میراث یونانی ما (به روایت ویل دورانت) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

میراث یونانی ما (به روایت ویل دورانت) - نسخه متنی

ویل دورانت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ميراث يوناني ما (روايت ويل دورانت (

روح يونان در تمدن جديد

25-1- تمدن يونان هنوز نمرده بود و چند قرن ديگر زندگي در پيش داشت و وقتي هم مرد، (براي مرگ تمدن يوناني مي توان تاريخ 325 ميلادي را تعيين كرد؛ يعني هنگامي كه قسطنطين قسطنطنيه را بنياد نهاد و تمدن بيزانسي مسيحي جايگزين فرهنگ يوناني در مديترانه ي شرقي شد.) ميراثي براي ملتهاي اروپا و خاور نزديك بر جاي گذاشت كه در دنيا نظير نداشته است . هر يك از مهاجرنشينهاي يوناني جوهر هنر و فلسفه ي يونان را به رگهاي فرهنگي كشورهاي ساحلي - به اسپانيا و گل ، اتروريا و روم ، مصر و فلسطين ، سوريه و آسياي صغير و سواحل درياي سياه - تزريق كردند. اسكندريه بندري بود كه بار كشتيهاي تجاري و فكر و انديشه در آن مبادله مي شد: از موزه ي اسكندريه و كتابخانه ي آن آثار و نظريات شاعران ، رازوران ، فيلسوفان و دانشمندان يوناني به وسيله ي محققان و دانش پژوهان به سوي شهرهاي مديترانه روان مي شد. روم ميراث يونان را به صورت هلنيستي آن اقتباس كرد؛ نمايشنامه نويسان مناندروس و فيلمون را تقليد مي كردند؛ شاعرانش از سبك و ميزان و موضوعايت ادبيات اسكندريه پيروي مي نمودند؛ قوانينش بر مبناي قوانين شهرهاي يوناني تدوين شدند؛ بعدها حتي تشكيلات سلطنتي نيز بر پايه ي حكومتهاي سلطنتي يوناني - شرقي شكل گرفت . هلنيسم بعد از فتح يونان به وسيله ي روم ، همان طور كه مشرق زمين را در واقع تسخير كرد، روم را مسخر ساخت . به هر جا كه روم قدرت خود را بسط مي داد انوار تمدن هلني منتشر مي شد. امپراطوري بيرانس فرهنگ يوناني را با فرهنگ آسيايي پيوند داد و بخشي از ميراث يونان را به خاور نزديك و اسلاوهاي شمالي منتقل كرد. مسيحيان سوريه مشعل آن تمدن را به دست گرفتند و به اعراب سپردند و آنها نيز آن را به آفريقا و اسپانيا بردند. دانشمندان بيزانسي ، مسلمان ، و يهودي شاهكارهاي يونان را عيناً، يا از طريق ترجمه ، به ايتاليا بردند، در ابتدا فلسفه ي مكتبيون را عرضه كردند، و سپس التهاب رنساني را موجد شدند؛ از زمان رنسانس تاكنون روح يوناني چنان در تمدن و فرهنگ جديد رسوخ كرده كه «تمام ملتهاي متمدن ، در آنچه بستگي به فعاليت ذهني دارد، جزو مستملكات يونان هستند . »

اگر به ميراث هلني خود نه تنها آنچه را كه يونانيها اختراع كرده اند بلكه هر چه را نيز كه از فرهنگهاي قديمي تر اقتباس نموده و از راههاي مختلف به ما انتقال داده اند اضافه كنيم ، آثار اين ميراث را تقريباً در تمام شئون زندگي خود مي يابيم . هنرهاي دستي ما، فن استخراج معدن ، اصول مهندسي ، فرايندهاي مالي و بازرگاني ، تشكيلات كارگري ، و مقررات دولتي براي تجارت و صنايع - همه در جريان تاريخ از روم و به واسطه ي روم از يونان به ما رسيده است . دموكراسيها و ديكتاتوريهاي ما به نمونه هاي يوناني بر مي گردند و گرچه توسعه ي دولتها موجد نظامي از انتخابات شده كه هلنيها نمي شناختند،

فكر حكومت مسئول در مقابل مردم ، محاكمه توسط هيئت منصفه و آزادي فكر، بيان ، نوشتن ، اجتماع و اعتقادات مذهبي عميقانه از تاريخ يونان سرچشمه گرفته است . اين عوامل بيش از هر چيز ديگر باعث امتياز يونانيها بر شرقيها بود، و به يوناني آن استقلال روحي وجدوجهدي را مي بخشيد كه به كرنش و سستي شرقيها نيشخند زند .

