امام حسين عليه السلام الگوى زندگى (2) <p/> - امام حسین (علیه السلام) الگوی زندگی (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام حسین (علیه السلام) الگوی زندگی (2) - نسخه متنی

عبد الکریم پاک نیا

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام حسين عليه السلام الگوى زندگى (2)

عبدالكريم پاك‏نيا

4 . شجاعت

خداوند متعال در توصيف ويژگيهاى مردان الهى و مبلغان راه حقيقت، شجاعت و شهامت را يكى از بارزترين صفات و خصلتهاى آنان مى‏شمارد و مى‏فرمايد: «الذين يبلغون رسالات الله ويخشونه ولا يخشون احدا الا الله وكفى بالله حسيبا» ; (1) «كسانى كه رسالتهاى الهى را ابلاغ مى‏كنند و تنها از خدا مى‏ترسند و از غير او هيچگونه واهمه ندارند و خداوند براى حسابرسى كافى است .»

همچنين خداوند در سوره مائده جهادگران راه خدا را دلير مردانى به شمار آورده است كه در راه دفاع از حق و آرمانهاى والاى اسلامى هيچگاه خسته نمى‏شوند و از سرزنش و ملامت‏سست عنصران و منافقان و مخالفان هرگز شك و دو دلى به خود راه نمى‏دهند و با روحيه قوى و شهامت‏بى‏نظير خود تاج و تخت طاغوتهاى زمان را به لرزه در آورده، به فضل و رحمت الهى دل مى‏بندند: «يجاهدون فى سبيل الله ولا يخافون لومة لائم، ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء والله واسع عليم‏» ; (2) آنان در راه خدا جهاد مى‏كنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمى‏ترسند و اين [روحيه شجاعانه] فضل خداست كه به هر كس كه بخواهد عنايت مى‏كند و خداوند وسعت دهنده دانا است .»

اسوه دلاوران

حضرت ابا عبد الله الحسين عليه السلام نمونه بارزى از مبلغان با شهامت پيامهاى الهى است كه در گفتار و كردار، روحيه قوى و عظمت نفس خود را نشان داد . در اينجا صفحاتى را از تاريخ شجاعت آن رادمرد الهى ورق مى‏زنيم:

شجاعت در گفتار

امام حسين عليه السلام از همان دوران كودكى و نوجوانى به صراحت لهجه و بى‏باكى و شجاعت معروف بود . او اين خصلت‏ستوده را از جدش رسول اكرم صلى الله عليه و آله و اميرمؤمنان على عليه السلام به ارث برده بود . امام عليه السلام در يكى از روزهاى اوائل خلافت‏خليفه دوم، در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بود . آن حضرت كه دوران نوجوانى را سپرى مى‏كرد، متوجه شد كه عمر بالاى منبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله قرار گرفته و در مورد آيه «النبى اولى بالمؤمنين من انفسهم‏» (3) براى مردم سخن مى‏گويد . امام حسين عليه السلام با شنيدن سخنان متناقض خليفه از جايش بلند شده و با شجاعت تمام فرمود:

«انزل عن منبر ابى رسول الله لا منبر ابيك; از منبر پدرم رسول خدا صلى الله عليه و آله فرود آى; نه منبر پدرت .»

ابن خطاب از اعتراض شديداللحن امام يكه خورده و گفت: راست مى‏گويى . بلى اين منبر پدر توست نه پدر من . چه كسى اين سخن را به تو آموخت؟ آيا پدرت على بن ابى طالب؟! امام حسين عليه السلام فرمودند: به جانم سوگند! اگر در اين مورد از پدرم هم اطاعت كرده باشم، بيراهه نرفته‏ام; چرا كه او هدايتگر و من ره‏يافته اويم .

آنگاه در ادامه فرمود: اى پسر خطاب! اگر مردم از ما اهل‏بيت عليهم السلام پشتيبانى مى‏كردند، تو نمى‏توانستى بر آل محمد مسلط شده و بر منبرشان بنشينى . خدا آنگونه كه سزاى توست، سزايت دهد و از بدعتى كه پديد آوردى به سختى بازجوئيت كند . »

خليفه با خشم تمام از منبر پائين آمده و به همراه عده‏اى، نزد على عليه السلام رفت و گفت: اى اباالحسن! امروز از فرزندت حسين چه چيزها كه نديدم! او در مسجد رسول الله صلى الله عليه و آله با صداى بلند با ما سخن مى‏گويد و اوباش و اهل مدينه را بر عليه من مى‏شوراند . (4)

حماسه امام حسين عليه السلام در جنگ صفين

امام حسين عليه السلام دلاور مردى بود كه شجاعت و شهامتش دوست و دشمن را به حيرت آورده بود . حماسه آفرينيهاى آن حضرت در جنگهاى جمل و صفين و نهروان زبانزد خاص و عام بود . عبدالله‏بن‏قيس از دلاوريهاى امام حسين عليه السلام در جنگ صفين چنين گزارش كرده است:

در نبرد صفين در ميان لشكر على عليه السلام و در ركاب آن حضرت بودم . ابوايوب سلمى از فرماندهان معاويه به كمك نيروهاى خود بر آب فرات مسلط شده و آن را به روى ما بست .

لشكريان على عليه السلام از شدت عطش به آن حضرت شكايت كردند . اميرالمؤمنين عليه السلام نيز براى بازپس‏گيرى آب فرات عده‏اى را فرستاد، اما آنان نااميد برگشتند .

مولاى متقيان عليه السلام از گرفتارى پيش آمده به شدت ناراحت‏شد . در آن حال امام حسين عليه السلام عرضه داشت:

«امضى اليه يا ابتاه؟ ; پدر جان! آيا من براى باز كردن راه آب بروم؟» على عليه السلام فرمود: «پسرم! برو .»

حضرت سيدالشهداء عليه السلام به همراه عده‏اى به نيروهاى دشمن حمله كرده و آنان را از فرات دور ساخته و خيمه‏اش را در كنار آب برافراشت و عده‏اى را براى حفاظت از آب گمارد .

آنگاه نزد پدر بزرگوارش آمد و پيروزى خويش را مژده داد . اما على عليه السلام از شنيدن بازگشائى راه آب به گريه افتاد . به امام گفته شد: يا على! اين اولين پيروزى است كه در اين جنگ به بركت‏حسين عليه السلام به دست آمد، چرا گريه مى‏كنيد؟! امام فرمود: بلى درست است، اما من به ياد روز عاشورا افتادم كه حسينم با لب تشنه به شهادت مى‏رسد . و از شدت ظلم اسب او شيهه مى‏كشد و مى‏گويد: اى واى از دست امتى كه فرزند دختر پيامبرشان را كشتند . (5)

مصادره اموال طاغوت

حضرت اباعبدالله عليه السلام همواره با توانمندى و اقتدار كامل با دشمنان اسلام و زورگويان و مستكبران برخورد مى‏كرد و هر كجا احساس وظيفه مى‏نمود، با شجاعت تمام از حق دفاع كرده و اهل باطل را كوچك مى‏شمرد . داستان زير نمونه‏اى از اقتدار و جرات آن حضرت را در مقابل طاغوت نشان مى‏دهد .

