نقد و بررسی روایات نافی حکومت و قیام در عصر غیبت و انتظار نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقد و بررسی روایات نافی حکومت و قیام در عصر غیبت و انتظار - نسخه متنی

محمدعلی قاسمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



نقد و بررسى روايات نافى حكومت و قيام در عصر غيبت و انتظار

اشاره

پژوهش حاضر، به بررسى و نقد رواياتى پرداخته است كه بعضى، از آن‏ها چنين برداشت كرده‏اند كه امامان، وظيفه‏ى شيعيان را در عصر غيبت، انتظار و صبر مى‏دانند و براى قيام‏ها و تلاش‏هاى صورت گرفته براى برپايى حكومت اسلامى، مشروعيتى معتقد نيستند .

پس از بيان اين ديدگاه، به نقد و بررسى سندى و دلالى اين احاديث پرداخته شده است تا بستر صدور اين گفتارها از امامان، با فرض قبول سند، روشن گردد و محدوده‏ى معنايى آن‏ها آشكار شود .

افزون بر اين كه با فرض پذيرش سندى و دلالى اين احاديث، باز هم جايى براى رسيدن به چنين برداشتى وجود ندارد; زيرا، آيات و روايات جهاد و امر به معروف و نهى از منكر و لزوم پياده شدن احكام الهى در همه‏ى زمان‏ها، ما را به لزوم برپايى حكومت اسلامى تا آن جا كه ممكن است، وا مى‏دارد .

مقدمه

زمين، هيچ گاه از حجت‏خدا، خالى نخواهد ماند . اين حجت و امام، يا به صورت ظاهر و آشكار و يا به صورت بيم‏ناك و مستور خواهد بود! (1) عصر امام زمان، عجل‏الله‏تعالى‏فرجه‏الشريف، عصرى است كه حجت‏خدا، غايب از نظر است و شيعيان و پيروان امامان معصوم، عليهم‏السلام، دست‏رسى به رهبر و پيشواى خويش ندارند و چون خورشيد پشت ابر، از او بهره مى‏گيرند .

يكى از مباحث مربوط به اين دوران، تشكيل حكومت اسلامى است . اگرچه پس از انقلاب، مباحث جدى‏ترى در زمينه‏ى حكومت ولايى و تبيين راه‏كارهاى آن صورت پذيرفته است، اما باز هم كم‏تر به شيوه‏هاى استدلال مخالفان و شبهات آنان درباره‏ى مشروعيت‏حكومت اسلامى در عصر غيبت، توجه شده است .

پژوهش حاضر، بر آن است تا با دسته‏بندى مضمونى مجموعه‏اى از روايات كه هر گونه قيام و حكومت را در عصر غيبت و انتظار، نفى مى‏كند، نقدى قابل اطمينان در اين زمينه ارائه دهد تا در سايه‏ى ادله‏ى ديگر، تصويرى صحيح درباره‏ى حكومت و چگونگى برخورد مردمان و شيعيان با دولت و حكومت، ارائه شود .

دسته‏ى يكم - نفى مطلق

گروهى از روايات، به صورت مطلق و عام، هر نوع قيام و برافراشتن پرچمى را قبل از ظهور حضرت مهدى، عليه‏السلام، محكوم مى‏كند .

در حديث صحيح، ابى‏بصير از امام صادق، عليه‏السلام، نقل مى‏كند كه آن حضرت فرمودند: «هر پرچمى كه قبل از قيام قائم برافراشته شود، صاحب آن، طاغوت است كه غير خدا را پرستش مى‏كند .» . (2)

نظير اين حديث را نيز مالك ابن اعين از امام باقر، عليه‏السلام، روايت كرده است . آن حضرت فرمودند: «هر پرچمى كه قبل از پرچم حضرت قائم، عليه‏السلام، برافراشته شود، صاحب آن، طاغوت است .» . (3)

در نظر معتقدان به تعطيل و نفى مشروعيت‏حكومت در عصر غيبت، اين دو حديث و مانند آن، از جهت‏سندى، قابل مناقشه و اشكال نيست . بنابراين، به عنوان دليلى محكم براى اثبات حرمت قيام قبل از ظهور، مورد توجه قرار گرفته است . (4)

به اعتقاد آنان، اين گونه روايات، با عباراتى صريح، مى‏گويند هر قيام كننده‏اى قبل از ظهور معصوم، طاغوت است و به فرموده‏ى قرآن (فاجتنبوا الطاغوت) (5) بايد از او دورى كرد .

نقد و بررسى

اگرچه بعضى از روايات داراى اين مضمون، همانند روايت مالك بن اعين، از جهت‏سندى، به دليل وجود حسن بن على بن حمزه، مخدوش است و استفاده از آن‏ها درست نيست، (6) ولى از آن جايى كه برخى از احاديث اين گروه، همانند روايت ابى‏بصير، از نظر سندى صحيح است، بنابراين جايى براى مناقشه‏ى سندى در اين روايات نيست .

نقد دلالى:

الف) دعوت به خويشتن كه غير شرعى و محكوم به بطلان است .

ب) دعوت براى درهم شكستن باطل و به دست گرفتن اداره‏ى كشور و واگذارى آن به كسانى كه در حقيقت، حق حكومت از آنان است .

در اين روايات، پرچم‏هايى كه به خاطر دعوت به خويشتن بر افراشته شود، محكوم به بطلان و غير قابل اطاعت است . اين‏ها، قيام‏هايى است كه در مقابل حضرت قائم، عليه‏السلام، واقع شده است، و رهبر چنين قيام‏هايى، طاغوت است، ولى پرچم‏هايى كه در مسير و جهت اهداف او باشند، مورد انكار قرار نگرفته‏اند .

