نعمانی و مصادر غیبت (5) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نعمانی و مصادر غیبت (5) - نسخه متنی

سید محمدجواد شبیری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



نعمانى و مصادر غيبت -5

اشاره

در قسمتهاى پيشين از اين مقاله به شرح زندگى ابوعبدالله نعمانى مؤلف كتاب غيبت معرفى اين كتاب پرداختيم، در اين قسمت از مقاله در باره بحران امامت در عصر غيبت كه انگيزه اصلى مؤلف در تاليف كتاب بوده و نيز پاسخ نعمانى به شبهه طول عمر امام عصر ( عليه‏السلام) توضيحاتى داده سپس انقراض مذاهب انحرافى را پس را نعمانى بررسى كرده، در خاتمه در باره لقب نعمانى و كسانى كه به اين لقب خوانده شده‏اند بحث‏خواهيم .

بحران امامت در عصر غيبت و مساله طول عمر امام ( عليه‏السلام)

غيبت امام عصر ( عليه‏السلام) آزمايش بزرگ الهى بود، با وجود روايات بسيارى كه درباره اين غيبت وارد شده و زمينه‏سازى‏هاى چندى كه از سوى ائمه ( عليه‏السلام) براى آماده‏سازى مردمان براى اين دوران صورت پذيرفته (1) ، گروه بسيارى از شيعيان با پيدايش غيبت دست از حق شسته و به مذاهبى انحرافى گرامييدند، به گفته نعمانى، اكثريت جامعه شيعه با رخ دادن غيبت از راه مستقيم كناره گرفته، گروهى راه غلو و گروه ديگر راه تقصير را پيموده و بجز گروهى اندك همگى در امام زمان (عجل‏الله‏تعالى‏فرجه‏الشريف) خويش ترديد كردند (2) ، نعمانى چند بار بر اين نكته تاكيد مى‏كند كه تنها اندكى از مدعيان تشيع به نظام امامت وفادار ماندند و امامت امام عصر ( عليه‏السلام) را پذيرا شدند . (3)

نعمانى به تفصيل نام فرقه‏هاى انحرافى و انديشه‏هاى ايشان را ذكر نمى‏كند، تنها به برخى از اين فرقه‏ها اشاره مى‏كند .

وى در جايى از كتاب پس از ذكر رواياتى چند مى‏افزايد: اين احاديث‏بر سرانجام طوائف منسوب به تشيع كه با گروه اندك پايدار بر امامت جانشين امام حسن عسكرى ( عليه‏السلام) مخالفت ورزيدند دلالت دارد، زيرا جمهور شيعيان [امامت‏حضرت را باور ندارند] ، برخى درباره جانشين آن امام مى‏گويند كه وى در كجاست و اين امر چگونه است، او تا چه زمانى در پرده غيبت مى‏ماند و مدت عمر ولى چه مقدار خواهد بود اكنون كه بيش از هشتاد سال عمر دارد؟ ، برخى ديگر معتقدند كه آن حضرت در گذشته است و برخى ديگر اصل ولادت ولى را انكار مى‏كنند و وجود وى را از اساس باور ندارند و كسانى را كه آن حضرت را پذيرفته‏اند به باد مسخره مى‏گيرند، برخى ديگر مدت عمر (حضرت) را بعيد شمرده و به اين موضوع عقيده ندارند كه خداوند قادر توانا، مى‏تواند عمر وليش همچون عمر كهنسالترين مردم عصر خود يا غير عصر خود طولانى گرداند و پس از گذشت اين مدت و بيشتر از آن وى را ظاهر سازد . (4)

نعمانى در ادامه به پاسخ شبهه عمر امام ( عليه‏السلام) مى‏پردازد پيش از توضيح پاسخ غيبت نعمانى متذكر مى‏شويم كه در هنگام تاليف كتاب مدت عمر امام عصر (عجل‏الله‏تعالى‏فرجه‏الشريف) از انسانهاى عادى فراتر رفته بود، لذا مساله عمر طولانى امام ( عليه‏السلام) به صورت يك شبهه مطرح گرديده، ولى با عنايت‏به اين كه عمر آن حضرت از حداكثر عمر كهنسالان بيشتر نبود، مجال اين پاسخ نعمانى فراهم بود كه ما بسيارى از مردمان زمان خويش را ديده‏ايم كه صد سال و بيشتر عمر كرده‏اند و از قواى بدنى كاملى برخوردارند .

