نامه ای به موعود نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نامه ای به موعود - نسخه متنی

ایلناز شیروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نامه‏اى به موعود

نمى‏دانم چه خطابت كنم؟ بهار، حضور، وعده عشق، پايان انتظار، قائم زمان يا اصلا خود خود عشق; پس سلام، سلامى با يك دنيا انتظار و نياز، يك بغل احساس پاك با تو بودن . سلام بر تو اى عشق جاودان، سلام بر تو كه هم امامى و هم تمامى . امام عشق ما و تمام عشق ما . پاك و ساده بگويم: در انتظارم . در انتظار حضورت، ورودت و عبورت .

مى‏دانم; مى‏دانم كه تو اينجايى; تو غايب از نظر و حاضر در دلى .

تو، هميشه، همه جا و در همه حال در كنار من در جايى كه عشق را مى‏سازد و مى‏نگارد، جايى كه فقط و فقط در يچه عشق توست; حضور دارى .

تو در قلب منى و عشق تو در رگهايم جريان دارد و تنها نياز ديدار توست كه هر لحظه مرا مى‏سوزاند . هر لحظه، هر روز، عشق تو، سيل اشك را به قصد شكست‏سد چشمانم، در آرزو و نياز ديدار تو جارى مى‏سازد، هر روز كه مى‏گذرد بيشتر و بيشتر احساس مى‏كنم كه انتظارت را مى‏كشم .

انتظارى به همراه يك دنيا دلواپسى و نياز .

با خود مى‏گويم اگر تو بيايى، اگر تو با يك لشكر از عشق بيايى و من نباشم چه؟

اگر من باشم; ولى مرا از عاشقان خود نخوانى چه؟ اگر در ركاب تو گام بر ندارم، چه؟

آه، نه، مى‏دانم، مى‏دانم كه در انتظار تو بودن و در ركاب عشق تو بودن، شايسته هر كسى نيست . در سايه تو بودن پروانه شدن مى‏خواهد .

مى‏دانم كه حتى دلواپس تو بودن هم لياقت مى‏خواهد; ولى مى‏دانم كه اگر تو بخواهى مى‏شود . اگر تو بخواهى يك دنيا قيام خواهد كرد . يك دنيا در ركابت‏خواهد آمد .

بيا و مرا هم در خيل سپاه عاشقان خود در گوشه‏اى جا بده .

مرا كه يك عمر است دلواپس حضورت بوده‏ام، دلواپس و لبريز از هيجان لحظه‏اى كه تو مى‏آيى . توئى كه پاسخ نياز نيازمندانى هستى .

تو مى‏آيى و دنيا را با عشق و حضورت سبز و نورانى مى‏سازى .

مى‏دانم كه تو در دل تك تك عاشقان پرچم سبزت حضور دارى . تو دعاى سبز و عاشقانه نيمه شب آنها را مى‏شنوى; تو گريه و نيازهايشان را مى‏بينى . تو مى‏دانى كه يك دنيا چشم نيازمند سالهاست چشم انتظارت است; مى‏دانى كه دستانى هستند كه روزها و شب‏ها، رو به آسمان، پاك و صادقانه تو را طلب مى‏كنند و قلبهايى هستند كه زير بار ظلم و ستم به اميد و پشتوانه حضور تو زنده‏اند و مى‏تپند .

مى‏دانى كه شبى سياه، غربتى تيره را بر پاكى وجود تك تك عاشقانت چيره ساخته .

مى‏دانى كه چنگالهاى قفس استكبار، سالهاست قنارى عشقمان را در هجوم سرد بى‏تو بودن زندانى كرده . تو حاضر و ناظرى و ما همه در انتظار روزى هستيم كه تو بيايى و ما در ركاب تو، بر غربت تلخ شب حمله‏ور شويم . تا سايه سرد و تيره دشمن را - كه سالهاست از پس و پيش، گوشه و كنار، هر لحظه و هر جا كه توانسته بر سر ما افتاده - با آفتاب وجودت بسوزانى .

وقتى تو بيايى ديگر غم جرات گريه هم ندارد; شب و روز يكى مى‏شود و دنيا يكسره در قيام قيامت فرو مى‏رود .

وقتى تو بيايى تمام شكوفه‏هاى ياس گل مى‏كند . ديگر هيچ پنجره‏اى رو به آفتاب بسته نيست . پيچكها سر به فلك مى‏كشند و آيينه‏اى كه سالهاست غبار نياز را بر چهره دارد، صادق و شفاف مى‏شود . آن روز اگر من نباشم عشق هست آن روز ديگر غروبى وجود ندارد كه دل ما نيازمندان كويت در تپش فروكش كردن آفتاب بگيرد و مجبور باشيم در انتظار طلوعى ديگر، يك شب طولانى و تيره را تحمل كنيم .

انتظار بى‏رحمانه شقايقها را پر پر مى‏كند و ثانيه‏ها را مى‏كشد و من در اين ميان منتظرم . منتظر انتهاى نامتناهى تنهائى‏هايم . من منتظر حضور آبى آسمانم، و منتظر باران، باران رحمت تو .

بيا و ببين كه چگونه چشمان من و دستان پنجره و سبزى پيچك سالهاست در انتظار تو، در هم گره خورده‏ايم .

ببين كه سرخى افق، ديگر سياه شده و تو هنوز هم نيامده‏اى .

بيا و ببين كه من مانده‏ام و يك دنيا حرف و احساس و تا تو نيايى من و پنجره و پيچك در انتظاريم; انتظار شيرين با تو بودن!

پس دعا كن و نظرى به حال ما فكن كه زنده باشيم و عاشق، تا در روزى كه تو مى‏آيى; ما عاشقانه و استوار در ركابت و در سايه پرچم سبز و جهانيت‏باشيم .

ايلناز شيروانى

/ 1