زبانهاي مقدس و متون مقدس
نويسنده: محمدرضا فخرروحاني John F. A. Sawyer, Sacred Languages and Sacred Texts, London/New York: Routledge, 1999. × + 190 pp. 50.00 (paperbound 16.99).تقريبا در غالب سنتهاي ديني و اديان معروف جهان به پديده زبان اشاره شده است(1) و سنتهاي ديني و مطالعات علوم الهي همواره انگيزهاي قوي براي مطالعه زبان بودهاند، خواه براي قرائت درست و فهم متون و نصوص ديني و خواه براي ترجمه آنها.سنت زبانشناسي هند باستان كه رفيعترين قله دستاوردهاي آن، در دستور زبان سانسكريت، اثر پانيني(2) ميباشد، در اصل به منظور صيانت قرائت و تلفظ اصيل ريگ ودا، يعني متون مقدس هندوان، تدوين شد و اساسا مطالعه زبان در هند باستان از دل نيازهاي مراسم و شعائر جوانه زد و همواره رابطه تنگاتنگي با دين داشت.(3) در ايران، ابداع خط اوستايي (دين دبيري يا دين دپيري) هم ناظر به ثبت تلفظ صحيح متون مقدس زردشتي بود.(4) در سنت زبانشناسي اسلامي و عربي كه بنياد آن با نامه معروف حضرت امام علي ابن ابيطالب(ع) به ابوالاسود دوئلي و تعريف جامع، مانع و اقتصادي از اسم و فعل و حرف [در زبان عربي [آغاز ميشود، هدف و انگيزه اوليه آن حضرت، ثبت و ضبط قواعد زبان عربي براي قرائت و فهم درست قرآن مجيد بود.(5) صرف، نحو، معاني و بيان و حتي بحث الفاظ در علم اصول فقه، كه همگي بحثهايي زبان شناختياند، ناظر به همين رابطه ميان زبان و دين هستند و به طور سنتي تعليم و تعلم تجويد قرآن مجيد (آواشناسي عربي قرآني) هم تأييدي بر پيوند ميان دين و زبان است. اين پديده، خاص جهان اسلام نبوده و در مسيحيت هم رواج دارد. در آمريكا مكتب زبانشناسي نقشگاهي(6) كه به مطالعه زبانهاي گوناگون ميپردازد، مطالعات زبانشناختي را با هدف ارائه ترجمههايي بهتر از كتاب مقدس (عهدين) به ساير زبانها انجام ميدهد، اين نهاد علمي به همت كنث پايك(7) و با همكاري يوجين نايدا(8) ـ كه هر دو از كشيشان زبانشناس هستند ـ بنياد نهاده شد. از اين رو، دين احتمالاً يكي از مؤثرترين عوامل اجتماعي و جلوههاي فرهنگي بشر است كه تأثيراتي شگرف بر زبان دارد و در غالب زبانها، متون ديني در زمره نخستين شواهد مكتوب از آن زبانها ميباشند.(9) افزون بر اين، يكي از نظريههاي پيدايش زبان هم به منشأ الهي آن مربوط ميشود.(10)نويسنده كتاب، آقاي جان سوير، مدارج عالي علمي خود را در رشته علوم الهي و زبانهاي كلاسيك (لاتيني و يوناني) از دانشگاه ادينبورو در انگلستان گرفته و سپس مطالعات زبان عبري و يهودشناسي را در دانشگاه عبري بيتالمقدس (اورشليم) ادامه داده است. او مدتي مدير بخش مطالعات ديني در دانشگاه نيوكاسل آپن تاين بود و اكنون استاد مطالعات كتاب مقدس و يهودشناسي در دانشگاه لنكستر انگلستان ميباشد و به زبان فارسي هم آشنايي دارد.در سرتاسر كتاب، بيشتر توجه به دين يهود و زبان عبري ميباشد. غالبا هر جا كه پديدهاي داراي نمونههايي در اديان مختلف بوده است، وي مثالها را از زبان عبري و عهد عتيق ميآورد. در چند مورد، وي از كشور اسرائيل باستان سخن ميگويد و هرچند كه حضرت عيسي ابن مريم(ع) آخرين پيامبر از نسل يعقوب ميباشد، اما براي شريعت وي هويتي مستقل قايل نشده و آن را داراي ريشه يهودي ميداند، حتي اعلام مربوط به اسلام، قرآن و زبان عربي را در نمايه مندرج در پايان كتاب نميآورد. از همين روي نيز مثالهايي از زبان عربي و دين اسلام در كتاب اندك ميباشند، امّا نگارنده اين مقاله به دليل ناآشنايي بيشتر ايرانيان [مخاطبان اوليه مقاله] با زبانهايي مانند عبري، سرياني، لاتين و يوناني، برخي مثالهاي كتاب را با حفظ مفاهيم و محتواي مباحث، با معادلهاي عربي يا فارسي جايگزين نموده است. در اينجا يادآوري دو نكته لازم است: نخست آن كه اين كتاب از سرشتي ديني ـ زبانشناختي برخوردار است و آنچه در پي ميآيد بيشتر ناظر بر جنبههاي زبانشناختي آن است، نه استدلالهاي ديني، كلامي، فلسفي و جز آن، زيرا نويسنده مقاله حاضر از زاويه ديد زبانشناسي به اين كتاب نگريسته است. دوم آن كه همو ـ نويسنده مقاله ـ طي جلسات مختلف گفتگو با اساتيد و همكاران زبانشناس خود به دو مطلب وقوف پيدا كرده است: اولاً، شمار اندكي از اين بزرگواران ـ زبانشناسان ـ جايگاه زبانشناسي معاصر را در رويكرد به متون ديني و نگاه زبانشناسانه به زبان دين را خالي ميبينند، در حالي كه برخي ديگر ـ معالاسف ـ چندان بدين مهم عنايت لازم را مبذول نميدارند. لذا بازنمايي ابعاد زبانشناختي مطروحه در كتاب با مثالهايي از فارسي يا عربي به همين منظور بوده است. ثانيا، نفس طرح مثالهاي فارسي و يا عربي به نيت گام برداشتن در اين راه و ترغيب ديگر زبانشناسان به چنين مطالعاتي ميباشد. در سرتاسر اين مقاله، مثالهاي فارسي و عربي كه افزوده نگارنده مقاله ميباشد، در پينوشتها آورده ميشود تا كتاب وفادارانه معرفي شده باشد.كتاب حاضر از يازده فصل تشكيل شده است. 1 ـ مقدمه (ص1ـ8)، 2ـ وضعيت زباني (ص9ـ22)، 3ـ زبانهاي مقدس (ص23ـ43)، 4 ـ قرائت و كتابت (ص44ـ58)، 5 ـ تقدسبخشيدن (ص59ـ75)، 6ـ ترجمه (ص76ـ95)، 7ـ معتقدات و نظارتها (ص 93ـ11)، 8 ـ اسماء و اعداد (ص 112ـ128)، 9 ـ سبكها و روشها (ص129ـ142)، 10ـ تفسير (ص143ـ161)، 11 ـ نتيجهگيري (ص162ـ170)، كتابنامه (ص171ـ182) و نمايه (ص183ـ190). آنچه در پي ميآيد، نكات برجستهاي است كه در فصلهاي كتاب مطرح شده است.فصل 1 ـ مقدمه:
