نقش و جايگاه توقيعات در عصر غيبت صغري
دكتر محمد رضا جبارياز مهمترين وظايف و مسؤوليتهاي «نائبان چهارگانه» در عصر «غيبت صغري»، دريافت و تحويل نامههاي شيعيان، به امام عصر عليهالسلام و متقابلاً پاسخ آنها به شيعيان بود. البتّه در عصرهاي پيش از «غيبت صغري» نيز يكي از مهمترين راهها براي ارتباط شيعيان با امامان معصوم عليهمالسلام ، نامهها و مكتوبات بود. به عنوان نمونه، «عبدالرحمان بن حجّاج»، وكيل امام صادق عليهالسلام و امام كاظم عليهالسلام در عراق، به علت رفت و آمدي كه بين عراق و مدينه داشت، گاهي به عنوان رابط، بين برخي از وكيلان ـ همچون «علي بن يقطين» ـ با امام كاظم عليهالسلام ايفاي نقش ميكرد.در يك مورد، علي بن يقطين ضمن دادن نامهاي، از وي خواست كه آن را به امام كاظم عليهالسلام در مدينه برساند.1 در موردي ديگر، علي بن يقطين از دوتن به نامهاي «اسماعيل بن سلام» و «ابن حميد»، براي رساندن نامههاي شيعيان عراق به امام كاظم عليهالسلام بَهره برد.2 البته شيوه «ارتباط مكاتبهاي»، در موارد بسياري به عنوان ابزاري مطمئن، براي ارتباط ائمه عليهمالسلام با نمايندگانشان و بالعكس، پيش از عصر غيبت صغري مورد بهرهبرداري بود. نمونه يادشده درباره «علي بن يقطين»، نامه «عبدالله بن جندب»، به امام رضا عليهالسلام و پاسخآن حضرت3 و... از اين مقوله است.4 اين روش ارتباطي، در مواقعي كه ائمه هدي عليهمالسلام در حبس يا تحت نظر بودند، بيشتر كارآيي داشت.امام كاظم عليهالسلام از زندان، با يكي از وكيلانش به نام «خالد بن نجيح» به طريق مكاتبه، تماس گرفته، او را از نزديكي تاريخ وفاتش مطّلع ساخت؛ هم چنين فرمود كه امور خود را جمع بندي كرده و ديگر از كسي چيزي قبول نكند.5 در موردي ديگر، شخصي به نام «علي بن سويد» به امام كاظم عليهالسلام ـ كه در حبس بود ـ نامهاي نگاشته، مسائلي را پرسيد و حضرت نيز پاسخ آن را به طور مخفي، از حبس به وي ارسال فرمود.6 البته حاصل بررسي تعداد مكاتبههاي امامان عليهمالسلام ، اين است كه مكاتبات امام هادي و امام عسكري عليهماالسلام ـ كه در پادگان نظامي، تحت نظارت و كنترل بودند ـ از تعداد بيشتري برخوردار است. در تأييد اين مطلب ميتوان به آمار نامهها و توقيعات ائمه عليهمالسلام ، در كتاب «معادن الحكمة في مكاتيب الائمة عليهمالسلام » اثر فرزند مرحوم فيض كاشاني (محمد بن محسن، معروف به علم الهدي) به ترتيب زير توجه نمود:نامههاي امام علي عليهالسلام ، متعدد است؛ و جلد اول اين كتاب بدان اختصاص دارد. اين ناشي از وضعيت و شرايط خاصّ حضرت بود. اما نامههاي ديگر ائمه عليهمالسلام ، به ترتيب 7، 8، 3، 2، 18، 9، 15، 5، 19، 21 و 22 است. بدين ترتيب تعداد نامههاي عسكريّين عليهماالسلام در اين كتاب، 19 و 21 عدد است. البته موارد متعدد ديگري نيز ـ غير از آنچه در اين كتاب آمده ـ در منابع مختلف به چشم ميخورد. گفتني است تعداد نامههاي امام رضا عليهالسلام (15 عدد) نيز ناشي از وضعيت خاص آن حضرت است كه به تبع انتقال به مرو و مسأله ولايتعهدي پيش آمد. تعداد نامههاي امام كاظم عليهالسلام (9 عدد) نيز به علت محبوس بودن آن حضرت و شرايط سخت زندان است. البته با اين وجود، همان گونه كه اشاره شد، آن حضرت مكاتباتي از زندان، با برخي از اصحاب و وكيلانش داشته است.علاوه بر كتاب ياد شده، منابع ديگري نيز به نقل و معرفي توقيعات پرداختهاند؛ همچون: كمال الدين و تمام النعمة از شيخ صدوق؛ كتاب الغيبة از شيخ طوسي؛ الاحتجاج از طبرسي؛ كلمة الامام المهدي عليهالسلام از شهيد سيد حسن شيرازي؛ الزامالناصب از علي يزدي حائري؛ توقيعات مقدسه از جعفر وجداني؛ مجموعه سخنان و توقيعات و ادعيه حضرت بقية اللّه، از خادمي شيرازي؛ توقيعات خارج شده از سوي ناحيه مقدّسه از مولي محمدباقر مجلسي و «توقيع الامام العسكري عليهالسلام كه همراه با وصاياي پيامبر صلياللهعليهوآله به امام علي عليهالسلام ، به وسيله سيد حسن نياز طباطبايي منتشر شده است. گذشته از آن كه، منابع و جوامع روايي همچون بحارالانوار، وسائل الشيعه، وافي و مستدرك الوسائل نيز مشتمل بر توقيعات و مكاتيب امامان معصوم عليهمالسلام ميباشند.بيشترين تعداد مكاتبهها و توقيعات، مربوط به عصر، غيبت صغري است. دليل كثرت توقيعات و مكاتبهها در اين عصر، آن است كه به علّت غيبت امام عليهالسلام ، روش ذكر شده، بهترين روش ارتباط شيعيان با امام عليهالسلام به واسطه وكيلان و سفيران آن جناب بود. عنوان رايجي كه درباره مكاتبههاي امام دوازدهم عليهالسلام و همين طور، مواردي از مكاتبههاي امامان اخير شيعه، در منابع روايي به كار رفته است؛ عنوان «توقيع» و «توقيعات» است. با توجّه به اهميت مسأله توقيعات در عصر غيبت صغري، و نقش مهم و اساسي نائبان چهارگانه و ديگر نمايندگان حضرت حجت عليهالسلام در انتقال توقيعات از ساحت قدس امام عليهالسلام به دست شيعيان، در اين نوشتار به بررسي ابعاد مختلف اين مقوله، خواهيم پرداخت.