در بحث مربوط به قلمرو هرمنوتيك، به اين واقعيت اشاره شد كه هرمنوتيك در كليت خويش و با در نظرگرفتن تنوع نحلهها و گرايشها، ميدان وسيعي از فعاليتهاي فكري را پوشش ميدهد. اين پوشش و گستره وسيع موجب تلاقي هرمنوتيك با بسياري از حوزههاي تفكر ميگردد و شاخههاي متنوعي از دانش را در تعامل با آن قرار ميدهد و ميدان وسيعي براي تأثيرگذاري آراء هرمنوتيكي ميگشايد.ديالوگ گسترده هرمنوتيك با ديگر شاخههاي معرفتي تا حد زيادي مرهون توجه هرمنوتيك به دو عنصر زبان و متن است. مباحث مربوط به زبان و تفسير متن، مورد توجه شاخههاي مختلفي از معرفت بشري است. تا جايي كه پل ريكور آن را چاره راه (cross roads) انديشه معاصر مينامد. هرمنوتيك به علت توجه خاصي كه به مقوله زبان و تفسير متن مبذول ميدارد، بهطور طبيعي به كانون اصلي تفكر معاصر بدل ميگردد؛ زيرا دانشهايي نظير نقد ادبي، نشانهشناسي (semiotics) فلسفه زبان، فلسفه تحليلي و الهيات، ارتباط گستردهاي با مقوله زبان و يا فهم متن دارند و هرمنوتيك و بهطور خاص هرمنوتيك فلسفي به علت طرح ديدگاههاي راديكال و انقلابي چالشهايي را در اين حوزهها ايجاد كرده است و مشتغلين به اين زمينههاي علمي را تحت تأثير خويش قرار داده است.هرمنوتيك فلسفي آلماني، به زعامت هيدگر و گادامر در باب ماهيت فهم آدمي ايدههايي را مطرح ساخت كه نه تنها فيلسوفان و معرفتشناسان، بلكه متكلمين و ناقدين ادبي و حتي عالمان علوم تجربي را به چالش فراخواند و ديدگاههاي سنتي و مقبول آنان را به نقد كشيد. اين ايدهها همانطور كه يك مورّخ يا هنرشناس را به تكاپوي علمي در ردّ يا قبول ميكشاند، متكلم و عالم علوم ديني را نيز تحت تأثير قرار ميدهد؛ زيرا برخي پيشفرضهاي مقبول در باب امكان دستيابي به فهم عيني و امكان فهم مطلق و غيرنسبي را به چالش ميكشد.هرمنوتيك پلريكور با گسترشي كه به مفهوم متن (text) ميدهد و همه امور مشتمل بر نماد و سمبل را متن ميخواند و حتي رؤيا و اسطورههاي ديني را متن مينامد، عملاً قلمرو هرمنوتيك را بسيار گسترش ميدهد؛ زيرا از نظر او هرگونه معناشناسي و تأويل سمبلها، نوعي پديدارشناسي و در نتيجه نوعي هرمنوتيك است و البته هرمنوتيك عام اگر بخواهد به وجود آيد، بايد در جهت دستيابي به معيارهاي عام حاكم بر اين انواع پديدارشناسيها باشد.اين گسترش قلمرو نظير هستيشناسي فهم گادامر به جهت عموميت و شمول، هرمنوتيك را با مباحث و علوم متعددي درگير ميكند و اين تعامل و درگيري گسترده به طور طبيعي بر اهميت و جايگاه هرمنوتيك ميافزايد؛ زيرا در دانشهاي مختلف اين احساس به وجود ميآيد كه بينياز از اطلاع از دستاوردهاي هرمنوتيكي نيستند و بايد در مقابل آموزههاي آن موضعگيري نظري نمايند.هرمنوتيك امروزه در علوم اجتماعي و انساني اهميت خاصي يافته است و به عنوان مركزي در فلسفه علوم اجتماعي بدل شده است. آغاز اين اهميت به بصيرتي برميگردد كه ديلتاي برآن تنبّه يافت و آن تشخيص اين نكته بود كه اظهارات و بروزهاي انساني در قالب رفتار و هنر و متن و حوادث تاريخي، واجد اجزاي معنادار است كه به واسطه يك عامل فهم كننده (subject) بايد تشخيص داده شده و فهم شود. از طرف ديگر التفات متفكرين هرمنوتيكي به اين نكته كه مفسّر و فهمكننده مقولات انساني معنادار (هنر، متن، رفتار انساني، حوادث تاريخي) در مجموعهاي از معاني و ارزشها و نگرشها به سر ميبرد و چهبسا معناي پديده مورد تفسير و شناسايي در درون اين مجموعه جابجا و پس و پيش شود، پرسش هرمنوتيكي مهمي را درافكند كه آيا با وجود ذهنگرايي مفسّر، فهم عيني پديدههاي انساني ميسّر است؟هرمنوتيك فلسفي و نظريه هرمنوتيكي (hermeneutical theory)هر دو با دوگونه متفاوت با اين پرسش اساسي علوم انساني و اجتماعي، درگير شدند. نظريهپردازان هرمنوتيكي نظير ويلهلم ديلتاي در جستجوي ارائه نظريهاي عام و روششناسي متقن علوم انساني برآمدند تا امكان فهم عيني را ممكن جلوه دهند و هرمنوتيك فلسفي با تأكيد بر ضرورت امتزاج افق مفسّر با موضوع مورد شناسايي، فهم عيني پديدهها را مورد انكار قرار داد.