شاهد اين گفتار، آن است كه به كسى طاغوت مى‏گويند كه در مقابل خداوند متعال مورد پرستش قرار گيرد . بنابراين، اگر شخصى دعوت به خويشتن كند و از مردم بخواهد كه او را اطاعت كنند، طاغوت است، و اگر دعوت به حق و مسير الهى كند، طاغوت نخواهد بود . (7)

نقد ديگر اين شبهه برگرفته شده از روايات اين است كه در مقابل چنين مضمونى كه همه‏ى قيامها تا زمان ظهور باطل است، از سوى امامان معصوم، عليهم‏السلام، قيام‏هايى مانند قيام زيد، مورد تمجيد و تعريف قرار گرفته است .

قيام زيد از آن جايى كه دعوت به حق بود، در روايت «عيص بن قاسم‏» مورد تقديس و تاييد امام قرار گرفته است . اين تاييد و تقديس، نشانه‏ى اين است كه اين روايات، مطلق قيام‏ها را نفى نمى‏كند، بلكه هماهنگى و جمع عرفى بين آن‏ها ما را به اين نكته رهنمون مى‏شود كه اين روايات، با وجود واژه‏ى «طاغوت‏» در صدد نفى قيام‏هايى است كه رهبران آن‏ها، دعوت به خويشتن مى‏كنند، و شامل قيام‏هايى كه به سوى حق و حقيقت فرا مى‏خوانند، نمى‏شود . (8)

از ديگر قيام‏هايى كه مورد تاييد ائمه، عليهم‏السلام، قرار گرفته است، مى‏توان از «قيام يمانى‏» نام برد، كه ضمن تاييد وى از سوى امام، عليه‏السلام، چنين تعليل آورده مى‏شود كه «يمانى، مردم را به حق و راه راست دعوت مى‏كند، بنابراين بايد ياريش كرد .» . (9)

نكته شايان توجه در گفتار امام باقر، عليه‏السلام، اين است كه مى‏فرمايند: «پرچم يمانى، پرچم هدايت است .» . اين عبارت، تفسيرى است‏براى رواياتى كه به صورت مطلق، برافراشته شدن هر پرچمى را قبل از ظهور، باطل معرفى مى‏كرد . در علم اصول، اين را «حمل مطلق بر مقيد» مى‏نامند .

افزون برآن‏چه گذشت، روايات بسيارى، بر فعاليت‏برخى از قيام‏هاى قبل از ظهور حضرت حجت، عليه‏السلام، دلالت مى‏كند . (10) در سنن ابن ماجه آمده است كه پيامبر، صلى‏الله عليه‏و آله‏وسلم، فرمودند: «مردمى از مشرق زمين قيام مى‏كنند و زمينه را براى حكومت‏حضرت مهدى، عليه‏السلام، فراهم مى‏سازند .» . (11) نيز رواياتى درباره‏ى اهل قم و قيام آنان رسيده است . (12)

حضرت امام، قدس سره، به عنوان پياده كننده‏ى انديشه‏ى حكومت اسلامى در عمل و علم، در جواب اين روايات چنين مى‏فرمايد:

علم قيامى كه در روايات، باطل اعلام شده است، علم قيام به نام حضرت مهدى است، نه هر قيامى، . . . (بلكه) قيام زيد و امثال آن، در روايات، كاملا تاييد شده است . (13)

با صرف نظر از نكته‏هاى بيان شده، و به فرض پذيرش آن‏ها، باز هم مدعاى آنان ثابت نمى‏شود; زيرا، اطلاق روايات وجوب جهاد و امر به معروف و نهى از منكر، با اطلاق مورد بحث، تعارض مى‏كند و دليلى بر تقدم اطلاق روايات نافى قيام بر آن روايات جهاد نيست . (14)

دسته‏ى دوم - خبر دادن از شكست قيام‏ها

روايات بسيارى آمده است كه مفاد آن‏ها خبر از شكست همه‏ى قيام‏هايى مى‏دهد كه قبل از ظهور حضرت صاحب، عليه‏السلام، به وقوع مى‏پيوندند . ما، پيش از تبيين و تحليل برداشت‏هايى كه از آن‏ها صورت گرفته است، متن برخى از آن‏ها را متذكر مى‏شويم:

حماد بن عيسى، به صورت مرفوع (حذف راوى حديث) از على بن الحسين (امام سجاد، عليه‏السلام، روايت كرده است كه آن حضرت فرمودند:

به خدا سوگند! هيچ يك از ما (اهل بيت) قبل از قيام قائم، خروج نمى‏كند، مگر اين كه مثل او مانند جوجه‏اى است كه قبل از محكم شدن بال‏هايش، از آشيانه پرواز كرده باشد، در نتيجه، كودكان او را گرفته و با او به بازى مى‏پردازند . (15)

با كمى تفاوت، از موكل بن هارون، در مقدمه‏ى صحيفه سجاديه، از امام صادق، عليه‏السلام، نقل شده است كه حضرت فرمودند:

«هيچ يك از ما اهل بيت، تا روز قيام قائم، براى جلوگيرى از ستمى و به پا داشتن حقى، قيام نمى‏كند، مگر اين كه بلا و آفتى به او مى‏رسد و قيام او بر اندوه ما و شيعيان ما مى‏افزايد . (16)

نيز در حديث ابى جارود از امام باقر، عليه‏السلام، با عبارتى متفاوت و كنايه‏اى، همين مضمون گوشزد مى‏شود:

هيچ يك از ما اهل بيت نيست كه ناروايى را دفع و مردم را به سوى حق بخواند، مگر اين كه مصيبت‏ها و بلاها، او را به زانو در مى‏آورد، تا اين كه گروهى كه در جنگ بدر شاهد بودند، قيام كنند، گروهى كه كشته‏هايشان، دفن، و مجروحان‏شان، مداوا نمى‏شوند . پرسيدم: «منظور از اين گروه چه كسانى هستند؟» . فرمود: فرشتگان .» (17)

گفته شده است، با توجه به اين كه اين روايات، هر نوع تلاش و قيام را محكوم به شكست معرفى مى‏كنند، بنابراين، انجام دادن چنين عملى، لغو و بيهوده است، و در نتيجه، هيچ گونه اقدام عملى، منطقى و مشروع نخواهد بود، بلكه بر اندوه امامان و شيعيان ايشان مى‏افزايد .

