چشم اندازی به حکومت امام مهدی عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چشم اندازی به حکومت امام مهدی عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف - نسخه متنی

نجم الدین طبسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3. رشد معنويت و اخلاق

اميرمؤمنان عليه السلام مى‏فرمايد: «مردم در روزگار مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف به عبادت و دين روى‏مى‏آورند و نماز را با جماعت برگزار مى‏كنند».(21)

امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: «خانه‏هاى كوفه به رودخانه كربلا و حيره متصل مى‏شود؛ به‏گونه‏اى كه فرد نمازگزار روز جمعه براى شركت در نماز جمعه سوار بر مركبى تيزرو مى‏شود، ولى بدان نمى‏رسد».(22)

شايد اين كنايه از افزايش و تراكم جمعيت باشد كه مانع شركت و حضور به هنگام او در نماز جمعه مى‏گردد و اين كه همه نمازگزاران در يك‏جا گرد مى‏آيند و بيش از يك نماز جمعه، برگزار نمى‏شود، شايد بر اثر يكى شدن اين سه شهر باشد؛ زيرا از نظر شرعى برگزارى بيش از يك نماز جمعه در يك شهر جايز نيست.

مفضل‏بن‏عمر مى‏گويد: امام صادق عليه السلام مى‏فرمود: «هنگامى كه قائم ما قيام كند، شخص شب را به صبح مى‏رساند، در حالى كه نادان، ترسو و بخيل است و به هنگام صبح، داناترين مردم، شجاع‏ترين آنان و بخشنده‏ترين انسان‏هاست و پيروزى پيشاپيش امام در حركت خواهد بود».(23)

حضرت على عليه السلام مى‏فرمايد: «هنگامى كه قائم ما قيام كند...، كينه‏هاى بندگان نسبت به يك‏ديگر از دل‏هاى‏شان زدوده مى‏گردد».(24)

نيز پيامبر مكرّم اسلام در اين باره مى‏فرمايد: «... در آن روزگار كينه‏ها و دشمنى‏ها از دل‏ها زدوده خواهد گشت».(25)

درباره نابودى فساد اخلاقى و انحراف، پيشواى دوم شيعيان مى‏فرمايد: «خداوند در آخرالزمان مردى را برمى انگيزد كه كسى از منحرفان و فاسدان نمى‏ماند مگر اين كه اصلاح‏گردد».(26)

يكى از ويژگى‏هاى روزگار حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف اين است كه حرص و طمع از ميان مى‏رود و روح بى‏نيازى در انسان‏ها پديدار مى‏شود.

رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم مى‏فرمايد: «زمانى كه حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف قيام كند، خداوند، غنا و بى‏نيازى را در دل بندگانش مى‏نهد؛ به گونه‏اى كه حضرت اعلام مى‏كند، هر كس به مال و ثروت نياز دارد، بيايد؛ ولى براى آن، كسى پيشقدم نمى‏شود».(27)

نكته جالب توجّه در اين روايت، اين است كه در حديث واژه «عباد» به كار رفته است؛ يعنى اين دگرگونى روحى به گروه ويژه‏اى اختصاص ندارد؛ بلكه اين دگرگونى درونى در همه انسان‏ها پديد مى‏آيد.

هم‏چنين آن حضرت مى‏فرمايد: «شما را به مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف بشارت مى‏دهم كه به سوى مردم برانگيخته مى‏گردد؛ در حالى كه زلزله‏ها و اختلاف بر مردم چيره است. آن‏گاه زمين را پر از عدل و داد مى‏كند؛ چنان‏كه پر از ستم و جور شده است و ساكنان زمين و آسمان از او خشنودمى‏گردند.

خداوند، دل‏هاى امّت محمد صلّى الله عليه وآله وسلّم را سرشار از بى‏نيازى مى‏كند؛ به گونه‏اى كه منادى ندا مى‏دهد، هر كس به مالى نياز دارد؛ بيايد (تا نيازش رفع شود) ولى جز يك نفر كسى نمى‏آيد. آن‏گاه حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف به او مى‏فرمايد: «نزد خزينه دار برو و بگو مهدى دستور داده است كه به من مال و ثروت بدهى». خزانه دار مى‏گويد: دو دستى پول‏ها را جمع كن. او نيز پول‏ها را در دامن خود مى‏ريزد؛ ولى هنوز از آن‏جا بيرون نرفته است كه از رفتار خويش پشيمان مى‏گردد و با خود مى‏گويد: چه شد كه من طمعكارترين امّت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم شدم! آيا كسى كه سبب غنا و بى‏نيازى آنان گشت، از بى‏نياز كردن من ناتوان است. آن‏گاه باز مى‏گردد تا اموال را بازگرداند؛ امّا خزانه دار نمى‏پذيرد و مى‏گويد: ماچيزى را كه بخشيديم پس نمى‏گيريم!».(28)