در سال پنجاه و چهارم هجرى، يكى از كاروانهاى حامل اموال حكومتى - كه از يمن براى معاويه ارسال شده بود - از مدينه مى‏گذشت . امام حسين عليه السلام به يارانش دستور داد تا كاروان را توقيف نموده و محموله‏هاى آن را در ميان نيازمندان بنى‏هاشم و ديگران تقسيم نمايند . آنگاه به معاويه نامه‏اى به اين شرح نوشت: «اما بعد، فان عيرا مرت بنا من اليمن تحمل مالا وحللا وعنبرا وطيبا اليك، لتودعها خزائن دمشق وتعل بها بعد النهل ببنى ابيك، وانى احتجت اليها فاخذتها، والسلام; بعد از حمد و ثناى الهى! با كاروانى از يمن مواجه شديم كه اموال و پوشاك و عنبر و عطرهاى ديگر به سوى تو حمل مى‏كرد تا آنها را در خزائن [كاخهاى خود، در] دمشق ذخيره كرده و تشنگان فرزندان پدرت را سيراب سازى [و در رفاه و آسايش خود و بستگانت صرف نمائى! ] اما من به آنها نياز داشتم و در آنها تصرف كردم . والسلام .»

اين حركت انقلابى و شجاعانه سرور آزادگان جهان، موجبات نارضايتى و خشم معاويه را فراهم آورد و طى نامه‏اى، آن حضرت را از عواقب اين كار برحذر داشت . (6)

امام حسين عليه السلام در حركت انقلابى ديگرى در راه كربلا و در منزل تنعيم، قافله‏اى ديگر را كه از يمن اجناس گران قيمتى به سوى شام و براى يزيد مى‏برد، تصرف كرده و كرايه شتربانان را با كمال خوشرويى به آنان پرداخت نمود . (7)

وارث راستين پدر

سالار شهيدان وارث حقيقى شجاعت و رشادت پدر بزرگوارش على عليه السلام بود . آن مرد ميدان جهاد و مبارزه روحيه مقاومت و شكست ناپذيرى خود را در نهج‏البلاغه چنين توصيف مى‏كند: «والله لو تظاهرت العرب على قتالى لما وليت عنها، ولو امكنت الفرص من رقابها لسارعت اليها; (8) به خدا سوگند! اگر تمام عرب در نبرد با من پشت‏به پشت‏يكديگر دهند، از صحنه جنگ روى برنمى‏گردانم و اگر فرصت‏باشد به پيكار همه آنها مى‏شتابم .»

در روز عاشورا امام حسين عليه السلام آنچنان شجاعانه مى‏رزميد و با دلى پر قوت; بى‏باكانه نيروى دشمن را تارومار مى‏كرد كه كسى را ياراى مقاومت در برابر آن حضرت نبود . او در حال مبارزه با رجزهاى شورآفرين خود شجاعت روحى و عظمت نفس و معرفت والاى خويش را نشان مى‏داد . امام عليه السلام به راست و چپ لشكر حمله برده و مى‏فرمود:

اناالحسين بن على

آليت ان لا انثنى

احمى عيالات ابى

امضى على دين النبى

«من حسين فرزند على هستم . سوگند خورده‏ام كه در برابر ستمگران تسليم نشوم . از خانواده پدرم حمايت مى‏كنم . پيوسته بر طبق دين پيامبر حركت‏خواهم كرد .»

يكى از فرماندهان نظامى يزيد به نام تميم بن قحطبه در مقابل امام قرار گرفت و گفت: اى پسر على! تا كجا مى‏خواهى دشمنى خودت را با يزيد ادامه دهى! امام حسين عليه السلام فرمود: آيا من به جنگ شما آمده‏ام يا شما جنگ را بر من تحميل كرده‏ايد؟! من راه را بر شما بسته‏ام، يا شما راه را به رويم بسته‏ايد؟! شما برادر و فرزندان مرا شهيد كرده‏ايد و حالا بين من و شما شمشير حكم فرماست .

فرمانده يزيدى گستاخانه و با غرور تمام به امام گفت: حسين! زياده سخن نگو، نزديك بيا تا شجاعت تو را ببينم! امام حسين عليه السلام با غرشى رعدآسا به پيش رفت و شمشير خويش را چنان بر گردن فرمانده مغرور دشمن فرود آورد كه سر او به كنارى پرتاب شد . اين حركت امام آن چنان اضطرابى در لشكر دشمن پديد آورد كه «يزيد ابطحى‏» از فرماندهان لشكر دشمن به كوفيان نهيب زد كه: آيا اين همه لشكر از برابر يك نفر مى‏گريزد؟!

يزيد ابطحى براى تقويت روحيه لشكر قدم پيش نهاده و براى مبارزه با امام اعلام آمادگى كرد . سربازان دشمن از ديدن او كه در شجاعت و نبردهاى تن به تن معروف بود، خوشحال شدند . امام حسين عليه السلام به وى فرمود: آيا مرا مى‏شناسى كه اينگونه بى‏واهمه به ميدان نبرد مى‏آيى؟! يزيد بدون اعتنا به سخن امام حمله را آغاز كرد، اما حضرت به او امان نداد و با دفع حمله وى چنان بر سرش كوبيد كه لاشه بى‏جانش بر زمين افتاد . (9)




  • سماواتيان پرده برداشتند
    سماواتيان محو و حيران همه
    كه يارب چه زور و چه بازوست اين؟!
    عجب صف‏شكن، پهلوان يلى است
    ولى حيف كاين تشنه لب بى‏كس است
    غريب است و بى‏يار و بى‏مونس است



  • به نظاره گردن برافراشتند
    سرانگشت‏حيرت به دندان همه
    مگر با قدر هم ترازوست اين
    به نيروى و مردى بسان على است
    غريب است و بى‏يار و بى‏مونس است
    غريب است و بى‏يار و بى‏مونس است



هنگامى كه عمرسعد شجاعت‏بى‏نظير ابا عبدالله الحسين عليه السلام را مشاهده كرد - كه چگونه از كشته‏ها پشته مى‏ساخت و نيروهاى دشمن را از هر سو به عقب مى‏راند - احساس نمود كه ديگر لشكر او در مقابل هجوم امام تاب مقاومت ندارند . به نيروهايش نهيب زد: «الويل لكم اتدرون لمن تقاتلون؟ هذا ابن قتال العرب، فاحملوا عليه من كل جانب; واى بر شما، آيا مى‏دانيد با چه كسى مى‏جنگيد؟ اين فرزند كشنده عرب است; پس از هر طرف بر او حمله كنيد .»

