پرتوی از سیره و سیمای امام مهدی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پرتوی از سیره و سیمای امام مهدی (علیه السلام) - نسخه متنی

مهدی پیشوایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پرتوى از سيره و سيماى امام مهدى(عليه السلام)

مهدي پيشوايي

امام مهدي (ع) - مکتب مهدويت

حضرت مهدى(عليه السلام) در نيمه شعبان سال 255 هجرى در شهر سامرّا متولّد گرديد.

نام مشهور مادر آن حضرت، نرجس [نرگس] است.

پنج سال از زندگانى او در حيات پدر بزرگوارش امام حسن عسکرى گذشت.

در آن مدّت، فعّاليّت مهمّ و اساسى امام عسکرى بر دو امر مهمّ متمرکز بود:

1ـ احتياط کامل از دستگاه حاکم،

2ـ آشنا کردن او با ياران نزديک خود.

امام مهدى(عليه السلام) پس از پدر، مسئوليت امامت را در سال 260 هجرى در پنج سالگى به عهده گرفت.

خردسالى امام پديده اى شگفت آور نيست، همان طور که حضرت يحيى در کودکى صاحب حکم نبوّت شد، چنان که خداوند در سوره مريم، آيه 12 مىفرمايد: «يا يَحْيى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّة وَ آتَيْناهُ الْحُکْمَ صَبِيًّا»اى يحيى! کتاب آسمانى را با نيرو بگير. و اين گونه او را در کودکى حکم نبوّت داديم.

امام حسن عسکرى(عليه السلام) چند روز پيش از وفات، به دوستان خود، در مجلسى که چهل تن از ياران وفادارش حضور داشتند و از جمله آنان محمّد بن عثمان و معاوية بن حکيم و محمّد بن ايّوب بودند، چنين فرمود:

«او بعد از من صاحب و خليفه شماست، او قائمى است، که گردن ها منتظرانه، به سوى او کشيده ميشود.

هنگامى که زمين از ستم و ناروا پر شد، خروج ميکند، و زمين را از قسط و عدل سرشار ميسازد.»

غيبت صغرى از سال 260 هجرى تا سال 329 هجرى به طول انجاميد.

امام مهدى(عليه السلام) با بعضى از ياران نزديک خود به طور مستقيم تماس ميگرفت و به آنان توصيه مىفرمود که مشاهدات خود را در ميان مردم تبليغ کنند و سفارش ميکرد که مکان و ساير خصوصيّاتى را که راه وصول به سوى او را براى مقامات دولتى آسان ميساخت، پنهان دارند.

آن حضرت به مسائل گوناگون مردم از طريق وکيلان و سفيران خود، که مورد اعتماد او بودند، پاسخ ميداد; فقط با کسانى که اخلاصشان محرز و مورد اطمينان کامل بودند و راز را افشا نميکردند تماس ميگرفت.

تلاش هاى پيگير معتمد، خليفه عبّاسى و پس از او معتضد، براى دستگيرى حضرت مهدى(عليه السلام) بينتيجه ماند.

مأموران براى چندمين بار در سامرّا خانه امام حسن عسکرى را محاصره کردند، همه جاى خانه را بازرسى نمودند، وقتى وارد خانه شدند از سرداب، بانگ تلاوت قرآن به گوش رسيد. بر در سرداب فراهم آمدند و آنجا را محاصره کردند تا کسى نه در آنجا به درون رود و نه از آنجا بيرون آيد. فرمانده سربازان بر در ايستاد تا همه سربازان به او پيوستند. امام(عليه السلام) از در سرداب بيرون آمد و از مقابلشان گذشت، وقتى از چشم ناپديد شد، فرمانده گفت: پايين برويد. گفتند آيا او نبود که از برابر تو گذشت؟ جواب داد: من کسى را نديدم.

پس چرا او را رها کرديد؟ گفتند ما پنداشتيم که تو او را ديده اى.

اموال و حقوق شرعىاى که از طرف شيعيان به امام(عليه السلام) مىرسيد، توسّط نمايندگان و وکيلان توزيع ميشد و به مصرف واقعى خود مىرسيد.

قسمتى از اموال به طور مستقيم به دست امام(عليه السلام)مىرسيد و قسمتى را نايب، بر وفق قواعد و احکام اسلامى در صرفِ حقوق، مصرف ميکرد.

وظايف نوّاب آن حضرت، علاوه بر رسيدگى به امور مالى، گرفتن سؤالات و رساندن آن به امام و رساندن پاسخ امام به مردم بود.

