43 - ابوالبرکات نعمان بن محمود آلوسى حنفى.( غالية الواعظ، ج 1، ص 78)
وديگران.
پرسش : آيا کسى از اهل سنّت فرزند امام عسکرىعليهالسلام (مهدى) راهمان منجى منتظر مىداند؟
پاسخ : گر چه برخى از علماى اهل سنّت تنها به ولادت فرزندى به نام مهدى از امام حسن عسکرى (ع) اشاره کردهاند وحيات او تا اين زمان ومنجى وموعود بودن او را به شيعه نسبت مىدهند، ولى برخى از آنان تصريح به زنده بودن او تاکنون ونيز موعود ومنجى بودن او دارند که مىتوان از ميان آنها به افراد ذيل اشاره نمود:
1 - محمّد بن يوسف گنجى شافعى (متوفاى 658ه' ق) مىگويد: «ابو محمّد حسن عسکرى (ع) ازخود فرزندى به جاىگذاشت که همان امام منتظراست. صلواتاللَّه عليه».( کفاية الطالب، ص 312)
2 - عبدالوهاب شعرانى حنفى مىگويد: «در آخرالزمان اميد به خروج مهدى است. او از اولاد امام حسن عسکرى (ع) است. ولادت او نيمه شعبان سال 255 هجرى اتفاق افتاد. تا به حال زنده است تا با حضرت عيسى (ع) اجتماع کند. عمرش تا اين زمان 706 سال است. اين چنين شيخ حسن عراقى به من خبر داد».( اليواقيت والجواهر، ج 2، ص 127)
3 - نورالدين عبدالرحمن جامى حنفى؛ بعد از بيان تاريخ ولادت حضرت مهدى (ع) مىگويد: «او کسى است که زمين را پر از عدل وداد خواهد کرد».( شواهد النبوه، ص 404)
4 - قاضى بهلول بهجت افندى مىگويد: «ولادت امام دوازدهم در پانزدهم ماه شعبان سال 255 هجرى بود واسم مادرش نرجس است. براى او دو غيبت است: يکى صغرا وديگرى کبرا. هر گاه خداوند به او اذن دهد ظهور کرده، آن گاه زمين را پر از عدل وداد خواهد کرد».( المحاکمة فى تاريخ آل محمد (ص)، ص 246)
5 - صدر الدين حموينى؛ در ذيل حديثى که او از پيامبر (ص) نقل کرده آمده است: «...همانا دوازدهمين از فرزندانم غيبت مىکند... تا اينکه خداوند متعال به او اذن خروج مىدهد».( فرائد السطمين، ج 2، ص 132)
6 - شيخ فريدالدين عطار نيشابورى؛ او در قصيدهاى مىگويد:
صد هزاران اوليا روى زمين
از خدا خواهند مهدى را يقين
يا الهى مهدىام از غيب آر
تا جهان عدل گردد آشکار( ينابيع الموده، ج 3، ص 351و350)
7 - جلال الدين رومى: او نيز در قصيدهاى مىگويد:
اى سرور مردان على! مستان سلامت مىکنند
وى صفدر مردان على! مردان سلامت مىکنند
تا اينکه بدين جا مىرسد:
با مير دين هادى بگو با عسکرى مهدى بگو
با آن ولى مهدى بگو: مستان سلامت مىکنند( همان، ج 3، ص 351)
8 - صدرالدين قونوى؛ او هنگام وفات در وصيّت خود به شاگردانش مىگويد: «...هفتاد هزار بار ذکر «لاالهالااللَّه» را در شب اوّل مرگم با حضور قلب بگوييد وسلام مرا نيز به حضرت مهدى (ع) برسانيد».( همان، ص 341و340)
9 - احمد بن يوسف ابوالعباس قرمانى حنفى؛ او مىگويد: «محمّد حجّت، خلف صالح، عمرش هنگام وفات پدرش پنج سال بود. خداوند در آن سنّ به او حکمت آموخت، همان گونه که در کودکى به حضرت يحيى (ع) آموخت... علما اتفاق دارند بر اينکه مهدى همان قائم در آخرالزمان است...».( اخبار الدول وآثار الأول، ج 1، ص 353)
پرسش : مبناى مؤلّفان حديثى مصادر مهدويت چه بوده است؟
پاسخ : برخى مىگويند: معروف نزد قدما چنين بوده که هر روايتى در مسائل تاريخى واز آن جمله موضوع مهدويت را بدون بررسى سند آن نقل مىکردند. ولى بعد از آن عصر، حرکت جديدى پديد آمد وبين روايات تمييز داده شد، تا زمانى که حرکت اصوليين پديد آمد واخبار را به دستههاى مختلف از قبيل: صحيح، حسن، قوى وضعيف تقسيم نمودند، ولى اين پيشرفت وحرکت شامل روايتهاى تاريخى که از آن جمله روايات مهدويت است، نگرديد...».( تطور الفکر السياسى، ص 209)
پاسخ:
1 - آنچه از قدماى محدثين اماميه مىدانيم آن است که آنان نهايت سعى وکوشش واحتياط خود را در جمع ونقل احاديث در کتب خود داشتهاند، که از آن جمله کلينى؛ است. او نزد اهل فن حديث، معروف به دقت نظر واحتياط در نقل اخبار است. ونيز مىدانيم که بزرگانى امثال شيخ طوسى؛ چه اهتمام وافرى به شناخت شيوخ روايى خود داشتهاند. شخصى مثل شيخ صدوق؛ عادتاً شيوخ خود را مىشناخته ونيز از حالات آنان از ايمان وعدالت آگاهى داشته است، واز کسى که او را نمىشناخته روايت نقل نمىکرده است.
2 - ما اطمينان داريم که اين بزرگان به صحت اين گونه روايات که در باب امامت ومهدويت وارد شده اطمينان کامل داشتهاند، ويا لااقلّ به جهت برخى قرائن معتبر که همراه آنها بوده وموجب جبران ضعف برخى از آنها مىشده، آنها را با اطمينان کامل نقل مىکردند. وگرنه جاى اين سؤال باقى است که امثال شيخ صدوق وطوسى وديگران چه اهدافى غير از احتجاج واستدلال به آنها، داشتهاند. مگر اين نيست که شيخ صدوق کتابش را براى رفع حيرت در امر حضرت مهدى (ع) نوشته است؟
3 - تمام يا بيشتر اصول ومنابع اصلى احاديث مهدويت که در سه قرن اوّل نوشته شده به دست شيخ صدوق، طوسى ونعمانى رسيده واز خود به آن کتابها استناد داشتهاند، ولذا به آن روايات استدلال مىنمودند.
4 - گرچه تقسيم حديث به چهار قسم از اصطلاحات متأخرين است ولى قدماى محدثين از آن جمله شيخ طوسى؛ روش خاصى در قبول خبر داشتهاند.
شيخ بهايى بعد از تقسيم حديث به چهار قسم معروف، مىگويد: «اين اصطلاح نزد قدما معروف نبوده بلکه آنان حديث صحيح را به حديثى اطلاق مىکردند که مقرون به قرائن مورد وثوق واطمينان باشد. واين قرائن انواعى دارد:
الف . وجود حديث در اصول 400 گانه حديثى که نزد راويان مشهور بوده است.
ب . تکرار حديث در يک يا دو اصل يا بيشتر از اين اصول با سندهاى متعدد ومعتبر.
ج . وجود حديث در اصلى که انتسابش به يکى از اصحاب ائمه ثابت واجماع اصحاب بر صدق او بوده است.
د . وجود حديث در يکى از کتبى که بر ائمه عرضه شده وآن حضرات، مصنّف آن کتب را تمجيد نمودند، از قبيل کتاب: عبيداللَّه بن على حلبى که بر امام صادق (ع) عرضه شد.( رجال نجاشى، ص 230)
ه' . وجود حديث در کتبى که نزد قدما مورد وثوق واطمينان بوده است.( وسائل الشيعه، ج 30، ص 198ù197)
5 - علماى رجال، مجهول را بر دو نوع تقسيم کردهاند:
الف . مجهول اصصلاحى: وآن به کسى اطلاق مىشود که تصريح به جهالت او از سوى رجاليون شده باشد.
ب . مجهول لغوى: وآن به کسى اطلاق مىشود که وضعيت او معلوم نيست ولذا در کتب رجال از او يادى به ميان نيامده است. تنها قسم اول از جهالت است که موجب ضعف راوى است، ودر مورد دوم احتياج به بررسى دقيق دارد که سبب مطرح نشدن او در کتب رجال چيست؟ گاه ممکن است به جهت معروف بودنش درباره او سکوت کردهاند.( الرواشح، ميرداماد، ص 61ù60)
6 - احتمالى نيز وجود دارد که بناى قدما بر تمسک به «اصالة الصدق والعدالة» باشد. يعنى اصل اولى بر صدق وعدالت راوى است مگر آنکه خلاف آن ثابت شود. ومقصود به آن، همان اصل عدم ويا استصحاب عدم فسق است. به همين جهت است که ما احتياجى به اثبات عدالت -خواه به معناى ملکه يا حسن ظاهر- نداريم؛ زيرا احراز آن مستلزم تعطيل امور وتضييع بسيارى از مصالح است. کمتر کسى است که بتوان عدالت او را به اثبات رسانيد. اين مطلب مورد تأييد عقلا نيز هست.
7 - براى اثبات اعتبار روايات نبايد تنها اعتبار سندى را مطرح ساخت، بلکه بايد به همه راهها واسباب اعتبار شخص توجه کرد ودر نظر داشت که مبناى بسيارى از عالمان شيعه، بلکه اکثريت قريب به اتفاق آنان، حجيّت خبر موثوقٌ به است؛ يعنى خبرى که از طرق مختلف به آن اطمينان ووثوق حاصل شود.
پرسش : آيا روايات ولادت حضرت مهدىعليهالسلام ضعيف است؟
پاسخ : برخى مىگويند: «...مؤلّفان در مورد ولادت حضرت مهدى (ع) به هر روايتى تمسک کردهاند در حالى که خود به ضعف سند آنها پى بردهاند...».( تطور الفکر السياسى، ص 208)
1 - احاديث مربوط به ولادت حضرت مهدى (ع) به جهت وجود برخى از سندهاى صحيح در ميان آنها کافى است که سند روايات ديگر که از ضعف برخوردارند، تقويت کند، واين مسلکى است که مورد قبول محدثين شيعه واهل سنّت واقع شده است.( سلسلة الاحاديث الصحيحه، ناصرالدين البانى، ج 4، ص 358)
2 - احاديثى که درباره مسائل مسلّم اعتقادى وکلامى است از آن جهت که نزد شيعه ثابت بوده وبه تأييد قطعى عقل نيز رسيده است، راويان آن مورد جرح وتعديل قرار نگرفتهاند، وبه طور کلى احتياجى به آن نبوده است، که از آن جمله مىتوان به احاديث مهدويت اشاره کرد.
3 - احاديث ولادت حضرت مهدى (ع) که به دلالت مطابقى يا تضمنى يا التزامى دلالت بر ولادت حضرت دارد از حدّ لازم تواتر فراتر رفته است، لذا به جهت آنکه مفيد يقين است احتياج به بررسى سندى ندارد. خبر متواتر، نقل جماعت کثيرى است که اتفاقشان بر دروغ، محال است. ومىدانيم که در خبر متواتر لازم نيست که هر يک از راويان حديث از ثقات وعدول باشند، بلکه مىتوان از راه تراکم احتمالات به يقين رسيد.
4 - شخص متتبّع بعد از ملاحظه وضع سياسى عصر امام عسکرى (ع) وقبل وبعد از آن پى مىبرد که يکى از عوامل جهالت حال راويان احاديث ولادت حضرت مهدى (ع) همان فشارهاى سياسى بوده که از طريق حاکمان ظلم وجور بر شيعيان وارد شده است، ولذا بسيارى از راويان، خود را با اسامى مستعار معرّفى مىکردند تا شناخته نشوند، خصوصاً با در نظر گرفتن اينکه برخى از راويان از مناطق دور به سامرا مىآمده ودر مورد حضرت سؤال مىکردند وبراى ديگران نقل مىنمودند.
پرسش : چه عواملى در حصول تواتر ويقين به ولادت امام مهدىعليهالسلام مؤثر است؟
پاسخ : از آنجا که اعتبار خبر متواتر به جهت حصول يقين است، در مورد موضوع ولادت امام مهدى (ع) عواملى چند در حصول يقين به اين موضوع دخالت داشته است:
1 - احاديثى که به دلالت مطابقى بر ولادت امام مهدى (ع) وبشارت به آن حضرت دلالت دارد. که مجموع آنها به 214 حديث مىرسد.( کمال الدين، ص 433-430ù426-424ù408-407و... )
2 - رواياتى که در مورد سال ولادت حضرت رسيده است.( بحارالأنوار، ج 51، ص 422)
3 - رواياتى که در رابطه با خصوصيات فردى امام زمان (ع) وارد شده است.( کمالالدين، ص 475 ؛ الغيبة، طوسى، ص 298)
4 - رواياتى که نصّ بر امامت آن حضرت دارد.( کمال الدين، ص 435)
5 - توقيعاتى که از ناحيه مقدسه صادر شده است که عدد آنها به دهها توقيع مىرسد، ودر جاى خود فهرستى از آنها را آوردهايم.
