با وجود انسان, خداوند غايت اکوان را ايجاد نمود, انسان کامل خليفه خدا در زمين و بعد عالم علوي است. زيرا خداوند او را با دست خويش خلق نمود و بر اسماء آگاهي و بر ملائک برتري داد. «فتلقّي آدم من ربه کلمات فتاب عليه...»( [21] ) و نيز خداوند فرموده است: «و علم آدم الاسماء کلها...».( [22] ) در نظر ابن عربي: انسان کامل, غايت و مقصود خلقت اين عالم بوده و بحق خليفة خدا و محل ظهور اسماء الهي و جامع حقايق عالم از ملک, فلک, روح, جسم, طبيعت, جماد, نبات و حيوان است و انسان برغم جرم ناچيزش, اختصاص به علم اسماء الهي پيدا کرده و همين نکته موجب تفضّل او بر کل عالم گرديده است.( [23] ) انسان کامل عادلترين شاهد بر ربوبيت و اسرار الهي و محکمترين دليل بر صفات رب جليل است. او بيّنه حق و بر صورت رحمان است. نبي اکرم(ص) مي فرمايند: «ان الله خلق آدم علي صورة الرحمن».( [24] ) بهمين دليل ارتباط او با حق بطور ظاهر و باطن است که شاهد بر ذات و صفات و افعال خدا و مجهز به کيفيات الهيّت, صنع, خلق و امر اوست.( [25] ) بنظر ابن عربي: انسان به صورت حقتعالي است و کل عالم براي او خلق شده است, بنابرين کل عالم طالب انسانند و انسان طالب خداست. پس تعلق انسان به اشياء حرام است زيرا او متعلق به حق است و کل عالم براي او خلق شده است. و سخر لکم ما في السماوات و ما في الارض جميعاً منه...», ( [26] ) و نيز خداوند مي فرمايد: «و هو الذي خلق لکم ما في الارض جميعاً...,».( [27] ) انسان کامل گنجينة علم خدا و معرفت او و معدن حکمت اوست. «يؤتي الحکمة من يشاء و من يؤت الحکمة فقد اوتي خيراً کثيراً...»( [28] ) بنابرين کتاب جامع حق و مشتمل بر حقايق کونيه است. انسان کامل حامل کل قواي موجودات عالم است و جميع مراتب موجودات براي او تحقق دارد و شايسته مقام خلافت الهي بوده و بر حقيقت حق و مخلوق و غايت ايجاد عالم است.( [29] ) از نظر ابن عربي: خلافت و ولايت صفتي الهي است که خداوند به هر عبدي که بخواهد افاضه مي کند. البته اين ولايت چون صفتي عام است بر جميع موجودات تعلق دارد ولي خداوند بعضي از اين صفات از جمله ولايت را صرفاً مخصوص خود نگه داشته است و به بعضي بندگان و مؤمنين خاص و بندگان صالح اعطا مي کند و اينها تحت ولايت تامه الهي عمل مي نمايند.( [30] ) انسان با دو دست خدا يعني صفات جماليه و جلاليه او آفريده شده است و اين امر بيانگر جامعيت او در حمل حقايق عالم است و بهمين جهت خليفه خداست.( [31] ) انسان کامل بدليل اينکه خليفة الهي است به صورت رحمان خلق شده است و بيّنه اي از طرف پروردگار و جامع عوالم خلق و امر بوده و ابداع و انشاء و تکوين و تخليق و تحريک و تصريف با ارادة او نهاده شده است.( [32] ) از ديدگاه ابن عربي: کسي که تجلي ذاتي حق در وي محقق شود, خود را حق مي بيند و ديگر حق را نمي بيند. همانند کسي که تصوير خويش را در آيينه مي نگرد و ديگر خود را نمي بيند. پس اگر تجلّي ذاتي رخ داد, بنده تمام قيودش را از دست مي دهد و ديگر خود, حق مي شود و در اينصورت حق آيينة انسان کامل است و در حق مطالعة ذات خويش مي کند و انسان کامل نيز آيينة حق است تا حق در وي مشاهدة کمالات خويش نمايد. البته اين مقام والايي است که کسي جز خاتم رسل و خاتم اولياي الهي(ص) به آن نرسيده است.( [33] ) بر اين اساس, چون انسان کامل بر صورت حق خلق شده و مجموع حقايق عالم است, وقتي خداوند او را مخاطب قرار دهد, کل عالم و کل اسماء مخاطب او هستند.