بعد از اين فرمان از سويى چهار هزار تيرانداز دشمن، حضرت سيدالشهداء عليه السلام را آماج تيرهاى خود قرار داده و آن حضرت را تيرباران كردند و از سوى ديگر به سوى خيمه‏ها هجوم بردند . در اين حال سرور آزادگان فرياد برآورد: «يا شيعة آل ابى سفيان ان لم يكن لكم دين وكنتم لا تخافون المعاد فكونوا احرارا فى دنياكم; اى پيروان خاندان ابى‏سفيان! اگر دين نداريد و از روز قيامت نمى‏هراسيد، لااقل در زندگى آزادمرد باشيد .»

شمر گفت: حسين! چه مى‏گويى!؟ امام فرمود: «انا الذى اقاتلكم وتقاتلونى والنساء ليس عليهن جناح فامنعوا عتاتكم عن التعرض لحرمى مادمت‏حيا; من با شما مى‏جنگم و شما با من نبرد مى‏كنيد، اين زنان گناهى ندارند; تا من زنده هستم از تعرض ياغيانتان به خانواده من جلوگيرى نماييد .» (10)

حضرت مهدى عليه السلام با اشاره به رشادتهاى امام حسين عليه السلام، خطاب به آن حضرت مى‏گويد: «فلما راوك ثابت الجاش غير خائف ولا خاش، نصبوا لك غوائل مكرهم وقاتلوك بكيدهم وشرهم; (11) زمانى كه لشكر كوفه تو را قويدل و نترس و پرجرات يافتند [و توانائى جنگيدن مردانه با تو را در خود نديدند]، دامهاى [مرگ آفرين] مكرشان را بر سر راهت نهادند و با حيله و شرارتشان به مقابله با تو برخاستند .»

5 . عبادت و عرفان

از ويژگيهاى وجود مقدس حضرت سيدالشهداء عليه السلام عشق به مناجات و عبادت است و اين يكى ديگر از نشانه‏هاى بارز بندگان خاص الهى است . خداوند متعال در سوره فرقان درباره بندگان خاص خود مى‏فرمايد: «الذين يبيتون لربهم سجدا وقياما» ; (12) «[آنان] كسانى هستند كه شبها براى خدا بيدار مانده و به سجده و قيام مى‏پردازند .»

عبادت پروردگار داراى آثار ويژه تربيتى و مايه تكامل روحى و معنوى انسان است . عبادت و عرفان، روح و روان بندگان را با قدرت بى‏منتهاى الهى و باكمال مطلق پيوند مى‏دهد . انسان را از مركب غرور و خودخواهى به زير كشيده و در سلك خوبان عالم و دلدادگان حضرت حق قرار مى‏دهد .

خداوند متعال در آيه ديگرى در مورد پارسايان و بندگان ستوده خويش مى‏فرمايد: «كانوا قليلا من الليل ما يهجعون وبالاسحار هم يستغفرون‏» ; (13) «آنها مقدار اندكى در شب مى‏خوابند و در سحرگاهان استغفار مى‏كنند .»

امام حسين عليه السلام در عبادت و عرفان و كسب مقامات معنوى به درجه‏اى از معرفت رسيد كه مدال نفس مطمئنه به نامش ثبت گرديد . (14)

دعاى عرفه امام حسين عليه السلام نمونه‏اى ديگر از عرفان آن سيماى ملكوتى است; آنجا كه به درگاه خداوند عرض مى‏كند:

«ماذا وجد من فقدك؟ وما الذى فقد من وجدك؟ لقد خاب من رضى دونك بدلا ولقد خسر من بغى عنك متحولا; (15) [پروردگارا! چه يافت آنكه تو را گم كرد؟ و آنكه تو را يافت ديگر چه گم كرده است؟ مطمئنا آن كسى كه به ديگرى به جاى تو راضى شد زيانكار است و آنكه از تو روى گرداند در خسران خواهد بود!»

مهلت‏براى عبادت

عصر روز تاسوعا عمرسعد فرمان حمله داد . حضرت ابوالفضل عليه السلام از سوى امام حسين عليه السلام مامور گرديد تا شب عاشورا را از جفاكاران ستم‏پيشه مهلت‏بگيرد و جنگ به روز بعد موكول شود . حضرت اباعبدالله عليه السلام انگيزه خويش را از تاخير انداختن جنگ، به برادرش عباس عليه السلام چنين بيان داشت: «يا عباس! اركب بنفسى انت‏يا اخى ... ارجع اليهم فان استطعت ان تؤخرهم الى غدوة وتدفعهم عنا العشية، لعلنا نصلى لربنا الليلة وندعوه ونستغفره، فهو يعلم انى كنت احب الصلوة له وتلاوة كتابه وكثرة الدعاء والاستغفار; (16) برادرم عباس! جانم به فدايت، سوار شو ... به سوى آنان برو و اگر توانستى جنگ را تا صبح فردا به تاخير انداز و امشب آنان را از ما دور كن، شايد ما بتوانيم امشب در پيشگاه پروردگارمان به نماز و دعا و استغفار بپردازيم، او خوب مى‏داند كه من پيوسته نماز براى او و تلاوت قرآنش و بسيار دعا كردن و طلب آمرزش خواستن از درگاهش را دوست داشته‏ام .»

امام حسين عليه السلام آنچنان عشق به نماز و ذكر و دعا دارد كه مى‏خواهد شبى را از دشمن مهلت گرفته و به راز و نياز و نيايش بپردازد و اين در حالى است كه با صلابت تمام در مقابل خواسته‏هاى نامشروع دشمن ايستاده و مقاومت مى‏كند .

نيايش عاشورائيان

حضرت سيدالشهدا عليه السلام در طول زندگى خويش با تمام وجود به خداوند عشق مى‏ورزيد و از عمق جان او را عبادت مى‏كرد . خصلتهاى نيك و عبادتها و راز و نيازهاى عاشقانه‏اش، عارفان خداجوى را به اطرافش گرد آورده بود . تك‏تك ياران باوفاى امام - آن پرورش يافته‏گان مكتب حسينى - عابدان شب و شيران روز بودند . پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در وصف چنين نيك‏مردانى مى‏فرمايد:

«رهبان الليل اسد بالنهار; (17) [مردان خدا] شب به عبادت مى‏پردازند و روز همچون شير [نيرومند به انجام وظيفه اقدام مى‏كنند] .» در اينجا به نمونه‏هائى از ياران عارف و نيايشگر امام حسين عليه السلام اشاره مى‏كنيم:

1 . حضرت عباس عليه السلام با آن همه فضائل اخلاقى و سيرت و صورت زيبائى كه داشت، اما اثر سجده‏هاى طولانى در پيشانى نورانى‏اش بيشتر جلوه مى‏كرد; به همين جهت قاتل آن حضرت با حسرت تمام مى‏گفت: «انى قتلت‏شابا مع‏الحسين بين عينيه اثر السجود، فما نمت ليلة منذ قتلته; (18) من جوانمردى را از همراهان حسين عليه السلام كشتم كه در پيشانى‏اش آثار سجده نمايان بود و از آن زمان كه او را كشتم يك شب [راحت] نخوابيده‏ام .»