6 - تضييقات سياسى که از ناحيه حکومت بنىالعباس براى مواجهه ومقابله با حضرت وقتل ايشان گذاشته شده بود.
7 - وجود چهار سفير در عصر غيبت صغرا وارتباط مردم با حضرت از طريق آنها.
8 - وکلاى ناحيه مقدّسه که در کشورها وشهرهاى مختلف وجود داشتهاند.
9 - عدّه زيادى که مشرّف به لقا ورؤيت حضرت مهدى (ع) شدهاند.
10 - معجزاتى که از حضرت مهدى (ع) صادر شده ودر کتابها مکتوب است.
11 - اعتراف علماى انساب به ولادت فرزند امام عسکرى (ع).
12 - اجماع وتبنّى شيعه بر ولادت ووجود امام مهدى (ع).
13 - تصريح مورخان بر ولادت حضرت مهدى (ع).
14 - مدّعيان سفارت دروغين از طرف امام زمان (ع).
15 - شهادت هر يک از معصومين: بر ولادت حضرت مهدى (ع).
پرسش : آيا در بين احاديث ولادت حضرت، حديث صحيح السند نيز وجود دارد؟
پاسخ : در بين احاديثى که دلالت بر ولادت حضرت مهدى (ع) دارد پى به رواياتى مىبريم که از سند صحيح يا حسن يا موثّقى برخوردار است. اينک به برخى از آنها اشاره مىکنيم:
1 - کلينى به سند صحيح اعلائى از محمّد بن عبداللَّه ومحمّد بن يحيى از عبداللَّه بن جعفر حميرى نقل مىکند که فرمود: «اجتمعت أنا والشيخ أبوعمرو؛ عند أحمد بن إسحاق فغمزنى أحمد بن إسحاق أن أسأله عن الخلف، فقلت له: يا أباعمرو! إنّى أريد أن أسألک عن شىء وما أنا بشآکٍّ فيما أريد أن أسألک عنه، فإنّ اعتقادى ودينى أنّ الأرض لاتخلو من حجّة إلّا إذا کان قبل يوم القيامة بأربعين يوماً فإذا کان ذلک رفعت الحجّة وأغلق باب التوبة... ولکنّى أحببت أن أزداد يقيناً. ثمّ قال: سل حاجتک؟ فقلت له: أنت رأيت الخلف من بعد أبىمحمّد (ص) فقال: أى واللَّه ورقبته مثل ذا، وأومأ بيده...»؛ «من وشيخ ابوعمرو- عثمان بن سعيد عَمْرى - خدمت احمد ابن اسحاق بوديم. احمد بن اسحاق به من اشاره کرد تا از ابوعمرودرباره جانشين امام عسکرى (ع) سؤال کنم. به ابوعمروگفتم: از تو سؤالى مىپرسم که درباره آن شک ندارم، زيرا اعتقادم اين است که زمين هيچ گاه از حجت خالى نمىماند مگر چهل روز قبل از برپايى قيامت، که چون آن روز فرا رسد حجت برداشته وراه توبه بسته خواهد شد... ولى من دوست دارم که بر يقينم افزوده شود... سپس گفت خواستهات را سؤال کن، سؤالم اين است که: آيا جانشين امام عسکرى (ع) را ديدهاى؟ ابوعمروفرمود: آرى به خدا سوگند، گردن او چنين بود، وبا دست اشاره کرد...».( کافى، ج 1، ص 330ù329، با تلخيص) شيخ صدوق؛ نيز اين حديث را با سند صحيح نقل کرده است.( کمالالدين، ص 441)
2 - ونيز کلينى به سند صحيح از حسين بن علا نقل کرده که گفت: «قلت لأبىعبداللَّه (ع): تکون الأرض ليس فيها إمام؟ قال: لا.»؛ «به امام صادق (ع) عرض کردم: آيا ممکن است که زمين بدون امام باشد؟ حضرت فرمود: هرگز.»( کافى، ج 1، ص 178، ح 1)
3 - ونيز به سندى ديگر که آن هم صحيح است از امام صادق (ع) نقل کرده که فرمود: «إنّ الأرض لا تخلو إلاّ وفيها إمام»؛ «همانا زمين هرگز از وجود امام خالى نمىگردد.»( همان، ح 2)
4 - ونيز به سند صحيح از حسن بن على وشاء نقل مىکند که از امام رضا (ع) سؤال کردم: «هل تبقى الأرض بغير إمام؟ قال: لا. قلت: إنّا نروى أنّها لاتبقى إلّا أن يسخط اللَّه عزّوجلّ على العباد. قال: لاتبقى إذا لساخت»؛ « آيا زمين بدون امام باقى مىماند؟ حضرت فرمود:هرگز. عرض کردم: ما چنين روايت مىکنيم که زمين از حجت خالى نمىماند مگر آنکه خداوند بر بندگانش غضب کند؟ حضرت فرمود: زمين «بدون حجت» باقى نمىماند، ودر غير اين صورت مضطرب مىشود.»( همان، ص 179، ح 13)
5 - ونيز به سند صحيح از ابىهاشم جعفرى نقل مىکند کهگفت: «قلت لأبىمحمّد (ص): جلالتک تمنعنى من مسألتک فتأذن لى أن أسألک؟ فقال: سل. قلت: يا سيّدى! هل لک ولد؟ فقال: نعم. فقلت: فإن بک حدث فأين أسال عنه. فقال: بالمدينة»؛ «به امام عسکرى (ع) عرض کردم: جلالت شما مرا مانع شده تا مسألهاى را از شما سؤال کنم، آيا اجازه مىدهيد تا از شما بپرسم؟ حضرت فرمود: سؤال کن. عرض کردم: اى آقاى من! آيا براى شما فرزندى هست؟ فرمود: آرى. عرض کردم: اگر حادثهاى براى شما اتفاق افتاد، کجا از او سؤال کنم؟ فرمود: در مدينه.»( همان، ص 328، ح 2)
6 - ونيز به سند صحيح از محمّد بن على بن بلال نقل کرده که فرمود: «خرج إلىّ من أبىمحمّد قبل مضيّه بسنتين يخبرنى بالخلف من بعده ثمّ خرج إلىّ من قبل مضيّه بثلاثةايام يخبرنى بالخلف من بعده»؛ «دو سال قبل از شهادت امام حسن عسکرى (ع) نامهاى از حضرت به دستم رسيد که در آن خبر از جانشين آن حضرت داده بود. ونيز سه روز قبل از شهادتشان نامهاى ديگر رسيد که باز خبر از جانشين بعد از خود دادند.»( همان، ح 1)
7 - کلينى نيز به سند صحيح از زراره نقل مىکند که از امام صادق (ع) شنيدم که فرمود: «إنّ للغلام غيبة قبل أن يقوم. قال قلت: ولِمَ؟ قال: يخاف وأومأ بيده إلى بطنه، ثمّ قال: يا زرارة! وهو المنتظر وهو الّذى يشکّ فى ولادته»؛ «همانا براى آن کودک قبل از قيام غيبتى است. عرض کردم: براى چه؟ فرمود: به جهت خوف، واشاره به شکم مبارک کرد. آن گاه فرمود: اى زراره! واو همان منتظرى است که در ولادت او شک مىشود...».( همان، ص 337، ح 5)
8 - صدوق به سند تام از داوود بن قاسم جعفرى نقل کرده که امام هادى (ع) مىفرمود: «الخلف من بعدى الحسن، فکيف لکم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: ولِمَ جعلنى اللَّه فداک؟ فقال: إنّکم لاترون شخصه ولايحلّ لکم ذکره باسمه. فقلت: فکيف نذکره؟ فقال: قولوا الحجّة من آل محمّد:»؛ «جانشين بعد من فرزندم حسن است. پس چگونه است شما را نسبت به جانشين از بعد اين جانشين؟ عرض کردم: چگونه، خداوند مرا فداى تو گرداند؟ فرمود: زيرا شما شخص او را نمىبينيد، وبراى شما حلال نيست که نام او را ببريد. عرض کردم: پس چگونه نام او را ببريم؟ فرمود: بگوييد: حجت از آلمحمّد:.»( کمال الدين، ص 381، ح 5 ؛ کافى، ج 1، ص 328، ح 13)
پرسش : آيا خبر ولادت امام مهدىعليهالسلام تنها از طريق حکيمه نقل شده است؟
پاسخ : خير، اين چنين نيست، بلکه عدّه زيادى از اصحاب امام عسکرى (ع) وديگران از ولادت امام زمان (ع) خبر دادهاند، وبرخى نيز آن حضرت را در غيبت صغرا يا کبرا ديدهاند. اينک به برخى از آنها اشاره مىکنيم:
1 - ابوالفضل حسين بن حسن علوى مىگويد: «دخلت على أبىمحمد الحسن بن على(ع) بسرّمنرأى فهنّأته بولادة ابنه القآئم»؛ «بر امام عسکرى (ع) در سامرا وارد شدم تا در ولادت صاحبالزمان (ع) به آن حضرت تهنيت بگويم.»( بحارالأنوار، ج 51، ص 17، ح24)
2 - احمد بن محمّد مىگويد: «خرج عن أبىمحمد(ع) حين قتل الزبيرى: هذا جزآء من افترى على اللَّه تبارک وتعالى فى أوليائه زعم أنّه يقتلنى وليس لى عقب، فکيف رأى قدرة اللَّه عزّوجلّ. وولد له وسمّاه محمد سنة ستّ وخمسين ومأتين»؛ «بعد از کشته شدن زبيرى نامهاى از امام عسکرى (ع) به دستم رسيد که در آن نوشته شده بود: اين جزاى کسى است که بر خدا واوليايش افترا ببندد، وگمان کند که مىتواند بدون جانشين، مرا بکشد، وقدرت خدا را چگونه ديده است. آن گاه مىگويد: فرزندى براى آن حضرت در سال 255 زاييده شد که اسم ايشان را «محمّد» گذاشت.»( همان، ص 4، ح 4)
3 - ابو هاشم جعفرى مىگويد: «قلت لأبىمحمّد (ص): جلالتک تمنعنى من مسألتک، فتأذن لى أن أسألک. فقال: سل! قلت: يا سيّدى! هل لک ولد؟ فقال: نعم...»؛ «به امام عسکرى (ع) عرض کردم: «جلالت شما مانع از سؤال کردن من است، آيا اجازه سؤال به من مىدهيد؟ حضرت فرمود: سؤال کن. عرض کردم: اى آقاى من! آيا براى شما فرزندى است؟ فرمود: آرى...».( کافى، ج 1، ص 328، ح 2)
4 - صدوق از نسيم، خادم امام عسکرى (ع) نقل مىکند: «قد دخلت عليه بعد مولده بليلة فعطست عنده فقال لى: يرحمک اللَّه! قالت نسيم: فرحت بذلک، فقال لى: ألا أبشّرک فى العطاس؟! فقلت: بلى يا مولاى! فقال: هو أمان من الموت ثلاثةايام»؛ «بر حضرت صاحبالزمان (ع) بعد از گذشت يک شب از ولادتش داخل شدم، نزد او عطسه کردم، حضرت فرمود: يرحمک اللَّه. من از اين جمله خوشحال شدم. آن گاه فرمود: آيا مىخواهى تو را در عطسه بشارت دهم؟ عرض کردم: بلى اى مولاى من. فرمود: عطسه تا سه روز انسان را از مرگ در امان مىدارد.»( کمالالدين، ص 430، ح 5)
5 - شيخ طوسى به سندش از نسيم وماريه نقل کرده است: «لمّا خرج صاحب الزمان (ع) من بطن أمّه سقط جاثياً على رکبتيه، رافعاً سبابته نحو السمآء ثمّ عطس. فقال: الحمد للَّه ربّ العالمين وصلّى اللَّه على محمّد وآله عبداً... زعمت الظلمة أنّ حجّة اللَّه داحضة ولو أذن لنا فى الکلام لزال الشکّ»؛ «هنگامى که صاحبالزمان (ع) از شکم مادرش بيرون آمد بر دو زانوى خود قرار گرفت، انگشت سبابه خود را به طرف آسمان اشاره کرد، سپس عطسهاى کرد وفرمود: «الحمد للَّه ربّ العالمين وصلّى اللَّه على محمّد وآله عبداً داخراً غير مستنکف ولامستکبر». آن گاه فرمود: ظالمان گمان کردهاند که حجّت خدا زايل خواهد شد، واگر براى ما اذن در کلام داده شود به طور حتم شک زايل خواهد شد.»( الغيبة، طوسى، ص 245)
