نقد و بررسى روايات نافى حكومت و قيام در عصر غيبت و انتظار
اشاره
پژوهش حاضر، به بررسى و نقد رواياتى پرداخته است كه بعضى، از آنها چنين برداشت كردهاند كه امامان، وظيفهى شيعيان را در عصر غيبت، انتظار و صبر مىدانند و براى قيامها و تلاشهاى صورت گرفته براى برپايى حكومت اسلامى، مشروعيتى معتقد نيستند . پس از بيان اين ديدگاه، به نقد و بررسى سندى و دلالى اين احاديث پرداخته شده است تا بستر صدور اين گفتارها از امامان، با فرض قبول سند، روشن گردد و محدودهى معنايى آنها آشكار شود . افزون بر اين كه با فرض پذيرش سندى و دلالى اين احاديث، باز هم جايى براى رسيدن به چنين برداشتى وجود ندارد; زيرا، آيات و روايات جهاد و امر به معروف و نهى از منكر و لزوم پياده شدن احكام الهى در همهى زمانها، ما را به لزوم برپايى حكومت اسلامى تا آن جا كه ممكن است، وا مىدارد . مقدمه
زمين، هيچ گاه از حجتخدا، خالى نخواهد ماند . اين حجت و امام، يا به صورت ظاهر و آشكار و يا به صورت بيمناك و مستور خواهد بود! (1) عصر امام زمان، عجلاللهتعالىفرجهالشريف، عصرى است كه حجتخدا، غايب از نظر است و شيعيان و پيروان امامان معصوم، عليهمالسلام، دسترسى به رهبر و پيشواى خويش ندارند و چون خورشيد پشت ابر، از او بهره مىگيرند . يكى از مباحث مربوط به اين دوران، تشكيل حكومت اسلامى است . اگرچه پس از انقلاب، مباحث جدىترى در زمينهى حكومت ولايى و تبيين راهكارهاى آن صورت پذيرفته است، اما باز هم كمتر به شيوههاى استدلال مخالفان و شبهات آنان دربارهى مشروعيتحكومت اسلامى در عصر غيبت، توجه شده است . پژوهش حاضر، بر آن است تا با دستهبندى مضمونى مجموعهاى از روايات كه هر گونه قيام و حكومت را در عصر غيبت و انتظار، نفى مىكند، نقدى قابل اطمينان در اين زمينه ارائه دهد تا در سايهى ادلهى ديگر، تصويرى صحيح دربارهى حكومت و چگونگى برخورد مردمان و شيعيان با دولت و حكومت، ارائه شود . دستهى يكم - نفى مطلق
گروهى از روايات، به صورت مطلق و عام، هر نوع قيام و برافراشتن پرچمى را قبل از ظهور حضرت مهدى، عليهالسلام، محكوم مىكند . در حديث صحيح، ابىبصير از امام صادق، عليهالسلام، نقل مىكند كه آن حضرت فرمودند: «هر پرچمى كه قبل از قيام قائم برافراشته شود، صاحب آن، طاغوت است كه غير خدا را پرستش مىكند .» . (2) نظير اين حديث را نيز مالك ابن اعين از امام باقر، عليهالسلام، روايت كرده است . آن حضرت فرمودند: «هر پرچمى كه قبل از پرچم حضرت قائم، عليهالسلام، برافراشته شود، صاحب آن، طاغوت است .» . (3) در نظر معتقدان به تعطيل و نفى مشروعيتحكومت در عصر غيبت، اين دو حديث و مانند آن، از جهتسندى، قابل مناقشه و اشكال نيست . بنابراين، به عنوان دليلى محكم براى اثبات حرمت قيام قبل از ظهور، مورد توجه قرار گرفته است . (4) به اعتقاد آنان، اين گونه روايات، با عباراتى صريح، مىگويند هر قيام كنندهاى قبل از ظهور معصوم، طاغوت است و به فرمودهى قرآن (فاجتنبوا الطاغوت) (5) بايد از او دورى كرد . نقد و بررسى
اگرچه بعضى از روايات داراى اين مضمون، همانند روايت مالك بن اعين، از جهتسندى، به دليل وجود حسن بن على بن حمزه، مخدوش است و استفاده از آنها درست نيست، (6) ولى از آن جايى كه برخى از احاديث اين گروه، همانند روايت ابىبصير، از نظر سندى صحيح است، بنابراين جايى براى مناقشهى سندى در اين روايات نيست . نقد دلالى:
الف) دعوت به خويشتن كه غير شرعى و محكوم به بطلان است . ب) دعوت براى درهم شكستن باطل و به دست گرفتن ادارهى كشور و واگذارى آن به كسانى كه در حقيقت، حق حكومت از آنان است . در اين روايات، پرچمهايى كه به خاطر دعوت به خويشتن بر افراشته شود، محكوم به بطلان و غير قابل اطاعت است . اينها، قيامهايى است كه در مقابل حضرت قائم، عليهالسلام، واقع شده است، و رهبر چنين قيامهايى، طاغوت است، ولى پرچمهايى كه در مسير و جهت اهداف او باشند، مورد انكار قرار نگرفتهاند . شاهد اين گفتار، آن است كه به كسى طاغوت مىگويند كه در مقابل خداوند