تعريف لغوي و اصطلاحي واژه «توقيع» «توقيع» از ريشه «وقع» و به معناي اثر نهادن بر چيزي است؛ چنانكه تعبير «وقّع الوَبَرُ ظهر البعير؛ يعني، اثر نهاد پشم شتر بر پشت او.7 از اين رو، به كتابت و نامهنگاري نيز توقيع اطلاق شده است؛ زيرا كه در نتيجه اين عمل، قلم بر روي كاغذ اثر گذار ميشود. گاه اين واژه (توقيع)، علاوه بر اصل كتابت نامه، به عمل كاتب در حذف زوايد نامه نيز اطلاق ميشود؛ چرا كه با اين كار، هدف اصلي از كتابت، به شخص مكتوب اليه، انتقال داده شده و او تحت تأثير واقع ميشود.8 آنچه كه بيشتر از موارد ديگر، از واژه توقيع، به اذهان متبادر ميشود و مورد استعمال بوده؛ الحاقاتي است كه در پاسخ به يك نامه، از سوي شخصيت برتري ـ همچون امام يا حاكم و سلطان ـ ضميمه يك نامه ميشود. اين الحاقات ممكن است به چند صورت باشد:1. امضا و مُهر وي در آن باشد؛ 2. شخص كاتب به يك صاحب منصب، براي رسيدگي به كارش ارجاع داده باشد؛ 3. عباراتي نظير «يُنظَر في أمر هذا»، در آن باشد كه امروزه با جملاتي نظير «بررسي شود»، «پيگيري شود»، «اقدام شود» و... بيان ميگردد؛ 4. يا پاسخ مجمل و كوتاه يا تفصيلي به سؤال يا درخواست موجود در نامه داده شود. معمولاً موارد ياد شده، در ذيل، حاشيه، لابهلاي سطور و يا پشت نامهها نوشته ميشد.مراجعه به منابع ادبي، مؤيد موارد ياد شده است. در موارد زير، توقيع به معناي «امضاي سلطان بر يك نامه» به كار رفته است. بنا به نقل لغت نامه دهخدا در تاريخ بيهقي چنين آمده است: «و «مواضعه» نويسم تا فردا بر رأي عالي عرضه كنند و آن را جوابها باشد به خطّ خداوند سلطان و به توقيع مؤكد گردد... و بونصر مشكان منشورش بنويسد و به توقيع آراسته گردد». چنان كه در دو بيت زير نيز همين معنا، از لفظ توقيع، اراده شده است:تاريخ يادگارت بر روزگار تيغ (مسعود سعد) توقيع باد نامت بر نامه ظفر پيش درگاهش كمربندد به خدمت روزگار (سنايي) هر كه از درگاه عزّت يافت توقيع قبول و در موارد متعددي، واژه توقيع به معني آنچه سلطان و رئيس، بر سر نامه يا پشت آن، در جواب نويسنده نويسند، يا دهند؛ و يا جواب حكمتآميز حاكم يا پادشاه به پرسش يا جواب دادخواهي كسي، به كار رفته است؛ كه از اين جمله است «توقيعات انوشيروان»، كه كتابي است شامل 173 بند، از مرقوع و توقيع يا پرسش و پاسخ كه دستوران و مؤبدان در امور مهم كشوري و اجراي عدل بين مردم، از وي به امر خود او سؤال كردهاند و جواب داده است. فردوسي نيز اشاراتي به آن دارد:زدارو گريزان و ريزان سرشك چه بيمار زار است و ما چون پزشك كه هستيم از لشكري بي نياز به توقيع پاسخ چنين داد باز زدست اسيران نبايد شمرد به توقيع گفت آنچه هستند خرد نگه كرد و توقيع پرويز ديد».9 چه آن نامه نزديك قيصر رسيد و نقل شده كه كاتبي ضمن نامهاي به «صاحب بن عبّاد»، نوشت: «ان انسانا هلك و ترك يتيما و اموالاً جليلة لاتصلح لليتيم»؛ و مقصود كاتب آن بود كه «صاحب بن عباد» را بر تصرّف اين اموال تحريك كند؛ ولي صاحب، در پاسخ چنين «توقيع» نمود: «الهالكُ رَحمهُ الله واليتيم اصلحه الله والمال اثمره الله والساعي لعنه الله»!10 چنان كه در مقدمه گذشت، استعمال واژه توقيع، غالبا مربوط به مكاتبات «ناحيه مقدسه» در عصر غيبت صغري است؛ ولي پيش از آن نيز ـ به خصوص در عصر امام عسكري عليهالسلام ـ اين واژه درباره نامههاي امامان عليهمالسلام استعمال شده است.11 شيعيان معمولاً سؤالات فقهي، كلامي، ديني و يا مسائل و مشكلات شخصي را، در نامههايي نگاشته و به وكيلان و سفيران ائمه عليهمالسلام تحويل ميدادند. آنان نيز گاه خود اين نامهها را به امام عليهالسلام تحويل ميدادند. و گاهي مجموع چند نامه و چندين سؤال و درخواست را يك جا نگاشته، به محضر امام عليهالسلام ميرساندند. امام عليهالسلام نيز پاسخ را در ذيل، حاشيه، پشت و يا لابهلاي خطوط سؤال كتابت ميفرمود. از اين رو، اصطلاح «توقيع» درباره اين گونه مكتوبات ائمه عليهمالسلام رايج شده است. البته اطلاق اين واژه، منحصر به مواردي نيست كه امام عليهالسلام در پاسخ به سؤال يا درخواستي، چيزي بنگارد؛ بلكه چه بسا توقيعاتي ـ به خصوص از سوي ناحيه مقدسه ـ صادر شده و مسبوق به سؤال يا درخواستي نيز نبود؛ مثلاً امام دوازدهم عليهالسلام به عنوان تعزيت رحلت سفير اوّل، توقيعي خطاب به فرزند وي (سفير دوّم) صادر فرمود كه مسبوق به سؤالي نيز نبود. همين طور، آخرين توقيعي كه خطاب به سفير چهارم صادر شد و ضمن آن، پايان دوره غيبت صغري اعلام گرديد، از اين قبيل توقيعات است.12 چگونگي خطّ و كتابت نامهها و توقيعات پس از بحث درباره معناي واژه توقيع، اين سؤال تداعي ميشود كه آيا توقيعات امام دوازدهم عليهالسلام و همين طور برخي از امامان پيشين عليهمالسلام ، به قلم و خطّ مبارك خود ايشان، كتابت ميشده و يا آن كه همچون روش معمول نزد حاكمان و سلاطين، اصل مطلب از آنان و كتابت از منشيان، سفيران و يا خادمان بوده است؟ بررسي روايات تاريخي، اين معنا را به دست ميدهد كه به طور يقين، در موارد متعددي، خود ائمه عليهمالسلام به قلم و خطّ شريفشان، نامهها و توقيعات را كتابت فرموده و گاه تصريح به اين نكته نيز ميكردند. به عنوان نمونه، امام هادي عليهالسلام در ذيل نامهاش به «علي بن بلال» ـ پس از پايان سخن درباره نصب «ابوعلي بن راشد» به وكالت ـ چنين مرقوم فرمود: «وَكَتَبْتُ بخطّي».13 چنان كه در موارد ديگر، تعابير «كَتَبَ» يا «فَوّقع بخطٍّ أعرفه» به كار رفته، كه صراحت در مباشرت امامان عليهمالسلام در كتابت نامهها و توقيعات دارد.14 مؤيد ديگر آن كه، امام عسكري عليهالسلام ، در پاسخ «احمدبن اسحاق اشعري» ـ كه دستخطي از آن جناب طلب نمود تا بدان وسيله، معياري براي تشخيص صحّت و اصالت نامههاي منسوب به حضرت داشته باشد ـ دست خطي نگاشت و به وي عطا فرمود. سپس قلم مبارك را پاك كرده و به «احمد بن اسحاق» داد؛ بدون آن كه وي نيّت باطنياش مبني بر طلب قلم را اظهار كرده باشد!15 اين نقل، حكايت از آن دارد كه نامهها و توقيعات آن حضرت، معمولاً به خطّ شريف خود ايشان بوده است؛ چنان كه روايت «ابوالاديان» نيز نشانگر آن است كه امام عسكري عليهالسلام به هنگام رحلت، نامههاي زيادي مرقوم فرموده و به وسيله وي، به مدائن ارسال نمود.16 با توجه به آنچه در بعضي از منابع كهن، درباره امام دوازدهم عليهالسلام ميخوانيم ـ كه خط نامهها و توقيعات ايشان، عينا شبيه خط پدر گراميشان بوده است ـ17 ميتوان استنتاج كرد كه توقيعات «ناحيه مقدسه» نيز غالبا به خط شريف امام عليهالسلام بوده است.18 شباهت خطّ شريف امام دوازدهم عليهالسلام به خط پدر گراميشان، موجب آن ميشد كه تشكيكات مربوط به صحّت انتساب توقيعات به حضرت، كمتر به ذهن بيايد.19 گرچه گاهي، وجود زمينههايي، موجب بروز چنين تشكيكاتي ميشد؛ به عنوان نمونه، ميتوان به جريان صدور توقيع ناحيه مقدسه در لعن «احمد بن هلال» وكيل امام عسكري عليهالسلام وصوفي معروف نزد شيعه، اشاره كرد. جايگاه وي موجب شده بود برخي از شيعيان، در اين باره تشكيك روا دارند؛ لذا مكتوب مفصّل ديگري، در تأييد مكتوب اوّل صادر شد كه اين تعبير در آن وجود داشت: «فانه لا عذر لأحد من موالينا في التشكيك فيما رَوي عنّا ثقاتُنا».20 پس شناخته بودن خطّ حضرت، شايد يكي از اسباب نفي معذوريت در تشكيك بوده است.از ديگر زمينههاي تشكيك در صدور توقيعات ائمه عليهمالسلام ، اقدام خائنانه برخي از وكيلان ائمه عليهمالسلام بود. اين افراد پس از مدتي وكالت، راه خيانت پيشه كرده و گاه به دروغ، توقيعي را به امام عليهالسلام نسبت ميدادند! و يا خود را واسطه صدور توقيع امام عليهالسلام معرفي ميكردند! براي مورد اوّل، ميتوان به توقيع دروغين «فارس بن حاتم» اشاره كرد كه مشتمل بر اعلام دريافت وجوه شرعي شيعيان منطقه «جبال» از سوي امام هادي عليهالسلام بود. امام عليهالسلام طي مكتوبي، به تكذيب اين امر پرداخت.21 براي مورد دوّم نيز ميتوان به اقدام «شلمغاني» در انتساب توقيع صادر شده از سوي ناحيه مقدسه در جواب مسائل قمّيها، به خودش اشاره كرد! اين نيز طي مكتوبي، از سوي «ناحيهمقدّسه» تكذيب شد.22 طبق شواهدي كه گذشت، گرچه كتابت نامهها و توقيعات، غالبا به وسيله خود امامان عليهمالسلام صورت ميگرفت؛ ولي شواهدي نيز نشانگر آن است كه اين امر، گاهي به وسيله پيشكاران، خادمان و سفيران ائمه عليهمالسلام انجام ميگرفت. از شواهد دالّ بر اين مدّعا، روايت شيخ طوسي از «ابوغالب زراري» است. وي نامهاي مشتمل بر درخواست دعا از ناحيه مقدسه، براي رفع مشكل خانوادگياش، به واسطه «شلمغاني» به «حسين بن رَوْح» تحويل داد. او هنگامي كه از تأخير در پاسخ، به شلمغاني شكوه كرد؛ وي در جواب گفت: «غم مخور كه اين تأخير به نفع تو است؛ چرا كه اگر پاسخ زودتر داده شود، از ناحيه حسين بن روح است و اگر با تأخير همراه باشد، از ناحيه صاحب عليهالسلام است».23 چگونگي صدور و تحويل توقيعات چنان كه در پيش اشاره شد، مكتوبات حاوي سؤالات و درخواستهاي شيعيان، از طريق وكيلان و سفراي امامان عليهمالسلام ، به دست ائمه عليهمالسلام ميرسيد. در زمان حضور امام معصوم عليهالسلام ، پس از تحويل اين مكتوبات، امام عليهالسلام اقدام به پاسخ گويي كرده، از طريق وكيلان يا پيكهايي مخصوص، آن را به شيعيان ميرساندند. در مواردي، امام عليهالسلام به طريق خرق عادت، عمل كرده و به جهت رعايت جهات امنيتي، يا مصالح ديگر ـ با توجه به علم امامت ـ پاسخ سؤالات را قبل از آن كه به امام برسد، مكتوب فرموده و به محض تقديم سؤال، پاسخ را تحويل ميدادند؛ نظير آنچه كه درباره امام كاظم عليهالسلام نقل شده است: آن حضرت، پاسخهاي از قبل آماده شده براي نامههاي ارسالي از عراق توسط «علي بن يقطين» را، به محض دريافت نامهها، به آورندگان آنها تحويل داد.24 امام عسكري عليهالسلام نيز نامههاي دربسته اهالي نيشابور را، بدون