مدارس و دانشگاهها، ژيمنازيومها و استاديومها، و بازيهاي اولمپي ما به يونان بر مي گردند. فرضيه ي اصلاح نژاد در ازدواج ، موضوع خودداري و كف نفس ، آيين سلامتي و زندگي طبيعي و ايدئال كفرآميز لذت بردن بي شرمانه از تمام حواس ، صورت بندي تاريخي خود را در يونان مي يابند. الهيات مسيحي و تشريفات آن به طور كلي منبعث است از: اسرار مذهبي يونان و مصر، و مراسم الئوسي ، اورفئوسي ، و اوزيريسي ؛ نظريه ي يونانيها در باب فرزند خدا، كه جان خود را در راه نجات بشر مي دهد و پس از مرگ قيام مي كند؛ تشريفات دسته هاي مذهبي يونانيها، غسل تعميد، قرباني و غذاي مقدس ؛ عقايد مربوط به دوزخ ، شياطين ، اعتراف ، توبه و بهشت نزد يونانيها؛ و لوگوس ، خلقت ، و آتش سوزي غايي دنيا نزد رواقيون و نوافلاطونيان . حتي خرافات ما نيز بسيار مديون غول ، لولو، جادو، لعنت و فال و روزهاي بد يمن و غيره ي يونانيهاست . از آن گذشته ، آيا كسي هست كه بدون داشتن اطلاع درباره ي اساطير يونان ، ادبيات انگليسي يا يك قطعه شعر كيتس ( شاعر غنايي انگليسي ، كه علي رغم زندگي كوتاهش يكي از بزرگ ترين شعراي انگليسي محسوب است .) را بفهمد؟

ادبيات غربي بدون ميراث يوناني موجوديت نمي يافت . الفباي غربي از يونان و از راه كوماي و روم آمده است . زبان ما غربيها پر از لغات يوناني است ؛ علوم ما با لغتها و اصطلاحات يوناني زباني بين المللي به وجود آورده است ؛ دستور زبان و معاني بيان ، حتي نقطه گذاري و جمله بندي همين صفحه ، از اختراعات يوناني است . سبكهاي ادبي غربي ما يوناني است ؛ قصيده ، نغمه عاشقانه ، اشعار تغزلي ، داستان كوتاه ، مقاله و خطابه و زندگي نامه نويسي ، تاريخ و مهم تر از همه درام ما همه يوناني و باز لغات آنها نيز يوناني است . اصطلاحات درامهاي جديد، از قبيل كمدي و تراژدي و واريته ، يوناني است و گرچه تراژدي دوره ي اليزابت منحصر به فرد است ، نمايش كميك تقريباً بدون تغيير از مناندروس و فيلمون از طريق پلاوتوس ، ترنتيوس ، بن جانسن و مولير به ما رسيده است . نمايشنامه هاي يوناني خود از زمره ي غني ترين ميراث يوناني هستند .

هيچ چيز ديگر يوناني مانند موسيقي آنها به گوش ما غربيها غريب نيست ؛ مع هذا موسيقي جديد (تا هنگامي كه به شرق و آفريقا بازگشت ) از آوازها و موسيقي رقص قرون وسطي مشتق مي شد كه آن هم تا حدي به يونان باز مي گردد. اوراتوريو (قطعه ي موسيقي يا شعر كه معمولاً درباره ي موضوعهاي ديني ساخته مي شود.) و اپرا مديون رقص جمعي همراه با آواز و درام يونان است و نظريه هاي مربوط به موسيقي ، تا آنجا كه ما مي دانيم ، براي اولين بار توسط يونانيها از زمان فيثاغورس تا آريستوكسنوس به تفصيل شرح و بيان شده اند. در نقاشي ، دين ما به يونان از هر رشته ي ديگري كمتر است ، ولي در هنر فرسكو خط مستقيمي را از پولوگنوتوس ، از طريق اسكندريه و پمپئي ، تا به جوتو و ميكلانژ و سپس به نقاشيهاي ديواري امروزه مي توان دنبال كرد. تركيب و تكنيك مجمسه سازي تا حد زيادي هنوز يوناني است ، زيرا نبوغ يوناني به هيچ هنر ديگري به اين شدت مهر استبداد خود را نزده است . دنياي امروز به تازگي مي خواهد

خود را از افسون معماري يونان آزاد سازد. هر شهر اروپايي و آمريكايي مراكز بازرگاني و مالي دارد كه شكل يا سرستونهاي خود را از معابد خدايان يوناني اقتباس كرده است . در هنر يونان آن دقتي را كه بايد در ساختن و خلق كردن مشخصات روحي اشخاص شود نمي بينيم و آن شيفتگي كه هنرمند يوناني نسبت به زيبايي و سلامت جسمي نشان مي دهد، در مقابل قدرتي كه در مجسمه سازي مصري و عمقي كه در نقاشي چيني ديده مي شود، هنرش را نابالغ جلوه مي دهد، لكن درسهايي كه مجسمه سازي و معماري عصر كلاسيك در اعتدال ، خلوص و هماهنگي مي دهد ميراث ذي قيمتي براي نژاد ماست .

