هرمنوتیک فلسفی و تعدد قرائتها از دین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هرمنوتیک فلسفی و تعدد قرائتها از دین - نسخه متنی

محمد مجتهد شبستری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





مقالات هرمنوتيك فلسفي و تعدد قرائت‏ها از دين

چكيده

هرمنوتيك، ابتدا دانش «فهميدن متون» بود؛ ولي به‏تدريج به دانش «فهميدن زندگي» و دانش «فهميدن وجود» و «شالوده‏شكني» مبدل شد. دو نظريه درباره «معنا» وجود دارد كه در يكي، هدف، رسيدن يا نزديك شدن به معناي مراد مؤلف است و در ديگري، روي هم افتادن افق معنايي خواننده با افق معنايي مؤلف است. مسلمانان نيز بايد بر مبناي يك هرمنوتيك فلسفي به قرائت متون ديني خود بپردازند؛ كاري كه هنوز انجام نگرفته است.

پس از آن‏كه كانت بحث‏هاي فلسفي را متوجه نفس «معرفت» كرد و «معرفت‏شناسي» به جاي «وجودشناسي» كلاسيك از اهميت بسيار بالايي برخوردار شد، براي عده‏اي اين سؤال به صورت برجسته‏اي مطرح شد كه معرفت حاصل از بررسي متون، چگونه معرفتي است و «فهميدن متون» چيست؟ آنچه در اين بحث مورد سؤال واقع شد، نفس «فهميدن»1 بود. در اوايل قرن نوزدهم، «شلايرماخر» فيلسوف دين و متأله مسيحي پروتستان، با استفاده از مباحث هرمنوتيكي پيشينيان خود، كوشش خود را متوجه پاسخ دادن به پرسش «فهميدن چيست؟» كرد. اين پرسش، يك پرسش فلسفي بود و معناي آن براي شلاير ماخر اين بود كه مقدمات غير تجربي فهميدن يك متن چيست.

گرچه پرسش شلايرماخر متوجه فهميدن متون بود، اما در روند مباحث فلسفي هرمنوتيك، موضوع «فهميدن»، از «فهميدن متون» تا «فهميدن زندگي» و سپس تا «فهميدن وجود» و «شالوده‏شكني» تغيير معنا داده است.

پيش از پيدايش هرمنوتيك فلسفي در شاخه‏هاي گوناگون آن، اصول و قواعدي براي تفسير و تأويل كتاب مقدس در ميان متألهان مسيحي مغرب‏زمين وجود داشت كه بر اساس آن، شرح‏هاي گوناگون و متفاوتي از آيات كتاب مقدس ارائه شده بود. شكي در اين نيست كه اين شرح‏ها يا تفسيرهاي گوناگون، بر اثر تعدد و تفاوت قواعد و روش‏هاي به كار گرفته‏شده در فهم و تفسير متون ديني به وجود آمده بودند؛ اما اين قواعد و روش‏ها اموري نبودند كه با بحث و استدلال به دست آمده باشند؛ بلكه اغلب آنها دستوري بودند و به عبارت ديگر، عالمان دين مي‏گفتند متون ديني را چنان بايد تفسير كرد و ديگران هم مي‏پذيرفتند.

هر گونه فهم و تفسيري، از يك ديدگاه و با يك پيش‏فرض يا پيش‏فهم صورت مي‏گيرد و چون ديدگاه‏ها و پيش‏فرض‏ها و پيش‏فهم‏هاي انسان‏ها در مقام فهم متون متفاوتند، نظريات آنان درباره معناي متن متفاوت مي‏شود و اين تفاوت، اجتناب‏ناپذير و غير قابل رفع است.