متعال مورد پرستش قرار گيرد . بنابراين، اگر شخصى دعوت به خويشتن كند و از مردم بخواهد كه او را اطاعت كنند، طاغوت است، و اگر دعوت به حق و مسير الهى كند، طاغوت نخواهد بود . (7) نقد ديگر اين شبهه برگرفته شده از روايات اين است كه در مقابل چنين مضمونى كه همهى قيامها تا زمان ظهور باطل است، از سوى امامان معصوم، عليهمالسلام، قيامهايى مانند قيام زيد، مورد تمجيد و تعريف قرار گرفته است . قيام زيد از آن جايى كه دعوت به حق بود، در روايت «عيص بن قاسم» مورد تقديس و تاييد امام قرار گرفته است . اين تاييد و تقديس، نشانهى اين است كه اين روايات، مطلق قيامها را نفى نمىكند، بلكه هماهنگى و جمع عرفى بين آنها ما را به اين نكته رهنمون مىشود كه اين روايات، با وجود واژهى «طاغوت» در صدد نفى قيامهايى است كه رهبران آنها، دعوت به خويشتن مىكنند، و شامل قيامهايى كه به سوى حق و حقيقت فرا مىخوانند، نمىشود . (8) از ديگر قيامهايى كه مورد تاييد ائمه، عليهمالسلام، قرار گرفته است، مىتوان از «قيام يمانى» نام برد، كه ضمن تاييد وى از سوى امام، عليهالسلام، چنين تعليل آورده مىشود كه «يمانى، مردم را به حق و راه راست دعوت مىكند، بنابراين بايد ياريش كرد .» . (9) نكته شايان توجه در گفتار امام باقر، عليهالسلام، اين است كه مىفرمايند: «پرچم يمانى، پرچم هدايت است .» . اين عبارت، تفسيرى استبراى رواياتى كه به صورت مطلق، برافراشته شدن هر پرچمى را قبل از ظهور، باطل معرفى مىكرد . در علم اصول، اين را «حمل مطلق بر مقيد» مىنامند . افزون برآنچه گذشت، روايات بسيارى، بر فعاليتبرخى از قيامهاى قبل از ظهور حضرت حجت، عليهالسلام، دلالت مىكند . (10) در سنن ابن ماجه آمده است كه پيامبر، صلىالله عليهو آلهوسلم، فرمودند: «مردمى از مشرق زمين قيام مىكنند و زمينه را براى حكومتحضرت مهدى، عليهالسلام، فراهم مىسازند .» . (11) نيز رواياتى دربارهى اهل قم و قيام آنان رسيده است . (12) حضرت امام، قدس سره، به عنوان پياده كنندهى انديشهى حكومت اسلامى در عمل و علم، در جواب اين روايات چنين مىفرمايد: علم قيامى كه در روايات، باطل اعلام شده است، علم قيام به نام حضرت مهدى است، نه هر قيامى، . . . (بلكه) قيام زيد و امثال آن، در روايات، كاملا تاييد شده است . (13) با صرف نظر از نكتههاى بيان شده، و به فرض پذيرش آنها، باز هم مدعاى آنان ثابت نمىشود; زيرا، اطلاق روايات وجوب جهاد و امر به معروف و نهى از منكر، با اطلاق مورد بحث، تعارض مىكند و دليلى بر تقدم اطلاق روايات نافى قيام بر آن روايات جهاد نيست . (14) دستهى دوم - خبر دادن از شكست قيامها
روايات بسيارى آمده است كه مفاد آنها خبر از شكست همهى قيامهايى مىدهد كه قبل از ظهور حضرت صاحب، عليهالسلام، به وقوع مىپيوندند . ما، پيش از تبيين و تحليل برداشتهايى كه از آنها صورت گرفته است، متن برخى از آنها را متذكر مىشويم: حماد بن عيسى، به صورت مرفوع (حذف راوى حديث) از على بن الحسين (امام سجاد، عليهالسلام، روايت كرده است كه آن حضرت فرمودند: به خدا سوگند! هيچ يك از ما (اهل بيت) قبل از قيام قائم، خروج نمىكند، مگر اين كه مثل او مانند جوجهاى است كه قبل از محكم شدن بالهايش، از آشيانه پرواز كرده باشد، در نتيجه، كودكان او را گرفته و با او به بازى مىپردازند . (15) با كمى تفاوت، از موكل بن هارون، در مقدمهى صحيفه سجاديه، از امام صادق، عليهالسلام، نقل شده است كه حضرت فرمودند: «هيچ يك از ما اهل بيت، تا روز قيام قائم، براى جلوگيرى از ستمى و به پا داشتن حقى، قيام نمىكند، مگر اين كه بلا و آفتى به او مىرسد و قيام او بر اندوه ما و شيعيان ما مىافزايد . (16) نيز در حديث ابى جارود از امام باقر، عليهالسلام، با عبارتى متفاوت و كنايهاى، همين مضمون گوشزد مىشود: هيچ يك از ما اهل بيت نيست كه ناروايى را دفع و مردم را به سوى حق بخواند، مگر اين كه مصيبتها و بلاها، او را به زانو در مىآورد، تا اين كه گروهى كه در جنگ بدر شاهد بودند، قيام كنند، گروهى كه كشتههايشان، دفن، و مجروحانشان، مداوا نمىشوند . پرسيدم: «منظور از اين گروه چه كسانى هستند؟» . فرمود: فرشتگان .» (17) گفته شده است، با توجه به اين كه اين روايات، هر نوع تلاش و قيام را محكوم به شكست معرفى مىكنند، بنابراين، انجام دادن چنين عملى، لغو و بيهوده است، و در نتيجه، هيچ گونه اقدام عملى، منطقى و مشروع نخواهد بود، بلكه بر اندوه امامان و شيعيان ايشان مىافزايد . نقد و بررسى
