برهان حقايق نفسالامري تنها برهاني است كه خواجه طوسي (ره) آن را در اثبات عقل مفارق خالي از خلل و رخنه يافته است.اين برهان پس از وي نزد غالب متفكران مقبول افتاده است.برهان حقايق ابدي لايب نيتز در اثبات وجود خدا،در اساس، مانند برهان خواجه طوسي است. حكيمان حوزه فلسفي شيراز معماي منطقي معروف به شبهه جذر اصمّ را در نشان دادن خلل برهان حقايق نفس الامري طرح كردند. خواجه طوسي بدون آنكه به ارتباط معماي جذر اصمّ با برهان خويش در اثبات عقل مفارق توجه دهد، در نقد يكي از آثار منطقي ابهري، اين معمّا را طرح و برون شدي را پيشنهاد كردهاست. بررسي تطبيقي ـ تاريخي راه حل وي موضوع نوشتار حاضراست.كليد واژه ها: پارادكس دروغگو (معماي جذر اصمّ)، نفس الامر،عقل مفارق، تغاير خبر و مخبرعنه، فعل گفتاري. حكيمان برهانهاي گوناگون دراثبات عقل مفارق آوردهاند. خواجه نصير الدين طوسي (598 ـ672 ق) غالب ادله فيلسوفان را مورد نقّادي قرار دادهاست (طوسي ،تجريدالاعتقاد، 131 ـ 136). موضع وي در تجريدالاعتقاد اين است كه وجود جوهر مجرد و عقل مفارق ممتنع نيست و يا حداقل دليل عقلي بر امتناع آن وجود ندارد ولكن ادله حكما در اثبات آن پر رخنه و خللماست (همان، 130) بنابراين تصديق به وجود عقل مفارق نه خرد ستيز است و نه خردپذير؛ يعني دلايل ارائه شده در اثبات آن ناتوان است و دليلي نيز بر امتناع آن نميتوان داشت. خواجه (ره) در اين مسأله از موضع فيلسوفان عدول كرده و از ديدگاه متكلمان جانبداري كردهاست (بنگريد: سلمان ماهيني، 12-18)برهان حقايق نفسالامري در فهرست ادلهاي كه خواجه طوسي به نقد آنها پرداخته است وجود ندارد. برخي از شارحان تجريد كه به ديگر ادله حكما در اثبات عقل مفارق اشاره كردهاند، سخني از برهان حقايق نفسالامري به ميان نياوردهاند (قوشجي، 194). اين برهان را خواجه طوسي در تك نگارهاي به نام «اثبات عقل مفارق » بيان كردهاست (طوسي، تلخيص المحصل ، 479 ـ 481).كساني چون ميرزامهديآشتياني (1306ـ1374 ق) اين برهان را مسلك خواجه طوسي دانستهاند (ص 165). طرح معماي جذر اصمّ يكي از مهمترين روي آوردهاي انتقادي به برهان حقايق نفس الامري را به ميان آوردهاست. به همين دليل با گزارش تقرير خواجه طوسي از برهان حقايق نفسالامري و بيان رخنهاي كه معمّاي جذر اصّم در آن نشان ميدهد به نقد تحليل خواجه طوسي از معمّاي دروغگو ميپردازيم.