نوّاب چهارگانه

نوّاب چهارگانه کسانى بودند که در غيبت صغرى از طرف امام(عليه السلام)داراى وکالت خاصّه بودند.

آنان به ترتيب و بنا به تسلسل تاريخى عبارت بودند از:

1ـ عثمان بن سعيد العمرى، مدّت نيابت پنج سال،

2ـ محمّد بن عثمان العمرى، مدت نيابت حدود چهل سال،

3ـ حسين بن روح نوبختى، مدّت نيابت حدود بيست و يک سال،

4ـ و على بن محمّد سمرى، مدّت نيابت سه سال.

و با پايان زندگى اين چهار نفر، دوران غيبت صغرى در سال 329 هجرى به پايان رسيد و سپس دوران غيبت کبرى آغاز گرديد.

تحرّکات و تلاش هاى آنان - بدون اين که مأمورين را به خود جلب کنند - بسيار سرّى بود.

از جمله کوشش هاى آنها حلّ مشکلات علمى و شرکت در بحث ها و مناظرات عقيدتى بود که براى راهنمايى پايگاههاى مردمى يا براى پاسخگويى به شبهه ها و دفاع از اسلام انجام ميشد.

نيابت و نمايندگى خاصّ از طرف امام مهدى(عليه السلام) 69 سال و شش ماه و پانزده روز ادامه داشت و اين مدّت، غيبت صغرى نام دارد.

غيبت صغرى در سال 329 پايان يافت.

در آن وقت، عمر امام مهدى(عليه السلام)74 سال بود.

آن گاه غيبت کبرى آغاز گرديد تا خداوند حکيم در زمان و شرايط مساعد به آن حضرت اجازه ظهور دهد تا زمين را پر از عدل و داد کند و حکومت واحد جهانى را تشکيل دهد و آرزوى بشريّت را، که همان تحقّق مدينه فاضله است، محقّق گرداند.

به اميد آن روز.

مهدى از ديدگاه علماى اهل سنّت

اعتقاد به مهدويت، اختصاص به شيعه ندارد، بلکه بر اساس روايات فراوانى که از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) رسيده، علماى اهل سنّت نيز اين موضوع را قبول دارند.

ولى معمولا آنان، تولّد حضرت مهدى را انکار ميکنند و ميگويند: شخصيّتى که پيامبر اکرم از قيام او خبر داده، هنوز متولّد نشده است و در آينده تولّد خواهد يافت.

شبراوى شافعى در «الاتّحاف» گويد:«شيعه عقيده دارد مهدى موعود ـ که احاديث صحيحه درباره او وارد شده ـ همان پسر حسن عسکرى است و در آخر الزّمان ظهور خواهد کرد، ولى صحيح آن است که او هنوز متولّد نشده و در آينده متولّد ميشود و او از اشراف اهل بيت کريم است.»ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه، ذيل خطبه 16 ميگويد: «اکثر محدّثين عقيده دارند مهدى موعود از نسل فاطمه(عليها السلام) است و اصحاب ما معتزله آن را انکار ندارند و در کتب خود به نام او تصريح کرده اند و شيوخ ما به او اعتراف نموده اند. منتها او به عقيده ما هنوز متولّد نشده و بعداً متولّد خواهد گرديد.»با اين حال، تعدادى از مورّخان و محدّثان اهل سنّت، تولّد آن حضرت را ذکر کرده و آن را يک واقعيت دانسته اند ، از جمله:

1 ـ عزّالدّين ابن اثير (متوفّاى 630) در حوادث سال 260 هجرى مينويسد:«ابو محمّد عسکرى (امام حسن عسکرى) در سال 232 متولّد شد و در سال 260 وفات يافت و او پدر محمّد است که شيعه او را «منتَظَر» نامند.»

2 ـ عماد الدّين ابوالفداء اسماعيل بن نورالدّين شافعى (متوفّاى 732) گويد:«على هادى (امام دهم) در سال 254 هجرى در سامرّا وفات يافت. او پدر حسن عسکرى است و حسن عسکرى يازدهمين امام از ائمّه دوازده گانه است و او پدر محمّد منتظَر صاحب سرداب است و در سال 255 متولّد شده است.»