در روايت جمله يملأ قُلوب أمّة محمد به كار رفته است كه شايسته دقت است؛ زيرا غنا و بى‏نيازى مطرح نيست؛ بلكه استغنا و بى‏نيازى روح مطرح است و ممكن است انسان فقير باشد، ولى روحى بى‏نياز داشته باشد. در اين روايت، جمله يملأ قلوب آمده است كه مى‏رساند قلب‏هاى آنان پر از حس بى‏نيازى است و افزون بر آن از نظر مالى نيز در وضعيت خوبى به سر مى‏برند.

درباره رشد خرد، كمال اخلاقى و قوّت قلب مردم در روزگار حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف رواياتى رسيده است كه به بازگويى چند روايت بسنده مى‏كنيم:

امام باقر عليه السلام مى‏فرمايد: «هنگامى كه حضرت قائم ما قيام كند، دستش را بر سر بندگان خدا مى‏گذارد و خردهاى‏شان را جمع كرده (تمركز مى‏بخشد و رشد مى‏دهد) اخلاقشان را كامل مى‏كند».(29) در بحارالانوار «أحلامهم» يعنى آرزوهاى‏شان‏(30) آمده است.

امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف چون دستورات اسلامى را به‏طور كامل اجرا مى‏كند، باعث رشد فكرى مردم مى‏شود و هدف پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم كه مى‏فرمايد: «براى به كمال رساندن اخلاق مردم مبعوث شدم» تحقق مى‏يابد.

رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم به حضرت فاطمه(س) مى‏فرمايد: «خداوند از نسل اين دو (حسن و حسين عليه السلام ) شخصى را برمى انگيزد كه دژهاى گمراهى را مى‏گشايد و دل‏هاى سياه قفل‏خورده را تسخير مى‏نمايد».(31)

امام باقر عليه السلام مى‏فرمايد: اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «مردى از فرزندانم ظهور مى‏كند... و دستش را بر سر بندگان خدا مى‏گذارد. آن‏گاه هيچ مؤمنى نمى‏ماند، مگر اين كه، دلش از پاره‏هاى بزرگ آهن و سندان محكم‏تر مى‏شود و توان چهل مرد را دارد».(32)

مردم در روزگار حضرت قائم عجل الله تعالى فرجه الشريف فريبندگى دنيا را باور كرده، همه گرفتارى‏ها و گناهان را از آن مى‏دانند و از نظر ايمان و تقوا به حدّى مى‏رسند كه ديگر دنيا مايه فريب آنان نمى‏شود.

رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم مى‏فرمايد: «زمين بهترين چيزهايى كه در دل دارد، بيرون مى‏ريزد؛ مانند پاره‏هاى طلا و نقره. آن‏گاه قاتل مى‏آيد و چنين مى‏گويد: براى اينها دست به قتل زدم و كسى كه قطع رحم كرده است؛ مى‏گويد: اين باعث قطع رحم شده بود. دزد مى‏گويد: براى اين دستم بريده شد. پس همگى طلا را رها مى‏كنند و چيزى از آن بر نمى‏دارند».(33)

زيد زراد مى‏گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: بيم آن داريم كه از مؤمنان نباشيم. فرمود: «چرا؟» عرض كردم: چون در ميان خود، كسى را نمى‏يابيم كه برادر دينى خود را بر درهم و دينارش برترى دهد و مى‏بينيم كه درهم و دينار در نزد ما برترى دارد بر برادر مؤمنى كه ميان ما و او را دوستى و ولايت اميرمؤمنان عليه السلام پيوند زده است.

حضرت فرمود: «خير، شما مؤمن هستيد؛ ولى ايمانتان كامل نمى‏گردد، مگر آن كه قائم ما ظهور كند. در آن هنگام، خداوند در شما بردبارى و شكيبايى پديد مى‏آورد و آن‏گاه مؤمن كامل خواهيد شد».(34)

(1). خرائج، ج‏2، ص‏841؛ مختصر بصائر الدرجات، ص‏117؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏326.

(2). كمال الدين، ج‏2، ص‏653؛ العدد القويه، ص‏65؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏491؛ حلية الابرار، ج‏3، ص 639؛ بحارالانوار، ج‏51، ص‏36 و ج‏52، ص‏317.

(3). عقد الدرر، ص‏42.

(4). مثالب النواصب، ج‏1، ص‏222.

