مبانى معرفت شناختى باورهاى دينى2 - مبانی معرفت شناختی باورهای دینی (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبانی معرفت شناختی باورهای دینی (2) - نسخه متنی

محمد حسین زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مبانى معرفت شناختى باورهاى دينى2

حجة الاسلام محمد حسين زاده

اشاره

در بخش اوّل، مرورى بر رايج ترين نظريه هاى معرفت شناسى در غرب داشتيم و نتيجه گرفتيم كه در قرن حاضر دو ديدگاه رايج و غالب وجود دارد:مبناگروى آمپريستى وديدگاه شبكهوار پراگماتيستى. ديدگاه اوّل، بويژه گرايشهاى افراطى آن، به دليل نارسايى حتى در تبيين واژه هاى علم و فلسفه علوم، در اواخر نيمه اوّل قرن بيستم سقوط كرد و جاى خود را به نظريه هاى بديل، كه همان نظريه هاى شبكهوار پراگماتيستى بود، داد. اين ديدگاه، كه با پرْس شروع شده و با كواين به اوج خود رسيد، هم اينك گرايش غالب،بويژه درآمريكا، محسوب مى شود. اينك ادامه اين مقال، را با ديدگاه انديشمندان اسلامى آغاز مى كنيم.

راه وصول به يقين

مبناگروى فلاسفه و متكلمان اسلامى

تا آنجا كه تفحصّ كرده ايم، گرايش فلاسفه و غالب متكلمان اسلامى، مبناگروى خاصى است. آنها تفسير ويژه اى از مبناگروى دارند كه اين واژه را «especial foundationalism» به عنوان معادل و معّرف آن برمى گزينيم. على رغم مبناگروى آمپريستى، كه جميع معارف بشرى را بر حقايق تحليلى و داده هاى مستقيم وبلاواسطه حسى مبتنى مى داند، آنها معتقدند كه مجموعه معارف بشرى بر مفاهيم و گزاره هاى بديهى; يعنى، گزاره هاى يقينى بى نياز از اثبات و استدلال، مبتنى است. در اين بينش، دسترسى به يقين و حصول قطع امرى ممكن است وبراساس اين ديدگاه، مبناگروى و ارجاع نظريات و كسبيات به بديهيات، به مواد و محتويات گزاره ها اختصاص ندارد، بلكه شامل هيئت ها و شكلهاى استدلال نيز مى شود. همان گونه كه محتويات استدلالها بايد به موادى منتهى شوند كه ضرورى و بى نياز از استدلال باشند، همه شكلها و هيئت هاى استدلالها نيز بايد به شكل و هيئتى برگردند كه بديهى، ضرورى و بى نياز از استدلال باشد و گرنه تسلسل لازم مى آيد و حصول علم و يقين و دسترسى به معرفت قطعى، غيرممكن خواهد بود.

براى بيان ديدگاه فلسفه و كلام اسلامى، در مسأله راه وصول به يقين و يافتن مبانى معرفت شناسانه باورهاى دينى و فلسفى و... ذكر مباحثى از علوم اسلامى همچون منطق، فلسفه، كلام و حتى اصول فقه لازم به نظر مى رسد; مباحث و نظراتى كه معمولاً در مواضع متعددى پراكنده است و گردآورى آن مهارت و وقت زيادى لازم دارد.

معـرفت

مفاهيمى همچون «معرفت» و مرادف هاى آن: «علم و شناخت» بديهى هستند(1) و به تعريف نياز ندارند، بلكه تعريف آنها ممكن نيست چرا كه معرِّف بايد از معرَّف اجلى باشد و مفهوم روشن تر و واضح ترى نيست كه بتواند معرّف آنها واقع شود.(2) صدرالمتألهين مى گويد: علم از حقايقى است كه ماهيت آنها، عين انيّت آنهاست و چنين حقايقى قابل تعريف نيستند و تعريف آنها امكان ندارد... مفهوم روشن ترى از خود علم نيست تا در تعريف آن ذكر گردد...(3) نمى توان به حقايقى از قبيل: علم، محبت، عشق، ترس و... از طريق تعريف حقيقى، حدّ تام و ناقص و يا رسم تام و ناقص، دست يافت. از اين رو معمولاً، تعريف هايى كه در فلسفه و كلام براى علم شده است شرح اللفظ و يا بيان مصداقى از مصاديق آن مى باشد.

/ 13