امام حسين عليه السلام الگوى زندگى (2)
عبدالكريم پاكنيا4 . شجاعت
خداوند متعال در توصيف ويژگيهاى مردان الهى و مبلغان راه حقيقت، شجاعت و شهامت را يكى از بارزترين صفات و خصلتهاى آنان مىشمارد و مىفرمايد: «الذين يبلغون رسالات الله ويخشونه ولا يخشون احدا الا الله وكفى بالله حسيبا» ; (1) «كسانى كه رسالتهاى الهى را ابلاغ مىكنند و تنها از خدا مىترسند و از غير او هيچگونه واهمه ندارند و خداوند براى حسابرسى كافى است .» همچنين خداوند در سوره مائده جهادگران راه خدا را دلير مردانى به شمار آورده است كه در راه دفاع از حق و آرمانهاى والاى اسلامى هيچگاه خسته نمىشوند و از سرزنش و ملامتسست عنصران و منافقان و مخالفان هرگز شك و دو دلى به خود راه نمىدهند و با روحيه قوى و شهامتبىنظير خود تاج و تخت طاغوتهاى زمان را به لرزه در آورده، به فضل و رحمت الهى دل مىبندند: «يجاهدون فى سبيل الله ولا يخافون لومة لائم، ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء والله واسع عليم» ; (2) آنان در راه خدا جهاد مىكنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمىترسند و اين [روحيه شجاعانه] فضل خداست كه به هر كس كه بخواهد عنايت مىكند و خداوند وسعت دهنده دانا است .»اسوه دلاوران
حضرت ابا عبد الله الحسين عليه السلام نمونه بارزى از مبلغان با شهامت پيامهاى الهى است كه در گفتار و كردار، روحيه قوى و عظمت نفس خود را نشان داد . در اينجا صفحاتى را از تاريخ شجاعت آن رادمرد الهى ورق مىزنيم:شجاعت در گفتار
امام حسين عليه السلام از همان دوران كودكى و نوجوانى به صراحت لهجه و بىباكى و شجاعت معروف بود . او اين خصلتستوده را از جدش رسول اكرم صلى الله عليه و آله و اميرمؤمنان على عليه السلام به ارث برده بود . امام عليه السلام در يكى از روزهاى اوائل خلافتخليفه دوم، در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بود . آن حضرت كه دوران نوجوانى را سپرى مىكرد، متوجه شد كه عمر بالاى منبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله قرار گرفته و در مورد آيه «النبى اولى بالمؤمنين من انفسهم» (3) براى مردم سخن مىگويد . امام حسين عليه السلام با شنيدن سخنان متناقض خليفه از جايش بلند شده و با شجاعت تمام فرمود: «انزل عن منبر ابى رسول الله لا منبر ابيك; از منبر پدرم رسول خدا صلى الله عليه و آله فرود آى; نه منبر پدرت .» ابن خطاب از اعتراض شديداللحن امام يكه خورده و گفت: راست مىگويى . بلى اين منبر پدر توست نه پدر من . چه كسى اين سخن را به تو آموخت؟ آيا پدرت على بن ابى طالب؟! امام حسين عليه السلام فرمودند: به جانم سوگند! اگر در اين مورد از پدرم هم اطاعت كرده باشم، بيراهه نرفتهام; چرا كه او هدايتگر و من رهيافته اويم . آنگاه در ادامه فرمود: اى پسر خطاب! اگر مردم از ما اهلبيت عليهم السلام پشتيبانى مىكردند، تو نمىتوانستى بر آل محمد مسلط شده و بر منبرشان بنشينى . خدا آنگونه كه سزاى توست، سزايت دهد و از بدعتى كه پديد آوردى به سختى بازجوئيت كند . » خليفه با خشم تمام از منبر پائين آمده و به همراه عدهاى، نزد على عليه السلام رفت و گفت: اى اباالحسن! امروز از فرزندت حسين چه چيزها كه نديدم! او در مسجد رسول الله صلى الله عليه و آله با صداى بلند با ما سخن مىگويد و اوباش و اهل مدينه را بر عليه من مىشوراند . (4) حماسه امام حسين عليه السلام در جنگ صفين امام حسين عليه السلام دلاور مردى بود كه شجاعت و شهامتش دوست و دشمن را به حيرت آورده بود . حماسه آفرينيهاى آن حضرت در جنگهاى جمل و صفين و نهروان زبانزد خاص و عام بود . عبداللهبنقيس از دلاوريهاى امام حسين عليه السلام در جنگ صفين چنين گزارش كرده است: در نبرد صفين در ميان لشكر على عليه السلام و در ركاب آن حضرت بودم . ابوايوب سلمى از فرماندهان معاويه به كمك نيروهاى خود بر آب فرات مسلط شده و آن را به روى ما بست . لشكريان على عليه السلام از شدت عطش به آن حضرت شكايت كردند . اميرالمؤمنين عليه السلام نيز براى بازپسگيرى آب فرات عدهاى را فرستاد، اما آنان نااميد برگشتند . مولاى متقيان عليه السلام از گرفتارى پيش آمده به شدت ناراحتشد . در آن حال امام حسين عليه السلام عرضه داشت: «امضى اليه يا ابتاه؟ ; پدر جان! آيا من براى باز كردن راه آب بروم؟» على عليه السلام فرمود: «پسرم! برو .» حضرت سيدالشهداء عليه السلام به همراه عدهاى به نيروهاى دشمن حمله كرده و آنان را از فرات دور ساخته و خيمهاش را در كنار آب برافراشت و عدهاى را براى حفاظت از آب گمارد . آنگاه نزد پدر بزرگوارش آمد و پيروزى خويش را مژده داد . اما على عليه السلام از شنيدن بازگشائى راه آب به گريه افتاد . به امام گفته شد: يا على! اين اولين پيروزى است كه در اين جنگ به بركتحسين عليه السلام به دست آمد، چرا گريه مىكنيد؟! امام فرمود: بلى درست است، اما من به ياد روز عاشورا افتادم كه حسينم با لب تشنه به شهادت مىرسد . و از شدت ظلم اسب او شيهه مىكشد و مىگويد: اى واى از دست امتى كه فرزند دختر پيامبرشان را كشتند . (5)مصادره اموال طاغوت