2 . حضرت زينب كبرى عليها السلام نيز در عبادت و عرفان به مقامى رسيده بود كه امام حسين عليه السلام هنگام وداع از او التماس دعا گفته و به وى فرمود: «يا اختاه لا تنسينى فى نافلة الليل; (19) خواهرم! مرا در نماز شب فراموش مكن .»

و از امام زين‏العابدين عليه السلام روايت‏شده كه فرمود: «عمه‏ام زينب بعد از حادثه عاشورا از كوفه تا شام و در اوج بحران روحى، نمازهاى واجب و مستحب خود را به نحو زيبائى انجام مى‏داد، اما در برخى موارد نمازهايش را نشسته ادا مى‏كرد; چرا كه غذاى خود را به بچه‏هاى يتيم مى‏داد و گاهى خود گرسنه مى‏خوابيد . (20)

3 . امام حسين عليه السلام هنگامى كه به بالين حبيب بن مظاهر آمد، به شب زنده‏داريهاى وى اشاره كرده و فرمود:

«لله درك يا حبيب، لقد كنت فاضلا تختم القرآن فى ليلة واحدة; (21) اى حبيب! خدا به تو پاداش نيك عنايت كند، تو انسان باكمالى بودى و در يك شب قرآن را ختم مى‏كردى .»

ياران امام حسين عليه السلام كه در رفتار و گفتار آيينه آن حضرت بودند، در شب عاشورا چنان به مناجات مشغول بودند كه نوشته‏اند: زمزمه‏هاى عاشقانه آنان همانند صداى زنبور عسل به گوش شنوندگان مى‏رسيد . «وبات الحسين واصحابه تلك الليلة ولهم دوى كدوى النحل ما بين راكع وساجد وقائم وقاعد; (22) شب عاشورا امام حسين و يارانش بيدار ماندند و صدايى چون نغمه زنبورهاى عسل داشتند . آنان در حال ركوع و سجود و قيام و قعود بودند .»

اين نيايشگران عارف، همان كسانى بودند كه فرداى آن شب جانبازيها و حماسه‏هاى جاويدان آنان اهل آسمان و زمين را به تحير واداشت . در حقيقت ايثار و فداكاريهاى آنان نتيجه معرفت عميق و كمال شناخت آنان از حضرت حق بود . آنان در خداشناسى و توحيد به مقامى رسيدند كه دردها و رنجهاى جنگ را احساس نمى‏كردند . در روايات آمده است: «لم يجدوا الم مس الحديد; (23) درد برخورد آهن (نيزه‏ها و شمشيرهاى آهنين) را احساس نمى‏كردند .»

نه اينكه آنان تيرها، شمشيرها و نيزه‏ها را نمى‏ديدند يا توجه نداشتند، بلكه درد و رنج جسمى آنها در مقابل شوق شهادت و لقاء و رضايت پروردگار متعال رنگ باخته بود و آنچنان از عشق الهى سرمست‏بودند كه خود را فراموش كرده و به دنياى ديگرى مى‏انديشيدند .

نماز عشق

از بارزترين نشانه‏هاى عبادت و عرفان در سيره حضرت حسين عليه السلام، برگزارى نماز ظهر عاشورا است . هنگامى كه در ظهر عاشورا ابوثمامه صيداوى به حضور آن حضرت آمده و در اوج جنگ با دشمن عرضه داشت: يااباعبدالله! فدايت‏شوم، گرچه اين مردم با حملات و هجومهاى پى‏درپى خود به تو نزديك شده و مى‏خواهند تو را به شهادت برسانند، اما به خدا سوگند! تا مرا نكشته‏اند نمى‏توانند به تو آسيبى برسانند . دوست دارم در حالى به ملاقات پروردگارم بشتابم كه اين آخرين نمازم را هم به مامت‏شما خوانده باشم . با شنيدن سخنان ابوثمامه، امام به آسمان نگاه كرده و فرمود: «ذكرت الصلوة جعلك الله من المصلين الذاكرين . نعم هذا اول وقتها; نماز را ياد كردى، خداوند متعال تو را از نمازگزارانى كه به ياد خدا هستند قرار دهد . بلى الان اول وقت نماز است .»

سپس امام فرمود: لحظاتى از دشمن آتش‏بس بخواهيد! ولى هنگامى كه دشمن آتش بس موقتى را نپذيرفت‏سالار شهيدان در مقابل باران تير دشمن به نماز ايستاد . دو نفر از ياران امام حسين عليه السلام به نامهاى زهيربن‏قين و سعيدبن‏عبدالله حنفى براى محافظت امام عليه السلام پيشاپيش ايستاده و سينه‏هايشان را در مقابل تيرهاى دشمن سپر قرار دادند و حضرت به همراه ياران باقى مانده خود، نماز ظهر عاشورا را به پا داشت .

سعيد كه در مركز خطر ايستاده بود، تيرهاى دشمن را با دست و صورت و سينه‏اش دفع مى‏كرد . هنگامى كه نماز به پايان رسيد، او با بدنى خونين به زمين افتاد . (24) و در حالى كه نفسهاى آخر را مى‏كشيد چشمانش را گشوده و با تبسمى مليح به سيماى امام حسين عليه السلام نگريست و در همان لحظه به امام عرض كرد: «اوفيت‏يابن رسول الله! اى پسر رسول خدا! آيا من [به عهد خود] وفا كردم .»

سرور آزادگان از جان‏نثارى و فداكارى سعيد تقدير نموده و با لحنى رضايت‏آميز فرمود: «نعم انت امامى فى الجنة; (25) بلى تو در بهشت پيشاپيش من خواهى‏بود .»