رؤيت آنها پاسخ دادند.25 در عصر غيبت صغري، مهمترين واسطه تحويل نامههاي شيعيان به امام عصر عليهالسلام ، سفيران ناحيه مقدسه بودند. البته در مواردي نيز نامههاي سؤال يا درخواست، به واسطه برخي از خادمان يا كساني كه به خانه حضرت رفت و آمد ميكردند، به محضرش رسانده ميشد. به عنوان نمونه، «محمدبن يوسف شاشي»، نامهاي را به وسيله زني كه به بيت امام عليهالسلام رفت و آمد ميكرد؛ به نزد آن حضرت فرستاد و پاسخ گرفت كه بشارت به شفاي بيمارياش بود.26 مدت زمان صدور توقيعات پس از آن كه سفيران، نامههاي شيعيان را به امام عليهالسلام تحويل ميدادند؛ به طور طبيعي، مدتي ميبايست سپري شود تا سفير اين مكتوبات را بر امام عليهالسلام عرضه كرده، پاسخ آنها را دريافت دارد. اين مدت، در برخي نقلها چند ساعت (مثلاً از صبح تا بعد از نماز ظهر)27 و در بعضي نقلها سه روز،28 و در برخي ديگر به طور مجمل، تعبير «بعد ايّامٍ»29 به كار رفته كه حداقل آن، سه روز است. اين مدت، مدت معقول و طبيعي براي عرضه سؤال به وسيله سفير و دريافت جواب بوده است.30 خرق عادت در صدور توقيعات البته در مواردي نيز، ابزار خرق عادت، به ميان آمده و پاسخها در مدت بسيار كوتاهي عرضه ميشد. به عنوان نمونه، در جريان صدور توقيع در لعن «شلمغاني»، تعبير روايت چنين است: «خرج علي يدالشيخ ابي القاسم الحسين بن روح رضي الله عنه في ذي الحجة سنة اثني عشرة و ثلاثمأة في ابنابيالعزاقر والمداد رطبٌ لم يجفّ»!31 كه حاكي از سرعت صدور توقيع و اعلام آن به شيعيان، حتي قبل از خشك شدن جوهر، و نيز حاكي از ارتباط وثيق و تنگاتنگ سفير با ناحيه مقدسه است. در مواردي نيز به محض خطور پرسش به ذهن سؤال كننده، پاسخ متناسب با آن بر صفحه توقيع نقش ميبست! به عنوان نمونه، ميتوان به روايت صدوق از «ابوالحسين اسدي» اشاره كرد كه در توقيع صادر شده براي وي آمده بود: «لعنة الله والملائكة والناس اجمعين علي من استحلّ من مالنا درهما». در اين هنگام، وي با خود گفت: اين لعن مربوط به هر كسي است كه حرامي را حلال بشمارد؛ پس در اين زمينه چه امتيازي براي حضرت حجّت عليهالسلام بر ديگران است؟! و وقتي مجدّدا به توقيع نظر كرد، عبارت توقيع را بدين صورت تغيير يافته ديد: «لعنة الله والملائكة والناس اجمعين علي من اكل من ما لنا درهما حراما».32 در مواردي، برخي از وكيلان به امر امام عليهالسلام ، سؤالات را در كاغذي نوشته و زير سجّاده مينهادند. پس از ساعتي، به ورقه سؤال مراجعه كرده، پاسخها را بر روي آن ثبت شده مييافتند؛ نظير آنچه درباره «محمدبن فرج» رخ داد. وي وكيل الوكلاي امام هادي عليهالسلام بود و امام به وي فرموده بود: كه براي اخذ پاسخ سؤالاتش، به طريق ياد شده عمل كند.33 رابطه توقيعات با اعجاز ناحيه مقدسه، گاه به نحو ديگري بروز ميكرد. در يك مورد، «حسن بن علي وجناء»، براي اثبات صدق دعوي سفارت «حسين بن روح»، به «محمدبن فضل موصلي» ـ كه منكر اين امر بود ـ پيشنهاد ميكند با قلم بي دوات، سؤالاتي را روي كاغذ نوشته و به «ابن روح» دهند تا پاسخ دهد. آنان اين كار را انجام ميدهند، و تا پس از نماز ظهر صبر ميكنند. پس از اين مدت جواب آماده ميشود؛ با كمال شگفتي جوابها را دقيقا مطابق آن سؤالاتي كه در ذهن داشتند، مييابند!34 در موردي ديگر، «ابوغالب زراري» براي عرضه مشكلش به پيشگاه «ناحيه مقدسه»، به خانه «ابن روح» مراجعه ميكند و به امر دستيارش، نامش را روي كاغذي مينويسد. پس از بازگشت، توقيعي بر وي عرضه ميشود كه در آن، ضمن اشاره به مشكل او، بشارت به رفع آن آمده بود!35 نقش دستياران امام عصر عليهالسلام در صدور توقيعات شواهدي نيز دال بر آن است كه گاهي پاسخ توقيعات، به وسيله برخي از وكيلان مبرّز ناحيه مقدسه داده ميشد؛ بدون آن كه آنها را به محضر امام عليهالسلام عرضه كنند. البته اين امر تحت اشراف سفير و بالتبع خود امام عليهالسلام ، انجام ميگرفت. به عنوان نمونه، نامهاي در باره يكي از شيعيان قم ـ كه منكر فرزندش شده و نسبت به همسرش بدبين شده بود ـ به وسيله برخي از بزرگان اين شهر به «ناحيه مقدسه» نوشته و ارسال شد. پس از آن كه اين نامه بر سفير سوم عرضه شد، وي بدون نظر به آن، حامل نامه را به نزد «ابوعبدالله بزوفري» فرستاد. او نيز در پاسخ گفت: «فرزند، فرزند او است؛ و در تاريخ فلان و روز فلان و مكان فلان مواقعه صورت گرفته و به او بگو كه نامش را محمّد بگذارد». آن شخص، پس از بازگشت به قم، جريان را باز گفت.36 در صورتي كه پاسخ به توقيعات، از سوي سفير انجام ميگرفت، معمولاً فاصله عرضه سؤال تا صدور جواب، كمتر از زماني بود كه جواب از سوي ناحيه مقدسه باشد. روايت مربوط به «ابوغالب زراري» صريح در اين معنا است.37 شواهدي، نشانگر آن است كه گاهي سفير يا دستيار او، مجموعه سؤالات و درخواستها را يك جا نوشته، به ناحيه مقدسه عرضه ميكرد و پاسخها نيز در همان برگه و گاه در لابهلاي سطرهاي سؤالات، نوشته