حضرت اباعبدالله عليه السلام همواره با توانمندى و اقتدار كامل با دشمنان اسلام و زورگويان و مستكبران برخورد مىكرد و هر كجا احساس وظيفه مىنمود، با شجاعت تمام از حق دفاع كرده و اهل باطل را كوچك مىشمرد . داستان زير نمونهاى از اقتدار و جرات آن حضرت را در مقابل طاغوت نشان مىدهد . در سال پنجاه و چهارم هجرى، يكى از كاروانهاى حامل اموال حكومتى - كه از يمن براى معاويه ارسال شده بود - از مدينه مىگذشت . امام حسين عليه السلام به يارانش دستور داد تا كاروان را توقيف نموده و محمولههاى آن را در ميان نيازمندان بنىهاشم و ديگران تقسيم نمايند . آنگاه به معاويه نامهاى به اين شرح نوشت: «اما بعد، فان عيرا مرت بنا من اليمن تحمل مالا وحللا وعنبرا وطيبا اليك، لتودعها خزائن دمشق وتعل بها بعد النهل ببنى ابيك، وانى احتجت اليها فاخذتها، والسلام; بعد از حمد و ثناى الهى! با كاروانى از يمن مواجه شديم كه اموال و پوشاك و عنبر و عطرهاى ديگر به سوى تو حمل مىكرد تا آنها را در خزائن [كاخهاى خود، در] دمشق ذخيره كرده و تشنگان فرزندان پدرت را سيراب سازى [و در رفاه و آسايش خود و بستگانت صرف نمائى! ] اما من به آنها نياز داشتم و در آنها تصرف كردم . والسلام .» اين حركت انقلابى و شجاعانه سرور آزادگان جهان، موجبات نارضايتى و خشم معاويه را فراهم آورد و طى نامهاى، آن حضرت را از عواقب اين كار برحذر داشت . (6) امام حسين عليه السلام در حركت انقلابى ديگرى در راه كربلا و در منزل تنعيم، قافلهاى ديگر را كه از يمن اجناس گران قيمتى به سوى شام و براى يزيد مىبرد، تصرف كرده و كرايه شتربانان را با كمال خوشرويى به آنان پرداخت نمود . (7)وارث راستين پدر
سالار شهيدان وارث حقيقى شجاعت و رشادت پدر بزرگوارش على عليه السلام بود . آن مرد ميدان جهاد و مبارزه روحيه مقاومت و شكست ناپذيرى خود را در نهجالبلاغه چنين توصيف مىكند: «والله لو تظاهرت العرب على قتالى لما وليت عنها، ولو امكنت الفرص من رقابها لسارعت اليها; (8) به خدا سوگند! اگر تمام عرب در نبرد با من پشتبه پشتيكديگر دهند، از صحنه جنگ روى برنمىگردانم و اگر فرصتباشد به پيكار همه آنها مىشتابم .» در روز عاشورا امام حسين عليه السلام آنچنان شجاعانه مىرزميد و با دلى پر قوت; بىباكانه نيروى دشمن را تارومار مىكرد كه كسى را ياراى مقاومت در برابر آن حضرت نبود . او در حال مبارزه با رجزهاى شورآفرين خود شجاعت روحى و عظمت نفس و معرفت والاى خويش را نشان مىداد . امام عليه السلام به راست و چپ لشكر حمله برده و مىفرمود: اناالحسين بن على آليت ان لا انثنى احمى عيالات ابى امضى على دين النبى «من حسين فرزند على هستم . سوگند خوردهام كه در برابر ستمگران تسليم نشوم . از خانواده پدرم حمايت مىكنم . پيوسته بر طبق دين پيامبر حركتخواهم كرد .» يكى از فرماندهان نظامى يزيد به نام تميم بن قحطبه در مقابل امام قرار گرفت و گفت: اى پسر على! تا كجا مىخواهى دشمنى خودت را با يزيد ادامه دهى! امام حسين عليه السلام فرمود: آيا من به جنگ شما آمدهام يا شما جنگ را بر من تحميل كردهايد؟! من راه را بر شما بستهام، يا شما راه را به رويم بستهايد؟! شما برادر و فرزندان مرا شهيد كردهايد و حالا بين من و شما شمشير حكم فرماست . فرمانده يزيدى گستاخانه و با غرور تمام به امام گفت: حسين! زياده سخن نگو، نزديك بيا تا شجاعت تو را ببينم! امام حسين عليه السلام با غرشى رعدآسا به پيش رفت و شمشير خويش را چنان بر گردن فرمانده مغرور دشمن فرود آورد كه سر او به كنارى پرتاب شد . اين حركت امام آن چنان اضطرابى در لشكر دشمن پديد آورد كه «يزيد ابطحى» از فرماندهان لشكر دشمن به كوفيان نهيب زد كه: آيا اين همه لشكر از برابر يك نفر مىگريزد؟! يزيد ابطحى براى تقويت روحيه لشكر قدم پيش نهاده و براى مبارزه با امام اعلام آمادگى كرد . سربازان دشمن از ديدن او كه در شجاعت و نبردهاى تن به تن معروف بود، خوشحال شدند . امام حسين عليه السلام به وى فرمود: آيا مرا مىشناسى كه اينگونه بىواهمه به ميدان نبرد مىآيى؟! يزيد بدون اعتنا به سخن امام حمله را آغاز كرد، اما حضرت به او امان نداد و با دفع حمله وى چنان بر سرش كوبيد كه لاشه بىجانش بر زمين افتاد . (9)
سماواتيان پرده برداشتند
سماواتيان محو و حيران همه
كه يارب چه زور و چه بازوست اين؟!