6 - شيخ طوسى؛ روايتى را از کامل بن ابراهيم مدنى وقصه ملاقات او با امام عسکرى (ع) نقل کرده که در آن چنين آمده است: «فجاءت الريح فکشفت طرفه فإذا أنا بفتىً کأنّه فلقة قمر من أبنآء أربع سنين أومثلها، فقال لى: يا کامل بن ابراهيم! فاقشعررت من ذلک وألهمت أن قلت: لبيک يا سيدى! فقال: جئت إلى ولىّ اللَّه وحجّته وبابه تسأله هل يدخل الجنّة إلّا من عرف معرفتک؟ وقال بمقالتک؟ فقلت: اى واللَّه»؛ «...بادى زد وپرده کنار رفت، ناگهان کودکى را به مانند پاره ماه با حدود چهار سال سن يا همين اندازه مشاهده کردم. به من فرمود: اى کامل بن ابراهيم! بدنم از اين خطاب لرزيد والهام شدم که بگويم: لبيک اى آقاى من! حضرت فرمود: تو نزد ولى خدا وحجت وباب او آمدهاى تا از او سؤال کنى آيا به جز کسى که مثل معرفت تو را داشته وهمانند تو مىگويد داخل بهشت مىشود؟ عرض کردم: آرى...».( همان، ص 247)
7 - عمرواهوازى مىگويد: «أرانى أبومحمد(ع) ابنه وقال هذا صاحبکم بعدى»؛ «امام عسکرى (ع) فرزند خود را به من نشان داد وفرمود: اين صاحب شما بعد از من است.»( الارشاد، ج 2، ص 348)
شيخ حرّ عاملى؛ مىگويد: «کلينى وديگران به سندهايشان نقل کردهاند که جماعت زيادى امام زمان (ع) را بعد از ولادتش ملاقات کردند که از آن جمله عبارتند از: محمد بن اسماعيل بن موسى بن جعفر، حکيمه دختر محمّد بن علىّ عموى پدرش، ابوعلى بن مطهر، خادم ابراهيم بن عبده، ابو عبداللَّه بن صالح، ابراهيم بن ادريس، جعفر بن على عمويش، عمرواهوازى، ظريف خادم، فارسى، مدائنى وديگران».( اثبات الهداة، ج 3، ص 442)
8 - معاوية بن حکيم ومحمّد بن ايوب بن نوح ومحمّد بن عثمان عَمْرى مىگويند: «عرض علينا أبومحمد الحسن بن على(ع) ونحن فى منزله وکنّا أربعين رجلاً. فقال: هذا إمامکم من بعدى وخليفتى عليکم أطيعوه ولاتتفرّقوا من بعدى...»؛ «امام عسکرى (ع) در منزل خود فرزندش را بر ما که چهل نفر بوديم عرضه داشت وفرمود: اين امام شما بعد از من وجانشين من بر شماست، او را اطاعت کنيد وبعد از من متفرّق نشويد...».( کمال الدين، ص 435)
پرسش : آيا رسول خداصلى الله وعليه وآله از ولادت حضرت مهدىعليهالسلام خبر داده است؟
پاسخ : آرى ، از 107 حديث شهادت به ولادت آن حضرت از ناحيه رسول خدا (ص) استفاده مىشود. ابن عباس از رسول خدا (ص) نقل کرده که فرمود: «إنّ اللَّه تبارک وتعالى أطلع إلى الأرض أطلاعه فاختارنى منها فجعلنى نبيّاً، ثم أطلع الثانية فاختار منها عليّاً فجعله إماماً، ثم أمرنى أن اتّخذه أخاً ووليّاً ووصيّاً وخليفةً ووزيراً، فعلىّ منّى وأنا من علىّ وهو زوج ابنتى وأبو سبطى الحسن والحسين. ألا وأنّ اللَّه تبارک وتعالى جعلنى وآياهم حججاً على عباده وجعل من صلب الحسين أئمّة يقومون بأمرى ويحفظون وصيّتى، التاسع منهم قآئم أهل بيتى ومهدىّ أمّتى، أشبه الناس بى شمائله وأقواله وأفعاله، يظهر بعد غيبة طويلة وحيرة مضلّة...»؛ «خداوند تبارک وتعالى توجّهى بر زمين کرد ومرا انتخاب نمود و من را نبى قرار داد سپس بار دوم توجهى کرد وعلى را از روى زمين انتخاب نمود واو را امام قرار داد ومرا امر نمود که او را برادر وولىّ ووصىّ وخليفه ووزير خود قرار دهم، پس على از من ومن از علىام، او شوهر دختر من وپدر دو نوهام حسن وحسين است. آگاه باشيد! که خداوند تبارک وتعالى من وآنان را حجتهايى بر بندگانش قرار داده است. واز صلب حسين امامانى قرار داد که به امر من قيام کرده ووصيت مرا حفظ خواهند نمود. نهمين از آنها قائم اهل بيت من ومهدى امّت من است. شبيهترين مردم به من در شمايل واقوال وافعال است. بعد از غيبت طولانى وحيرت گمراه کننده ظهور مىکند...».( کمال الدين، ص 257)
پرسش : آيا حضرت علىعليهالسلام از ولادت امام مهدىعليهالسلام خبر داده است؟
پاسخ : اصبغ بن نباته مىگويد: «أتيت اميرالمؤمنين (ع) فوجدته متفکّراً ينکت فى الأرض، فقلت: يا أميرالمؤمنين! ما لى أراک متفکّراً تنکت فى الأرض، أرغبةً منک فيها؟ فقال: لا واللَّه ما رغبتُ فيها ولا فى الدنيا يوماً قطّ، ولکنّى فکّرتُ فى مولودٍ يکون من ظهرى الحادىعشر من ولدى، وهو المهدىّ الّذى يملأ الأرض عدلاً وقسطاً کما ملئت جوراً وظلماً، تکون له غيبة وحيرة يضلّ فيها أقوام ويهتدى فيها آخرون...»؛ «خدمت اميرالمؤمنين (ع) رسيدم، ديدم که در فکر فرورفته وبا چوب دستى بر زمين مىزند. عرض کردم: اى اميرالمؤمنين! چه شده که شما را متفکر مىبينم وچوب در زمين فرومىبريد،آيا در آن رغبتى پيدا کردهايد؟ حضرت فرمود: نه به خدا سوگند، من حتّى يک روز به زمين ودنيا رغبت ننمودم، ولى در مولودى فکر مىکردم که از پشت من است، او يازدهمين فرد از اولاد من است. او مهدىاى است که زمين را پر از عدل خواهد کرد آن گونه که از جور وظلم پر شده باشد. از براى او حيرت وغيبتى است که اقوامى در آن گمراه وگروهى نيز در آن هدايت مىيابند...».( کافى ج 1، ص 338، ح 7 ؛ کمال الدين، ص 289)
پرسش : آيا امام حسنعليهالسلام از ولادت حضرت مهدىعليهالسلام خبر داده است؟
پاسخ : آرى، در حديثى از امام حسن مجتبى (ع) روايت شده که فرمود: «الأئمّة بعد رسول اللَّه (ص) اثني عشر من صلب أخى الحسين ومنهم مهدىّ هذه الأمّة»؛ «امامان بعد از رسول خدا (ص) دوازده نفرند، (نه نفر از آنان) از صلب برادرم حسين است، واز آنان مهدى اين امت است.»( بحارالأنوار، ج 36، ص 383، ح 1)
پرسش : آيا امام حسينعليهالسلام از ولادت حضرت مهدىعليهالسلام خبر داده است؟
پاسخ : صدوق؛ به سندش از امام حسين (ع) نقل کرده که فرمود: «فى التاسع من ولدى سنّة من يوسف وسنّة من موسى بن عمران وهو قآئمنا أهل البيت يصلح اللَّه تبارک وتعالى أمره فى ليلة واحدة»؛ «در نهمين از فرزندانم سنّتى از يوسف وسنتى از موسى بن عمران (ع) است. او قائم ما اهل بيت است. خداوند متعال امر او را در يک شب اصلاح خواهد نمود.»( کمالالدين، ص 317 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 133ù132)
ونيز از آن حضرت روايت شده که فرمود: «قآئم هذه الأمّة هو التاسع من ولدى وهو صاحب الغيبة وهو الّذى يقسم ميراثه وهو حىّ»؛ «قائم اين امت همان نهمين از فرزندان من است، واوست صاحب غيبت. واوست کسى که ميراث او در حالى که زنده است تقسيم مىشود.»( همان)
عبدالرحمن بن سليط از امام حسين (ع) نقل کرده که فرمود: «ومنّا اثنى عشر مهديّاً، أوّلهم أميرالمؤمنين علىّ بن أبىطالب وآخرهم التاسع من ولدى وهو القآئم بالحقّ، يحيى اللَّه به الأرض بعد موتها...»؛ «از ما دوازده مهدى است که اول آنها اميرالمؤمنين على بن ابىطالب وآخر آنها نهمين از فرزندانم مىباشد، واوست امام قائم به حق که خداوند زمين را به واسطه او بعد از هلاکتش زنده خواهد گردانيد...».( همان)
پرسش : آيا امام سجادعليهالسلام از ولادت حضرت مهدىعليهالسلام خبر داده است؟
پاسخ : فرزند امام زينالعابدين (ع) از حضرت سؤال کرد: «يا أبة! ولِمَ سمّيته الباقر؟ قال: فتبسّم وما رأيته يتبسّم قبل ذلک... ثم قال: يا بنىّ! إنّ الإمامة فى ولده إلى أن يقوم قآئمنا (ع) فيملأها قسطاً وعدلاً، کما ملئت ظلماً وجوراً وأنّه الإمام وأبو الأئمّة، معدن الحلم وموضع العلم يبقره بقراً واللَّه لهو أشبه الناس برسول اللَّه (ص) فقلت: فکم الأئمّة بعده؟ قال: سبعة ومنهم المهدىّ الّذى يقوم بالدين فى آخر الزمان»؛ «اى پدر! چرا برادرم را باقر ناميدى؟ ايشان تبسمى فرمودند که من پيش از آن چنين نديده بودم سپس حضرت فرمود: «اى فرزندم! همانا امامت در اولاد او خواهد بود تا قائم ما قيام کند وزمين را پر از عدل وداد نمايد، همانگونه که از ظلم و جور پر شده باشد واوست امام، پدر امامان، معدن حلم وموضع علم، علم را خواهد شکافت. به خدا سوگند! هر آينه او شبيهترين مردم به رسول خدا (ص) است. عرض کردم: امامان بعد از او چند نفرند؟ فرمود: «هفت نفر که از ميان آنها مهدى است که در آخرالزمان به دين قيام خواهد کرد.»( بحارالأنوار، ج 36، ص 388، ح 3)
پرسش : آيا امام باقرعليهالسلام از ولادت حضرت مهدىعليهالسلام خبر داده است؟
پاسخ : مسعودى در «اثبات الوصية» به سند خود از على بن ابىحمزه نقل کرده که فرمود: من با ابوبصير بودم وبا ما نيز يکى از مواليان امام باقر (ع) بود. او براى ما نقل کرد که از امام باقر (ع) شنيده که فرمود: «منّا اثني عشر محدثاً، السابع من ولدى القآئم...»؛ «از ما دوازده محدّث است، هفتمين بعد از من قائم است...».( اثبات الوصية، ص 283 ؛ بحارالأنوار، ج 36، ص 395، ح 11)
پرسش : آيا امام صادقعليهالسلام از ولادت حضرت مهدىعليهالسلام خبر داده است؟
پاسخ : آرى، صدوق به سندش در حديث مفصّلى از امام صادق (ع) نقل کرده که فرمود: «...ستقع بالسادس من ولدى وهو الثانى عشر من الأئمّة الهداة بعد رسول اللَّه (ص)، أوّلهم أميرالمؤمنين علىّ بن أبىطالب وآخرهم القآئم بالحقّ بقيّة اللَّه فى الأرض وصاحب الزمان ...»؛ «...همانا زود است که ششمين فرزند من غايب شود، واو دوازدهمين نفر از امامان هدايتگر بعد از رسول خدا (ص) است که اوّل آنها اميرالمؤمنين وآخر آنها قائم بحقّ بقيةاللَّه در روى زمين وصاحبالزمان است...».( کمال الدين، ص 33 ؛ بحارالأنوار، ج 42، ص 79، ح 8)
ونيز به سند خود از امام صادق (ع) نقل کرده که فرمود: «من أقرّ بجميع الأئمّة وجحد المهدىّ کان کمن أقرّ بجميع الأنبيآء وجحد محمّداً9 نبوّته. فقيل له: يابن رسول اللَّه! فمن المهدىّ من ولدک؟ قال: الخامس من ولد السابع يغيب عنکم شخصه ولايحلّ لکم تسميته»؛ «هر کس به( کمال الدين، ص 333، ح 1)
جميع ائمه اقرار کند ولى مهدى را انکار کند مثل کسى است که اقرار به جميع انبيا کرده ولى محمّد (ص) را انکار کرده است. به حضرت عرض شد: اى فرزند رسول خدا! چه کسى از فرزندان تو مهدى است؟ فرمود: پنجمين از اولاد هفتم، کسى که از شما غايب مىشود ونام بردن او بر شما حلال نيست.»