ولى اين پاسخ تنها پاسخى مقطعى بوده زيرا تضمينى در كار نبود كه امام ( عليه‏السلام) بزودى ظهور كند نعمانى مى‏دانست كه چه بسا مدت عمر آن حضرت از حداكثر عمر كهنسالان نيز افزونتر گردد . لذا نعمانى پاسخ اساسى اين شبهه را چنين مى‏دهد كه چه مانعى دارد كه عمر طولانى امام ( عليه‏السلام) خود يكى از امتيازات آن حضرت كه حجت‏بزرگ الهى است‏باشد زيرا هيچ دليلى ندارد كه عمر آن حضرت بايد همسان ديگر مردم باشد، نعمانى با تمثيل اين موضوع به داستان زنده ماندن حضرت موسى ( عليه‏السلام) كه قصه آن در قرآن حكايت‏شده مطلب را روشن‏تر مى‏سازد، در داستان ولادت حضرت موسى با آن همه تلاشى كه ستمگران براى جلوگيرى از ولادت آن حضرت انجام دادند خداوند سبحان با روشى غير عادى آن حضرت را زنده نگاه داشت، تا بدانجا كه رى در آغوش همان كسى كه در جستجوى ولى كودكان بسيار را از دم تيغ گذراند، تربيت‏شد و پس از ماجراهاى طولانى كه در قرآن حكايت‏شده، سرانجام زمان ظهور وى فرا رسيد و با اذن خداوند آشكار گرديد .

گويا تكيه نعمانى در اين تمثيل بر دو نكته است، نكته نخست اين كه سنت الهى در حفظ انبياء و اولياء الهى بر اين قرار نگرفته كه حتما از طريق عادى و متعارف آنها را حفظ كند، بلكه مى‏تواند از راه غير متعارف، اولياء خود را محافظت نمايد، مدت عمر امام عصر ( عليه‏السلام) هم مى‏تواند غيرعادى باشد .

نكته ديگر اين كه حضرت موسى ( عليه‏السلام) در آغاز ولادت و كودكى دوران غيبتى را به همراه داشت، مفهوم غيبت‏بدين معناست كه اطرافيان وى او را نمى‏شناختند و از اين كه او ذخيره الهى براى انتقام از ستمگران مى‏باشد آگاه نبودند، مفهومى شبيه اين مفهوم مى‏تواند درباره امام عصر ( عليه‏السلام) مطرح گردد .

در اينجا به مناسبت اشاره به بحثى درباره نگرش جامعه آن روز به مساله غيبت و مدت آن مفيد به نظر مى‏ايد . برخى از پژوهشگران مى‏نويسند: در روزهاى اول كه موضوع وجود و غيبت آن بزرگوار به اطلاع شيعيان رسيد، شايد كمتر كسى احتمال مى‏داد كه غيبت آن حضرت تا مدتى طولانى ادامه يابد، شيعيان مى‏پنداشتند كه حضرتشان با رفع مشكلات اضطرارى موجود و خطر عاجل به زودى ظهور فرموده و به قاعده‏ى اجداد طاهرين به امور امامت قيام خواهند فرمود . . . باور عمومى آن بود كه ايشان در روزگار حيات همان بزرگان و معمرين اصحاب حضرت عسكرى ( عليه‏السلام) كه بر ولادت و امامت ايشان شهادت داده و هم اكنون هنوز در جامعه زنده بودند ظهور خواهند فرمود تا آن معتمدين كه قبلا ايشان را ديده و به چهره مى‏شناختند صحت دعوى ايشان را در مورد اين كه همان فرزند حضرت عسكرى ( عليه‏السلام) و جانشين ايشان هستند تاييد كنند، و از اين راه شيعيان به اين حقائق واقف و مطمئن گردند . . .