نقد و بررسى

در ميان اين روايات، حديث صحيح و بدون اشكال سندى، يافت نمى‏شود . روايت‏حماد بن عيسى، مرفوعه است و زنجيره‏ى سند آن قطع شده است، مگر اين كه حمادبن عيسى را از اصحاب اجماع بدانيم و از آن جايى كه سند ايشان، صحيح است، مرسل‏هاى وى را مسند تلقى كنيم . (18)

در حديث ديگرى كه ابى جارود آن را نقل كرده است، مى‏توان اين گونه خدشه كرد كه وى، زيدى مذهب بوده است و دليلى بر عدول وى به سوى مذهب حق وجود ندارد . (19)

در دلالت اين احاديث نيز اشكالاتى شده است . برخى گفته‏اند، آن چه از اين روايات استفاده مى‏شود، اين است كه امام، عليه‏السلام، در صدد بيان جواز يا عدم جواز قيام نيست، بلكه يك خبر غيبى را بيان مى‏كند كه اگر كسى از ما اهل بيت، قبل از قيام قائم، عليه‏السلام، قيام كند، پيروز نمى‏شود، اگرچه ممكن است آثار مهمى بر آن مترتب گردد; زيرا، اگر منظور حضرت، تخطئه‏ى هر گونه قيام قبل از خروج حضرت مهدى، عليه‏السلام، باشد، به گونه‏اى، قيام پدرش امام حسين، عليه‏السلام، نيز مورد تخطئه قرار خواهد گرفت .

در رويكردى ديگر، با بررسى تاريخى، مى‏يابيم كه برخى از شيعيان، در پاره‏اى از مقاطع، خواهان قيام امام معصوم، عليه‏السلام، بوده‏اند .

از سوى ديگر، با برداشت از نويدهاى پيروزى شيعيان برخودكامگان، برخى از آنان، اقدم به قيام‏هايى بدون پشتوانه و متاثر از احساسات، مى‏كردند .

بنابراين، اين‏گونه روايات براى ايجاد ميانه روى و تعديل روحيه‏ى آنان، بيان شده است، چه اين كه ممكن است واژه‏ى «منا» در گفتار امام، نشانه‏ى اين باشد كه اگر در اين شرايط، امامان، دست‏به قيام بزنند، پيروز نخواهند شد .

شاهد اين برداشت، روايتى از امام صادق، عليه‏السلام، است . حضرت، در پاسخ فردى كه مى‏پرسد: «چرا قيام نمى‏كنيد؟» ، مى‏فرمايد: «اگر به تعداد اين گوسفندان - كه هفده راس بوده است - ياور مى‏داشتم، قيام مى‏كردم .» . (20)

در اين بيان، امام، عليه‏السلام، علت امتناع خود را از قيام، نداشتن ياوران حقيقى و لازم براى چنين امرى معرفى مى‏كند كه معنايش، اين است كه اگر امام، عليه‏السلام، ياورانى براى قيام مى‏داشتند و شرايط آن مهيا بود، اين عمل را انجام مى‏دادند .

علاوه بر اين، اطمينان به عدم موفقيت و پيروزى در مبارزه، شبهه‏اى نيست كه منحصر به زمان غيبت‏باشد، بلكه اگر در زمان حضور نيز چنين امرى مطرح باشد و تحقق خارجى آن مشكوك باشد، حكم آن با زمان غيبت، مشترك است . خلاصه اين كه ما، مامور به وظيفه هستيم و در صورت احراز لغويت و بيهوده بودن قيام، حكم آن، همانند امر به معروف و نهى از منكر است . (21)

دسته‏ى سوم - روايات انتظار

در دسته‏ى سوم، به رواياتى استناد مى‏شود كه به انتظار فرج و ملازمت‏خانه و منتظر و مترصد وقوع علائم ظهور، امر مى‏كند، و شيعيان را از شركت در هر قيام و مبارزه‏اى قبل از تحقق نشانه‏هاى ظهور، منع مى‏كند . امام صادق، عليه‏السلام، به سدير مى‏فرمايد:

اى سدير! در خانه‏ات بنشين و مراقب زندگى‏ات باش و مادامى كه شب و روز آرام است، آرام گير . پس هنگامى كه به تو خبر رسيد كه سفيانى خروج كرده است، حركت كن و اگر شده با پاى پياده به سوى ما بيا . (22)

در روايت جابر از امام باقر، عليه‏السلام، حضرت، كسانى را كه در زمان غيبت‏بر ولايت امامان ثابت قدم باشند، مدح مى‏كند و وظيفه‏ى مؤمنان را در عصر غيبت، «حفظ اللسان و لزوم البيت‏» معرفى مى‏كند .