ميشد. در روايت شيخ طوسي از «ابوغالب زراري» آمده است كه در دوران مخفي شدن و استتار «حسين بن روح» ـ كه وي «شلمغاني» را براي تماس با شيعه به جاي خود نصب كرده بود ـ «ابوغالب» به همراه دوستش، به ملاقات «شلمغاني» رفته، از وي طلب كردند كه با «ناحيه مقدسه» مكاتبه و براي آنان طلب دعا كند. «شلمغاني» نيز در برگهاي اين درخواست را درج ميكند. پس از چند روز كه آن دو براي دريافت پاسخ، به نزد او ميروند؛ وي آن برگه را خارج ميكند؛ در حالي كه مسائل بسياري در آن ثبت و در لابهلاي خطوط سؤال، پاسخها نوشته شده بود. از جمله آنها، پاسخ خواسته «زراري» و دوستش بود. اين در حالي بود كه «زراري»، از بيان دقيق خواستهاش اجتناب كرده بود؛ ولي در پاسخ ناحيه، اشاره به خواسته وي شده بود كه اصلاح بين وي و همسرش بود.38 بنا به نقل نجاشي، توقيعات صادره براي «محمد بن عبدالله حميري» نيز در لابهلاي سطرهاي سؤالات نگاشته شده بود.39 چگونگي دريافت توقيعات از امام عصر عليهالسلام يكي از مباحث اساسي درباره كيفيت صدور توقيعات، نحوه تماس سفير با «ناحيهمقدسه» و تحويل نامهها و نحوه دريافت پاسخ آنها است. البته اسلوب و كيفيت عرضه سؤالات و نامهها به وسيله سفيران بر امام عصر عليهالسلام ، مجمل است و روايات نيز افق روشني در اين زمينه، باز نميكند.40 شواهدي حاكي از آن است كه سفيران عصر غيبت صغري، ملاقاتهاي حضوري با امام عصر عليهالسلام داشتهاند؛ مثلاً هنگامي كه از سفير اوّل، درباره ملاقاتش با حضرت حُجّت عليهالسلام سؤال ميشود، وي در سخناني همراه با گريه، ميگويد: بله او را ديدهام؛ در حالي كه وصف وي چنين است... .41 شبيه اين سؤال از سفير دوّم ميشود، و او نيز به همين شكل پاسخ ميگويد.42 در موردي ديگر، پاسخ ميدهد: «بله، آخرين عهد من با وي، در كنار بيت الله الحرام بود؛ در حالي كه به خداوند عرضه ميداشت: خداوندا! آنچه كه به من وعده دادهاي، منجّز فرما».43 به طور قطع، سفير سوم و چهارم نيز توفيق ملاقات با شخص حضرت حجّت عليهالسلام را به كرّات داشتهاند. به عنوان مؤيدي بر اين سخن، ميتوان به روايت شيخ طوسي اشاره كرد كه نشانگر صدور توقيع مربوط به لعن «شلمغاني» به وسيله «ابن روح» است؛ در حالي كه وي در زندان مقتدر عباسي به سر ميبرد!44 محتملترين وجه آن است كه امام، شخصا و به اعجاز، اين توقيع را در زندان به وي رسانده باشد.بدين ترتيب، شيوه طبيعي آن است كه خود سفيران به طور سرّي و مخفيانه، با امام عليهالسلام ملاقات و نامههاي حاوي سؤالات را بر حضرتش عرضه كرده باشند. برخي از محققان،45 براي اين سخن، به دو مرجّح تمسّك كردهاند:1. غالبا پاسخ سؤالات، با قدري تأخير عرضه ميشد، كه نشان از حركتي طبيعي در عرضه سؤال بر امام عليهالسلام و اخذ جواب دارد؛ و اگر در تمام موارد، صدور توقيعات همراه با اعجاز بود، تأخير حاصل نميشد.2. برخي شواهد، حاكي از آن است كه سفيران، بعضي مسائل عقيدتي و ديني را از خود امام عليهالسلام شنيده و به ديگران عرضه ميكردند. به عنوان نمونه، ميتوان به سخن «حسين بن روح» به يكي از شيعيان اشاره كرد ـ كه درباره سخنان «ابن روح» و اين كه از جانب خود او است يا از جانب حضرت حجت عليهالسلام ، ترديد داشت ـ «ابن روح» در پاسخ فرمود: «اگر از آسمان سقوط كنم و پرندگان مرا بدرند و يا باد مرا به مكان دوردستي پرتاب كند، نزد من محبوبتر از آن است كه از جانب خود سخن گويم. اين كه گفتم، از اصل، و شنيده شده از حجّت عليهالسلام است».46 پاسخهاي شفاهي در بيشتر موارد، نامههاي حاوي سؤالات و يا درخواستهاي شفاهي شيعيان، به طور معمول از طريق صدور توقيعات، پاسخ داده ميشد؛ ولي در مواردي، طبق مصالح، پاسخ به صورت شفاهي، از سوي سفير يا خادم حضرت به سؤال كننده عرضه ميشد.47 در مواردي، به طريق معجزهآسا شخص سؤال كننده، صدايي ميشنيد؛ بدون آن كه صاحب صدا را ببيند و پاسخ مشكل خود را بدين گونه اخذ ميكرد.48 در مواردي نيز، به جهت مصالحي، اصلاً پاسخي صادر نميشد.49 «چگونگي تحويل توقيعات به وكلا و شيعيان» پرسشي كه در اينجا مطرح است آن كه، پس از صدور توقيعات، چگونگي تحويل آنها به وكيلان و سپس شيعيان مقيم در ناحيههاي دوردست، چگونه بوده است؟ گرچه در برخي از روايات، تصريح شده كه پيكهاي مخصوصي، حامل پيامها و توقيعات «ناحيه مقدسه» به نواحي دور دست بودهاند؛ ولي روايات ديگر در اينباره سكوت كرده و به اجمال گذشتهاند. به عنوان نمونه، توقيعات بسياري به دست «ابوالحسين اسدي» ـ كه از بابهاي معروف عصر غيبت صغري و وكيلالوكلاي منطقه ري و نواحي شرقي ايران بود ـ صادر شده است.50 با توجّه به بعد مسافت بين ري، بغداد و سامراء، اين سؤال مطرح ميشود كه آيا پيكها و وسايطي، حامل توقيعات براي وي بودهاند و يا آن كه خرق عادت و اعجازي، در ميان بوده است؟ البته تا زماني كه دليلي براي اعجاز نبود، بايد اصل را بر روال طبيعي امور نهاد؛ ولي در مورد «قاسم بن علاء» ـ كه وكيل ناحيه آذربايجان بوده و توقيعات متعددي نيز به دست وي صادر شده ـ روايت شيخ طوسي نشانگر وجود پيك مخصوصي است كه واسطه و رابط بين عراق و مناطقي از ايران (همچون آذربايجان) بوده است.51 بنابراين، ميتوان اين نقل را قرينه و شاهدي، دالّ بر وجود پيكها و وسايط در ايصال و تحويل توقيعات به ساير نواحي دوردست دانست؛ چنان كه روايت «ابوالاديان» ـ كه حاكي از ارسال وي به مدائن از سوي امام عسكري عليهالسلام براي تحويل نامههايي به شيعيان اين منطقه، در اواخر عمر شريف حضرت است ـ از ديگر مؤيدات اين سخن ميباشد.52 البته در مواردي كه شيعيان يا وكيلان، مستقيما سؤالات خود را در بغداد، بر سفير عرضه مينمودند، توقيعات را مستقيما از سفير و يا با يك واسطه، از دستيار او دريافت ميكردند. توقيعات، گاهي به طور خصوصي، صادر و خطاب به اشخاص معيني بود كه سؤال يا درخواستي عرضه ميكردند؛53 و گاه شكل عمومي داشت، كه در اين موارد، سفير و دستياران وي موظف بودند آن را بر شيعيان نواحي مختلف عرضه كنند. در اين موارد بود كه توقيع به وسيله افراد مختلف استنساخ ميشد. البته در مورد اوّل نيز گاه از سوي افراد علاقهمند، استنساخ صورت ميگرفت؛ از نمونههاي توقيعات عمومي، ميتوان به توقيعات صادر شده در لعن و طرد برخي از وكيلان خائن و مدّعيان دروغين بابيّت (همچون «شلمغاني» و غير او) اشاره كرد.54 استمرار صدور توقيعات و انقطاع آن توقيعات «ناحيه مقدسه» در تمامي دوره غيبت صغري ـ به استثناي برههاي كوتاه ـ به دست سفيران، بابها و وكيلان امام دوازدهم عليهالسلام صادر ميشده است. روايت شيخ طوسي، حاكي از استمرار صدور توقيعات در طول اين دوره است. شيخ طوسي درباره سفير اول و دوّم گويد: «توقيعات صاحب الامر عليهالسلام به دست عثمان بن سعيد و پسرش محمد، براي شيعيان و خواص اصحاب امام عسكري عليهالسلام خارج ميشد»؛55 و درباره سفير دوّم گويد: «وي به مدت حدود پنجاه سال، متولّي امر سفارت بود و مردم اموال خود را براي وي حمل ميكردند. او نيز توقيعات را براي مردم خارج ميساخت؛ به همان خطّي كه در دوره زندگاني امام عسكري عليهالسلام خارج ميشد».56 البته تعبير پنجاه سال، با عنايت به دوره فعاليت وي در عصر امام عسكري عليهالسلام ، و در عصر نيابت پدرش ميباشد.در روايت مربوط به «قاسم بن علاء» نيز آمده كه: «توقيعات صاحب الزمان عليهالسلام به طور مستمرّ به دست ابوجعفر محمدبن عثمان عمري و پس از وي به دست ابوالقاسم حسين بن روح ـ قدس الله روحهما ـ براي وي صادر ميشد».57 «اين نقلها حاكي از استمرار صدور توقيعات، در عصر سفير دوّم و سوّم است؛ در عين حال، «ابوسهل نوبختي» در كتاب التنبيه في الامامة،58 مدعي است كه پس از شهادت امام عسكري عليهالسلام ، براي مدتي بيش از بيست سال، توقيعات حضرت مهدي عليهالسلام براي شيعيان خارج ميشد و سپس انقطاعي در صدور اين توقيعات حاصل گرديد. بر اين اساس، برخي از محققان، دوره انقطاع در صدور توقيعات را بين 280 تا 290 ه·· . ق، و حتي تا پايان دوره سفارت سفير دوّم (305 ه·· . ق) برآورد كردهاند؛59 ولي با توجّه به شواهدي كه ارائه شد، اين سخن قابل پذيرش نيست. كلام «ابوسهل نوبختي» نيز قابل حمل بر انقطاع موقّت توقيعات، به علت بروز شرايط حادّ و سخت براي شيعيان در عصر «معتضد عباسي» است كه اقتضا ميكرد شيعيان، كمتر با سفير مرتبط شوند و سفير نيز به جهت عرضه توقيعات، مجبور به ملاقات با شيعيان نباشد. روايت شيخ طوسي درباره شرايط عصر معتضد چنين است: «در زمان معتضد امر بر شيعيان، جدّا دشوار و سخت بود و از شمشيرها خون ميچكيد! كمتر كسي نسبت به آنچه براي ابوجعفر عمري حمل ميشد، اطلاع مييافت! و به حامل اموال، تنها گفته ميشد: به فلان موضع برو و آنچه آوردهاي تحويل بده؛ بدون آن كه به وي رسيدي داده شود و يا بر چيزي اطلاع حاص كند».60 پس از مدتي، صدور توقيعات ادامه يافت و در عصر سفير سوّم نيز توقيعات متعددي از جانب «ناحيه مقدّسه» براي شيعيان خارج شد. در عصر سفير چهارم ـ با توجّه به كوتاهي دوران سفارتش ـ توقيعات زيادي گزارش نشده است؛ ولي معروفترين توقيعها در اين عصر، آخرين آنها است كه اعلامگرِ پايان عصر «غيبتصغري» بود.61 شايان ذكر است كه در عصر «غيبت كبري» نيز توقيعاتي از سوي «ناحيه مقدسه»، خطاب به برخي از بزرگان شيعه، صادر شده كه به عنوان نمونه، ميتوان به توقيعات صادر شده براي شيخ مفيد اشاره كرد.62 البته برخي از محققان، پيام صادر شده از سوي حضرت حجت عليهالسلام براي آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني را نيز از مقوله «توقيعات ناحيه» مقدسه قلمداد كردهاند.63 مضامين نامهها و توقيعات امامان شيعه عليهمالسلام چنان كه در مباحث پيشين يادآور شديم، نامهها و توقيعات ائمه عليهمالسلام در زمينههاي مختلف، به طور مستمر به وسيله دستياران و وكيلان آنان، به دست شيعيان ميرسيد. اين نوشتهها، يا پاسخ به سؤال و درخواستي بود، و يا ابتدائاً براي بيان مطلب و راهنمايي و دستورِ عمل، براي شيعيان صادر ميشد، و يا پاسخ به نامه برخي از خلفا و صاحب منصبان عباسي بود.