عجب صفشكن، پهلوان يلى است
ولى حيف كاين تشنه لب بىكس است
غريب است و بىيار و بىمونس است
به نظاره گردن برافراشتند
سرانگشتحيرت به دندان همه
مگر با قدر هم ترازوست اين
به نيروى و مردى بسان على است
غريب است و بىيار و بىمونس است
غريب است و بىيار و بىمونس است
5 . عبادت و عرفان
از ويژگيهاى وجود مقدس حضرت سيدالشهداء عليه السلام عشق به مناجات و عبادت است و اين يكى ديگر از نشانههاى بارز بندگان خاص الهى است . خداوند متعال در سوره فرقان درباره بندگان خاص خود مىفرمايد: «الذين يبيتون لربهم سجدا وقياما» ; (12) «[آنان] كسانى هستند كه شبها براى خدا بيدار مانده و به سجده و قيام مىپردازند .» عبادت پروردگار داراى آثار ويژه تربيتى و مايه تكامل روحى و معنوى انسان است . عبادت و عرفان، روح و روان بندگان را با قدرت بىمنتهاى الهى و باكمال مطلق پيوند مىدهد . انسان را از مركب غرور و خودخواهى به زير كشيده و در سلك خوبان عالم و دلدادگان حضرت حق قرار مىدهد . خداوند متعال در آيه ديگرى در مورد پارسايان و بندگان ستوده خويش مىفرمايد: «كانوا قليلا من الليل ما يهجعون وبالاسحار هم يستغفرون» ; (13) «آنها مقدار اندكى در شب مىخوابند و در سحرگاهان استغفار مىكنند .» امام حسين عليه السلام در عبادت و عرفان و كسب مقامات معنوى به درجهاى از معرفت رسيد كه مدال نفس مطمئنه به نامش ثبت گرديد . (14) دعاى عرفه امام حسين عليه السلام نمونهاى ديگر از عرفان آن سيماى ملكوتى است; آنجا كه به درگاه خداوند عرض مىكند: «ماذا وجد من فقدك؟ وما الذى فقد من وجدك؟ لقد خاب من رضى دونك بدلا ولقد خسر من بغى عنك متحولا; (15) [پروردگارا! چه يافت آنكه تو را گم كرد؟ و آنكه تو را يافت ديگر چه گم كرده است؟ مطمئنا آن كسى كه به ديگرى به جاى تو راضى شد زيانكار است و آنكه از تو روى گرداند در خسران خواهد بود!»مهلتبراى عبادت
عصر روز تاسوعا عمرسعد فرمان حمله داد . حضرت ابوالفضل عليه السلام از سوى امام حسين عليه السلام مامور گرديد تا شب عاشورا را از جفاكاران ستمپيشه مهلتبگيرد و جنگ به روز بعد موكول شود . حضرت اباعبدالله عليه السلام انگيزه خويش را از تاخير انداختن جنگ، به برادرش عباس عليه السلام چنين بيان داشت: «يا عباس! اركب بنفسى انتيا اخى ... ارجع اليهم فان استطعت ان تؤخرهم الى غدوة وتدفعهم عنا العشية، لعلنا نصلى لربنا الليلة وندعوه ونستغفره، فهو يعلم انى كنت احب الصلوة له وتلاوة كتابه وكثرة الدعاء والاستغفار; (16) برادرم عباس! جانم به فدايت، سوار شو ... به سوى آنان برو و اگر توانستى جنگ را تا صبح فردا به تاخير انداز و امشب آنان را از ما دور كن، شايد ما بتوانيم امشب در پيشگاه پروردگارمان به نماز و دعا و استغفار بپردازيم، او خوب مىداند كه من پيوسته نماز براى او و تلاوت قرآنش و بسيار دعا كردن و طلب آمرزش خواستن از درگاهش را دوست داشتهام .» امام حسين عليه السلام آنچنان عشق به نماز و ذكر و دعا دارد كه مىخواهد شبى را از دشمن مهلت گرفته و به راز و نياز و نيايش بپردازد و اين در حالى است كه با صلابت تمام در مقابل خواستههاى نامشروع دشمن ايستاده و مقاومت مىكند .نيايش عاشورائيان
حضرت سيدالشهدا عليه السلام در طول زندگى خويش با تمام وجود به خداوند عشق مىورزيد و از عمق جان او را عبادت مىكرد . خصلتهاى نيك و عبادتها و راز و نيازهاى عاشقانهاش، عارفان خداجوى را به اطرافش گرد آورده بود . تكتك ياران باوفاى امام - آن پرورش يافتهگان مكتب حسينى - عابدان شب و شيران روز بودند . پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در وصف چنين نيكمردانى مىفرمايد: «رهبان الليل اسد بالنهار; (17) [مردان خدا] شب به عبادت مىپردازند و روز همچون شير [نيرومند به انجام وظيفه اقدام مىكنند] .» در اينجا به نمونههائى از ياران عارف و نيايشگر امام حسين عليه السلام اشاره مىكنيم: 1 . حضرت عباس عليه السلام با آن همه فضائل اخلاقى و سيرت و صورت زيبائى كه داشت، اما اثر سجدههاى طولانى در پيشانى نورانىاش بيشتر جلوه مىكرد; به همين جهت قاتل آن حضرت با حسرت تمام مىگفت: «انى قتلتشابا معالحسين بين عينيه اثر السجود، فما نمت ليلة منذ قتلته; (18) من جوانمردى را از همراهان حسين عليه السلام كشتم كه در پيشانىاش آثار سجده نمايان بود و از آن زمان كه او را كشتم يك شب [راحت] نخوابيدهام .» 