در حاشيه كتاب مستند اين قسمت اخير جمله ابن قبله در مساله فى الامام معرفى شده كه مى‏گويد: «واما قولهم اذا ظهر فكيف يعما انه ابن الحسن بن على؟ فالجواب فى ذلك انه قديجوز بنقل من تجب بنقله الحجه من اوليائه كما صحت امامته عندبا بنقلهم (5) .

از عبارت ابن قبه، در اينجا برداشتى نادرست صورت گرفته متاسفانه نقل ناقص سخن ابن قبه، زمينه چنين برداشتى از عبارت وى را فراهم آورده است، ما در اينجا ادامه كلام ابن قبه را نقل مى‏كنيم تا ناتماى سخن فوق روشن گرديد:

ابن قبه در ادامه عبارت فوق مى‏گويد: و جواب آخر وهو انه قديجوز ان يظهر معجزا يدل على ذلك، وهذا الجواب الثانى هو الذى نعتمد عليه و نجيب الحضوم به وان كان الاول صحيحا .

اشكالى كه در اينجا مطرح است چگونگى شناخت امام عصر ( عليه‏السلام) از سوى مردم مى‏باشد ابن قبه دو پاسخ از اشكال فوق مطرح كرده و پاسخ دوم كه خود بدان اعتماد مى‏ورزد و در جواب دشمنان بدان تكيه مى‏كند، اين است كه امام عصر ( عليه‏السلام) مى‏تواند با ارائه معجزه خود را به مردم بشناساند .

در هنگامى كه ابن قبه كتاب خود را مى‏نوشت پاسخ ديگرى براى پرسش فوق مجال داشت كه به عنوان پاسخ اول ذكر شده كه پژوهشگر معاصر بدان استناد ورزيده است، ولى اين پاسخ دليل بر آن نيست كه مردم احتمال طولانى بودن غيبت امام عصر ( عليه‏السلام) را نمى‏دادند بلكه همين مقدار كه محتمل است كه غيبت امام عصر ( عليه‏السلام) طولانى نباشد و آن حضرت در زمان بزرگان و معمران اصحاب امام عسكرى ( عليه‏السلام) ظهور كند، براى طرح چنين پاسخى كافى است .

خلاصه دو مطلب در استدلال فوق با هم خلط شده است، يكى اين كه مردم در آن عصر اعتقاد داشته‏اند كه مدت غيبت امام عصر ( عليه‏السلام) طولانى نيست، ديگرى اين كه مردم در آن هنگام احتمال طولانى نبودن غيبت امام ( عليه‏السلام) را مى‏دادند . مطلب دوم، كه مطلبى است صحيح، و از عبارت ابن قبه هم برداشت مى‏شود

از چنان وضوحى برخوردارست كه نياز به استدلال ندارد ادعاى پژوهشگر معاصر، مطلب نخست است كه از عبارت ابن قبه برداشت نمى‏شود .

البته روشن است كه اين پاسخ پاسخى است مقطعى و هر چند در آن زمان براى دفع شبهه كافى بود، ولى به عنوان پاسخى اساسى نمى‏توان بدان استناد جست و شايد ابن قبه از همين جهت‏خود به پاسخ دوم اعتماد مى‏ورزيده و در مناظرات خود با مخالفان از آن بهره‏ى جسته است . (6)

در بحث از طول عمر امام ( عليه‏السلام) هم دو پاسخ از كلام نعمانى برداشت مى‏شود، پاسخ نخست پاسخى است مقطعى و تنها در عصر نعمانى و اندكى پس از آن كاربرد داشته است كه حاصل آن اين است كه مدت عمر امام ( عليه‏السلام) مى‏تواند از حداكثر عمر معمران بيشتر نباشد .

ولى پاسخ اساسى نعمانى، پاسخ دوم ولى است كه دليلى نداريم كه عمر امام ( عليه‏السلام) حتما بايد به اندازه متعارف باشد .

