متافیزیک از دیدگاه پارمنیدسو افلاطون نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

متافیزیک از دیدگاه پارمنیدسو افلاطون - نسخه متنی

ترانه جوانبخت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


متافيزيک از ديدگاه پارمنيدس وافلاطون

( ترانه جوانبخت )

پارمنيدس

پارمنيدس نخستين کسي ست که درباره متافيزيک بحث کرده است. اين فيلسوف در قرن ششم قبل از ميلاد مسيح مي زيسته است. پارمنيدس را پدر متافيزيک مي دانند اگرچه وي واژه متافيزيک را به کار نبرد و اين واژه براي نخستين بار توسط آندرونيکوس دو رودس يک قرن قبل از ميلاد مسيح به کار برده شد. پارمنيدس در اثرش با نام درباره طبيعت به شرح شهودي که درباره هستي برايش ييش آمده بود يرداخت و توضيح داد که در يک ارابه با استقبال فرشتگان به درهاي عدالت رسيد. فرشتگان درها را برايش باز کردند و او با ارابه در جاده اي روانه شد و فرشته اي برايش از سه راه سخن گفت:

. راه نخست راه واقعيت هستي ست که مخصوص خداست و بشر به آن راه ندارد.

. راه دوم راه حدسيات است که ظواهر را تشکيل مي دهد و بشر در اين راه گام مي نهد.

. راه سوم راه حدسياتي ست که به واقعيت شباهت دارند.

طبق نظر پارمنيدس، هستي يا وجود پايدار است و تغيير و دگرگوني بر آن راه ندارد. تشکيل و نابودي هم از مواردي ست که براي هستي غير ممکن است چرا که هستي هميشه بوده، هست و خواهد بود و نمي تواند از عدم به وجود آمده باشد. در عين حال، براي هستي نمي توان نابودي قائل شد. هر آنچه که بشر مي گويد، ظواهر را نشکيل مي دهد و واقعيت جز اين است.

پارمنيدس واحد سه گانه: هستي، فکر و سخن را مطرح کرد و معتقد بود که اين سه با همند. به نظر او،‌ حدسيات و حرفهاي توخالي از عدم است و بايد از آنها اجتناب کرد.

پارمنيدس اين جمله معروف را گفته که: وجود دارد يا وجود ندارد. او هستي و عدم را با هم تعريف کرده است. هستي طبق نظر او ذهني نيست چرا که او جهان را به شکل کروي در نظر گرفت.

در تعريف پارمنيدس از هستي، جدايي متافيزيکي وجود ندارد. او صرفا دو سطح براي حرف و فکر در نظر گرفته و آنها را از هم جدا کرده است. او بين درجه واقعيت (يا فکر) يعني دانش و حدسيات فرق قائل شده و اين دو را از هم جدا کرده است.

قبل از آن که به نظريات افلاطون بپردازم،‌ لازم است ديدگاه پارمنيدس درباره هستي را نقد کنم.

. پارمنيدس شناخت واقعيت را از انسان سلب کرده و تکليف خود و ديگر فلاسفه را يک سره روشن کرده است! او اين راه را که همان راه اول ييشنهادي فرشته به اوست از توان انسان خارج مي دانست.

. پارمنيدس جهان متافيزيکي را تقسيم بندي نکرد و ديدگاه او ساده ترين و ابتدايي ترين ديدگاه ممکن در اين زمينه است. چرا که آنچه به عقل مربوط است از حسيات جداست و مي توان آنها را جداگانه بررسي کرد. اين موردي ست که وي به آن نپرداخته است.

. پارمنيدس هستي را بدون تغيير و هرگونه تغيير در هستي را غير واقعي مي داند. او زمان را از هستي حذف مي کند. حذف زمان يکي از اشکالات اساسي در متافيزيک پارمنيدس است.

. در جمله معروفش: وجود دارد يا وجود ندارد، پارمنيدس دو گزاره وجود دارد و وجود ندارد را با هم آورده است. آوردن اين دو گزاره با هم باعث شده که جمله پارمنيدس همواره درست باشد. چرا که يا چيزي وجود دارد يا وجود ندارد و مورد سومي نمي توان برايش قائل شد. در حالي که بايد اين دو گزاره را جدا از هم در نظر گرفت و وجود را از عدم جدا کرد. اين مورد در فلسفه به گزاره سوفيسم معروف است.

