دینی (3) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تسامح، مدارا و تحمل اجتماعی آرا و آرایه های فکری لیبرالیسم متأخر و پلورالیسم دینی (3) - نسخه متنی

حمید پارسانیا

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





سامح، مدارا و تحمل اجتماعيي آراء و آرايه‏هاي فكري ليبراليسم (قسمت سوم)

پرسشها و پاسخهاي بنيادين

فرهنگ و تمدن غرب به دليل دورماندن از مراتب عاليه عقل به نازلترين افق از سطح معرفت يعني عقلانيت ابزاري بسنده كرده است و همه امكانات خود را در جهت بارور كردن اين بخش از دانش به كار برده است و به همين سبب به رغم محروميّت از دانشهايي كه پرسشهاي بنيادين وجود انسان را پاسخ مي‏دهند ابزارهاي سلطه خود را بر طبيعت تقويت كرده است و پايه‏هاي اقتدار دنيوي خود را تا مرزهاي جهاني شدن گسترانيده است.

دنياي اسلام در برابر اين حركت پرشتاب بدون آن كه خود بخواهد در يك مصاف جهاني قرار گرفته است، در يك سوي اين مصاف فرهنگ و تمدني دنيوي است كه اگر به صراحت به انكار حقيقت متعالي و نامحدود نپردازد، حضور او را به فراسوي فهم و ادراك نظري و عملي انسانها به تبعيد فرستاده است. در اين فرهنگ، ديانت در صورتي اجازه حضور پيدا مي‏كند كه به تعبير هابرماس مرجعيت عرف دنيوي بشر معاصر را بپذيرد. و در سوي ديگر دنياي اسلام است كه از حضور حقيقت نه تنها تا افق فهم و ادراك انسانها بلكه تا متن عمل و رفتار فردي و اجتماعي آنان دفاع مي‏كند. دنياي غرب از پذيرش ديانت تا هنگامي كه به حاكميت عرف بي دينان تسليم نشود و مرجعيت آن را نپذيرد، سرباز مي‏زند و دنياي اسلام عرف را تا هنگامي كه در تحت پوشش ديانت به ساحت قداست بار نيابد به رسميت نمي‏شناسد. يكي از اين دو به دنبال عرفي شدن دين و ديگري در پي ديني شدن عرف است. صفوف در هم تنيده اين دو قطب هم اينك مرزهاي مختلف دنياي كوچك امروز را در هم نورديده است.

از كناره‏هاي كاخ سفيد تا ديوارهاي خانه خدا صحنه مواجهه است. فرياد تكبير به همان آهنگ كه حاجيان شيفته و شيدا در مطاف و هروله سر مي‏دهند، از حلقوم سياهان معترضي شنيده مي‏شود كه در پشت كاخ سفيد گرد مي‏آيند و جاذبه دعوت اسلام با همان شدت و سرعت كه محرومان و يا زندانيان آمريكايي را جذب مي‏كند در سطح متفكرين و انديشمندان غربي‏وار و پايي نفوذ دارد.

سجاده نمازگزاران به همان جهت كه در حجر اسماعيل و مقام ابراهيم گسترده مي‏شود، در حاشيه متروها و يا مساجد لندن و منچستر پهن مي‏گردد. توليدات اقتصادي و نظامي غربي نيز در همه جهان به نحوي يكسان حضور به هم رسانيده و عمل مي‏كند. بلوك غرب مانورهاي نظامي خود را در آسياي مركزي برگزار مي‏كند، و سلاح‏هاي نوين آمريكايي آزمايشهاي نخستين خود را در مجالس عروسي مردم افغانستان، پس مي‏دهند، فلسطين اينك قلب مجروح دنياي اسلام نيست، كانون فعال حيات و زندگي امتي است كه تنها با اعتقاد به خداوند و با يقين به حقيقتي كه مي‏شناسد، در برابر همه امكانات و تسليحات تبليغي و نظامي دنياي غرب، مقاومت مي‏ورزد.

