خدا از دیدگاه صدرا و تیلیش نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خدا از دیدگاه صدرا و تیلیش - نسخه متنی

اعلا تورانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خدا از ديدگاه صدرا و تيليش

دكتر اعـلاء تــوراني

پل تيليش1 (1965- 1886) بعنوان متكلمي اگزيستانسياليست از بنيانگذاران الهيات معاصر پروتستان است. هدف اصلي او، تفسير پيام مسيحي براي انسان معاصر است و براي اين منظور، گذشته از كلام پروتستان، از فلسفه، هنر، روانشناسي و تاريخ نيز بهره مي جويد. تيليش، موضع كلامي جديدي كه «واقع گرايي مؤمنانه»2 خوانده مي‏شد، عرضه كرد و بر اين اساس، در حاليكه بر ماهيت فرهمند و موعظه آميز الهيات تكيه مي‏كرد، اعتقاد داشت كه الهيات بايد سراسر دفاعياتي باشد. بنظر او، الهيات مسيحي بايد اين حقيقت را فراگيرد كه لازم است به زبان آن فرهنگ، سخن بگويد كه در آن زندگي مي‏كند. وي معتقد است كه نظريات متعارف فلسفي و كلامي در مورد خدا نارساست و خداي اديان را اثبات نمي كند و وظيفه علم كلام اين است كه امكان سؤال از خدا را فراهم كرده و با طرح ضرورت اين سؤال و با بيان عجز علم كلام در پاسخ به آن، راه را براي وحي باز كند. بهر حال، گستردگي و عمق آثار تيليش او را به يكي از بانفوذترين متفكر ديني عصر حاضر بدل كرده است و در اين ميان، «الهيات سيستماتيك»، اثر بر جسته و اصلي او بشمار مي رود. با اين مقدمه كوتاه در معرفي تيليش، به موضوع مقاله زير مي رسيم كه در راستاي تطبيق، بيان شباهت‏ها و تفاوت فكري اين دو متفكر، است.

اين نوشتار، در مقام بيان نظر دو حكيم پيرامون برهان امكان و وجوب، ابتدا مسئله امكان شناخت خدا در منظر صدرالمتألهين را مورد توجه قرار داده و سپس ضمن مقايسه آن با ديدگاه تيليش، وجوه اشتراك و افتراق آندو را ذكر مي‏كند.

برهان «امكان و وجوب»

نخست بايد بگوييم كه در برهان امكان و وجوب، ابن‏سينا وجود را از مقوله «معقول ثاني» بر شمرده ولي صدرالمتألهين بر اساسِ «اصالت وجود»، وقتي سخن از حقيقت وجود بميان مي‏آورد به يك وجود شخصي خارجي اشاره ميكند. مفهوم اصالت وجود بعنوان يكي از مهمترين مباني صدرا- كه ارتباط مستقيم به بحث ما در تطبيق اين برهان خداشناسي دارد - متضمن چند معناست: معناي اول آن، «كل هستي» كه يك مفهوم كلي است. معناي دوم آن، واقعيت خارجي عيني است كه شامل مجردات نيز مي‏شود. معناي سوم آن، حقيقت وجود و خداي تعالي است. معناي چهارم، بمعناي تحقق مادي و مصداق حقيقت مادي و خارجي است.

مقدّمه دوم ملاصدرا اين است كه وجود، حقيقت واحده مشكّك و ذو مراتب است. سومين مقدمه، مربوط به رابطه علت ومعلول (ربط مستقل) مي‏باشد. مقدمه چهارم، ملاك احتياج به علّت و امكان فقري است.

صدرالمتألهين در برهان امكان و وجوب، نه آن مفهومي از وجود را بررسي مي‏كند كه حاكي از حقيقت يك وجود شخصي عيني در خارج است و نه آن مفهومي از وجود را كه يك مفهوم كلي بوده و شامل همه موجودات ممكن و واجب مي‏شود. صدرا مي‏گويد: حقيقت وجود در خارج، حقيقت مشكّك و ذو مراتب است. منظور وي از وجود نه يك «معقول ثاني‏فلسفي» است و نه آن است كه از حقيقت منبسط وجود در خارج حكايت كند. درنگرش ملاصدرا، ما به يك فرد خارجي از وجود مي رسيم و همان معني از وجود مراد است كه وحدت شخصي خارجي دارد و در مبحث اصالت وجود * از جمله اختصاصات برهان «امكان و وجوب» در مكتب صدرا، اين است كه وي پس از آنكه حقيقت وجود را اثبات كرد، نخست از «وجوب وجود» به اثبات ساير صفات مي‏پردازد.