بررسي مضامين تعداد بسياري از اين مكتوبات، اين معنا را ثابت ميكند كه امامان شيعه عليهمالسلام در هر زمينه ممكني، مورد مراجعه، مشورت و ياريطلبي از سوي شيعيان بودند؛ و اين، حتي شامل امور بسيار جزئي و شخصيِ زندگي؛ همچون خريد و فروش كنيز يا غلام يا دكّان و اقدام براي فرزند دار شدن و امثال آن ميشد. با بررسي محتوا و مضامين اين مكتوبات، ميتوان آنها را تحت بيست عنوانِ نسبتا كلي گنجاند، كه ذيلاً بدان ميپردازيم و فهرستي از نمونههاي متعدد مربوط به هر عنوان را در پينوشت ارائه خواهيم نمود. عناوين ياد شده عبارت است از:اعلام تعيين و نصب وكيلان و توثيق و مدح برخي از آنان، و بيان شخصيت ايشان به شيعيان؛64 انجام دادن راهنماييهاي لازم نسبت به وكيلان و كارگزاران ائمه عليهمالسلام ؛65 پاسخ به سؤالات مختلف ديني، در زمينههاي فقهي، كلامي، تفسيري، حديثي، تاريخي و ارائه مواعظ اخلاقي؛66 اعلام رسيد وجوه شرعي و اموال تحويل شده به وكيلان ائمه عليهمالسلام ، و يا طلب وجوه شرعي؛67 معرفي امام معصوم عليهالسلام به شيعيان؛68 دفاع از مظلوم، و بشارت رفع ظلم به شيعيان؛69 اعلام خيانت خائنان، غلوّ غاليان، انحراف منحرفان و ردّ بر آنان؛70 نامه يك امام به امام بعدي يا به برخي از خلفاي عباسي؛71 نهي از امور غير امنيتي و غير شرعي؛72 اعلام نفرين امام عليهالسلام بر ضدّ مخالفان و افراد منحرف و فاسد؛73 حسابرسي و انتقاد از عملكرد برخي افراد؛74 پاسخ به درخواستهاي مختلف جزئي، همچون درخواست وجه يا كفن يا دست خط يا تقسيط وجوه شرعي؛75 پاسخ به استيذان شيعيان براي امور مختلف شخصي؛ همچون انجام حج، سفر، فرزند دار شدن، خريد و فروش و...؛76 پاسخ به طلب دعا از سوي شيعيان در زمينههاي مختلف؛77 اِخبار و پيشگويي از امور مخفي و مافي الضمير افراد، و حوادث جزئي يا كلي آينده؛78 اعلام وفات يا تاريخ وفات افراد؛79 اعلام نيازهاي شخصي و روزمره امامان عليهمالسلام به خادمان؛80 پاسخ به بعضي از انتقادات بر ائمه عليهمالسلام ؛81 اعلام عفو و قبول عذر برخي شيعيان؛82 پيام تعزيت در رحلت سفير و نماينده امام عليهالسلام يا افراد ديگر.83
. همچون نامه امام رضا عليهالسلام به «محمدبن سنان» در پاسخ به نامه وي؛ همان، ج 2، ص 150، ح 136 از علل الشرايع، ص 279، ص طبع قم؛ و نامه امام جواد عليهالسلام به «ابوعلي احمدبن حمّاد مروزي» در پاسخ به نامه مفصّل وي؛ همان، ج 2، ص 199، ح 152 و نامه امام جواد عليهالسلام به علي بن مهزيار اهوازي و مدح او؛ همان، ج 2، ص 200، ح 156، از كتاب الغيبة، شيخ طوسي، بيروت، دارالكتاب الاسلامي، 1412 ق، ص 2111. رجال كشي، تصحيح حسن مصطفوي، مشهد، 1348 ش، ص 431، ح 807 و 808.2. همان، ص 436، ح 821.3. معادن الحكمة، محمدبن محسن فيض كاشاني، قم، انتشارات جامعه مدرسين، ج 2، صص 145ـ147، ح135 و ص172، ح141.5. الخرائج و الجرائح، ابوالحسن سعيد بن هبةالله، قطب الدين راوندي، به تحقيق مؤسسة الامام المهدي عليهالسلام ، قم، 1409 ق، ج 2، ص 715.6. معادن الحكمة، ج 2، صص 137 ـ 140 از رجال كشي، ص 283 و روضه كافي، صص 124 ـ 126.7. ر.ك. فرهنگ بزرگ جامع نوين، (ترجمه المنجد) ج 2، ص 2215.8. ر.ك. تاج العروس، محمد مرتضي زبيدي، بيروت، دار مكتبة الحياة، بي تا، ج 5 ، ص 549 .9. درباره موارد ياد شده ر.ك: لغت نامه دهخدا، واژه «توقيع».10. تاج العروس، ج 5، ص 549.11. ر.ك: معادن الحكمة في مكاتيب الائمه عليهمالسلام ، ج 2، ص 266، ح 191 از رجال كشي، ص 575، ح 1088؛ «حكي بعض الثقات بنيشابور انّه خرج لاسحاق بن اسماعيل من ابي محمد عليهالسلام توقيع...».12. ر.ك. تاريخ الغيبة الصغري، محمد صدر، بيروت، دارالمعارف، 1400 ق، ص 434؛ و دائرةالمعارف تشيّع، زير نظر حاج سيد جوادي، فاني و خرمشاهي، بنياد فرهنگي شط، تهران، 1369 ش، ج 5، ص 153-150.13. رجال كشي، ص 513، ح 991.14. كلمة الامام المهدي عليهالسلام ، شهيد سيد حسن شيرازي، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق، ج 1، ص 399.15. الكافي، ابوجعفر محمدبن يعقوب كليني، به تصحيح علي اكبر غفاري، تهران، 1377 ش، ج 1، ص 513، ح 27.16. كمال الدين و تمام النعمة، ابوجعفر محمدبن علي بن بابويه قمي، به تصحيح علي اكبر غفاري، قم انتشارات جامعه مدرسين، 1416 ق، ص 475، ح 25.17. كتاب الغيبة، شيخ طوسي، ص 216.18. در اينباره، ر.ك: تاريخ الغيبة الصغري، صص 430 ـ 432.19. ر.ك. دائرةالمعارف تشيّع، ج 5، صص 150 ـ 153.20. رجال كشي، ص 536، ح 1020.21. همان، ص 525، ح 1007.22. كتاب الغيبة، شيخ طوسي، ص 228.23. همان، ص 185.24. رجال كشي، ص 436، ح 821.25. مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 291.26. الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 695، ح 9.27. كتاب الغيبة، شيخ طوسي، صص 192ـ 193.28. همان، ص 195.29. همان، ص 184.30. ر.