توليدات فكري غرب نيز محدوده و مرزي را باقي نگذارده و نمي‏گذارند كانون‏هاي علمي غرب در پناه اقتدار اجتماعي آن مرجعيت خود را بر سازمانهاي علمي كشورهاي غير غربي رسمت بخشيده‏اند و انديشه‏هاي متكلمين غربي با استفاده از همين مرجعيت در متون آموزشي كشورهاي اسلامي حضور به هم مي‏رسانند. دين‏پژوهي‏هاي غربي كه از افق علم سكولار سازمان مي‏يابند تا سطح ادبيات ژورناليستي كشورهاي اسلامي وارد مي‏شوند و آثار منتشر شده در كشورهاي اروپايي با ترجمه‏هاي ساده و يا بازسازي شده، به طور مستقيم و غير مستقيم و با زبانها و بيانهاي مختلف، تا كوچه‏ها و خيابانهاي تهران و قم، راه مي‏يابند.

دنياي اسلام، در اين مصاف گسترده، و فراگير هنگامي به عنوان يك رقيب كارآمد مي‏تواند باقي بماند، كه مسائل نظري وعلمي خود را در محدوده امور داخلي خود نبيند. وضعيت فرهنگي و اجتماعي دنياي امروز چندان درهم تنيده و پيچيده است كه نيروها و امكانات هيچ يك از جريانها به محدوده‏اي خاص مقيّد نمي‏گردد. بسياري از امكانات دنياي اسلام در بين تشنه گاني است كه در دنياي غرب در جستجوي حقيقت هستند، همانگونه كه بسياري از امكانات تمدن غرب در بين شيفته‏گاني است كه درتحت جاذبه‏هاي دنيوي غرب، با نفرت و هراس به پيشينه فرهنگي و تمدني خود مي‏نگرند. در چنين شرايطي در برابر مسائل و القائات فكري رقيب، هم بايد از اصول و بنيادهاي معرفتي خود در حوزه فرهنگ اسلام پاسداري و حراست كرد و هم نگاه خود را متوجه مشكلات و مسائل محيطي كرد كه نظريه‏هاي رقيب اغلب براي پاسخگويي ازآنها سازمان يافته‏اند.

پلوراليسم ديني از جمله نظريه‏هايي است كه پرداختن به آن از هر دو بعد لازم است. اين نظريه چون ارزش معرفتي گزاره‏ها و قضاياي ديني را در معرض ترديد قرار مي‏دهد براي حراست از بنيانهاي علمي و عملي ديانت ناگزير نقايص و كاستي‏هاي ذاتي آن بايد روشن شود. و نقدهاي نظري‏اي كه گذشت اين مهم را به انجام مي‏رساند.

نقد نظري پلوراليسم مشكل كساني را حل مي‏كند، كه ازناحيه القائات بيروني به حيرت و سرگرداني گرفتار مي‏شوند، و يا آن كه با دغدغه‏هاي نظري و علمي به آن مي‏نگرند.

جاذبه‏هاي اجتماعي پلوراليسم بيش از آن كه مرهون ساختار معرفتي آن باشد، ناشي از عوامل محيطي آن است. پلوراليسم معرفتي نظير ليبراليسم وعده حلّ مشكلاتي را مي‏دهد كه دنياي غرب در سده‏ها يا دهه‏هاي مختلف با آن مواجه بوده است. قتل‏ها و خونريزي‏هايي كه در نيمه اول قرن بيستم به صورت دو جنگ اول و دوم رخ داد تحت پوشش ايدئولوژي‏هاي گوناگون شكل گرفت و ليبراليسم متأخر به رغم آن كه همه خصوصيّات يك ايدئولوژي را دارد، از جاذبه عنوان ايدئولوژي ستيزي بهره مي‏گيرد. پلوراليسم ديني نيز، جاذبه‏هاي اجتماعي خود را در ادعاي پاسخگويي به مشكلاتي به دست مي‏آورد كه بخش عظيمي از تاريخ بشريت و خصوصا جامعه غرب با آنها مواجه بوده است.