به خداوند از طولانى ساختن عمر آن حضرت ناتوان است و نه سنت‏خداوند در باره اولياء خود چنين است كه هميشه از روش متعارف پيروى كند، چنانچه در داستان حضرت موسى ( عليه‏السلام) روشى نامتعارف براى ولادت و تربيت و حفاظت و رشد و نمو آن حضرت، ديده مى‏شود .

نعمانى در جايى ديگر ضمن اشاره به ترديد اكثريت مردمان در ولادت حضرت و درس آن بزرگوار در باره طولانى شدن زمان غيبت‏بر رواياتى تكيه مى‏كند كه در باره غيبت امام عصر ( عليه‏السلام) وارد شده و بر آن بر دشوارى باور به اين موضوع و سختى تحمل آن و اندك بودن معتقدان بدان تكيه شده است (7) اين روايات خود بر غيرمنتظره بودن اين حادثه و تفاوت آن با حوادث ديگر تاكيد دارد و مى‏توان آنها را شاهدى بر پاسخ اساسى نعمانى از شبهه طول عمر امام ( عليه‏السلام) گرفت .

بارى صاحبان كبت فوق و نحل همچون نوبختى و سعد بن عبدالله به تفصيل از فرقه‏هاى انحرافى كه پس از وفات امام عسكرى ( عليه‏السلام) پديدار شده ياد كرده‏اند . (8) برخى از اين مذهب، همچون جعفريه (پيروان جعفر بن على - معروف به جعفر كتاب - ) پيروان بسيار داشته‏اند . (9) حتى نعمانى بارها اشاره مى‏كند كه اكثريت عظيم شيعه با پيدايش غيبت از راه راست دورى گزيدند . اين سخن تا چه حد از دقت‏برخوردارست و ايا براى اين اظهار نظر، تمام حوزه‏هاى شيعه بررسى شده و مثلت‏حوزه‏ى مهم تشيع، قم مدنظر بوده است، يا بيشتر به حوزه‏هاى عراق و شام كه نعمانى با آن سر و كار داشته ناظر است؟ نياز به تحقيق و تامل بيشترى دارد . (10)

در اينجا تذكر اين نكته هم مفيد است كه شبهات غيبت، تنها براى منحرفان از راه مستقيم تشيع مطرح نبوده، بلكه اين امر مشكل فركى جديى براى شيعيان ثابت قدم نيز ايجاد كرده بوده است . على بن الحسين بن موسى بن بابويه (م 328 يا 339) در مقدمه الامامه و (لبتصرة) به اين مشكلات اشاره مى‏كند، فرزند وى شيخ صدوق نيز در هنگام اقامت در نيشابور با چنين حيرتى براى اكثريت‏شيعيانى كه به نزد وى مى‏آمدند برخورد مى‏كند، حتى دانشمند دين‏دارى همچون شريف ابوسعيد محمد بن الحسن از خاندان رفيع آل الصلت قمى با شنيدن سخنانى از برخى از بزرگان فيلسوفان و منطقيان در باره امام قائم ( عليه‏السلام) به خاطر طولانى شدن زمان غيبت‏به شك و حيرت مى‏افتد، و اين بحران فكرى تاليف كمال‏الدين را (با اشاره‏ى امام عصر ( عليه‏السلام) در عالم رؤيا) به دنبال داشته است .

تاليف كتابهاى غيبت‏بى‏ترديد نقش مهمى در زدودن اين گونه شبهات و اصلاح انديشه شيعيان داشته است .

سرانجام مذاهب انحرافى پس از نعمانى

در فصول مختاره (11) ، به نل از حسن بن موسى نوبختى، چهارده‏ى فرقه‏اى كه پس از وفات امام عسكرى ( عليه‏السلام) پديار گشته به تفصيل معرى كرده است، شيخ مفيد در ادامه مى‏افزايد: در اين سال كه سال 373 مى‏باشد، از اين فرقه‏ها كه ذكر كرديم تنها اماميه اثنا عشريه كه به امامت فرزند امام حسن عسكرى ( عليه‏السلام) همنام پيامبر ( صلى‏الله عليه‏و آله‏وسلم) اعتقاد دارند و به حيات و بقاء ولى تا هنگامى كه با شمشير قيام كند باور دارند باقى مانده‏اند، اين فرقه از جهت تعداد و برخوردارى از عالمان و متكلمان و مناظره گران و . . . اكثريت‏شيعه را به خود اختصاص داده است .