در آغاز به يهوديالاصل بودن كتاب مقدس اشاره شده است و نويسنده آن را نكتهاي پذيرفته شده ميداند. سپس به تاريخ تأثيرگذاري متون(11) اشاره ميكند كه چگونه متني ميتواند جوامع و فرهنگها را در طي قرون متأثر سازد. وي از ميان رهيافتهاي گوناگون به زبانها و متون مقدس به رهيافتهاي مردم شناختي، فرهنگ شناختي، جامعهشناختي، سياسي، اقتصادي و جامعهشناختي زبان اشاره ميكند. وي زبانها و متون مقدس را اين گونه معرفي ميكند كه داراي نقشهاي گوناگون در محيطهاي ديني بودهاند و بيشتر مثالها را از عهد عتيق، زبان عبري و آيينهاي ديني يهوديت ميآورد و همينها هم عمده مواد تحقيق وي را فراهم ساختهاند.فصل 2 ـ وضعيت زباني:
در اين فصل، نويسنده به تأثير زبان بر ساير جنبههاي تمدن بشري، اعم از سياست، تجارت، طبقات اجتماعي و دين اشاره ميكند و از جمله پرسشهاي وي اين است: چه چيزي سبب شده تا برخي زبانها به عنوان زبانهايي «مقدس» از سايرين متمايز گردند؟ ترجمه يك اثر ديني چه تأثيري بر پيروان آن دين و آن متوني دارد كه مقدس تلقي ميگردند؟ ترجمه متون ديني از زبانهاي سامي (مانند عربي، عبري و جز آن) به يك زبان هندو اروپايي (آلماني، فارسي، انگليسي، ارمني و جز آن) چه تأثيري بر مردم دارد؟ چرا، چگونه و كدام زبانها با اديان خاصي ملازمت و مجانست پيدا ميكنند؟ وي در پاسخ به اين پرسشها به دو شهر بيتالمقدس (اورشليم) و رم نظر ميكند كه اولي مركز اديان ابراهيمي و جايگاه رشد و بالندگي برخي زبانهاي سامي است، و دوّمي ـ شهر رم ـ پايگاه حكومت كليسا بر اروپاييان قرون وسطي بود. هر دو شهر، همچون غالب مراكز ديني و سياسي، شهرهايي چندزبانه بودهاند. اگر غير از اين بود، شايد اين امكان كمتر فراهم ميشد كه برخي از اين زبانها از چنين رفعت و فخامت شأني برخوردار شوند.در خصوص زبان آرامي در مشرق زمين اين ويژگيها وجود داشت كه زبان سوداگري، دادوستد، سياست و حكومت در بخش وسيعي از خاورميانه امروزي بود: از غرب هندوستان، ايران و بينالنهرين گرفته تا عراق، سوريه، فلسطين و مصر. كتابت آن با الفبايي آسان انجام ميشد لذا فراگيري آن چندان دشوار نمينمود.در اروپا، ابتدا زبان يوناني و سپس لاتيني به منزلت زبان حكومت و سياست بار يافتند. يوناني موقعيتي فراگير بدست آورد، زيرا كه زبان فلاسفه يونان و نيز زبان حال خدايان يا اسطورههاي يونان بود. با چرخش قدرت از يونان به رم، زبان يوناني جاي خود را به لاتين داد و رم مركز حكومت شد و لاتين نيز زبان كليسا.فصل 3 ـ زبانهاي مقدس:
اين فصل به بررسي زبانهاي مقدس اصلي در روزگاران باستان و روندي كه به مقدس شدن آنها انجاميد ميپردازد. از جمله اين زبانهاي اصلي، عبري، يوناني و لاتين را ميتوان نام برد، هر چند كه بعدها زبانهايي مانند آرامي يهودي، سرياني، مسيحي و اوستايي هم بدانها پيوستند. پديده تكلم به چند زبان(12) نيز در همينجا بررسي ميشود و عواملي از قبيل محافظهكاري ديني، مليگرايي، دوزبانگي و خواندن و نوشتن از جمله عوامل مهم در زمينه بررسي زبانهاي مقدس هستند.فصل مشترك همه اديان اين است كه اعمال عبادي و مناسك ديني با زبانهايي خاص و گونههاي معيني از زبانها مجانست و آميختگي پيدا ميكنند. در برخي اديان، زبان شعائر ديني گونهاي خاص از زبان مردم بوده و در برخي ديگر گونهاي مهجور و قديمي است كه براي غالب مؤمنين ناآشنا و گنگ مينمايد، به طوري كه تنها عالمان دين بدان آگاهي دارند. مثلاً يهوديان هر كجا كه رفتند زبان آن قوم را به خوبي فراگرفتند، ليكن در اعمال و مناسك ديني و نيز قرائت عهد عتيق همان زبان عبري باستاني را حفظ نمودهاند. برعكس، مسيحيان از همان آغاز تمايل داشتند كه مفاهيم و مطالب ديني خود را به زبان مردم عادي بيان كنند و لذا ترجمه عهدين به دست مسيحيان از رواج بسيار فراواني برخوردار شده است.يكي از ديگر ويژگيهاي زبان و محيط ديني، استفاده از چند زبان است كه اين را قدرت تكلم به چند زبان مينامند، يعني اين كه ميتوان به چند زبان با خداوند و يا ديگر موجودات روحاني صحبت كرد و اين ارتباط، خاصِ يك زبان واحد و مشخص نيست.(13)در صورتي كه زبان به كار رفته در متون ديني به همان صورت قديمي حفظ شود، چندين اثر دارد كه اجمالاً عبارتند از: 1 ـ تنها افراد خاصي اجازه تفسير كتاب مقدس را دارند كه اين كار موقعيتي ويژه برايشان ميآورد؛ 2 ـ نامفهوم بودن زبان به كار رفته در متون ديني براي عامه مردم؛ 3 ـ در امر انتقال ادعيه و اذكار به طور شفاهي، و نه كتبي، تأكيد روي تلفظ صحيح و قرائت اصلي است؛ 4 ـ هركسي مجاز به نسخهبرداري از متون ديني نميباشد و 5 ـ زبان مقدس با هالهاي از احترام و تقدس همراه است و چنين تلقي ميشود كه زبان فرشتگان، خداوند و اهل بهشت ميباشد.(14)آنچه در اين ميان براي نويسنده جالب است اين است كه چه عواملي سبب ميشوند تا يك زبان يا گونه زباني به زباني مقدس و ديني تبديل شود. اين عوامل دخيل عبارتند از: 1ـ عوامل جامعهشناختي زبان و 2ـ عوامل ديني ـ كلامي. از دسته اول ميتوان به روابط ميان جامعه ديني و ديگر جوامع زباني اشاره كرد، مثلاً رابطه ميان روحانيان و كاهنان با ديگر طبقات جامعه كه گروه اول در درون جامعه صنفي خويش به احتمال زياد از گونهاي خاص استفاده ميكنند. ديگر آن كه زبان ديني تنها براي مقاصدِ خاصِ شعائر و مناسك ديني به كار ميرود و زبان يا گونه متداول ميان عامه مردم نيست. دوزبانگي هم عامل مهمي است كه سبب ميشود يكي از دوزبان، يعني آن كه به دين مرتبط است همواره محفوظ بماند.(15)ديگر آن كه قرائت و كتابت متون ديني، و در برخي سنتهاي ديني استماع نصوص ديني، مستلزم كسب دانشهاي ديني و خاصي بوده، لذا هر كسي مأذون به استنساخ متون ديني نيست. همين مطلب درباره كاهنان، دعانويسان و جنگيران هم كه اورادي را مينويسند صادق است كه تنها خودشان مأذون به قرائت و كتابت و حتي رؤيت آنها ميباشند.