افلاطون

افلاطون در کتابش با نام جمهور به بحث درباره متافيزيک يرداخته است. او همانند پارمنيدس، هستي را موضوع شايسته بررسي در فلسفه مي دانست. افلاطون همانند پارمنيدس معتقد بود که هستي پايدار است و تغيير نمي کند.

او در اين موارد با يارمنيدس اختلاف نظر داشت:

. واقعيت هستي را مي توان با عقل (و نه با حسيات) درک کرد و شناخت بايد به آنچه به عقل مربوط است و نيز به حسيات تقسيم شود.

. هستي جهان ايده ها را تشکيل مي دهد. ايده در نظر افلاطون همان فرم يا شکل مشترک اجسام است. ما از اجسامي که داراي فرمها و شکلهاي مختلف هستند، ايده اي ذهني داريم. به عنوان مثال، سگها به شکلها و اندازه هاي مختلف وجود دارند اما ايده ما از سگ يکي ست و آن شکلي ست که در بين سگها مشترک است و گونه سگها را تشکيل مي دهد.

ايده همان فرم، جوهر يا ذات، گونه و هستي ست.

افلاطون دو نوع شناخت قائل بود و هر هريک از اين دو را به دو بخش تقسيم کرد:

. شناختي که در حد حدسيات باقي مي ماند و جهان حسيات را شامل مي شود.

.. اجسام (که از طريق حسيات شناخته مي شوند)

.. تصاوير

. شناختي که به دانش ختم مي شود و جهان ذهني را شامل مي شود.

.. فرضيه هاي رياضي

.. ايده ها

از نظر افلاطون،‌ فرضيه هاي رياضي نخستين بخش از جهان هستي هستند که از طريق ذهن شناخته مي شوند و ايده هايي که ما از اجسام داريم بخش دوم اين جهان هستي را تشکيل مي دهند.

از نظر او،‌ شناختي که به فرضيات خلاصه شود دانش واقعي را نمي سازد بلکه براي شکل گيري دانش به اصول برتري که به ايده ها مربوط است بايد رجوع کرد.

افلاطون براي جهان ايده ها اصلي در نظر مي گيرد که همانا اصل نيکي ست. او اين اصل را اصل نظم در هستي مي داند. در عين حال، ايده نيکي که او مطرح مي کند مي تواند وراي مفهوم هستي مطرح شود. او اشاره اي به اين که اين ايده را چگونه بايد دريافت کرد نمي کند. مي توان اين طور در نظر گرفت که ايده نيکي که افلاطون مطرح کرده، از طريق شهودي قابل درک و دريافت است.

افلاطون دو مدل ارائه مي کند که مي توان آنها را اصل استعلايي ناميد: ايده نيکي و کار يديد آورنده. از نظر او، يديد آورنده هنگام تشکيل جهان ايده هاي ابدي را به وجود آورد.

افلاطون دو اصل را در متافيزيک خود در نظر گرفت: اصل واحد و اصل دوگانگي نامشخص (تعيين نشده). اين دو اصل را ييروان فيثاغورث قبل از افلاطون در سلسله اعداد مطرح کرده بودند. از نظر افلاطون، اصل واحد همان فرم اجسام است درحالي که دوگانگي در آنها مربوط به ماده مي باشد. اصل واحد به تعبير ديگر، همان علت ايده هاست چرا که وحدت يا يگانگي وجه مشترک هر ايده است و طبق آن، هر جسم مي تواند خودش باشد و همان گونه که هست شناخته شود.

دوگانگي که دومين اصل در متافيزيک افلاطوني ست را مي توان در تقسيم بندي جهان ذهني از جهان حسي در نظر گرفت. اين دو کاملا از هم جدا نيستند بلکه با همند.

دوگانگي بر جهان حسيات حکمفرماست در حالي که وحدانيت خاص دنياي ذهنيات است و بر تنوع آن محاط است. اصل واحد مربوط به نظم است درحالي که اصل دوگانگي مربوط به بي نظمي ست. اين دو اصل، در تضاد با هم ولي مکمل يکديگرند.

ايرادي که بر متافيزيک افلاطوني مي توان گرفت اين است که افلاطون ايده ها را جدا از اجسام و نه در خود آنها در نظر مي گرفت. از نظر او جهان ايده ها جهاني جدا از ما و همان شکل هاي مشترک اجسام است. اين ديدگاه، فلسفه افلاطون را از واقعيت گرايي دور کرد.

منابع:

1. جمهور افلاطون، انتشارات علمي فرهنگي، تهران،1381.

Les écoles présocratiques, Jean-Paul Dumont, Edition Gallimard, Paris, 1991 .2

/ 1