3 ـ ابن حجر هيتمى مکّى شافعى (متوفّاى 974) در «الصّواق المحرقه» مينويسد: «حسن عسکرى در سامرّا وفات يافت، عمرش 28 سال بود و به قولى او را مسموم کردند و از خود فرزندى جز ابوالقاسم محمّد حجّت باقى نگذاشت، عمر او به وقت وفات پدرش پنج سال بود، ليکن خدا در آن کمى سنّ، به وى حکمتِ امامت را عطا کرده بود و «قائم منتظَر» ناميده ميشود.»

4 ـ نورالدّين على بن محمّد بن صبّاغ مالکى (متوفّاى 855) گويد:«مدّت امامت امام حسن عسکرى دو سال بود. او بعد از خودش فرزندش «حجّت قائم» را باقى گذاشت که براى حکومتِ حقّ، انتظارش کشيده ميشود. پدرش او را مخفى نگهداشته و پنهانش کرده بود و آن به علّت سختى کار و خوف از سلطان وقت بود.»

5 ـ ابوالعبّاس احمدبن يوسف دمشقى قرمانى (متوفّاى 1019) در «اخبار الدُّوَل و آثار الأُوَل» مينويسد:«فصل يازدهم کتاب در بيان حال خلف صالح امام ابى القاسم محمّد فرزند حسن عسکرى است که عمرش به وقت وفات پدرش پنج سال بود، ليکن خدا به وى حکمت عطا فرمود، چنان که به يحيى(عليه السلام) داده شد، او متوسّط القامه، زيباموى، زيبابينى و گشاده پيشانى بود.»معلوم ميشود که تولّد حضرت مهدى براى اين نويسنده و مورّخ سنّى به قدرى واضح و يقينى بوده که حتّى به بيانِ قيافه و شمائل آن حضرت نيز پرداخته و از او به نام «الخلف الصّالح» ياد کرده است.

6 ـ حافظ ابوعبدالله محمّد بن يوسف کنجى شافعى (متوفّاى 658) در «کفاية الطّالب» مينويسد:«امام عسکرى روز جمعه هشتم ربيع الاوّل در سال 260 در سامرّا از دنيا رفت و در خانه اى که پدرش در آن دفن شده بود، دفن گرديد، پسرش را بعد از خود گذاشت و اوست امام منتظَر.

کتاب کفاية الطّالب را در اينجا تمام کرده و حالات او را در کتابى مخصوص مينگاريم.»ناگفته نماند که کتاب ويژه اين عالمِ سنّى درباره حضرت مهدى(عليه السلام)، البيان فى اخبار صاحب الزّمان نام دارد.

7 ـ خواجه پارسا از بزرگان مذهب حنفى در کتاب «فضل الخطاب» مينويسد:«ابو محمّد حسن عسکرى بعد از خودش جز فرزندى به نام ابوالقاسم محمّد منتظَر که مرسوم به قائم و حجّت و مهدى و صاحب الزّمان است بر جاى نگذاشت. شب ميلاد او نيمه شعبان سال 255 هجرى و مادرش امّ ولد بوده که نرجس ناميده شده است.»

8 ـ ابن طلحه کمال الدّين شافعى (متوفّاى 654) در کتاب ارزشمندش به نام «مطالب السَّئُول فى مناقب آلالرّسول» مينويسد:«امّا در مناقب ابو محمّد حسن عسکرى همين بس که بزرگترين منقبب و مزيّتى که خدا به او داده آن است که مهدى موعود از صلب اوست... مادرش کنِيرى است به نام صيقل و نام خودش محمّد، کنيه اش ابوالقاسم، لقبش «حجّت» و «خلف صالح» و به قولى «منتظَر» است.»

9 ـ شمس الدّين ابوالمظفّر سبط بن جوزى حنفى (متوفّاى 654) در کتاب معروفش «تذکرةالخواصّ» مينويسد:«محمّد بن حسن بن على بن محمّد بن على بن موسى الرّضا بن جعفر بن على بن الحسين بن على بن ابيطالب، کنيه اش ابوعبدالله و ابوالقاسم است. و او خلف حجّت، صاحب الزّمان، قائم منتظَر و آخرين ائمّه است. خبر داد ما را عبدالعزيز بن محمود بن بزّاز از ابن عمر گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «خارج ميشود در آخر الزّمان مردى از فرزندانم که اسم او مثل اسم من و کنيه او مثل کنيه من است، زمين را پر از عدل ميکند، همان طور که پر از ظلم شده باشد، اين همان مهدى است.»