بنابر نظريه اول درباره معنا، مطلب از اين قرار است كه كسي كه مي‏خواهد يك متن را بفهمد، براي معين كردن اين‏كه مؤلف متن، كدام معنا از معاني موجود در ساختار زبان متن را منظور كرده و چگونه منظور كرده، متناسب با ديدگاه و پيش‏فرض خود يك فرضيه مي‏دهد و سپس براي صحت آن فرضيه استدلال مي‏كند. اشخاص متعدد، گرچه همه به دنبال تعيين معناي مورد نظر مؤلف هستند كه بنا بر فرض، يك معناي واحد معين در ساختار زبان مي‏باشد، ولي هيچ كدام از آنها راهي مستقيم به آن معنا ندارد و نمي‏تواند جز از طريق فرضيه‏پردازي به آن نزديك شود و چون فرضيه‏ها به دليل تفاوت ديدگاه‏ها و پيش‏فرض‏ها متفاوتند، در نهايت، معناي معين‏شده از سوي هركدام از آنها با معناي معين‏شده از سوي ديگري متفاوت خواهد بود. در اين ميان، كسي كه دلايلش قوي‏تر باشد، نظرش مقبول‏تر خواهد افتاد. پس ماهيت فهم و تفسير متن، گونه‏اي فرضيه‏پردازي همراه با استدلال است و هيچ‏كس وصول قطعي به معنا پيدا نمي‏كند.

بنابر نظريه دوم كه در آن معنا واقعيتي بيش از معناي مورد نظر مؤلف فرض مي‏شود، چون از طرفي افق تاريخي انسان‏ها با يكديگر متفاوت است، به اين معنا كه هر شخص، از خود و جهان تجربه‏اي متفاوت با تجربه ديگران جهان دارد و از طرف ديگر، فهم متن با روي هم افتادن افق تاريخي فهمنده و افق تاريخي پديد آمدن متن صورت مي‏گيرد ـ بنابراين معناي متن براي انسان‏ها متفاوت مي‏شود. در عين حال، راه براي نقد اين معناهاي متفاوت باز است.

آنچه مسلمانان امروز فاقد آن هستند، هرمنوتيك فلسفي به منظور ارائه يك تفسير و يا تأويل قابل قبول و عقلاني و قابل دفاع از كتاب و سنت است. همين فقدان و خلأ موجب شده است كه اجتهاد فقيهان مسلمان در ابواب گوناگون فقهي در عصر حاضر، بر نظريه هرمنوتيكي قابل قبول و قابل دفاع مبتني نباشد. علم اصول، حتي در آن شكل تكامل‏يافته‏اش كه محصول كوشش‏هاي اصوليون متأخر شيعه مي‏باشد، گرچه گونه‏اي كوشش هرمنوتيكي است، ولي خلأها و گسست‏هاي فلسفي بسيار عمده‏اي دارد كه تنها با توجه به مباحث مطرح در هرمنوتيك فلسفي مي‏توان آنها را پر كرد.

نتيجه بحث اين است كه شايد نتوان اختلاف مفسران و فقيهان و حتي اختلاف مشرب‏هاي كلامي، فلسفي و عرفاني در يهوديت، مسيحيت و اسلام را تفاوت قرائت‏ها از متون ديني نام‏گذاري كرد. تفاوت قرائت‏هاي يك متن در جايي معنا پيدا مي‏كند كه قرائت، محقق شود و قرائت در صورتي محقق مي‏شود كه يك نظريه فلسفي هرمنوتيكي براي تفسير يا تأويل متن وجود داشته باشد و بر مبناي آن قرائت‏هاي متفاوت انجام شود.

امروزه تفسير و تأويل متون ديني بدون توجه به مباحث هرمنوتيك فلسفي نمي‏تواند قابل قبول باشد. در گذشته، «معنا» عبارت از همان اشيا و ذوات خارجي و احكام و روابط آنها بود؛ اما مباحث هرمنوتيك فلسفي، بر تغيير معناي «معنا» و مطرح شدن چيزي به نام «متن» مبتني است و اين، فلسفه زبان و تاريخ و سمانتيك جديد است كه اين مباحث را پيش آورده است.