2 . حضرت زينب كبرى عليها السلام نيز در عبادت و عرفان به مقامى رسيده بود كه امام حسين عليه السلام هنگام وداع از او التماس دعا گفته و به وى فرمود: «يا اختاه لا تنسينى فى نافلة الليل; (19) خواهرم! مرا در نماز شب فراموش مكن .» و از امام زينالعابدين عليه السلام روايتشده كه فرمود: «عمهام زينب بعد از حادثه عاشورا از كوفه تا شام و در اوج بحران روحى، نمازهاى واجب و مستحب خود را به نحو زيبائى انجام مىداد، اما در برخى موارد نمازهايش را نشسته ادا مىكرد; چرا كه غذاى خود را به بچههاى يتيم مىداد و گاهى خود گرسنه مىخوابيد . (20) 3 . امام حسين عليه السلام هنگامى كه به بالين حبيب بن مظاهر آمد، به شب زندهداريهاى وى اشاره كرده و فرمود: «لله درك يا حبيب، لقد كنت فاضلا تختم القرآن فى ليلة واحدة; (21) اى حبيب! خدا به تو پاداش نيك عنايت كند، تو انسان باكمالى بودى و در يك شب قرآن را ختم مىكردى .» ياران امام حسين عليه السلام كه در رفتار و گفتار آيينه آن حضرت بودند، در شب عاشورا چنان به مناجات مشغول بودند كه نوشتهاند: زمزمههاى عاشقانه آنان همانند صداى زنبور عسل به گوش شنوندگان مىرسيد . «وبات الحسين واصحابه تلك الليلة ولهم دوى كدوى النحل ما بين راكع وساجد وقائم وقاعد; (22) شب عاشورا امام حسين و يارانش بيدار ماندند و صدايى چون نغمه زنبورهاى عسل داشتند . آنان در حال ركوع و سجود و قيام و قعود بودند .» اين نيايشگران عارف، همان كسانى بودند كه فرداى آن شب جانبازيها و حماسههاى جاويدان آنان اهل آسمان و زمين را به تحير واداشت . در حقيقت ايثار و فداكاريهاى آنان نتيجه معرفت عميق و كمال شناخت آنان از حضرت حق بود . آنان در خداشناسى و توحيد به مقامى رسيدند كه دردها و رنجهاى جنگ را احساس نمىكردند . در روايات آمده است: «لم يجدوا الم مس الحديد; (23) درد برخورد آهن (نيزهها و شمشيرهاى آهنين) را احساس نمىكردند .» نه اينكه آنان تيرها، شمشيرها و نيزهها را نمىديدند يا توجه نداشتند، بلكه درد و رنج جسمى آنها در مقابل شوق شهادت و لقاء و رضايت پروردگار متعال رنگ باخته بود و آنچنان از عشق الهى سرمستبودند كه خود را فراموش كرده و به دنياى ديگرى مىانديشيدند .نماز عشق
از بارزترين نشانههاى عبادت و عرفان در سيره حضرت حسين عليه السلام، برگزارى نماز ظهر عاشورا است . هنگامى كه در ظهر عاشورا ابوثمامه صيداوى به حضور آن حضرت آمده و در اوج جنگ با دشمن عرضه داشت: يااباعبدالله! فدايتشوم، گرچه اين مردم با حملات و هجومهاى پىدرپى خود به تو نزديك شده و مىخواهند تو را به شهادت برسانند، اما به خدا سوگند! تا مرا نكشتهاند نمىتوانند به تو آسيبى برسانند . دوست دارم در حالى به ملاقات پروردگارم بشتابم كه اين آخرين نمازم را هم به مامتشما خوانده باشم . با شنيدن سخنان ابوثمامه، امام به آسمان نگاه كرده و فرمود: «ذكرت الصلوة جعلك الله من المصلين الذاكرين . نعم هذا اول وقتها; نماز را ياد كردى، خداوند متعال تو را از نمازگزارانى كه به ياد خدا هستند قرار دهد . بلى الان اول وقت نماز است .» سپس امام فرمود: لحظاتى از دشمن آتشبس بخواهيد! ولى هنگامى كه دشمن آتش بس موقتى را نپذيرفتسالار شهيدان در مقابل باران تير دشمن به نماز ايستاد . دو نفر از ياران امام حسين عليه السلام به نامهاى زهيربنقين و سعيدبنعبدالله حنفى براى محافظت امام عليه السلام پيشاپيش ايستاده و سينههايشان را در مقابل تيرهاى دشمن سپر قرار دادند و حضرت به همراه ياران باقى مانده خود، نماز ظهر عاشورا را به پا داشت . سعيد كه در مركز خطر ايستاده بود، تيرهاى دشمن را با دست و صورت و سينهاش دفع مىكرد . هنگامى كه نماز به پايان رسيد، او با بدنى خونين به زمين افتاد . (24) و در حالى كه نفسهاى آخر را مىكشيد چشمانش را گشوده و با تبسمى مليح به سيماى امام حسين عليه السلام نگريست و در همان لحظه به امام عرض كرد: «اوفيتيابن رسول الله! اى پسر رسول خدا! آيا من [به عهد خود] وفا كردم .» سرور آزادگان از جاننثارى و فداكارى سعيد تقدير نموده و با لحنى رضايتآميز فرمود: «نعم انت امامى فى الجنة; (25) بلى تو در بهشت پيشاپيش من خواهىبود .» سيد بن طاووس نوشته است: هنگامى كه تيرهاى بدنش را شمردند، به غير از جراحات نيزه و شمشير، 13 تير به دست و صورت و سينه سعيد بن عبدالله حنفى اصابت كرده بود . (26)آخرين مناجات
و آخرين مناجات امام حسين عليه السلام در گودال قتلگاه بود كه آن حضرت با پروردگار خود عاشقانه نجوا مىكرد: «اللهم متعالى المكان ... صبرا على قضائك يا رب لا اله سواك يا غياث المستغيثين مالى رب سواك ولا معبود غيرك صبرا على حكمك يا غياث من لا غياث له ... ; اى خدايى كه مقامتبس بلند است ... در مقابل قضاى تو شكيبا هستم . اى پروردگارى كه بجز تو خدايى نيست! اى فريادرس دادخواهان! مرا جز تو پروردگارى و معبودى نيست . بر حكم تو صابر و شكيبا هستم . اى فريادرس آنكه فرياد رسى ندارد .» و آنگاه كه صورت خونين به خاك گذاشت و آخرين سجدهاش را بجا آورد، فرمود: «بسم الله وبالله وفى سبيل الله وعلى ملة رسول الله .» (27)6 . پاسدارى از ارزشهاى الهى