از جمله عوامل ديني ـ كلامي ميتوان به احترام و تقدس براي متون اصلي ديني به دليل اصالتشان اشاره كرد كه همين امر سبب محفوظ ماندن آنها شده است. عامل ديگر، محافظهكاري ديني است كه از هر گونه دست يازيدن به متون ديني، و لو املاي كلمات، هم جلوگيري ميكند. حتي اگر در متن ديني اشتباهي هم وجود داشته باشد، به اعتبار آن متن ممكن است درست تلقي شود و لذا جلو هر گونه ابداع، نوآوري و بدعت گرفته ميشود. همين امر عاملي است در جهت حفظ رابطه و تحكيم و تنسيق آن با گذشته و سرچشمه منابع ديني.جالب است بدانيم كه مثلاً در دين يهود، تمامي گونههاي زبان عبري مقدس تلقي نميشوند، بلكه مراد از زبان عبريِ «مقدس» گونه به كار رفته در مكتوبات عبري خاخامي يا زباني است كه طومارهاي مكشوفه در بحرالميت به آن نوشته شده است. به همين دليل نزد يهوديان، مراد از زبان مقدس، زبان عبري متون مقدس ديني يهود بوده است.(16) به همين نحو، پيروان اديان گوناگون در شعائر و مناسك ديني خود، همانگونه قديم و اصلي به كار رفته در متون مقدس را به كار ميبرند كه حاكي از وجود محافظهكاري و احتياط ميباشد. البته در گذر زمان عقايدي تابو وار(17) حول زبان مقدس به وجود ميآيد كه آن را با عقايدي خاص درميآميزد، از جمله قداست آن زبان و نيز ازلي، الهي و قديم بودن آن است.اما اين وضعيت در خصوص مسيحيت و زبان يوناني وضعيت تفاوت ميكند. وجود اساطير و خدايان يوناني، آثار فلسفي يوناني و نيز ترجمه هفتادي يا سبعيني(18) از عهد عتيق به يوناني شأن و منزلتي ديني به زبان يوناني بخشيد كه با اقتدار سياسي يونان در هم آميخت و سبب شد كه يوناني هم از شأني ديني برخوردار شود، امّا نه در سطح و ساحت عبري يا عربي. اندك اندك در كليساي امپراطوري روم غربي، لاتين جاي يوناني را گرفت و تا تشكيل شوراي واتيكاني دوّم در سالهاي 65ـ1962، زبان كليساي كاتوليك رومي بود.(19)در خصوص زبان اوستايي، وضعيت زباني همان است كه درباره عهد عتيق يا قرآن گفته شد. گاتاها كه به قولي عينالفاظ صادر شده از زردشت تلقي ميشوند به زبان اوستايي باستان بوده و همچنان حفظ شدهاند.از طرفي تحقيقات جديد در زمينه تكلم به چند زبان در بافت ديني ناظر به پديدههاي جالبي ميباشد؛ زبان متعارف مشخص و مشتركي ميان عابد و معبود برقرار نيست، بلكه صرفا رابطه با خداوند مطرح است و حتي اين كه خداوند تبارك و تعالي را در عبري ئيل (El)، در عربي الله، در فارسي خدا و يا در اوستايي اهورامزدا بخوانند، تفاوتي نميكند.(20) ديگر آن كه كلمات و الفاظ ادعيه با يك همخوان (صامت) و سپس يك واكه (مصوت) آغاز ميشود و دو همخوان (خوشه همخواني) در آغاز هجا نبوده و تكيه بر روي هجاي اول كلمه است، طول عبارتها تقريبا يكسان بوده و تفسير ادعيه در صلاحيت عالم ديني است، ترجمه ادعيه تلاش و تقلايي فردي نبوده، بلكه در ذيل عنايات رحماني امكانپذير ميباشد.فصل 4 ـ قرائت و كتابت:
اين فصل به رواج قرائت و كتابت در يونان عهد هلني اشاره دارد كه اوج قرائت و كتابت در آن دوره در تأسيس مدرسهها و آكادميها مشهود بود. در سنت تعاليم تلمودي هم كتابت و آداب آن شأن والايي داشته و به گفته خاخام حيسدا(21) (متوفاي 309 ميلادي) هر كس كه كتاب شريعت، انبياء و مكتوبات را تحرير كند و در اختيار ديگران گذارد، هم در اين جهان و هم در آن جهان رستگار خواهد شد.(22) نويسنده كتاب به كتابخانههاي بزرگ يوناني در آتن، اسكندريه، انطاكيه و ديگر جاها اشاره ميكند. همين تأثير در رم هم مشهود بود كه به صورت علاقهاي احيا شده نسبت به تاريخ، علم، فلسفه و فرهنگ يوناني تجلي پيدا كرد.در كنار اين احترام نسبت به كتابت متون ديني كه هم در تمدن يوناني ـ رومي و هم در سنت يهودي وجود داشت، نويسنده عنوان مينمايد كه افلاطون بر تقدم زبان گفتاري تأكيد ميورزيد و اين كه عميقترين حقايق را نميتوان مكتوب كرد. همين احترام و تقدس براي قرائت و تلفظ متون ديني به اهميت دادن به سنت نقل شفاهي مطالب منجر شد تا آنجا كه واژه qara در عبري به مفهوم قرائت كردن بود و از اين ريشه است كه يكي از واژههاي عبري براي كتاب مقدس يعني مقراء Miqraگرفته شده است.(23) علاوه بر اين، واژه ha-ketubim در عبري، hai graphai در يوناني و scriptura در لاتين، حتي بدون صفاتي با مفهوم «مقدس» و جز آن، به مفهوم «كتاب مقدس» ميباشند.(24)فصل 5 ـ تقدسبخشيدن:
تقدسبخشيدن روند پيچيدهاي است كه در اديان گوناگون به صبغه قدسي و ديني متون خاصي منجر ميشود. آنچه به تقدس يافتن يك متن منجر ميشود، تنها در زبان و يا گونه زباني به كار رفته در آن نهفته نيست، بلكه منبع و مصدر ايجاد آن نقش مهمتري ايفا ميكند. از قرن چهارم ميلادي، اصطلاح canon يعني «قانون شرع» از سوي نويسندگان مسيحي به كتابهايي اطلاق ميشد كه رسما به عنوان متون مقدس پذيرفته شده بودند.(25) بدينسان برخوردار بودن يك متن از مفاهيم كلامي ـ عقيدتي مربوط به مصدر كتاب، اصل و منشأ الهي آن و عصمت از سهو و اشتباه ميتواند به تقدس يك متن منجر شود. روند تقدس يافتن يك متن اغلب بدين صورت است كه كتابهايي در طول ساليان متمادي از محبوبيت و رواج بيشتري برخوردار شده و منحصرا هم در رابطه با مناسك و شعائر ديني به كار ميروند، طوري كه گويي رابطه ميان آن كتابها و مناسك و شعائر ديني تفكيكناشدني به نظر ميآيد.(26) در دين يهود هم ميشنا،(27) مجموعه گفتههاي شفاهي و متداول خاخامهاي يهودي تا آغاز قرن سوم بود و سپس به طور موضوعي مبوّب و مرتب شد و از حيثيت يك متن ديني برخوردار گشت. البته هر چند كه واژه عبري qadosh، يعني «مقدس»، برخلاف عهد عتيق، در مورد ميشنا هرگز به كار نميرود، ولي گاهي از مؤلف آن به صورت rabbenu ha-qadoshيعني «خاخام مقدس ما» ياد ميگردد. جالب اين كه در خصوص مقدس بودن متون ديني، سلسله مراتبي هم وجود دارد. در دين يهود، تلمود تفسيري بر ميشنا يا همان متن مقدس شفاهي است و ميدراش(28) هم تفسيري بر كتاب مقدس يعني همان عهد عتيق ميباشد.(29)فصل 6 ـ ترجمه:
در رابطه با ترجمه، مسيحيت به كلي متفاوت از يهوديت و اسلام ميباشد. در حالي كه در مسيحيت، ترجمه عهدين به ساير زبانها كاملاً رايج است، در يهوديت هنوز هم ادعيه روزانه به همان زبان عبري اصلي قرائت ميشوند.(30)نكته قابل تأمل در اينجا آن است كه چرا معمولاً متون مقدس به زبانهاي ديگر ترجمه نميشوند. نويسنده ادله زير را در اين خصوص ارائه ميدهد: (1) اهتمام به حفظ زبان اصلي متن يا متون ديني؛ (2) دلايل سياسي كه در آن متون مقدس همواره در لفافهاي از زبان اصلي پيچيده شدهاند؛ (3) دلايل اقتصادي، زيرا ترجمه كردن كتب ديني هزينه هنگفتي را دربردارد. هنوز هم در كنيسهها يك سنت قرن چهارمي وجود دارد كه در آن نگاه كردن مترجم به متن اصلي عهد عتيق ممنوع بوده، هرچند قاري دعا هم نبايد يك لحظه چشم از متن اصلي بگرداند؛ (4) فاصله زماني فراوان ميان متن و قاريان آن. در كنار اينها، در ترجمه عهد جديد، تأثير كليسا بر روند ترجمه كردن متون ديني يوناني به زبانهاي قبطي، سرياني، ارمني و غيره هويدا است.يكي از موانع بر سر راه ترجمه متون مقدس احساس رايج مطلق ترجمهناپذيري از زباني به زبان ديگر ميباشد، بدين معنا كه در ترجمه همواره يا چيزي حذف شده و يا فداي چيز ديگري ميشود، لذا متن بايد به زبان اصلي خوانده شود. واضح است كه ترجمه واژهها از زباني به زبان ديگر آن ژرفاي معنايي و اثر روي خواننده را همانند كلمه اصلي ندارد.قدمت پديده ترجمه به زبان آرامي برميگردد. تصادفي نيست كه معادل دو واژه translator و interpreter در غالب زبانهاي متداول در خاورميانه اعم از عبري، عربي، فارسي، تركي و نيز انگليسي (با احتساب واژه dragoman) همگي از ريشه targum در زبان آرامي گرفته شدهاند.در خصوص ترجمههاي مسيحي كتاب مقدس، سه جنبه قابل تأمل وجود دارد: نخست آن كه چرا تمايل اندكي به حفظ عين كلمات و سخنان حضرت عيسي مسيح(ع) وجود داشته است، دوم، تأثير علاقه و اشتياق تبشيري مسيحيت بر وضعيت زباني به طور اعم ميباشد و سوم، تأثير ترجمه بر تاريخ مسيحيت است. اول آن كه شواهدي وجود دارد كه حضرت مسيح(ع) خود به چندين زبان صحبت ميفرمودند. دليل دوم به گونه زبان آرامي شهر جليله (در فلسطين) مربوط ميشود؛ اين گونه نزد يهوديان تحصيلكرده، خصوصا اهالي اورشليم و يهوديه از حسن شهرت برخوردار نبوده و آن گونه كه در اناجيل آمده است، اهالي اورشليم نسبت به اين كه مسيح از جليله برخواهد خاست، نظر چندان مساعدي نداشتند. در انجيل يوحنا، باب 7، آيات 41 و 52 پرسش تحقيرآميزي هست كه ميگويد: «آيا تو هم اهل جليله هستي؟». علاوه بر اين، از نظر جامعهشناسي زبان، گونه آرامي متداول در شهر جليله نزد ديگران گونهاي مضحك و ناخوشايند مينمود و لذا چنين مينمود كه آرامي، آن هم گونه شهر جليله، محمل مناسبي براي كلام خداوند نيست. دليل سوم هم اين است كه آرامي همانند عبري در فلسطين با دين يهود ممزوج شده بود و تلاشهاي فراواني از سوي آباء كليسا به عمل آمده بود تا حضرت مسيح(ع) را از زمينه اصلي يهودياش دور نمايند. آخرين دليل هم عدم علاقه كليسا به حفظ عين كلام مؤسس شريعت عيسوي به زبان اصلي و تمايلشان به زبان يوناني بود. دليل اين كار هم آن بود كه اين شريعت را بايد به زبان مردماني كه مورد تبليغ قرار ميگيرند بيان كرد و البته در آن زمان، زبان يوناني اين حسن را داشت كه زبان مشترك اقوام فراواني بود. زبان يوناني به دليل برخورداري از آثار فلسفي و ظرايف آن و به دلايل سياسي و جامعهشناختي زبان به زبان حركتهاي ديني مسيحي تبديل شده بود و لذا نهضتهاي ترجمه عهد جديد غالبا از زبان يوناني به ساير زبانها صورت ميپذيرفت.نكته ديگر، تأثير گسترش مسيحيت بر زبان است كه فينفسه درخور بررسيهاي علمي ميباشد. نفس اين پديده كه يك زبان محلي(31) به شأن زباني مقدس بار يابد و خطي براي كتابت آن وضع شود، مسئلهاي است بسيار درخور بررسي. هر چند كه تا پايان قرن دوم، زبان يوناني حتي در رم هم، زبان تعاملهاي اجتماعي و روشنفكري در ميان قاطبه اهل علم بود، اما زبان مادري بسياري از مردم نبود. لاتين هم اندكاندك از قرن دوم در ميان متكلمان مسيحي به كار ميرفت. با اين حال، جالب است كه يكي از ويژگيهاي گسترش اوليه مسيحيت توليد ترجمههاي كتاب مقدس به زبانهاي بومي بود. البته گسترش مسيحيت در همان قرون اوليه سبب شد كه خط سرياني تبديل به يكي از موفقترين خطوط شود و رواج يابد. طرفه آن كه ترجمه كتاب مقدس به زبانهاي محلي مانند قبطي در مصر، آشوري در عراق و سوريه و ارمني در ارمنستان و ديگر جاها به ابداع خط براي آن زبانها منجر شد و آن كه آن زبانها را از حد زباني عاميانه به سطح و ساحت زبانهاي مقدس و لايق كتابت مطالب ديني ارتقا بخشيد.مسئله ديگري كه در اين فصل مورد بررسي قرار ميگيرد، امكان توليد ترجمهاي موفق و مطابق با اصل از متني به يكي از زبانهاي سامي (مانند عربي، عبري، آرامي، مندايي و غيره) به يك زبان هندو اروپايي (مانند فارسي، يوناني، ارمني و جز آن) ميباشد. واضح است كه امكان ايجاد ترجمهاي صددرصد مطابق اصل وجود ندارد، هر چند كه مترجمان ترجمه سبعيني از عهد عتيق بر اين ادعا بودند كه ترجمهشان از هر جهت با اصل برابر است. كوتاه سخن آن كه ويژگيهاي ساختاري زباني و فرهنگي ـ اجتماعي امكان چنين چيزي را به طور صددرصد فراهم نميسازد. نفس همين مسئله كه هيچ دو واژهاي ـ يعني دو واژه به اصطلاح مترادف ـ در يك زبان واحد (تا چه رسد به دو واژه و يا دو ساختار در دو زبان) انطباق معنايي صددرصد ندارند، خصوصا در باب مفاهيم انتزاعي و اسمهاي معنا، در امر ترجمه متون ديني از عبري به يوناني، پديدههايي همچون وامگيريهاي واژگاني و گاه نحوي و ترجمههاي قرضي را امري اجتنابناپذير مينمود.