ونيز در حديثى از ابىبصير نقل مىکند که فرمود: به امام صادق (ع) عرض کردم: «ومن القآئم منکم أهل البيت؟ فقال: يا أبابصير! هو الخامس من ولد ابنى موسى ذلک ابن سيّدة الإمآء يغيب غيبة يرتاب فيها المبطلون ثمّ يظهره اللَّه عزّوجلّ فيفتح على يده مشارق الأرض ومغاربها...»؛ «اى فرزند رسول خدا! قائم از شما اهل بيت کيست؟ حضرت فرمود: اى ابابصير! او پنجمين فرزند از اولاد فرزندم موسى است، او فرزند بهترين زنان است، غيبتى دارد که در آن اهل باطل شک خواهند کرد، آن گاه خداوند عزّوجلّ او را ظاهر کرده وبه دست او مشرقها ومغربهاى زمين را فتح خواهد نمود...».( کمال الدين، ص 345، ح 31 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 146، ح 14)
پرسش : آيا امام کاظمعليهالسلام از ولادت حضرت مهدىعليهالسلام خبر داده است؟
پاسخ : يونس بن عبدالرحمن مىگويد: بر حضرت موسى بن جعفر (ع) وارد شدم وعرض کردم: «يابن رسول اللَّه! أنت القآئم بالحقّ؟! قال: أنا القائم بالحقّ ولکنّ القآئم الّذى يطهّر الأرض من أعدآء اللَّه ويملأها عدلاً وقسطاً کما ملئت جوراً، هو الخامس من ولدى، له غيبة يطول أمدها...»؛ «اى فرزند رسول خدا! آيا شما قائم به حقّيد؟ حضرت فرمود: من قائم به حقّم، ولى قائمى که زمين را از دشمنان خدا پاک مىکند وآن را از عدل وداد پر مىنمايد آن طورى که از جور پر شده باشد، پنجمين نفر از اولاد من است، براى او غيبتى است که مدت آن طولانى خواهد بود...».( اعلام الورى، ص 433)
ونيز صدوق به سندش از حضرت موسى بن جعفر (ع) نقل کرده که فرمود: «إذا فقد الخامس من ولد السابع فاللَّه اللَّه فى أديانکم...»؛ «هر گاه که پنجمين فرزند از فرزندان امام هفتم غايب شد خدا را خدا را در دينهايتان...».( کمال الدين، ص 359، ح 1)
پرسش : آيا امام رضاعليهالسلام از ولادت حضرت مهدىعليهالسلام خبر داده است؟
پاسخ : حسين بن خالد در حديثى مىگويد: به امام رضا (ع) عرض شد: «... ومن القآئم منکم أهل البيت؟ قال: الرابع من ولدى ابن سيّدة الإمآء يطهّر اللَّه به الأرض من کلّ جور، ويقدّسها من کلّ ظلم، وهو الّذى يشکّ الناس فى ولادته وهو صاحب الغيبة قبل خروجه»؛ «قائم از شما اهلبيت( بحارالأنوار، ج 52، ص 321، ح 29)
کيست؟ حضرت فرمود: «چهارمين از اولادم، فرزند بهترين زنان، خداوند به واسطه او زمين را از هر گونه ظلم وجور پاک ومقدس خواهد کرد. واوست است کسى که مردم در ولادتش او شک کنند، واو کسى است که قبل از خروجش غيبت خواهد نمود...».
دعبل خزاعى مىگويد: قصيدهاى را براى مولايم امام على بن موسى الرضا (ع) انشاد کردم. هنگامى که به اين اشعار رسيدم:
خروج إمام لا محالة واقع
يقوم على اسم اللَّه و البرکات
يميّز فينا کلّ حقّ و باطل
و يجزى على النّعمآء و النقمات
«خروج امام به طور حتم واقع خواهد شد. او که بر اسم خدا و برکات قيام خواهد کرد. در بين ما هر حق و باطلى را تمييز خواهد داد. و بر نعمتها و مصيبتها جزا خواهد داد.»
«بکى الرضا (ع) بکاءاً شديداً، ثمّ رفع رأسه إلىّ، فقال لى: يا خزاعى! نطق روح القدس على لسانک بهذين البيتين فهل تدرى من هذا الإمام ومتى يقوم؟ فقلت: لا يا مولاى إلّا أنّى سمعت بخروج إمام منکم يطهّر الأرض من الفساد ويملأها عدلاً. فقال: يا دعبل! الإمام بعدى محمد ابنى، وبعد محمد ابنه علىّ، وبعد علىّ ابنه الحسن، وبعد الحسن ابنه الحجّة القآئم المنتظر فى غيبته المطاع فى ظهوره...»؛ «امام رضا (ع) گريه شديدى کرد، پس سرش را به سوى من بلند کرد آنگاه فرمود: اى خزاعى! روحالقدس بر زبان تو به نطق درآمد،آيا مىدانى که اين امام کيست؟ و کى قيام مىکند عرض کردم: خير، اى مولاى من جز آنکه شنيدهام که امامى از شما خروج خواهد کرد و زمين را از فساد پاک خواهد نمود و پر از عدل وداد خواهد نمود. حضرت فرمود: همانا امام بعد از من فرزندم محمّد است، وبعد از محمّد فرزندش على، وبعد از على فرزندش حسن، وبعد از حسن فرزندش حجت قائم است، او کسى است که در غيبتش منتظر ودر هنگام ظهورش مطاع خواهد بود...».( ينابيع الموده، ج 3، ص 309، ح 1 ؛ بحارالأنوار، ج 49، ص 237)
پرسش : آيا امام جوادعليهالسلام از ولادت امام مهدىعليهالسلام خبر داده است؟
پاسخ : آرى، در حدود 90 حديث از امام جواد (ع) اشاره به ولادت حضرت مهدى (ع) شده است. صدوق به سندش از عبدالعظيم حسنى نقل کرده که فرمود: من بر محمّد بن على بن موسى بن جعفر بن على بن حسين بن على بن ابىطالب: وارد شدم ومىخواستم تا از قائم سؤال کنم که آيا او مهدى است يا شخص ديگر؟ حضرت در ابتدا فرمود: «يا أباالقاسم! إنّ القآئم منّا هو المهدىّ الّذى يجب أن ينتظر فى غيبته ويطاع فى ظهوره وهو الثالث من ولدى»؛ «اى اباالقاسم! همانا قائم از ما مهدى است که واجب است در غيبت او به انتظار نشسته شود ودر ظهورش اطاعت شود. واو سومين از اولاد من است.»( کمال الدين، ص 377، ح 1 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 156، ح 1)
صدوق؛ به سندش از صقر بن ابىدلف نقل کرده که از امام جواد (ع) شنيدم که مىفرمود: «الإمام بعدى اِبنى علىّ، أمره أمرى وقوله قولى وطاعته طاعتى، والإمام بعده ابنه الحسن أمره أمر أبيه وقوله قول أبيه وطاعته طاعة أبيه. ثمّ سکت فقلت له: يابن رسول اللَّه! فمن الإمام بعد الحسن؟ فبکى(ع) بکآءً شديداً، ثم قال: إنّ من بعد الحسن ابنه القآئم الحقّ المنتظر...»؛ «امام بعد از من فرزندم على است، امر او امر من وقول او قول من وطاعت او طاعت من است. وامام بعد از او فرزندش حسن است. امر او امر پدرش، وقول او قول پدرش، وطاعت او طاعت پدرش مىباشد. آن گاه ساکت شد. عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! امام بعد از حسن کيست؟ امام گريه شديدى کرد، سپس فرمود: همانا بعد از حسن فرزندش قائم به حقّ منتظر است...».( اعلام الورى، ص 436 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 157، ح 5)
پرسش : آيا امام هادىعليهالسلام از ولادت حضرت مهدىعليهالسلام خبر داده است؟
پاسخ : صقر بن ابىدلف مىگويد: از امام هادى (ع) شنيدم که مىفرمود: «الإمام بعدى الحسن وبعد الحسن ابنه القآئم الّذى يملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً وظلماً»؛ «امام بعد از من حسن وبعد از حسن فرزندش قائم است، کسى که زمين را پر از عدل وداد خواهد کرد آن گونه که پر از ظلم وجور شده باشد.»( بحارالأنوار، ج 50، ص 239، ح 3)
داوود بن قاسم جعفرى مىگويد: از امام ابوالحسن هادى (ع) شنيدم که مىفرمود: «الخلف من بعدى الحسن، فکيف بکم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: ولِمَ؟ جعلنى اللَّه فداک! فقال: إنّکم لاترون شخصه ولايحلّ لکم ذکر اسمه...»؛ «جانشين بعد از من فرزندم حسن است. پس چگونه است شما را به جانشين بعد از او؟ عرض کردم: چطور؟ خداوند مرا فداى تو گرداند! فرمود: زيرا شما شخص او را نمىبينيد ونام بردن اسم او بر شما حلال نيست...».( کشف الغمة، ج 2، ص 406)
پرسش : آيا امام عسکرىعليهالسلام از ولادت حضرت مهدىعليهالسلام خبر داده است؟
پاسخ : آرى، در روايات زيادى به اين موضوع اشاره شده است:
موسى بن جعفر بن وهب بغدادى مىگويد: از امام عسکرى (ع) شنيدم که مىفرمود: «کأنّى بکم وقد اختلفتم بعدى فى الخلف منّى، أما أنّ المقرّ بالأئمّة بعد رسول اللَّه المنکر لولدى کمن أقرّ بجميع أنبيآء اللَّه ورسله ثم أنکر بنبوّة محمّد رسول اللَّه (ص)...»؛ «گويا شما را مىبينم که بعد از من در جانشين من اختلاف خواهيد نمود. آگاه باشيد! همانا کسى که اقرار به امامان بعد از رسول خدا کند ولى منکر فرزندم باشد، همانند کسى است که اقرار به جميع انبيا ورسولان داشته باشد ولى نبوت رسول خدا (ص) را انکار کند...».( بحارالأنوار، ج 51، ص 160، ح 6)
عثمان بن سعيد عَمْرى مىگويد: از امام عسکرى (ع) سؤال شد در حالى که من نزد او بودم درباره روايتى که از آباء او نقل شده که زمين خالى از حجت خدا بر خلقش تا روز قيامت نخواهد بود. وهمانا کسى که بميرد وامام زمان خود را نشناخته باشد به مرگ جاهليّت از دنيا رفته است؟ حضرت فرمود: «إنّ هذا حقّ کما أنّ النهار حقّ. فقيل له: يابن رسول اللَّه! فمن الحجّة والإمام بعدک؟ فقال: ابنى محمّد وهو الإمام والحجّة بعدى، من مات ولميعرفه مات ميتة جاهلية...»؛ «اين حق است، همان گونه که روز حق است. به حضرت عرض شد: اى فرزند رسول خدا! حجت وامام بعد از شما کيست؟ فرمود: فرزندم محمّد امام وحجّت بعد از من است. هرکس بميرد در حالى که او را نشناخته باشد به مرگ جاهليّت از دنيا رفته است...»( بحارالأنوار، ج 51، ص 160، ح 7)
احمد بن اسحاق مىگويد: از امام حسن عسکرى (ع) شنيدم که مىفرمود: «الحمد للَّه الذى لميخرجنى من الدنيا حتى أرانى الخلف من بعدى أشبه الناس برسول اللَّه (ص) خَلقاً وخُلقاً...»؛ «ستايش مخصوص خداوندى است که مرا از دنيا خارج نکرد تا اينکه جانشين بعد از مرا به من نشان داد. او شبيهترين مردم به رسول خدا (ص) از حيث خلقت واخلاق است...».( کمالالدين، ص 408، ح 7 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 161، ح 9)
پرسش : چرا هيچ يک از امامانعليهمالسلام، هويت شخصى حضرت مهدىعليهالسلام را بيان نکردهاند؟
پاسخ : اوّلاً: تا آنجا که ممکن بود هر يک از معصومين: از حضرت رسول اکرم (ص) گرفته تا امام عسکرى (ع) درصدد تشخيص هويّت حضرت مهدى (ع) برآمدهاند، همان گونه که از روايات ذکر شده استفاده شد.
ثانياً: همان گونه که از بسيارى روايات استفاده مىشود موقعيّت حضرت مهدى (ع) از جهت سياسى بسيار خطير بوده است، زيرا حاکمان ظلم وجور از آنجا که مىدانستند او با ظلم وبىعدالتى در سطح گسترده مقابله مىکند وزمين را پر از عدل وداد خواهد کرد، لذا از ابتدا درصدد مقابله شديد با او برآمده بودند.
به همين جهت، اهل بيت عصمت وطهارت: نيز با احتياط تمام با نشر قضيه ولادت حضرت برخورد مىکردند، تا از طرفى زمينه سازى اعتقاد ولادت آن حضرت رابيان کرده باشند واز طرف ديگر کارى نکنند که جان آن حضرت در خطر افتد.
پرسش : وضعيت سياسى در عصر امام عسکرىعليهالسلام وولادت حضرت مهدىعليهالسلام چگونه بوده است؟
پاسخ : امام عسکرى (ع) در ماه ربيع الاول سال 232 هجرى متولد شد. او معاصر با حکومت سه نفر از حاکمان بنى عباس؛ يعنى معتز، مهتدى ومعتمد بوده است. معتمد عباسى تعصّب وکينه خاصى نسبت به اهل بيت: داشت. از جمله کارهاى او اين بود که بعد از شهادت امام عسکرى (ع) دستور داد خانه حضرت را تفتيش کرده، تا از وجود فرزند حضرت آگاه شود، واين به جهت سعايتى بود که جعفر به دستگاه حاکم کرده بود.