اگر تمدن يونان امروزه به نظر ما آشناتر و «مدرن »تر از تمدن هر قرن قبل از ولتر است ، به اين دليل است كه هلني به منطق به اندازه ي تركيب و شكل علاقه مند بود و با جسارت مي خواست طبيعت را به زبان خود طبيعت بيان كند. آزادي علوم از تعليمات مذهبي و مستقل تحقيقات علمي جزئي از ماجراي بي پرواري فعاليت مغزي يونانيهاست . رياضيدان يوناني پايه هاي مثلثات و حساب استدلالي را بنا نهادند و مخروطات را شروع و تكميل كرد و هندسه ي سه بعدي را به چنان كمال نسبي رساندند كه تا زمان دكارت و پاسكال تغييرناپذير ماند. ذي مقراطيس با فرضيه ي اتمي خود به علم فيزيك و شيمي روشنايي داد. ارشميدس ، مرزي خارج از مطالعات مجرد، تحولاتي در مكانيك به وجود آورد كه نامش در سرلوح مخترعان قرار گرفت . آريستارخوس قدمهاي اوليه اي را كه كوپرنيك بعدها به آن رساند برداشت و شايد الهام بخش او بود . ( كوپرنيك از فرضيه ي خورشيد مركزي آريستاخورس مطلع بود، زيرا در قسمتي از عبارات خود متذكر آن فرضيه مي شود، ولي اين عبارات از چاپهاي بعدي كتاب او حذف شده است .) هيپارخوس ، توسط كلاوديوس بطلميوس ، نظام در علم نجوم به وجود آورد كه يكي از فصول بر جسته ي تاريخ تمدن است . اراتستن زمين را اندازه گيري كرد و نقشه ي آن را كشيد. آناكساگوراس و امپدوكلس رئوس مطالب فرضيه ي تكامل را تهيه كردند. ارسطو و تئوفراستوس قلمرو حيوان و گياه را طبقه بندي كردند، و تقريباً آثار علوي ، حيوان شناسي ، جنين شناسي و گياه شناسي را به وجود آوردند. بقراط علم طب را از رازوري و فرضيه هاي فلسفي خلاص كرد و با مجموعه اي از قوانين آن را شرافت بخشيد. هرفيلوس و اراسيستراتوسي علم تشريح و فيزيولوژي را به مرحله اي رساندند كه جز در زمان جالينوس ، اروپا تا دوره ي رنسانس روي چنين پيش رفتي نديد. در كارها و آثار اين دانشمندان هواي صاف و ملايم منطق و استدلال استنشاق مي شود كه ، گرچه هميشه انسان بلاتكليفي و بي امني مي كند، از احساسات و اوهام منزه است ، شايد اگر شاهكارهاي يونان را تمام و كمال در دست داشتيم ، علم اين كشور را عالي ترين موفقيت و بزرگ ترين دستاورد ذهني تمامي بشريت مي خوانديم .

البته دوستار فلسفه فقط با اكراه علم و هنر را در سرلوحه ي ميراث يوناني ما قرار خواهد داد. علوم جواني ، به تحقيق و تتبعي پرداخت كه براي قرنها علم و فلسفه را در جستجو و ماجرا آفريني آنها متحد كرد. بشر هرگز طبيعت را با اين ديد انتقادي آميخته با شگفتي تحت مطالعه قرار نداده بود. يونانيان با اظهار اينكه گيتي داراي نظامي است كه بشر مي تواند به كنه آن پي ببرد عظمت دنيا را ناچيز نشمردند. منطق با را به همان دليل ابداع كردند كه مجسمه سازي را به حد كمال رساندند: هماهنگي ، وحدت ، توازن ، و تركيب به نظر آنها هم هنر منطق و هم منطق هنر بود. يونانيان ، كه با كنجكاوي به دنبال حقايق و فرضيات مي گشتند، نه تنها فلسفه را كه مخلوق ممتاز مغز اروپايي است به وجود آوردند، بلكه هر روش و هر فرضيه اي .

/ 1