(32) از اينرو نويسنده كتاب بحق معتقد است كه ترجمه سبعيني از عهد عتيق و نيز كل كتاب مقدس به يوناني دقيقا عين مطالب كتاب مقدس به زبان عبري نميباشد.فصل 7 ـ اعتقادات و نظارتها: اين فصل ناظر به نظام دقيق مشرف بر اعتقادات ديني و قواعدي كه در جهت حفظ تقدس آنها است، معطوف ميباشد. اين قواعد به تلاش عالمان دين در راستاي تثبيت عقيده خدشهناپذيري متون مقدس و وحي الهي مربوط بوده و اين كه اعمال و مناسك ديني بايد طبق آداب و شعائر خاصي جاري گردد. اين دستورات ناظر به قرائت و تلفظ عبارات متون ديني، كتابت و محفوظ نگهداشتن متون مقدس ميباشد. از سوي ديگر، عامه مردم هم به متون ديني با هالهاي از قداست و احترام ديني نگاه ميكنند كه گاه منجر به بروز افسانهها و خرافات ميگردد.انسان طبيعتا در پي شناختن نويسنده يا راوي هر متني ميباشد. اين امر در متون مقدس با اين اعتقاد همراه ميگردد كه مصدر كلام، خداوند يا يكي از پيامبران و اولياء الهي است كه خود به قدسيت و دينيت متن ميافزايد. از اينرو قرائت، كتابت و تفسير متن بر عهده عالمان دين گذاشته ميشود و در طي قرون و اعصار غالبا دستنخورده باقي ميماند. همين غيرقابل دسترس بودن مصدر كلام ديني و ناشناخته بودن غالب مصادر و متون ديني جايي را براي تقلب، فريبكاري و تقدسبخشيدن به متني بافته و سر همبندي شده از پيش خود به جاي كلام ديني اصيل فراهم ميسازد.(33) دستنخوردگي متن اصلي و ازلي، سرمدي و الهي بودنِ زبان متن و لزوم طي طريق براي تحصيل علوم ديني و سير و سلوك ديني خاص براي تبليغ دين به مكانيزمهاي كنترل در اعتقادات و انجام دادن شعائر ديني منجر ميگردد.فصل 8 ـ اسماء و اعداد:
اين فصل به نقش اسماء و اعداد در متون و اعتقادات ديني ميپردازد. نخستين بحث، پيرامون رابطه مستقيم ميان شيئ و نام آن ميباشد كه در رساله كراتيلوس سقراط مطرح شد. به طور اجمال اين كه اعتقاد به درستي و حقانيت اسمها در غالب سنتهاي ديني وجود دارد. در اسلام هم برخي از افراد جمله «الاسماء تنزل من السماء» را ناظر به همين مفهوم به كار ميبرند.در خصوص نام خداوند، تطابق جالبي ميان زبانهاي هندو اروپايي با زبانهاي سامي برقرار است. در همه اينها خداوند داراي جنس مذكر ميباشد، نه مؤنث. عليرغم اين پديده تاريخي و روشن، برخي از زنسالاران (فمينيستها) در پي آنند كه مؤنث بودن خداوند را اثبات نمايند(!) سبحانه و تعالي عما يصفون (انعام/100).همچنين نويسنده از نظريه جيمز بار(34) تحت عنوان «مغالطه ريشهاي»(35) صحبت ميكند كه در بسياري از نوشتههاي اصيل ديني در باب كتاب مقدس يا مباحث كلامي به معناي ريشهاي كلمه توجه شده است. وي اين نظر را بر اساس پژوهشهاي جديد خدشهپذير ميداند و ميگويد هر چند مدتهاي مديدي در تحقيقات لغتشناسي، معناي ريشهشناختي كلمه محور تشكيل يك مدخل در فرهنگ لغت بود، ولي مؤلفان فرهنگ عبري كلاسيك شفيلد (1993)(36) تصميم گرفتند كه به كلي از اطلاعات ريشهشناختي صرفنظر كنند، زيرا كه معمولاً معناي يك كلمه با تكيه بر روابط معنايياش با ديگر كلمات به كار رفته در همان بافت معين ميشود، نه با اتكا به معناي ريشهاي آن.(37) با اين حال، در غالب زبانها هنوز هم ريشهشناسي عاميانه وجود دارد كه در آن مشابهتهاي آوايي (و نه شواهد تاريخي و علمي) حجتي براي اثبات اشتقاق واژهاي از واژه ديگر قلمداد ميشود. معهذا، عليرغم اثبات بطلان مباني اتكا به ريشهشناسي در تعيين معناي واژه، هنوز هم معناي ريشهشناختي نقش عمدهاي در بررسيهاي مربوط به تاريخ زبان و ادبيات ديني ايفا ميكند.يكي از پديدههاي مربوط به نامگذاري در جوامع ديني، گرايش مردم به برگزيدن نامهايي مركب، مأخوذ و يا مشتق از نام خداوند يا ديگر موجودات و پديدههاي روحاني و مقدس است. مثلاً در زبان عبري، «حزقيل» به معناي «خدا [ئيل [Elقوي است»، «مايكل يا ميكائيل» يعني «خداوند بيهمتا است».(38) نوع ديگر از نامها به مصغّر تحبيب شده مربوط ميشود كه در آن جزء مربوط به نام خداوند يا الهه آن قوم حذف شده و نام كوتاهتر ميشود، مانند دانيال (Daniel) كه در آن ئيل (El)پاياني كه ناظر به نام خداوند در زبانهاي سامي است،(39) حذف شده و اين نام به دَن Dan تبديل ميشود.(40)بحث ديگر در اين فصل به قدرت نامها و نامگذاري مربوط ميشود كه در آن نيرو و قوه نامگذاري در انسان را همان عطيه الهي بر بشر ميداند و به سفر پيدايش در عهد عتيق، باب 2، آيات 119ـ120 اشاره ميكند كه خداوند با عطا فرمودن نام موجودات به آدم، قدرت تسلط بر آنها را بدو بخشيد.(41)بحث بعدي به نام خداوند مربوط ميشود. اصولاً يكي از مكانيزمهاي احترام و رعايت ادب، اشاره غيرمستقيم به آن پديده است. به همين دليل در غالب زبانها، نام شخصيتها (خواه روحاني و خواه غيرروحاني) به صورت غيرمستقيم ذكر ميشود كه پديده الفاظ حرام يا تابو هم ناظر به همين مطلب است. مثلاً در عبري چند نام براي خداوند هست: يهوه كه نام خداوند است، آن گونه كه خداوند خودش را نام ميبرد، آدوناي نام خداوند است كه تنها علماء يهود و خاخامها مأذون به ذكر آن هستند و مابقي مردم با لفظ ha-shem (همان اسم [مخصوص]) از خداوند ياد ميكنند.(42) همچنين در برخي سنتهاي يهودي، نام يهوه (Yahweh)را بدون درج مصوتها و به صورت YHWHنوشته و با نام «كلمه چهار حرفي»(43) (ي ه··. و ه) شناخته ميشود. به همين نحو در برخي از مخطوطههاي ترجمه يوناني كتاب مقدس از آكيلا(44) همين كلمه چهار حرفي، يعني ي ه·· . و ه، به صورت pipi درج شده است و بر همين اساس در ترجمه معيار تجديد نظر شده كتاب مقدس(45) هر چهار حرف واژه LORDبا حروف بزرگ نگاشته شده است.