موعود در قرآن (7) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

موعود در قرآن (7) - نسخه متنی

عبدالرسول هادیان شیرازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



موعود در قرآن

فرج بعد از شدت
قسمت هفتم

امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء، و يجعلكم خلفاء الارض، ء اله معه الله، قليلا ما تذكرون (1)

كيست كه درمانده را زمانى كه او را بخواند اجابت كند، و گرفتارى را برطرف سازد و شما را جانشينان اين زمين قرار دهد؟ آيا معبودى با خداست؟ چه كم پند مى‏گيريد!

1. بررسى جايگاه و موقعيت آيه

خداوند متعال در اين آيه و دو آيه قبل و بعد آن پرسشهايى درباره بعضى واقعيتهاى جهان هستى مطرح كرده تا بدين وسيله از مردم اعتراف بگيرد كه كسى نمى‏تواند در اين كارها همراه با خدا باشد، و شريك او معرفى شود.

در آيه 60 سؤال درباره خالق زمين و آسمان، نازل كننده باران و روياننده درختان است.

در آيه 61 سؤال درباره كسى است كه در زمين اسقرار و آرامش ايجاد كرد و رودها و كوهها را در آن قرار داد و در ميان دو دريا برزخى ساخت؟

و بالاخره در آيه 64 سؤال مى‏كند: چه كسى است كه آفرينش زمين را آغاز مى‏كند سپس آن را برمى‏گرداند؟ و چه كسى از آسمان و زمين به شما روزى مى‏دهد؟

حال در بين اين چهار آيه، در آيه 62 سؤال درباره اين است كه وقتى انسان همچون غريقى در امواج دريا غوطه‏ور است و هيچ پناهگاهى ندارد، و از تمام اسباب قطع اميد كرده است، در اين حالت چه كسى است كه اگر انسان او را صدا زند و از او يارى طلبد، جوابش مى‏دهد و او را از گرفتارى نجات مى‏دهد؟ آيا غير از خدايى كه خالق همه چيز و رازق همه مردم است، و همه امور از مبداو معاد تحت قدرت اوست، كسى شايسته عبوديت است!؟

اين آيه از راه رجوع به فطرت، ما را به خدايى رهنمون مى‏سازد كه انسانهاى درمانده و مضطر را، در صورتى كه او را بخوانند و از او يارى طلبند، اجابت كرده و از گرفتارى مى‏رهاند.

2. اضطرار چيست؟ مضطركيست؟

اضطرار حالتى درونى است و زمانى به وجود مى‏آيد كه انسان هيچ وسيله و پناهگاهى براى حل مشكل خود ندارد و دستش از همه راههاى طبيعى كوتاه شده است، در اين حالت درونش او را به يك وسيله معنوى راهنمايى مى‏كند و به وسيله آن اميد نجات پيدا مى‏كند. دل انسان در حالت اضطرار به گونه‏اى به خداوند متصل مى‏شود و آدمى با تمامى وجودش خدا را مى‏بيند و صدايش مى‏زند.

در روايت است كه مردى خدمت امام صادق، عليه‏السلام، رسيد و گفت: يابن رسول‏الله! خداوند را به همان گونه‏اى كه هست، به من معرفى كن.

حضرت فرمودند: آيا تا به حال سوار كشتى شده‏اى؟

جواب داد: بله.

- آيا كشتى تو شكسته است، به گونه‏اى كه نه كشتى ديگرى باشد و نه شناگرى كه تو را نجات دهد؟

- بله.

- آيا در آن حالت قلبت‏به چيزى مرتبط نشده كه قدرت داشته باشد تا تو را از اين مهلكه نجات دهد؟

- بله.

حضرت فرمودند: اين همان خدايى است كه قدرت بر نجات و فرياد رسى دارد در جايى كه هيچ نجات دهنده و فرياد رسى نيست. (2)

اين از ويژگيهاى انسان است كه هنگام گرفتارى به ياد خدا مى‏افتد و در همه حال او را صدا مى‏زند; گرچه ممكن ست‏بعد از رفع مشكل دوباره خدا را فراموش كند.