شيخ مفيد مى‏افزايد: ومن سواهم منقرض ون لايعلم احد من جملة الاربع عشرة فرقد التى قدمنا ذكرها ظاهرا بمقالة ولا موجودا على هذا الوصف من ديانته وانما الحاصل منهم حكاية عمن سلف دارا جيف بوجود قوم منهم لاتثبت (12)

قطعه‏ى اخير اين عبارت اشاره به شايعاتى درباره برخى از پيروان اين مذاهب در زمان مؤلف دارد كه شيخ مفيد اين شايعات را ثابت نمى‏داند .

مفيد در كتاب الفصول العشرة فى الغيبة هم كه در سال 410 نگاشته اشاره مى‏كند كه هيچ يك از نوادگان جعفر را نمى‏شناسد كه با شيعيان اثنا عشرى بر سر مساله امامت فرزند حضرت عسكرى ( عليه‏السلام) و زنده بودن وى و انتظار ظهورش اختلاف نظر داشته باشد . شيخ طوسى هم در كتاب غيبت‏خود كه آن را در سال 447 نوشته است همين نكته را تاييد مى‏كند، در آن زمان اين فرقه به كلى ناپديد شده و هيچ كس از اتباع آن باقى نمانده بود .

برخى از پژوهشگران معاصر ضمن نقل مطالب بالا مى‏افزايد:


اين اظهارات ظاهرا تا آنجا كه به محدوده‏ئسنتى مذهب تشيع، از مدينه تا خراسان مربوط مى‏شود قابل اعتماد است، اما بسيارى از نوادگان جعفر به مناطق و بلادى كه در آن زمان دور از سرزمنى شيعيان بود مانند مصر و هند و نظائر آن مهاجرت كردند . . . برخى از آنان اقطاب سلاسل مختلف صوفيه شدند، يكى از آن سلاسل كه رهبرى ان بر اساس انتقال مقام از پدر به فرزند مستقر است اكنون در تركيه وجود دارد، اين فرقه در انتشارات اخير خود رهبران طريقت‏خويش را تا جعفر كه او را جعفر المهدى مى‏خوانند نام مى‏برند، يكى از آخرين رهبران آنان سيد احمد حسام الدين (متوفى 1343) در يك اشاره غيرمستقيم در مقدمه تفسير خود به روشنى به خود به عنوان «وارث پيامبر» و «امام زمان‏» اشاره مى‏كند . (13)

اين عبارت از نوعى ابهام برخوردارست، آنچه از ظاهر عبارت بر مى‏آيد (14) . اين است كه فرقه جعفريه در زمان شيخ مفيد و شيخ طوسى منقرض نشده بوده و براى اثبات آن به بقاء سلسله طريقت فرزندان جعفر تا زمان كنونى در تركيه استناد شده است، ولى بقاء سلسله طريقت‏با انقراض جعفريه در زمان شيخ مفيد و شيخ طوسى منافات ندارد، زير منظور از انقراض جعفريه قول به مامت‏شريعت آنهاست نه پيشواى طريقت‏بودن آنها نظير معروف كوفى كه سلسله طريقت‏بسيارى از سلاسل صوفيه به وى منتهى مى‏شود .