1ـ خواجه طوسي (ره) و برهان حقايق نفس الامري
برهان خواجه طوسي در اثبات عقل مفارق از مقدمات زير تأليف يافتهاست:يك - احكام يقيني كه ذهن ما به آنها حكمميكند - ماننداينكه «يك نصف دواست » مطابق با حقيقت نفسالامري است (برخلاف قضاياي كاذب).دو ـ مطابقت قابل تصور نيست مگر در خصوص دوامري كه تغاير بالشخص دارند و در آنچه مطابقت حاصل مي شود، متحد هستند.سه ـ قضاياي يقيني كه ثبوت ذهني دارند لاجرم ثبوتي نيز خارج از ذهن دارند به گونهاي كه بين آنچه در ذهن هست و آنچه در خارج هست مطابقت اعتبارميشود. از ثبوت خارجي به آنچه درنفسالامراست، تعبيرميشود.چهارـ اين امر ثابت خارج از ذهن يا قائم به خود است و يا متمثّل درغيراست درصورت نخست يا داراي وضع است يا چنين نيست. فرض نخست باطل است زيرا احكام يقيني متعلق به جهت خاص، شخص معين و يا زمان معين نيست. (خواجه در ابطال اين فرض دو دليل ديگر نيز آوردهاست. كه به دليل اختصار گزارش نميشود)فرض دوّم نيز باطل است زيرا آن همان نظريه مثل افلاطوني است (خواجه دراين مسأله از ديدگاه حكماي مشاء تبعيت ميكند. ميرزاي آشتياني بر آن است كه نيازي به ابطال اين فرض نيست زيرا چنين فـرض به يك معنا قـبول كردن جوهر مفارق است (آشتياني، ص 166) بنابراين تنها ميتوان گفت: امر ثابت خارج كه احكام ذهني مطابق آن است، متمثّل در غيراست. اين فرض خود دو گونه قابل تصوراست زيرا آن غير يا داراي وضع است يا داراي وضع نيست. اگر آن غير داراي وضع باشد، لاجرم امر متمثّل در آن نيز داراي وضع است. در حالي كه در ابطال فرض نخست بيان شد كه مطابق احكام يقيني نميتواند داراي وضع باشد پس بايد گفت امر ثابت در خارج كه مطابق احكام يقيني است، متمثّل در چيزي است كه داراي وضع نيست.پنج ـ از آنجا كه احكام يقيني ازلاً و ابدا واجبالثبوت هستند متمثّل فيه نمي تواند امر بالقوه و تغييرپذير باشد والا ثبوت حالّبدون محلّلازم ميآيد.نتيجه : موجود قائم به خود در خارج از ذهن وجوددارد كه داراي وضع نيست وبالفعل بر همه معقولات ابدي ـ باحفظ كثرت ـ مشتمل است واين همان عقل كل مفارق است.روشن است كه خواجه از طريق تحليل صدق قضيه حقيقي كه به مصاديق واقعي معين محدود نيست و مطابق آن نفسالامر هست به اثبات عقل مفارق ميپردازد.برهان حقايق ابدي لايب نيتز1(1646 ـ 1716م) دراثبات وجود خدا نيز در اساس به روش خواجه طوسي اقامه ميگردد.قضاياي رياضي، به عنوان مثال، احكام ضروري و ابدي هستند و صدق آنها محدود به حقايق واقعه نيست. به عنوان مثال قضيه « شكلي كه به سه ضلع محدود باشد، سه زاويه دارد» صادق است، حتي اگر مثلثي در خارج وجودنداشتهباشد. حقايق ابدي امور پنداري نيستند، بنابراين، مطابق متافيزيكي لازم دارند. اين حقايق بايد در ذهن معين به نحو مطلق بالضرورة(و عاري از تحول ) تحقق داشته باشد يعني خدا (كاپلسون 2، 337 / تقريري ديگر: راسل، 2 / 815). لايب نيتز مانند خواجه طوسي به قضاياي حقيقي بالضرورة صادق استنادميكند كه صدق آن محتاج مطابق در خارج است ولكن مطابق آنها بر خلاف قضيه خارجيه، امور متغير داراي وضع نيست.خواجه طوسي بر خلاف لايب نيتز اين دقت را داشته است كه برهان حقايق نفس الامري فقط اثبات كننده جوهر مفارق متافيزيكي است كه مشتمل بر حقايق ابدي باشد. اين جوهر مفارق خدا نيست زيرا جوهر مفارق بايد مشتمل بر حقايق نفسالامري بالفعل كثير باشد و اين امر در خصوص واجب تعالي روا نيست (خواجه طوسي، تلخيص المحصل ،481)