امام حسين عليه السلام به عنوان پاسدار ارزشهاى الهى وحافظ سنتهاى پيامبر صلى الله عليه و آله، براى پيشرفت اهداف والاى اسلام از هيچ كوششى فروگذار نمىكرد و از مهمترين اقدامات آن حضرت در مدت عمر بابركتخويش، تجديد حيات اسلام واحياى ارزشهاى فراموش شده آن مىباشد . به همين جهت اين جمله در ميان انديشمندان اسلامى به زبانها افتاده است كه: «الاسلام محمدى الحدوث وحسينى البقاء» يعنى، اسلام را حضرت محمد صلى الله عليه و آله به جهان بشريت عرضه نمود و حسين بن على عليه السلام با تمام وجود از آن پاسدارى و حمايت كرد . در حقيقتشهادت خونين حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام و ياران باوفايش موجب شد كه غبار جهل و ستم كه در طى سالهاى بعد از رحلت رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله قوانين اسلامى را تحتالشعاع قرار داده بود، از چهره سنتهاى حقيقى اسلام زدوده شود و نور درخشان معارف الهى بار ديگر به دلهاى غفلت زده بتابد . چنانكه در زيارت نامه آن حضرت مىخوانيم: «اشهد انك قد اقمت الصلوة وآتيت الزكوة وامرت بالمعروف ونهيت عن المنكر; (28) [يا اباعبدالله!] شهادت مىدهم كه تو نماز را بپاداشتى و زكات را ادا كردى و امربهمعروف و نهىازمنكر نمودى .» اساسا از ديدگاه فرهنگ وحيانى اهل بيت عليهم السلام، احياى امربهمعروف و نهىازمنكر خيلى مهمتر و عظيمتر از ساير ارزشهاى الهى است، همچنانكه على عليه السلام مىفرمايد: «وما اعمال البر كلها والجهاد فى سبيل الله عند الامر بالمعروف والنهى عن المنكر الا كنفثة (29) فى بحر لجى; تمام كارهاى نيك و جهاد در راه خدا در مقابل امربهمعروف و نهىازمنكر همچون قطرهاى در مقابل درياى مواج و پهناور است .» در واقع جهاد و ساير فرائض دينى بخشى از امربهمعروف و نهىازمنكر به معناى وسيع آن مىباشد .در كنار مرقد پيامبر صلى الله عليه و آله
امام حسين عليه السلام چنان شيفته حفظ دين و احياى امربهمعروف و نهىازمنكر بود كه هنگام وداع با قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين گفت: «اللهم ان هذا قبر نبيك محمد صلى الله عليه و آله وانا ابن بنت نبيك وقد حضرنى من الامر ما قد علمت . اللهم انى احب المعروف وانكر المنكر واسالك يا ذالجلال والاكرام بحق القبر ومن فيه الا اخترت لى ما هو لك رضى ولرسولك رضى; (30) خداوندا! اين قبر پيامبر تو [حضرت] محمد صلى الله عليه و آله است و من فرزند دختر پيامبرت هستم . براى من پيشامدى رخ داده كه خود مىدانى . پروردگارا! من معروف را دوست دارم و از منكر بيزارم . اى صاحب جلالت و كرامت! به حق اين قبر و صاحب آن از تو مىخواهم راهى را براى من برگزينى كه رضايت تو و رسولت در آن باشد .»نامه به بزرگان بصره
امام حسين عليه السلام در نامهاى به بزرگان بصره در مورد رواج سنتهاى منفى در جامعه هشدار داده و حمايت آنان را براى احياى سنتهاى صحيح و حاكم شدن ارزشهاى الهى خواستار شده و فرمود: «انا ادعوكم الى كتاب الله وسنة نبيه، فان السنة قد اميتت وان البدعة قد احييت وان تسمعوا قولى وتطيعوا امرى اهدكم الى سبيل الرشاد; (31) من شما را به كتاب خدا و سنت پيامبرش فرا مىخوانم، چرا كه سنتبه تدريج از ميان رفته و بدعت زنده شده است . اگر به سخنم گوش دهيد و از فرمانم اطاعت كنيد، شما را به سوى راه رستگارى راهنمايى خواهم كرد .»مبارزه با بنيانگذاران بدعتها
امام حسين عليه السلام بر اين باور بود كه با تمام وجود بايد از ارزشهاى اسلامى حمايتشود . به همين جهتبا زمامداران مستبد و ضدارزشى بنىاميه هيچگاه سر سازش نداشت . او با حاكمان هواپرست و خودخواه مبارزه بىامانى را آغاز نمود و جان خويش را با تمام هستىاش در اين راه فدا نمود . اساسا براى حفظ اصول يك مكتب صحيح و آسمانى بايد با بنيانگذاران بدعتها مبارزه شود و يك مسلمان آزاده در پاسدارى از مكتب خويش با مؤسسين سنتهاى منفى سازش نمىكند . على عليه السلام فرمود: «اظلم الناس من سن سنن الجور ومحاسنن العدل; (32) ظالمترين افراد، كسى است كه سنتهاى ظلم را در جامعه رواج داده و سنتهاى عادلانه را از ميان بردارد .»نامه به معاويه
امام حسين عليه السلام از هر فرصتى براى احياى معارف الهى بهره مىجست . گفتارها، نامهها و اقدامات عملى آن حضرت نشانگر اين واقعيت است . امام در نامهاى كوبنده اقدامات غيرشرعى معاويه را زير سؤال برده و او را شديدا مؤاخذه مىكند و در آخر نامه مىفرمايد: «فابشر يا معاوية بالقصاص واستيقن بالحساب واعلم ان لله تعالى كتابا لا يغادر صغيرة ولا كبيرة الا احصاها; (33) اى معاويه! قصاص [خدا] را به ياد داشته باش و به حسابرسى [الهى در روز قيامت] يقين كن، و بدان كه خداوند متعال كتابى دارد كه از ثبت هيچ عمل ريز و درشتى فروگذارى نمىكند .»دفاع از حريم خانواده
معاويه پس از شهادت اميرمؤمنان على عليه السلام و تحميل قرارداد صلح بر امام حسن عليه السلام، به دنبال راهى بود كه با خاندان نبوت پيوندى برقرار كند . به اين جهت مروان را مامور ساخت تا از امكلثوم دختر عبداللهبنجعفر براى يزيد خواستگارى كند . او نيز در مجلسى كه اعيان مدينه و سران بنىاميه حضور داشتند، ضمن تمجيد از فرزند ناپاك معاويه، طى سخنانى آرزو كرد كه اين ازدواج سربگيرد . عبدالله بن جعفر همسر حضرت زينب عليها السلام تصميمگيرى نهائى را به دائى دختر; يعنى، حضرت ابا عبدالله عليه السلام موكول نمود . امام حسين عليه السلام در همان جلسه بهپاخاسته و خطاب به مروان و حضار چنين فرمود: حمد و سپاس خداوندى را كه ما اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله را براى پاسدارى از دين خود و رهبرى مردم برگزيد، و قرآن و وحى خود را بر ما نازل كرد . اى مروان! تو سخن گفتى و ما گوش كرديم! اينكه گفتى پدر دختر هر چه پيشنهاد كند آن را مهريه امكلثوم قرار خواهيد داد، به جانم