در ميان اين روايات، حديث صحيح و بدون اشكال سندى، يافت نمىشود . روايتحماد بن عيسى، مرفوعه است و زنجيرهى سند آن قطع شده است، مگر اين كه حمادبن عيسى را از اصحاب اجماع بدانيم و از آن جايى كه سند ايشان، صحيح است، مرسلهاى وى را مسند تلقى كنيم . (18) در حديث ديگرى كه ابى جارود آن را نقل كرده است، مىتوان اين گونه خدشه كرد كه وى، زيدى مذهب بوده است و دليلى بر عدول وى به سوى مذهب حق وجود ندارد . (19) در دلالت اين احاديث نيز اشكالاتى شده است . برخى گفتهاند، آن چه از اين روايات استفاده مىشود، اين است كه امام، عليهالسلام، در صدد بيان جواز يا عدم جواز قيام نيست، بلكه يك خبر غيبى را بيان مىكند كه اگر كسى از ما اهل بيت، قبل از قيام قائم، عليهالسلام، قيام كند، پيروز نمىشود، اگرچه ممكن است آثار مهمى بر آن مترتب گردد; زيرا، اگر منظور حضرت، تخطئهى هر گونه قيام قبل از خروج حضرت مهدى، عليهالسلام، باشد، به گونهاى، قيام پدرش امام حسين، عليهالسلام، نيز مورد تخطئه قرار خواهد گرفت . در رويكردى ديگر، با بررسى تاريخى، مىيابيم كه برخى از شيعيان، در پارهاى از مقاطع، خواهان قيام امام معصوم، عليهالسلام، بودهاند . از سوى ديگر، با برداشت از نويدهاى پيروزى شيعيان برخودكامگان، برخى از آنان، اقدم به قيامهايى بدون پشتوانه و متاثر از احساسات، مىكردند . بنابراين، اينگونه روايات براى ايجاد ميانه روى و تعديل روحيهى آنان، بيان شده است، چه اين كه ممكن است واژهى «منا» در گفتار امام، نشانهى اين باشد كه اگر در اين شرايط، امامان، دستبه قيام بزنند، پيروز نخواهند شد . شاهد اين برداشت، روايتى از امام صادق، عليهالسلام، است . حضرت، در پاسخ فردى كه مىپرسد: «چرا قيام نمىكنيد؟» ، مىفرمايد: «اگر به تعداد اين گوسفندان - كه هفده راس بوده است - ياور مىداشتم، قيام مىكردم .» . (20) در اين بيان، امام، عليهالسلام، علت امتناع خود را از قيام، نداشتن ياوران حقيقى و لازم براى چنين امرى معرفى مىكند كه معنايش، اين است كه اگر امام، عليهالسلام، ياورانى براى قيام مىداشتند و شرايط آن مهيا بود، اين عمل را انجام مىدادند . علاوه بر اين، اطمينان به عدم موفقيت و پيروزى در مبارزه، شبههاى نيست كه منحصر به زمان غيبتباشد، بلكه اگر در زمان حضور نيز چنين امرى مطرح باشد و تحقق خارجى آن مشكوك باشد، حكم آن با زمان غيبت، مشترك است . خلاصه اين كه ما، مامور به وظيفه هستيم و در صورت احراز لغويت و بيهوده بودن قيام، حكم آن، همانند امر به معروف و نهى از منكر است . (21) دستهى سوم - روايات انتظار
در دستهى سوم، به رواياتى استناد مىشود كه به انتظار فرج و ملازمتخانه و منتظر و مترصد وقوع علائم ظهور، امر مىكند، و شيعيان را از شركت در هر قيام و مبارزهاى قبل از تحقق نشانههاى ظهور، منع مىكند . امام صادق، عليهالسلام، به سدير مىفرمايد: اى سدير! در خانهات بنشين و مراقب زندگىات باش و مادامى كه شب و روز آرام است، آرام گير . پس هنگامى كه به تو خبر رسيد كه سفيانى خروج كرده است، حركت كن و اگر شده با پاى پياده به سوى ما بيا . (22) در روايت جابر از امام باقر، عليهالسلام، حضرت، كسانى را كه در زمان غيبتبر ولايت امامان ثابت قدم باشند، مدح مىكند و وظيفهى مؤمنان را در عصر غيبت، «حفظ اللسان و لزوم البيت» معرفى مىكند . در نقل ابى بصير از امام صادق، عليهالسلام، وظيفهى مؤمنان در زمان غيبت، چنين معرفى مىشود: فاذا كان ذالك، فالزموا احلاس بيوتكم حتى يظهر الطاهر بن الطاهر المطهر ذوالغيبة الشديد الطريد .» (23) در حديثحسين بن خالد از امام رضا، عليهالسلام، حضرت فرمان مىدهد تا آسمان و زمين آرام است، آرام گيريد و تا زمانى كه زمين از درهم كشيدن لشكريان، و آسمان از نداى آسمانى آرام است، شما نيز كارى انجام ندهيد و قيامى نكنيد . (24) به اين روايات، چنين استدلال مىشود كه در اين احاديث، راه و روشى براى همهى شيعيان ترسيم و ارائه شده است كه تا قبل از ظهور علائم قيام حضرت مهدى، بايد سكوت كنند و از قيام و مبارزه خوددارى ورزند . نقد سندى
