چرا امام زمان از نظر ما پنهان است؟ - چرا امام زمان از نظر ما پنهان است؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چرا امام زمان از نظر ما پنهان است؟ - نسخه متنی

علی دوانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چرا امام زمان از نظر ما پنهان است؟

درسهايي از مکتب اسلام ـ شماره 102، اردبهشت 1347

موعودي که جهان در انتظار اوست

علي دواني

در مقاله سابق گفتيم، علت اساسي و فلسفه واقعي غيبت امام زمان و مهدي موعود اسلام درست براي ما روشن نيست، و مانند بسياري از اسرار مجهول و سربسته‌اي است که هنوز شعاع فکر بشر بدرک کامل آنها نائل نگشته است. با اين وصف ما مي‌توانيم از روي قرائن و شواهدي که در دست داريم، پي به علل و جهاتي ببريم که احتمالا موجب گرديد آخرين نماينده خدا در پرده اسرار آميز «غيبت طولاني» پنهان گردد.

عرضه بايد همآهنگ با تقاضا باشد

قانون عرضه و تقاضا حکم ميکند که بهمان نسبت که تقاضا موجود است، عرضه نيز بر همان پايه باشد. چون در غير اين صورت نظام زندگي بهم ميخورد و تعادل از ميان مي‌رود، و در نتيجه آشفتگي پديد مي‌آيد.

چنانکه مي‌دانيم سالها بود که پيشوايان اسلام در اختيار مسلمانان بودند و مردم را دعوت به راه راست و دين حق مي‌نمودند. ولي آيا در برابر اين عرضه که خداوند به آنها ارزاني داشته بود تقاضا هم وجود داشت؟

به اعتراف دوست و دشمن پيشوايان خاندان پيغمبر يعني ائمه طاهرين عليهم السلام از اميرمؤمنان گرفته تا امام حسن عسکري، در تمام صفات برجسته انساني و فضائل عاليه اسلامي بهترين افراد امت اسلام و مردم عصر خود بودند، مع الوصف بشهادت تاريخ طي دو قرن و نيم بعد از رحلت پيامبر خاتم (ص) تمام آن» رهبران عاليقدر از معرض استفاده عمومي و صحنه سياست اسلام کنار گذاشته شدند. تا آنجا که هر گاه اقدام به راهنمائي مردم غافل نمودند با شدت عمل و زندان و کشته شدن مواجه گشتند. اين موضوع بقدري روشن است که ما را از هر گونه توضيح بيشتري بي‌نياز مي‌گرداند.

بنابراين يازده شخصيت بي‌نظير که ما آنها را جانشينان شايسته پيغمبر اسلام مي‌دانيم بمنظور رهبري جامعه انساني بجهان عرضه داشت، ولي بهيچ وجه اين عرضه همآهنگ با تقاضا نبود. روي اين اصل چه بهتر که آخرين فرد آنان براي مدتي طولاني از نظرها غائب گردد و بمردم جهان عرضه نشود، تا بدينگونه حس تقاضاي چنين پيشواي عاليمقامي در مردم گيتي پديد آيد و در آن زمان که زمينه مساعد گرديد، خداوند متعال وجود او را عرضه داشته و در اختيار تقاضا کنندگان بگذارد.

نکته جالب اينجاست که در بسياري از روايات اسلامي از «انتظار فرج» و آمادگي مردم براي ظهور امام زمان سخن بميان آمده و از آنان که پيوسته در انتظار آمدن آنحضرت هستند ستايش قابل توجهي بعمل آمده است.موضوع انتظار فرج امام زمان چيزي جز همان تقاضاي عمومي براي عرضه داشتن آن وجود مقدس نيست!

بعلاوه چنانکه در تاريخ اديان و کتب آسماني خاصه قرآن مجيد که بهترين سند زنده و دست نخورده تاريخي و ديني است مي‌خوانيم، کليه پيمبراني که خداوند در طول تاريخ بشر براي هدايت آنها فرستاده است، هميشه در راه انجام وظيفه مقدس خود با عکس العمل شديد قوم مواجه بودند. قوم کوتاه فکر بر اثر خودسري و فرومايگي بدون توجه به هدف عالي و مکتب انساني انبياء، يا عمدا از روي هواپرستي و خودخواهي در مقام آزار و شکنجه و ريشخند پيامبران و رهبران بزرگ آسماني خود برآمدند، تا جائيکه نمونه اعلاي آنان حضرت رسول اکرم (ص) بارها مي‌فرمود: هيچ پيغمبري مانند من از قوم خود آزار نديد.