7ـ هرمنوتيك بينام
همان طور كه قبلاً گفته شد، هرمنوتيك به عنوان يك شاخه رسمي دانش از قرن هفدهم رواج يافت. با وجود اين چه قبل از اين تاريخ و چه بعد از آن، همواره انديشهها و آرائي وجود داشته است كه گرچه تحت عنوان رسمي هرمنوتيك عرضه نشدهاند، اما در روح و محتوا، درونمايه هرمنوتيكي داشتهاند. ما از اين قسم تأملات و ديدگاهها به «هرمنوتيك بينام» تعبير ميكنيم.مراد از درونمايه هرمنوتيكي داشتن اين آراء، آن است كه با برخي گرايشهاي هرمنوتيكي همنوايي و سازگاري داشته است. به عنوان نمونه اگر متفكري به تأويلي بودن فهمهاي بشري معتقد باشد، به ديدگاه هرمنوتيك فلسفي هيدگر و گادامر نزديك شده است و از اين جهت، ايدهاي هرمنوتيكي را بيان كرده است. گرچه او هرگز در طول تاريخ انديشه ورزي خويش نامي از هرمنوتيك به ميان نياورده باشد.اساسا بسياري از رشتههاي نوظهور با اين پديده مواجهند كه در روزگاران سابق بر شكلگيري اين رشته و قوام موضوعات و چارچوب كلي مباحث آن شاخه، برخي موضوعات و مسائل آن رشته در كلمات ديگر انديشمندان به بحث گذاشته شده است. گرچه به نام آن رشته معرفتي به ثبت نرسيده باشد. براي نمونه ميتوان به فلسفه اخلاق (Meta Ethics) اشاره كرد كه قوام آن به عنوان رشتهاي مستقل و شاخهاي از فلسفه به قرن بيستم بر ميگردد. حالآنكه از گذشتههاي دور بسياري از متكلمين و فيلسوفان به تحليل مفهوم حسن و قبح ميپرداختند بيآنكه بر آن نام فلسفه اخلاق نهند.در باب هرمنوتيك نيز ميتوان به متفكريني اشاره كرد كه در لابلاي كتب خويش مباحثي هرمنوتيكي را مطرح كردهاند، بيآنكه نامي از هرمنوتيك به ميان آورده باشند. در اينجا به برخي از آنها اشاره ميكنيم.سنت آگوستين (430-454 ميلادي) فيلسوف و متكلمي است كه تأثير زيادي بر هرمنوتيك مدرن گذاشته است. هيدگر و گادامر هر دو از نقطهنظرات او الهام گرفتهاند. هيدگر هم در كتاب هستي و زمان و هم در سخنرانيهاي خويش مكررّ از آگوستين نام ميبرد.آگوستين مقالهاي به نام (on Christian Doctrine)نگاشته است كه به گفته ابلينگ از لحاظ تاريخي مؤثرترين نوشته هرمنوتيكي است.31سنت آگوستين تحقيق هرمنوتيكي را در فقرات مبهم كتاب مقدس متمركز و محدود ميدانست و معتقد بود كتاب مقدس در اساس، روشن و قابل فهم است و به اين وسيله از كساني كه معتقدند همه كتاب مقدس تمثيلي و كنايهاي و رمزي است، فاصله ميگيرد. نياز به تأمل هرمنوتيكي تنها در مواردي احساس ميشود كه فقرات مبهم مانعي در راه فهم ايجاد كنند. اين تعليم وي پايه اقبال به تنظيم قواعد هرمنوتيكي است.آگوستين بر آن بود كه صرف تبعيت از قواعد تفسيري براي درك كتاب مقدس، كفايت نميكند و آن نوري كه به واسطه آن ابهام كتب مقدس برطرف ميشود بايد از جانب خدا بيايد. پس همه چيز به وضعيت روحي مفسّر بستگي دارد.اين نكته اخير در اينكه براي حصول فهم افزون بر توجه به نقش متن، به ذهنيت مفسّر نيز نقش مهمي اعطا ميكند و فهم متن را نتيجه تسليم و انفعال مفسّر در قبال متن نميداند، مورد توجه و مبدأ الهام هرمنوتيك فلسفي است.طبق نظر آگوستين خلط معاني حقيقي (proper) با معاني مجازي و استعارهاي، موجب ابهام اصلي كتب مقدس ميشود كه به مدد روشنگري الهي و ارجاع مبهمات به مبيّنات بايد از آن پرهيز كرد. مفسر بايد آن قدر خود را با كتاب مقدس آشنا كند كه بتواند فقرات مبهم را به كمك فقرات روشن واضح كند. اين ايده نيز وجود يك آموزه هرمنوتيكي مهم در زمينه تفسير متن است.32