گذري بر اماكن منتسب به امام زمان (ع)
سامرا
سامرا شهر امام زمان، جايگاه ضريح مقدس عسكريين و آرامگاه امام هادي و امام حسن عسكري(ع). مدفن سيده حكيمه خاتون دختر امام جواد(ع) و تنها شاهد ولادت امام مهدي و مدفن نرجس خاتون همسر امام حسن عسكري(ع) و مادر بزرگوار حضرت مهدي.طلوع سامرا چه خواستني است! با اين ديار غربت نيستي. خود را انگار از اهل آن ميداني گويي وطن توست اينجا!درست فهميدهاي اينجا سرزمين پدري توست و تويي كه خاكنشين يتيمي اويي. ميبيني كه آب و هواي اين شهر چقدر به تو ميسازد و چقدر تسليت ميدهد.ميروي و از كوي و برزنها ميگذري به حرم و بر در سرسراي او. اينجا را ديگر يقين داري كه گذرگاه اوست و او به پدرش، مادرش و عمهاش سر ميزند. او حتماً اينجا نفس كشيده است.اين ديوارهاي غربت گرفته، اين چلچراغ آويخته، اين سر در رنگ و رو رفته، همه و همه او را ميشناسد و او را بارها ديدهاند و به او سلام گفتهاند.هنگامي كه از روضه منور بيرون ميزني دست به ديوار ميكشي و گرد گرفتگياش را ميبيني. انگشت اشاره را قلم ميكني و بر ديوار براي ملك نقاله وصيتي مينگاري:
مرهمي بر قلب صد چاكم كنيد
گوشهاي در سامره خاكم كنيد
گوشهاي در سامره خاكم كنيد
گوشهاي در سامره خاكم كنيد
مسجد كوفه
اين جا مسجد كوفه است. يكي از چهار مسجدي كه براي كسب فيض و بهرهگيري معنوي سزاوار است، به آن جا بار سفر بست و نماز مسافر را شكسته يا تمام خواند. اينجا محل اقامه نماز پيامبران الهي است و نماز فريضه در آن با حج پذيرفته شده برابري ميكند.و تو به ياد فرق شكافته اميرالمؤمنين در محراب به اميد ظهور فرزندش نماز را اقامه ميكني.و به ياد او در مصلاي عصر ظهورش دست به دعا برميداري. گرچه هواي اين شهر بوي بيوفايي ميدهد، اما در گوشه گوشة اين مسجد مقاماتي است كه تو در كنار هر يك دو ركعت نماز ميگذاري و ياد يار را زمزمه ميكني. اينجا مقام توبه آدم است و مصلاي ابراهيم و ... محراب و محلّ نيايش علي.مسجد سهله
در آن منطقه بعد از مسجد كوفه، مسجدي است بلند مرتبه كه فضيلت دو ركعت نماز در آن برابر افزايش دو سال بر عمر گرانمايه است. نفخه صور از آنجاست و از اطراف آن مسجد هفتاد هزار نفر محشور شده و بدون حساب وارد بهشت ميشوند. خداوند هيچ پيامبري را نفرستاد مگر اين كه در آن نماز گذارد و در آن جا سنگي است كه صورتهاي همه پيامبران در آن نقش بسته است. و هر كس كه در آن جا از خدا امان بخواهد خدا از آن چه كه ميترسد در امانش ميدارد. شب و روزي نيست كه فرشتگان به زيارت آن جا نيايند و عبادت پروردگار ننمايند. آيا ميداني كه اينجا وادي محبوب است.چهل شب چهارشنبه رمزي است ميان او و دلشدگانش. بسيارند آنان كه با اين چلهنشيني او را به دست آوردهاند و با اين بيتوته و دلباختگي بالاخره در آغوش او اطراق كردهاند. وقتي آمد، اينجا خانه او خواهد شد، خانهاي كه صحنش معبد خضر و ادريس و ابراهيم است و اندرونش مقام و مسجد او.و اگر چه كف اين خانه از خاك باشد و سنگي و زينتي زيورش نشده باشد ولي با همه سادگياش آنقدر آسماني است كه تو، پا برهنه ميكني تا به اين زمين آشنا شود!و چقدر مشتاقي كه رويش غلت بزني و خاك خورده بيت او شوي. قلبت را اينجا پهن كن و خواستي برگردي برش ندار! شايد روزي فرش زير پاي او شود...واديالسلام