در نقل ابى بصير از امام صادق، عليه‏السلام، وظيفه‏ى مؤمنان در زمان غيبت، چنين معرفى مى‏شود:

فاذا كان ذالك، فالزموا احلاس بيوتكم حتى يظهر الطاهر بن الطاهر المطهر ذوالغيبة الشديد الطريد .» (23)

در حديث‏حسين بن خالد از امام رضا، عليه‏السلام، حضرت فرمان مى‏دهد تا آسمان و زمين آرام است، آرام گيريد و تا زمانى كه زمين از درهم كشيدن لشكريان، و آسمان از نداى آسمانى آرام است، شما نيز كارى انجام ندهيد و قيامى نكنيد . (24)

به اين روايات، چنين استدلال مى‏شود كه در اين احاديث، راه و روشى براى همه‏ى شيعيان ترسيم و ارائه شده است كه تا قبل از ظهور علائم قيام حضرت مهدى، بايد سكوت كنند و از قيام و مبارزه خوددارى ورزند .

نقد سندى

در سند روايت‏سدير، فردى با نام «عثمان بن عيسى‏» وجود دارد . وى را در كتاب‏هاى رجالى، چنين معرفى مى‏كنند .

وى، از بزرگان واقفه بوده است كه پس از شهادت موسى بن جعفر، عليه‏السلام، در امامت ايشان متوقف شد و امامت على بن موسى الرضا، عليه‏السلام، را نپذيرفت و اموالى را كه به عنوان وكيل در اختيار داشت، به امام رضا، عليه‏السلام، نپرداخت . (25)

آقاى خويى در كتاب معجم رجال الحديث، پس از بحث و نقل ديدگاه‏هايى درباره‏ى وى، چنين نتيجه‏گيرى مى‏كند:

هيچ شكى نيست كه عثمان بن عيسى، فردى منحرف از حق و معارض با حضرت رضا، عليه‏السلام، بوده است و به امامت آن حضرت اعتراف نكرده و اموال امام را نپرداخته است . توبه و برگرداندن اموال از سوى وى نيز ثابت نشده است . (26)

اگرچه برخى از احاديث، او را توثيق كرده‏اند، ولى اين وجوه ذكر شده در زندگى وى، مى‏تواند سبب تزلزل احاديث‏اش گردد .

روايت «حسين بن خالد» نيز داراى مناقشات سندى بسيارى است، چه اين كه «حسين بن خالد» ، مشترك ميان دو فرد است كه يكى ثقه و ديگرى غير ثقه است (27) و اگر منظور از «حسين بن خالد» ، «ابوالعلاء» يا «صيرفى‏» باشد، هيچ كدام از آن دو توثيق نشده‏اند . (28)

نيز در اين حديث «احمدبن على‏» ، شناخته شده نيست . (29)

با توجه به نكاتى كه تا كنون در سند اين احاديث‏بيان شد، راه استدلال به اين روايات براى تصميم‏گيرى در امر مهمى مانند وظيفه‏ى مؤمنان در عصر غيبت، بسته شده است . با صرف نظر از جهات سندى به نقد دلالت اين دسته از احاديث مى‏پردازيم .

نقد و بررسى مضمونى احاديث

براى به دست آوردن چنين انديشه‏اى از اين گروه روايات، بايد الغاى خصوصيت از مخاطب شود; يعنى، بدانيم كه فرد مورد خطاب روايت، خصوصيت نداشته است و دخالتى در صدور روايت نداشته است، ولى چنين علمى در اين مورد نداريم، (30) بلكه شواهدى وجود دارد كه امام، عليه‏السلام، اين روايت را به سبب وجود مخاطبى همچون سدير فرموده‏اند . ما، تنها به گوشه‏اى از اين شواهد اشاره مى‏كنيم:

1 - وقتى نام سدير و چگونگى شخصيت وى نزد امام صادق، عليه‏السلام، مطرح شد، حضرت فرمودند: «سدير، پيچيده شده به هر رنگى است‏» گويا منظور امام، عليه‏السلام، اين است كه سدير، از نظر فكر و دقت، فردى احساسى است و بر يك روش محكم، استوار و پا برجا نيست (31) . بنابراين، ممكن است‏حضرت براى جلوگيرى از اقدامات احساسى سدير، اين عبارت را به وى فرموده باشند .

براى پى بردن به شخصيت فردى سدير، روايت ديگرى را كه بيش‏تر حدود ادراك وى را نشان مى‏دهد، يادآور مى‏شويم . در اين نقل، سدير مى‏گويد:

خدمت امام صادق، عليه‏السلام، رسيدم و به حضرت عرض كردم: «به خدا سوگند! نشستن براى شما سزاوار نيست .» . حضرت فرمود: «چرا اى سدير؟» . عرض كردم: «به سبب اطرافيان و پيروان و ياورانى كه داريد . به خدا سوگند! اگر اميرالمؤمنين، عليه‏السلام، به اندازه‏ى شما ياور داشت، دو قبيله‏ى تيم وعدى (قبيله‏ى ابوبكر و عمر) به خلافت وى طمع نمى‏ورزيدند .» . حضرت فرمودند: «تعداد آنان چه‏قدر است؟» . گفتم: «صد هزار .» . حضرت فرمودند: «صد هزار؟ !» . گفتم: «بلى و بلكه دويست هزار .» . حضرت فرمودند: «دويست هزار نفر؟ !» . گفتم: «بلى و بلكه نصف دنيا .» .

حضرت سكوت فرمودند تا اين كه همراه امام، عليه‏السلام، به مكانى نزديك مدينه رفتيم . در آن جا پسر بچه‏اى چند بزغاله را مى‏چرانيد . حضرت نگاهى كردند و فرمودند: «لوكان لي شيعة بعدد هذه الجداء ما وسعني القعود; اگر من، به اندازه‏ى اين بزغاله‏ها، شيعه داشتم، سكوت و نشستن برايم جايز نبود .» .