10 ـ عبدالوّهاب شعرانى شافعى مصرى (متوفّاى 973) در کتابش به نام «اليواقيت والجواهر» مينويسد:«... او از اولاد امام حسن عسکرى و تولدّش در نيمه شعبان سال 255 واقع است و او باقى مىماند تا با عيسى بن مريم(عليه السلام) اجتماع کند. و عمر شريفش تا زمانِ ما که اکنون سال 958 است، 706 سال مي باشد.»

از حضرت مهدى(عليه السلام)، مطالبى ارزنده تحت عنوان توقيعات و نامه هاى آن حضرت به نوّاب اربعه و بعضى از اَعلامِ خاصّانِ مورد اعتماد او، نقل گرديده که در مجامع حديثى از قبيل: بحارالانوار، احتجاج طبرسى، غيبت نعمانى، غيبت شيخ طوسى و اکمال الدّين شيخ صدوق، روايت شده است.

اينک از ميان کلمات و سخنانِ آن منجىِ بشريّت و مهدى موعود، چهل حديث برگزيده را که هر يک رهنمودى بزرگ و امّيد بخش است، به جويندگان هدايت و منتظران ظهورش تقديم ميدارم.

چهل حديث

قالَ الاِْمامُ الْمَهْدِىُّ(عليه السلام):

1- توجّه امام مهدى(عليه السلام) به شيعيان خويش

«إِنّا غَيْرُ مُهْمِلينَ لِمُراعاتِکُمْ، وَ لا ناسينَ لِذِکْرِکُمْ، وَ لَوْ لا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللاَّْواهُ، وَ اصْطَلَمَکُمُ الاَْعْداءُ. فَاتَّقُوا اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ وَ ظاهِرُونا.»:

ما در رعايت حال شما کوتاهى نميکنيم و ياد شما را از خاطر نبرده ايم ، که اگر جز اين بود گرفتارى ها به شما روى مىآورد و دشمنان، شما را ريشه کن ميکردند. از خدا بترسيد و ما را پشتيبانى کنيد.

2- عمل صالح و تقرّب به اهل بيت(عليهم السلام)

«فَلْيَعْمَلْ کُلُّ امْرِء مِنْکُمْ بِما يُقَرَّبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا، وَلْيَتَجَنَّبْ ما يُدْنيهِ مِنْ کَراهِيَّتِنا وَ سَخَطِنا، فَإِنَّ امْرَأً يَبْغَتُهُ فُجْأَةً حينَ لا تَنْفَعُهُ تَوْبَةٌ، وَ لا يُنْجيهِ مِنْ عِقابِنا نَدَمٌ عَلى حَوْبَة.»:

هر يک از شما بايد به آنچه که او را به دوستى ما نزديک ميسازد، عمل کند و از آنچه که خوشايند ما نبوده و خشم ما در آن است، دورى گزيند، زيرا خداوند به طور ناگهانى انسان را ميگيرد، در وقتى که توبه برايش سودى ندارد و پشيمانى او را از کيفر ما به خاطر گناهش نجات نميدهد.

3- تسليم در مقابل دستورهاى اهل بيت(عليهم السلام)

«فَاتَّقُوا اللّهَ، وَ سَلِّمُوا لَنا، وَ رُدُّو الاَْمْرَ إِلَيْنا، فَعَلَيْنَا الاِْصْدارُ، کَما کانَ مِنَّا الاِْيرادُ، وَ لا تَحاوَلُوا کَشْفَ ما غُطِّىَ عَنْکُمْ، وَ اجْعَلُوا قَصْدَکُمْ إِلَيْنا بِالْمَوَدَّةِ عَلَى السُّنَّةِ الْواضِحَةِ.»:

از خدا بترسيد و تسليم ما شويد و کارها را به ما واگذاريد، بر ماست که شما را از سرچشمه، سيراب برگردانيم، چنان که بردن شما به سرچشمه از ما بود، در پى کشف آنچه از شما پوشيده شده نرويد. مقصد خود را با دوستى ما بر اساس راهى که روشن است به طرف ما قرار دهيد.

4- تحقّق حتمى حقّ

«أَبَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لِلْحَقِّ إِلاّ إِتْمامًا وَ لِلْباطِلِ إِلاّ زَهُوقًا، وَ هُوَ شاهِدٌ عَلَىَّ بِما أَذْکُرُهُ.»:

خداوند مقدّر فرموده است که حقّ به مرحله نهايى و کمال خود برسد و باطل از بين رود، و او بر آنچه بيان نمودم گواه است.