داوود بن اسود مىگويد: امام عسکرى (ع) عصايى به من داد وفرمود: اين را به عَمْرى برسان. در بين راه عصا شکست، ناگهان مشاهده کردم که در ميان آن نامهاى است. خدمت امام که رسيدم جريان را بازگو کردم. حضرت فرمود: «... وإذا سمعت لنا شاتماً فامض لسبيلک الّتى أمرت بها وآياک أن تجاوب من يشتمنا أوتعرفه من أنت، فأنا ببلد سوء ومصر سوء وامض فى طريقک فإنّ أخبارک وأحوالک ترد إلينا فاعلم ذلک»؛ «هر گاه مشاهده کردى که کسى ما را دشنام مىدهد تو به دنبال مأموريتى که فرستاده شدى برو، ومبادا درصدد پاسخ او برآيى يا خودت را به او معرفى کنى، زيرا ما در بد شهرى قرار داريم، تو به راه خودت ادامه بده، زيرا اخبار واحوال تو به ما مىرسد، اين را به خوبى بدان.»( بحارالأنوار، ج 50، ص 283، ح 6)
وحتى مشاهده مىکنيم که امام به اصحاب خود دستور مىدهد تا هيچ کس به او سلام نکند وبا دست به او اشاره ننمايد؛ زيرا در غير اين صورت جانش در امان نخواهد بود.( همان، ص 269)
حضرت (ع) براى ملاقات با شيعيان خود مکانى را معين مىکرد ومىفرمود: «صيروا إلى موضع کذا وکذا وإلى دار فلان بن فلان. العشاء والعتمة فى ليلة کذا، فإنّکم تجدونى هناک...»؛ «در فلان مکان وفلان خانه، شب هنگام مراجعه کنيد که مرا در آنجا خواهيد يافت.»( همان، ص 304)
محمّد بن عبدالعزيز بلخى مىگويد: صبح هنگامى در خيابان گوسفندفروشان نشسته بودم که ناگهان مشاهده کردم امام عسکرى (ع) از منزل خود خارج شده وبه سوى خانه عمومى مىرود. در دلم گفتم: اگر فرياد زنم که اين مرد، حجت خداست، بر شما باد که او را بشناسيد مرا خواهند کشت؟ هنگامى که حضرت به من نزديک شد با انگشت سبّابه خود بر دهان خود اشاره فرمود که ساکت باش!. همان شب حضرت را ملاقات کردم، فرمود: «إنّه هو الکتمان أوالقتل فاتّقِ اللَّه على نفسک»؛ «يا بايد کتمان کنى ويا اينکه به قتل خواهى رسيد. بر خودت از خدا بترس.»( بحارالأنوار، ج 50، ص 289)
به همين جهت است که مرحوم مقدس اردبيلى مىفرمايد: «هرگاه حديثى از «رجل» نقل شد، مقصود امام حسن عسکرى (ع) است».( جامع الرواة، ج 2، ص 462)
اين قضايا وضعيت بس دشوار سياسى عصر امام عسکرى (ع) وزمان ولادت امام زمان (ع) را مىرساند. وبه همين جهت است که ولادت آن حضرت در اختفاى تام صورت پذيرفت.
در اين بين امام عسکرى (ع) دو وظيفه را دنبال مىکرده است: يکى اينکه حضرت درصدد اثبات ولادت ووجود فرزندش بوده است وديگر اينکه طورى بايد فرزندش را معرفى کند که جانش در خطر نيفتد.
پرسش : با وجود ضعف دولت عباسى، چگونه مسأله خوف بر جان حضرت مهدىعليهالسلام توجيه مىشود؟
پاسخ : برخى مىگويند: در دولت عباسى از آنجا که اتراک در شؤون خلافت سيطره پيدا کرده بودند وعزل ونصبها به دست آنها افتاده بود، لذا حکومت عباسيان به ضعف وسستى گراييده بود ونمىتوانستند زمام حکومت را به دست داشته باشند، لذا موقعيّت سياسى که در عصر غيبت امام زمان (ع) به وجود آمد توجيهگر خوف وتقيّه بر آن حضرت نبود تا امام عسکرى (ع) او را مخفى بدارد.
پاسخ:
1 - اگر چه دولت عباسى در آن عصر نسبت به اوّل تأسيس آن از قوت آن چنانى برخوردار نبود ولى فى نفسه دولت مقتدرى به حساب مىآمد.
2 - از آنجا که کفر همگى يک ملت واحد است، لذا گرچه حکومت عباسى با معارضين داخلى از قبيل اتراک درگير بودند ولى همگى بر اين اتفاق داشتند که بايد با اهل بيت: وعلويين مقابله ومبارزه نمود.
3 - دولت بنى عباس گرچه مشغول مبارزه با معارضين داخلى بوده است ولى همانگونه که قبلاً اشاره شد هرگز از مبارزه با اهل بيت غافل نبودند.
پرسش : وضع سياسى بعد از شهادت امام عسکرىعليهالسلام چگونه بوده است؟
پاسخ : از آنجا که حاکمان ظلم وجور شنيده بودند که فرزند امام عسکرى (ع) مهدى موعود، ذخيره الهى براى رفع ظلم وجور از عالم است، لذا درصدد برآمدند تا به هر نحو ممکن او را دستگير کرده وبه قتل برسانند. سه بار طرح ترور وقتل حضرت مهدى (ع) ريخته شد ولى در هيچ مرتبه آنان به اين عمل شوم موفّق نشدند. يک بار توسط معتمد عباسى، چند روز بعد از شهادت امام عسکرى (ع)، ودو بار ديگر توسط معتضد عباسى که بعد از معتمد حکومت را به دست گرفته بود. وخلفاى ديگر بعد از آنکه از دستگيرى وترور حضرت مأيوس شدند، اقدامى بر ضدّ او انجام ندادند.
شيخ طوسى؛ يکى از اين موارد را در کتاب «الغيبة» از رشيق نقل کرده که مىگويد: «معتضد عباسى، من ودو نفر ديگر را به جهت دستگيرى هر کسى که در خانه امام عسکرى (ع) است فرستاد، ما با ديدن معجزهاى نتوانستيم حضرت را دستگير کنيم ولذا از تصميم خود منصرف شديم...».
( الغيبة، طوسى، ص 248، با تلخيص)
پرسش : اولين مالک نرجس خاتون چه شخصى بوده است؟
پاسخ : در اين موضوع سه نظريه وفرضيه وجود دارد:
فرضيه اول: اينکه حضرت نرجس خاتون در ملک امام هادى (ع) داخل شد وسپس آن حضرت او را به تزويج فرزندش امام عسکرى (ع) درآورد که در روايتى به آن اشاره شده است.( بحارالأنوار، ج 51)
فرضيه دوم: آن است که مالک او از خانواده امام، حکيمه دختر امام هادى (ع) بوده است، که از ظاهر برخى روايات ديگر استفاده مىشود. زيرا حضرت هادى (ع) به خواهرش فرمود: «نرجس را به سوى فرزندم بفرست...».( کمال الدين، ص 427و426)
فرضيه سوم: آن است که بين اين دو قول جمع شود به اينکه در ابتدا امام هادى (ع) کسى را فرستاده تا براى او بخرد، وبعد از خريد به خواهرش بخشيده است. واين احتمال به جهت جمع بين روايات ترجيح دارد.
پرسش : آيا ايمان به وجود امام زمانعليهالسلام وولادت او فرضيهاى فلسفى وظنّى است؟
پاسخ : خير، مسأله ايمان به وجود وولادت حضرت مهدى (ع) گرچه پشتوانه عقلى وفلسفى قطعى دارد، ولى ادلّه نقلى قرآنى وحديثى نيز بر آن دلالت دارد.
نه تنها روايات فراوانى در حدّ تواتر بر ولادت حضرت دلالت دارد، بلکه احاديث صحيحالسند نيز اين موضوع را تأييد مىنمايد. ونيز ادله نقلى فراوانى در حدّ تواتر بر وجود حضرت دلالت دارد که در موضع خود به آنها اشاره خواهيم کرد.
پرسش : آيا برخى از شيعيان بعد از شهادت امام عسکرىعليهالسلام قائل به توقّف شدند؟
پاسخ : احمد کاتب مىگويد: «برخى از مورخين نقل کردهاند که بعضى از شيعيان قائل به توقف وانقطاع امامت شدند، آن گونه که بين رسل توقف بود. واز برخى روايات نيز استفاده مىشود که ممکن است در صورتى که مردم مورد غضب الهى واقع شوند، امامت وامام مرتفع شده ومنقطع گردد...».
پاسخ:
1 - همان گونه که از کتب تواريخ وملل ونحل استفاده مىشود اکثر جامعه شيعى در آن زمان، معتقد به ولادت امام زمان (ع) بودند.
2 - آن گونه که شيخ مفيد؛ وديگران اشاره کردهاند، گرچه بعد از وفات امام عسکرى (ع) شيعيان در ابتدا به چهارده فرقه متفرق شدند ولى بعد از مدتى کوتاه با ارشادات علما واصحاب، همگى بر اعتقاد به ولادت ووجود امام خود اتفاق نمودند.( ر.ک: الفصول المختاره، ص 325)
3 - در مورد روايتى که ادعا کرده دلالت بر تحقق فترت وانقطاع امامت دارد، با دقت در آن، خلاف آنچه ادعا شده استفاده مىشود، زيرا در آن روايت از امام باقر (ع) نقل است که فرمود: «إذا غضب اللَّه تبارک وتعالى على خلقه نحّانا عن جوارهم»؛ «هر گاه خداوند تبارک وتعالى بر خلقش غضب کند ما را از جوارشان دور خواهد گرداند.»( کافى، ج 1، ص 343، ح 31) اين حديث به خوبى دلالت بر وجود وغيبت امام زمان (ع) دارد.
4 - اگر مجرد اختلاف، دليل بر بطلان است، بايد اختلاف در هر امرى از جمله اصل امامت وخلافت ونبوت را نيز دليل بر بطلان آن دانست، در حالى که هيچ کس چنين ادعايى نکرده است.آيا پيامبر اکرم (ص) خبر نداده که امتش بعد از او به 73 فرقه متفرق خواهند شد؟!
پرسش : آيا ممکن است که ولادت ووجود شخصى را در خارج با دليل فلسفى اثبات نمود؟
پاسخ : دليل بر ولادت ووجود حضرت مهدى (ع) در حقيقت همان ادله نقلى متواتر وصحيح است که دلالت بر ولادت ووجود حضرت دارد، زيرا روايات صحيحالسند در اين باره شنيده شده وجماعت بسيارى نيز آن حضرت را مشاهده نمودند وشيعه نيز بر اين امر تبانى واتفاق داشتند.
قدماى از شيعه ومتأخرين، مضافاً به اين ادّله، بر ولادت ووجود حضرت به ادله عقلى وفلسفى به جهت تأييد اين مسأله استدلال کردهاند، خصوصاً آنکه اين ادله مىتواند قرينهاى قطعى براى روايات در اين موضوع باشد. حال چه اشکالى در اين نوع استدلال وجود دارد؟
پرسش : آيا اعتقاد به ولادت حضرت مهدىعليهالسلام ووجود او تا اين زمان از ضروريات ايمان است؟
پاسخ : اعتقاد به ولادت ووجود امام مهدى (ع) بر اساس ايمان واعتقاد به امامت در هر زمان، وضرورت وجود حجت در هر زمان است. شيعه معتقد است که امامت از اصول دين است وزمين هيچ زمانى خالى از حجت نيست، کسى که چنين عقيدهاى دارد معتقد به ولادت حضرت مهدى (ع) است. زيرا مطابق نصّ پيامبر اکرم (ص) امامان بعد از ايشان دوازده نفرند که پياپى تا روز قيامت خواهند بود. واز طرفى ديگر هر يک از امامان بر امام بعد از خود نصّ وتصريح نمودهاند.
واز حيث تاريخ نيز جامعه شيعى، امامت امام مهدى (ع) را پذيرفتهاند. از طرفى ديگر مىدانيم که هر کس وظيفه دارد امام زمان خود را بشناسد وبيعت او را بر گردن داشته باشد. در نتيجه اعتقاد به ولادت ووجود امام زمان، حضرت مهدى (ع) ضرورى است، گرچه به جهت شرايط وموانعى در غيبت به سر مىبرد.
پرسش : چرا قرآن به طور رسمى به مسأله ولادت ووجود امام مهدىعليهالسلام اشاره نکرده است؟
پاسخ : اولاً: قرآن به بسيارى از مسائل عقيدتى وعملى اشاره نکرده است، بلکه بيان آن را به پيامبرش واگذار نموده است، گرچه اصول معارف واحکام در قرآن کريم موجود است.
ثانياً: از برخى ازآيات قرآن به طور وضوح ولى کلّى استظهار مىشود که بايد در هر زمانى انسان کامل ومعصومى به نام حجت خدا موجود باشد، که درباره هر يک از اينآيات در جاى خود بحث خواهيم کرد.
پرسش : چه ضرورت دارد انسانى در گذشته دور براى آيندهاى دورتر به دنيا آمده باشد؟
پاسخ : گاهى سؤال مىشود اگر خداوند متعال اراده کرده که در پايان تاريخ بشر جهان را پر از عدل وداد کند، واين کار احتياج به رهبرى الهى دارد، چه ضرورتى است که او را قبل از تشکيل حکومت عدل جهانى خلق کند؟ چرا او را در همان زمان که احتياج به اوست خلق نمىکند؟
پاسخ:
1 - از ادله عقلى ونقلى استفاده مىشود که زمان، هيچ گاه نبايد از حجت وولىّ خدا خالى باشد، هم از جهت فيض تشريع وهم تکوين. اين مطلب در جاى خود به اثبات خواهد رسيد.