جنگ‏هاي مذهبي قرون وسطي و ستيزهاي فرقه‏هاي مختلف مسيحي و تفسيرهاي تنگ‏نظرانه‏اي كه كليسا از مسأله نجات و رستگاري ارائه مي‏داد، بخشي از مشكلاتي است كه پلوراليسم معرفتي با عنوان پاسخگويي از آنها مقبوليّت پيدا مي‏كند. متفكرين مسلمان، به موازات تبيين مشكلات ساختاري پلوراليسم معرفتي راهكاري مناسب خود را نيز جهت اين مسائل بايد ارائه دهند. و ما در اين بخش، به بيان نظريه بديلي مي‏پردازيم كه براي حل مشكلات ياد شده براساس مباني فكري، اسلامي قابل طرح است.

اين نظر به جاي آن كه بر دو مبناي نسبيت فهم يا نسبيت حقيقت مبتني باشد بر نسبيّت به معناي محدوديت درك بشر استوار است.

معاني سه گانه نسبيّت

تفاوت هر يك از معاني سه‏گانه نسبيّت هنگامي بهتر فهميده مي‏شود كه معاني مقابل آنها در نظر گرفته شود. نسبيت فهم چون منكر فهمي است كه حكايت ازواقع نمايد، معناي مقابل آن، فهم مطابق و يا حاكي از واقع است. نسبيت حقيقت، به معناي انكار حقيقت و واقعيتي است كه معيار و ميزان و يا نفس‏الامر داوريهاي مختلف بشر مي‏باشد، معناي مقابل آن حضور نفس الامري واحد و حقيقي درقبال هر بخش از آگاهي بشري است. نسبيت به معناي محدوديت هنگامي كه درحوزه معرفت و آگاهي بشر قرار گيرد در قبال آگاهي نامحدد است.

نسبيت فهم فهم مطلق به معناي فهم حاكي ويا مطابق با واقع

نسبيت حقيقت حقيقت مطلق به معناي نفس‏الامر واحد براي قضايا

نسبت به معناي محدوديت فهم فهم مطلق به معناي فهم نامحدود

كسي كه نسبيت به معناي سوم را مي‏پذيرد، به وجود آگاهي‏هاي محدود و مقيّد باور دارد. آگاهي و علم چون وصف عالم است، هرگز در شمول و گستردگي نمي‏تواند وسيع‏تر از عالم باشد، بنابراين هيچ موجود محدودي داراي آگاهي نامحدودنيست و آگاهي مطلق و نامحدود، تنها ازموجودي است كه ذات آن نيز نامحدود و نا متناهي باشد. با اين بيان، علم هر موجودي غير از خداوند سبحان محدود است و بلكه علوم موجودات محدود اگر با يكديگر جمع شوند همچنان محدود مي‏باشد. و علم نامحدود تنها مختص به خداوند نامحدود و نامتناهي است.

اذعان به محدوديت آگاهي انسانها مستلزم قبول نسبيت فهم ويا نسبيت حقيقت نيست زيراكسي كه به حقيقت ثابت در جهان خارج قائل است و فهم بشر را نيز نسبي نمي‏داند آگاهي محدود را در محدوده دلالت و حكايت آن صادق و غيرنسبي مي‏خواند.

كثرت فهم بشري

برخي از افراد تكثر در عرصه فهم وعلم بشر را براساس نسبيت فهم و يا نسبيت حقيقت توجيه نموه‏اند و گاه نيز از علوم متكثر و گوناگون به عنوان گواه بر نسبيت فهم ياد كرده‏اند، و حال آن كه به شرحي كه پيش از اين بيان شد؛ اولاً: نسبيت فهم به تنهايي تكثرگرايي و يا پلوراليسم معرفتي را اثبات نمي‏كنند. مثلاً ديدگاه كانت با آن كه مستلزم نسبيت فهم است پلوراليسم معرفتي را نتيجه نمي‏دهد و ثانيا: حضور علوم و دانش‏هاي مختلف گواه بر نسبيت فهم نيست زيرا راههاي ديگري نيز براي تبيين و تفسير اين واقعيت وجود دارد.

از جمله راههايي كه بر آن اساس مي‏توان تكثر فهم‏هاي بشري را تبيين كرد، بدون آن كه مستلزم نسبيت فهم و يا حقيقت باشد راه نسبيت به معناي محدوديت فهم است.

فهم بشر در اثر محدوديت با تكثري سه گانه همراه مي‏شود. كثرت، عرضي، طولي و روياروي.