(46)نكته مهم ديگر آن است كه در برخي زبانها و فرهنگها، ذكر نام شخص به صورت مستقيم نشانه بينزاكتي ميباشد و براي رعايت ادب بهتر است كه از مكانيزم اشاره غيرمستقيم(47) به شخص استفاده كرد. چنين پديدهاي در گونه ديني فراوانتر به چشم ميخورد. مثلاً در دين يهود، به جاي گفتن «يهوه» از «آدوناي» يا ha-shemاستفاده ميشود. برخي از فرقههاي مسيحي هم به جاي ذكر نام حضرت عيسي مسيح(ع) از عبارت Our Lord استفاده ميكنند و هنگام قرائت عهد جديد، اگر به نام آن حضرت برخورد كنند، سر را به نشانه احترام به پايين خم ميكنند،(48)نكته بعدي استفاده از نامهاي مقدس در انجام دادن كرامات و معجزات يا اعتقاد به حرزها و ادعيه و تعويذها است كه حاوي نام يا نامهاي خداوند يا ديگر موجودات و شخصيتهاي ديني ميباشد. اعتقاد به ارزش عددي حروف(49) (شبيه حساب ابجد) هم نكته ديگرِ درخور تأمل است.(50)فصل9 ـ سبكها و روشها: در اين فصل گونه كاربردي(51) تعريف ميشود كه عبارت است از گونه خاصي از زبان كه برحسب موقعيتهاي كاربردي، موضوعي و محيطي از سوي گوينده به كار ميرود. در غالب متون ديني پديده دو زبانگونگي(52) وجود دارد كه اجمال آن اين است كه در كاربردهاي رسمي زبان (كه مناسك و شعائر ديني جزئي از آن است) گونهاي كه فاخر و به لحاظ اجتماعي فخيمتر است، به كار ميرود. مثلاً در عربي دو گونه وجود دارد: فصيح يا عالي(53) و عاميانه يا داني.(54) از جمله ابعاد قابل توجه در زبان ديني كيفيت صحبت كردن درباره خداوند و يا مورد خطاب قرار دادن خداوند و ديگر شخصيتهاي ديني و روحاني ميباشد.(55) البته لازم به ذكر است كه امروزه كاربرد thouو ديگر صورتهاي همان صيغه در انگليسيِ رايج امروزي كاربرد فراواني ندارد.فصل 10 ـ تفسير:
اين فصل به بررسي رابطه ميان متون مقدس و تأثير آن بر مخاطبان از سه زاويه دريافت،(56) تفسير(57) و انتقال مفاهيم(58) ميپردازد. در خصوص دريافت، هر يك از اديان به اصالت ديني و الهي كتاب مقدس خود ايمان دارند، ولو اينكه با واسطه باشد كه اين واسطه يا خود انبياء عظام هستند يا عالمان دين و مفسران خاص متون ديني.(59) اين دريافت وحي به دو صورت ميتواند باشد: كتبي و شفاهي. در خصوص اديان، غالبا وحي به صورت شفاهي دريافت شده امّا به صورت كتبي ثبت شده است.(60)در مورد تفسير، از جمله جنبههايي كه مطرح شده است، يكي تفسير متن توسط خود همان متن است و بخشهايي از يك متن بخشهاي ديگر را تفسير ميكند،(61) جنبه ديگر، حكايتها و امثال مندرج در كتب ديني است كه آيا تفسير و تأويل آنها بايد به همان داستان مربوط شود يا مصاديق آن ميتواند تكثر و تعدد يابد. در اينجا بحث به مجاز بودن يا نبودن تفسير داستان يا امثال بيرون از معناي صريح و تحتاللفظي آنها در متن مربوط ميگردد. نكته ديگر آن ارتباط دادن ميان متن كهن ديني و برداشتهاي اخلاقي و اجتماعي امروزي از آن داستانها و امثال ميباشد. اين مطلب دقيقا ناظر به سطوح مختلف معنايي در تفسير كتب مقدس ميباشد. البته هر چند كه غالب محققان به سطوح معنايي مختلف در كتاب مقدس و تفسير آن رسيدهاند، ولي باز هم رعايت جانب حزم و احتياط سبب شده است كه ترجمه تحتاللفظي بيشتر از ترجمه آزاد مورد عنايت قرار گيرد. البته در مسيحيت دو جريان عمده وجود داشته است: يكي در شرق در مكتب انطاكيه كه تأكيد آن روي معناي تحتاللفظي بوده و ديگري در غرب كه به تمثيلي و نمادين بودن داستانها به ديده شك نگريسته و لذا عرفان را با برخي عقايد بدعتآميز بهم آميخته است.اوريگن(62) نخستين محقق بزرگ كتاب مقدس سه سطح معنايي را متناظر با سه سطح روانشناسي انساني به شكل زير برشمرد: معناي تحت اللفظي، اخلاقي و روحاني كه به ترتيب با جسم، روان و روح آدمي متناظر است.آخرين مطلب درباره استخاره(63) و تفأل است كه خود از مكانيزمهاي زبانشناختي جالب و پيچيدهاي در تأويل و تفسير برخوردار است.فصل 11 ـ نتيجهگيري:
در اين فصل به نتيجهگيريهايي درباره سرشت، منشأ و نقش زبانهاي مقدس و متون ديني پرداخته شده است. نخستين مطلب درباره اهميت ويژه پديده زبان در تاريخ اديان ميباشد. خلقت عالم با امري كلامي صورت پذيرفت (عهد عتيق، سفر پيدايش، باب 1، آيه 3).(64) نكته ديگر در خصوص رابطه ميان نامگذاري يا نام بردن و خلقت ميباشد. هر گاه دانستن نام واقعي شخصي، عامل اعمال كنترل و تسلط بر روي وي باشد، پس دانستن نامهاي خداوند هم قدرت و نيروي فوقالعادهاي به شخص عالم به نامهاي خداوند ميبخشد.(65) در عالم مسيحيت، زبان همواره به عنوان نشانه هويت يك جمع مؤمن كليسايي تلقي شده است. شايد بدليل همين رابطه بوده است كه در ترجمههاي اخير از كتاب مقدس (عهدين) به زبان انگليسي، ضمايري مانند thou، theeو غيره حذف شدهاند تا به زبان عامه مردم نزديكتر باشد.لازم به يادآوري است كه آنچه در حوزههاي علميه عصر حاضر تحت نام «ريشهشناسي» عربي معروف است، در حقيقت «اشتقاق (derivation)» و يا «تصريف (inflecton)» واژه از يك ريشه سه يا چهار حرفي ميباشد. «ريشهشناسي» واقعي آن است كه تحول آوايي، املايي و معنايي يك واژه را در تاريخ تا دوردستترين زبان مورد بررسي، كه اين واژه از آن برگرفته شده است، را مطالعه نمايد.ر.ك:
"Septuagint," The Columbia Encyclopedia, 2nd ed., ed. William Bridgwater and Elizabeth J. Sherwood (New York: Columbia UP, 1956); and also "Septuagint," The Oxford English Dictionary, 2nd ed., 20 vols, ed. J. A. Simpson and E. S. C. Weiner (Oxford: Clarendon-Oxford UP, 1989).