2 - علم جديد اين مطلب را بدون استثنا به اثبات رسانده که عالم بر اساس حرکت تدريجى پايهگذارى شده است. هر چيزى حرکت تدريجى خود را دارد، بدون آنکه اين مطلب با قدرت خداوند تنافى داشته باشد. لذا خداوند متعال آسمانها وزمين را در مدت شش روز آفريد نه در يک لحظه.
آيا خداوند عاجز بود که در يک لحظه آنها را بيافريند؟ هرگز. چرا بايد نطفه انسان نه ماه در شکم مادر بماند وشرايط طبيعى خود را طىّ کند تا تبديل به انسانى مستوى الخلقه گردد؟آيا خداوند عاجز است که انسان را در يک لحظه ايجاد نمايد؟ در مورد تشکيل حکومت عدل جهانى نيز همين حکم جارى است، خداوند امور آن زمان را از پيش تدارک مىبيند.
3 - با فلسفه انتظار بيشتر هماهنگ است يعنى انتظار کسى که وجود دارد ولى غايب است بيشتر مؤثر است تا کسى که هنوز خلق نشده ودر آينده پا به هستى وجود مىگذارد.
پرسش : آيا ممکن است با سرّى بودن ولادت حضرت، ادعاى تواتر واجماع در موضوع ولادت نمود؟
پاسخ : تواتر عبارت است از خبر دادن عدّه زيادى تا به آن حد که توافق آنها بر دروغ ممتنع باشد. وولادت سرّى حضرت مهدى (ع) نمىتواند مانع از حصول خبر متواتر بر آن شود، زيرا هم اخبار زيادى از امام عسکرى (ع) وديگران بر ولادت حضرت وجود داشت، وهمچنين عده فراوانى که توانستند حضرت را ملاقات نمايند.
اختلاف برخى از شيعيان نيز هرگز نمىتواند به اين تواتر ضررى برساند؛ زيرا اصل اين اختلاف به جهت سرّى بودن ولادت امرى طبيعى است، خصوصاً آنکه تمام کسانى که در مسأله ولادت حضرت مخالف بودند -به تعبير شيخ مفيد؛- با ارشادات علما واصحاب ونيز با بررسى دقيق موضوع وديدن معجزات از طرف حضرت، ولادت او را پذيرفتند.( الفصول المختاره)
پرسش : آيا اختلاف در امر ولادت حضرت سبب وهن در آن مىشود؟
پاسخ : احمد کاتب درصدد آن است که از اختلافى که در مسأله ولادت حضرت مهدى (ع) پديد آمد بهرهبردارى کرده و از آن براى سست جلوه دادن مسأله ولادت حضرت استفاده نمايد.
اولاً: اختلاف در موضوع وقضيهاى هرگز مستلزم نبود آن موضوع نيست، بلکه بر وجود آن دلالت دارد، وگرنه هيچ قضيهاى را نمىتوان به اثبات رسانيد؛ زيرا در هر قضيه وموضوعى از جهات مختلف اختلاف شده است.
آيا امت اسلامى بعد از پيامبر مطابق احاديث، به 73 فرقه تقسيم نشدند؟آيا اين افتراق وتفرّق باعث مىشود که اصل اسلام زير سؤال رفته ودر گزارههاى دينى شک نماييم؟
ثانياً: همان گونه که از وضعيت سياسى آن زمان ومخفى بودن امر ولادت به جهت آن وضعيّت استفاده مىشود، اختلاف امرى طبيعى به نظر مىرسد.
ثالثاً: مطابق نقل شيخ مفيد؛ جامعه شيعى بعد از مدتى نه چندان دور به وحدت نظر در امر ولادت حضرت مهدى (ع) رسيدند. او مىگويد: «از اين فرقهها که ذکر شد در اين زمان که سال 373 است به جز فرقه دوازده امامى که قائل به امامت فرزند امام حسن (ع) است، وجود ندارد...».( الفصول المختاره، ص 321 ؛ بحارالأنوار، ج 37، ص 23)
جالب توجه اينکه، انکار برخى بر ولادت امام مهدى (ع) از ديد اهل بيت: مخفى نمانده ولذا در رواياتى به آن اشاره کردهاند. شيخ صدوق؛ به سند صحيح از امام موسى بن جعفر (ع) نقل کرده که فرمود: «صاحب هذا الأمر من يقول الناس لميوجد بعد»؛ «صاحب اين امر کسى است که [بعضى از] مردم مىگويند: هنوز متولد نشده است.»( کمالالدين ص360 ، بحارالأنوار ج 51 ص 159 ح 3)
پرسش : آيا بعد از وفات امام عسکرىعليهالسلام عصر حيرت بوده است؟
پاسخ : احمد کاتب مىگويد: «بعد از وفات امام عسکرى (ع) حيرت وشک وترديد در جامعه شيعه در امر امامت بعد از آن حضرت وولادت فرزند او پديد آمد». او درصدد آن است که از اين موضوع بهرهبردارى کرده واثبات کند که موضوع ولادت حضرت اجماعى نبوده است.
اولاً: مسأله حيرت وترديد در بين عوام مردم همان گونه که تشريح شد امرى طبيعى به نظر مىرسيد، زيرا جوّ خاص سياسى واحتمال قتل حضرت اقتضا داشت که امر ولادت حضرت مستور باشد، وتنها عدهاى خاص از اصحاب امام عسکرى (ع) از آن مطلع گردند، وتوسط آنها اين موضوع منتشر شود.
ثانياً: وجود حيرت وغموض در امر ولادت حضرت، دليل بر وجود اوست نه عدم آن. يعنى ولادتى بوده ولى از آنجا که مخفى واقع شد، عدهاى را در حيرت فروبرد.
ثالثاً: همان گونه که مکرّراً اشاره شد، گرچه در ابتداى غيبت برخى از عوام مردم در حيرت به سر مىبردند، ولى بعد از مدتى نه چندان دور به واسطه کوشش فراوانى که بزرگان اماميه در روشن ساختن عموم مردم در امر ولادت وامامت حضرت مهدى (ع) داشتند، تمام جامعه شيعى از حيرت خارج شده وهمگى به امامت آن حضرت معتقد شدند.
پرسش : براى رفع حيرت از جامعه شيعى، علما واصحاب چه کارهايى انجام دادند؟
پاسخ : شکى نيست که بعد از غيبت امام مهدى (ع) حيرت وشک جامعه شيعى را در سطح عوام مردم فرا گرفت، زيرا آنان امام خود را نمىديدند، ولى با فداکارى وتبليغ علما واصحاب، اين حيرت برداشته شد. از جمله کارهايى که در اين مدت انجام گرفت تأليف کتابهايى متناسب با وضع موجود در جهت رفع حيرت بود، که از آن جمله مىتوان به اين کتابها اشاره نمود:
1 - کتاب «الغيبة» از محمّد بن ابراهيم نعمانى که بين سال 333 تا 342 هجرى تأليف يافته است.
2 - کتاب «الامامة والتبصرة من الحيرة» از على بن بابويه قمى (م 329ه').
3 - کتاب «اکمال الدين واتمام النعمة» از محمّد بن على بن بابويه (م 386ه').
4 - کتاب «الغيبة» از شيخ طوسى (م 460ه').
وديگر کتابها.
على بن بابويه در مورد کتاب خود مىگويد: «...من در اين کتاب اخبارى را جمع نمودم که مىتواند حيرت را برطرف سازد...».( الامامة والتبصرة، ص 9)
پرسش : آيا در عصرهاى مختلف، در جهت رفع حيرت در امر ولادت ووجود حضرتعليهالسلام کتاب تأليف شده است؟
پاسخ : بزرگان جامعه شيعه به پيروى از پيشينيان در راستاى اهداف آنان که همان تثبيت ايمان مردم به ولادت ووجود امام زمان (ع) بود قدم گذاشته ودست به تأليفات گوناگون در اين زمينه زدند که از آن جمله مىتوان به اين تأليفات اشاره نمود:
1 - ابو اسحاق ابراهيم بن اسحاق احمرى نهاوندى: «کتاب الغيبة».( رجال نجاشى، ص 19، رقم 21)
2 - ابو اسحاق ابراهيم بن الأنماطى کوفى اسدى: «کتاب الغيبة».( همان، ص 15، رقم 13)
3 - احمد بن حسين عبداللَّه مهرانى آبى: «ترتيب الأدلة فيما يلزم خصوم الامامية دفعه عن الغيبة والغائب».( معالم العلماء، ص 60، رقم 113)
4 - ابوالعباس احمد بن على رازى: «الشفاء والجلاء عن الغيبة».( رجال نجاشى، ص 97، رقم 240)
5 - ابوالحسن احمد بن محمّد بن عمران بن موسى معروف به ابنالجندى: «الغيبة».( همان، ص 85، رقم 206)
6 - اشرف بن اعز معروف به تالج العُلى علوى حسينى: «الغيبة».( الذريعة، ج 16، ص 75، رقم 375)
7 - ابو محمّد حسن بن حمزه معروف به طبرى: «الغيبة».( رجال نجاشى، ص 64، رقم 150)
8 - ابو محمّد حسن بن محمّد بن يحيى معروف به ابن اخى طاهر: «کتاب الغيبة وذکر القائم».( همان، رقم 149)
9 - ابوالحسن حنظلة بن زکريا تميمى قزوينى: «کتاب الغيبة».( همان، ص 147، رقم 380)
10 - ابوالحسن سلامة بن محمّد بن اسماعيل: «کتاب الغيبة وکشف الحيرة».( همان، ص 192، رقم 514)
11 - ابوالفضل عباس بن هشام ناشرى اسدى: «کتاب الغيبة».( همان، ص 380، رقم 741)
12 - ابوالعباس عبداللَّه بن جعفر بن حسين حميرى قمّى: «کتاب الغيبة والتوقيعات».( همان، ص 219، رقم 573)
14 - شيخ مفيد محمّد بن محمّد بن نعمان: او در زمينه امام زمان (ع) وموضوعات مربوط به آن حضرت تأليفات متعددى دارد از قبيل: «کتاب الغيبة»، «المسائل العشرة فى الغيبة»، «مختصر فى الغيبة»، «النقض على الطلحى فى الغيبة»، «جواب الفارقيين فى الغيبة».
ونيز در برخى از کتب خود به طور ضمنى بحث فراوانى از مهدويت نموده است از قبيل: «الايضاح فى الامامة والغيبة»، «الإرشاد فى معرفة حجج اللَّه على العباد»، «العيون والمحاسن»، «الجوابات فى خروج الامام المهدى (ع)».
15 - ابوالقاسم على بن حسين معروف به شريف مرتضى: «المقنع فى الغيبة».( همان، ص 271و270، رقم 708)
16 - على بن محمد بن على بن عمر بن رياح: «کتاب الغيبة».( همان، ص 260و259، رقم 679)
17 - ابو عبداللَّه کاتب محمّد بن ابراهيم بن جعفر: «کتاب الغيبة».( همان، ص 383، رقم 1043)
18 - ابوعلى کاتب اسکافى محمّد بن احمد بن جنيد: «ازالة الران عن قلوب الاخوان فى الغيبة».( همان، ص 385، رقم 1047)
19 - ابوعبداللَّه محمد بن احمد صفوانى: «کتاب الغيبة وکشف الحيرة».( همان، ص 393، رقم 1050)
20 - محمد بن زيد بن على فارسى: «کتاب الغيبة».( فهرست طوسى، ص 159، رقم 699)
21 - ابوالفتح محمّد بن على بن عثمان کراجکى: «البرهان على طول عمر صاحبالزمان» و«الاستطراف فى ذکر ما ورد فى الغيبة فى الإنصاف».( الذريعة، ج 16، ص80)
22 - ابوبکر محمّد بن قاسم بغدادى: «کتاب الغيبة».( الذريعة، ج 3، ص 92، رقم 292 ؛ رجال نجاشى، ص 381، رقم 1035)
23 - ابوالنضر محمّد بن منصور عياشى: «کتاب الغيبة».( رجال نجاشى، ص 353-350، رقم 944)
24 - ابوالفرج مظفّر بن على بن حسين همدانى: «کتاب الغيبة».( الذريعة، ج 16، ص 82، رقم 406)
اينها اسامى کتابهايى بود که تا آخر قرن سوم هجرى درباره رفع حيرت به طور مستقل نوشته شده است.
پرسش : آيا ممکن است گروهى، اخبارى را در موضوع ولادت حضرت جعل کرده باشند؟
پاسخ : درباره روايات امام مهدى (ع) وولادت ووجود آن حضرت ممکن است کسى بگويد: جماعتى اين روايات را جعل کرده آن گاه شيعيان آنها را نقل کردهاند، در حالى که به جعل آن علم نداشتهاند.
1 - اين احتمال در تمام اخبار متواتر وارد است واگر اين راه به اخبار باز شود، همه شرايع باطل شده وهيچ خبرى قابل اثبات نيست.
2 - اگر امر چنين بود، بايد در طول زمان براى دشمنان شيعه آشکار مىگشت، وآنها از اين طريق، شيعه را مورد هجوم قرار مىدادند، در حالى که چنين هجومى را از آنها مشاهده نمىکنيم.
