بررسي برهان وجودي آنسلم
حميد پارسانياوجه تسميه برهان
در تاريخ انديشه اسلامي ضمن اعتراض به صديقي بودن برهان بوعلي كوشش شده است تا براهين ديگري كه داراي ويژگي برهان صديقين باشد، اقامه شود. برخي از براهين ديگري كه خصوصا از ناحيه اهل معرفت اقامه شدهاند، در صورت تام بودن از خصوصيت برهان صديقين برخوردار خواهند بود، زيرا در آن براهين به چيزي غير از وجود نظر نميشود، بلكه تلاش ميشود با نظر به خود وجود واجب بر وجوب آن استدلال شود.در تاريخ فلسفه غرب نيز برهاني اقامه شده است كه در صورت تام بودن ميتواند ويژگي مورد نظر در برهان صديقين را داشته باشد. اين برهان، به برهان وجودي آنسلم شهرت يافته است. وجودي ناميدن اين برهان ناظر به برخورداري آن از خصلت برهان صديقين نيست، بلكه متأثر از تقسيم سهگانه كانت نسبت به براهين اثبات واجب است. او براهيني را كه در اثبات واجب اقامه ميشود، به سه دسته تقسيم ميكند:اوّل، براهيني كه از تجربهاي معيّن و خصوصيّتي ويژه جهان حسي، مانند نظم يا غايات موجود در امور محسوس و طبيعي آغاز ميشوند، و تا اثبات برترين علت ادامه مييابند.دوّم، براهيني كه از تجربهاي نامعيّن آغاز ميشوند.سوّم، براهيني كه به هيچ تجربهاي از جهان واقع متكي نيست و تنها بر مدار مفاهيم محض سازمان مييابد.او برهانهاي دسته نخست را گيتي ـ يزدانشناختي1 ناميد كه پس از او برهان غايتشناختي2 يا نظم ناميده ميشوند. كانت براهين دسته دوّم را براهين جهانشناختي3 و براهين دسته سوّم را براهين وجودشناختي4 يا وجودي نام گذارد.(1)بر اساس تقسيمي كه كانت از براهين دارد، برهان امكان و وجوب به دليل آن كه از تجربه و شهود انسان نسبت به اصل واقعيت استفاده ميكند، برهاني جهانشناختي است. از ديدگاه كانت، اوّلاً: تجربه و شهودِ واقع تنها محدود به حسّ است و ثانيا: «وجود» يكي از مفاهيم و مقولات پيشيني ذهن آدمي است و به همين دليل از نظر او، اگر برهاني با تأمل در وجود و هستي شكل گيرد، يك برهان مفهومي محض است. با معياري كه كانت ارائه ميدهد، هر برهاني كه ويژگي مورد ادعاي برهان صديقين را داشته باشد، يعني از نظر و تأمل در وجود شكل بگيرد، اوّلاً: از براهين دسته سوّم است و ثانيا: اثري از شهود و تجربه واقعيت در آن نيست.براساس تقسيمي كه كانت نسبت به براهين انجام ميدهد و براساس تعريف و تبييني كه او از هستي و وجود دارد، برهان امكان و وجوب به دليل آن كه از تجربه و شهود انسان نسبت به اصل واقعيت استفاده ميكند و به تحليلهاي مفهومي محض محدود نميشود، برهاني وجودي نيست. برهان مبتني بر امكان فقري و همچنين برهاني كه از علامه طباطبايي بيان داشته است، به دليل اعتمادي كه به اصل واقعيت دارند و از جهت پيوند و ارتباطي كه با متن واقع پيدا ميكنند، نميتوانند در ذيل عنوان براهين وجودي كانت قرار گيرند.براهيني را كه از احكام امكان ماهوي يا از احكام امكان فقري استفاده ميكنند، شايد بتوان به دليل استفادهاي كه از احكام واقعيتهاي مقيد ميكنند، و در عين حال به واقعيت يا ماهيتي خاص نيز نظر نميدوزند، در زمره براهين جهانشناختي كانت قرار دارد، ولي تقريري كه علامه طباطبايي از برهان صديقين دارد، در ذيل براهين دسته دوّم نيز قرار نميگيرد، زيرا اين برهان به احكام هيچ يك از واقعيتهاي محدودي كه به تجربه و شهودهاي حسي درميآيند نظر نميدوزد، تا در ذيل يكي از دو دسته براهين نخست كانت قرار گيرد. اين برهان در جستجوها و تحليلهاي منطقي مربوط به مفهوم وجود نيز محدود نميشود تا در ذيل براهين دسته سوّم قرار گيرد. برهان صديقين علامه طباطبايي و هر برهان ديگري كه از ويژگي مربوط به برهان صديقين به راستي برخوردار باشد، نظر به وجودي ميدوزد كه اوّلاً مفهومي ذهني نيست، بلكه واقعيتي خارجي و مصداقي عيني است و ثانيا امري محدود و مقيد كه به شهود و تجربه حسي درآيد، نميباشد. البته كانت نه به چنين واقعيتي اذعان دارد و نه برهاني را كه حاصل نظر و تأمل در آن باشد، قبول ميكند.به نظر كانت، برهاني كه از طريق تأمل در صرف وجود شكل گرفته باشد برهاني خواهد بود كه در حوزه كاوشهاي صرفا مفهومي سازمان مييابد و با آگاهيها و قضايايي كه از طريق مواجهه با واقعيت پديد ميآيند، بيارتباط است البته اين خصوصيّات نسبت به برخي از تقريرهاي برهان صديقين و از جمله، برهاني كه آنسلم ارائه ميدهد، صادق است.