مقدمه ايزوتسو بر معروفترين اثر تطبيقياش
ايزوتسو، آثار متعددي در زمينه مطالعات تطبيقي منتشر ساخته است. برخي همچون مقاله « اگزيستانسياليسم در شرق و غرب » در مسير گفتگو و مطابقت افكار هستند و برخي همچون مقدمهاي كه بر شرح منظومه حكمت سبزواري نوشته است در مسير گفتگوي غير مستقيم ميباشند، با اين حال، كتاب وي با عنوان « تصوف و مذهب هندو » (كه در ايران تحت عنوان « صوفيسم و تائوتيسم » از سوي انتشارات روزنه و ترجمه آقاي دكتر محمد جواد گوهري عرضه شده است)، مقام خاصي دارد. ايزوتسو در مقدمه اين كتاب به روش ويژه خود كه آن را Meta - history يعني فرا تاريخي ميخواند اشاره ميكند و تصريح مينمايد كه در اين باب در طريق هانري كُربن قدم ميزند و اين عنوان از او است. شرح مقدمه ايزوتسو را در زير ميخوانيد (خواننده محترم توجه مينمايند كه اصطلاح مقارنهاي كه آقاي گوهري انتخاب كرده است همان «تطبيقي» است كه مترجم براي معادل گرفته است): Com Parative Study «چنان كه از عنوان ذيل عنوان كتاب برميآيد، غرض اصلي اثر حاضر به صورت كلي كوشش براي مقارنهي ساختاري ميان جهانبيني تصوف به نمايندگي ابن عربي و جهانبيني تائوئيسم به نمايندگي لائوتزو چانگتزو است. من مطلعم كه در راه چنين مطالعاتي دامهايي وجود دارد. مقارنه دو نظام فكري كه فاقد ارتباط تاريخياند، آن هم به گونه اتفاقي ممكن است به مشاهداتي درباره تشابهات و تفاوتهايي بيانجامد كه خود فاقد دقت علمي هستند. به منظور اجتناب از وقوع در چنين اشتباهي، ساختار بنيادي هر كدام از اين دو جهانبيني به صورت مستقل و واضح و در دقيقترين شكل ممكن تبيين شده، آن گاه به ملاحظات مقارنهاي پرداخته خواهد شد. با در نظر گرفتن اين مطلب، در بخش اوّل كاملاً به كوشش براي تجزيه و تحليل مفاهيم اصلي وجودي كه شالوده جهانبيني فلسفي ابن عربي است پرداخته خواهد شد. در بخش دوم مطالعهاي تحليلي از همين نوع در خصوص جهانبيني لائوتزو و چانگتز و به عمل ميآيد، به نحوي كه اين دو بخش كاملاً دو تحقيق مستقل از يكديگر را تشكيل خواهند داد؛ يكي مربوط به ابن عربي و ديگر تائوئيسم باستاني. تنها در بخش سوم خواهد بود كه سعي بر آن است تا مقارنه و هماهنگييابي در مورد واژههاي كليدي اين دو جهانبيني، كه قبلاً بدون در نظر گرفتن مشابهات و مفارقات به تحليل گذاشته شده بودند به عمل آيد. به هر تقدير، انگيزه غالب در سراسر اين اثر اشتياق به باز كردن دور نماي جديدي در قلمرو فلسفه و عرفان مقارنهاي است. يك نكته اتكاي خوب در چنين مقارنهاي آن است كه هر دو جهانبيني بر دو محور استوارند، حق (مطلق) و انسان كامل (1) كه نظامي كامل از انديشهي وجودي در هر دو مورد حول اين دو قطب تطور يافته است. بايد توجه شود كه اين امر به عنوان ساختار وجودي مختص تصوف و تائوئيسم نيست. تقابل حق (مطلق) و انسان كامل در صور مختلف به عنوان دو محور از يك جهانبيني، الگوي اساسي مشترك ميان بسياري از گونههاي عرفان است كه در عصرها و مكانهاي گونه گون به صورت وسيعي در جهان تطوّر يافتهاند. در نظر گرفتن مقارنهاي مجموعهاي از نظامها كه در الگوي عام با هم مشترك و در جزئيات با هم در تفاوتند، چه در اصل و چه در شرايط تاريخي، به نظر ميرسد در زمينهسازي آنچه پرفسور كربن آن را به درستي، ديالوگ فوق تاريخي ميخواند بسيار مثمر است و در وضعيت كنوني جهان سريعاً بدان نياز ميباشد. با اشاره به اين مطلب كه ابن عربي مباحث و جدالهاي بسياري را در تاريخ انديشه اسلامي برانگيخته كه بيسابقه است و با ارجاع اين امر به طبيعت اسلام كه ميان