كثرت عرضي مربوط به آگاهي‏هايي است كه در عرض يكديگر قرار مي‏گيرند، افراد مختلفي كه از زواياي متفاوت به شي اي واحد مي‏نگرد براساس چشم‏اندازهاي متفاوت خود تصويرهاي متفاوتي از آن شي به دست مي‏آورند. اين تصاوير در عرض يكديگر قرار دارند.

فهم‏هاي متعددي كه در عرض يكديگر پديد مي‏آيند. در صورتي كه قائل به نسبيت فهم نباشيم، هر يك در محدوده خود از واقعيت خارجي حكايت كرده و به آن راه مي‏برند، اين فهم‏ها هيچ يك نفي كننده يكديگر نيستند، بلكه همه آنها ميتوانند صادق و درست باشند.

كثرت طولي مربوط به وقتي است كه مسائل متعددي در طول يكديگر قرار گرفته باشند. به اين صورت كه درك هر يك از آنها مقدمه براي درك ديگري باشد، اين نوع از كثرت نيز، منافاتي با صدق همه معلومات و آگاهي‏ها ندارد، و مستلزم نسبيت فهم يا نسبيت حقيقت نمي‏باشد.

كثرت روياروي و مقابل در جايي است كه دو گزاره متناقض با يكديگر باشد. در اين موارد به دليل اين كه اجتماع و ارتفاع نقيضين محال است. بدون شك يكي از دو گزاره درست و ديگري غلطي است كه به خطا ممكن است، درست پنداشته شود. كثرت روياروي در اثر شتابزدگي و تصميم‏هاي ناصواب و نابجا پديد مي‏آيد.

مثال فيل و تاريكخانه مثالي است كه كثرت معلومات و آگاهي‏هاي بشري را بر مبناي نسبيت به معناي محدوديت نشان مي‏دهد، افرادي كه براي اولين بار در يك اتاق تاريك فيل را لمس مي‏كردند هر كدام ازآنها قسمتي از بدن فيل را احساس كرد. يكي پاي او ديگري گوش و يا پشت او را لمس كرد، و سپس هر يك از دريافت و گزارش خود خبر داد. نتيجه گزارش فهم‏هاي متكثري بود كه در عرض يكديگر قرار داشتند. و هر يك از اين فهم‏ها از محدوده خود درست و مطابق با واقع بود.

خطا وقتي پديد مي‏آيد كه هر يك از افراد مزبور شناخت درست و اما محدود خود را نسبت به همه فيل تعميم داهد، و بگويد فيل حيواني است كه تنها استوانه‏اي شكل و يا شبيه بادبزن نازك و يا چون تخت پهن و گسترده است.

هر يك از شناختهاي فوق مناقض ديگري است، زيرا اگر فيل تنها استوانه‏اي شكل باشد. هر شكل ديگر كه براي فيل بياه مي‏شود مصداق نقيض آن خواهد بود. يعني پهن و يا نازك بودن فيل مصداق براي گزاره‏اي است كه مي‏گويد فيل استوانه‏اي شكل نيست. و در نتيجه مجموعه اين گزاره‏ها نمي‏تواند درست باشد بلكه، برخي از آنها و يا بعضي ازاجزاء هر يك ازآنها صحيح بوده و بعضي ديگر خطا است.

دليل راه يافتن خطا در اين گزاره‏ها اين است كه هر يك از لمس‏كنندگان فيل، به كمك خيال ،و وهم خود ،آنچه را كه به حس يافته به خطا تعميم داده است.

مثال فيل و تاريكخانه درآثار مولوي مورد توجه قرار گرفته است، و جان هيك در مواردي متعدد از اين مثال به عنوان يك شاهد بر نسبيت فهم استفاده كرده است.1 و حال آن كه توضيح فوق به خوبي نشان مي‏دهد كه مثال مزبور براي نشان دادن نسبيت به معناي محدوديت فهم است. براساس نسبيت به معناي محدوديت بدون آن كه ارزش جهان‏شناختي معرفت بشري در معرض ترديد قرار گيرد، هم تكثر معرفتي بشر را مي‏توان تبيين كرد و هم راه‏هاي بديلي را براي حل مسائل و مشكلاتي مي‏توان طي كرد كه نظريه‏پردازان ليبرال به نحوي غيرمنطقي در مسير آن گام مي‏گذارند.