امروزه هرمنوتيك فلسفي به معناي اعم، از اهميت ويژه‏اي در ميان متألهان يهود و مسيحيت برخوردار است. هرمنوتيك فلسفي به معناي اخص (هرمنوتيك گادامر) در نظر عده‏اي از متألهان مسيحي، نجات‏بخش الهيات مسيحي به شمار مي‏آيد؛ چون به اعتقاد آنها نظريه «تفسير همدلانه» و «تفسير شدن شنونده به وسيله متن» كه محصول آراي گادامر مي‏باشد، رويكرد اگزيستانسياليستي به كتاب مقدس را ممكن ساخته است. از باب مثال، بر اساس سه گونه قرائت از كتاب مقدس در ميان متألهان مسيحي، سه نوع الهيات به وجود آمده است:

1- الهيات تاريخي (پانن برگ)؛

2- الهيات اگزيستانسياليستي «بولتمان، تيليخ و...»؛

3- الهيات رهايي‏بخش.

دعوي امكان قرائت‏هاي كثير از متون ديني، به معناي تجويز هرج و مرج در كار فهم و تفسير دين و صحيح دانستن همه قرائت‏ها و تسليم شدن به نسبيت باطل و دست شستن از استدلال نيست. در واقع، قرائت‏ها مي‏توانند متعدد باشند؛ ولي براي دست يافتن به حقيقت، ما موظفيم هر قرائتي را نقد كنيم و نقطه‏هاي ضعف و قوت معاني و استدلال قرائت‏كننده را آشكار سازيم و ميزان اعتبار قرائت او را مشخص نماييم.

اين نظريه، پلوراليسم معرفت درون‏ديني را نتيجه مي‏دهد. اين پلوراليسم معرفت درون‏ديني، مثلاً در عالم مسيحيت، با توجه به نامطمئن بودن هر گونه معرفت در عصر مدرنيته، موجب رواج مسيحيت گشته؛ نه موجب ضعف آن. پلوراليسم معرفت درون‏ديني مسيحي اين امكان را به وجود آورده كه جزم‏گرايي‏هاي مزاحم كنار گذاشته شود و راه انسان به سوي خداوند، متعدد و غير قابل انحصار ديده شود.

فلسفه هرمنوتيكي ذاتا جدا از تعلق خاطر به سنت نيست. اين فلسفه ذاتا معطوف به سنت است و كساني كه به سنت تعلق خاطر ندارند، سراغ هرمنوتيك نمي‏روند. هرمنوتيك اصلاً تئوري و تعليمات تفسير و تأويل سنت است. اين كار معنايش اين است كه ما با استفاده از هرمنوتيك فلسفي در جستجوي حقيقت موجود در كتاب‏هاي مقدس و تعليمات پيامبران هستيم.

مخالفان پوزيتويست هرمنوتيك فلسفي، مخالفان سنت هم هستند. در جهان معاصر، دو گروه از اهل هرمنوتيك فلسفي ـ ديني انتقاد مي‏كنند: يك گروه پوزيتويست‏ها هستند و گروه ديگر، معنويت‏گرايان منهاي دين. اين دو گروه مي‏گويند دوران دين سپري شده و اهل هرمنوتيك فلسفي ديني هنوز دنبال متون ديني هستند. اهل فلسفه تاريخ نيز طرفداران هرمنوتيك ديني را از جمله قائلان به فلسفه انحطاط در تاريخ به شمار مي‏آورند و مي‏گويند: طرفداران اين هرمنوتيك به اين جهت به كتب و متون گذشته مراجعه مي‏كنند كه معتقدند حقيقت در بطن اين متون «گذشته» قرار دارد؛ نه در «حال» و نه در «آينده» و اين اعتقاد مساوي است با قول به انحطاط معنوي فرهنگ در طول تاريخ و اين‏كه «الفضل لمن سبق».

نظر اهل هرمنوتيك جديد ديني اين است كه اصول و عقايد و احكام جزمي سنتي موجود در اديان، ذاتا تاريخي و زماني‏اند و چون حجاب‏هاي ضخيمي در عصر حاضر چهره حقيقت دين را پوشانده‏اند. بايد آنها را كنار زد تا بتوان آن حقيقت را بار ديگر لمس كرد و در نور و گرماي آن زندگي كرد. در واقع، آن حقيقت دائما بايد «بازيابي»، «بازخواني» و «بازسازي» شود تا جاودانه بودن آن مخدوش نگردد.