البته اين كه سلسله طريقت فوق واقعا بر اساس انتقال مقام از پدر به فرزند باقى مانده‏اند و احداد اين خاندان هم به اين سلسله وابسته بوده، نيازمند به اثبات است و ادعاى سلسله طريقتى در زمان كنونى در اثبات اين امر كافى نيست، اگر مراد سيد حسام الدين از دو عنوان مذكور، «وارث پيامبر» و «امام زمان‏» در شريعت هم باشد و فرض كنيم كه ادعاى وى اين باشد كه امامت در شريعت‏به صورت توارث از پدران ولى به او رسيده است، صرف اين ادعاء دليل بر اين نيست كه پدران وى واقعا دعواى امامت مى‏كردند يا امامت جعفر را قبلو داشته‏اند، بلكه ممكن است‏سالها پس از انقراض جعفريه، كسى از اولاد جعفر چنين ادعايى را مطرح كرده و آن را به اجداد خود نيز نسبت دهد بنابراين دليلى بر نادرستى سخن شيخ مفيد و شيخ طوسى در انقراض جعفريه در زمان آنها در كار نيست .

حال به ادامه شرح حال ابوعبدالله نعمانى باز مى‏گرديم .

لقب نعمانى

صاحب روضات الجنات در ترجمه نعمانى اشاره مى‏كند كه اين لقب منسوب به نعماينه كه شهرى بين واسط و بغداد بوده مى‏باشد، و به احتمال بعيدى منسوب به روستايى در مصر به اين نام مى‏باشد، وى مى‏افزايد كه اين نام منسوب به نعماينه - به فتح نون - كه شهركى است پس حمى و حلب نمى‏باشد، و نيز به نعمان به فتح كه نام و ادبى در راه طائف بوده و نيز به نعمان كه نام برخى از بزرگان بوده منسوب نيست . (15)

عدم نسبت اين لقب را به نعمانيه و نعمان - به فتح نون - مى‏توان به اختلاف تلفظ اين دو اسم با نام نعمانى - به فتح ضم - مستند ساخت، ولى علت عدم نسبت وى به نعمان چيست؟ روشن نمى‏باشد (16) ، از سوى ديگر معلوم نيست كه مرحوم صاحب روضات چرا نسبت اين لقب را به روستايى در مصر محتمل هر چند بعيد - مى‏داند، ولى نسبت آن را به نعمان صريحا انكار مى‏كند .

بارى سمعانى در انساب خود در ذيل مدخل «النعمانى‏» آن را منسوب به نعمانيه شهرى بين بغداد و واسط بر كرانه دجله - دانسته و نام كسانى چند از محدثان را كه به اين لقب خوانده مى‏شود آورده (17) از جمله ابوجعفر محمد بن سليمان باهلى نعمانى متوفى در سال 322 در نعماينه، وى تا حدودى معاصر نعمانى صاحب غيبت مى‏باشد و نيز ابويعقوب اسحاق بن ابراهيم النعمانى، وى در تاريخ بغداد 6: 399 ترجمه شده وفات ولى به سال 345 ضبط شده است، بنابراين او دقيقا معاصر نعمانى صاحب غيبت است كه در ذى حجه 342 زنده بوده است .

ابوالحسن على بن ثابت‏بن احمد بن اسماعيل نعمانى نيز در همين طبقه مى‏باشد كه ابوالحسن دارقطنى (متوفى 385) از وى روايت مى‏كند .

ياقوت در معجم البلدان در ذيل مدخل: النعمانيه، پس از ضبط اين واژه به ضمه مى‏گويد: گويا منسوب به مردى به نام نعمان است، شهركى است‏بين واسط و بغداد در ميانه راه بر كرانه دجله . . . اهالى اين شهر همگى شيعه غالى مى‏باشند . . . در كتاب ابن طاهر گروهى از اهل ادب را بدان منسوب دانسته است . (18)

ممكن است‏با توجه به مذهب اهالى اين شهر، نعمانى صاحب غيبت را هم منسوب بدين شهر بدانيم ولى به روشنى معلوم نيست كه شيعه غالى بودن اهالى اين شهر در اصل گفته چه كسى است، شايد اين عبارت از كتاب ابن طاهر به معجم البلدان راه يافته باشد، مراد از ابن‏طاهر ظاهرا ابوالفضل محمد بن طاره مقدسى متوفى 507 مى‏باشد كه كتاب با نام المؤتلف و المختلف نگاشته كه با نام الانساب المثققنه النفقط والضبط به اهتمام دى نوبك در سال 1890 در ليدن به چاپ رسيده است . (19)

بهر حال چندان روشن نيست كه در دوره نعمانى صاحب غيبت (اواسط قرن چهارم) نعماينه مركز شيعيان غالى (به تعبير رجال نگاران اهل سنت) بوده بلكه ممكن است مذهب تشيع سالها بعد در اين شهر رواج يافته باشد .

