بیشترلیست موضوعات فلسفه از ديدگاه ويتگنشتاين اول و دوم
لودويگ توضیحاتافزودن یادداشت جدید
به ديگر سخن زندگي فکري آنها را مي توان به 2دوره تقسيم کرد.(از جمله کانت و هوسرل) ويتگنشتاين هم يکي از همين فيلسوفان است .در اين فصل مي خواهم به اين پرسش پاسخ دهم که «چه عواملي باعث شد که ويتگنشتاين فلسفه نخستين خود را نامعتبر بداند و به فلسفه ديگري قائل شود؟» در زير به کوتاهي به برخي از اين عوامل اشاره مي کنم .ويتگنشتاين پس از انتشار رساله ، فلسفه را رها کرد و آموزگار دبستاني در يکي از روستاهاي اتريش شد.اين شغل جديد تاثير فراواني در انتقال او از فلسفه نخستين به فلسفه متاخرش داشت .در واقع آموزش نوشتن و خواندن و حساب کردن به کودکان و تجربه نوشتن يک فرهنگ لغت براي مدارس ابتدايي سهم و نقش زيادي در ديدگاه پراگماتيستي اخير او در باب معنا داشت .براستي چگونه کسي در مي يابد که آيا کودک معناي واژه را مي داند جز با مشاهده اين که چگونه کودک اين واژه را به کار مي برد؟ آيا تبيين و توضيح معناي واژه به کودکان دقيقا عبارت از آموزش کاربرد واژه به آنها نيست؟ تاثيرات تجربه تدريس بر فلسفه متاخر او کاملا آشکار است .ويتگنشتاين خاطر نشان مي سازد که براي دريافتن معناي واژه بسيار مفيد است که از خود بپرسيم «اين واژه چگونه آموخته شده است؟» پس تدريس در دبستان در قائل شدن ويتگنشتاين به نظريه کاربردي معنا موثر واقع شد.عامل و علت ديگر تغيير ديدگاه ويتگنشتاين از رساله به پژوهش ها انتقادهاي فرانک رمزي و بيرو سرافا، اقتصاددان ايتا ليايي بود.ويتگنشتاين در پيشگفتار پژوهش هاي فلسفي مي نويسد: «انتقادهايي که فرانک رمزي به انديشه هاي من وارد ساخت و در گفتگوهايي متعدد با او درباره آنها بحث کرده ام ، به من در فهم اين اشتباه ها ...کمک کرد.حتي بيش از اين انتقاد هميشه مطمئن و نيرومند مديون انتقادهايي هستم که يکي از آموزگاران اين دانشگاه ، سرافا، سالهاي لاينقطع روي انديشه هاي من اعمال کرد.» (ص 26، متن فارسي) در اينجا نمي توان به محتواي انتقادهاي رمزي و سرافا پرداخت .فقط بايد گفت که گرايش پراگماتيستي رمزي بيشترين تاثير را بر تفکر متاخر ويتگنشتاين گذاشت .يونستوس هارتناک مي نويسد: «روزي ويتگنشتاين [نزد سرافا] از نظر خود راجع به اين که قضاياي کلام ، داراي همان صورت منطقي وقايعي هستند که نمودار مي سازند، دفاع مي کرد.سرافا حرکتي کرد که معمولا اهالي ناپل براي اظهار تحقير و نفرت از خود ظاهر مي سازند و از ويتگنشتاين پرسيد: صورت منطقي اين حرکت چيست؟ بنا به خاطرات خود ويتگنشتاين همين سوال بود که او را متوجه ساخت که امر واقع نمي تواند داراي صورت منطقي باشد».عامل ديگري که در تغيير ديدگاه ويتگنشتاين نقش داشت ، تاثير انديشه هاي ويليام جيمز بر اوست .کتاب اصول روان شناسي جيمز يکي از معدود کتابهايي بود که ويتگنشتاين به عنوان کتاب درسي textbook از آن استفاده مي کرد.کتاب ديگر جيمز که مورد توجه و علاقه ويتگنشتاين بود، تنوع تجربه ديني است .حمله ويتگنشتاين متاخر به ذاتگرايي تصور او از شباهت خانوادگي ، استفاده فراوان او از مثالها و نمونه ها يقينا ارتباط تنگاتنگي با انديشه هاي جيمز دارند.