براهین ابن سینا در اثبات وجود نفس انسانی(1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

براهین ابن سینا در اثبات وجود نفس انسانی(1) - نسخه متنی

حسین حقانی زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

براهين ابن سينا در اثبات وجودنفس انساني(1)

حسين حقانى زنجانى

آيا اين مساله حقيقت دارد كه برخى از مسائل قابل بحث و بررسى را در همان ابتداء و در اولين وهله، بايد پذيرفت؟ پاسخ اين سؤال مثبت است زيرا اگر بخواهيم به اثباتشان بپردازيم از آنچه تصورش را مى‏كرديم، چه‏بسا دشوارتر باشد!

از جمله اين مسائل، مساله اثبات وجود نفس انسانى است زيرا اگر آن را به دست عقل و انديشه دورپرواز فلسفى بسپاريم به اين زوديها قانع نميشود! و مى‏خواهد پرده از روى غوامض آن فروكشد و اثبات آنچه را كه اثباتش دشوار است‏بر عهده گيرد، از اين‏رو مى‏بينيم كه فلاسفه كوشيده‏اند تا براى اثبات وجود نفس استدلال كنند و اين بحث و استدلال قسمت زيادى از نظريات و آراء آنها را دربر گرفته است.

روزگارى مى‏گفتند كه نفس منبع حيات است و هركه نفس را انكار كند، همراه آن حيات را انكار كرده است! و امروز نيز مى‏گويند: كه نفس مصدر ادراك و تفكر است چون مورد انكار قرار گيرد، تفسير و توجيه اعمال نفسانى دشوار خواهد بود. از اينها گذشته تحقق امور دنيائى ومسائل دينى بر وجود نفس انسانى متوقف است زيرا با ملاحظه موازين و اصول دينى، و نفس جاى ايمان و عقيده و مناط تكليف و مسؤليت است از اينرو، همواره اديان و شرايع نفس را پيش از جسم آدمى مورد خطاب قرار داده، نفس را نه جسم را به ثواب و دورى از عقاب وعده داده‏اند و بزرگان دين در بيان اصل وجود نفس پيش از بدن و نيز توضيح عاقبت و اثبات بقاء نفس تلاش فراوان كرده‏اند، اينان در اين‏گونه مباحث، بيشتر متكى بر منقولند ولى گاه نيز دليلى از معقول بر آن افزوده‏اند.

با وجود اين، در ميان فلاسفه و هم‏چنين علماء دينى كمتر كسى به قدر «ابن‏سينا» به نفس توجه داشته است، ابن سينا موضوع نفس را يكى از هدفهاى مهم فلسفه خود قرار داده و براى اثبات آن دلائل متعددى آورده و هر يك را به مناسبت‏هائى در مجموعه آثار خويش بيان نموده است و ما در اين مقاله به بررسى اين براهين و دلائل و توضيح آنها مى‏پردازيم.

برهان اول - برهان طبيعى پسيكولوژى

حاصل اين برهان اين است كه در مجموع وجود و هستى در طول زندگى و حيات، آثارى ظاهر مى‏شود كه قادر به تفسير آنها نيستيم مگر آن كه به وجود نفس و روح اعتراف داشته باشيم.

يكى از اين آثار حركت است و ديگرى ادراك، مراد از حركت، حركت ارادى است، اين حركت ارادى نيز گاهى به مقتضاى طبيعت‏حاصل مى‏شود چون سقوط سنگى از بالا به پائين و گاهى نيز خلاف مقتضاى طبيعت است مثل انسان كه بر روى زمين راه مى‏رود در حالى كه سنگينى جسمش او را به سكون مى‏خواند، اين حركتى كه برخلاف طبيعت است، بايد محرك خاصى علاوه بر عناصر جسم متحرك داشته باشد و آن نفس است (1) .

اما ادراك چيزى است كه برخى از موجودات از آن برخوردارند و بعضى داراى ادراك نيستند; بديهى است كه بايد موجودات ادراك كننده، قوه‏اى در باطن خود داشته باشد كه موجودات غير ادراك كننده، آن را نداشته باشد (2) .

از اين برهان به نام «برهان طبيعى پسيكولوژى‏» تعبير آورده‏اند. كه ابن سينا در اثبات نفس بر آن اعتماد مى‏كند و در حقيقت‏به تعبير «لانداور» دانشمند اروپائى اغلب اجزاى اين برهان از دو كتاب «نفس‏» و «طبيعت‏» تاليف: «ارسطو» استفاده شده است زيرا حكيم يونانى در كتاب «نفس‏» خود تصريح مى‏كند كه موجود زنده با موجود غير زنده دو فرق اصلى دارد: يكى حركت و ديگرى احساس. و در كتاب «طبيعت‏» نيز حركت را به چند قسم تقسيم نموده است.