قائل‏به‏حقيقت خارجي‏عيني‏آن مي‏باشد.اين‏حقيقت وجود درپرتوعلم‏حصولي‏بدست‏مي‏آيد وعلم‏حصولي‏نيز توسط معلولي كه داراي مرتبه‏اي از تجرد باشد حاصل مي‏شود.

از آنجاكه بحث حاضر درباره امكان خداشناسي از طريق براهين است، شايان توجه است كه معرفت اكتناهي ممكن، نسبت به لايتناهي واجب، محال است. زيرا محدود، احاطه به نامحدود ندارد؛ چه اينكه هيچ معلولي قدرت اكتناه علّت خود را نخواهد داشت و اين مطلب، مؤيّد برهان عقلي و عرفان شهودي است.

صدرالمتألهين با اينكه در بسياري از كتابهاي خود به امتناع معرفت كنه واجب تصريح نموده، در امور عامه «اسفار» نيز آنرا بازگو كرده است.

نقد «برهان امكان و وجوب» ازديدگاه تيليش

بحث از خداوند بعنوان پاسخي به سؤال از هستي محدود و متناهي بشر، در فصل دوم كتاب «الهيات سيستماتيك» بيان شده است. تيليش معتقد است كه خداي فيلسوفان با خداي پيامبران تفاوت دارد؛ خداي پيامبران خداي نزديك و دلسوز است كه با افراد بشر رابطه شخصي دارد امّا خداي فيلسوفان، خداي برهان است و ارتباط نزديك با بشر ندارد.

همچنين وي معتقد است كه ساختار وجودِ ماهوي با وجود خداوند تناقض دارد؛ ما اگر بخواهيم با براهين فلسفي، وجود خدا را اثبات كنيم در حقيقت وي را انكار كرده‏ايم زيرا بايد در ساختار ماهوي خدا، آنرا خالي از وجود در نظر بگيريم تا بعد براي او وجود اثبات كنيم . تيليش با تمام براهين خداشناسي اينگونه برخورد كرده و آنها را مورد نقد و بررسي قرار مي دهد: «خداوند وجود جدا ندارد بلكه او صرف وجود است و وراي وجود و ماهيت مي باشد. بنابراين، ما در اين استدلال، خدا را يك شيئي كه خالي از وجود است فرض كرده و مي‏خواهيم براي او وجود را اثبات كنيم و اين انكار خدا است.»

تيليش معتقد است كه روش استدلال بخاطر يك نتيجه با مفهوم خدا تناقض دارد: «اگر خدا را از جهان اخذ كنيم ديگر نمي تواند آنچيزي باشد كه از لحاظ تعريف، فوق جهان است بلكه حلقه مفقوده‏اي از جهان خواهد بود. بنظر وي اين استدلالها، تعبيراتي هستند درباره سؤال از خداوند كه برخاسته از محدوديت انسان است و «علم كلام» بايد تركيب خدا و كلمه وجود را از ميان بردارد و جنبه سؤال بودن براهين را مورد بحث قرار دهد و از پاسخ به آن بپرهيزد. لذا علم كلام عبارت خواهد بود از تفسير تفصيلي سؤال از وجود خدا نه كوششي براي پاسخ به سؤال از وجود خداوند. خدا نتيجه برهان نيست بلكه پيش فرض آن است.»3

تيليش همچون بعضي ديگر از اگزيستانسياليستها معتقد است كه آدمي وقتي در متن يك حقيقت و يا بعبارتي در حوزه «ميتولوژي» باشد درك او تراژدي است و وقتي كه از حقيقت دور شود بمرحله «اسطوره و نقل آن حقايق» وارد مي شود. بدين ترتيب، آدمي وقتي كه در متن دين قرار دارد، تعريف تئوريك از علوم ديني نخواهد داشت و چون از متن دين فاصله بگيرد علوم ديني و تعريفات، ظاهر مي شوند.