5- خلقت هدفدار و هدايت پايدار

«إِنَّ اللّهَ تَعالى لَمْ يَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثًا وَ لا أَهْمَلَهُمْ سُدًى بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَسْماعًا وَ أَبْصارًا وَ قُلُوبًا وَ أَلْبابًا ثُمَّ بَعَثَ إِلَيْهِمُ النَّبِيّينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ، يَأْمُرُونَهُمْ بِطاعَتِهِ وَ يَنْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِيَتِهِ وَ يُعَرِّفُونَهُمْ ما جَهِلُوهُ مِنْ أَمْرِ خالِقِهِمْ وَ دينِهِمْ وَ أَنـْزَلَ عَلَيْهِمْ کِتابًا، وَ بَعَثَ إِلَيْهِمْ مَلائِکَةً يَأْتينَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَنْ بَعَثَهُمْ إِلَيْهِمْ بِالْفَضْلِ الَّذى جَعَلَهُ لَهُمْ عَلَيْهِمْ.»:

خداوند متعال، خلق را بيهوده نيافريده و آنان را مهمل نگذاشته است، بلکه آنان را به قدرتش آفريده و براى آنها گوش و چشم و دل و عقل قرار داده، آن گاه پيامبران را که مژده دهنده و ترساننده هستند به سويشان برانگيخت تا به طاعتش دستور دهند و از نافرمانىاش جلوگيرى فرمايند و آنچه را از امر خداوند و دينشان نميدانند به آنها بفهمانند و بر آنان کتاب فرستاد و به سويشان فرشتگان برانگيخت تا آنها ميان خدا و پيامبران ـ به واسطه تفضّلى که بر ايشان روا داشته ـ واسطه باشند.

6- ظهور حقّ

«إِذا أَذِنَ اللّهُ لَنا فِى الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ وَ اضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وَ انْحَسَرَ عَنْکُمْ.»:

هرگاه خداوند به ما اجازه دهد که سخن گوييم، حقّ ظاهر خواهد شد و باطل از ميان خواهد رفت و خفقان از [سرِ] شما برطرف خواهد شد.

7- تفتيش ناروا

«مَنْ بَحَثَ فَقَدْ طَلَبَ، وَ مَنْ طَلَبَ فَقَدْ دَلَّ، وَ مَنْ دَلَّ فَقَدْ أَشاطَ وَ مَنْ أَشاطَ فَقَدْ أَشْرَکَ.»:

حضرت مهدى(عليه السلام) در خصوص کسانى که در جستجوى او بوده اند تا به حاکم جور تحويلش دهند فرموده است: آن که بکاود، بجويد و آن که بجويد دلالت دهد و آن که دلالت دهد به هدف رسد و هر که [در مورد من] چنين کند، شرک ورزيده است.

8- ظهور حقّ به اذن حقّ

«فَلا ظُهُورَ إِلاّ بَعْدَ إِذْنِ اللّهِ تَعالى ذِکْرُهُ وَ ذلِکَ بَعْدَ طُولِ الاَْمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلاءِ الاَْرْضِ جَوْرًا.»:

ظهورينيست، مگر به اجازه خداوندمتعال و آن هم پس از زمان طولانى و قساوت دلها و فراگير شدن زمين از جور و ستم.

9- مدّعيان دروغگو

«سَيَأْتى إلى شيعَتى مَنْ يَدَّعِى المُشاهَدَةَ. أَلا فَمَنِ ادَّعَى المُشاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيانى وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ کَذّابٌ مُفْتَر وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيم.»:

آگاه باشيد به زودى کسانى ادّعاى مشاهده (نيابت خاصّه) مرا خواهند کرد. آگاه باشيد هر کس قبل از «خروج سفيانى» و شنيدن صداى آسمانى، ادّعاى مشاهده مرا کند دروغگو و افترا زننده است; حرکت و نيرويى جز به خداى بزرگ نيست.

10- دنيا در سراشيبى زوال

«إِنَّ الدُّنْيا قَدْ دَنا فَناؤُها وَ زَوالُها وَ أَذِنَتْ بِالْوِداعِ وَ إِنّى أَدْعُوکُمْ إِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ(صلى الله عليه وآله وسلم) وَ الْعَمَلِ بِکِتابِهِ وَ إِماتَةِ الْباطِلِ وَ إِحْياءِ السُّنَّةِ.»:

دنيا فنا و زوالش نزديک گرديده و در حال وداع است، و من شما را به سوى خدا و پيامبرش ـ که درود خدا بر او و آلش باد ـ و عمل به قرآنش و ميراندن باطل و زنده کردن سنّت، دعوت ميکنم.