قبرستاني است در شهر نجف اشرف، محل آمد و شد ارواح پاكان و عرش نشينان. وجود قبر دو پيامبر هود و صالح گواهي بر قدمت آن دارد.اينجا گورستان نيست و نورستان است. نورستاني كه استغاثه افروخته! و تو اگر درماندهاي مقام او خوشمكاني است. براي عرض حال ناخوشت، براي گفتن اين كه داغان شدهاي، خرد شدهاي ، پوشيدهاي! بايد براي غربت او ناليد، براي شكايت اين كه از نارفيقان عقب ماندهاي و دلت پر ميزند براي يك قطره شفقت فراموش شده! اين جا جاي ابراز اين زخمهاست! همه را نثار قدومش كني. كه در اينجا مقامي است به نام او.اينجا گورستان نيست، نورستان است و هرگز از او بعيد نيست يك شبه همة اين ليالي ظلماني تو را منور كند...مسجد جمكران
در فراسوي اين ديار در نزديكي شهر قم مسجدي است كه به دستور امام زمان و «توسط حسنبن مثله جمكراني» ساخته شده است و او ما را به سوي خود فرا ميخواند و ميگويد كه اينجا را گرامي داريد كه زمين شريفي است. خداوند آن را از ساير زمينها برگزيده و به آن امتياز داده است.هر روز كه اين تن خرد و خسته را به دوش ميكشي و به كوچه و بازار ميبري، وقتي باز ميگردي انبوهي از دود آلودگي به سر و صورتت نشسته. نميداني اين دردها را كجا معالجه كني و كدام طبيب دارويي به تو ميدهد كه به دردت بخورد! اين بي نشاني او تو را فرسوده است. تنها او درد آشناي توست و نه هيچ كس ديگر! اما تو ميخواهي به كجا بروي و حرفهايت را بزني؟ كدام در است كه نيمه شب به رويت گشوده شود و تو را مزاحم نداند؟من راهش را بلدم او در بياباني برايت معبدي ساخته تا دستان نرمش را دور از دسترس نداني و براي نجوا با او سرگردان نشود... «ايّاك نعبد و اياك نستعين» و اگر جز خدا و وليش به استعانت ديگري مطمئن باشي محكومي به شكست.قصه كمان قامتي را بايد در حريم غريم گفت، غريمي كه غرامت ديده است از رنجهاي سابقهدار!سيمرغ تو بر قله قاف نيست، همين نزديكيهاست! به آسمانها نرفته فقط نشاني آشيانش معلوم نيست! پس او را بخوان به گفتوگوي خودماني، اكنون كه درمعبد موعودياني!
حج
حج يعني پا نهادن در مخاطرهاي بزرگ يعني به پيكار رفتن با آلايشها، يعني كندن از ظواهر يعني رجوع به درون...همه زينتها و زيورها را دور ميريزي و خودت را پنهان ميكني ميان معصوميت احرام. اينجا بايد پايان همه تباهيها باشد و ابتداي زيباييها. اينجا بايد سكوي پرواز به ملكوت باشد و فرودگان عادت خاك! و همه اينها مگر بدونزانو زدن در پيشگاه حجت خدا تحقق مييابد؟ حجتي كه حال و هواي او را نداشته باشد حج جاهلي است.وقتي اين جامه به بر ميكني انگار بال درآوردهاي، ميخواهي تا دوباره به دام نيفتادهاي هر طور كه شده خودت را به او برساني و بگويي چقدر دوستش داري! بگويي كاري كند تو هميشه محرم ميقاتش باشي و محرم ميعادش. عشق را با او وعده كني و اشتياق را معاهده بندي.مطمئني به گفته نايب او كه سوگند خورده، او هر سال به حج مشرف ميشود و مردمان رؤيتش ميكنند. «اما يرونه و لا يعرفونه؛ او را ميبينند ولي نمشناسند» ولي با همين يك حرف ماتم گرفتهاي كه او مرئي باشد اما ناشناس! و تويي كه همه اين سفر را به خاطر او آمدهاي و از شناسايياش محروم بماني...اگر به طواف ميروي به گرد وجود او ميگردي و اگر حجر را ميبوسي زبان حال توست براي لحظه ديدار.و عرفات وادي دلسوختگان آفتاب وجودش كه اينجا و آن جايش را پرپر ميزني و «تمام الحج لقاء الامام كمال حج، ديدار امام»1و خوشا به حالت اگر لقاي او را دريابي كه دُر يافتهاي.1. كليني، كافي، ج1.