در سند روايتسدير، فردى با نام «عثمان بن عيسى» وجود دارد . وى را در كتابهاى رجالى، چنين معرفى مىكنند . وى، از بزرگان واقفه بوده است كه پس از شهادت موسى بن جعفر، عليهالسلام، در امامت ايشان متوقف شد و امامت على بن موسى الرضا، عليهالسلام، را نپذيرفت و اموالى را كه به عنوان وكيل در اختيار داشت، به امام رضا، عليهالسلام، نپرداخت . (25) آقاى خويى در كتاب معجم رجال الحديث، پس از بحث و نقل ديدگاههايى دربارهى وى، چنين نتيجهگيرى مىكند: هيچ شكى نيست كه عثمان بن عيسى، فردى منحرف از حق و معارض با حضرت رضا، عليهالسلام، بوده است و به امامت آن حضرت اعتراف نكرده و اموال امام را نپرداخته است . توبه و برگرداندن اموال از سوى وى نيز ثابت نشده است . (26) اگرچه برخى از احاديث، او را توثيق كردهاند، ولى اين وجوه ذكر شده در زندگى وى، مىتواند سبب تزلزل احاديثاش گردد . روايت «حسين بن خالد» نيز داراى مناقشات سندى بسيارى است، چه اين كه «حسين بن خالد» ، مشترك ميان دو فرد است كه يكى ثقه و ديگرى غير ثقه است (27) و اگر منظور از «حسين بن خالد» ، «ابوالعلاء» يا «صيرفى» باشد، هيچ كدام از آن دو توثيق نشدهاند . (28) نيز در اين حديث «احمدبن على» ، شناخته شده نيست . (29) با توجه به نكاتى كه تا كنون در سند اين احاديثبيان شد، راه استدلال به اين روايات براى تصميمگيرى در امر مهمى مانند وظيفهى مؤمنان در عصر غيبت، بسته شده است . با صرف نظر از جهات سندى به نقد دلالت اين دسته از احاديث مىپردازيم . نقد و بررسى مضمونى احاديث
براى به دست آوردن چنين انديشهاى از اين گروه روايات، بايد الغاى خصوصيت از مخاطب شود; يعنى، بدانيم كه فرد مورد خطاب روايت، خصوصيت نداشته است و دخالتى در صدور روايت نداشته است، ولى چنين علمى در اين مورد نداريم، (30) بلكه شواهدى وجود دارد كه امام، عليهالسلام، اين روايت را به سبب وجود مخاطبى همچون سدير فرمودهاند . ما، تنها به گوشهاى از اين شواهد اشاره مىكنيم: 1 - وقتى نام سدير و چگونگى شخصيت وى نزد امام صادق، عليهالسلام، مطرح شد، حضرت فرمودند: «سدير، پيچيده شده به هر رنگى است» گويا منظور امام، عليهالسلام، اين است كه سدير، از نظر فكر و دقت، فردى احساسى است و بر يك روش محكم، استوار و پا برجا نيست (31) . بنابراين، ممكن استحضرت براى جلوگيرى از اقدامات احساسى سدير، اين عبارت را به وى فرموده باشند . براى پى بردن به شخصيت فردى سدير، روايت ديگرى را كه بيشتر حدود ادراك وى را نشان مىدهد، يادآور مىشويم . در اين نقل، سدير مىگويد: خدمت امام صادق، عليهالسلام، رسيدم و به حضرت عرض كردم: «به خدا سوگند! نشستن براى شما سزاوار نيست .» . حضرت فرمود: «چرا اى سدير؟» . عرض كردم: «به سبب اطرافيان و پيروان و ياورانى كه داريد . به خدا سوگند! اگر اميرالمؤمنين، عليهالسلام، به اندازهى شما ياور داشت، دو قبيلهى تيم وعدى (قبيلهى ابوبكر و عمر) به خلافت وى طمع نمىورزيدند .» . حضرت فرمودند: «تعداد آنان چهقدر است؟» . گفتم: «صد هزار .» . حضرت فرمودند: «صد هزار؟ !» . گفتم: «بلى و بلكه دويست هزار .» . حضرت فرمودند: «دويست هزار نفر؟ !» . گفتم: «بلى و بلكه نصف دنيا .» . حضرت سكوت فرمودند تا اين كه همراه امام، عليهالسلام، به مكانى نزديك مدينه رفتيم . در آن جا پسر بچهاى چند بزغاله را مىچرانيد . حضرت نگاهى كردند و فرمودند: «لوكان لي شيعة بعدد هذه الجداء ما وسعني القعود; اگر من، به اندازهى اين بزغالهها، شيعه داشتم، سكوت و نشستن برايم جايز نبود .» . سدير مىگويد: از مركب پياده شديم و نماز خوانديم . پس از نماز، بزغالهها را شمردم . تعداد آنها هفده راس بود . (32) با بيان اين حديث طولانى، تصوير نسبتا كاملى از وضعيت و شرايط زمان و فهم و ادراك سدير، ارائه شد . برداشت قابل اطمينانترى از روايت معلى بن خنيس، استفاده مىشود . او مىگويد: «نامهى سدير و عدهاى را خدمت امام صادق، عليهالسلام، بردم . در آن نامه، نوشته شده بود كه «ما پيشبينى مىكنيم كه لافتبه شما منتقل شود . نظر شما چيست؟» . حضرت فرمودند: «اوه! اوه! من، امام اينان نيستم . آيا نمىدانند كه سفيانى بايد كشته شود؟» . (33) در اين گفتار، امام مىفرمايد: «من، امام اينان نيستم» و با واژهى «سياه جامگان» واقعيت ابومسلم و پيروان وى را معرفى مىكنند; زيرا، ابومسلم، با اين ادعا كه مىخواهد حكومت را به جايگاه خويش بازگرداند، قيام كرد، ولى هدف واقعى او چنين نبود، بلكه اين، حربه و شگردى براى كمك گرفتن از شيعيان در مقابل دشمنانش بود . ممكن است منظور امام، اين باشد كه من، امامى كه شرايط قيام و پيروزى و در اختيار گرفتن منصب حكومت، براىاش مهيا باشد، نيستم . در نتيجه، پس از بيان اين شواهد از زندگى و شخصيتسدير و كسانى كه خواهان قيام، امامان بودند (34) ، نمىتوانيم از خطابى كه به سدير ايراد شده و او را ملزم مىكند در خانه بنشيند، خصوصيت مورد را الغا كنيم و بگوييم، وظيفهى همه، حتى در عصر غيبت، سكوت و نشستن در خانه است . بنابراين، اين حديث، در زمان خاص، نسبتبه فردى خاص و آن هم نسبتبه قيامهاى خاصى كه بىاثر است، بيان شده است، بلكه ممكن است در اين حديث و مانند آن، عنوان مهدويت نهفته باشد . بنابراين، به اين دليل، امام، آن را مذموم مىشمارد . (35) افزون بر آن چه گذشت، اين احاديث، در بستر خاصى از زمان صادر شده است; زيرا، از سويى پيروان امامان، همواره، در انتظار قيام و نهضت مهدى موعود و قائم آل محمد بودند; چه اين كه روايات فراوانى از پيامبر، صلىالله عليهو آلهوسلم، و امامان معصوم، عليهمالسلام، شنيده بودند، و از سوى ديگر، در همين زمان و چنين اوضاعى، برخى از سادات علوى، از موقعيت استفاده كردند و به عنوان «مهدى موعود» و به هدف سرنگون كردن حكومتهاى طاغوت، دستبه قيام مىزدند، اما پس از چندى با شكست مواجه شدند . احاديث مذكور، در چنين اوضاع و شرايطى صادر گشته است . امام مىخواهند بفرمايند، شخصى كه اكنون قيام كرده است، مهدى موعود مذكور در روايات نيست . بنابراين، احاديث مىخواهد به گونهاى جلوى سوء استفاده برخى از سادات علوى را بگيرد . در نتيجه، اين احاديث، هرگز در صدد جلوگيرى از انجام دادن وظايفى مانند; جهاد، دفاع از اسلام و مسلمانان، امر به معروف و نهى از منكر، و . . . نيست . (36)
دستهى چهارم - جلوگيرى از عجله در قيام
در كتب روايى، به رواياتى فراوان بر مىخوريم كه داشتن نيت جهاد را كافى مىدانند و به شيعيان امر مىكنند كه بايد منتظر امام زمان، عليهالسلام، باشند و نبايد جلوتر از امام خويش حركت كنند و دستبه مبارزه بزنند . مؤمن بايد خود را در بند اراده و خواستخدا قرار دهد و در صدد شكستن قدرتى كه هنوز عمرش پايان نيافته، بر نيايد . ابى مرهف از امام باقر، عليهالسلام، نقل مىكند كه حضرت فرمودند: «گرد و غبار، به زيان كسى است كه آن را بر مىانگيزد; اسبهاى چموش و مغرور، هلاك مىشوند .» . عرض كردم: «فدايتشوم! اسبهاى چموش و مغرور چه كسانى هستند؟» . فرمودند: «كسانى كه عجله مىكنند .» . (37) فضل بن سليمان كاتب نيز مىگويد: . . . امام صادق، عليهالسلام، فرمودند: «اى فضل! خداوند عزوجل براى عجله بندگان، كارها را جلو نخواهد انداخت . همانا از جا كندن كوه، آسانتر است از كنار زدن پادشاهى است كه هنوز مدت آن به پايان نرسيده است . . .» . عرض كردم: «فدايتشوم! پس نشانهى بين ما و شما (براى قيام) چيست؟» فرمودند: «پيوسته، همين گونه خواهد بود تا سفيانى خروج كند . بنابراين، هنگامى كه سفيانى خروج كرد، به سوى ما حركت كنيد .» . امام، عليهالسلام، اين سخن را سه مرتبه تكرار فرمودند و اين، از نشانههاى حتمى خواهد بود . (38) از ديدگاه انديشهى نفى قيام، پيشوايان دين، در اين روايات، اين نكته را مورد تاكيد قرار مىدهند كه عجله كردن و قيام قبل از موعد، مورد رضايتخداوند و امامان نيست و راه به جايى نمىبرد . بنابراين، تا نمايان شدن نشانههاى ظهور و قيام حضرت مهدى، عليهالسلام، همه، مامور به صبر هستند . در نتيجه، قيام و مبارزه براى تشكيل حكومت و به دست گرفتن تدبير امور سياسى دولت، مشروع نخواهد بود . نقد و بررسى