11- ذخيره بزرگ

«أَنَا بَقِيَّةٌ مِنْ آدَمَ وَ ذَخيرَةٌ مِنْ نُوح وَ مُصْطَفى مِنْ إِبْراهيمَ وَ صَفْوَة مِنْ مُحَمَّد(صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِمْ أَجْمَعينَ).»:

من باقيمانده از آدم و ذخيره نوح و برگزيده ابراهيم و خلاصه محمّد (درود خدا بر همگى آنان باد) هستم.

12- حجّت خدا

«زَعَمَتِ الظَّلَمَةُ أَنَّ حُجَّةَ اللّهِ داحِضَةٌ وَ لَوْ أُذِنَ لَنا فِى الْکَلامِ لَزالَ الشَّکُّ.»:

ستمگران پنداشتند که حجّت خدا از بين رفته است، در حالى که اگر به ما اجازه سخن گفتن داده ميشد، هر آينه تمام شکّ ها را از بين مي برديم.

13- عطسه، نشانه سلامت

«أَلا أُبَشِّرُکَ فِى الْعِطاسِ فَقُلْتُ بَلى قالَ: هُوَ أَمانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلاثَةَ أَيّام.»:

نسيم، خدمتکار حضرت مهدى(عليه السلام) گويد: آن حضرت به من فرمود:آيا تو را در مورد عطسه کردن بشارت دهم؟ گفتم: آرى. فرمود: عطسه، علامتِ امان از مرگ تا سه روز است.

14- نماز، طردکننده شيطان

«ما أُرْغِمَ أَنْفُ الشَّيْطانِ بِشَىْء مِثْلِ الصَّلوةِ، فَصَلِّها وَ أَرْغِمْ أَنْفَ الشَّيْطانِ.»:

هيچ چيز مثل نماز، بينى شيطان را به خاک نمىمالد، پس نماز بخوان و بينى شيطان را به خاک بمال.

15- اذن مالک

«لا يَحِلُّ لاَِحَد أَنْ يَتَصَرَّفَ فى مالِ غَيْرِهِ بِغَيْرِ إِذْنِهِ.»:

تصرّف در مال هيچ کس بدون اجازه او جايز نيست.

16- استعاذه به خدا

«أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الْعَمى بَعْدَ الْجَلاءِ وَ مِنَ الضَّلالَهِ بَعْدَ الْهُدى وَ مِنْ مُوبِقاتِ الاَْعْمالِ وَ مُرْدِياتِ الْفِتَنِ.»:

پناه به خدا مي برم از نابينايى بعد از بينايى و از گمراهى بعد از راهيابى و

از اعمال ناشايسته و فرو افتادن در فتنهها.

17- اسوه هاى حقيقت

«إِنَّ الْحَقَّ مَعَنا وَ فينا، لا يَقُولُ ذلِکَ سِوانا إِلاّ کَذّابٌ مُفْتَر.»:

حقّ با ما و در ميان ماست، کسى جز ما چنين نگويد، مگر آن که دروغگو و افترا زننده باشد.

18- ظهور فَرَج به اذن خدا

«وَ أَمّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، کَذَبَ الْوَقّاتُونَ. وَ أَمّا قَوْلُ مَنْزَعَمَ أَنَّ الْحُسَيْنَ(عليه السلام) لَمْ يُقْتَلْ، فَکُفْرٌ وَ تَکْذيبٌ وَ ضَلالٌ.»:

امّا ظهور فرج، موکول به اراده خداوند متعال است و هر کس براى ظهور ما وقت تعيين کند دروغگوست. و امّا گفته کسانى که پنداشته اند امام حسين(عليه السلام) کشته نشده، کفر و دروغ و گمراهى است.

19- شناخت خدا

«إِنَّ اللّهَ تَعالى هُوَ الَّذى خَلَقَ الاَْجْسامَ وَ قَسَّمَ الاَْرْزاقَ لاَِنَّهُ لَيْسَ بِجِسْم وَلا حالّ فىجِسْم«لَيْسَ کَمِثْلِهِ شَىءٌ وَ هُوَالسَّميعُ الْعَليمُ».»:

همانا خداوند متعال، کسى است که اجسام را آفريده و ارزاق را تقسيم فرموده، او جسم نيست و در جسمى هم حلول نکرده، «چيزى مثل او نيست و شنوا و داناست».