سيد بن طاووس نوشته است: هنگامى كه تيرهاى بدنش را شمردند، به غير از جراحات نيزه و شمشير، 13 تير به دست و صورت و سينه سعيد بن عبدالله حنفى اصابت كرده بود . (26)

آخرين مناجات

و آخرين مناجات امام حسين عليه السلام در گودال قتلگاه بود كه آن حضرت با پروردگار خود عاشقانه نجوا مى‏كرد: «اللهم متعالى المكان ... صبرا على قضائك يا رب لا اله سواك يا غياث المستغيثين مالى رب سواك ولا معبود غيرك صبرا على حكمك يا غياث من لا غياث له ... ; اى خدايى كه مقامت‏بس بلند است ... در مقابل قضاى تو شكيبا هستم . اى پروردگارى كه بجز تو خدايى نيست! اى فريادرس دادخواهان! مرا جز تو پروردگارى و معبودى نيست . بر حكم تو صابر و شكيبا هستم . اى فريادرس آنكه فرياد رسى ندارد .»

و آنگاه كه صورت خونين به خاك گذاشت و آخرين سجده‏اش را بجا آورد، فرمود: «بسم الله وبالله وفى سبيل الله وعلى ملة رسول الله .» (27)

6 . پاسدارى از ارزشهاى الهى

امام حسين عليه السلام به عنوان پاسدار ارزشهاى الهى وحافظ سنتهاى پيامبر صلى الله عليه و آله، براى پيشرفت اهداف والاى اسلام از هيچ كوششى فروگذار نمى‏كرد و از مهمترين اقدامات آن حضرت در مدت عمر بابركت‏خويش، تجديد حيات اسلام واحياى ارزشهاى فراموش شده آن مى‏باشد . به همين جهت اين جمله در ميان انديشمندان اسلامى به زبانها افتاده است كه: «الاسلام محمدى الحدوث وحسينى البقاء» يعنى، اسلام را حضرت محمد صلى الله عليه و آله به جهان بشريت عرضه نمود و حسين بن على عليه السلام با تمام وجود از آن پاسدارى و حمايت كرد .

در حقيقت‏شهادت خونين حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام و ياران باوفايش موجب شد كه غبار جهل و ستم كه در طى سالهاى بعد از رحلت رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله قوانين اسلامى را تحت‏الشعاع قرار داده بود، از چهره سنتهاى حقيقى اسلام زدوده شود و نور درخشان معارف الهى بار ديگر به دلهاى غفلت زده بتابد . چنانكه در زيارت نامه آن حضرت مى‏خوانيم: «اشهد انك قد اقمت الصلوة وآتيت الزكوة وامرت بالمعروف ونهيت عن المنكر; (28) [يا اباعبدالله!] شهادت مى‏دهم كه تو نماز را بپاداشتى و زكات را ادا كردى و امربه‏معروف و نهى‏ازمنكر نمودى .»

اساسا از ديدگاه فرهنگ وحيانى اهل بيت عليهم السلام، احياى امربه‏معروف و نهى‏ازمنكر خيلى مهمتر و عظيمتر از ساير ارزشهاى الهى است، همچنانكه على عليه السلام مى‏فرمايد: «وما اعمال البر كلها والجهاد فى سبيل الله عند الامر بالمعروف والنهى عن المنكر الا كنفثة (29) فى بحر لجى; تمام كارهاى نيك و جهاد در راه خدا در مقابل امربه‏معروف و نهى‏ازمنكر همچون قطره‏اى در مقابل درياى مواج و پهناور است .»

در واقع جهاد و ساير فرائض دينى بخشى از امربه‏معروف و نهى‏ازمنكر به معناى وسيع آن مى‏باشد .

در كنار مرقد پيامبر صلى الله عليه و آله

امام حسين عليه السلام چنان شيفته حفظ دين و احياى امربه‏معروف و نهى‏ازمنكر بود كه هنگام وداع با قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين گفت: «اللهم ان هذا قبر نبيك محمد صلى الله عليه و آله وانا ابن بنت نبيك وقد حضرنى من الامر ما قد علمت . اللهم انى احب المعروف وانكر المنكر واسالك يا ذالجلال والاكرام بحق القبر ومن فيه الا اخترت لى ما هو لك رضى ولرسولك رضى; (30) خداوندا! اين قبر پيامبر تو [حضرت] محمد صلى الله عليه و آله است و من فرزند دختر پيامبرت هستم . براى من پيشامدى رخ داده كه خود مى‏دانى . پروردگارا! من معروف را دوست دارم و از منكر بيزارم . اى صاحب جلالت و كرامت! به حق اين قبر و صاحب آن از تو مى‏خواهم راهى را براى من برگزينى كه رضايت تو و رسولت در آن باشد .»

نامه به بزرگان بصره

امام حسين عليه السلام در نامه‏اى به بزرگان بصره در مورد رواج سنتهاى منفى در جامعه هشدار داده و حمايت آنان را براى احياى سنتهاى صحيح و حاكم شدن ارزشهاى الهى خواستار شده و فرمود: «انا ادعوكم الى كتاب الله وسنة نبيه، فان السنة قد اميتت وان البدعة قد احييت وان تسمعوا قولى وتطيعوا امرى اهدكم الى سبيل الرشاد; (31) من شما را به كتاب خدا و سنت پيامبرش فرا مى‏خوانم، چرا كه سنت‏به تدريج از ميان رفته و بدعت زنده شده است . اگر به سخنم گوش دهيد و از فرمانم اطاعت كنيد، شما را به سوى راه رستگارى راهنمايى خواهم كرد .»

مبارزه با بنيانگذاران بدعتها

امام حسين عليه السلام بر اين باور بود كه با تمام وجود بايد از ارزشهاى اسلامى حمايت‏شود . به همين جهت‏با زمامداران مستبد و ضدارزشى بنى‏اميه هيچگاه سر سازش نداشت . او با حاكمان هواپرست و خودخواه مبارزه بى‏امانى را آغاز نمود و جان خويش را با تمام هستى‏اش در اين راه فدا نمود . اساسا براى حفظ اصول يك مكتب صحيح و آسمانى بايد با بنيانگذاران بدعتها مبارزه شود و يك مسلمان آزاده در پاسدارى از مكتب خويش با مؤسسين سنتهاى منفى سازش نمى‏كند .

على عليه السلام فرمود: «اظلم الناس من سن سنن الجور ومحاسنن العدل; (32) ظالم‏ترين افراد، كسى است كه سنتهاى ظلم را در جامعه رواج داده و سنتهاى عادلانه را از ميان بردارد .»

نامه به معاويه

امام حسين عليه السلام از هر فرصتى براى احياى معارف الهى بهره مى‏جست . گفتارها، نامه‏ها و اقدامات عملى آن حضرت نشانگر اين واقعيت است . امام در نامه‏اى كوبنده اقدامات غيرشرعى معاويه را زير سؤال برده و او را شديدا مؤاخذه مى‏كند و در آخر نامه مى‏فرمايد: «فابشر يا معاوية بالقصاص واستيقن بالحساب واعلم ان لله تعالى كتابا لا يغادر صغيرة ولا كبيرة الا احصاها; (33) اى معاويه! قصاص [خدا] را به ياد داشته باش و به حسابرسى [الهى در روز قيامت] يقين كن، و بدان كه خداوند متعال كتابى دارد كه از ثبت هيچ عمل ريز و درشتى فروگذارى نمى‏كند .»