و اذا مس الانسان الضر دعانا بجنبه او قاعدا او قائما، فلما كشفنا عنه ضره، مر كان لم يدعنا الى ضر مسه. (3)

و هنگامى كه به انسان ناراحتى برسد، ما را در حالى كه به پهلو خوابيده، يا نشسته و يا ايستاده است، مى‏خواند. اما هنگامى كه ناراحتى او را برطرف كرديم چنان مى‏رود، مثل اينكه هرگز ما را براى حل مشكلى كه به او رسيده، نخوانده است.

ناسپاسان مستكبر نيز در گرفتاريها، در حالى كه با اخلاص خدا را مى‏خوانند با خود عهد مى‏بندند كه در صورت نجات شكرگزار خدا باشند.

حتى اذا كنتم فى الفلك و جرين بهم بريح طيبة و فرحوا بها، جاءتها ريح عاصف و جاءهم الموج من كل مكان و ظنوا انهم احيط بهم، دعوا الله مخلصين له الدين، لئن انحينا من هذه لنكونن من الشاكرين. فلما انجاهم اذاهم يبغون فى الارض بغير حق. (4)

... تا اينكه زمانى كه در كشتى قرار گرفتيد و بادهاى ملايم آنها را حركت داد و به آن خوشحال شدند، ناگهان طوفان شديدى مى‏وزد و امواج از هر سو به طرف آنها مى‏آيد و يقين پيدا مى‏كنند كه در محاصره آن قرار گرفته‏اند، در اين هنگام با اخلاص در دين، خدا را مى‏خوانند كه اگر ما را نجات دهى از سپاسگزاران خواهيم بود.

در اين حالت‏حتى مشركان نيز از بتها قطع اميد مى‏كنند و فقط به خدا پناه مى‏برند، هرچند كه بعد از رهايى از گرفتارى دوباره به شرك رو آورند.

فاذا ركبوا فى الفلك دعواالله مخلصين له الدين، فلما نجاهم الى البر اذا هم يشركون. (5)

هنگامى كه سوار بر كشتى شوند با اخلاص در دين، خدا را مى‏خوانند، اما وقتى خداوند آنها را سوى خشكى نجات داد، در اين هنگام مشرك مى‏شوند.

آرى، هنگامى كه امواج بلاها و سختيها و حوادث دردناك انسان را احاطه كرد و دست او از همه جا كوتاه شد، حجابهايى كه جان آنها را فرا گرفته بود كنار مى‏رود و با تمام وجود خدا را مى‏بيند و با اخلاص فراوان او را مى‏خواند. اما پس از رفع گرفتاريها، دوباره پرده‏هاى غفلت‏سراسر وجود انسان را فرا مى‏گيرد، به همين دليل خداوند در بعضى مواقع به مردم سختيهايى مى‏دهد تا به درگاه او روى آورند و تضرع كنند.

و ما ارسلنا من قرية من نبى الا اخذنا اهلها بالباساء و الضراء لعلهم يضرعون. (6)

در هيچ شهر و آبادى پيامبرى نفرستاديم مگر اينكه اهل آن را به سختيها و دردها دچار كرديم، شايد تضرع كنند.

خداوند متعال در آيه‏اى ديگر از قرآن پس از بيان همين نكته، كسانى را كه بر اثر سختيها تربيت نشده‏اند توبيخ كرده و مى‏فرمايد:

و لقد ارسلنا الى امم من قبلك، فاخذناهم بالباساء و الضراء لعلهم يتضرعون× فلولا اذ جاءهم باسنا تضرعوا و لكن قست قلوبهم و زين لهم الشيطان ما كانوا يعلمون. (7)

ما براى امتهاى پيش از تو پيامبرانى را فرستاديم و آنها را به سختيها و دردها دچار كرديم، شايد برگردند. پس چرا وقتى مجازات ما به آنها رسيد برنگشتند، ولى قلبهاى آنها سخت‏شد و شيطان آنچه را انجام مى‏دادند بر ايشان زينت داد.

بنابراين رنج و سختى از عوامل مهم بازگشت‏به سوى خداست; اما كسى كه بر اثر گناه سنگدل شود، شيطان در درون او راه مى‏يابد و اعمال زشت او را زينت مى‏دهد و راه بازگشت‏به سوى خدا را بر او مى‏بندد.