سدير مى‏گويد: از مركب پياده شديم و نماز خوانديم . پس از نماز، بزغاله‏ها را شمردم . تعداد آن‏ها هفده راس بود . (32)

با بيان اين حديث طولانى، تصوير نسبتا كاملى از وضعيت و شرايط زمان و فهم و ادراك سدير، ارائه شد .

برداشت قابل اطمينان‏ترى از روايت معلى بن خنيس، استفاده مى‏شود . او مى‏گويد:

«نامه‏ى سدير و عده‏اى را خدمت امام صادق، عليه‏السلام، بردم . در آن نامه، نوشته شده بود كه «ما پيش‏بينى مى‏كنيم كه لافت‏به شما منتقل شود . نظر شما چيست؟» . حضرت فرمودند: «اوه! اوه! من، امام اينان نيستم . آيا نمى‏دانند كه سفيانى بايد كشته شود؟» . (33)

در اين گفتار، امام مى‏فرمايد: «من، امام اينان نيستم‏» و با واژه‏ى «سياه جامگان‏» واقعيت ابومسلم و پيروان وى را معرفى مى‏كنند; زيرا، ابومسلم، با اين ادعا كه مى‏خواهد حكومت را به جايگاه خويش بازگرداند، قيام كرد، ولى هدف واقعى او چنين نبود، بلكه اين، حربه و شگردى براى كمك گرفتن از شيعيان در مقابل دشمنانش بود .

ممكن است منظور امام، اين باشد كه من، امامى كه شرايط قيام و پيروزى و در اختيار گرفتن منصب حكومت، براى‏اش مهيا باشد، نيستم .
در نتيجه، پس از بيان اين شواهد از زندگى و شخصيت‏سدير و كسانى كه خواهان قيام، امامان بودند (34) ، نمى‏توانيم از خطابى كه به سدير ايراد شده و او را ملزم مى‏كند در خانه بنشيند، خصوصيت مورد را الغا كنيم و بگوييم، وظيفه‏ى همه، حتى در عصر غيبت، سكوت و نشستن در خانه است . بنابراين، اين حديث، در زمان خاص، نسبت‏به فردى خاص و آن هم نسبت‏به قيام‏هاى خاصى كه بى‏اثر است، بيان شده است، بلكه ممكن است در اين حديث و مانند آن، عنوان مهدويت نهفته باشد . بنابراين، به اين دليل، امام، آن را مذموم مى‏شمارد . (35)

افزون بر آن چه گذشت، اين احاديث، در بستر خاصى از زمان صادر شده است; زيرا، از سويى پيروان امامان، همواره، در انتظار قيام و نهضت مهدى موعود و قائم آل محمد بودند; چه اين كه روايات فراوانى از پيامبر، صلى‏الله عليه‏و آله‏وسلم، و امامان معصوم، عليهم‏السلام، شنيده بودند، و از سوى ديگر، در همين زمان و چنين اوضاعى، برخى از سادات علوى، از موقعيت استفاده كردند و به عنوان «مهدى موعود» و به هدف سرنگون كردن حكومت‏هاى طاغوت، دست‏به قيام مى‏زدند، اما پس از چندى با شكست مواجه شدند .

احاديث مذكور، در چنين اوضاع و شرايطى صادر گشته است . امام مى‏خواهند بفرمايند، شخصى كه اكنون قيام كرده است، مهدى موعود مذكور در روايات نيست . بنابراين، احاديث مى‏خواهد به گونه‏اى جلوى سوء استفاده برخى از سادات علوى را بگيرد . در نتيجه، اين احاديث، هرگز در صدد جلوگيرى از انجام دادن وظايفى مانند; جهاد، دفاع از اسلام و مسلمانان، امر به معروف و نهى از منكر، و . . . نيست . (36)

دسته‏ى چهارم - جلوگيرى از عجله در قيام

در كتب روايى، به رواياتى فراوان بر مى‏خوريم كه داشتن نيت جهاد را كافى مى‏دانند و به شيعيان امر مى‏كنند كه بايد منتظر امام زمان، عليه‏السلام، باشند و نبايد جلوتر از امام خويش حركت كنند و دست‏به مبارزه بزنند . مؤمن بايد خود را در بند اراده و خواست‏خدا قرار دهد و در صدد شكستن قدرتى كه هنوز عمرش پايان نيافته، بر نيايد .

ابى مرهف از امام باقر، عليه‏السلام، نقل مى‏كند كه حضرت فرمودند:

«گرد و غبار، به زيان كسى است كه آن را بر مى‏انگيزد; اسب‏هاى چموش و مغرور، هلاك مى‏شوند .» . عرض كردم: «فدايت‏شوم! اسب‏هاى چموش و مغرور چه كسانى هستند؟» . فرمودند: «كسانى كه عجله مى‏كنند .» . (37)

فضل بن سليمان كاتب نيز مى‏گويد:

. . . امام صادق، عليه‏السلام، فرمودند: «اى فضل! خداوند عزوجل براى عجله بندگان، كارها را جلو نخواهد انداخت . همانا از جا كندن كوه، آسان‏تر است از كنار زدن پادشاهى است كه هنوز مدت آن به پايان نرسيده است . . .» . عرض كردم: «فدايت‏شوم! پس نشانه‏ى بين ما و شما (براى قيام) چيست؟» فرمودند: «پيوسته، همين گونه خواهد بود تا سفيانى خروج كند . بنابراين، هنگامى كه سفيانى خروج كرد، به سوى ما حركت كنيد .» .