قرائت رسمي از دين اسلام در ايران فعلي دچار بحران است. افرادي اين بحران را به‏خوبي درك كرده‏اند و در صدد برآمده‏اند كه با استفاده از اين مباحث و معارف جديد هرمنوتيكي، راهي براي بازيابي و بازخواني و بازسازي حقيقت ديني موجود در اسلام بيابند تا هم حق «حقيقت» ادا شود و هم بحران چاره گردد.

در سيستم بازخواني و بازسازي‏شده نيز سه ساحت «شريعت»، «طريقت» و «حقيقت» در دين اسلام باقي مي‏ماند؛ اما در ساحت شريعت، تركيب و آرايش جديدي به وجود مي‏آيد. حلال و حرام و امر و نهي خداوند باقي مي‏ماند؛ اما در مصداق‏ها و گستره‏هاي آنها تفاوت‏هايي ايجاد مي‏شود. در اين‏جا مي‏توانم به اين مطلب اشاره كنم كه مثلاً در پرتو آن، بازخواني و بازسازي حقوق بشر وارد فرهنگ مسلمانان مي‏شود و با پشتوانه ديني مورد قبول قرار مي‏گيرد و محور سازمان‏دهي اجتماعي و سياسي مسلمانان واقع مي‏شود. واضح است كه در اين صورت، آرايش شريعت در آنچه به معاملات و سياسات مربوط مي‏شود، تغيير آشكاري پيدا مي‏كند.

اشاره

جناب آقاي شبستري در گفت‏وگوي دو قسمتي خود و نيز در سخن‏راني «سه قرائت از سنت در عصر مدرنيته» كه در ماهنامه آفتاب منتشر شد،2 به بحث هرمنوتيك و ارتباط آن با سنت و متون مقدس پرداخته است. در اين گفت‏وگو به اصل مسأله «فهم» و معاني مختلف آن اشاره شده است كه در ضمن آن به مسلمانان جهت تكثر بخشيدن به قرائت‏هاي خود از متون ديني، رهنمودهايي داده شده است كه در ميان آنها نكات قابل تأملي وجود دارد. در اين‏جا به پاره‏اي از اين نكات اشاره مي‏شود:

1- معناي گادامري فهم، كه ظاهرا مورد قبول جناب آقاي شبستري نيز هست،3 مربوط به متون عادي بشري است كه رنگ تاريخ دارد. همچنان كه خود آقاي شبستري نيز اذعان دارد،4 ميان اسلام و مسيحيت تفاوت‏هاي زيادي وجود دارد. يكي از آن تفاوت‏ها مربوط به متون مقدس اين دو دين است. كتاب‏هاي مقدس مسيحيان، همه نگاشته‏هايي بشري‏اند. هيچ ادعايي در اين‏باره وجود ندارد كه كتاب مقدس مسيحيان را نازل شده از آسمان بداند؛ بلكه آن را نوشته‏هاي رسولان عيسي و تابعان آنها مي‏دانند كه سال‏ها پس از عروج عيسي به آسمان از روايت‏هاي شفاهي تاريخ زندگاني عيسي و حواريون وي نوشته شده است. دليل مقدس بودن آن نيز اين ادعاست كه روح‏القدس از لابه‏لاي كلمات اين كتاب‏هاي تاريخي بر قلب مؤمنان تجلي مي‏كند و بدين طريق، انكشاف الهي كه از آن به «وحي» تعبير مي‏كنند، رخ مي‏دهد.

اما قرآن كريم كه خود معجزه جاويدان پيامبر اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم است، كتابي فراتاريخي است و مستقيما از آسمان نازل شده و حتي كلمات آن نيز از خداوند است؛ كتابي جاويدان و جهاني است كه به يك زمان و مكان محدود نمي‏شود و بدين لحاظ رنگ تاريخ نزولش را به خود نمي‏گيرد. اثبات فراتاريخي بودن قرآن كريم بر مبناي معجزه بودن آن صورت مي‏پذيرد. تحدي قرآن امروز نيز زنده است و مي‏گويد: هركس گمان مي‏كند اين كتاب از جانب بشر است، مانند يكي از سوره‏هاي آن را بياورد.

