جام نیایش نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جام نیایش - نسخه متنی

رضا بابایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جام نيايش

رضا بابايى

بود آيا كه در ميكده‏هابگشايند گره از كار فروبسته ما بگشايند اگر از بهر دل زاهد خودبين بستند دل قوى‏دار كه از بهر خدا بگشايند به صفاى دل رندان صبوحى زدگان بس دربسته به مفتاح دعا بگشايند

هيچ صبحى نيست كه شرمسار از تيره‏بختى خود ، در عزاى غيبت تو نباشد. هيچ گلشنى نيست كه زردروى از خزان فراق ، به خارى پناه نبرده باشد. و هيچ شمعى نيست كه به اميد سپيده ظهور، تا صبح فرج ، در شبستان انتظار نسوزد.

با تو از كدام دلتنگى خود بگوييم؟ از تلخى فراق ، يا سختى طعن‏هايى كه مى‏شنويم و دلخسته از آن مى‏گذريم؟ اى آن كه هر گياهى در اين باغ سبزينگى خود را، وامدار طراوت اوست و اى آن كه هر مرغى در آسمان ، پرواز را از نگاه تو آموخت ! جرعه‏اى از جام نيايش خود را در جان ما فرو ريز ، تا ما نيز پيوستگى لطف مدام را بنوشيم.

اى خوب ترين! نمى‏گويم: «با من به از آن باش كه با خلق جهانى‏» كه مى‏دانم تو با هر كه همانى كه اوست .... و اين آغاز ماجرايى است كه ميان ما افتاده است. اما نه ; اين حكايت تلخى است ميان ما و ما . يعنى هر گرهى كه هست در صورت مساله است ، نه بر جبين پاسخ ... و ما مانده‏ايم كه با خود چگونه باشيم.

آيا درى هست كه به روى تو بسته باشد!؟

آيا سرى هست كه زير منت تو خاكسارى نكند!؟

آيا چراغى هست كه در سخاوت نور، پيش تو فروغى داشته باشد!؟

و آيا همه آنچه اهل دل گفته‏اند - از فراق و وصال و ... - جز در آستان تو معنايى دارد؟

اى همه خوبى و لطف ! روى به كدام كعبه ، نماز عهد بگزاريم ؟ كه تو خود مقصود كعبه‏اى و موعود قبله .

حضور غايبانه تو آخرين معجزه آسمان است ، و جهان از روزى كه اين شگفتى نازل شد، از حضور غيبت تو سرشار است.

شگفتا! اين چه غيبتى است كه همه حاضران را به جوى نمى‏خرد، و خرمنى از شاهدان را به خوشه‏اى بر نمى‏گيرد!

غيبت، بهانه‏اى است‏براى انتظار، و انتظار بهايى است كه با آن مى‏توان يك خروار بهشت‏خريد.

حضور تو كه هرگز غايب نمى‏شود ، همان ظهور است‏بى‏نمك انتظار و ما حضور مليح تو را كه بهانه آن - نه بهاى آن - انتظار كودكانه است ، پرداخته‏ايم .

اى بقيت‏خدا! از ما جز چشمى براى انتظار و دلى براى اميد باقى نمانده است. اين چشم و دل را نيز خاك راه تو كرده‏ايم; باشد كه غبارى از آن بر گوشه‏اى از قباى تو بنشيند.

اى پاك‏تر از نسيم و صادق تر از صبح !

از رهگذر خاك سر كوى شما بود هر نافه كه در دست نسيم سحرافتاد

/ 1