امام، عليه‏السلام، اين سخن را سه مرتبه تكرار فرمودند و اين، از نشانه‏هاى حتمى خواهد بود . (38)

از ديدگاه انديشه‏ى نفى قيام، پيشوايان دين، در اين روايات، اين نكته را مورد تاكيد قرار مى‏دهند كه عجله كردن و قيام قبل از موعد، مورد رضايت‏خداوند و امامان نيست و راه به جايى نمى‏برد . بنابراين، تا نمايان شدن نشانه‏هاى ظهور و قيام حضرت مهدى، عليه‏السلام، همه، مامور به صبر هستند . در نتيجه، قيام و مبارزه براى تشكيل حكومت و به دست گرفتن تدبير امور سياسى دولت، مشروع نخواهد بود .

نقد و بررسى

در بررسى سندى حديث ابى مرهف و فضل بن سليمان، به اين نتيجه مى‏رسيم كه اين دو، مجهول الحال هستند . بنابراين، اين احاديث نمى‏توانند معتبر و قابل اطمينان باشند . (39)

با صرف نظر از سند، دلالتى نيز بر مدعاى انديشه‏ى نفى مشروعيت‏حكومت ندارد; زيرا در بيش‏تر اين گونه احاديث، بويژه در حديث نخست، عجله كردن قبل از موعد و قيام در مواردى كه شرايط زمان مهيا نيست، مورد نهى قرار گرفته است، ولى اگر زمينه‏هاى قيام و تشكيل حكومت فراهم باشد، آيا باز هم مبارزه و قيام، همان حكم را دارد؟ اين احاديث، در اين مورد ساكت است و در صدد بيان چنين حكمى نيست و ممكن است اين احاديث در مقام تقيه صادر شده باشند .

علاوه بر اين كه خطاب امام به ابى مرهف، ممكن است در مقام دلدارى وى كه به خاطر تعقيب شدن‏اش از سوى ماموران در حالت ترس بوده است، باشد; يعنى، امام به او مى‏فرمايد: «آنان، كسانى را دستگير مى‏كنند كه در صدد قيام باشند و چون تو اهل قيام نيستى، بنابراين ترسى به دل راه مده .» . (40)

دسته‏ى پنجم - جلوگيرى از همراهى قيام كنندگان

در اين گروه، بخش ديگرى از روايات مطرح مى‏شود كه وظيفه‏ى شيعيان را در برخورد با قيام كنندگان در زمان غيبت امام عصر، عليه‏السلام، مشخص و معين مى‏كند و آنان را از همراهى با قيام كنندگان قبل از ظهور نشانه‏هاى قيام قائم، نهى مى‏كند . به عنوان نمونه، روايتى را به نقل عمر بن حنظله، متذكر مى‏شويم . امام صادق، عليه‏السلام، مى‏فرمايند:

«پنج نشانه قبل از قيام حضرت قائم، عليه‏السلام، وجود دارد: صيحه (نداى آسمانى) ; سفيانى (خروج سفيانى) ; فرو رفتن در زمين (فرو رفتن لشكر سفيانى در زمين در مكانى به نام بيدا) ; كشته شدن نفس زكيه (شخصى به نام نفس زكيه، يا انسانى با تقوا كه داراى نفس زكيه است) ; يمانى (خروج يمانى) .» . عرض كردم: فدايت‏شوم! اگر يكى از اهل بيت‏شما، قبل از ظهور اين نشانه‏ها خروج كند، آيا وى را همراهى كنيم؟» . حضرت فرمودند: «نه‏» . (41)

در احاديث ديگرى مانند اين، قيام و تلاش براى كنار زدن حاكمان ستمگر، متوقف به فرا رسيدن زمان آن شده است . زمان آن هم نه به تعيين وقت، بلكه به بيان نشانه‏هاى ظهور، واگذار شده است .

اين تعليق، چه به سبب شكست كوشش‏هاى قبل از موعد و يا به دليل اين كه باعث ضرر به زندگى شيعيان و قيام كنندگان مى‏شود، باشد، نتيجه‏اش اين است كه قيام در زمان غيبت‏حضرت حجت، عليه‏السلام، مشروعيت ندارد .

نقد و بررسى

آن چه در نقد اين حديث و همانند آن بايد گفت، اين است كه با دقت در مضمون آن‏ها، مى‏يابيم امام، عليه‏السلام، همراهى با خروج و قيام يكى از سادات را نهى فرموده است، و اين نهى، نشانه‏ى اين مطلب است كه اين‏گونه احاديث، در مقام بيان نشانه‏هاى ظهور حضرت مهدى، عليه‏السلام، و قيام او است . امام مى‏فرمايد، هر گاه يكى از سادات، قبل از ظهور اين علامت‏ها، قيام كند، مهدى موعود نيست . بنابراين، اين حديث نمى‏گويد، اگر مسلمانان بتوانند ظالم و طاغوت را در هم بشكنند، باز هم اقدام نكنند; زيرا، با اطلاق ادله‏ى جهاد، چنين كارى لازم خواهد بود . اين گونه احاديث، قيامى را كه به هدف انجام دادن امر به معروف و نهى از منكر و دفاع از كيان اسلام نباشد، نكوهش مى‏كند . (42)

از دريچه‏اى ديگر، اين روايت، قاعده و قانون عمومى همه‏ى قيام‏ها را بيان نمى‏كند، بلكه قيام و همراهى با منسوبان به رسول خدا مثل حسين (صاحب فخ) و محمدبن عبدالله و مانند آن دو را بيان مى‏كند . قاعده، اين است كه اگر اينان خروج كردند، شما همراهى نكنيد . اين فرمان، حتى شامل ذريه‏ى پيامبر در سال‏هاى بسيار طولانى بعد از صدور اين روايت نمى‏شود . (43) بنابراين، اين روايات، همانند دسته‏ى قبل، با توجه به زمان ويژه‏ى قيام برخى به عنوان «مهدى‏» صادر گشته است .