با توجه به فراتاريخي بودن قرآن كريم نمي‏توان گفت كه فهم قرآن، يعني پيوند زدن افق تاريخي فهمنده با افق تاريخي پديدآورنده آن. چنين چيزي، اگر في حد نفسه درست باشد، در مورد كتاب‏هاي تاريخي و بشري درست است؛ نه در مورد چيزي مثل قرآن.

2- آقاي شبستري معتقد است كه با پذيرش مدرنيته بايد به بازخواني سنت بپردازيم و فهمي از سنت به دست آوريم كه با مدرنيته سازگار باشد. براي نمونه مي‏توان به ادعاي ايشان در مورد حقوق بشر اشاره كرد. ايشان هم در اين مقاله و هم در ساير نوشته‏هايشان5 مي‏گويند كه مفهوم «حقوق بشر» مفهوم كاملاً جديدي است كه در منابع ديني ما و ديگران وجود ندارد؛ بنابراين بايد اين مفهوم را به همين صورت كه هست، پذيرفت و سعي كرد قرائتي از دين را با آن منطبق نمود. به نظر نمي‏رسد با اين كار بتوان به حقيقت ديني دست يافت. گرچه مدعاي جناب شبستري اين است كه در دور هرمنوتيكي ميان متن و مفسر مي‏توانيم به‏تدريج به حقيقت متن نيز نزديك شويم؛ اما اولاً در اين فرض، مدرنيته اصل و سنت فرع قرار داده شده و قطعا مقتضيات مدرنيته بر سنت تحميل مي‏شود؛ ثانيا در اين روش هيچ تضميني براي دست‏يابي به حقيقت نهفته در سنت وجود ندارد؛ زيرا هنگامي كه مبناي كار را پيش‏فهم‏هاي برگرفته از مدرنيته قرار دهيم، هيچ تفسير و فهمي مغاير با مدرنيته امكان تحقق ندارد؛ بنابراين، خطاهاي مدرنيته همواره به عنوان امر مفروض، خود را بر فهم تحميل مي‏كنند.

3- آقاي شبستري ادعاي خود در ابتداي كتاب نقدي بر قرائت رسمي از دين را در اين گفت‏وگو بازگفته‏اند: «دعوي امكان قرائت‏هاي كثير از متون ديني، به معناي تجويز هرج و مرج در كار فهم و تفسير دين و صحيح دانستن همه قرائت‏ها و... نيست». بايد پرسيد ايشان چه راهي براي پرهيز از قرائت خطا معرفي كرده‏اند؟ درست است كه در كار فهم، پيش‏فهم وجود دارد، اما چرا بايد پيش‏فهم‏هاي مدرنيته را برگزيد؟ آيا مدرنيته حامل انديشه خطاناپذيري است؟ روشن است كه آقاي شبستري نمي‏خواهند چنين ادعايي بكنند؛ اما گويا چاره‏اي جز تسليم در برابر مدرنيته نمي‏يابند. به گمان ما مي‏توان و بايد خود مدرنيته را نقد كرد؛ سپس با تنقيح پيش‏فهم‏هاي فلسفي و كلامي خود، به قرائتي صحيح‏تر از دين دست يافت. اين كاري است دشوار؛ اما شدني.


1- verstehen

2- خلاصه آن را نيز در همين شماره بازتاب انديشه آورده‏ايم.

3- رك.: خلاصه همين مقاله؛ شبستري، هرمنوتيك، كتاب و سنت، فصل «فرايند فهم متون»؛ همان، نقدي بر قرائت رسمي از دين، ص 46-

4- رك. : «سه قرائت از سنت در عصر مدرنيته»، بازتاب انديشه، همين شماره.

5- از جمله رك. : نقدي بر قرائت رسمي از دين، «حقوق بشر» (بخش سوم).

/ 1