وي در مقدمه‏اي در نقد برهان آنتولوژي مي‏گويد: «از ديدگاه اسطوره شناسي، آدم قبل از هبوط در ماهيت با خدا متحد بود. امّا اكنون از او دور شده است و بايد درباره لايتناهي كه از او دور شده است سؤال كند. انسان بايد از آنچيزي سؤال كند كه به او شهامت گرفتن اضطراب را مي‏دهد. برهان آنتولوژي با تمام اَشكال مختلفش، بيانگر اين است كه نامتناهي بالقوه در متناهي بالفعل حاضر است و اين امر (يعني حضور لايتناهي در متناهي) عملاً و نظرا بوسيله كانت و اگوستين تجربه شده است. اين برهان نيز نشان مي دهد كه آگاهي انسان از لايتناهي بر خاسته از آگاهي انسان از محدوديّت خويش است؛ منظور اين است كه درك من از محدوديّت من سبب درك از نامحدود و وجود آن مي‏شود و مادام كه بدنبال تحليل اين نكته است تيليش وجود خدا را «بديهي» دانسته و اقامه هر گونه برهان بر وجود خدا را بر خلاف بداهت و بمنزله انكار خدا تلقي كرده است.

و نه بعنوان يك برهان، معتبر است.» پس، بنظر تيليش برهان آنتولوژي نمي تواند بعنوان يك برهان در اثبات خدا بكار آيد: «امكان سؤال از خداوند، معنا و حقيقت آنتولوژي است».

بعقيده وي، برهان آنسلم تا آنجا معتبر است كه انديشه - از آن حيث كه انديشه است - به يك عنصر مطلق دلالت كند كه وراي عينيت و ذهنيت است. بنظر تيليش، «به كانت و اگوستين نيز ايراد وارد نيست زيرا آنها استدلال نمي‏كنند بلكه به عنصر مطلق در مواجهه با واقعيت اشاره دارند. امّا كانت و آگوستين بهمين حد اكتفا نكرده و مفهوم خدا را كه داراي وجود مطلق، حقيقت مطلق و خير مطلق و بلكه وراي يك بعد تحليلي است، از اين تحليل اخذ مي كنند و علاوه بر تحليل، در نهايت وجود عنصر مطلق را تصديق كرده‏اند.»

پل تيليش در آن قسمت كه امكان فلسفه دين در كانت و اگوستين را مبتني بر تصديق عنصر مطلق در ساختار عقل و واقعيت مي داند و ريشه الحاد را در انكار عنصر مطلق در ساختار عقل و واقعيت ذكر مي‏كند و حتي استدلال اگوستين به رد شكاكيت را كه منجر به تصديق عنصر مطلق مي‏شود را مطرح مي‏كند، سخن ايشان را تأييد مي‏كند زيرا بنظر وي تا اينجا سخن ايشان هيچ نشانه‏اي از برهان را ندارد. خلاصه سخن تيليش اين است كه اگر اين عنصر مطلق بعنوان موجود اعلايي - كه خدا نام دارد- فهميده شود، اين بيان معتبرنيست زيرا وجود چنين موجودي مدلول تصور حقيقت نيست. چه اينكه براهين اخلاقي هم چنين‏اند يعني مادام كه تحليل فلسفي با چهره‏اي اخلاقي هستند، معتبرند.

ويژگي برهان امكان و وجوب در ديدگاه صدرا

از جمله اختصاصات برهان «امكان و وجوب» در مكتب صدرا، اين است كه وي پس از آنكه حقيقت وجود را اثبات كرد، نخست از «وجوب وجود» به اثبات ساير صفات مي‏پردازد.

دوم اينكه؛ صدرا با استناد به حقيقت وجود - كه جنبه عيني و خارجي دارد - شبهه كسانيكه قائل به عدم ارتباط اين مفهوم ذهني و واقعيت خارجي در مورد خدا هستند را پاسخ مي‏دهد. زيرا بحث صدرالمتألهين در اين برهان فراتر از مفهوم است.