20- ائمّه(عليهم السلام) دست پرورده هاى پروردگار

«إِنَّ اللّه مَعَنا و لا فاقَةَ بِنا إِلى غَيْرِهِ وَ الْحَقَّ مَعَنا فَلَنْ يُوحِشَنا مَنْ قَعَدَ عَنّا وَ نَحْنُ صَنائِعُ رَبِّنا وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنائِعُنا.»:

خداوند با ماست، و به جز ذات پروردگار به چيزى نياز نداريم، و حقّ با ماست. اگر کسانى با ما نباشند، هرگز در ما وحشتى ايجاد نميشود، ما دست پرورده هاى پروردگارمان، و مردمان، دستپرورده هاى ما هستند.

21- دانش حقيقى

«أَلْعِلْمُ عِلْمُنا وَ لا شَىْءَ عَلَيْکُمْ مِنْ کُفْرِ مَنْ کَفَرَ.»:

دانش، دانشِ ماست، از کفرِ کافر، گزندى بر شما نيست.

22- اتّفاق و وفاى به عهد

«لَوْ أَنَّ أَشْياعَنا وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ عَلَى اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِى الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الُْيمْنُ بِلِقائِنا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا.»:

اگر شيعيان ما ـ که خداوند آنها را به طاعت و بندگى خويش موفّق بدارد ـ در وفاى به عهد و پيمان الهى اتّحاد واتّفاق ميداشتند و عهد و پيمان را محترم ميشمردند، سعادت ديدار ما به تأخير نمىافتاد و زودتر به سعادت ديدار ما نائل ميشدند.

23- پيروان نادان

«قَدْ آذانا جُهَلاءُ الشّيعَةِ وَ حُمَقاؤُهُمْ، وَ مَنْ دينُهُ جَناحُ الْبَعُوضَةِ أَرْجَحُ مِنْهُ.»:

حضرت مهدى(عليه السلام) به محمّد بن على بن هلال کرخى فرموده اند :نادانان و کمخردان شيعه و کسانى که بال پشه از ديندارى آنان محکمتر است، ما را آزردند.

24- بيزارى از غاليان

«أَنـَا بَرىءٌ إِلَىاللّهِ وَ إِلىرَسُولِهِ مِمَّنْ يَقُولُ إِنّا نَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ نُشارِکُهُ فىمُلْکِهِ أَوْ يُحِلُّنا مَحَلاًّ سِوَى الَْمحَلِّ الَّذى رَضِيَهُ اللّهُ لَنا.»:

من از افرادى که ميگويند: ما اهل بيت [مستقلاًّ از پيش خود و بدون دريافت از جانب خداوند] غيب ميدانيم و در سلطنت و آفرينش موجودات با خدا شريکيم، ما را از مقامى که خداوند براى ما پسنديده بالاتر مي برند، نزد خدا و رسولش، بيزارى مىجويم.

25- سجده شکر

«سَجْدَةُ الشُّکْرِ مِنْ أَلْزَمِ السُّنَنِ وَ أَوْجَبِها.»:

سجده شکر از لازمترين و واجبترين مستحبّات است.

26- فضيلت تعقيبات نماز

«إِنَّ فَضْلَ الدُّعاءِ وَ التَّسْبيحِ بَعْدَ الْفَرائِضِ عَلَى الدُّعاءِ بِعَقيبِ النَّوافِلِ کَفَضْلِ الْفَرائِضِ عَلَى النَّوافِلِ.»:

فضيلت دعا و تسبيح بعد از نمازهاى واجب در مقايسه با دعا و تسبيح پس از نمازهاى مستحبى، مانند فضيلت واجبات بر مستحبّات است.

27- سجده، مخصوص خداست

«فَأَمّا السُّجُودُ عَلَى الْقَبْرِ فَلا يَجُوزُ.»:

سجده بر قبر جايز نيست.

28- راه اندازى کار مردم

«أَرْخِصْ نَفْسَکَ وَ اجْعَلْ مَجْلِسَکَ فِىَ الدِّهْليزِ وَ اقْضِ حَوائِجَ النّاسِ.»:

خودت را [براى خدمت] در اختيار مردم بگذار، و محلّ نشستن خويش را درِ ورودى خانه قرار بده، و حوائج مردم را برآور.

29- امنيّت بخش زمين

«إِنّى أَمانٌ لاَِهْلِ الاَْرْضِ کَما أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لاَِهْلِ السَّماءِ.»:

وجود من براى اهل زمين، سبب امان و آسايش است، همچنان که ستارگان سبب امان آسماناند.