سوگند! ما اهل بيت در مقدار مهريه از سنت پيامبر صلى الله عليه و آله عدول نمىكنيم . آن حضرت مهريه دختران و همسرانشان را بيست اوقيه معادل 480 درهم تعيين مىكردند . و اما اينكه گفتى قرض پدرش را نيز ادا خواهيد كرد، چه زمانى زنان ما بدهيهاى ما را پرداختهاند كه اين دومى باشد؟! اما اينكه گفتى اين وصلت ارتباط بين دو قبيله بنىهاشم و بنىاميه را تقويت كرده و موجب صلح و سازش و آرامش خواهد بود، به صراحت مىگويم كه دشمنى ما اهل بيتبا سران بنىاميه در راه خدا و به خاطر دين خداست و هرگز براى رسيدن به دنيا با شما مصالحه نخواهيم كرد . روابط نسبى اين دشمنى را از ميان برنداشت، چگونه پيوند سببى موجب صلح و دوستى خواهد بود .» سپس امام حسين عليه السلام تكتك سخنان مروان را با قاطعيت و استدلال كامل و منطقى پاسخ گفت و در پايان در مورد ازدواج دختر حضرت زينب عليها السلام فرمود: «اى مردم حاضر در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله! گواه باشيد كه من دختر خواهرم امكلثوم، فرزند عبدالله بن جعفر را به عقد پسرعموى او قاسمبنمحمدبنجعفر در آوردم و مهريه او را چهارصد و هشتاد درهم قرار دادم و زمين حاصلخيز خود در مدينه را به عنوان كمك هزينه زندگى به او بخشيدم .» (34) در زمينه پاسدارى امام حسين عليه السلام از ناموس مسلمانان، واقعه نجات همسر عبداللهبنسلام توسط حضرت اباعبدالله عليه السلام نيز قابل توجه است .فجرى در ظلمت
امام صادق عليه السلام فرمود: «اقراوا سورة الفجر فى فرائضكم ونوافلكم، فانها سورة الحسين بن على عليه السلام; من قراها كان مع الحسين بن على عليه السلام يوم القيامة فى درجته من الجنة; (35) سوره فجر را در نمازهاى واجب و مستجب خود بخوانيد; زيرا اين سوره حسين بن على عليهما السلام است و هر كس آن را بخواند، در روز قيامتبا حسين بن على عليهما السلام در درجه او از بهشتخواهد بود .» نكته قابل توجه در اين روايت اين است كه از ميان سورههاى قرآن سوره فجر به آن حضرت مخصوص گشته است . فجر به معناى سپيده و روشنائى است و امام حسين عليه السلام در روزگار ظلمت و تاريكى زمامداران خودسر و مستبد بنىاميه كه مىرفت آثار و نشانههاى روشن الهى به بوته فراموشى سپرده شود و ارزشهاى الهى كه با زحمات طاقت فرساى رسول گرامى اسلام در جامعه نوپاى نبوى تدريجا فراموش مىشد، با فداكارى و نثار هستى خويش همچون سپيده دم درخشيده و با ارائه تصوير روشنى از مبانى و احكام اسلام، شاهراه انسانيت را تا قيامت روشن نمود . خداوند متعال براى ارجگذارى از اين همه جان نثارى امام حسين عليه السلام در راه پاسدارى از ارزشهاى الهى - كه طبق عهد خود هستىاش را فداى آن نمود - هديهاى آسمانى به آن حضرت عنايت كرد . در حديث موسوم به حديث لوح در مورد مقام بلند آن حضرت مىفرمايد: «جعلتحسينا خازن وحيى واكرمته بالشهادة وختمت له بالسعادة فهو افضل من استشهد وارفع الشهداء درجة . جعلت كلمتى التامة معه والحجة البالغة عنده، بعترته اثيب واعاقب; (36) من حسين را گنجينهدار وحى خود قرار دادم و او را با شهادت گرامى داشتم و [زندگىاش را] با سعادت به پايان بردم . پس او برترين كسى است كه به شهادت رسيد و در درجه، بالاترين شهيدان است . كلمه تام خود را با او قرار دادم و حجتبالغه من در نزد اوست . ميزان پاداش و كيفر در نزد من، خاندان حسين است .» آن حضرت در تمامى آن دوران حساس و بحرانى به اقتضاى اوضاع روز و شرايط زمان، بهترين و شايستهترين شيوه را در حفظ مبانى اسلام و مبارزه با باطل و سردمداران نفاق در پيش گرفت و ثمره اين تلاشهاى خستگىناپذير و سراسر افتخار، شهادت عاشقانهاى بود كه رضايتحق را در پى داشت . به همين جهت مصداق كامل آيه «يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى» ; (37) «اى نفس مطمئن! به سوى پروردگارت بازگرد در حالى كه تو از او راضى هستى و او هم از تو . پس در رديف بندگان من به بهشت داخل شو!» گرديد . (38) در اينجا چه زيباست كه عاشقان آن بنده برگزيده الهى و سرور آزادگان عالم، خطاب به حضرتش زمزمه كنند كه:
در آن نفس كه بميرم در آرزوى تو باشم
به وقت صبح قيامت كه سر زخاك برآرم
به گفتگوى تو خيزم به جستجوى تو باشم
بدان اميد دهم جان كه خاك كوى تو باشم
به گفتگوى تو خيزم به جستجوى تو باشم
به گفتگوى تو خيزم به جستجوى تو باشم
7 . صلابت و قاطعيت