3. رابطه اضطرار و اجابت دعا

از آيه محل بحث استفاده مى‏شود كه براى اجابت دعا تحقق دو شرط لازم است:

1. انسان به حد اضطرار و درماندگى برسد. «امن يجيب المضطر»

2. انسان از تمام اسباب مادى نا اميد شود و با تمام وجود فقط خدا را بخواند. « اذا دعاه‏»

در اين حالت انسان، ارتباط قوى و محكمى با خدا پيدا مى‏كند و خداوند نيز دعاى او را مستجاب مى‏كند و گرفتارى را از او برطرف مى‏كند. «و يكشف السوء»

اگر مريض است، عافيت‏خود را به دست مى‏آورد.

اگر گرفتار است، رهايى مى‏يابد.

اگر فقير است، بى‏نياز مى‏شود.

اگر از گناهانش پشيمان است، توبه‏اش پذيرفته مى‏شود.

اگر هراسناك است، امنيت‏به دست مى‏آورد.

و بالاخره اگر در جامعه‏اى ظلم و ستم فراگير شود، مردمى كه به ضعف كشيده شده‏اند يار و ياورى نداشته باشند تا آنها را از اين رنج و بلا نجات دهد، و تلاش و كوشش آنها براى تغيير اوضاع اثر نداشته باشد، در اين حالت اگر مردم با قطع همه واسطه‏ها، ارتباط كامل با خداوند پيدا كنند، آن وعده الهى - كه همان تحقق خلافت در زمين براى مؤمنان صالح و مستضعفان روى زمين است - محقق خواهد شد.

اين بخش از آيه كه مى‏فرمايد: «و يجعلكم خلفاء الارض‏» بيانگر خواسته مهمى است كه مردم بايد طالب آن باشند، و همين جمله قرينه‏اى است كه يكى از مصاديق «سوء» چيره شدن ظالمان بر مستضعفانى است كه پناهگاهى جز خدا ندارند. و لذا اگر در اين حال مستضعفان با اخلاص تمام خدارا بخوانند، وعده الهى محقق مى‏شود و آنها وارث زمين مى‏گردند.

بنابراين، آياتى كه در بحثهاى گذشته بيان شد و در آنها خداوند وعده داده بود كه دين الهى بر همه اديان غلبه پيدا مى‏كند، و حق بر باطل پيروز مى‏شود، و مؤمنان صالح و مستضعفان وارث زمين مى‏شوند، و... زمانى محقق مى‏شود كه مردم، خود قدم اول را بردارند و با تمام وجود براى رسيدن به اين اهداف كوشا باشند.

4. مصاديق آيه محل بحث

از مصاديق بارز اين آيه، مردمى هستند كه با تحمل همه سختيها و گرفتاريها، زمينه حكومت جهانى حضرت مهدى، عجل‏الله‏تعالى‏فرجه، را فراهم مى‏كنند.

در روايتى از پيامبر اكرم، صلى‏الله‏عليه‏وآله، آمده است كه:

سيكون من بعدى خلفاء، و من بعد الخلفاء امراء، و من بعد الامراء ملوك، و من بعد الملوك جبابرة، ثم يخرج رجل من اهل بيتى يملا الارض عدلا كما ملئت جورا. (8)

بعد از من خلفايى مى‏آيند، و پس از آن اميرانى مى‏آيند، و بعد از آن پادشاهانى مى‏آيند، و پس از آن جبارانى مى‏آيند، سپس مردى از خاندان من قيام مى‏كند و زمين را پر از عدل مى‏كند همانطور كه از ظلم پر شده بود.

در حديث ديگرى نيز چنين آمده است:

ينزل بامتى فى آخر الزمان بلاء شديد من سلطانهم. لم يسمع بلاء اشد منه حتى تضيق عنهم الارض الرحبة، و حتى يملاء الارض جوراو ظلما، لا يجد المؤمن ملجا يلتجى اليه من الظلم، فيبعث الله تعالى رجلا من عترتى، فيملا الارض قسطا و عدلا كما ملدت ظلما و جورا. (9)

در آخرالزمان از جانب حاكمان بلاى شديدى بر امت من نازل مى‏شود كه شديدتر از آن شنيده نشده است، تا اينكه سرزمين پهناور بر آنها تنگ مى‏شود و زمين پر از ظلم و جور مى‏شود. مؤمنان هيچ پناهگاهى از اين ظلم نمى‏يابند تا بدان پناه برند، پس خداوند مردى از خاندان مرا برمى‏انگيزد تا زمين را از قسط و عدل پر كند همانگونه كه از ظلم و جور پر شده بود...