مقايسه آراء دو حكيم پيرامون مسئله خدا

1 - مهمترين نكته در مورد مقايسه «برهان امكان و وجوب» صدرا و تيليش اين است كه تيليش معتقد است اين برهان و ساير براهين فلسفي، فقط سؤال از خدا را تأييد مي‏كند و پاسخ آن پرسش نمي‏باشد؛ بلكه جواب آن خداست كه با مشاهده عالم در وجدان انسان ظاهر مي‏شود لكن بنظر وي، اثبات خدا با اين برهان عين انكار خداست. قطعا خوانندگان آثار ملاصدرا مستحضرند كه وي مباحث مقدماتي در امور عامّه از قبيل: «جوهر و عرض » و «علّت و معلول» را در چند جلد اول «اسفار » بيان كرده و در جلدهاي پنج و شش و هفت، بدلايل خداشناسي پرداخته كه اين، البتّه، ميانه راه است و براي صديقين و كمّلين (در جلد هشت و نه) خدا را بنحو عرفاني اثبات مي كند. بطوريكه همه عالم را ظهور و تجلّي حقيقت عالم - كه خداست - مي‏داند و در پايان تصريح دارد كه اصلاً دويي در كار نيست و هر چه هست يكي است و همه اوست.

صدرالمتألهين در كتاب «عرشيه» و «شرح اصول‏كافي» در بحث عقل و جهل، ضمن بررسي و نقد حدود «عقل»، آنرا طفل راه ترسيم كرده كه فقط مراحل مقدماتي را طي مي‏كند. ملاحظه مي‏فرماييد كه غرض صدرا از بيان «اسفار اربعه» نيز معرفت حق است، منتهي ايشان براي اينكه اين طرق يعني چهار سفر سلوكي را براي افراد مبتدي و متوسط هموار كند، آنرا در پرتو مباحث فلسفي، معقول نمود والاّ خود ملاصدرا در مقدمه «اسفار» تصريح مي‏كند به اينكه: «من بيشتر چيزهايي را كه از خدا گرفتم به قوه و تهذيب و رياضت بدست آورده‏ام». افزون بر اين، عناوين آثار ايشان از قبيل «شواهد الربوبيه»، «مشاعر»، «اسفار اربعه»، «مبدأ ومعاد» و «عرشيه»، همگي حاكي از كشف و اناره و برهان شهودي بوده و ميانه راه و مقدمه بودن براهين عقلي را مي‏رساند.

* بنظر صدرالمتألهين، خدا براي كسي كه بمرحله كشف و شهود برسد بديهي و معلوم حضوري است امّا براي كسانيكه تصور روشن از خداوند ندارند بايد استدلال اقامه كرد تا چشم دلشان بيدار شود.

* تيليش فطرت را انكار مي‏كند و به آن تصريح دارد امّا بطور تناقض آميز در جايي ديگر، خداشناسي از راه شهود قلبي را پيشنهاد مي‏كند. ولي، صدرا قويا به خداشناسي عارفانه و فطري معتقد است.

صدرالمتألهين بين اين براهين عقلي و آن اشراقات و شهود قلبي، منافات قائل نيست و بلكه همه اينها را مراحل مختلف معرفت الهي تلقي مي‏كند. امّا اكثر دانشمندان الهي مغرب زمين به اين نكته تفطن و عنايت نداشته‏اند و مانند تيليش دو روش ياد شده را مانعة‏الجمع تلقي كرده‏اند. چنانكه تيليش معتقد است: هر كس با براهين عقلي خدا را اثبات كند او را انكار نموده است. حال آنكه در مشرب صدرايي، براهين عقلي براي مبتديان و متوسطين لازم و مفيد است.

2 -ادّعاي تيليش مبني بر اينكه «ارائه برهان بر اثبات خدا عين انكار خداست» مردود است. امّاآن بخش از نظر وي كه «خدا بحدّي واضح است كه نياز به برهان ندارد»، با ديدگاه صدرا در اين زمينه، مطابقت دارد. البته اين نحو استدلال، در آيات و روايات نيز مشاهده مي‏شود. حتي قرآن از كسانيكه در اين امر ترديد دارند با استفهام انكاري سؤال مي‏كند كه: «أَفي اللّه‏ شكٌ فاطر السموات و الارض». ملاصدرا نيز معتقد است كه از نظر قرآن، وجود خدا كاملاً واضح و روشن است زيرا خود خدا، گواه به آن است: «شهد اللّه‏ انّه لااله الاّ اللّه‏ الّا هو».