در بررسى سندى حديث ابى مرهف و فضل بن سليمان، به اين نتيجه مىرسيم كه اين دو، مجهول الحال هستند . بنابراين، اين احاديث نمىتوانند معتبر و قابل اطمينان باشند . (39) با صرف نظر از سند، دلالتى نيز بر مدعاى انديشهى نفى مشروعيتحكومت ندارد; زيرا در بيشتر اين گونه احاديث، بويژه در حديث نخست، عجله كردن قبل از موعد و قيام در مواردى كه شرايط زمان مهيا نيست، مورد نهى قرار گرفته است، ولى اگر زمينههاى قيام و تشكيل حكومت فراهم باشد، آيا باز هم مبارزه و قيام، همان حكم را دارد؟ اين احاديث، در اين مورد ساكت است و در صدد بيان چنين حكمى نيست و ممكن است اين احاديث در مقام تقيه صادر شده باشند . علاوه بر اين كه خطاب امام به ابى مرهف، ممكن است در مقام دلدارى وى كه به خاطر تعقيب شدناش از سوى ماموران در حالت ترس بوده است، باشد; يعنى، امام به او مىفرمايد: «آنان، كسانى را دستگير مىكنند كه در صدد قيام باشند و چون تو اهل قيام نيستى، بنابراين ترسى به دل راه مده .» . (40) دستهى پنجم - جلوگيرى از همراهى قيام كنندگان
در اين گروه، بخش ديگرى از روايات مطرح مىشود كه وظيفهى شيعيان را در برخورد با قيام كنندگان در زمان غيبت امام عصر، عليهالسلام، مشخص و معين مىكند و آنان را از همراهى با قيام كنندگان قبل از ظهور نشانههاى قيام قائم، نهى مىكند . به عنوان نمونه، روايتى را به نقل عمر بن حنظله، متذكر مىشويم . امام صادق، عليهالسلام، مىفرمايند: «پنج نشانه قبل از قيام حضرت قائم، عليهالسلام، وجود دارد: صيحه (نداى آسمانى) ; سفيانى (خروج سفيانى) ; فرو رفتن در زمين (فرو رفتن لشكر سفيانى در زمين در مكانى به نام بيدا) ; كشته شدن نفس زكيه (شخصى به نام نفس زكيه، يا انسانى با تقوا كه داراى نفس زكيه است) ; يمانى (خروج يمانى) .» . عرض كردم: فدايتشوم! اگر يكى از اهل بيتشما، قبل از ظهور اين نشانهها خروج كند، آيا وى را همراهى كنيم؟» . حضرت فرمودند: «نه» . (41) در احاديث ديگرى مانند اين، قيام و تلاش براى كنار زدن حاكمان ستمگر، متوقف به فرا رسيدن زمان آن شده است . زمان آن هم نه به تعيين وقت، بلكه به بيان نشانههاى ظهور، واگذار شده است . اين تعليق، چه به سبب شكست كوششهاى قبل از موعد و يا به دليل اين كه باعث ضرر به زندگى شيعيان و قيام كنندگان مىشود، باشد، نتيجهاش اين است كه قيام در زمان غيبتحضرت حجت، عليهالسلام، مشروعيت ندارد . نقد و بررسى
آن چه در نقد اين حديث و همانند آن بايد گفت، اين است كه با دقت در مضمون آنها، مىيابيم امام، عليهالسلام، همراهى با خروج و قيام يكى از سادات را نهى فرموده است، و اين نهى، نشانهى اين مطلب است كه اينگونه احاديث، در مقام بيان نشانههاى ظهور حضرت مهدى، عليهالسلام، و قيام او است . امام مىفرمايد، هر گاه يكى از سادات، قبل از ظهور اين علامتها، قيام كند، مهدى موعود نيست . بنابراين، اين حديث نمىگويد، اگر مسلمانان بتوانند ظالم و طاغوت را در هم بشكنند، باز هم اقدام نكنند; زيرا، با اطلاق ادلهى جهاد، چنين كارى لازم خواهد بود . اين گونه احاديث، قيامى را كه به هدف انجام دادن امر به معروف و نهى از منكر و دفاع از كيان اسلام نباشد، نكوهش مىكند . (42) از دريچهاى ديگر، اين روايت، قاعده و قانون عمومى همهى قيامها را بيان نمىكند، بلكه قيام و همراهى با منسوبان به رسول خدا مثل حسين (صاحب فخ) و محمدبن عبدالله و مانند آن دو را بيان مىكند . قاعده، اين است كه اگر اينان خروج كردند، شما همراهى نكنيد . اين فرمان، حتى شامل ذريهى پيامبر در سالهاى بسيار طولانى بعد از صدور اين روايت نمىشود . (43) بنابراين، اين روايات، همانند دستهى قبل، با توجه به زمان ويژهى قيام برخى به عنوان «مهدى» صادر گشته است . دستهى ششم - روايات تقيه