(5). بحارالانوار، ج‏52، ص‏391؛ حق اليقين، ج‏1، ص‏229؛ بشارة الاسلام، ص‏341.

(6). كافى، ج‏8، ص‏240؛ خرائج، ج‏2، ص‏840؛ مختصر البصائر، ص‏117؛ صراط المستقيم، ج‏2، ص‏262؛ منتخب الانوار المضيئه، ص‏200؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏336.

(7). بحارالانوار، ج‏53، ص‏6.

(8). كامل الزيارات، ص‏119؛ نعمانى، غيبة، ص‏309؛ كمال الدين، ج‏2، ص‏671؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏325؛ اثبات‏الهداة، ج‏3، ص‏493؛ نورالثقلين، ج‏1، ص‏387؛ مستدرك الوسائل، ج‏10، ص‏245؛ جامع احاديث الشيعه، ج‏12، ص‏370.

(9). فردوس الاخبار، ج‏2، ص‏449؛ احقاق الحق، ج‏13، ص‏351.

(10). احمد، مسند، ج‏3، ص‏89؛ فردوس الاخبار، ج‏5، ص‏98؛ جامع الاصول، ج‏11، ص‏81.

(11). نعمانى، غيبة، ص‏319؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏365.

(12). نعمانى، غيبة، ص‏318؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏364.

(13). نعمانى، غيبة، ص‏318؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏364.

(14). الارشاد، ص‏365؛ كشف الغمّه، ج‏3، ص‏265؛ نورالثقلين، ج‏5، ص‏27؛ روضة الواعظين، ج‏2، ص‏265.

(15). مجمع البحرين، ج‏6، ص‏111.

(16). بحارالانوار، ج‏52، ص‏352.

(17). حيره، شهرى در يك فرسنگى كوفه بود كه در زمان ساسانيان در آن‏جا ملوك لخمى سلطنت داشتند و دست نشانده ايران بودند. خسرو پرويز در سال 602 م. اين سلسله را منقرض و حاكم براى آن تعيين كرد. بعد از آن كه حيره به دست مسلمانان افتاد، به علت بناى كوفه تنزل يافت و قبل از قرن دهم م. و قرن چهارم ه. به كلى از ميان رفت؛ فرهنگ فارسى معين، ج‏5، ص‏470.

(18). التهذيب، ج‏3، ص‏253؛ كافى، ج‏4، ص‏427؛ من لايحضره الفقيه، ج‏2، ص‏525؛ وسائل الشيعه، ج‏9، ص‏412؛ مرآةالعقول، ج‏18، ص‏58؛ ملاذ الاخيار، ج‏5، ص‏478؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏375.

(19). احقاق الحق، ج‏13، ص‏312.

(20). الارشاد، ص‏362؛ طوسى، غيبة، ص‏295؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏537؛ وافى، ج‏2، ص‏112؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏330، 337.

(21). عقد الدرر، ص‏159.

(22). طوسى، غيبة، ص‏295؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏537؛ وافى، ج‏2، ص‏112؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏337330.

(23). وافى، ج‏2، ص‏113، به نقل از: فتوحات مكّيه.

(24). خصال، ج‏2، ص‏254، ح‏1051.

(25). عبدالرزاق، مصنّف، ج‏11، ص‏402؛ ابن‏حمّاد، فتن، ص‏162؛ ابن‏طاووس، ملاحم، ص‏152.

(26). منن الرحمن، ج‏2، ص‏42؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏524؛ به نقل از: اميرالمؤمنين عليه السلام .

(27). ابن‏طاووس، ملاحم، ص‏71؛ احقاق الحق، ج‏13، ص‏186؛ الشيعة و الرجعه، ج‏1، ص‏27.

(28). احمد، مسند، ج‏3، ص‏37، 52؛ جامع احاديث الشيعه، ج‏1، ص‏34؛ احقاق الحق، ج‏13، ص‏146.

(29). كافى، ج‏1، ص‏25؛ خرائج، ج‏2، ص‏840؛ كمال الدين، ج‏2، ص‏675.

(30). بحارالانوار، ج‏52، ص‏336.

(31). عقد الدرر، ص‏152؛ احقاق الحق، ج‏13، ص‏116؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏448، 495.

(32). كمال الدين، ج‏2، ص‏653؛ دلائل الامامه، ص‏243؛ كامل الزيارات، ص‏119.

(33). مسلم، صحيح، ج‏2، ص‏701؛ ترمذى، صحيح، ج‏34، ص‏493؛ ابويعلى، مسند، ج‏11، ص‏32؛ جامع الاصول، ج‏11، ص‏38.

(34). الاصول الستة عشر، ص‏6؛ بحارالانوار، ج‏67، ص‏350.

/ 191