امكان مدارا بر مدار محدوديت فهم

محور و مسير نخستي كه در شكل شماره 4 ترسيم شد، از پلوراليسم معرفتي به سوي پلوراليسم اجتماعي بود، در نقد اين مسير دانسته شد كه به لحاظ منطقي پلوراليسم معرفتي مبتني بر نسبيت فهم، هيچ نوع توصيه‏اي را به دنبال نمي‏آورد، بلكه زمينه هر توصيه‏اي را از بين مي‏برد.

گزاره‏اي كه مشتمل بر توصيه است. گزاره‏اي ارزشي است و از سنخ قضاياي ايدئولوژيك است. اگر قرار است توصيه‏اي برتسامح و تساهل اجتماعي معتبر باشد، بايد اولا: راهي براي اعتبار برخي از گزاره‏هاي ايدئولوژيك باقي مانده باشد و ثانيا: حكم بر بي اعتباري گزاره‏هايي كه تسامح و مداراي اجتماعي را به طور مطلق نفي مي‏كنند، و به بيان ديگر حكم بر بي‏اعتباري برخي از گزاره‏هاي ايدئولوژيك امكان داشته باشد. و اين همه از طريق توجه به نسبيت به معناي محدوديت شناخت بشر تأمين ميشود، زيرا بانفي نسبيت حقيقت، نفس‏الامر و ميزان براي گزاره‏هاي مختلف باقي مي‏ماند، و بانفي نسبيت فهم، امكان رسيدن به حقيقت فراهم مي‏شود و با پذيرش محدوديت دانش بشري، تكثر معرفتهاي بشري و هم‏چنين احتمال خطا تأييد مي‏گردد. پس با داشتن مباني فوق، امكان رسيدن به گزاره‏هايي كه مداراي اجتماعي را در ابعاد مختلف توصيه نمايند وجوددارد، و حال آن كه با نسبيت فهم اين راه به طور مطلق مسدود است. راهي را كه از طريق نسبيت به معناي محدوديت فهم به سوي مدارا و بودن اجتماعي هموار مي‏شود به صورت زيرمي‏توان ترسيم كرد.

نسبت به معناي محدوديت فهم بشرمداراي اجتماعي

كثرت در ساحت‏هاي پنج گانه دين

مسير دوم:مسيردوم در شكل چهار مسيري بود كه انتقال از پلوراليسم معرفتي به پلورالسم ديني را نشان مي‏داد و بيش از اين دانسته شد كه طي اين مسير بر مبناي نسبيت فهم به قيمت حذف ديانت از عرصه آگاهي و فهم بشر تمام مي‏شود و با اين مسير در حقيقت كثرت اديان ثابت نمي‏شود بلكه كثرت پنداشته‏ها و باورهايي اثبات مي‏گردد كه در حكايت از حقيقت متعالي ديانت در همه ابعاد به نحوي ساختاري مشكوك و مرددّ هستند. اين مسير را بر مبناي نسبيت به معناي محدوديّت فهم به گونه‏اي مي‏توان طي كرد كه باحفظ اصول و بنيادهاي مشترك اديان كثرت موجود بين آنها را نيز تبيين و توجيه كند.

دين ساحت‏ها و ابعاد و يا مراتب مختلفي دارد، و كثرت در هر يك از آنها بر مبناي نسبيت به معناي محدوديت به گونه‏اي خاص تبيين مي‏شود.