منكران تلاش براى تشكيل حكومت، به روايات تقيه نيز استدلال كردهاند . آنان، از اين احاديث، چنين برداشت كردهاند كه تا فرا رسيدن ظهور حضرت حجت، عليهالسلام، زمان ما، زمان تقيه است; چه اين كه طيف وسيعى از روايات، به مدح تقيه مىپردازد و آن را «احب الشيء عندالله» معرفى مىكند . (44) و نيز كسى را كه تقيه را رعايت نكند، بىايمان و تقيه را روش امامان معصوم ( عليهالسلام) معرفى مىكند، (45) و به گونهاى دلالت آميزتر اين روايات، مؤمن را هميشه مجاهدى مىدانند كه در دولتحق، با شمشير مجاهدت مىكند و در دولتباطل، با تقيه كردن، (46) و برخى ديگر تقيه را امرى لازم و ضرورى و رعايت آن را تا قيام حضرت حجت، عليهالسلام، واجب مىداند . (47) نقد و بررسى
قبل از بررسى و نقد اين دسته از روايات، توجه به اين نكته ضرورى است كه تقيه به «زمانى» و «موردى» تقسيم مىشود . در تقيهى زمانى، عصر و زمان، زمان تقيه است و در طول چنين مدتى، تقيه، لازم و ضرورى است . نتيجهى پذيرش آن، تعطيل حكومت در عصر غيبت است، ولى اگر دليل كافى براى اثبات اينگونه تقيهاى نباشد، به قدر يقينى آن، يعنى تقيهى موردى بسنده مىكنيم . (48) نخستبايد گفت، بسيارى از عالمان شيعى، تقيه را تنها در فروع جائز مىدانند، بلكه همانگونه كه در بعضى از موارد، تقيه واجب است، در برخى موارد ديگر، تقيه حرام است . حضرت امام، قدس سره، در اين باره مىفرمايند: وگاهى تقيه حرام است . آن وقتى كه انسان ديد كه دين خدا در خطر است، نمىتواند تقيه كند . آن وقت هر چه پيش آيد، بايد برود . تقيه، در فروع است و در اصول نيست; زيرا، تقيه براى حفظ دين است . جايى كه دين در خطر است، جاى تقيه نيست و جايى براى سكوت نيست . (49) با توجه به عمل و گفتار امامان معصوم، عليهمالسلام، و مفهوم تقيه، بايد گفت، تقيه، به طور مطلق، مورد امضاى معصومان، عليهمالسلام، نيست، بلكه وابسته به شرايط و موارد مختلف، حكمى متفاوت دارد، و در مواردى كه حفظ اصل و اصول اسلام، وابسته به قيام و شكستن حصار تقيه است، بلكه در مواردى كه امكان پيروزى و زمينههاى برقرارى عدالت وجود دارد، جايى براى تقيه باقى نخواهد ماند . تبلور چنين برداشتى در قيامهاى صدر اسلام تا كنون نيز يافت مىشود . نقد كلى روايات نافى مشروعيت قيام و حكومت
آيات (50) و روايات مستقل (51) ، و آيات و روايات امر به معروف و نهى از منكر (52) و قيام حضرت سيدالشهداء، عليهالسلام، سخنان آن و قيام و انقلاب زيد بن على كه مورد تاييد امامان بوده است، (54) و تلاش و جهاد حسين بن على فخ كه او نيز تمجيد معصومان بوده است، و عباراتى از امامان، عليهمالسلام، مبنى بر اين كه «اگر ما ياورانى استوار داشتيم، قيام مىكرديم» ، و اطلاق ادلهى مجازات كسى كه در مقابل اسلام مىايستد و اطلاق روايات ضرورت مبارزه با اهل گناه و نكوهش حاكمان ستمگر و پيروى از آنان (55) ، و ادلهى جهاد، همه و همه، دلائلى هستند در مقابل اطلاقى كه ممكن است از روايات نافى قيام در عصر غيبت استفاده شود . بنابراين، اين ادله، با وسعتى مثال زدنى، اين نكته را تاكيد مىكنند كه نه تقيهى زمانى است و نه تلاش و قيام به طور مطلق مذموم، بلكه سرزنش و نكوهش قيام يا به دليل تقيهى امامان معصوم، عليهالسلام، بوده است و يا به دليل خصوصيت مورد بوده است . بنابراين، به دست آوردن قاعدهى كلى از آنها براى همهى زمانها، صحيح نخواهد بود . نتيجه و چكيده