دسته‏ى ششم - روايات تقيه

منكران تلاش براى تشكيل حكومت، به روايات تقيه نيز استدلال كرده‏اند . آنان، از اين احاديث، چنين برداشت كرده‏اند كه تا فرا رسيدن ظهور حضرت حجت، عليه‏السلام، زمان ما، زمان تقيه است; چه اين كه طيف وسيعى از روايات، به مدح تقيه مى‏پردازد و آن را «احب الشي‏ء عندالله‏» معرفى مى‏كند . (44) و نيز كسى را كه تقيه را رعايت نكند، بى‏ايمان و تقيه را روش امامان معصوم ( عليه‏السلام) معرفى مى‏كند، (45) و به گونه‏اى دلالت آميزتر اين روايات، مؤمن را هميشه مجاهدى مى‏دانند كه در دولت‏حق، با شمشير مجاهدت مى‏كند و در دولت‏باطل، با تقيه كردن، (46) و برخى ديگر تقيه را امرى لازم و ضرورى و رعايت آن را تا قيام حضرت حجت، عليه‏السلام، واجب مى‏داند . (47)

نقد و بررسى

قبل از بررسى و نقد اين دسته از روايات، توجه به اين نكته ضرورى است كه تقيه به «زمانى‏» و «موردى‏» تقسيم مى‏شود . در تقيه‏ى زمانى، عصر و زمان، زمان تقيه است و در طول چنين مدتى، تقيه، لازم و ضرورى است . نتيجه‏ى پذيرش آن، تعطيل حكومت در عصر غيبت است، ولى اگر دليل كافى براى اثبات اين‏گونه تقيه‏اى نباشد، به قدر يقينى آن، يعنى تقيه‏ى موردى بسنده مى‏كنيم . (48)

نخست‏بايد گفت، بسيارى از عالمان شيعى، تقيه را تنها در فروع جائز مى‏دانند، بلكه همان‏گونه كه در بعضى از موارد، تقيه واجب است، در برخى موارد ديگر، تقيه حرام است . حضرت امام، قدس سره، در اين باره مى‏فرمايند:

وگاهى تقيه حرام است . آن وقتى كه انسان ديد كه دين خدا در خطر است، نمى‏تواند تقيه كند . آن وقت هر چه پيش آيد، بايد برود . تقيه، در فروع است و در اصول نيست; زيرا، تقيه براى حفظ دين است . جايى كه دين در خطر است، جاى تقيه نيست و جايى براى سكوت نيست . (49)

با توجه به عمل و گفتار امامان معصوم، عليهم‏السلام، و مفهوم تقيه، بايد گفت، تقيه، به طور مطلق، مورد امضاى معصومان، عليهم‏السلام، نيست، بلكه وابسته به شرايط و موارد مختلف، حكمى متفاوت دارد، و در مواردى كه حفظ اصل و اصول اسلام، وابسته به قيام و شكستن حصار تقيه است، بلكه در مواردى كه امكان پيروزى و زمينه‏هاى برقرارى عدالت وجود دارد، جايى براى تقيه باقى نخواهد ماند . تبلور چنين برداشتى در قيام‏هاى صدر اسلام تا كنون نيز يافت مى‏شود .

نقد كلى روايات نافى مشروعيت قيام و حكومت

آيات (50) و روايات مستقل (51) ، و آيات و روايات امر به معروف و نهى از منكر (52) و قيام حضرت سيدالشهداء، عليه‏السلام، سخنان آن و قيام و انقلاب زيد بن على كه مورد تاييد امامان بوده است، (54) و تلاش و جهاد حسين بن على فخ كه او نيز تمجيد معصومان بوده است، و عباراتى از امامان، عليهم‏السلام، مبنى بر اين كه «اگر ما ياورانى استوار داشتيم، قيام مى‏كرديم‏» ، و اطلاق ادله‏ى مجازات كسى كه در مقابل اسلام مى‏ايستد و اطلاق روايات ضرورت مبارزه با اهل گناه و نكوهش حاكمان ستمگر و پيروى از آنان (55) ، و ادله‏ى جهاد، همه و همه، دلائلى هستند در مقابل اطلاقى كه ممكن است از روايات نافى قيام در عصر غيبت استفاده شود . بنابراين، اين ادله، با وسعتى مثال زدنى، اين نكته را تاكيد مى‏كنند كه نه تقيه‏ى زمانى است و نه تلاش و قيام به طور مطلق مذموم، بلكه سرزنش و نكوهش قيام يا به دليل تقيه‏ى امامان معصوم، عليه‏السلام، بوده است و يا به دليل خصوصيت مورد بوده است . بنابراين، به دست آوردن قاعده‏ى كلى از آن‏ها براى همه‏ى زمان‏ها، صحيح نخواهد بود .

نتيجه و چكيده

در مجموع، پس از بررسى روايات، با مفاد ششگانه‏شان، روشن مى‏شود كه هيچ يك از اين روايات نمى‏تواند مشروعيت قيام و حكومت در عصر غيبت را زير سؤال ببرد، بلكه اين گونه روايات، قيام‏هايى را ممنوع و محكوم به بطلان مى‏داند، كه داراى شرايط لازم نيست و يا به خاطر اغراض فاسد و اميال و هواها و هوس‏ها انجام مى‏شوند . در نتيجه، اگر قيامى با شرايط بيان شده در شرع، زير نظر امام عادل (فقيه) انجام پذيرد و اهداف و اغراض آن نيز بر اساس شريعت‏شكل گرفته باشد، زمينه ساز قيام حضرت مهدى، عليه‏السلام، خواهد بود و نه اين كه نهى نخواهد داشت، بلكه در برخى از موارد، تلاش براى برپايى آن، واجب خواهد بود .