مرتبه نخستين مربوط به ذات و حقيقت دين درنزد خداوند سبحان است. دومين مرتبه مربوط به انبياء و اوليائي است كه دين را بي‏واسطه و يا با وساطت فرشتگان از خداوند سبحان دريافت مي‏نمايند و به ديگران نيز ابلاغ مي‏كنند. سومين بعد در قلمرو آگاهي علم آدمياني واقع مي‏شود كه با هدايت عقل، پيام دين را از انبياء و رسولان خداوند دريافت مي‏كنند. دو مرتبه اخير به طور كلي در قلمرو آگاهي و علم انسانها واقع مي‏شود. چهارمين مرتبه در حوزه عمل و رفتار افراد است دين از طريق فهم و آگاهي به افق عزم، جزم، اراده و عمل افراد وارد مي‏شود و از اين طريق به پنجمين ساحت و سطح يعني به عرصه حيات و زندگي اجتماعي گام گذارده و در قلمرو و فرهنگ، جامعه و تاريخ، بروز و ظهور مي‏يابد.

الف: حقيقت دين

دين در نزد خداوند سبحان متن اراده تشريعي او است و اين اراده كه در قبال اراده تكويني خداوند است از آن جهت كه به حق تعالي منسوب است يك حقيقت واحد است و در آن تكثري نيست. اِن الدّين عنداللّه‏ الاسلام2 يعني دين در نزد خداوند سبحان اسلام است. اين دين واحد از آن جهت كه به موضوعات مختلف تعلق مي‏گيرد. و مسير سعادت و تكامل انسان را به حسب آنها تبيين و ترسيم مي‏گرداند به كثرت منتسب مي‏گردد.

اراده تشريعي خداوند سبحان از اين جهت نظير علم اوست. علم الهي يك حقيقت نوراني واحد است كه به حسب معلومات متكثر و بي‏نهايت خود و از جهت كثرتي كه ارائه مي‏دهد، به كثرت متصف مي‏شود.

كثرتي كه حقيقت دين به حسب راهبري و راهنمايي در عرصه‏هاي مختلف حيات و زندگي بشر نظير عقايد، اخلاق و احكام مربوط به اعمال و رفتار فردي و اجتماعي پيدا مي‏كند، از اين قبيل است. اين نوع كثرت در حقيقت به حقيقت و ذات دين يعني به اراده تشريعي خداوند باز نمي‏گردد بلكه به موضوعاتي باز ميگردد كه دين نظر به آنها ميدوزد، مانند كثرتي كه نور در اثر تابش به اشياء مختلف پيدا مي‏كند، نور در اثر تابش به اشياءگوناگون به تناسب محل و موضوع خود شكل و شمايل و گاه رنگهاي متفاوتي پيدا مي‏كند. اراده تشريعي خداوند به حسب اشيايي كه متعلق اراده هستند، احكام و صورتهاي متعددي پيدا مي‏كنند. مردم عصرها و نسل‏هاي گوناگون به دليل استعدادها و توانها و شايستگي‏هاي متفاوتي كه دارند. از احكام خاصي بهره‏مند مي‏شوند و اين احكام به صورت شرايع متعدد ظهور و بروز مي‏يابند.

كثرتي كه بدين ترتيب در متن اراده و هدايت تشريعي خداوند پديد مي‏آيد. منافاتي با وحدت مستقر در متن اراده الهي ندارد.

ب: آگاهي انبياء و اولياء

كثرتي كه در دومين ساحت يعني در محدوده آگاهي انبياء و اولياء وجود دارد، كثرتي است از نوع كثرتهاي طولي و عرض است، آگاهي انبياء از اراده تشريعي خداوند از طريق وحي و الهامات الهي است. وحي در كنار عقل يكي از دو منبع معرفتي ديانت است اين دو منبع در طول يكديگر قرار دارند چندان كه وحي را عقل قدسي و ياالهي نيز مي‏دانند، معرفت و حياني نوعي متعالي از معرفتي حضوري و شهودي است. در اين نوع معرفت بنده دراثر قرب نوافل و فرائض به رغم محدوديتي كه دارد، فاني در افعال و صفات الهي مي‏شود، به گونه‏اي كه از زاويه وجود خود هدايت و ارشاد الهي را ارائه مي‏دهد. پيام آوران انسانهايي هستند كه در نخستين گام با امداد الهي از عالم كثرت به نشئه وحدت سفر مي‏كنند، آنان پس از ملاقات الهي به سير در اسماء و صفات او مي‏پردازند و در سومين حركت به اذن و فرمان او سفر مجدد خود را به سوي خلق آغاز مي‏كنند، و در اين سفر سير آن‏ها بالحق است. چندان كه جز كلام و پيام خداوند، چيزي را اظهار نمي‏دارند. آگاهي، علم، اظهار و بيان و بلكه گفتار و كردار در سفر سوم و همچنين در سيري كه از آن پس در بين خلق در معيت حق انجام مي‏دهند معصوم و مصون از: خطا است، پيام آوران در همه حالات و سكنات خود اراده و خواست تشريعي خداوند را اظهار مي‏كنند و به بيان ديگر بين اراده تشريعي و تكويني خداوند سبحان در اعمال و گفتار انبياء و اولياء الهي فاصله‏اي نيست. يعني واقعيت و وجود عيني آنها كه به اراده تكويني خداوند تحقق مي‏يابد در متن مسيري است كه حق تعالي با اراده تشريعي خود براي انسانها مقرر مي‏دارد.