معماي جذراصمّ ومناط صدق قضاياي حقيقي
برهان حقايق نفسالامري را بايد دليل معرفت شناختي ( و نه وجود شناختي ) دانست كه بر نظريه خاصي در تفسير صدق استوار است، اين نظريه را ديدگاه ارسطويي صدق و يا نظريه مطابقت با واقع ميخوانيم. 3 صدق قضيه بر مبناي اين نظريه عبارت از مطابقت آن با واقع است. مناط صدق قضيه بر حسب نوع قضيه بر سه قسم است: خارج، ذهن و نفسالامر زيرا هر قضيهاي از حيث نوع محمول (معقول درجه اول، معقول درجه دوم منطقي و يا معقول درجه دوّم فلسفه) يا خارجي است يا ذهني و يا حقيقي است ابراهيميديناني، 202ـ197).يكي از روي آوردهاي نقد نظريه ارسطويي صدق، طرح معماي دروغگواست كه نزد دانشمندان مسلمان در قرن هفتم به نام شبهه جذر اصّم خوانده شدهاست.امروزه اهميت معماي دروغگو در نقد نظريات صدق مورد توجّه فراوان فيلسوفان منطق است. (مارتين4، 1 - 8 ).رواقيان نخستين حكيماني بودهاند كه معماي دروغگو را در نقد نظريه ارسطويي صدق طرح كردهاند (فان اس، 49) و در ميان دانشمندان مسلمان جاحظيه (از فرق معتزله) نخستين بار اين مبحث را طرح كردهاند (همان، 48) رواقيان و جاحظيه معماي دروغگو را مبطل نظام دو ارزشي (هرقضيهاي به نحو مانع خلو يا صادق است يا كاذب) ميدانستند، زيرا به زعم آنها اگر كسي بگويد: «آنچه در اين سطر نوشته شدهاست، كاذباست». با قضيهاي مواجه هستيم كه نه صادق است ونه كاذب. متكلمان ديگر به استلزام اجتماع صدق و كذب در اين معمّا عطف توجه كردند و آراء كلامي رقيب را با ارجاع به آن احاله به محال كردند.معتزله نظريه ثنويت را (عبدالجبار معتزلي، 5/ 36، 77)،اشاعره نطريه حسن و قبح عقلي نظريه را(تفتازاني، 4/286 و 287) بر همين مبنا نقد كردهاند (فرامرز قراملكي،معماي جذر اصّم نزد متكلمان، 69).اگر معماي دروغگو مستلزم اجتماع صدق و كذب است آنگاه برهان حقايق ابدي رابا تناقض مواجه مي كند، زيرا «هرسخن من اينك دروغ است» مستلزم اجتماع صدق وكذب است و آن نيز مستلزم اجتماع نقيضين در نفسالامر و عقل مفارق است.
خواجه طوسي و حل معماي دروغگو
از آنجا كه خواجه طوسي مبتكر برهان حقايق نفسالامري است تحليل وي از معماي دروغگو را مورد بررسي قرارميدهيم. وي تحليل خويش از ساختار منطقي معما را بر اساس تقرير ابهري ارايه كردهاست. اثيرالدين ابهري (597 ـ664 ق) از منطق نگاران دو بخشي است كه بحث از معماي دروغگو را در آثار منطقي خودآوردهاست. وي در كشف الحقايق به تفصيل و در تنزيل الأفكار به طور خلاصه شبهه جذر اصّم را طرح كردهاست. تقرير ابهري از معمااين است كه جمله «هرسخن من در اين لحظه دروغ است». در صورتي كه گوينده، سخن ديگري غيراز آن نداشته باشد، يا صادق است يا كاذب اگر صادق باشد، هم صادق است و هم كاذب. و اگر صادق نباشد، لازم ميآيد برخي از مصاديق آن صادق باشد و چون بنابه فرض مصداقي جز همين جمله وجود ندارد، پس