از ويژگيهاى مهم رهبران آسمانى كه موجب توفيقات بيشتر آنان شده است، ايمان قوى، ارادهاى پولادين و قاطعيت و صلابت در راه هدف مىباشد . حضرت كاظم عليه السلام در دعاى روز 27 رجب فرموده است: «وقد علمت ان افضل زاد الراحل اليك عزم ارادة يختارك بها; (39) و من مىدانم كه بهترين توشه هجرت كننده به سوى تو، عزم و اراده [جدى] است كه به وسيله آن تو را انتخاب مىكند .» مسلما كسانى كه با ايمان راسخ و معرفتى عميق در راه خدا گام برمىدارند از ارادهاى آهنين برخوردارند، و براى رسيدن به اهداف عاليه خويش از مشكلات راه و موانع نفسگير آن هراسى به دل راه نمىدهند . حضرت سيدالشهداء به عنوان رهبر قيام عاشورا از چنين اراده و صلابتى برخوردار بود . آن حضرت در پاسخ برادرش محمد حنفيه - كه راههاى مصلحتآميزى براى حضرت پيشنهاد مىكرد - انگيزه نيرومند و اراده خللناپذير خود را در مبارزه با زمامدار خودكامه بنىاميه اين چنين ابراز نمود: «يا اخى! لو لم يكن فى الدنيا ملجا ولا ماوى لما بايعتيزيد بن معاوية; (40) برادرم! اگر در روى زمين هيچگونه پناهگاه و مركز امنى نباشد، با يزيد بن معاويه بيعت نخواهم كرد .» اين سخن حضرت حسين عليه السلام يادآور همان كلمات پرصلابت جد بزرگوارش رسول الله صلى الله عليه و آله است، هنگامى كه حضرت ابوطالب پيشنهاد مشركين را مبنى بر خوددارى آن حضرت از ابلاغ پيام آسمانى خويش به وى بيان كرد . رسول الله صلى الله عليه و آله به عمويش ابوطالب چنين فرمود: «يا عم! والله لو وضعوا الشمس فى يمينى والقمر فى يسارى على ان اترك هذا الامر حتى يظهره الله او اهلك فيه، ما تركته; (41) عمو جان! به خدا سوگند! اگر آنان خورشيد را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند كه از اين كار (دعوت به توحيد و مبارزه با بتپرستى) دستبردارم، هرگز نخواهم پذيرفت تا اينكه يا خداوند دين مرا پيروز كند يا در اين راه جانم را از دستبدهم .» و قرآن در سوره فتح به اين اراده مقاوم و استوار حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله و يارانش اشاره كرده و مىفرمايد: «محمد رسول الله والذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم» ; (42) «محمد صلى الله عليه و آله فرستاده خداست و همراهان او در برابر كفار مقاوم و سرسخت و در ميان خودشان مهربانند .» صلابت و قاطعيت امام حسين عليه السلام را مىتوان در جمله معروف آن حضرت به نظاره نشست كه در آن گفتار تاريخى، علل و انگيزههاى خويش را از قيام عاشورا بيان نمود، و با صداى رسا به تمام آزادگان عالم فرهنگ مقاومت و پايدارى در راه حق را چنين آموخت: «الا وان الدعى ابن الدعى قد ركزنى بين اثنتين، بين السلة والذلة و هيهات منا الذلة، يابى الله ذلك لنا ورسوله والمؤمنون وحجور طابت وطهرت وانوف حمية ونفوس ابية من ان نؤثر طاعة اللئام على مصارع الكرام; (43) آگاه باشيد كه ناپاك فرزند ناپاك (عبيد الله بن زياد) مرا براى پذيرش يكى از دو راه مجبور كرده است: بين مرگ و ذلت . اما هيهات! كه ما ذلت را بپذيريم، خداوند متعال و رسولش و مؤمنين و دامنهاى پاك و مطهر و غيرتمندان و عزتمندان عالم، بر ما نمىپسندند كه اطاعت از فرومايگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجيح دهيم .» در فرهنگ تعالى بخش امام حسين عليه السلام ذلت و حقارت و تسليم در برابر ناحق معنى و مفهوم ندارد .داستانهايى از قاطعيت امام حسين عليه السلام
امام در طول زندگى سراسر افتخار خويش، اقتدار و ابهت و قاطعيت را نصبالعين خود قرار داده و در مقابل حركتهاى تجاوزكارانه با صولتحيدريه و صلابت محمديه ايستادگى نمود، و قدمى از مواضع حق خود عقبنشينى نمىكرد . 1 . ابن ابى الحديد مىنويسد: امام حسين عليه السلام در مدينه يك قطعه زمين مرغوب داشت و معاويه از روى طمع توسط عوامل خود آن را تصرف كرده بود . سالار شهيدان با معاويه ملاقات كرده و ضمن دفاع از حق خود به وى گفت: معاويه! يكى از سه راه حل را انتخاب كن! يا زمين را از من خريدارى كن و قيمت عادلانه آن را بپرداز، يا زمين را به من بازگردان و يا عبدالله بن زبير يا عبدالله بن عمر را براى داورى دعوت كن وگرنه چهارمين راه صيلم خواهد بود . معاويه پرسيد: آن ديگر چيست؟ امام توضيح داد: يعنى از هم پيمانهاى خود دعوت مىكنم و با اقتدار تمام حق را از متجاوز باز مىستانم . معاويه تسليم شد (44) و زمين را بازگرداند . 2 . پس از آنكه معاويه حجر بن عدى را به همراه جمعى از ياران اميرمؤمنان على عليه السلام به شهادت رساند، در همان سال به سفر حج رفت و در مجلسى با حضرت امام حسين عليه السلام ملاقات نمود . او ضمن صحبتهايش - براى زهرچشم گرفتن از ديگران و شايد هم براى ترساندن امام عليه السلام - با غرور خاصى گفت: اى ابا عبدالله! آيا شنيدى كه ما با حجر بن عدى و دوستان او كه از شيعيان پدرت بودند چه كرديم؟! امام حسين عليه السلام پرسيد: چه كرديد؟! معاويه گفت: آنها را كشتيم، كفن كرديم و بر جنازهشان نماز ميتخوانديم! امام در پاسخ معاويه فرمود: «خصمك القوم يا معاوية، لكننا لو قتلنا شيعتك ما كفناهم ولا صلينا عليهم ولا قبرناهم;» اى معاويه! اين قوم [در روز قيامت در محكمه عدل الهى از تو دادخواهى خواهند كرد و] دشمن توهستند . اما [بدان!] اگر ما پيروان تو را كشتيم، آنها را كفن نمىكنيم و بر آنان نماز نمىخوانيم و آنها را دفن نمىكنيم .» (45) آن حضرت با اينكه با مشكلات فراوان روحى و جسمى و اجتماعى و سياسى مواجه بود، اما هيچگاه در برابر خلافكاران و متجاوزان به حقوق خدا و مردم نرمش و سازش نكرد و جز خدا را براى خود تكيهگاهى قرار نداد . او در مقابل دشمن خونخوار و بىرحم با روحيهاى تزلزلناپذير اعلان نمود: «الا انى زاحف بهذه الاسرة على قلة العدد وخذلان الناصر; من با اين نيروى اندك و پشت كردن يارىدهندگان، در مقابل متجاوزان خواهم ايستاد .»