دو حقيقت يعني حقيقت مبتني بر تعقّل، و شريعت كه حقيقت مبتني بر وحي است گردآورده، دكتر عثمان يحيي اظهار نظر جالبي دارد (2) : اظهار نظر عثمان يحيي (ص2) در مورد ابن عربي را نميتوان در آئينهاي صرفاً متافيزيكي چون تائوئيسم و ودانتا يعني آئينهايي كه در آن شخصيت «رهبر» به سهولت قابل ديدن است به دقت ارزيابي كرد. همين طور مورد وي را نميتوان به دقت در چارچوب آئينهاي مبتني بر شريعت جايابي نمود، زيرا كه حتي طرح مورد او با انكار اجتماعي شديد از سوي جماعت «شريعتمداران» همراه خواهد بود. ليكن خواست تقدير در آن بود كه ابن عربي را در جايگاهي قرار دهد كه بتواند پيام حقيقي اسلام را در شخصيت خود مجسّم سازد. جاي انكار ندارد كه متافيزيك لائوتز و در خصوص تائو در عمق دقيق فكريش مجموعهاي از تشابهات بارز را با ادراك ابن عربي عرضه ميدارد. اين بسيار جالب است، زيرا همان طور كه در بخش دوم نشان خواهم داد، لائوتزو چانگتزو نماينده نقطه تحول سنتّي روحاني هستند كه به لحاظ تاريخي بسيار با تصوف متفاوت است. بر ما لازم است، چنان كه در بالا گفتيم، خود را از خطر مقارنههاي آسان مصون بداريم. ليكن در همين حال بايد - به اعتقاد من - اعتراف كنيم مطالعهاي مقارنهاي از اين نوع اگر به دقت انجام پذيرد، دست كم زمينه مشتركي براي ما فراهم خواهد آورد تا بر اساس آن بتوان باب گفتگوي ميان فرهنگها را به طور مثمري مفتوح كرد. بر اساس طرح عمومي كه در بالا توضيح داده شد، نيم اول اين كتاب منحصراً مختص مطالعه تحليلي در مورد مفاهيم كليدي است كه اساس هستي جهانبيني ابن عربي را شكل ميدهد. اين جهانبيني چنان كه گفتم، بر حول حق (مطلق) و انسان كامل به صورت صعود و نزول وجودي دور ميزند. در توصيف اين روند كَوني، ابن عربي در هر مرحله مجموعهاي از مفاهيم را كه از اهميت بسيار برخور دارند تطور ميبخشد. اين مفاهيم چيزهايي هستند كه اثر حاضر قصد تحليل آنها را دارد. اين اثر ميكوشد تا به صورتي روشمندانه بعد وجودي فلسفه عرفاني ابن عربي را به عنوان نظامي از مفاهيم كليدي كه با «هستي» و «وجود» مرتبطند تحليل كند. بايد اعتراف كنيم كه هستيشناسي تنها يك جنبه از انديشهي اين مرد خارق العاده است. فلسفه او داراي جنبههاي ديگري نيز هست كه از اهميت كمتري برخوردار نيستند، نظير روانشناسي، معرفتشناسي و نمادگرايي و غير آنها كه روي هم رفته جهانبيني بديع و عميقي را شكل ميدهند. ليكن مفهوم هستي، چنان كه خواهيم ديد، پايه اصل تفكّر فلسفي اوست و نظريه او درباره هستي بيشك از چنان تازگي و امتداد تاريخي مهمي برخوردار است كه بررسي جداگانهاي را ميطلبد. در همان وهله نخست، بايد روشن سازم كه اين بررسي به لحاظ زبانشناسي كار كاملي در خصوص ابن عربي نيست. بلكه بر عكس تا جايي كه به خود ابن عربي مربوط است، اين بررسي منحصراً به يكي از آثارش يعني، فصوص الحكم، امعان نظر دارد. اين بررسي در ذات خود، تحليلي است در مفاهيم وجودي كه ابن عربي در اين كتاب شهير - كه غالباً به عنوان شاهكار او توصيف ميشود - تطور بخشيده و توسط بسياري از كسان در طي قرون مورد مطالعه و تفسير قرار گرفته است. (3) لذا به لحاظ مادّه، اين اثر مدّعي عرضه نويني نيست. از همان آغاز، نيت من جامعيّت نبود. قصد من بيشتر رسوخ به نفخ حيات، روح حياتبخش و مصدر وجودي فلسفهسازي اين متفكر كبير بود. غرض آن بود كه تكون نظام كلي وجودي را كه گام به گام توسط او تطور يافته جستجو كنم. براي درك صحيح انديشهي مردي چون ابن عربي، بايد روحي را كه همه ساختار تفكر او را فرا ميگيرد و حيات ميبخشد