در حالت عادى، مردم وقتى خواهان عدالتند كه اجراى آن به نفع خودشان باشد، و در جايى كه عدالت‏براى آنها ضرر داشته باشد، پذيراى آن نيستند. اما زمانى كه با تمام وجود طعم ظلم را چشيدند، از دل و جان در همه شرايط عدالت را مى‏پذيرند. فراهم شدن اين آمادگى نيز كار آسانى نيست.

حضرت مهدى، عجل‏الله تعالى فرجه‏الشريف، نيز در نامه خود به محمد بن عثمان، مردم را به دعا براى ظهور فرج ترغيب كرده و فرموده‏اند:

و اكثرواالدعاء بتعجيل‏الفرج، فان ذلك فرجكم. (10)

براى تعجيل فرج زياد دعا كنيد، چون همين دعا موجب فرج شماست.

وجود مبارك آن حضرت نيز از مصاديق مضطرين است كه با مشاهده ضعف و خوارى مسلمانان و ظلم ستمگران به آنها، در مقدس‏ترين مكان روى زمين دست‏به دعا برمى‏دارد و تقاضاى كشف سوء مى‏كند. امام صادق، عليه السلام، در ذيل اين آيه مى‏فرمايد:

نزلت فى القائم من آل محمد، عليهم‏السلام، هو والله المضطر اذا صلى فى المقام ركعتين و دعا الى الله، فاجابه و يكشف السوء و يجعله خليفة فى الارض. (11)

اين آيه در مورد قيام كننده‏اى از آل محمد است، به خدا سوگند، او همان مضطر است، هنگامى كه در مقام ابراهيم دو ركعت نماز مى‏خواند و با دست‏به سوى خدا دعا مى‏كند، پس خداوند به او جواب مى‏دهد و ناراحتى را برطرف مى‏كند و او را خليفه در زمين قرار مى‏دهد.

و درروايت ديگرى از امام صادق، عليه‏السلام، نيز چنين آمده است:

و الله لكانى انظر الى القائم و قد اسند ظهره الى الحجر، ثم ينشد الله حقه... قال: هو والله المضطر فى كتاب الله فى قوله: امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء و يجعلكم خلفاء الارض. (12)

به خدا سوگند گويا من به سوى قائم مى‏نگرم در حالى كه پشتش را به حجرالاسود زده و خدا را به حق خود مى‏خواند... سپس فرمود: به خدا سوگند مضطر در كتاب خدا در آيه «امن يجيب المضطر...» اوست.

آرى، انتظار فرج وقتى از حالت دعاهايى كه فقط بر زبان جارى است‏خارج شود و همه به مرحله‏اى برسند كه واقعا منتظر قيام مهدى، عليه‏السلام، باشند و خود را براى آن روز آماده كنند و با تمام وجود از خداوند درخواست فرج كنند، دعاى آنها به اجابت مى‏رسد.

اللهم اكشف عنا السوء، و عجل فى فرج مولانا صاحب الزمان، و سهل مخرجه، و اجعلنا انصاره و اعوانه، آمين يا مجيب دعوة المضطرين.

1. سوره انعام (6)، آيه 62.

2. الفيض الكاشانى، محسن بن مرتضى، نوادر الاخبار، ص‏57، ح 1.

3. سوره يونس (10)، آيه 12.

4. همان، آيه‏23 و 22.

5. سوره عنكبوت (29)، آيه 65.

6. سوره اعراف (7)، آيه 94.

7. سوره انعام (6)، آيه 42و43.

8. المتقى الهندى، علاء الدين على، كنز العمال، ج 14، ص 265، ح‏38667.

9. همان، ص 275، ح 38708.

10. الصافى الگلپايگانى، لطف الله، منتخب الاثر، ص‏223.

11. العروسى الحويزى، عبد على بن جمعة، تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 94.

12. همان.

/ 1