ك. تاريخ الغيبة الصغري، صص 435ـ 437.31. كتاب الغيبة، شيخ طوسي، ص 252.32. كمال الدين و تمام النعمة، ص 522، ح 51؛ الاحتجاج، ابومنصور طبرسي، با تصحيح و تعليق سيد محمد باقر موسوي خرسان، مشهد، نشر مرتضي، 1403 ه·· ، ص 480.33. كشف الغمه، علي بن عيسي اربَلي، قم، نشر ادب الحوزه، 1364 ش، ج 3، ص 261.34. كتاب الغيبة، شيخ طوسي، صص 192 ـ 193.35. همان، ص 184؛ الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 479ـ 480، ح 20.36. كتاب الغيبة، شيخ طوسي، ص 187.37. ر.ك: همان، ص 185.38. همان، 184.39. نجاشي در رجال خود، در ذيل عنوان «محمد بن عبدالله حميري» چنين آورده: «كان ثقة وجها كاتَبَ صاحبَ الامر عليهالسلام و ساله مسائل في ابواب الشريعة، قال لنا احمد بن الحسين: وقعت هذه المسائل اليّ في اصلها والتوقيعات بين السطور...»؛ ر.ك. رجال نجاشي، قم، مكتبةالداوري، بيتا، ص 251.40. ر.ك: تاريخ الغيبة الصغري، ص 440.41. كتاب الغيبة، شيخ طوسي، ص 215.42. همان، ص 219.43. همان، ص 221.44. همان، ص 187.45. تاريخ الغيبة الصغري، ص 443.46. كتاب الغيبة، شيخ طوسي، ص 199.47. به عنوان نمونه، در جريان شفا يافتن «سرور اهوازي» به دعاي ناحيه مقدسه، آمده كه پس از درخواست پدر و عموي وي از «حسين بن روح» مبني بر طلب دعا از حضرت حجت عليهالسلام براي باز شدن زبان وي، «ابن روح» بدون تأمل گفت: «شما مأمور شدهايد كه به حائر (حسيني) برويد!»؛ و پس از رفتن به حائر، وي شفا مييابد؛ كتاب الغيبة، شيخ طوسي، ص 188؛ و همچنين اعلام شفاهي نصب «حسين بن روح» به عنوان جانشين سفير، توسط «محمد بن عثمان عمري» به گروهي از بزرگان شيعه؛ كمال الدين و تمام النعمة، 503، ح 33؛ همين طور ارسال شفاهي پيام حضرت حجت عليهالسلام به شخصي به نام «عقيقي»؛ همان، ص 505، ح 36 از ديگر نمونهها هستند.52. كمال الدين و تمام النعمة: ص 475، ح 25.53. نمونههاي متعددي از اين نوع توقيعات در دست است كه در ضمن بحث از مضامين توقيعات، به برخي از آنها اشاره خواهد شد.54. به عنوان نمونه، ر.ك: كتاب الغيبة، شيخ طوسي، ص 187؛ اصرار ناحيه مقدسه بر اظهار توقيع مشتمل بر لعن «شلمغاني»، به حدّي بود كه علي رغم درخواست «ابن روح» مبني بر تأخير در اظهار آن به خاطر محبوس بودن ابن روح، ناحيه مقدسه همچنان به اظهار آن تأكيد ورزيده، و از جهت خطرات احتمالي نيز به ابن روح اطمينان خاطر داده بود! و همين طور ميتوان به توقيع عمومي صادر شده از ناحيه امام هادي عليهالسلام در لعن و طرد «فارس بن حاتم قزويني» اشاره نمود؛ رجال كشي، ص 526، ح 1007 و 1008.55. كتاب الغيبة، شيخ طوسي، ص 216.56. همان، ص 223.57. همان، ص 189.58. كمال الدين و تمام النعمة، ص 93؛ فقرات انتهايي كتاب «التنبيه في الامامة» از «ابوسهل نوبختي» توسط شيخصدوق در كمال الدين و تمام النعمة، صص 88 ـ 94 آمده است.59. ر.ك: مكتب در فرايند تكامل، دكتر سيد حسين مدرسي طباطبائي، ترجمه هاشم ايزدپناه، ايالاتمتحده، نيوجرسي، نشر داروين، 1374 ش، ص 131.60. كتاب الغيبة، شيخ طوسي، ص 179.61. همان، ص 242 ـ 243.62. الاحتجاج، ص 497 ـ 498.63. ر.ك: دائرةالمعارف تشيع، ج 5، صص 150 ـ 153.73. به عنوان نمونه، بنگريد به: نفرين امام عسكري عليهالسلام بر ضد مستعين و اعلام آن به «ابي عبدالله بن طاهر»؛ الخرائج و الجرائح، ج 1، صص 429 ـ 430، ح 8 ؛ كشف الغمة، ج 2، ص 428؛ اثبات الهداة، ج 6، ص 318، ح 66؛ بحارالانوار، ج 50، ص 248، ح 2.74. ر.ك: به كمال الدين و تمام النعمة، ص 486، ح 6 و ص 490، ح 13.80. به عنوان نمونه، بنگريد به: توقيع امام جواد عليهالسلام به «محمد بن فضل صيرفي» و اعلام حوائج شخصي؛ الخرائج والجرائح، ج 1، ص 387، ح 16؛ و كتابت حوائج شخصي براي «علي بن يقطين» توسط امام كاظم عليهالسلام ؛ رجال كشي، ص 434، ح 819؛ ص 269، ح 484.81. به عنوان نمونه، بنگريد به: توقيع امام عسكري عليهالسلام به نعماني، و نكوهش از غلطگيري وي از نامه حضرت؛ وي مدعي شده بود كه در نامه حضرت غلط نحوي وجود دارد و حضرت در پاسخ نوشت: «ما بالُ قوم يلحنوننا، وان الكلمة تتكلّم بها ننصرف علي سبيعين وجها فيها كلّها المخرج منها والحجة»؛ اثبات الوصية، ص 244.82. به عنوان نمونه، بنگريد به: توقيع ناحيه مقدسه در قبول استغفار و اعتذار «حسن بن فضل همداني» به خاطر ردّ هديه حضرت؛ الارشاد، ص 353؛ الكافي، ج 1، ص 520، ح 13.83. به عنوان نمونه، بنگريد به: توقيع ناحيه مقدسه به سفير دوم در تعزيت رحلت سفير اوّل؛ كمال الدين و تمام النعمة، ص 510، ح 41 ؛ كتاب الغيبة، شيخ طوسي، ص 219؛ الاحتجاج، ص 481؛ و توقيع ناحيه مقدسه در تعزيت فوت وكيل مصر كه براي فرستاده وي ارسال شد؛ و ضمن اخبار از وفات او، از نحوه برخورد وي با وجوه شرعي موجود در نزدش خبر داده شده بود؛ الكافي، ج 1، ص 523، ح 19.