در هر حال گرچه ممكن است اين برهان از جهاتى قابل بحث و بررسى باشد، اما ابن سينا در كتاب «شفا» و «اشارات‏» و ساير كتب فلسفى خويش كه بعدها آنها را به رشته تحرير درآورده است، سعى مى‏كند تا وجود نفس را با تكيه بر آثار عقلى آن اثبات كند.

«سميح عاطف الزين‏» مولف كتاب «علم‏النفس‏» (3) . (معرفة‏النفس الانسانية فى الكتاب و السنة) اين برهان را به عبارت زير تعبير آورده است:

«البرهان الطبيعى الذى يدل على ان الحركة فى الجسم ياتى من شى‏ء و هذا الشى‏ء هو النفس‏» .

يعنى: «برهان طبيعى براى اثبات وجود نفس همان وجود حركت در اجسام متحرك داراى نفس مى‏باشد و مبدا آن جز نفس نمى‏تواند باشد» .

مرحوم «محمد حسين فاضل تونى‏» نيز در تقريرات «حكمت قديم‏» (4) در توضيح اين برهان چنين مى‏نويسد:

اولين دليل بر وجود «نفس‏» آن است كه بدن دائما در حال تغيير و تبدل است‏به حسب كم و كيف و عوارض ديگر و به حسب جوهر ذات بناء بر حركت جوهرى كه ثابت‏شده است و نفس ناطقه از اول عمر تا آخر عمر باقى است و آنچه متبدل است، غير از چيزى است كه متبدل نيست پس نفس غير از بدن و مزاج است‏» .

برهان دوم: انديشه من و وحدت اعمال نفسانى

انسان موقعى كه با خود و از خود سخن مى‏گويد يا ديگرى را مخاطب قرار مى‏دهد، تمام توجهش به نفس است نه به جسم مثلا موقعى كه مى‏گويد: من مى‏روم و مى‏آيم و من مى‏خوابم و... تمام نظرش در مبدا اين افعال است لذا حركت پاها و برهم نهادن چشم از خاطرش نمى‏گذرد و به‏طور كلى انسان در كارى كه انجام مى‏دهد به ذات خود توجه دارد تا آنجا كه مى‏گويد من چنين و چنان كردم و از جميع اعمال بدنش چه‏بسا غفلت دارد (صغرى) و آنچه بالفعل معلوم او است، غير از چيزى است كه از آن غفلت دارد (كبرى) پس ذات انسان و نفس او مغاير بدن او است (نتيجه) (5) .

در اين استدلال آنچه به آن بيشتر برخورد مى‏كنيم، كلمه «من‏» كه معرف نفس و قواى نفسانى است نه جسم و آثار او.... يعنى در احوال و اعمال نفسانى، نظم و انسجامى است كه حكايت از قوه نيرومندى مى‏كند كه بر نظام او اشراف دارد، اين احوال و اعمال نفسانى بر دور يك مركز ثابت مى‏چرخند و به يك غير متغير متصل و سخت‏بهم مرتبطند و در همه احوال مختلف شخصيت انسان ثابت‏بوده، يكى مى‏باشد.

شيخ الرئيس در آثار متعدد خويش اين‏گونه تعبير مى‏آورد كه نسبت نفس به آثارش چون نسبت‏حس مشترك به محسوسات مختلف است، هر دوى اينها، پراكنده را گرد مى‏آورند و موجب نظم و ترتيب مى‏شوند (6) .

اين دليل و برهان ابن سينا اشاره دارد به برهان مشهورى كه مورد توجه دانشمندان علم النفس است كه پيرو مذهب روحى هستند و خلاصه آن اين است كه لازمه وحدت اعمال نفسانى، اين است كه اصلى باشد كه از آن اصل صادر شوند و اساسى باشد كه بر آن متكى گردند، فقدان اين اصل و يا معدوم شدن آن به معناى ضعف حيات عقلى يا پايان يافتن آن مى‏باشد پس وحدت اعمال نفسانى مستلزم اصلى براى آنها است پس لازم است نفس موجود باشد.

بديهى است كه اين خصلت‏ها و خصايص انسانى كه در بالا ذكر شد، در ساير حيوانات ديده نمى‏شود مثل تكلم و سخن گفتن و نطق و انفعالات ناشى از خنده يا گريه يا خجالت و شرمندگى و...

اين خصلت‏ها در انسان به اين جهت موجود هستند كه انسان، نفسى دارد كه ساير حيوانات آن را ندارند و از آن تعبير به نفس ناطقه مى‏آورند.

«سميح عاطف الزين‏» در كتاب «علم‏النفس‏» خود (7) به عنوان دليل دوم ابن سينا چنين مى‏نويسد:

«خصائص الانسان التى لا توجد عند الحيوان كالنطق والانفعالات من ضحك او بكاء او خجل ... و هى خصائص موجودة بسبب النفس التى اريه...» .

يعنى: «انسانها خصايص و خصلتهايى دارند كه نزد حيوانات موجود نيست از قبيل تكلم و سخن گفتن و انفعالات ناشى از حالت‏خنده و گريه يا شرمندگى در انسانها (صغرى) و اين خصلت‏ها به سبب مبدائى به نام نفس ناطقه در انسان موجودند پس نفس ناطقه موجود بوده، داراى هستى است (نتيجه) .

