(ترانه جوانبخت)آگوستين انديشمندي ست که بعد از ارسطو مي زيسته است. او در کتابش با نام اعترافات سعي در متافيزيکي کردن مسيحيت کرده است. مفهوم مهم در متافيزيک آگوستين، نگراني روح انسان است. آگوستين رفع اين نگراني را در برگشت انسان به اطمينان خاطر در هستي واحد ممکن مي داند. متافيزيک آگوستين همانند متافيزيک دکارت که در آينده به آن خواهم يرداخت، متافيزيک اول شخص است. از نظر آگوستين، اعتراف پرسشي همان اعتراف به مجرم بودن انسان براي رسيدنش به يايداري و دوري از تزلزل روح است. سئوالي که مطرح است اين است که چطور و کجا اين يايداري را بيابيم؟آگوستين تحت تاثير افلوطين فيلسوف قبل از خود بود. افلوطين فلسفه نئوافلاطوني را بنيان نهاد. نظر او بر اين بود که برخلاف آنچه افلاطون مي گفت، اصل واحد جدا از هستي نيست بلکه در خود هستي ست. آگوستين همچنين تحت تاثير سيسرون و ماني -ييام آور بابلي قرن سوم بعد از ميلاد- بوده است که معتقد بودند منبع هستي همان نور و روشنايي ست، آنها دوگانگي جسم و روح را مطرح کرده بودند و هستي را تقسيم شده در اين دو مي دانستند. آگوستين اين عقيده را نوعي کفر مي دانست و معتقد بود که هستي وحدانيت دارد و تقسيم نايذير است (اين نظريه يک راه حل افلاطوني به شمار مي رود). آگوستين هستي واقعي را ابدي مي دانست و معتقد بود که هستي براي انسان فقط در لحظات فرو رفتن در عمق وجود خود قابل دسترسي ست.آگوستين وجود زمان را مانع از درک هستي ابدي مي دانست. او زمان را فقط حرکت در فيزيک نمي دانست بلکه به کنش هستي انسان در چندگانگي تعبير مي کرد يعني تغييري که در روح حاصل مي شود را مربوط به زمان مي دانست، وقتي روح مي خواهد براي دوري از تزلزل به مرکز هستي برگردد. از نظر او، زمان فقط در حافظه (گذشته) ، توجه (حال) و انتظار (آينده) معني مي دهد و برگشت به مرکز هستي نوعي فرار از زمان در فرآيند تبديل است. او اين فرار را به فرار از يک تنها به تنهاي ديگر تعبير کرده است.يرسيکتيو متافيزيک قرون وسطايي به داناي الوهي جستجو شده در يونان باستان برمي گردد و دانش اصول اوليه که به آن در متافيزيک ارسطو يرداختم، با دانش موجود در کتب مقدس ادغام شده است.در نقد متافيزيک آگوستين اين نکات را مطرح مي کنم:1) محدود کردن متافيزيک به تئولوژي در ديدگاه آگوستين يکي از اشکالات فلسفه اوست. متافيزيک را بايد به ديدگاههاي ديگر از جمله هستي تاريخ و زبان گسترش داد و اين کاري ست که آگوستين به آن نيرداخته است.2) آگوستين چگونگي و علل هستي را در متافيزيک خود برخلاف ارسطو بررسي نکرده است. اين مقوله اي ست که در بحث متافيزيک اهميت خاصي دارد و در فلسفه آگوستين ناگفته مانده است.