ادامه اين تصادم و کشمکش سرانجام بقيمت زندان رفتن و تبعيد و آسيب ديدن پيمبران تمام شد و بيشتر آنان جان عزيز خود را هم در اين راه پر خطر از دست دادند. با وجود اين خداوند براي «اتمام حجت» نعمت وجود آنها را از بندگان خود دريغ نداشت و اين فيض همچنان ادامه يافت، ولي چون سوء رفتار مردم و عکس العمل ناهنجار آنان از حد گذشت، و هرگونه حريمي را از ميان بردند کار بجائي رسيد که لازم شد بشريت عکس العمل نافرماني و ستيزه جوئي و هوا پرستي خود را به بينند و بعبارت روشن‌تر جريمه عمل خود را بپردازند.

زيرا نحوه عمل در تمام ادوار يکسان بوده است، به اين معني که سلسله پيامبران و ائمه طاهرين (ع) همه يک هدف را مي‌پيمودند، و يک برنامه داشتند، و جالب اينست که عکس العملها نيز يکنواخت بوده است!

با در نظر گرفتن اين جهات بايد گفت بگذاريد بشر خودخواه و خيره‌سر، با غيبت طولاني آخرين برگزيده خدا، گذشته را بياد آورند و علت دست نيافتن به او را در واکنشي که خود نشان دادند، جستجو کنند. تا آنگاه که از هر جهت زمينه فراهم شد و اوضاع جهان مساعد گرديد و از همه جا مأيوس شدند و همه با هم رهبري توانا از خداوند طلب نمودند، پروردگار مهربان، نجات دهنده دنيا را براي اصلاح اساسي جهان و نجات انسانها از بيدادگري و بدبختي و ترميم ويراني‌ها که در غياب آن پيشواي بزرگ جهاني، دامنگير بشريت شده است، آشکار سازد و بوسيله او به تمام مصائب و آلام عمومي پايان دهد، تا سراسر گيتي براي هميشه در صلح و صفا و آرامش کامل بسر برد.

اتفاقا اين موضوع در پاره‌اي از روايات هم ديده ميشود. دانشمند عاليمقام شيعه شيخ صدوق در کتاب «علل الشرايع» روايت ميکند که امام محمد باقر (ع) در جواب مروان انباري راجع به علت غيبت «صاحب الامر» نوشتند:

«هنگاميکه خداوند همسايگي مردمي را براي ما ناخوش داشت، ما را از ميان آنها بيرون مي‌برد».

دانشمند مزبور در کتاب ديگرش «معاني الاخبار» روايت ميکند که امام صادق (ع) فرمود: مادام که ودايع الهي آشکار نشود، قائم ما ظهور نخواهد کرد. هنگاميکه آن مردان مؤمن و ثابت قدم و فداکار پيدا شدند، او نيز آشکار مي‌گردد و بر دشمنان خدا پيروز گشته همه را نابود ميکند».

بگذاريد وجدانها بيدار گردد!

ميدانيم که زندگي بشر با عواطف و غرائز آنها بستگي دارد. اين غرائز و عواطف چنانکه در راه صحيح بکار افتد قطعا بشر را به راه سعادت و طريق صحيح زندگي سوق ميدهد که ما از آن به دينداري و ايمان بخدا و تعاليم آسماني تعبير ميکنيم.

ولي چنانچه از سير تعادل منحرف گرديد و در راه‌هاي غلط و زيان بخش مصرف شد، فرد و اجتماع را دچار مخاطرات و مشکلات خواهد کرد. طغيان عواطف و سرکشي غرائز نظام زندگي را در هم مي‌ريزد و جامعه انساني را به هرج و مرج و فساد و تباهي و آشوب و نابودي مي‌کشاند.

فلسفه بعثت انبياء و برگزيدن امامان عاليمقام از جانب خداوند هم جز اين نبوده که آن مردان بزرگ ميخواستند با تعاليم خرد پسند خود عواطف و غرائز را مهار کنند و در حال اعتدال قرار دهند. بطوري که هر کدام بميزان لازم و در مجراي صحيح و معقولي اعمال گردد، تا در سايه آن افراد اجتماع با آسايش. تن و آرامش خاطر زندگي کنند.