1) نهج‏البلاغه، حكمت 147 .

2) وسائل الشيعة، ج 11، ص 37، حديث 6 . (چ 20 جلدى)

3) حسين نورى طبرسى، مستدرك الوسائل، ج 2، ص 248 .

4) ع، باقى، شناخت‏حزب قاعدين، ص 127، 129، 130، 131 .

5) نمل: 36 .

6) محمدتقى تسترى، قاموس الرجال، ج 7، ص 269 و 277 .

7) حسينعلى منتظرى، دراسات في ولاية‏الفقيه، ج 1، ص 237 و 243; و سيد محمدحسين حسينى طهرانى، ولايت فقيه در حكومت اسلامى، صص 75 76 .

8) وسائل الشيعة، ج 11، ص 35، باب 13، حديث 1 .

9) شيخ طوسى، كتاب الغيبة، ص 171، حديث 13 .

10) بحارالانوار، ج 52، ص 243; الغيبة‏ص 182، نعمانى، حديث 50 .

11) ابن ماجد، السنن، ج 2، ص 1366، حديث 4082 .

12) بحارالانوار، ج 57، ص 216، باب 36، حديث 40 .

13) صحيفه‏ى امام، ج 21، ص 14 .

14) وسائل الشيعه، ج 11، باب 6 و 13 .

15) وسائل الشيعة، ج 11، ص 36، باب 13، حديث 2 .

16) ثم قال ابوعبدالله، عليه‏السلام: «ما خرج و لايخرج منا اهل البيت الى قيام قائمنا ليدفع طلحا او فيعش حكاالا اصطلمته البلية و كان قيامه زيادة في مكروهنا و شيعتنا» .

17) مستدرك الوسائل، ج 2، ص 48، حديث 6 .

18) همان .

19) آية‏الله خوئى، معجم رجال الحديث، ج 7، ص 321 و 326 .

20) كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 242، حديث 4 .

21) سيد كاظم حسينى حائرى، ولاية‏الامر في عصر الغيبة، ص 62 - 63 .

22) وسائل الشيعة، ج 11، ص 36، ب 13، حديث 3 .

23) شيخ طوسى، الغيبة، ص 103 .

24) وسائل الشيعة، ص 40، حديث 14، «اسكنوا ما سكنت السماء من النداء والارض من الخسف بالجيش، فان كان الامر هكذا، و لم يكن خروج ما سكنت السماء والارض فما من قائم و ما من خروج .»

25) معجم رجال الحديث، ج 11، ص 117; محمدبن على بن اردبيلى، جامع الرواة، ج 1، ص 534 .

26) همان، ص 120 .

27) همان، ج 5، ص 229 .

28) ابراهيم امينى، دادگستر جهان، ص 285 .

29) همان .

30) سيد كاظم حائرى، المرجعية والقيادة، ص 117 - 118 .

31) عبدالله مامقانى، تنقيح المقال فى علم الرجال، ج 2، ص 8 .

32) ابى جعفر محمدبن سيتوك كلينى، اصول كافى، همان، ج 2، ص 242، حديث 4 .

33) وسائل الشيعة، ج 11، ص 37، باب 13، حديث 8 .

34) براى آگاهى بيش‏تر از شواهد زندگى سدير به دراسات فى ولاية‏الفقيه، ج 1، ص 229 - 239 مراجعه شود .

35) حبيب الله طاهرى، تحقيق پيرامون ولايت فقيه، ص 256 .

36) برگرفته از تحليل كتاب دادگستر جهان، ص 287 .

37) وسائل الشيعة، ج 11، ص 36، باب 13، حديث 4: «والعنبرة على من اثارها; هلك المعاضير .» . قلت: «جعلت فداك! و ماالمعاضير؟» . قال: «المستعجلون‏» .

38) همان، ص 37، حديث 5 . به همين مضمون است احاديث ص 36، 38، 39، 41 .

39) دراسات فى ولاية‏الفقيه، ج 1، ص 233، 235; تحقيقى پيرامون ولايت فقيه، ص 275 .

40) همان .

41) وسائل الشيعة، ج 11، ص 37، حديث 7 .

42) تحقيقى پيرامون ولايت فقيه، ص 266; المرجعية و القيادة، ص 119 .

43) همان، ص 119 .

44) وسائل الشيعه، ج 11، ص 462، حديث 14 .

45) همان، ص 460، حديث 3; التقية فى الفكر الاسلامى، ص 75 - 80 .

46) همان، ص 464، حديث 19 .

47) همان، ص 466، حديث 25 .

48) شيخ صدوق، الاعتقادات، ص 108 .

49) امام خمينى، صحيفه‏ى نور، ج 8، ص 11، و ج 20، ص 338 .

50) بقره: 251; حج: 40 - 41; حديد: 25; نساء: 60; شعراء: 151 - 152; نساء: 24 .

51) شيخ صدوق، خصال، ج 1، ص 206; نهج‏البلاغه، خطبه‏ى قاصعه، (192) ; وسائل‏الشيعة، ج 18 .

52) وسائل‏الشيعة، ج 11، باب 3، باب الامر بالمعروف والنهى عن المنكر .

53) ابوجعفر محمدبن جرير طبرى، تاريخ طبرى، ج 7، ص 301 .

54) شيخ صدوق، عيون اخبارالرضا، ج 1، ص 252، حديث 6 .

55) وسائل الشيعه، ج 12، ص 128، باب 42، حديث 2 .

/ 1