3 - تيليش وجود خدا را «بديهي» دانسته و اقامه هر گونه برهان بر وجود خدا را بر خلاف بداهت و بمنزله انكار خدا تلقي كرده است. امّا از نظر ملاصدرا بر وجود خدا مي‏توان اقامه برهان نمود و اين امر متضمن انكار او نيست و بلكه اقامه برهان بر له و عليه وجود خدا و مباحثات متكلمين در طول تاريخ، شاهدي بر عدم صحت مدّعاي تيليش مي‏باشد. بنظر صدرالمتألهين، خدا براي كسي كه بمرحله كشف و شهود برسد بديهي و معلوم حضوري است. امّا براي كسانيكه تصور روشن از خداوند ندارند بايد استدلال اقامه كرد تا چشم دلشان بيدار شود.

4 - تيليش خدا را فراتر از دو قطبيّت پويايي و صورت، عيني و ذهني، قوه و فعل مي‏داند و از آنجا كه همچون كانت - اثبات وجود خدا را جزء قضاياي جدلي‏الطرفيني مي‏دانست - برهان در اين موضوع را ناكارامد مي‏داند، راه مشاهده قلبي و طريق وجدان را پيشنهاد مي كند. ما در پاسخ و ردّ ادعاي تيليش مبني بر جدلي‏الطرفين بودن مسئله خدا مي‏گوييم: براهين عقلي همانند قضاياي رياضي، قطعي و مسلم مي‏باشند، لذا وجود خدا نيز نمي تواند هم درست باشد و هم نادرست (همانگونه كه تيليش‏بيان كرده است). چرا كه مستلزم جمع نقيضين است و بعلاوه اقامه برهان امر اعتباري نيست كه به اعتبار معتبر، بستگي داشته باشد.

5 - تيليش در روش خداشناسي، قائل به خداشناسي سلبي شده و مي‏گويد كه در غير اينصورت، خدا را نمي‏توان فهميد. ما از موجودات به خدا رهنمون مي‏شويم و خداوند نيز با موجودات عالم ارتباط مسستقيم ديالكتيكي دارد. نگاه و نگرش صدرا به مسئله خداشناسي به روش ديالكتيكي نيست و از نظر او، خدا، متعالي از عالم است. تيليش، خداي متعالي را خداي انتزاعي تلقّي كرده و آنرا مردود مي داند.

اشكال تيليش به خداشناسي متعالي، وارد نيست و خداي متعاليِ صدرا فقط منحصر در برهان نيست، بلكه حاضر در عالم و «كلُ يومٍ هو في شأن» است و «هو الاول و الاخر والظاهر و الباطن». ملاصدرا براي خداوند، احاطه و معيّت قيوميّه قائل است. امّا اشكال خدايِ حلولي كه تيليش با نفي خداي انتزاعي از آن دفاع مي‏كند اين است كه بعنوان يكي از اجزاي عالم منجر به شرك طبيعي مي‏شود.

6- هيوم و كانت، معاني متافيزيكي را بر امور نفساني مبتني ساختند و تيليش نيز مسائل متافيزيكي را بر امور نفساني همچون شهامت و اضطراب، استوار كرده است و برهان غايت شناختي پرسش از خدا را در باب معنا، فرموليزه كرده و با قائل شدن به تنسيخ درباره برهان * هر دو فيلسوف با ارائه يك چهره عارفانه، حضور همه جايي خدا و ظهور او در عالم و اينكه عالم پرتو و تجلي وجود اوست را اثبات مي‏كنند.

«جهان شناختي» سؤال از مبدأ، معنا و مبدأ وجود را از هم تفكيك كرده‏است. در حاليكه از نظر صدرا، ايندو مصداقا يكي هستند. بنظر او، وجود امري انتزاعي نيست و هميشه در خارج، معنا دار است و هر چه موجود، كمالش بيشتر باشد ظهور معنا در آن بيشتر خواهد بود، در صور انتزاعي ما، وجود بدون صفت است ولي در خارج همراه صفت است.

وجوه اشتراك و اختلاف ملاصدرا و تيليش :

بنظر نگارنده، تيليش و ملاصدرا در بسياري از مباحث اساسي فلسفي با يكديگر مشتركند:

1- در نحوه ورود و خروج به مباحث الهي فلسفه؛ بطوريكه هر دو، مباحث خود را با تعريف و تحليل هستي و بيان مقدمات آن، كار خود را شروع مي‏كنند و هر دو فيلسوف، از روشهاي عقلائي بهره مي‏جويند.

2- هر دو فيلسوف به تعريف و تحليل امور عامه پرداخته‏اند.