دفاع از حريم خانواده

معاويه پس از شهادت اميرمؤمنان على عليه السلام و تحميل قرارداد صلح بر امام حسن عليه السلام، به دنبال راهى بود كه با خاندان نبوت پيوندى برقرار كند . به اين جهت مروان را مامور ساخت تا از ام‏كلثوم دختر عبدالله‏بن‏جعفر براى يزيد خواستگارى كند . او نيز در مجلسى كه اعيان مدينه و سران بنى‏اميه حضور داشتند، ضمن تمجيد از فرزند ناپاك معاويه، طى سخنانى آرزو كرد كه اين ازدواج سربگيرد .

عبدالله بن جعفر همسر حضرت زينب عليها السلام تصميم‏گيرى نهائى را به دائى دختر; يعنى، حضرت ابا عبدالله عليه السلام موكول نمود . امام حسين عليه السلام در همان جلسه به‏پاخاسته و خطاب به مروان و حضار چنين فرمود: حمد و سپاس خداوندى را كه ما اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله را براى پاسدارى از دين خود و رهبرى مردم برگزيد، و قرآن و وحى خود را بر ما نازل كرد . اى مروان! تو سخن گفتى و ما گوش كرديم! اينكه گفتى پدر دختر هر چه پيشنهاد كند آن را مهريه ام‏كلثوم قرار خواهيد داد، به جانم سوگند! ما اهل بيت در مقدار مهريه از سنت پيامبر صلى الله عليه و آله عدول نمى‏كنيم . آن حضرت مهريه دختران و همسرانشان را بيست اوقيه معادل 480 درهم تعيين مى‏كردند . و اما اينكه گفتى قرض پدرش را نيز ادا خواهيد كرد، چه زمانى زنان ما بدهيهاى ما را پرداخته‏اند كه اين دومى باشد؟! اما اينكه گفتى اين وصلت ارتباط بين دو قبيله بنى‏هاشم و بنى‏اميه را تقويت كرده و موجب صلح و سازش و آرامش خواهد بود، به صراحت مى‏گويم كه دشمنى ما اهل بيت‏با سران بنى‏اميه در راه خدا و به خاطر دين خداست و هرگز براى رسيدن به دنيا با شما مصالحه نخواهيم كرد . روابط نسبى اين دشمنى را از ميان برنداشت، چگونه پيوند سببى موجب صلح و دوستى خواهد بود .»

سپس امام حسين عليه السلام تك‏تك سخنان مروان را با قاطعيت و استدلال كامل و منطقى پاسخ گفت و در پايان در مورد ازدواج دختر حضرت زينب عليها السلام فرمود: «اى مردم حاضر در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله! گواه باشيد كه من دختر خواهرم ام‏كلثوم، فرزند عبدالله بن جعفر را به عقد پسرعموى او قاسم‏بن‏محمدبن‏جعفر در آوردم و مهريه او را چهارصد و هشتاد درهم قرار دادم و زمين حاصلخيز خود در مدينه را به عنوان كمك هزينه زندگى به او بخشيدم .» (34)

در زمينه پاسدارى امام حسين عليه السلام از ناموس مسلمانان، واقعه نجات همسر عبدالله‏بن‏سلام توسط حضرت اباعبدالله عليه السلام نيز قابل توجه است .

فجرى در ظلمت

امام صادق عليه السلام فرمود: «اقراوا سورة الفجر فى فرائضكم ونوافلكم، فانها سورة الحسين بن على عليه السلام; من قراها كان مع الحسين بن على عليه السلام يوم القيامة فى درجته من الجنة; (35) سوره فجر را در نمازهاى واجب و مستجب خود بخوانيد; زيرا اين سوره حسين بن على عليهما السلام است و هر كس آن را بخواند، در روز قيامت‏با حسين بن على عليهما السلام در درجه او از بهشت‏خواهد بود .»

نكته قابل توجه در اين روايت اين است كه از ميان سوره‏هاى قرآن سوره فجر به آن حضرت مخصوص گشته است . فجر به معناى سپيده و روشنائى است و امام حسين عليه السلام در روزگار ظلمت و تاريكى زمامداران خودسر و مستبد بنى‏اميه كه مى‏رفت آثار و نشانه‏هاى روشن الهى به بوته فراموشى سپرده شود و ارزشهاى الهى كه با زحمات طاقت فرساى رسول گرامى اسلام در جامعه نوپاى نبوى تدريجا فراموش مى‏شد، با فداكارى و نثار هستى خويش همچون سپيده دم درخشيده و با ارائه تصوير روشنى از مبانى و احكام اسلام، شاهراه انسانيت را تا قيامت روشن نمود .

خداوند متعال براى ارج‏گذارى از اين همه جان نثارى امام حسين عليه السلام در راه پاسدارى از ارزشهاى الهى - كه طبق عهد خود هستى‏اش را فداى آن نمود - هديه‏اى آسمانى به آن حضرت عنايت كرد . در حديث موسوم به حديث لوح در مورد مقام بلند آن حضرت مى‏فرمايد: «جعلت‏حسينا خازن وحيى واكرمته بالشهادة وختمت له بالسعادة فهو افضل من استشهد وارفع الشهداء درجة . جعلت كلمتى التامة معه والحجة البالغة عنده، بعترته اثيب واعاقب; (36) من حسين را گنجينه‏دار وحى خود قرار دادم و او را با شهادت گرامى داشتم و [زندگى‏اش را] با سعادت به پايان بردم . پس او برترين كسى است كه به شهادت رسيد و در درجه، بالاترين شهيدان است . كلمه تام خود را با او قرار دادم و حجت‏بالغه من در نزد اوست . ميزان پاداش و كيفر در نزد من، خاندان حسين است .»