در مجموع، پس از بررسى روايات، با مفاد ششگانهشان، روشن مىشود كه هيچ يك از اين روايات نمىتواند مشروعيت قيام و حكومت در عصر غيبت را زير سؤال ببرد، بلكه اين گونه روايات، قيامهايى را ممنوع و محكوم به بطلان مىداند، كه داراى شرايط لازم نيست و يا به خاطر اغراض فاسد و اميال و هواها و هوسها انجام مىشوند . در نتيجه، اگر قيامى با شرايط بيان شده در شرع، زير نظر امام عادل (فقيه) انجام پذيرد و اهداف و اغراض آن نيز بر اساس شريعتشكل گرفته باشد، زمينه ساز قيام حضرت مهدى، عليهالسلام، خواهد بود و نه اين كه نهى نخواهد داشت، بلكه در برخى از موارد، تلاش براى برپايى آن، واجب خواهد بود .1) نهجالبلاغه، حكمت 147 . 2) وسائل الشيعة، ج 11، ص 37، حديث 6 . (چ 20 جلدى) 3) حسين نورى طبرسى، مستدرك الوسائل، ج 2، ص 248 . 4) ع، باقى، شناختحزب قاعدين، ص 127، 129، 130، 131 . 5) نمل: 36 . 6) محمدتقى تسترى، قاموس الرجال، ج 7، ص 269 و 277 . 7) حسينعلى منتظرى، دراسات في ولايةالفقيه، ج 1، ص 237 و 243; و سيد محمدحسين حسينى طهرانى، ولايت فقيه در حكومت اسلامى، صص 75 76 . 8) وسائل الشيعة، ج 11، ص 35، باب 13، حديث 1 . 9) شيخ طوسى، كتاب الغيبة، ص 171، حديث 13 . 10) بحارالانوار، ج 52، ص 243; الغيبةص 182، نعمانى، حديث 50 . 11) ابن ماجد، السنن، ج 2، ص 1366، حديث 4082 . 12) بحارالانوار، ج 57، ص 216، باب 36، حديث 40 . 13) صحيفهى امام، ج 21، ص 14 . 14) وسائل الشيعه، ج 11، باب 6 و 13 . 15) وسائل الشيعة، ج 11، ص 36، باب 13، حديث 2 . 16) ثم قال ابوعبدالله، عليهالسلام: «ما خرج و لايخرج منا اهل البيت الى قيام قائمنا ليدفع طلحا او فيعش حكاالا اصطلمته البلية و كان قيامه زيادة في مكروهنا و شيعتنا» . 17) مستدرك الوسائل، ج 2، ص 48، حديث 6 . 18) همان . 19) آيةالله خوئى، معجم رجال الحديث، ج 7، ص 321 و 326 . 20) كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 242، حديث 4 . 21) سيد كاظم حسينى حائرى، ولايةالامر في عصر الغيبة، ص 62 - 63 . 22) وسائل الشيعة، ج 11، ص 36، ب 13، حديث 3 . 23) شيخ طوسى، الغيبة، ص 103 . 24) وسائل الشيعة، ص 40، حديث 14، «اسكنوا ما سكنت السماء من النداء والارض من الخسف بالجيش، فان كان الامر هكذا، و لم يكن خروج ما سكنت السماء والارض فما من قائم و ما من خروج .» 25) معجم رجال الحديث، ج 11، ص 117; محمدبن على بن اردبيلى، جامع الرواة، ج 1، ص 534 . 26) همان، ص 120 . 27) همان، ج 5، ص 229 . 28) ابراهيم امينى، دادگستر جهان، ص 285 . 29) همان . 30) سيد كاظم حائرى، المرجعية والقيادة، ص 117 - 118 . 31) عبدالله مامقانى، تنقيح المقال فى علم الرجال، ج 2، ص 8 . 32) ابى جعفر محمدبن سيتوك كلينى، اصول كافى، همان، ج 2، ص 242، حديث 4 . 33) وسائل الشيعة، ج 11، ص 37، باب 13، حديث 8 . 34) براى آگاهى بيشتر از شواهد زندگى سدير به دراسات فى ولايةالفقيه، ج 1، ص 229 - 239 مراجعه شود . 35) حبيب الله طاهرى، تحقيق پيرامون ولايت فقيه، ص 256 . 36) برگرفته از تحليل كتاب دادگستر جهان، ص 287 . 37) وسائل الشيعة، ج 11، ص 36، باب 13، حديث 4: «والعنبرة على من اثارها; هلك المعاضير .» . قلت: «جعلت فداك! و ماالمعاضير؟» . قال: «المستعجلون» . 38) همان، ص 37، حديث 5 . به همين مضمون است احاديث ص 36، 38، 39، 41 . 39) دراسات فى ولايةالفقيه، ج 1، ص 233، 235; تحقيقى پيرامون ولايت فقيه، ص 275 . 40) همان . 41) وسائل الشيعة، ج 11، ص 37، حديث 7 . 42) تحقيقى پيرامون ولايت فقيه، ص 266; المرجعية و القيادة، ص 119 . 43) همان، ص 119 . 44) وسائل الشيعه، ج 11، ص 462، حديث 14 . 45) همان، ص 460، حديث 3; التقية فى الفكر الاسلامى، ص 75 - 80 . 46) همان، ص 464، حديث 19 . 47) همان، ص 466، حديث 25 . 48) شيخ صدوق، الاعتقادات، ص 108 . 49) امام خمينى، صحيفهى نور، ج 8، ص 11، و ج 20، ص 338 . 50) بقره: 251; حج: 40 - 41; حديد: 25; نساء: 60; شعراء: 151 - 152; نساء: 24 . 51) شيخ صدوق، خصال، ج 1، ص 206; نهجالبلاغه، خطبهى قاصعه، (192) ; وسائلالشيعة، ج 18 . 52) وسائلالشيعة، ج 11، باب 3، باب الامر بالمعروف والنهى عن المنكر . 53) ابوجعفر محمدبن جرير طبرى، تاريخ طبرى، ج 7، ص 301 . 54) شيخ صدوق، عيون اخبارالرضا، ج 1، ص 252، حديث 6 . 55) وسائل الشيعه، ج 12، ص 128، باب 42، حديث 2 .