ولي بشر که پيوسته در معرض طغيان عواطف و غرائز و نزاع با وجدان سالم خويش است، به اين آساني حاضر نيست به راه بيايد، و در برابر تعاليم انبياء و رهبران ديني که صد درصد بنفع اوست گردن بنهد و تسليم گردد.

واکنشهائي که در برابر تبليغات و نصايح خير خواهانه انبياء و امامان از خود نشان مي‌دادند، همان طغيان عواطف و سرکشي غرائز بود که در نتيجه وجدان واقع بين و عقل سليم آنها را کنار زده و از صحنه قضاوت صحيح و تشخيص زشت و زيبا و حق باطل خارج مي‌ساخت.

روي اين جهات پيامبران الهي که مي‌ديدند با همه سعي و کوششي که در راه هدايت بشر مبذول مي‌دارند، وجدان خفته آنان بر اثر طغيان عواطف و سرکشي‌هاي غرائز بيدار نمي‌گردد، و ترتيب اثر به راهنمائي‌هاي آنها نمي‌دهند، آخرين چاره را در اين مي‌ديدند که جامعه را بحال خود گذارند و مدتي از ميان آنها بيرون بروند، باشد که توده سرکش و مردم هواپرست با احساس تنهائي و بي‌سرپرستي، درباره روش و سرنوشت خود تجديد نظر کنند، و با فراغت بيشتر و فرصت بهتري، وجدان خفته‌شان بيدار شود و در جو مناسبي پي به هدفهاي نوراني انبيا و مکتب عالي خدا پرستي آنها ببرند.

در قرآن مجيد ميخوانيم که چون حضرت ابراهيم خليل قهرمان توحيد از راهنمائي قوم بت تراش و بت پرست خود، مايوس گشت، و با تهديد و عکس العمل شديد آنها مواجه گرديد فرمود:

و اعتزلکم و ما تعبدون من دون الله وادعوا ربي(1)

يعني: من از شما و آنچه غير از خدا مي‌پرستيد کناره مي‌گيرم و خداي خود را ميخوانم.

حضرت ابراهيم با اين منطق از ميان قوم و «اور» کلدانيان بيرون آمد، و به شهر «حران» شام رفت. مردم حران هم مشرک بودند و آفتاب و ماه و ستاره مي‌پرستيدند. ابراهيم در آنجا نيز وجدان خواب گرفته آنها را با منطق الهي خود بيدار کرد و در جريان ايمان به خداي يکتا گذاشت و گفت:

اني و جهت وجهي للذي فطر السموات والارض حنيفاً و ما انا من المشرکين(2)

يعني: من رو بسوي خدائي آورده ام که آسمانها و زمين را آفريد، من پيرو دين حنيف خداوند يکتايم و از مشرکان نمي‌باشم» سپس از آن شهر رهسپار فلسطين شد.

بطوريکه در تاريخ مي‌خوانيم با رفتن ابراهيم از آن دو نقطه، مردم بازگشت به وجدان خفته خود نمودند سپس با بيداري وجدان و فرو نشستن طغيان عواطف خويش، بياد تبليغات و راهنمائي‌هاي سودمند آنحضرت افتادند و از همين رهگذر تعداد قابل ملاحظه‌اي در غياب وي بخداي يگانه ايمان آوردند!

و باز در سوره يونس ميخوانيم که چون حضرت يونس قوم سرکش خود را دعوت به دين خدا نمود و نپذيرفتند، آنها را تهديد کرد که سرکشي شما از طرف خداوند بدون عکس العمل نمي‌ماند، و بزودي عذاب الهي که واکنش رفتار ناپسند شماست مي‌رسد و همه را فرا مي‌گيرد.

و چون باز هم گوش نکردند از ميان قوم بيرون رفت و آنها را بحال خود گذاشت. ولي با رفتن و ناپديد شدن يونس قوم بخود آمدند و سخنان او را بياد آوردند و با بيداري وجدان توبه کردند و عذاب هم نازل نگرديد . . . .

اينک ميگوئيم خداوند طي ده‌ها قرن براي هدايت افکار و بيداري وجدانهاي بشر و تعديل عواطف و غرائز آنها، رهبراني شايسته برانگيخت ولي بشر خيره سر، دست از خود سري‌هاي خود برنداشت، و اگر عکس العمل موافقي هم نشان داد نسبت به زحمات انبيا و پيشوايان خود، بسيار ناچيز و بي‌ارزش بود. بنابراين بگذاريد آخرين بيدار کننده وجدانهاي بشري يعني مهدي موعود اسلام مدتي بسيار طولاني از دسترس بشر خارج گردد، تا همين غيبت طولاني و کناره‌گيري آن وجود مقدس، وجدانها را از خواب گران بيدار کند، و در غياب وي آنچنان استعداد و آمادگي پيدا کنند، تا هنگاميکه از هر نظر شايستگي يافتند، آن پيشواي غائب باز گردد، و جهان را پر از عدل و داد کند از آن پس که پر از ظلم و ستم شده باشد.