محدثان ملقب به نعمانى معاصر صاحب غيبت - كه در عبارت پيشين از انساب سمعانى به نام آنها اشاره رفت - گويا همگى از اهل سنت مى‏باشند .

بارى در كتب حديثى ما نام افرادى با لقب نعمانى ديده مى‏شود همچون احمد بن داوود نعمانى مؤلف دفع الهموم والاحزان وقمع الغموم والاشجان (20) كه از حالات وى آگاهيى بيشترى وعلى بن الحسن بن صالح بن الوضاح النعمانى كه از ابوعبدالله احمد بن ابراهيم بن ابى رافع و از خط ابوعبدالله محمد ابراهيم نعمانى حديث نقل مى‏كند (21)

در مصباح كفعى، ص 343 مى‏خوانيم: قال النعامنى فى نهج السداد، مراد از اين شخص عبدالواحد بن الصفى النعمانى است و كتاب وى شرح رساله واجب الاعتقاد علامه حلى مى‏باشد (22) ، صاحب رياض مى‏گويد كه «گمان مى‏كنم كه وى از نوادگان نعمانى صاحب غيبت‏باشد» ، ولى منشا اين گمان روشن نيست، و مجرد لقب نعمانى نمى‏تواند چنين گمانى را توجيه سازد .

بياضى در صراط مستقيم از كتاب القاضى النعمانى نقل مى‏كند، (23) اگر اين نام مصحف القاضى النعمان نباشد (24) ، ممكن است، مراد از آن على پسر قاضى نعمان مصرى مؤلف دعائم الاسلام باشد كه همچون پدر خويش منصب قضاوت را دستگاه خلافت فاطمى بر عهده داشته است .

1) از جمله اقداماتى كه از سوى ( عليهم‏السلام) براى آماده‏سازى مردم براى عصر غيبت صورت گرفت تشكيل نظام وكالت و ارتباط غيرمستقيم مردم با ائمه ( عليهم‏السلام)، و پاسخ ندادن روشن به پرسشهاى دينى و ارجاع به روايات امامان پيشين با ارائه كيفيت‏حل ناسازگارى روايات متعارض و . . . مى‏باشد .

2) غيبت نعمانى، ص 21 .

3) غيبت نعمانى، ص 26، 27، 157، 169، 170، 186 .

4) غيبت نعمانى، ص 157 .

5) مكتب در فرايند تكامل، ص 121 و 122 .

6) اگر ابن قبه تنها پاسخ نخست را ذكر مى‏كرد مجال اين برداشت‏بود كه چون اين پاسخ به ظاهر مقطعى است، لذا بايد تصور ابن قبه را از مساله غيبت و ظهور به گونه‏اى بدانيم كه بتوان اين پاسخ را پاسخى اساسى خواند، ولى با توجه به تعدد پاسخ ابن قبه، چنين برداشتى از كلام ابن قبه ناتمام است . بهر حلا از كلام ابن قبه تنها باور شخص وى استفاده مى‏شود نه باور عمومى .

7) غيبت نعمانى، ص 169، و نيز ر . ك، ص 21، 23، 26 - 28، 186 .

8) فرق الشيعه، ص 105 - 119، المقالات و الفرق، ص 102 - 116 و . . .

9) كمال الدين، ص 320 و 321 و مصادر ديگرى كه در مكتب در فرايند تكامل ص 113 و 114 بدانها اشاره شده است .

10) نوبختى از معتقدان به امامت‏حضرت مهدى با عبارت «الجمهور» ياد مى‏كند (الفصول المختاره، ص 318) كه با كالم نعمانى سازگار نمى‏نمايد .