نمونهاي از اين مطالعات ريشهشناختي را در فرهنگهاي ريشهشناسي مذكور در همين پينوشتها و نيز در كتاب ارجمند سيدحسن مصطفوي تحت عنوان التحقيق في كلمات القرآن الكريم، 10 مجلد (تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب) ميتوان ديد.
همين مطلب را لاينز، زبانشناس انگليسي، تحت عنوان «مغالطه ريشهشناختي (etymological fallacy)» مطرح ميكند. ر.ك:
John Lyons, vol.1 of Semantics, 2 vols (Cambridge: Cambridge UP, 1977), p. 244; and ibid., vol. 2, p. 551.
همچنين مرحوم دكتر مشكور در فرهنگ تطبيقي فوقالذكر خود، ذيل مدخل «الله» مينويسد: «از لحاظ ريشهشناسي كلمه «الله» ممكن است مركب از حرف تعريف «ال» با كلمه «اله» باشد». وي سپس ذيل مدخل «اله» ريشه آن را ئيل Elميداند و به ذكر ساير صورتهاي آن در زبانهاي عبري، آرامي، سرياني، سبئي، مندائي و آرامي باستان ميپردازد.
1. قرآن مجيد، سوره الرحمن، آيه3 و سوره روم، آيه 22؛ عهد عتيق، سفر پيدايش، باب 11، آيات 1ـ9؛ عهد جديد، انجيل يوحنا، باب 1، آيات 1ـ2.
2. Panini (c. 7-3 BC)
3. Vivien Law, "Language and its Students: The History of Linguistics" in N.E. Collinge, ed., An Encyclopedia of Language (London: Routledge, 1990), p. 829.
و نيز ر.ك:
David Crystal, The Cambridge Encyclopedia of Language, 2nd ed. (Cambridge: Cambridge UP, 1997), p. 409.
4. محمدتقي بهار (ملك الشعراء)، ج1 سبكشناسي، 3 مجلد، چاپ هفتم (تهران: اميركبير، 1373)، ص81ـ83
5. ابوالقاسم عبدالرحمن بن اسحق الزجاجي (م. 340ه··.)، اَمالي الزجاجي، تحقيق عبدالسلام هارون، الطبعة الثانية (بيروت: دارالجيل، 1407ه··./1987م)، ص238ـ239 و همچنين ر.ك: ابوالبركات عبدالرحمن بن محمد الانباري، (م.575ه··.)، نزهة الالباء في طبقات الادباء، تحقيق علي يوسف (بيجا: جمعية احياء مآثر علماء العرب، بيتا)، ص2ـ4
6. Tagmemics
7. Kenneth Pike
8. Eugene Nida
9. Mario Pei, The Story of Language, rev. ed. (London: Allen & Unwin, 1965), p. 206.
10. William D.Whitney, Language and the Study of Language, 5th ed. (New York: Scribner''''s, 1892), pp. 399-403; George Yule, The Study of Language, 2nd ed. (Cambridge: Cambridge UP, 1996), pp. 2-3; Crystal, op. cit., note 4, pp. 8-9.
11. به زبان آلماني Wirkungsgeschichteو به انگليسي impact-history
12. glossolalia
13ـ مثلاً لازم نيست كه ادعيه و مناجاتهاي شخصي حتما به عربي خوانده شوند، آنها را ميتوان به هر زبان ديگري غير از عربي ادا كرد.
14ـ به طور مثال، در برخي روايات تاريخي اسلامي زبان حضرت آدم(ع) عربي معرفي ميشود و يا عربي زبان اهل آسمان دانسته ميشود. ر.ك: عبدالرحمن جلالالدين السيوطي (م. 9110ه·· )، المزهر في علوم اللغة وانواعها، تحقيق محمد أحمد جاد المولي بك و همكارانش (صيدا ـ بيروت: المكتبة العربية، 1804 ه·· / 1987م)، ص30ـ32. اين مثال را جناب آقاي محمد سهرابي تهراني لطف فرمودند.
15ـ به عنوان نمونه، گونه عربي فصيح در گفتگوهاي روزمره ميان عربزبانان به كار نميرود و گونه عربي قرآني هم به كلي غيرقابل تقليد است، هرچند كه كلمات و آياتي از آن به صورت كليشه به كار ميروند، مثلاً، هرچند عربزبانان به هيچ وجه به گونه خاص قرآني صحبت نميكنند، اما بديننكته مباهات ميكنند كه به (گونهاي از) زبان قرآن، يعني زبان عربي، صحبت ميكنند و اين آيه شريفه را تلاوت ميكنند كه «انا انزلناه قرانا عربيا» (سوره يوسف، آيه2).
16ـ نمونهاي مشابه به قرار زير است كه امروزه در ميان مسلمانان هم عنوان زبان عربي، ذهن ما را اولاً به سوي گونه عربي به كار رفته در قرآن مجيد و پس از آن زبان ادعيه و احاديث معصومين(ع) معطوف ميكند و تنها در ردههاي بعدي است كه به گويشهاي عربي امروزي ميانديشيم. همچنين، ما گويشهاي امروزي عربي را با پسوندهاي نسبت به كشورها و شهرها و مناطق مسكوني ميشناسيم، مانند عربي عراقي، عربي فلسطيني، عربي مصري يا عربي بصره در مقابل عربي بغداد يا عربي خوزستان در ايران، در حالي كه مراد ما از مطلق زبان عربي، عموما همان عربي قرآني و ادعيه ميباشد.
17. taboo
تابو يا لفظ حرام، واژه يا عبارتي است كه به دليل رعايت مسائل اخلاقي، عرفيات اجتماعي و يا ملاحظات ديني كاربرد آن غالبا در خفا و يا در شرايط خاصي صورت پذيرفته و نوعا از كاربرد آن اعراض ميشود.
18. Septuagint (L××)
ترجمه يوناني عهد عتيق كه نام خود را از داستان ترجمهاش توسط هفتاد يا هفتاد و دو يهودي فلسطيني گرفت كه به امر بطلميوس فيلادلفيايي (247ـ284 پيش از ميلاد) در طي هفتاد و دو روز در جزيره فاروس Pharos در حجرههايي مجزا از يكديگر انجام دادند و به متن ترجمه شده كاملاً يكدستي رسيدند. تحقيقات جديد دال بر اين است كه اين ترجمه توسط يهوديان مصري و در ادوار مختلف صورت گرفت.