3-نقطه مشترك هردو فيلسوف نقطه پاياني است كه با ارائه يك چهره عارفانه، حضور همه جايي خدا و ظهور او در عالم و اينكه عالم پرتو و تجلي وجود اوست را اثبات مي‏كنند.

4- همچنين، هر دو به اظهار عجز عقل بشري بنهايتِ‏ذات و كمال الهي تصريح مي‏كنند.

5- هر دو فيلسوف به مسئله حبّ ذات الهي نسبت به خود و مسئله معاد و رحمت ابدي خداوند قائل هستند.

امّا چند مورد اختلاف ديدگاه بين ايندو حكيم بزرگوار وجود دارد:

1- ملاصدرا مباحث خداشناسي عرفاني را پس از نه جلد مباحثه و چون و چرا، اثبات مي‏كند. اما تيليش پس از پايان جلد اولِ «سيستماتيك»، به پذيرش عرفاني و حضور عارفانه خدا تصريح مي‏كند.

2- تيليش برهانهاي عقلاني بر اثبات خدا را مردود اعلام مي‏كند و اثبات خدا را عين انكار خدا مي‏داند. در حاليكه ملاصدرا برهانهاي عقلاني بر مسئله وجود خداوند را جزء مقدمات و لوازم راه مي‏داند كه براي عده‏اي از محققان كه تابع استدلالات عقلايي خويش هستند مفيد و مثمر ثمر است. اما راه عرفان را كاملترين و زيباترين نوع خداشناسي مي‏داند كه پس از پشت سر گذاشتن‏آن‏مقدماتِ عظيم‏فلسفي‏ومنطقي‏حاصل مي‏شود.

3- تيليش قائل به تغيير در ذات الهي است، حال آنكه ملاصدرا تغيير را منحصر در جسم و جسمانيّات مي‏داند.

4- اختلاف ديگر اين است كه تيليش فطرت را انكار مي‏كند و به آن تصريح دارد امّا بطور تناقض آميز در جايي ديگر، خداشناسي از راه شهود قلبي را پيشنهاد مي‏كند. ملاصدرا در اينمورد با تيليش اختلاف كامل دارد. صدرا قويا به خداشناسي عارفانه و فطري معتقد است.

5- اختلاف ديگرتيليش‏وصدرا مسئله سوبژكتيويسم است. تيليش در مبحث موضوعات منطقي و غير منطقي تصريح مي‏كند: هر چه راكه ذهن انسان وجود آنرا تأييد كند، از هستي برخوردار است4. تيليش، هستي را دائر مدار ذهن مي‏داند. انتولوژي او مبتني بر اپيستمولوژي است، حال آنكه صدرالمتألهين وجود ذهني را يك مرتبه واقعي از وجود مي‏داند نه مبنا و پايه هستي.

6- تيليش براي انسان و خدا هويت تاريخي قائل است. اگر اين سخن بدين معنا اخذ شود كه حقيقت الهي آنچنانكه هگل ادعا مي‏كرد در طول تاريخ تحقق پيدا مي‏كند و وجودي جدا از تاريخ ندارد، اين سخن با مبناي ملاصدراكه«خدافراترازعالم‏وفوق هستي‏است»مغايراست.

7- بنابر ديدگاه سوبژكتيويستي تيليش، خدا مخلوق ذهن انسان است، اما بنابر مبناي ملاصدرا، خداوند خالق كل هستي (از جمله ذهن انسان) است.

صاحب‏امتيازومديرمسئول:سيّدمحمّدخامنه‏اي

زير نظر هيئت تحريريه

از استادان ِ محترمي كه مايل به ارسال مقاله جهت چاپ در مجله مي‏باشند، تقاضا مي‏شود مقالات و مطالب خود را به نشاني زير به دفتر مجله خردنامه صدرا ارسال نمايند.

مقالات و مطالب ارسالي با خط خوانا و يك روي صفحه نوشته شود.

آثار فرستاده شده در فلسفه و منطق و يا حكمت متعاليه و با ذكر منابع و مآخذ باشد.

مجله خردنامه صدرا در ويرايش و اصلاح مطالب ارسالي آزاد است، و مقالاتي را مي‏پذيرد كه تاكنون در نشريات داخلي به چاپ نرسيده باشد.

مطالب ارسالي مسترد نخواهند شد.