آمدم در كربلا تا با خدا سودا كنم
آمدم تا در ره عهدى كه بستم با خدا
دين و قرآن را به خون خويشتن احيا كنم
از دل و جان حكم او را موبهمو اجرا كنم
دين و قرآن را به خون خويشتن احيا كنم
دين و قرآن را به خون خويشتن احيا كنم
سخنى با ياران
امام حسين عليه السلام در صبح روز عاشورا، پس از اداى نماز صبح، براى يارانش سخنرانى كرده و در بخشى از آن به تقويت روحيه سپاه پرداخته و اهداف عالى خويش را بار ديگر به آنان توضيح داد و اراده خللناپذير خويش را در ادامه مبارزه، بار ديگر به يارانش ابلاغ نمود و آنان را به صبر و استقامت و پايدارى سفارش كرد و فرمود: «ان الله تعالى قد اذن فى قتلكم وقتلى فى هذا اليوم، فعليكم بالصبر والقتال; [ياران من!] خداوند متعال به شهادت شما و من در اين روز رضايت داده است، پس مقاومت كنيد و به مبارزه بپردازيد .» امام در ادامه، با جملاتى كه از عمق جان و ايمان سرشارش سرچشمه مىگرفت، به يارانش چنين خطاب كرد: اى شريف زادگان! صبر و بردبارى داشته باشيد و بدانيد كه مرگ پلى بيش نيست، كه شما را از رنج و سختى عبور داده و به بهشت پهناور و هميشگى مىرساند . چه كسى است كه نخواهد از يك زندان به قصرى انتقال يابد؟ و همين مرگ براى دشمنان شما مانند آن است كه از كاخى به زندان و شكنجهگاه منتقل گردند . پدرم از پيامبر صلى الله عليه و آله براى من نقل فرمود كه: «ان الدنيا سجن المؤمن وجنة الكافر والموت جسر هؤلاء الى جنانهم وجسر هؤلاء الى جحيمهم; (46) دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است، و مرگ پلى است كه اهل ايمان را به بهشت و اهل كفر را به جهنم مىرساند .»1) احزاب/39 . 2) مائده/54 . 3) احزاب/6 . 4) الاحتجاج، ج2، ص14، باتلخيص . 5) مدينه المعاجز، ج3، ص139 . 6) ناسخ التواريخ، ج1، ص195; حياة الامام الحسين عليه السلام، ج2، ص232 . 7) تاريخ طبرى، ج4، ص289 . 8) نهجالبلاغه، نامه 45 . 9) معالى السبطين، ج2، ص30 . 10) العوالم، الامام الحسين عليه السلام، ص293; اللهوف، ص71; مناقب آلابىطالب، ج3، ص258 . 11) المزار الكبير، محمدبنالمشهدى، ص503 . 12) فرقان/64 . 13) الذاريات/17 و 18 . 14) تفسير قمى، ج2، ص422 . 15) اقبال الاعمال، ج2، ص74 . 16) مقتل ابومخنف، ص106; تاريخ طبرى، ج4، ص315 . 17) وسائل الشيعه، ج15، ص188 . 18) مقاتل الطالبين، ص78 . 19) وفيات الائمه، ص441 . 20) وفيات الائمه، ص441 . 21) شجره طوبى، ج2، ص442 . 22) اللهوف، ص172 . 23) مدينة المعاجز، ج3، ص504 . 24) لواعج الاشجان، ص156 . 25) سخنان حسين بن على عليه السلام از مدينه تا كربلا، ص202 . 26) مصباح المتهجد، ص827; اقبال الاعمال، ج3، ص304 . 27) اللهوف، ص206 . 28) مصباح المتهجد، ص720 . 29) نهجالبلاغه، حكمت 374 . 30) حياةالامامالحسين عليه السلام، ج2، ص259 . 31) سير اعلام النبلاء، ج3، ص301 . 32) مستدرك الوسائل، ج12، ص231 . 33) معجم رجال الحديث، ج19، ص214 . 34) العوالم، الامامالحسين عليه السلام، ص87; المناقب، ج4، ص38 و 39 . 35) تفسير مجمع البيان، ج10، ص341 . 36) كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص308 تا 311 . 37) فجر/28 - 30 . 38) تفسير قمى، ج2، ص422 . 39) اقبال الاعمال، ج3، ص277 . 40) معالم المدرستين، ج2، ص49 . 41) السيرة النبويه، ابن هشام، ج1، ص284 . 42) فتح/29 . 43) اللهوف، ص180 . 44) شرح نهجالبلاغه، ج15، ص227 . 45) الاحتجاج، ج2، ص19; وسائل الشيعه، ج2، ص515 . 46) سخنان حسين بن على عليه السلام، ص157 .