در گذشته، پاسخهايي كه بزرگان و دولتمردان، ذيل سؤالها و درخواستها مي نگاشتند، «توقيع» خوانده مي شد. امضا كردن نامه و فرمان و نشان كردن برنامه و منشور نيز از ديگر معاني توقيع شمرده شده است.1توقيع نويسي از ديرباز بين فرمانروايان رواج داشته است. در آثار به جامانده از گذشتگان، موارد بسياري از توقيعات به چشم مي خورد.در متون ديني و كتابهاي روايي و فقهي و تاريخي شيعه، بخشي از دست نوشته هاي ائمه اطهار با عنوان توقيعات ذكر شده است كه بيشتر آنها به واپسين پيشواي شيعيان، امام عصر(ع) اختصاص دارد. شمار توقيعات آن حضرت به اندازه اي است كه واژه «توقيع» به ندرت درباره ديگر امامان به كار مي رود. دليل اين نوع ارتباط حضرت با خواص يارانش را مي توان در فلسفه غيبت جست وجو كرد. با آغاز غيبت صغراي حضرت مهدي(ع)، صدور توقيع و نامه تنها راه هدايت شيعيان به شمار مي آمد.البته نحوه صدور توقيعات و چگونگي ارتباط سفيران چهارگانه حضرت حجت(ع) در طول غيبت صغرا فاش نگرديده است؛ ولي بي ترديد، توقيعات از طرف خود حضرت و در بسياري از موارد، به خط شريف ايشان صادر شده است. جمعي از محدثان بزرگ و وكلاي حضرتش كه خط وي را مي شناختند، بر درستي اين سخن گواهي داده اند.2افزون بر اين، همراهي برخي توقيعات با گونه اي اعجاز، اطمينان به صدور آن از طرف حضرت بقية اللّه (ع) را بيشتر مي كرد؛ براي نمونه، شيخ طوسي در كتاب الغيبه مي نويسد:محمد بن فضل موصلي شيعه بود ولي نيابت حسين بن روح (سفير خاص حضرت مهدي(ع)) را قبول نداشت. او با يكي از دوستانش به نام «حسن بن علي بن وجني» بحث مي كند و قانع نمي شود و سرانجام تصميم مي گيرند صحت نيابت حسين بن روح را بيازمايند. بدين منظور، كاغذي سفيد آماده مي كنند و با قلمي نوك تيز بي آنكه آن را در مركب فرو برند بر كاغذ چيزي مي نويسند. سپس، آن را مهر كرده، توسط خدمتكار نزد حسين بن روح مي فرستند.ظهر همان روز، در حالي كه محمد بن فضل مشغول غذا خوردن بود، جواب نامه را دريافت كرد كه فصل به فصل با مركب نوشته هاي ناپيداي وي را پاسخ گفته بود. محمد بن فضل كه سخت تحت تأثير قرار گرفته بود، همراه حسين بن وجني خدمت حسين بن روح شتافت و عذرخواهي كرد.3با توجه به اين كه در طول مدت نيابت سفيران چهارگانه اين توقيعات به طور يكنواخت ظاهر مي گشت، مردم به صدور آنها از شخص امام(ع) يقين داشتند و افراد فرصت طلب و مغرض راه سودجويي نمي يافتند.البته توقيعات آراسته به خط امام را تنها افراد خاص و مورد اعتماد مي ديدند. اين گروه پس از رونويسي يا به خاطر سپردن مضمون توقيع، آن را به مخاطبان و شيعيان انتقال مي دادند. اگر چه برخي از توقيعات نيز، به اقتضاي مصلحت، ميان شيعيان منتشر مي شد.بنابراين، همه توقيعات حضرت مهدي(ع) تنها توسط نواب خاص آن حضرت براي افراد ظاهر مي گشت و ارتباط كتبي با حضرتش تنها از طريق آنها انجام پذير بود. به گونه اي كه حتي وكلاي امام ـ كه به دستور حضرت، رابطه ميان نواب و مردم بودند ـ نامه هاي خود و ديگر افراد را نزد نايب امام مي فرستادند و از او پاسخ دريافت مي كردند. اين امر از ادعاهاي بي اساس جلوگيري مي كرد و راه هرگونه سودجويي را بر فرصت طلبان مي بست.جمعي از دانشوران توقيعات را به زمان غيبت صغرا منحصر ندانسته، پس از اين دوره نيز نامه هايي چند به آن حضرت نسبت داده اند. مرحوم طبرسي در كتاب الاحتجاج دو نامه از حضرت مهدي(ع) نقل كرده است. اين نامه ها توسط شخص مورد اعتمادي كه نامش ذكر نشده، به شيخ مفيد رسيده است. همچنين برخي از معاصران، پيامي را كه توسط شيخ محمد كوفي شوشتري از سوي آن حضرت براي مرحوم آيت اللّه سيد ابوالحسن اصفهاني نقل شده، در شمار توقيعات ذكر كرده اند.4درباره توقيعات قطعي، روش نايبان خاص حضرت مهدي چنان بود كه پرسشها و تقاضاهاي مراجعه كنندگان را در ورقي مي نوشتند و جواب آنها را حداكثر ظرف سه روز يكجا دريافت مي كردند5. البته گاه جواب سؤالات، شفاهي گفته مي شد و در پاره اي از موارد به جهت مصلحتي كه حضرت مي دانستند اصلاً پاسخ داده نمي شد. ناگفته پيداست، گاه امام(ع) بي آن كه سؤال و تقاضايي در كار باشد، براي نايبانش يا برخي از نيكان نامه مي نوشت. اين توقيعات زمان خاصي نداشت و براساس نظر شريف حضرتش صادر مي شد.چنان كه اشاره شد، موضوعات مندرج در توقيعات گستره اي بس وسيع داشت. فهرست اجمالي آنها بدين قرار است:
الف) مباحث عقيدتي:
در زمينه هاي مختلف توحيد، نبوت، امامت، معاد و غيره.ب) مباحث اجتماعي:
شامل مسائل اخلاقي، تربيتي و اقتصادي و مشكلات مالي.ج) وظايف و تكاليف شيعيان در عصر غيبت:
بخشي از توقيعات چگونگي توجه به خداوند و ايجاد زمينه هاي خودسازي، چگونگي ارتباط با آن حضرت و پيروي از وي و روش كسب آمادگي براي برپايي حكومت عدل جهاني حضرتش را بيان مي كند.د) احكام و مسائل فقهي:
احكام نماز، روزه، حج، نذر، خمس، ازدواج و... كه شيعيان بدان نياز داشتند، در بخشي از توقيعات بيان شده است.6ه) مطالب شخصي:
قسمتي از توقيعات به درخواستهاي شخصي افراد مانند نامگذاري فرزند، انتخاب دوست، اجازه مسافرت و غيره اختصاص دارد.7و) امور مربوط به نواب و وكلا و مدعيان دروغين و منحرفان8:
امام(ع) در شماري از توقيعات به نصب و تأييد نواب و وكلايش پرداخته، تزوير مدعيان دروغين را افشا و منحرفان را طرد و لعن كرده است.ز) دفع خطر از نيكان و شيعيان:
گاه توقيع تنها براي دفع خطر از شيعيان صادر مي شد. اين كار به ويژه در عصري كه حاكمان ستمگر در جهت شناسايي و نابودي شيعيان مي كوشيدند؛ بسيار سودمند بود. براي نمونه، نزد خليفه عباسي گروهي را كه در شمار وكيلان امام غايب(ع) جاي داشتند، به نيابت و وكالت امام مهدي(ع) متهم كردند. وي، براي شناسايي و دستگيري آنان، دستور داد افراد ناشناسي پولهايي نزد آنان برند و آن را از اموال امام(ع) بخوانند. اگر كسي از آنها چيزي پذيرفت، بي درنگ دستگير شود.در اين هنگام، از طرف حضرت مهدي(ع) خطاب به همه وكلا توقيعي صادر شد؛ در اين توقيع آمده بود: وكلا از هيچ كس چيزي نپذيرند و خود را بي اطلاع نشان دهند9.همه توقيعات حضرت مهدي(ع) در كتابي ويژه گرد نيامده است؛ ولي در منابع اوليه حديثي و تاريخي شيعه مانند الكافي، كمال الدين، الإرشاد و كتاب الغيبة شيخ طوسي و نيز مجموعه بزرگ حديث و كتب معتبر متأخرين مانند بحارالانوار، وسائل الشيعه، الوافي، مستدرك الوسائل و الصحيفة المهديه، توقيعات بسياري ذكر شده است. در عصر حاضر نيز آثاري ارزشمند در اين زمينه انتشار يافته است.در پايان اشاره به بخشي از توقيعي كه به نام اسحاق بن يعقوب صادر شده، سودمند مي نمايد:... در خصوص علت غيبت سؤال كرده بوديد. خداوند متعال در قرآن كريمش مي فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورده ايد، از چيزهايي كه اگر براي شما آشكار گردد شما را اندوهناك مي كند، مپرسيد».... وقتي قيام مي كنم بيعت هيچ يك از گردنكشان و طاغوتهاي زمان را بر گردن ندارم.اما وجه استفاده و انتفاع از وجود من در زمان غيبت همانند استفاده از خورشيد است؛ آن هنگام كه ابرها آن را از ديدگان پوشيده اند.آگاه باشيد، وجود من موجب امنيت اهل زمين است؛ آن گونه كه ستارگان سبب امنيت اهل آسمانند...10.* برگرفته از رمز بهاران (ويژه نامه ماهنامه پرسمان)، مهر1381. 1 . لغت نامه دهخدا. 2 . كتاب الغيبة، شيخ طوسي، ص 285؛ كمال الدين، شيخ صدوق، ج2، ص160. 3 . كتاب الغيبة، ص315. 4 . جهان بعد از ظهور، ص83. 5 . ر.ك: كتاب الغيبة، ص 37 و الخرايج و الجرايح، ج1، ص479. 6 . الاحتجاج، طبرسي، ج2، ص309. 7 . كتاب الغيبة، ص308. 8 . الاحتجاج، طبرسي، ج2، ص473. 9 . الكافي، كليني، ج1، ص525. 10. كتاب الغيبة، ص292.