دريابد، در غير اين صورت همه چيز گم خواهد شد. ملاحظات از خارج هيچ كدام وافي به مقصود نخواهد بود. حتي در سطح عقلي و فلسفي، شخص بايد بكوشد تا انديشه را از درون فهميده و آن را در نفس خويش با آنچه ميتوان آن را «تلقين» ناميد باز سازد. در تحقق چنين غايتي، گرچه جامعيت مطلوب است ولي اقتضاي اوليّه نيست. ابن عربي صرفاً يك متفكّر نبود؛ وي نويسندهاي پركار نيز بود. اصحاب نظر در تعداد دقيق آثار او با هم اختلاف دارند. به عنوان مثال شعراني حدود چهارصد اثر براي «استاد» ذكر ميكند(4). ثبت عمومي آثار شيخ توسط عثمان يحيي فهرستي از 856 اثر را عرضه ميدارد. گرچه اين تعداد در برگيرنده آثار مشكوك الانتساب و به طور قطع جعلي نيز هست. در چنين وضعيتي، و با اهداف ما، اين امر نه تنها بيارتباط بلكه خطرناك خواهد بود اگر بكوشيم تا هر چه را كه نويسنده در طول ساليان در هر موضوعي گفته يا نوشته ملحوظ نظر داريم. دليل آن است كه انسان ميتواند به سادگي در اقيانوس بيكران مفاهيم، تماثيل و رموزي كه با بينظمي تام در صدها اثر او متفرق است غرق شده و رؤيت خود را درباره خط يا خطوط انديشه و روح رهنما به ساختار كلي از دست بدهد. براي اجتناب از چنين توده بينظمي (چنان كه در نگاه اول به نظر ميرسد) از رموز و تماثيل، حكيمانهتر و شايد نافعتر آن باشد كه بر اثري تمركز كنيم كه وي در آن انديشه خود را در پختهترين شكل عرضه ميدارد. (5) در هر حال، كتاب حاضر به جز در موارد اندكي كه براي ايضاح اشاراتي به كارهاي كوچكتر ابن عربي رفته است، (6) تنها فصوص الحكم را مورد بررسي و مطالعه قرار ميدهد. با اين حال اميدوارم كه تحليل شخصي من از اين كتاب كمكي جديد باشد به ادراك بهتر استاد بزرگ كه بسياري او را عميقترين و در عين حال غامضترين متفكري كه اسلام پديد آورده دانستهاند. (7) 1- در نظام ابن عربي مطلق (Absolute) «حق» نام دارد و انسان كامل. در تائوئيسم مطلق (Absolute) تائو نام دارد و انسان كامل شنگ جن يا چن جن غير آنها. من ارتباط ميان حق و انسان كامل را به خصوص در تائوئيسم در سخنراني ارانوس تحت عنوان، حق و انسان كامل در تائوئيسم، در 1967 به بررسي گذاردهام. Eranos - Jahrbuch, XXXVI, Zurich. 1968. , 2 Vols. 1964, Damas, avantpropos, pp. 18 - 19. Histoire et classification de L'auvre d'Ibn 'Arabi 2- 3- دكتر عثمان يحيي فهرست بيش از صد تفسير بر فصوصالحكم را عرضه ميدارد. رجوع كنيد به منبع بالا، ج 1، ص 17 و صص 257 - 241. 4- الشعراني، اليواقيت و الجواهر، قاهره، 1305 ه .ق. ج 1، ص 10. 5- ابن عربي كه در 1165 بعد از ميلاد در اسپانيا ولادت يافت به سال 1240 در دمشق در گذشت. فصوصالحكم در سال 1229 ده سال قبل از وفات او به نگارش درآمد. در ارتباط با حيات و آثار او تا جايي كه ميدانم، بهترين كتاب نوشتهي دكتر سيدحسين نصر است. تحت عنوان: , Cambridge, Mass, 1964, Pr. 84 - 121. Three Muslim Sages 6- در به تصوير در آوردن كوشش مكرر خودم براي إدخان نظم و نسق فلسفي به جهانبيني استاد ، در بيشتر موارد از تعليقات كاشاني در كنار سخنان ابن عربي بهره خواهم جست. عبدالرزاق كاشاني (و 1330) از عظيمترين شخصيتهاي مكتب ابن عربي است. چاپي كه در اثر حاضر مورد استفاده قرار گرفته شرح القاشاني علي فصوص الحكم، قاهره، 1221 ه.ق. است. براي توضيح مقاطع مشكل در متن، من همچنين از قيصري و جامي بهره گرفتهام. 7- اين مقدمه بر گرفته است از: توشي هيكلوايزوتسو، صوفيسم و تائوئيسم ، ترجمه: دكتر محمد جواد گوهري، تهران، روزنه، 1378، صص 23 - 19.