30- رجوع به راويان حديث

«وَ أَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعُوا فيها إِلى رُواةِ حَديثِنا فَإِنَّهُمْ حُجَّتى عَلَيْکُم وَ أَنـَا حُجَّةُاللّهِ عَلَيْهِمْ.»:

در پيشامدهاى مهمّ اجتماعى به راويان حديث ما مراجعه کنيد، زيرا که آنان حجّت من بر شما هستند و من هم حجّت خدا بر آنان هستم.

31- مطاع، نه مطيع کسى

«إِنَّهُ لَمْ يَکُنْ أَحَدٌ مِنْ آبائى إِلاّ وَقَدْ وَقَعَتْ فى عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطاغِيَةِ زَمانِهِ وَ إِنّى أَخْرُجُ حينَ أَخْرُجُ وَ لا بَيْعَةَ لاَِحَد مِنَ الطَّواغيتِ فى عُنُقى.»:

هريک از پدرانم بيعت يکى از طاغوت هاى زمان به گردنشان بود، ولى من در حالى قيام خواهم کرد که بيعت هيچ طاغوتى به گردنم نباشد.

32- آفتاب پشت ابر

«وَ أَمّا وَجْهُ الاِْنْتِفاعِ بى فى غَيْبَتى فَکَالاِْنْتِفاعِ بِالشَّمْسِ إِذا غَيَّبَها عَنِ الاَْبْصارِ السَّحابُ.»:

کيفيّت بهره ورى از من در دوران غيبت، مانند کيفيّت بهره ورى از آفتاب است هنگامى که ابر آن را از چشم ها پنهان سازد.

33- سبقت اراده خدا بر همه چيز

«وَ لکِنَّ اَقْدارَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ لاتُغالَبُ، وَ إِرادَتُهُ لاتُرَدُّ، وَ تَوْفيقُهُ لايُسْبَقُبه »:

راستى که مقدّرات خداوند متعال، مغلوب نشود و اراده الهى مردود نگردد و چيزى بر توفيق او پيشى نگيرد.

34- علّت اصلى غيبت امام(عليه السلام)

«وَ أَمّا عِلَّةُ ما وَقَعَ مِنَ الْغَيْبَةِ، فَإِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ قالَ: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَلَکُمْ تَسُؤْکُمْ.»:

امّا علّت و فلسفه آنچه از دوران غيبت اتّفاق افتاده [که درک آن براى شما سنگين است] آن است که خداوند در قرآن فرموده: «اى مؤمنان از چيزهايى نپرسيد که اگر آشکارتان شود، بدتان آيد».

35- آگاهى هاى امام(عليه السلام)

«إِنّا يُحيطُ عِلْمُنا بِأَنْبائِکُمْ، وَ لا يَعْزُبُ عَنّا شَىْءٌ مِنْ أَخْبارِکُمْ.»:

علم و دانش ما به خبرهاى شما احاطه دارد و چيزى از اخبار شما بر ما پوشيده نمىماند.

36- دعاى فراوان

«أَکْثِرُو الدُّعاءَ بِتَعْجيلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذلِکَ فَرَجُکُمْ.»:

براى تعجيل فَرَج زياد دعا کنيد، زيرا همين دعا کردن، فَرَج و گشايش شماست.

37- سؤال نامطلوب

«فَأَغْلِقُوا أَبْوابَ السُّؤالِ عَمّا لا يَعْنيکُمْ.»:

درهاى سؤال را از آنچه که مطلوب شما نيست ببنديد.

38- آخرين اوصيا

«أَنَا خاتَمُ الأَوْصِياءِ وَ بى يَدْفَعُ اللّهُ الْبَلاءَ عَنْ أَهْلى وَ شيعَتى.»:

من آخرين نفر از اوصيا هستم، خداوند به وسيله من بلا را از خانواده و شيعيانم برطرف ميگرداند.

39- حجّت خدا در زمين

«إَنَّ الاَْرْضَ لا تَخْلُوا مِنْ حُجَّة إِمّا ظاهِرًا وَ إِمّا مَغْمُورًا.»:

زمين خالى از حجّت خدا نيست، يا آشکار است و يا نهان.

40- علمدار هدايت در هر زمان

«کُلَّما غابَ عَلَمٌ بَدا عَلَمٌ، وَ إِذا أَفَلَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ.»:

هرگاه عَلَم و نشانه اى پنهان شود، عَلَم ديگرى آشکارگردد، و هر زمان که ستاره اى افول کند، ستاره اى ديگر طلوع نمايد.

/ 1