19. "Latin," The Oxford Dictionary of English, ed. Judy Pearsall (Oxford: Clarendon-Oxford UP, 1998).
20ـ مقايسه كنيد با آيه شريفه قرآن كه ميفرمايد: قل ادعوااللّه او ادعوا الرحمن ايا ما تدعوا فله الاسماء الحسني (بنياسرائيل/110)
21. Rob Hisda
22ـ در تعاليم اسلامي نيز قرائت و كتابت قرآن مجيد و در مرتبه بعدي احاديث جايگاهي ويژه داشته و روايات متعددي درباره منزلت اين دو امر نقل گرديده است. ر.ك: ابوعبيدالقاسم بن سلام (م. 224 ه···· )، فضائل القرآن، تحقيق وهبي سليمان غاوجي (بيروت: دارالكتب العلميه، 1411 ه·· / 1991م)، از كمك آقاي محمد سهرابي تهراني براي اين مثال متشكرم.
23ـ واژه قرآن از ريشه ق ر ء هم به لحاظ ريشهشناسي با همين ريشه عبري ارتباط دارد. ر.ك. مدخلهاي «قراء» و «قرآن» در: دكتر محمد جواد مشكور، فرهنگ تطبيقي عربي با زبانهاي سامي و ايراني، 2مجلد (تهران: بنياد فرهنگ ايران، 1357)
24ـ به همين نحو در قرآن مجيد در سوره بقره آيه2، عبارت «ذلك الكتاب» اشاره به قرآن مجيد دارد.
25ـ واژه عربي «قانون» هم از همين ريشه يوناني گرفته شده است. ر.ك: «قانون» در مشكور، فرهنگ تطبيقي... و نيز ر.ك:
"Canon," An Etymological Dictionary of the English Language, 4th ed., rev., enl., and reset, ed. Walter W. Skeat (Oxford: Clarendon-Oxford UP, 1910).
26ـ مثلاً در ايران كتاب مفاتيح الجنان، تأليف حاجشيخ عباس قمي(ره) از همين ويژگيها برخوردار است و لذا در اغلب مراسم ديني مورد استفاده قرار گرفته، غالب ادعيه از روي آن خوانده ميشوند و در كنار قرآن قرار گرفته است.
27. Mishna
28. Midrash
29ـ مشابه اين سلسله مراتب در جهان اسلام هم هست كه از قرآن مجيد آغاز شده به احاديث، ادعيه و سپس به ساير متون ديني ميرسد.
30ـ در جهان اسلام هم ترجمه قرآن مجيد تا اندكي پيش از اين چندان جدي گرفته نميشد.
31. vernacular
32ـ همين پديده ميان عربي و فارسي صادق است كه بخش عمدهاي از اصطلاحات و حتي ساختارهاي مربوط به مفاهيم و فرهنگ اسلامي به كار رفته در فارسي يا عينا از عربي گرفته شدهاند و يا ترجمههاي قرضي هستند و يا اين كه سبب گسترش حوزه معنايي برخي واژههاي فارسي شدهاند.
33ـ مقايسه كنيد با آيه شريفه فويل للذين يكتبون الكتاب بأيديهم ثم يقولون هذا من عنداللّه ليشتروا به ثمنا قليلاً (بقره/79)
34. James Barr
35. root fallacy
36. Sheffield Dictionary of Classical Hebrew
37. D. Connor Ferris, Understanding Semantics (Exeter: U of Exeter, 1983), p. 10.
38ـ به همين نحو در عربي نامهايي مانند عبداللّه، عبدالقادر و يا در فارسي نامهايي مانند خداكرم، خدابخش، خداداد و يا عبدالحسين، عبدالامير، عبدالحميد و جز آن را داريم.
39ـ بر اساس آنچه در فرهنگ لغت ريشهشناسي انگليسي آكسفورد (1966) آمده است، لفظ جلاله «الله» از دو جزء ال (حرف تعريف معرفه) و اله گرفته شده است. واژه اله در عربي از elah در آرامي و eloah در عبري گرفته شده است. ر.ك:
"Allah," The Oxford Dictionary of English Etymology, ed. C.T. Onions, et al. (Oxford: Clarendon-Oxford UP, 1966).
40ـ صورت مصغر محبتآميز يا تحبيب شده در عربي هم هست كه نمونه بارز آن نام مبارك حسين است كه صورت مصغر محبتآميز حسن است و بر همين قياس است نامهايي مانند: جُمَيْل، زهير و جز آن.
41ـ به همين نحو هم در قرآن مجيد داريم «و علّم آدم الاسماء كلها» (بقره/31).
42ـ در اينجا شايسته است از نكات و بحثهاي سودمندي كه طي جلسات متعدد با همكار گرامي و استاد بزرگوار جناب آقاي دكتر سعيد عريان داشتم ياد كنم كه مطالب ارزشمند فراواني از ايشان آموختم.
43. Tetragrammaton
44. Aquila
45. Revised Standard Version (RSV)
46ـ برخورد تابووار و با احترام ديني را در فرهنگ اسلامي و شيعي در دو جا ميتوان ديد، يكي درباره حضرت رسول اكرم(ص) است كه قرآن مجيد ميفرمايد: «لاتجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا» (نور/63) و ديگري درباره نام اصلي حضرت بقيةاللّه(عج) است كه نام مباركشان گاهي به صورت «م ح م د» ذكر شده و از ذكر اين نام در زمان غيبت نهي شده است.
47. indirect reference
48ـ درست همانطور كه برخي هنگام شنيدن شهادت به رسالت حضرت ختمي مرتبت در اذان و يا اقامه چنين ميكنند.
49. gematria
50ـ شبيه اين مسئله را در فرهنگ اسلامي درباره تاريخ وفات علماي ديني و برگردان آن به ارزش حروفي از حساب ابجد ميتوان ديد.
51. register
52. diglossia
53. high language
54. low language
55ـ استفاده از ضمير «تو» در فارسي، «انت» در عربي به جاي استفاده از «شما» در فارسي و يا «انتم» و يا «انتن» در عربي همواره در متون ديني وجود داشته است.
56. perception
57. interpretation
58. transmission
59ـ در اسلام هم اعتقاد بر اين است كه قرآن مجيد عين كلام خداوند است و شك و شبههاي در آن راه ندارد، «ذلك الكتاب لاريب فيه» (بقره/2) و نيز «ولو كان من عند غيراللّه لوجدوا فيه اختلافا كثيرا» (نساء/82) و البته هم غيرقابل تقليد است «قل فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءكم من دون اللّه ان كنتم صادقين» (بقره/23).
60ـ درباره اصل تورات، ظاهرا به صورت كتبي دريافت شده و در قرآن مجيد خداوند متذكر ميگردد كه متن مكتوب در الواح را به حضرت موسي(ع) ميدهد «وكتبنا له في الالواح» (اعراف، 145). (يادآوري جناب آقاي محمد سهرابي تهراني).
61ـ اين مطلب مشابه همان نظر معروف مرحوم علامه طباطبايي است كه فرمودند: القرآن يفسر بعضه بعضا و يا تفسير القرآن بالقرآن.
62. Origen
63. divination
64ـ در قرآن كريم هم داريم: «انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون» (يس/82).
65ـ شايد اين مطلب به تأثيرات دانستن اسم اعظم هم مربوط گردد.