11) فصول مختاره ظاهرا تاليف سيدمرتضى مى‏باشد وى در اين كتاب فصلهايى از كلام (كتاب خ . ل) شيخ مفيد در مجالس [ظاهرا به معناى مناظرات] و نكته‏هايى از كتاب عيون و محاسن وى را گرد آورده است (ر . ك . مقدمه كتاب و تصوير نسخه‏هاى خطى آن در آغاز فصول مختاره چاپ كنگره هزاره شيخ مفيد)، به احتمال زياد مطلبى كه در اينجا نقل كرديم بايد از العيون و المحاسن گرفته شده باشد .

12) نگارنده از برخى نويسندگان شفاها شنيد كه از بى‏دقتى دانشمندان سيعى سخن گفته و عبارت مفيد را به عنوان نمونه ذكر مى‏كرد، وى در توضيح اشكال خود به كلام سيدرضى قدس سره در مقدس خصائص الائمه، ص 37 اشاره كرد كه تصريح مى‏كند كه در سال 383 جمهور موسويان قائل به وقف بوده و امامت امامان پس از امام كاظم ( عليه‏السلام) را باور نداشتند .

ولى عبارت مفيد روشنى ناظر به انقراض فرقه‏هاى پديدار شده پس از وقات امام عسكرى ( عليه‏السلام) است نه به قرقه‏هايى چون واقفه كه پيشتر ايجاد شده‏اند، بنابراين سخن اين نويسنده با بى‏دقتى همراه است نه سخن كسانى چون شيخ مفيد .

13) مكتب در فرايند تكامل، ص 118 - 121 .

14) احتمال خلاف ظاهرى در عبارت اين كتاب وجود دارد كه با توجه به پراكندگى اولاد جعفر در شهرهاى دور دست نمى‏توان صحت ادعاى انقراض جعفريه را مسلم دانست، زيرا محتمل است‏برخى از اولاد جعفر كه در شهرهاى دور از سرزمين شيعايان مى‏زيسته‏اند بر اين مذهب باقى باشند . بنابراين تنها احتمال عدم انقراض مطرح است نه ادعاى عدم انقرض اين احتمال خلاف ظاهر است، زيرا براى طرح چنين احتمالى نياز به ذكر مطالب چندى كه قسمتى از آن نقل شد نمى‏باشد .

15) روضات الجنات 6: 127 .

16) اين نكته هم بايد مد نظر باشد كه به گفته ياقوت كه در ادامه نقل مى‏شود، گويا النعمانيه، خود منسوب به شخص به نام نعمان مى‏باشد .

17) انساب سمعانى 5: 509، اللبات فى تهذيب الانساب 3: 317 .

18) معجم البلدان 5: 294 .

19) مقدمه المؤتلف والمختلف دارقطنى، تحقيق د . موفق بن عبدالله بن عبدالقادر، ج 1، ص 74 .

20) مهج الدعوات، ص 103، 304، مصاح الكفغمى، ص 205، 296، الامان من اخطار، الاسفار، ص 126، المجتنى، ص 1 و نيز ر . ك . كتابخانه ابن طاوس ص 226 ذريعه، ج 8، ص 233 و نيز در ج 11، ص 245 ذيل عنوان «رفع‏» به آن اشاره كرده و كلمه‏ى رفع - باراء - را مصحف دفع - با دال - دانسته است .

21) بحار ج 90، ص 123، به نقل از كتاب مجموع الدعوات محمد بن هارون تلعگيرى .

22) ر . ك . ذريعه ج 14، ص 163، ج 24، ص 418، از اين كتاب گاه با نام تحصيل السداد ياد شده است، ذريعه (همانجا)، كشف الظنون، ج 1، ص 359 .

23) صراط مستقيم . ج 1، ص 3 .

24) در مناقب اين شهر آشوب، ج 2، ص 364 از القاضى النعمان مطلب نقل شده كه در بحار ج 40، ص 230/10 به همين تعبير و درج 79، ص 72/24 بالفظ القاضى النعمانى آمده است .

/ 1