كلام مستقيم خداوند

قرآن كريم در آيات فراوان از سير معنوي انبياء و يا از ملاقات آنان با خداوند و هم‏چنين از معصوم و مصون بودن آنان از خطا خبر مي‏دهد، متفكرين مسلمان براساس همين آموزه‏ها معرفت، آگاهي پيام و ابلاغ آنان را مصون از خطا دانسته‏اند. مولوي درباره قرآن كريم مي‏گويد:

گر چه قرآن از لب پيغمبر است هر كه گويد حق نگفت او كافر است

يعني قرآن با آن كه از زبان و لبان پيامبر شنيده مي‏شود چيزي جز كلام مستقيم خداوند نيست. به تعبير قرآن كريم، عبارات آن با آن كه عربي مبين و آشكار است از نزد خداوند علي حكيم نازل شده است. و نازل كننده نيز خداوند سبحان است؟ و در مسير نزول فرشتگان و روح آن را مشايعت كرده‏اند.

اناانزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون3

به درستي كه آن را قرآني عربي فرستاديم شايد در آن تعقل كنيد.

و بالحق أنزلناه و بالحق نزل4

با حق آن را نازل كرديم و به حق نازل شد.

كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير5

كتابي كه آيات آن استوار شد وسپس ازنزد خداوند حكيم ودانا تفصيل داده شد،

و انك لتلقي القرآن من لدن حكيم عليم 6

و به درستي كه تو قرآن را از نزد خداوند حكيم عليم دريافت مي‏داري.

زبان ولسان عربي، حجابي نيست كه بيرون از دروازه اراده و خواست خداي سبحان قرار گرفته باشد وبه عنوان يك عامل خارجي در مسير نزول اراده الهي واقع شده باشد. كساني كه عبارات و كلمات را مانع و حجابي مي‏دانند كه بر اراده خداوند تحميل مي‏شود. اراده خداوند را محدود و مقيد مي‏گرد انند. زيرا آنان نمي‏تواننداراده حق را در متن كلمات و عبارات نيز ببيند، اراده حق به دليل گستردگي شمول خود، همه آفاق را در مي‏نوردد. و در هر جا به هر صورت كه مشيت او تعلق گيرد ظهور مي‏نمايد. بنابراين كلمات قرآن، در متن اراده الهي قرار دارند، و همان نوري هستند كه تا افق فرهنگ و فهم بشر نازل شده است.

كلام و پيام خداوند هنگامي كه از طريق روح فرشتگان و از مسير قلب به زبان و بيان انبياء ابلاغ مي‏ستود در قالب و پوشش فهم، آگهي ويا عناصر فرهنگي و قومي آدميان، پوشيده و پنهان نمي‏شود.تا آن كه نسبيت فهم و مانند آن نتيجه گرفته شود پيام الهي هنگامي كه به وساطت رسولان ابلاغ مي‏شود. عرصه فهم وآگاهي آدميان را به نور خود روشن كند، يا ايها الناس قد جائكم برهان من ربكم و انزلنا اليكم نوراً مبيناً. اي آدميان برهاني از ناحيه پروردگار شما آمد و ما به سوي شما نوري آشكار كننده فرو فرستاديم.