پرسش : آيا با اجماعى که شيعه قبول ندارد مىتوان دليل ولادت حضرت را اجماع قرار داد؟
پاسخ : اولاً: شيعه اجماع را در صورتى که کاشف از دليل معتبر باشد قبول دارد، وآن را يکى از ادله استنباط مىداند. حتى در مواردى هم مىتواند انسان را به يقين به مفاد خبر مجمعين برساند واجماعى که در جامعه شيعى وجود دارد از اين قبيل اجماع است.
ثانياً: شيعه بر وجود وولادت حضرت مهدى (ع) تنها به اجماع استدلال نمىکند، بلکه به ادلهاى ديگر از قبيل عقل، قرآن وروايات صحيحالسند نيز نظر دارد.
پاسخ : رواياتى که از اهل بيت: در مورد حضرت مهدى: وولادت او رسيده، همگى حکايت از شخصى معيّن ومحدود دارد که متولد خواهد شد، وپس از مدتى طولانى که در غيبت به سر مىبرد ظهور خواهد کرد. لذا مشاهده مىکنيم که هر يک از امامان به اين نکته اشاره کردهاند که او چندمين از فرزندانشان است. آنان به موضوع غيبت وانواع آن ومخفى بودن ولادت وحيرت مردم در آن نيز اشاره نمودهاند. گرچه بخشى از ابهامات که جزئى است، مقتضاى طبيعى وضع اختناق سياسى آن عصر بوده است. آيا با اين وضع مىتوان ادعا کرد که موضوع امام مهدى (ع) غامض بوده است.
پرسش : اگر موضوع مهدويت حضرت مهدىعليهالسلام واضح بوده، چرا عدهاى به مهدويت غير او معتقد شدند؟
پاسخ : احمد کاتب مىگويد: «اگر مهدويت حضرت مهدى (ع) واضح بوده، چرا قبل از ولادت حضرت مهدى (ع) گروهى قائل به مهدويت امام على (ع) يا فرزندش محمد بن حنفيه ونفس زکيّه وامام صادق (ع) وامام کاظم (ع) وسيّد محمّد فرزند امام هادى (ع) وحتى امام عسکرى (ع) شدند؟»
پاسخ:
1 - اگر چه در برخى از احاديثى که از جانب رسولخدا (ص) واهل بيت او درباره خروج مهدى (ع) وارد شده، تصريح شده که او قطعاً فرزند امام عسکرى (ع) امام يازدهم است، ولى برخى هنگامى که ظلم وتجاوز را زياد مىديدند واز طرفى همه اهل بيت را هدايت شده وهادى مىدانستند، گاهى به اميد اينکه يکى از اهل بيت، مهدى امت است به سراغ او مىآمدند وادعاى مهدويت در حق او مىکردند وجماعتى را نيز به دنبال خود مىکشيدند. اين افراد غالباً از انسانهاى ساده انديش وجاهل بودند، ودر برخى از موارد مسأله سياسى نيز در اين ادّعا دخالت داشته است.
2 - کسانى که چنين ادعايى داشتهاند هرگز دوام نياورده وبعد از مدت کوتاهى به جرگه عموم شيعيان پيوسته ويا منقرض شدهاند.
3 - ميزان در عقيده يک مذهب، نظر غالب افراد وعلماى آن مذهب است. ومىدانيم که عقيده به مهدويت حضرت مهدى (ع) فرزند امام عسکرى (ع) عقيده قريب به اتفاق شيعيان به حساب مىآيد.
4 - در برخى از موارد که گروهى قائل به مهدويت غير از حضرت مهدى (ع) شدند به جهت شبههاى بوده که براى آنها پديد آمده است؛ زيرا موقعيّت آن عصر چنين حيرت وترديدى را اقتضا داشته است، گرچه اين حيرت نيز بعد از مدت کوتاهى برطرف گشت.
پرسش : آيا امام عسکرىعليهالسلام قبل از شهادت خود به مادرش وصيّت کرده است؟
پاسخ : شيخ مفيد؛ مىگويد: برخى موضوع وصيّت امام عسکرى (ع) به مادرش در امر وقوف وصدقات را دليل بر انکار ولادت حضرت مهدى (ع) گرفتهاند در حالى که هرگز چنين دلالتى ندارد؛ زيرا اين کار به جهت اخفاى ولادت ومستور نمودن امر حضرت از دستگاه حاکم بوده است. اگر در وصيّت نامه حضرت، نام مهدى ذکر مىشد وصدقات وموقوفات به او نسبت داده مىشد به طور حتم با غرض حضرت از محافظت فرزندش منافات داشت. خصوصاً آنکه وصيّت، احتياج به شهادت شهودى از خواص دولت بنىعباس بود تا بر اصل وصيّت گواهى داده وبر آن امضا کنند. مگر در عصر امام صادق (ع) نبود که آن حضرت به جهت حفظ فرزندش موسى بن جعفر (ع) از تعرّض دستگاه حکومت، تصريح به امامت ووصايت او در ملأ عام ودر وصيت نامهاش نکرد، بلکه به پنج نفر وصيّت نمود که اوّل آنها منصور عباسى وبعد ربيع وقاضى وقت وکنيزش حميده بربريه، ودر آخر نام فرزندش موسى بن جعفر رإفعع ذکر کرد، تا از اين طريق بتواند جان فرزندش را حفظ کند، گرچه امر امامت او را براى خواص از اصحاب واولياى خود روشن ساخته بود تا با مرور زمان بر ديگران واضح سازند...».( المسائل العشرة، ص 72-69)
پرسش : آيا نصّ متواتر بر امامت امام زمانعليهالسلام از امام عسکرىعليهالسلام رسيده است؟
پاسخ : براى اثبات امامت امام زمان (ع) از راههاى مختلف مىتوان وارد شد وبه نتيجه قطعى ومطلوب در اين مسأله رسيد. اين بحث در رابطه با امامت همه امامان مطرح است.
1 - همانگونه که اشاره شد از طريق امام عسکرى (ع) نصوص متعدى صحيحالسند در امر امامت فرزندش رسيده است.
2 - اگر چه در باب اصل امامت واينکه زمين هرگز از حجت خالى نيست احتياج به ادله قطعى ويقينى است ولى در بحث اينکه امام بعدى کيست از آن جهت که موضوع خارجى است خبر واحد صحيحالسند کافى است.
3 - همانگونه که قبلاً نيز اشاره شد نصوص فراوان ودر حدّ تواتر از پيامبر (ص) وهر يک از امامان: در اين رابطه وارد شده است.
4 - همانگونه که يکى از راههاى اثبات نبوت، بلکه عمدهترين راه آن، اعجاز است در مورد اثبات امامت نيز از اين راه مىتوانيم امامت هر يک از امامان را به اثبات برسانيم، زيرا نصّ خاص از جانب امام قبل بر امام بعد، موضوعيت ندارد بلکه نصّ، راهى براى اثبات امامت امام بعد است.
5 - بر فرض اينکه نصوص وارده درباره برخى از ائمه خبر واحد باشند ولى با قرائن خارجى، که اين گونه روايات به همراه دارند ما را به قطع واطمينان به مفاد آنها مىرسانند، همانند اقبال شيعه واجماع اصحاب اماميه بر امامت شخص خاص، با در نظر گرفتن اين نکته که وضعيت خاص سياسى وفشارهاى شديدى که از ناحيه حکام بنى اميه وبنى عباس بر شيعيان وپيروان اهل بيت وتابعان آنها وارد مىشد، چنين وضعى را اقتضا داشته است.
6 - با بررسى تمام جوانب موضوع، اعم از رواياتى که از امام عسکرى (ع) در باب امامت فرزندش امام مهدى (ع) رسيده ونيز رواياتى که از جانب پيامبر (ص) وهر يک از امامان وارد شده ونيز معجزاتى که از حضرت مهدى (ع) صادر شده وقرائن خارجى ديگر، پى خواهيم برد که مسأله امامت حضرت مهدى (ع) از راه تواتر قابل اثبات است.
پرسش : آيا بزرگان طايفه اماميه بعد از وفات امام عسکرىعليهالسلام بر ولادت حضرت اتفاق داشتند؟
پاسخ : آرى، اصحاب وعموم طايفه شيعه اماميه بعد از وفات امام حسن عسکرى (ع) در طول قرنها بر ولادت امام زمان (ع) اتفاق داشتهاند، اگر چه در ابتدا حيرت وشکى در ولادت وامامت آن حضرت در بين گروهى از شيعيان پديد آمد، ولى بعد از گذشت زمان نه چندان طولانى وبه عنايت وتبليغ بزرگان اماميه، همگى به راه مستقيم هدايت شده وبه امامت امام عصر (ع) اعتقاد پيدا نمودند، همان گونه که شيخ مفيد در کتاب «الفصول المختاره» به آن اشاره کرده است.
او مىگويد: «از اين فرقههايى که ذکر شد هيچ فرقهاى در زمان ما که سال 373هجرى است باقى نمانده است جز شيعه دوازده امامى که قائل به امامت فرزند امام حسن همنام رسولخدا (ص) بوده وهمگى بر زنده بودن ايشان قطع داشته ومعتقد به بقاى آن حضرت تا زمانى که قيام به شمشير کند، هستند...».( الفصول المختاره، ص 321)
پرسش : مورخان شيعه در مورد تاريخ ولادت حضرت مهدىعليهالسلام چه گفتهاند؟
پاسخ : مورخان شيعه در مورد تاريخ ولادت حضرت مهدى (ع) به طور اتفاق آن را در سال 255 هجرى دانستهاند. اينک به اسامى برخى از آنها اشاره مىکنيم:
1 - کلينى؛.( کافى، ج 1، ص 514)
2 - شيخ مفيد؛.( الارشاد، ج 2، ص 340ù339)
3 - اربلى؛.( کشف الغمه، ج 2، ص 445)
4 - شيخ طوسى؛.( مصباح المتهجد، ص 842)
5 - کفعمى؛.( البلد الامين، ص 187)
6 - طبرسى؛.( اعلام الورى، ص 418)
7 - علامه مجلسى؛.( بحارالأنوار، ج 51، ص 2)
8 - شيخ بهائى؛.( توضيح المقاصد، ص 21ù20)
پرسش : حکم کسى که ايمان به ولادت امام مهدىعليهالسلام ندارد چيست؟
پاسخ : از آنجا که ولادت ووجود حضرت مهدى (ع) مبناى شيعه در طول تاريخ بوده وبه تعبيرى ضرورت مذهب به حساب مىآمده است ولذا اجماع شيعه از عوام وخواص بر آن بوده است، بدين جهت کسى که منکر ولادت ووجود امام مهدى (ع) است، از تشيع وجامعه شيعى خارجى مىشود، گرچه براى خود ادلهاى وهمى ذکر کند، زيرا امر ضرورى، خود بهترين دليل بر اثبات آن است.
بلکه بالاتر از اين، مطابق رأى متقدمين ومتأخرين از علماى اماميه که امامت را از اصول دين مىدانند، کسى که منکر امامت ووجود امام معصوم در برههاى از زمان باشد از دين خارج است، گرچه در ظاهر حکم به اسلام او مىشود، همان گونه که چنين حکمى درباره اهل سنّت صادق است.
پرسش : چه کسانى هنگام ولادت حضرت مهدىعليهالسلام او را زيارت کردهاند؟
پاسخ : اسامى پنج نفر را در اين مورد مىتوان نام برد:
1 - حکيمه دختر امام جواد (ع).( کمال الدين، ص 424)
2 - زن قابله.( الغيبة، طوسى، ص 242-240)
3و4 - نسيم وماريه.( کمال الدين، ص 430)
5 - کنيز امام عسکرى (ع).( همان، ص 431)
پرسش : چه کسانى در مدت پنج سال آخر حيات امام عسکرىعليهالسلام، امام زمانعليهالسلام را ديدهاند؟
پاسخ : در مورد اين سؤال مىتوان به اسامى عدهاى اشاره کرد:
1 - محمّد بن عثمان عَمْرى با چهل نفر.( کمال الدين، ص 435 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 25، ح 19)
15 - رشيق صاحب مادراى.( الغيبة، طوسى، ص 250-248 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ح 36)
16 - کامل بن ابراهيم مدنى.( الغيبة، طوسى، ص 246)
17 - احمد بن اسحاق قمّى.( کمال الدين، ص 384 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 23)
پرسش : چه کسانى در عصر غيبت صغرا حضرت را ملاقات نمودهاند؟
پاسخ : جماعت بسيارى در عصر غيبت صغرا به ملاقات حضرت شرفياب شدهاند که به اسامى برخى از آنها اشاره مىکنيم:
1 - محمد بن عثمان عَمْرى.( کمال الدين، ص 440)
2 - طريف وابونصر.( همان، ص 441)
3 - ازدى.( همان، ص 444)
4 - ابراهيم بن ادريس.( ينابيع المودة، ج 3، ص 324)
5 - ابى عبداللَّه بن صالح.( همان، ص 229)
6 - ابراهيم بن مهزيار.( همان، ص 335)
7 - محمّد بن اسماعيل بن موسى بن جعفر.( الارشاد، ج 2، ص 351)
وديگران.