آن حضرت در تمامى آن دوران حساس و بحرانى به اقتضاى اوضاع روز و شرايط زمان، بهترين و شايسته‏ترين شيوه را در حفظ مبانى اسلام و مبارزه با باطل و سردمداران نفاق در پيش گرفت و ثمره اين تلاشهاى خستگى‏ناپذير و سراسر افتخار، شهادت عاشقانه‏اى بود كه رضايت‏حق را در پى داشت . به همين جهت مصداق كامل آيه «يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى‏» ; (37) «اى نفس مطمئن! به سوى پروردگارت بازگرد در حالى كه تو از او راضى هستى و او هم از تو . پس در رديف بندگان من به بهشت داخل شو!» گرديد . (38)

در اينجا چه زيباست كه عاشقان آن بنده برگزيده الهى و سرور آزادگان عالم، خطاب به حضرتش زمزمه كنند كه:




  • در آن نفس كه بميرم در آرزوى تو باشم
    به وقت صبح قيامت كه سر زخاك برآرم
    به گفتگوى تو خيزم به جستجوى تو باشم



  • بدان اميد دهم جان كه خاك كوى تو باشم
    به گفتگوى تو خيزم به جستجوى تو باشم
    به گفتگوى تو خيزم به جستجوى تو باشم



7 . صلابت و قاطعيت

از ويژگيهاى مهم رهبران آسمانى كه موجب توفيقات بيشتر آنان شده است، ايمان قوى، اراده‏اى پولادين و قاطعيت و صلابت در راه هدف مى‏باشد . حضرت كاظم عليه السلام در دعاى روز 27 رجب فرموده است: «وقد علمت ان افضل زاد الراحل اليك عزم ارادة يختارك بها; (39) و من مى‏دانم كه بهترين توشه هجرت كننده به سوى تو، عزم و اراده [جدى] است كه به وسيله آن تو را انتخاب مى‏كند .»

مسلما كسانى كه با ايمان راسخ و معرفتى عميق در راه خدا گام برمى‏دارند از اراده‏اى آهنين برخوردارند، و براى رسيدن به اهداف عاليه خويش از مشكلات راه و موانع نفس‏گير آن هراسى به دل راه نمى‏دهند .

حضرت سيدالشهداء به عنوان رهبر قيام عاشورا از چنين اراده و صلابتى برخوردار بود . آن حضرت در پاسخ برادرش محمد حنفيه - كه راههاى مصلحت‏آميزى براى حضرت پيشنهاد مى‏كرد - انگيزه نيرومند و اراده خلل‏ناپذير خود را در مبارزه با زمامدار خودكامه بنى‏اميه اين چنين ابراز نمود: «يا اخى! لو لم يكن فى الدنيا ملجا ولا ماوى لما بايعت‏يزيد بن معاوية; (40) برادرم! اگر در روى زمين هيچگونه پناهگاه و مركز امنى نباشد، با يزيد بن معاويه بيعت نخواهم كرد .»

اين سخن حضرت حسين عليه السلام يادآور همان كلمات پرصلابت جد بزرگوارش رسول الله صلى الله عليه و آله است، هنگامى كه حضرت ابوطالب پيشنهاد مشركين را مبنى بر خوددارى آن حضرت از ابلاغ پيام آسمانى خويش به وى بيان كرد .

رسول الله صلى الله عليه و آله به عمويش ابوطالب چنين فرمود: «يا عم! والله لو وضعوا الشمس فى يمينى والقمر فى يسارى على ان اترك هذا الامر حتى يظهره الله او اهلك فيه، ما تركته; (41) عمو جان! به خدا سوگند! اگر آنان خورشيد را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند كه از اين كار (دعوت به توحيد و مبارزه با بت‏پرستى) دست‏بردارم، هرگز نخواهم پذيرفت تا اينكه يا خداوند دين مرا پيروز كند يا در اين راه جانم را از دست‏بدهم .»

و قرآن در سوره فتح به اين اراده مقاوم و استوار حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله و يارانش اشاره كرده و مى‏فرمايد: «محمد رسول الله والذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم‏» ; (42) «محمد صلى الله عليه و آله فرستاده خداست و همراهان او در برابر كفار مقاوم و سرسخت و در ميان خودشان مهربانند .»

صلابت و قاطعيت امام حسين عليه السلام را مى‏توان در جمله معروف آن حضرت به نظاره نشست كه در آن گفتار تاريخى، علل و انگيزه‏هاى خويش را از قيام عاشورا بيان نمود، و با صداى رسا به تمام آزادگان عالم فرهنگ مقاومت و پايدارى در راه حق را چنين آموخت: «الا وان الدعى ابن الدعى قد ركزنى بين اثنتين، بين السلة والذلة و هيهات منا الذلة، يابى الله ذلك لنا ورسوله والمؤمنون وحجور طابت وطهرت وانوف حمية ونفوس ابية من ان نؤثر طاعة اللئام على مصارع الكرام; (43) آگاه باشيد كه ناپاك فرزند ناپاك (عبيد الله بن زياد) مرا براى پذيرش يكى از دو راه مجبور كرده است: بين مرگ و ذلت . اما هيهات! كه ما ذلت را بپذيريم، خداوند متعال و رسولش و مؤمنين و دامنهاى پاك و مطهر و غيرتمندان و عزتمندان عالم، بر ما نمى‏پسندند كه اطاعت از فرومايگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجيح دهيم .»

در فرهنگ تعالى بخش امام حسين عليه السلام ذلت و حقارت و تسليم در برابر ناحق معنى و مفهوم ندارد .

داستانهايى از قاطعيت امام حسين عليه السلام

امام در طول زندگى سراسر افتخار خويش، اقتدار و ابهت و قاطعيت را نصب‏العين خود قرار داده و در مقابل حركتهاى تجاوزكارانه با صولت‏حيدريه و صلابت محمديه ايستادگى نمود، و قدمى از مواضع حق خود عقب‏نشينى نمى‏كرد .

1 . ابن ابى الحديد مى‏نويسد: امام حسين عليه السلام در مدينه يك قطعه زمين مرغوب داشت و معاويه از روى طمع توسط عوامل خود آن را تصرف كرده بود . سالار شهيدان با معاويه ملاقات كرده و ضمن دفاع از حق خود به وى گفت:

معاويه! يكى از سه راه حل را انتخاب كن! يا زمين را از من خريدارى كن و قيمت عادلانه آن را بپرداز، يا زمين را به من بازگردان و يا عبدالله بن زبير يا عبدالله بن عمر را براى داورى دعوت كن وگرنه چهارمين راه صيلم خواهد بود . معاويه پرسيد: آن ديگر چيست؟ امام توضيح داد: يعنى از هم پيمانهاى خود دعوت مى‏كنم و با اقتدار تمام حق را از متجاوز باز مى‏ستانم . معاويه تسليم شد (44) و زمين را بازگرداند .

2 . پس از آنكه معاويه حجر بن عدى را به همراه جمعى از ياران اميرمؤمنان على عليه السلام به شهادت رساند، در همان سال به سفر حج رفت و در مجلسى با حضرت امام حسين عليه السلام ملاقات نمود . او ضمن صحبتهايش - براى زهرچشم گرفتن از ديگران و شايد هم براى ترساندن امام عليه السلام - با غرور خاصى گفت: اى ابا عبدالله! آيا شنيدى كه ما با حجر بن عدى و دوستان او كه از شيعيان پدرت بودند چه كرديم؟! امام حسين عليه السلام پرسيد: چه كرديد؟! معاويه گفت: آنها را كشتيم، كفن كرديم و بر جنازه‏شان نماز ميت‏خوانديم!