( [34] ) انسان کامل موجودي است که علوم و معارف را از نزد حکيم عليم دريافت مي نمايد و با کوشش معنوي خود, کلام حق را مي شنود و بعد از اينکه مستمع کلام حقيقي شد متکلم مي گردد و جوهر ذات او از حداقل بالقوه به عقل بالفعل و بسيط مي رسد و صاحب شأني مي گردد که هر وقت اراده کند علوم تفصيلي بر نفس او حاضر مي شود. بنابرين ناطق به علوم حقه و متکلم به معارف حقيقي مي شود و در کلام او چيزي جز تصوير حقايق غيبي مجمل بصورت علوم تفصيلي انساني و ظاهر کردن ضماير مکوّن بر صحيفة نفس و لوح و خيال نيست.( [35] ) هويت روحي انسان کامل, مظهر هويت غيبي لاهوتي است, و هويت نفسي انسان کامل, مظهر اسم الله و مثال نور است که در آسمان و زمين جاري و روان است. براساس آية کريمه نور «الله نور السماوات و الارض ...»( [36] ) هر چه در کشور انساني يافت شود, وجود و ظهور آن به نور هويت الهي است. انسان کامل کليد معرفت حق و مظهر گنجينه جهان است, زيرا که خزائن جهان نزد حق است. «و عنده مفاتح الغيب لايعلمها الا هو...»( [37] ) و کليد اين خزائن نزد انسان کامل است «و في انفسکم افلا تبصرون».( [38] ) راه راست و مسير الهي, در آسمان و زمين و کوه و دشت و خشکي و دريا نيست, بلکه در ذات و گوهر وجود سالک است زيرا که آن سالک قلم حقتعالي است و قرآن روشن و ريسمان محکم اتصال به راه انسان کامل است و اخلاق انسان کامل خود قرآن بوده و اسماء الهي يکجا در وجود او جمع شده است. او قرآن و کتاب مبين و بيان کنندة حقايق است. در وجود انسان کامل, بهشت و لذتهاي آن, دوزخ و بلاهاي آن نهفته است و اوست که از اين دو, راه راست را مي رود.( [39] ) مرحوم ملاصدرا در ذيل تفسير آيه «... اني اعلم غيب السماوات و الارض و اعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون»( [40] ) مي فرمايد: منظور از غيب آسمانها و زمين, حقيقت انسان کامل است. غايت وجود اکوان و ثمرة درخت افلاک و برگزيدة عالم همين انسان کامل است. اگر به صورتهاي عالم که از اعلي به اسفل آمده تا هيولاي اولي و همينطور از اسفل به اعلي تا محل هبوط انسان توجه کنيم, در همة اين مراتب شاهد انسان کامل هستيم. انسان کامل اقرب موجودات به حق نسبت به عقول مقدسه و ملائک مهيمن است. پس بايد اين انسان کاملي که وجودش از پايينترين مراتب شروع و به اعلي منازل ختم مي شود, مروري بر ساير درجات داشته باشد و اين مرور جز با وصول به غايات اين مراتب نيست از اينرو علم به غيب و نهان و باطن جهان را بدنبال دارد, بنابرين انسان کامل غايت آسمان و زمين است.( [41] ) بعقيدة ابن عربي: مقصود از ايجاد عالم, انسان کامل است. اين انسان کامل در عالم امام است, هر مؤثِِري در اين عالم را «ابّ» و هر مؤثَري را «امّ» و نتيجه ازدواج اين دو را «ابن» يا «مولد» نامند. البته اين نکاح معنوي است. با اين وصف ارواح همگي آباء و طبيعت امّ است زيرا محل تغيير و حدوث است و مولّدات و ابناء اينها, معادن, نبات, حيوان, جن و انس است.( [42] ) گفتني است که رتبة ابّ چون مؤثِِّر است بر امّ چون مؤثَر است برتر است. اولين آباء علوي, ارواح و اولين امّهات سفلي همين اشياء معدوم ممکن و اولين نکاح, قصد يا امر و اولين اين وجود, عين اشياء ممکن است. اين نکاح بين ابّ و امّ در تمام اشياء ساري و نتيجه دائمي دارد. در بين اولين آباء نيز اول از همة آنها که مؤثر در عالم است «اسم اعظم» بوده که جميع اسماء الهي در آن جمع است و اين همان عقل اول و قلم اعلاي الهي است و مؤثر از ناحيه حق در خلق است.( [43] ) در نظر ابن عربي و ملاصدرا, انسان کامل وجودي ممتد از خدا تا پايينترين موجودات است که اين مقام افاضات الهي را در هر مرتبه اي به ظهور مي رساند. اين وجود قدسي, غايت عالم, خزينه و معدن حکمت الهي, صورت رحماني و آيينة جمال نماي حق است.