خداوند در تکوين عالم از جمله خلقت انسان, از عقل شروع کرد و به عاقل ختم نمود. «عقل اول» بذر عقلا و مبدأ فضلاست. عقول ديگر که متقدم بر اجسامند, تحت فرمان آن عقل عمل مي نمايند. «نفس کليه», شاخه هاي عقل اول, و اجرام فلکي رگها و پيهاي آن عقل, و بسايط عنصري, اوراق آن و نفوس ارضي, شکوفه هاي آن و نفوس آدمي, دانه هاي آن شکوفه ها و عقول مستفاد, مغزها و انوار آن دانه ها و روح محمد (ص) مغز و روغن و ضوء چراغ آن عقلند. و اين است حکمت آية کريمه: «يدبّر الامر من السّماء الي الارض...»( [59] ) و معني آيه: «... کونوا ربانيين...»( [60] ) و تبيين روات نبوي(ص): «المؤمن مرآت المؤمن»( [6 1] ) و حکمت حديث نبوي(ص): «قلب المؤمن عرش الرحمن».( [62] ) چه چيزي بالاتر از اينکه قلب مؤمن آيينه جمال حق باشد, هرگاه خدا بخواهد نظر به تجلي ذاتش بنمايد, متوجه قلب مؤمن مي شود. همانطور که روايت شريفه نيز حاکي از اين مطلب است: «انّ لله في کل يوم و ليلة ثلاث مأة و ستين نظرة الي قلب المؤمن».( [63] ) و در جاي ديگر پيامبر(ص) فرموده اند: «ان الله لاينظر الي صورکم و اعمالکم و لکن ينظر الي قلوبکم و نيّاتکم»( [64] ) و نيز در حديث قدسي است: «کنت کنزاً مخفياً فاحببت ان اعرف, فخلقت الخلق لکي اعرف».( [65] ) نتيجه اينکه ثمره خلق و ايجاد که همان معرفت الهي است در عبد مؤمن محقق مي گردد: «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون».( [66] ) و انسان عارف, غايت ايجاد افلاک و عناصر و مرکبات است, همانطور که حديث قدسي نيز به آن اشاره دارد: «لولاک لما خلقت الافلاک».( [67] ) بنظر ابن عربي: کل عالم تفصيل آدم است. آدم همان کتاب جامع الهي بوده که مانند روح در جسد عالم است پس انسان روح عالم و عالم جسد انسان است يعني کل عالم همان «انسان اکبر» است. بنابرين اگر به عالم بدون انسان توجه شود, مانند توجه به جسدي بدون روح است, کمال عالم به انسان است همانطور که کمال جسد به روح است, پس انسان, روح منفوخ به عالم و مقصود آن است( [68] ), او نمونه اي صغير از عالم کبير بوده و نسخه اي از کل ممکنات در وجود او نهفته است.( [69] ) البته ادراک ذات حق در ابتدا ممکن نيست مگر از ناحية آيينه قلب مؤمن با استناد به آية کريمه: «سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبيّن لهم انه الحق...»( [70] ) و نيز آيه کريمه: «و في انفسکم افلا تبصرون»( [71] ) و قول نبي(ص): «من رآني فقد رأي الحق».( [72] ) و آية کريمه: «من يطع الرسول فقد اطاع الله...»( [73] ) و حديث شريف نبوي (ص): «ادّبني ربي فاحسن تأديبي»( [74] ) و باز قول خداوند کريم: «... و حملها الانسان ...» ( [75] ) و آية کريمة ديگر: «... و نفخت فيه من روحي...».( [76] ) همة اينها نمونه هايي از اقوال خدا و رسول (ص) در تأييد مقام والاي انسان کامل است.( [77] ) پس انسان کامل در واقع حامل اسرار الهي بوده و کل ماسوي الله بخشي از انسان کامل است. هر کس مي خواهد کمالات خود را بفهمد بايد توجه به نفس خود بنمايد. ( [78] ) با توجه به خود است که مي فهمد کتاب جامع و کامل الهي که تمام آيات او در آن جمع شده و حقايق عقول و نفوس در آن پيچيده و شاخه هاي مختلف علوم از آن لبريز بوده و در برگيرندة تمام اسماء خداست همين انسان صغير است. ( [79] ) از نظر ابن عربي: صورت انساني دليل قاطعي بر مدلول و خالق خود است: «لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم».( [80] ) تنها موجودي که لياقت خلافت الهي را دارد انسان کامل است چون بر صورت رحمان بوده و جميع استعداد کائنات در وي نهفته است و بهترين دليل بر موجد و خالق عالم بوده و اکمل آيات الهي است به حدي که معرفت حق موقوف به معرفت او, معرفت او موقوف به معرفت کل عالم و معارف قدسي و حقايق الهي است.( [81] ) بهمين دليل از جنبة روح و عقلش قلم مقدس الهي بنام «ام الکتاب» بوده و بموجب آن بر بزرگترين حقايق عقل کلي احاطه دارد. و از جنبة قلب حقيقيش کتاب «لوح محفوظ» است که تمامي معقولات بنحو تفصيلي تا ابد در آن محفوظ و منقوش است. و از جنبة نفس حيوانيش, ماده لطيف بخاري بوده و همانند جرم آسماني که پذيرش انوار حسي و روشنايي را دارد, دفتر جسماني و کتاب هيولاني است. ( [82] )