امام در پاسخ معاويه فرمود: «خصمك القوم يا معاوية، لكننا لو قتلنا شيعتك ما كفناهم ولا صلينا عليهم ولا قبرناهم;» اى معاويه! اين قوم [در روز قيامت در محكمه عدل الهى از تو دادخواهى خواهند كرد و] دشمن توهستند . اما [بدان!] اگر ما پيروان تو را كشتيم، آنها را كفن نمى‏كنيم و بر آنان نماز نمى‏خوانيم و آنها را دفن نمى‏كنيم .» (45)

آن حضرت با اينكه با مشكلات فراوان روحى و جسمى و اجتماعى و سياسى مواجه بود، اما هيچگاه در برابر خلافكاران و متجاوزان به حقوق خدا و مردم نرمش و سازش نكرد و جز خدا را براى خود تكيه‏گاهى قرار نداد . او در مقابل دشمن خونخوار و بى‏رحم با روحيه‏اى تزلزل‏ناپذير اعلان نمود: «الا انى زاحف بهذه الاسرة على قلة العدد وخذلان الناصر; من با اين نيروى اندك و پشت كردن يارى‏دهندگان، در مقابل متجاوزان خواهم ايستاد .»




  • آمدم در كربلا تا با خدا سودا كنم
    آمدم تا در ره عهدى كه بستم با خدا
    دين و قرآن را به خون خويشتن احيا كنم



  • از دل و جان حكم او را موبه‏مو اجرا كنم
    دين و قرآن را به خون خويشتن احيا كنم
    دين و قرآن را به خون خويشتن احيا كنم



سخنى با ياران

امام حسين عليه السلام در صبح روز عاشورا، پس از اداى نماز صبح، براى يارانش سخنرانى كرده و در بخشى از آن به تقويت روحيه سپاه پرداخته و اهداف عالى خويش را بار ديگر به آنان توضيح داد و اراده خلل‏ناپذير خويش را در ادامه مبارزه، بار ديگر به يارانش ابلاغ نمود و آنان را به صبر و استقامت و پايدارى سفارش كرد و فرمود: «ان الله تعالى قد اذن فى قتلكم وقتلى فى هذا اليوم، فعليكم بالصبر والقتال; [ياران من!] خداوند متعال به شهادت شما و من در اين روز رضايت داده است، پس مقاومت كنيد و به مبارزه بپردازيد .»

امام در ادامه، با جملاتى كه از عمق جان و ايمان سرشارش سرچشمه مى‏گرفت، به يارانش چنين خطاب كرد: اى شريف زادگان! صبر و بردبارى داشته باشيد و بدانيد كه مرگ پلى بيش نيست، كه شما را از رنج و سختى عبور داده و به بهشت پهناور و هميشگى مى‏رساند . چه كسى است كه نخواهد از يك زندان به قصرى انتقال يابد؟ و همين مرگ براى دشمنان شما مانند آن است كه از كاخى به زندان و شكنجه‏گاه منتقل گردند . پدرم از پيامبر صلى الله عليه و آله براى من نقل فرمود كه: «ان الدنيا سجن المؤمن وجنة الكافر والموت جسر هؤلاء الى جنانهم وجسر هؤلاء الى جحيمهم; (46) دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است، و مرگ پلى است كه اهل ايمان را به بهشت و اهل كفر را به جهنم مى‏رساند .»

1) احزاب/39 .

2) مائده/54 .

3) احزاب/6 .

4) الاحتجاج، ج‏2، ص‏14، باتلخيص .

5) مدينه المعاجز، ج‏3، ص‏139 .

6) ناسخ التواريخ، ج‏1، ص‏195; حياة الامام الحسين عليه السلام، ج‏2، ص‏232 .

7) تاريخ طبرى، ج‏4، ص‏289 .

8) نهج‏البلاغه، نامه 45 .

9) معالى السبطين، ج‏2، ص‏30 .

10) العوالم، الامام الحسين عليه السلام، ص‏293; اللهوف، ص‏71; مناقب آل‏ابى‏طالب، ج‏3، ص‏258 .

11) المزار الكبير، محمدبن‏المشهدى، ص‏503 .

12) فرقان/64 .

13) الذاريات/17 و 18 .

14) تفسير قمى، ج‏2، ص‏422 .

15) اقبال الاعمال، ج‏2، ص‏74 .

16) مقتل ابومخنف، ص‏106; تاريخ طبرى، ج‏4، ص‏315 .

17) وسائل الشيعه، ج‏15، ص‏188 .

18) مقاتل الطالبين، ص‏78 .

19) وفيات الائمه، ص‏441 .

20) وفيات الائمه، ص‏441 .

21) شجره طوبى، ج‏2، ص‏442 .

22) اللهوف، ص‏172 .

23) مدينة المعاجز، ج‏3، ص‏504 .

24) لواعج الاشجان، ص‏156 .

25) سخنان حسين بن على عليه السلام از مدينه تا كربلا، ص‏202 .

26) مصباح المتهجد، ص‏827; اقبال الاعمال، ج‏3، ص‏304 .

27) اللهوف، ص‏206 .

28) مصباح المتهجد، ص‏720 .

29) نهج‏البلاغه، حكمت 374 .

30) حياة‏الامام‏الحسين عليه السلام، ج‏2، ص‏259 .

31) سير اعلام النبلاء، ج‏3، ص‏301 .

32) مستدرك الوسائل، ج‏12، ص‏231 .

33) معجم رجال الحديث، ج‏19، ص‏214 .

34) العوالم، الامام‏الحسين عليه السلام، ص‏87; المناقب، ج‏4، ص‏38 و 39 .

35) تفسير مجمع البيان، ج‏10، ص‏341 .

36) كمال الدين و تمام النعمة، ج‏1، ص‏308 تا 311 .

37) فجر/28 - 30 .

38) تفسير قمى، ج‏2، ص‏422 .

39) اقبال الاعمال، ج‏3، ص‏277 .

40) معالم المدرستين، ج‏2، ص‏49 .

41) السيرة النبويه، ابن هشام، ج‏1، ص‏284 .

42) فتح/29 .

43) اللهوف، ص‏180 .

44) شرح نهج‏البلاغه، ج‏15، ص‏227 .

45) الاحتجاج، ج‏2، ص‏19; وسائل الشيعه، ج‏2، ص‏515 .

46) سخنان حسين بن على عليه السلام، ص‏157 .

/ 1