مراتب انبيا:

احكام و قواعد فوق مختص به قرآن و يا زبان عربي نيست. خداوند هر رسولي را با زبان قوم او فرستاده است. و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبيّن لهم.7 ما هيچ رسولي را جز به زبان قوم او نفرستاديم تا براي آنان آشكار كند. آگاهي و علم انبياء نظير ذات آنان نامحدود و نامتناهي نيست، و محدود و مقيد مي‏باشد، و به همين دليل با آن كه همه آنان در مراحل تقرّب از خود فاني شده و از علم الهي بهره مي‏برد. و لكن آگاهي و دانش هر يك به تناسب استعداد و شايستگي اوست. قرآن كريم به تفاوت انبياء و مراتب و مدارج آنان نيز اشاره كرده است: و تلك الرسل فضلنا بعضهم علي بعض، منهم من كلم اليه و رفع بعضهم درجات و آتينا عيسي بن مريم البينات و ايدناه بروح القدس.8 برخي از اين پيامبران را بر بعضي برتري داديم. با بعضي از آنان خداي متعالي سخن گفت و بعضي ديگر را مراتبي برتري بخشيد و عيسي بن مريم را نشانه‏هاي آشكار كننده داديم و او را به روح القدس تأييد كرديم.

تفاوت و امتياز وحي‏ها و آگاهي‏هاي انبياء كه از اين طريق پديد مي‏آيد، تفاوتهاي طولي و عرضي است و در آگاهي آنان تكثر مقابل و رو يا روي يافت نمي‏شود، زيرا تكثر مقابل روياروي در اثر شتابزدگي، خطا و اشتباه پديد مي‏آيد و دانش انبياء چيزي جز ظهور علم و آگاهي خداوند نيست، و از خطا مصون و محفوظ مي‏باشد.

هر يك از انبياء به تناسب سلوكي كه داشته است به بخشي از اراده تشريعي خداوند سبحان آگاه مي‏شود و از آن بخش، مقداري كه را بر مسئوليت و رسالت او گذارده شود، ابلاغ مي‏نمايد. پس هر پيامبري در همه حال كلام و پيام خداوند را ظاهر مي‏گرداند و كثرتي كه در پيام آنها وجود دارد اولاً: مربوط به مقدار سعه وضيق آگاهي آنهاست. و ثانياً: مربوط به چيزي است كه از آن خبر مي‏دهند.

انبياء تنها متن اراده تشريعي خداوند را آشكار مي‏كنند و كثرتي كه در پيام تشريعي خداوند است. مربوط به اموري است كه اراده به آن تعلق گرفته است. هر پيامبري بخشي ازآن اراده واحد را كه مربوط به قوم خود اوست اظهار مي‏كند و به همين دليل در پيام انبياء با آن كه كثرتي از اين ناحيه پديد مي‏آيد، اختلاف و تهافتي نيست. بلكه همه آنان اصول مشتركي را اظهار مي‏دارند، و شرايع يكديگر را نيز كه نسبت به شرايط مختلف از ناحيه خداوند سبحان وضع شده‏اند، تأييد مي‏كنند، هيچ پيامبري ديگري را تكذيب نمي‏كند، هر يك از آنان انبياء قبل از خود را تصديق كرده و به آنچه كه پس از او بيايد بشارت مي‏دهد و قرآن كريم درباره حضرت عيسي عليه السلام مي‏فرمايد:

و اذقال عيسي بن مريم يا بني اسرائيل اني رسول اللّه‏ اليكم مصدقاً لما بين يديد من التوراة و مبشراً برسول يأتي من بعدي اسمه احمد.9

و هنگامي كه عيسي بن مريم گفت: اي بني اسرائيل من فرستاده خداوند به سوي شما هستم ،آنچه پيش روي من از توراة است تصديق مي‏كنم و به پيامبري كه پس از من مي‏آيد و نام او احمد است بشارت مي‏دهم.


1. جان هيك: مباحث پلوراليسم ديني، «فلسفه‏اي از پلوراليسم ديني، ص 73.

2. آل عمران / 19.

3. يوسف/2.

4. اسراء/105.

5. هود/1.

6. نحل /6.

7. ابراهيم / 4 ـ 1.

8. بقره/253.

9. صف/6.

/ 1