«محمد حسين فاضل تونى‏» در كتاب «حكمت قديم‏» از اين دليل ابن‏سينا اين‏گونه تعبير مى‏آورد:

«آنچه از آن در زبان عربى به لفظ «انا» و در فارسى به لفظ «من‏» تعبير مى‏شود، مغاير است‏با آنچه به لفظ «هو» در عربى و «آن‏» در فارسى تعبير مى‏گردد پس ناچار بايد بدن و اعضا، غير چيزى باشد كه از آن به لفظ «انا و من‏» تعبير مى‏شود. و از «انا و من‏» مراد، نفس ناطقه است پس معلوم شد كه نفس با بدن مغاير است‏يعنى نفس غير از بدن و بدن غير از نفس است و نفس و بدن يك چيز نيستند و مغاير همديگر مى‏باشند.

برهان سوم: برهان استمرار

ابن‏سينا برهان ديگرى براى اثبات وجود نفس و روح اقامه مى‏كند و ما آن را «برهان استمرار» مى‏ناميم. و حاصل اين برهان اين است كه زمان حال ما در درون خود، حامل گذشته ما است و آماده رفتن به آينده است، زندگى امروز ما بازندگى ديروز ما به‏هم پيوسته است‏بدون اين كه خواب و امثال آن، خدشه و انقطاعى در آن پديد آورند، بلكه اين سلسله تا سالهاى پيش نيز حلقه‏هايش با يكديگر مرتبط است.

بديهى است كه اين تسلسل از اين جهت است كه احوال نفس از يك سرچشمه، فيضان مى‏كند و چون دائره‏اى برگرد يك نقطه حركت مى‏نماد.

«ابن سينا» در كتاب «رسالة فى معرفة‏النفس الناطقة‏» ص 44 چنين مى‏نويسد:

«اى عاقل بدان كه امروز درست همان كسى هستى كه در همه عمرت بوده‏اى حتى بسيارى از آنچه را كه بر تو گذشته است، به ياد دارى و تو ثابت و مستمرى و در اين شكى وجود ندارد ولى بدن تو همه در تحليل و تجزيه و نقصان است از اينرو آدمى به غذا نيازمند است تا بدل ما يتحلل بدن او گردد. اما تو خود مى‏دانى كه مدت بيست‏سال از بدن تو از آنچه در آغاز بود، چيزى بر جاى نمانده است ولى تو در تمام اين مدت به بقاى ذات خويش معترف هستى و در تمام عمر نيز چنين خواهد بود پس ذات او با بدن تو و اجزاى ظاهرى و باطنى آن مغاير است‏» (8) .

اين مساله يعنى استمرار حيات عقلى و اتصال آن، از جمله مسائلى است كه از دانشمندان اروپائى به نام «ويليام جيمز» و «برگسون‏» نيز به آن اعتراف نموده‏اند و آن را از خصلت‏هاى اعمال نفس و از بزرگترين دلائل بر وجود «من‏» يا شخصيت‏به شمار آورده‏اند به نظر آنان حركات فكرى را نه سكون و نه انقسام، بلكه يك جريان متصل و مستمر است.

از اين دليل «سميح عاطف الزين‏» در كتاب علم‏النفس خود ص 15 چنين تعبير مى‏آورد و آن را چنين نقل مى‏كند:

«برهان الاستمرار يعنى ان النفس ثابتة و مستمرة بينما البدن فى تخلل و انتقاص و لذا فالنفس مغاير للبدن‏» .

يعنى: «همانا نفس ثابت و مستمر است درحالى كه بدن و اعضاى بدن و افعال آن در مرحله كاستى و نقص و زيادى قرار دارند از اينرو نفس با بدن مغاير است‏» .

1) رسالة فى القوى النفسانية، تاليف ابن سينا: ص 20- 21.

2) كتاب «درباره فلسفه اسلامى و روش تطبيق آن‏» ص 188 تاليف: ابراهيم بيومى مذكور ترجمه عبدالمجيد آيتى تاريخ نشر 1360ش.

3) جلد اول تاريخ نشر 1411ه - 1991م از انتشارات دارالكتاب المصرى: ص 15.

4) از انتشارات مولى خيابان انقلاب، تاريخ نشر سال 1360ش ، ص 119.

5) رسالة فى معرفة النفس الناطقة. تاليف: شيخ الرئيس بوعلى سينا: ص 9.

6) رسالة فى معرفة‏النفس الناطقة تاليف ابن سينا: ص 9- 10- شفا: ج‏1، ص 362- النجاة : ص‏310- 133- الاشارات: ص 121 مراجعه فرمائيد.

7) ص 15.

8) به نقل ازكتاب: «درباره فلسفه اسلامى، روش و تطبيق آن‏» : ص 121.

درسهايي ازمكتب اسلام-سال 79-شماره9

/ 1