مسئوليت مطالب چاپ شده به عهده نويسندگان مقالات مي‏باشد.

ليتوگرافي، چاپ و صحافي:چاپخانه سروش

بنا بر تأئيديه شماره 215/2910/3 مورخه 24/3/1376 اين مجله داراي درجه علمي - ترويجي از وزارت

فرهنگ و آموزش عالي است.

نشاني؛ تهران،بزرگراه رسالت، روبروي مصلاي بزرگ‏تهران،مجتمع امام خميني(ره) صندوق پستي: 6919/15875تلفن:8153481،8153482،دورنگار:8831817

هوالحكيم‏العليم

«فهرست»

صفحه

سرمقاله2

همايشها و دستاوردها

وجود مطلق 5

متن سخنراني آيت‏الله سيد محمد خامنه‏اي در همايش بزرگداشت

«مولانا جلال‏الدين بلخي» و «محي‏الدين ابن عربي»

تحقيق

تجربه حسي و رابطه آن با كليت و استقراء10

«دكتر احمد احمدي»؛

بساطت و تركيب مشتقات در بستر ادبيات علوم عقلي اسلامي 20

«دكتر سيد مصطفي محقق داماد»؛

جايگاه‏حدوث‏دهري وحركت‏جوهري‏در دونظام متفاوت فلسفي28

«دكتر مقصود محمدي»؛

ضرورت علّي از ديدگاه اشاعره و ابن رشد34

«دكتر عين‏الله خادمي»؛

تبيين اصل عليت در فلسفه اصالت وجودي صدرايي43

«موسي اكرمي»؛

ابتكارات فلسفي صدرالمتألهين51

(قسمت چهارم)«سيد محمد انتظام»؛

نقدنظريه هيوم در باب منشأ تصورات ازديدگاه حكمت‏متعاليه 56

«سيد محمد حكاك»؛

مسئله نفس در آراء ابن سينا و دكارت66

(قسمت اول)«فضل‏الله خالقيان»؛

آشنايي با حوزه فلسفي عرفاني تهران74

(قسمت سوم)«عباس طارمي»؛

معرفي كتاب82

نامه‏هاي رسيده85

يادنامه درگذشت دو چهره نامدار87

ترجمه:

1 Character and School of mulla Sadra

BY: Ayatollah Seyyed Mohammad Khamenei

Abstracts: Translated by: Abolfazl Haqiri Qazvini.

4 Avicenna''''s Opinions on the soul

4 Simplicity and Combination of...

5 Hume''''s Doctrine on the Origin of...

5 Sense Experience and its Relation to...

6 Causuality in Mulla Sadra''''s Primacy of Existence

7 Hoduth Dahri and Substantial...

8 Programs of the World phenomenology...

»اردص ه‏ماندرخ ي‏كينورتكلا ه‏لجم«

ي‏اهه‏رامش ه‏يلك س‏پ ن‏يا زا ه‏ك دناسري‏م زيزع ن‏اگدنناوخ و ن‏ادنمه‏قلاع ع‏لاطاب

دهاوخ ه‏ضرع )ك‏سيد ي‏پلاف( ي‏رازفام‏رن ح‏ول ق‏يرط زاو ي‏كينورتكلا ت‏روصب اردص ه‏ماندرخ

.دييامرف ل‏صاح س‏امت اردص ه‏ماندرخ رتفد اب زاين ت‏روص رد .دش

* صدرا با استناد به حقيقت وجود - كه جنبه عيني و خارجي دارد - شبهه كسانيكه قائل به عدم ارتباط اين مفهوم ذهني و واقعيت خارجي در مورد خدا هستند را پاسخ مي‏دهد.

بنابر ديدگاه سوبژكتيويستيِ تيليش، خدا مخلوق ذهن انسان است، اما بنابر مبناي ملاصدرا، خداوند خالق كل هستي از جمله ذهن انسان است.

بنظر تيليش برهان آنتولوژي نمي تواند بعنوان يك برهان در اثبات خدا بكار آيد: «امكان سؤال از خداوند، معنا و حقيقت آنتولوژي است».


1- Paul Thllich.

2 -Belif-Ful realism.

3 - «الهيات سيستماتيك»، ج 1، ص 258.

4 - «الهيات سيستماتيك»، ج 1، وجود و تناهي.

/ 1