مردم در غيبت امام و ستم آزمايش ميشوند

يکي ديگر از علل غيبت امام زمان (ع) که بنظر ميرسد اينست که اگر آن پيشواي عاليقدر مانند پدران بزرگوارش آشکار بود و در دسترس همگان قرار داشت، آنطور که بايد، دوست و دشمن شناخته نمي‌شدند. ولي با غيبت او دوستان حقيقي و دشمنان واقعي بخوبي شناخته ميشوند و ميزان دوستي و دشمني آنها کاملا معلوم ميگردد. اين معني طي بسياري از روايات معتبر شيعه بما رسيده است.

قسمتي از آنرا در کتابهاي غيبت نعماني و غيبت شيخ طوسي ميخوانيم که از جمله امام باقر (ع) ميفرمايد:

«غيبت قائم ما آنقدر بطول مي‌انجامد تا مردم کاملا آزمايش شوند، و آلودگي بر طرف گردد، و پاکي باقي بماند».

و امام صادق فرمود: قائم موعود بسوي شما بازگشت نميکند مگر بعد از آنکه مردم (بواسطه طول غيبت) از آمدن مايوس گردند. نه، بخدا نمي‌آيد مگر آنکه نيک و بد شما از يکديگر امتياز يابند، نه بخدا او نمي‌آيد مگر موقعي که پاک و خالص شويد، نه بخدا نمي‌آيد مگر بعد از آنکه افراد شقي و سعادتمند شناخته شوند».

آخرين نماينده خدا بايد محفوظ بماند

نکته ديگري که در روايات مهدي موعود زياد ديده ميشود اينست که چون دشمنان اهلبيت متوجه شدند امام يازدهم فرزند خوردسالي دارد و در صدد گرفتن و کشتن وي بر آمدند، خداوند هم آنحضرت را از معرض سوء قصد دشمنان بيرون برد. ممکن است بگويند آنروز خلفاي عباسي مخالف آنحضرت بودند، ولي بعد از سقوط آنها و ادوار بعدي چرا آشکار نشد؟

ميگويم مگر طرز فکر مخالفان شيعه نسبت به معتقدات آنها تاکنون فرق کرده است؟ بطور قطع اگر امروز آنحضرت آشکار شود اکثريت مسلمانان فقط بعنوان اينکه وي امام شيعه و مردي از خاندان پيغمبر است با وي بمخالفت برخواهند خاست و با همان خطري که از ناحيه خلفاي سني عباسي متوجه آنحضرت بودند با شدت بيشتري مواجه خواهند شد.

نکته ديگر اينکه چرا خداوند پدران حضرت را از خطر دشمنان پنهان نگردانيد؟ در پاسخ اين سئوال ميگوئيم: پدران حضرت که آشکار و در دسترس مردم بودند اگر يکي از آنان بقتل ميرسيد ديگري بود که جانشين وي باشد، ولي سخن در اينست که تمام مسلمانان ميگويند مشيت الهي بر اين قرار گرفته است که مهدي موعود آخرين برگزيده خدا باشد.

بنابراين لازم است که خداوند وجود او را از هر گونه خطري محفوظ بدارد تا جهان بوسيله آخرين نماينده خدا روي صلاح و رستگاري به بيند. سخن کوتاه و پر مغز زيرا از فيلسوف بزرگ شيعه خواجه نصير الدين طوسي در کتاب «تجريد العقايد» است که با قسمتي از بحث ما تناسب کامل دارد. خواجه مينويسد: وجوده لطف وتصرفه لطف آخر وعدمه منا. يعني: وجود امام زمان لطفي از جانب خداوند بر بندگان است و تصرف وي در امور مردم هم لطف ديگري است، و اگر او در ميان ما نيست و ما او را نمي‌بينيم، اين ديگر تقصير ماست که آنحضرت را از دست داده‌ايم!


1. سوره مريم آيه 48.

2. سوره انعام آيه 79.

/ 1