مرحوم مجلسى در روايتى اسامى 265 نفر از کسانى که در عصر غيبت صغرا به ملاقات حضرت شرفياب شدهاند را نام برده است.( بحارالأنوار، ج 52، ص 77-1)
پرسش : آيا علماىانساب به ولادت فرزند امامعسکرىعليهالسلام اعتراف نمودهاند؟
پاسخ : آرى، گروهى از آنان معترفند که براى امام حسن عسکرى (ع) فرزندى به نام محمّد وبا القاب: حجّت ومهدى و... متولد شده است. اينک به اسامى برخى از آنها اشاره مىکنيم:
1 - نسّابه سهل بن عبداللَّه بن داوود بن سليمان بخارى، که معاصر عصر غيبت صغرا مىزيسته است.( سرّ السلسلة العلوية، ص40 و39)
2 - سيّد عمرى، نسّابه مشهور در قرن پنجم هجرى.( المجدى فى انساب الطالبيين، ص 130)
3 - فخر رازى شافعى، نسّابه قرن پنجم.( الشجرة المبارکة فى انساب الطالبية، ص78و79)
4 - نسّابه قرن ششم مروزى ازورقانى.( الفخرى فى انساب الطالبيين، ص 8)
5 - نسّابه جمالالدين احمد معروف به ابن عنبه.( عمدة الطالب فى انساب آل ابىطالب، ص 199)
پرسش : آيا جعفر عموى امام مهدىعليهالسلام منکر ولادت ايشان بوده است؟
پاسخ : جعفر اگر چه انکار چنين مطلبى را داشته است، ولى از جهاتى نمىتوان به انکار او توجه نمود:
1 - با ادله متقن ولادت حضرت مهدى (ع) به اثبات رسيده است.
2 - اتفاق امت بر آن است که جعفر معصوم نبوده است، بلکه از جمله مردم عادى بوده که در او احتمال گمراهى ويا سهو واشتباه رواست. همان گونه که برخى از فرزندان يعقوب به گمراهى کشيده شدند.
3 - از برخى اخبار استفاده مىشود که جعفر به سبب انحراف وگمراهى که داشت، ادعاى دروغين عدم ولادت فرزند براى امام عسکرى (ع) نمود.
4 - نهايت چيزى را که از روى احتياط مىتوان گفت اينکه: از آنجا که او کشش وقابليّت وتحمّل خبر ولادت حضرت مهدى (ع) را نداشته، امام عسکرى (ع) فرزندش را به او نشان نداده است. ولذا از آن بى اطلاع بوده است.
پرسش : چرا جعفر به «دروغگو» معروف شده است؟
پاسخ : در توقيعى که از ناحيه مقدسه صادر شد حضرت اشاره به جعفر کرده، مىفرمايند: «...وقد ادّعى هذا المبطل المفترى على اللَّه الکذب بما ادعاه، فلا أدرى بأيّة حالة هيى له رجاء أنيتم دعواه، أبفقه فى دين اللَّه؟ فواللَّه ما يعرف حلالا من حرام ولا يفرق بين خطاء وصواب...»؛ «...به طور حتم اين شخص مبطل وتهمت زننده به خدا است ودر آنچه مىگويد ادعاى دروغ وکذب نموده است، نمىدانم که به کدامين حالت اميد دارد که ادعاى خود را تمام نمايد؟آيا به فهم در دين خدا؟ به خدا سوگند که او حلال را از حرام نمىشناسد واشتباه وصحيح را تشخيص نمىدهد...».( الغيبة، طوسى، ص 290-288 ؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 195، ح 21)
از اين توقيع استفاده مىشود اول کسى که به جعفر لقب دروغگو داد خود حضرت بوده است وبعد از آن اين عنوان بر او شهرت يافت. برخى نيز وجه توصيف او را به دروغگو به جهت تمييز بين او وامام جعفر صادق (ع) مىدانند.
پرسش : کارهاى ناشايست جعفر چه بوده است؟
پاسخ : جعفر فرزند امام هادى (ع) پس از رحلت برادرش امام عسکرى (ع) به يک سرى اقداماتى روى آورد که در شأن او نبوده است. اينک به برخى از آنها اشاره مىکنيم:
1 - قصد نماز خواندن بر پيکر مطهّر برادرش امام عسکرى (ع).( کمال الدين، ج 2، ص 475)
2 - ادعاى امامت ورهبرى، زيرا او به وزير عباسى عبيداللَّه بن يحيى بن خاقان گفت: «مقام برادرم را به من بدهيد، من سالانه مبلغ بيست هزار دينار بابت آن به شما مىپردازم».( همان، ج 2، ص 379)
3 - ادعاى ارث، زيرا در اقدامى ديگر کوشيد تا اموال امام (ع) را تصاحب نمايد وادعا کرد که برادرش ابو محمّد (ص) فرزندى ندارد، وتنها وارث، برادر اوست. حکومت نيز اجازه داد تا بر اموال برادر تسلط يابد.( کافى، ج 1، ص 505)
4 - تحريک حکومت براى دستگيرى امام مهدى (ع).
پرسش : چرا امام زمانعليهالسلام عمويش جعفر را به برادران يوسفعليهالسلام تشبيه کرد؟
پاسخ : امام زمان (ع) در ذيل توقيعى که به محمّد بن عثمان عَمْرى؛ صادر شد فرمود: «...وأمّا سبيل عمّى جعفر وولده فسبيل اِخوة يوسف7...»؛ «امّا راه عمويم جعفر واولادش همانند راه برادران يوسف است...».( بحارالأنوار، ج 53، ص 180، ح 10)
براى نکته تشبيه به وجوهى مىتوان اشاره نمود:
1 - حکم جعفر عموى امام زمان (ع) را همانند اولاد انبيا، بايد به آباء واجدادشان واگذار نمود ودرباره آنها سخنى نگفت.
2 - همان گونه که برادران يوسف از عمل ناشايست خود توبه کردند، او نيز چنين نموده است. ولذا برخى او را به جعفر توّاب لقب دادهاند.
3 - فرزندان يعقوب گرچه گناه مرتکب شدند، ولى خداوند متعال به جهت کرامت يعقوب از آنان عفو نمود. همچنين در مورد جعفر، زيرا او فرزند امام، برادر امام، وعموى امام بود.
4 - ممکن است که تشبيه، ناظر به اثبات خطا وگناه براى جعفر باشد، همان گونه که اولاد يعقوب مرتکب گناه شدند، بدين معنا که هرگز نمىتوان ادعا کرد اولاد انبيا واوصيا همانند خود آنها از گناه معصومند، بلکه همان گونه که فرزندان يعقوب مرتکب گناه شدند، فرزند امام نيز ممکن است مرتکب گناه شود. در حقيقت، هدف امام از تمثيل رفع استبعاد از اين جهت است.
پرسش : چرا فرزندان برخى از پيامبران يا امامان نااهل شدند؟
پاسخ : اولاً: جعفر گرچه فرزند امام است ولى از ناحيه مادر ضمانت داده نشده است. آنچه مسلّم است اينکه امام معصوم بايد در اصلاب شامخه وارحام مطهره باشد، ولى نسبت به اولاد آنها چنين ادعايى نشده است ولذا مشاهده مىکنيم که فرزندان برخى از انبيا واوصيا نااهل ومنحرف درآمدند.
ثانياً: گاهى ابتلاءات ومشکلاتى در زندگى برخى از انبيا وامامان پديد مىآمد تا کسى توهّم وخيال ربوبيّت آنها را نکند.
پرسش : آيا انتقال امامت به دو برادر بعد از حسنين (عليهما السلام) جايز است؟
پاسخ : احمد کاتب مىگويد: «قول به عدم جواز انتقال امامت به دو برادر بعد از حسن وحسين ووجوب استمرار آن در اعقاب، ضعيف است، واجماعى بر آن در آن وقت نبوده است...».
پاسخ:
جمهور شيعه اماميه ومشهور بلکه متواتر نزد آنان قبل از ولادت امام مهدى (ع)، قول به عدم جواز انتقال امامت به دو برادر بعد از امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) است.
اسماعيل بن على نوبختى مىگويد: «از اخبار متواتر از امامان صادق علم پيدا نموديم که امامت بعد از حسن وحسين (عليهما السلام) تنها در اولاد امام خواهد بود نه در برادر يا اقوام».( کمال الدين، ص 92)
اشعرى قمى وعلى بن حسن نوبختى نيز همين اعتقاد را داشتهاند.( المقالات والفرق، ص 102)( فرق الشيعه، ص 110)
از برخى روايات نيز اين مطالب به خوبى استفاده مىشود:
کلينى به سند صحيح از امام صادق (ع) نقل کرده که فرمود: «لاتعودُ الإمامة فى الأخوين بعد الحسن والحسين أبداً»؛ «بعد از حسن وحسين هرگز امامت در دو برادر نخواهد بود.»( کافى، ج 1، ص 285، ح 1)
ونيز به سند ديگر از امام صادق (ع) نقل کرده که فرمود: «لاتجتمع الإمامة فى أخوين بعد الحسن والحسين إنّما هى فى الأعقاب وأعقاب الأعقاب.»؛ «امامت در دو برادر بعد از حسن وحسين جمع نخواهد شد. همانا امامت در نسلها ونسلهاى نسلهاست.»( همان، ص 286، ح 4)
ونيز از اسماعيل بن بزيع نقل شده که از امام رضا (ع) سؤال شد: «أنّه سُئل: أتکون الإمامة فى عمٍّ أوخالٍ؟ فقال: لا. فقلتُ: ففى أخٍ، قال: لا...»؛ « آيا امامت در عمو يا دايى قرار خواهد گرفت؟ فرمود: خير. عرض کردم: دو برادر چطور؟ فرمود: خير...».( همان، ح 3)
پرسش : آيا شيعيان بعد از شهادت امام عسکرىعليهالسلام به جعفر تعزيت وتهنيت گفتند؟
پاسخ : احمد کاتب مىگويد: «مطابق حديث ابوالأديان عموم شيعه که در ضمن آنها نايب اول وجود داشت به جعفر در سوگ امام عسکرى (ع) تعزيت گفته ونيز به جهت امامت او، تهنيت گفتند.
پاسخ:
1 - با مراجعه به حديث ابوالأديان پى مىبريم که برداشت احمد کاتب به طور( کمال الدين، ص 476و475 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 67، ح 53)
عموم صحيح نيست. بلکه آنچه در آن حديث آمده اين است که ابوالأديان مىگويد: «... وإذا أنا بجعفر بن على أخيه بباب الدار والشيعة حوله يعزّونه ويهنّئونه...»؛ «... ناگهان جعفر بن على برادر امام عسکرى (ع) را کنار درب خانه ديدم در حالى که شيعيانى که دور او بودند به او تعزيت وتبريک مىگفتند.» از اين تعبير استفاده مىشود که برخى از شيعيان که هنوز امر امامت حضرت مهدى (ع) به جهت اختفاى ولادت روشن نشده بود به گمان اينکه او امام است درصدد تهنيت او برآمدند.
2 - در اين روايت اثرى از نايب اول عثمان بن سعيد که به جعفر تعزيت وتبريک بگويد وجود ندارد. واين نسبتى دروغ است که کاتب به نايب اول داده است.
3 - با مراجعه به مجموعه روايت ابوالأديان استفاده مىشود که جعفر در ادعاى خود دروغگو بوده است.
ابوالاديان مىگويد: «فلمّا صرنا فى الدار إذا نحن بالحسن بن على صلوات اللَّه عليه على نعشه مکفّنا فتقدم جعفر بن على ليصلّى على أخيه، فلمّا همّ بالتکبير خرج صبىّ بوجهه سمرة، بشعره قطط، بأسنانه تفليج، فجبذ برداء جعفر بن على وقال: تأخّر يا عمّ فأنا أحق بالصلاة على أبى، فتأخر جعفر، وقد اربد وجهه واصفر فتقدّم الصبى وصلّى عليه ودفن إلى جانب قبر أبيه عليهما السلام ثمّ قال: يا بصرى هات جوابات الکتب التى معک، فدفعتها إليه»؛ «...هنگامى که به خانه حضرت رسيدم مشاهده کردم که نعش حسن بن على (ع) کفن پيچ است. جعفر جلو آمد تا بر جنازه برادرش نماز بگذارد، همين که خواست تکبير نماز ميّت بگويد، کودکى گندمگون، با موهايى فرى، دندانهايى باز، از پشت پرده بيرون آمد ورداى جعفر بن على را کشيد وفرمود: «کنار برواى عمو، زيرا من سزاوارترم که بر پدرم نماز گذارم». جعفر در حالى که رنگ صورتش تغيير کرده بود کنار رفت. اين کودک جلو آمد وبر جنازه امام عسکرى (ع) نماز گزارد وجنازه کنار قبر پدرش(ع) به خاک سپرده شد. آن گاه فرمود: اى بصرى! جواب نامههايى که با توست به من بده. من هم آنها را به حضرت دادم...».( کمال الدين، ص 476و475 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 67، ح 53)
ونيز ابوالاديان مىگويد: «هنگامى که جعفر را چنين ديدم با خود گفتم: اگر اين مرد امام است پس در حقيقت امامت باطل شده است، زيرا من او را آن گونه که مىشناسم شخصى است که شرب نبيذ (مسکر) مىکند ونيز با جوسق قمار کرده وبا طنبور بازى مىکند...».( همان)