خود اين جمله صادق است، در حالي كه كاذب انگاشته شدهاست پس هم صادق است وهم كاذب (ابهري، 262 ـ 265)خواجه طوسي به دليل اينكه از منطق نگاران نه بخشي است در آثار درسي خود، مانند اساس الاقتباس و تجريدالمنطق، به طرح معماي دروغگو نپرداخته است بلكه در نقد تنزيل الأفكار ـ منطق دو بخشي ابهري ـ ديدگاه خود را آورده است. (فرامرز قراملكي، معماي جذر اصّم نزد منطق دانان قرن هفتم، ص 82)وي ابتدا به تحليل دليل بروز معما پرداخته است. خواجه گويد: «از آنجا كه شأن خبر بودن اقتضا ميكند كه بتواند از هر امري حكايت كند، ممكن است قضيهاي حاكي از قضيه ديگر باشد. در چنين مواردي خبر دوم به اعتباري مخبرعنه است وبه اعتبار ديگر خبراست. اگر خبر اول حاكي از دروغ بودن خبر دوم باشد، در اين صورت صدق خبر اول و كذب خبر دوّم متلازم است. حال اگر خبر دوّم چيزي جز خبراول نباشد، يعني قضيهاي حاكي از كذب خودش باشد، در اين صورت، آن قضيه از حيث اينكه خبراست، صادق است و از آن حيث كه مخبرعنه است كاذب است و لذا صدق و كذبش متلازم است. و به اين ترتيب معماي «كل كاذب في هذه الساعة»پديدارميشود. (طوسي، تعديل المعيار، 235 ، 236). خواجه در تحليل سّر بروز معما متفّرد است، وي شرايط زير را براي بروز معما برميشمارد: اولاً محكي عنه قضيه و مخبرعنه آن خبر باشد. به تعبير منطق دانان جديد قضيه داراي محمول درجه دوم باشد. ثانيا خبري كه مخبرعنه اين خبر است، چيزي جز همين خبر نباشد تا بتواند انصراف به خود5 داشته باشد. ثالثا مفاد حكم در اين جمله، حكم به كذب مخبرعنه باشد تا بتواند ارجاع به خود معيوب بوده 6 و خود را نفي كند.
راه حل خواجه طوسي
خواجه طوسي در مقام نقد راه حل ابهري پس از باز سازي راه حل وي، روش ديگري در حل معما ارايه ميكند: و پاسخ تحقيقي اين است: صدق و كذب عارض هر خبري است كه با مخبرعنه دوگانگي داشته باشد. تا بتوان به نحو معنا داري تقابل آن را با خبر ديگري كه نقيضش است، تصور كرد به گونهاي كه اگر يكي از اين دو خبر با مخبرعنه مطابق باشد خبر ديگر با آن مطابق نباشد و به اين ترتيب حكم به صدق يكي مستلزمِ كذب ديگري است. در اين صورت از ثبوت هر يك، ارتفاع ديگري لازم ميآيد و بر عكس.اما اگر خبر همان مخبرعنه باشد در اين صورت صدق و كذب قابل تصور نيست چرا كه مطابقت و عدم مطابقت معناندارد، زيرا مطابقت و عدم مطابقت خبر در مورد دو امر متغاير قابل تصور نيست و لذا تناقض هم در اين مورد قابل تصور نيست چرا كه در خصوص امر واحدي نمي توان گفت از ثبوتش رفع چيزي لازم ميآيد و يا از رفعش ثبوت چيزي لازم ميآيد.در مورد خبري كه از كذب خود حكايت مي كند. اساسا مطابقت و عدم مطابقت (به معناي عدم در مقابل ملكه ) قابل تصور نيست و لذا نه مي توان گفت صادق است، و نه مي توان گفت كاذب است و اگر به صدق يا كذب حكم كنيم محال لازمميآيد اما از سلب يكي از اين دو وصف، صدق ديگري لازم نميآيد. (طوسي، تعديلالمعيار، 237).
راه حل خواجه طوسي در ترازوي نقد :
يك - خواجه طوسي در تحليل معماي دروغگو دو نو آوري دارد: 1ـ تحليل دلايل بروز معما و تبين ساختار منطقي آن 2ـ تعيين نوع مغالطهاي كه در معما وجود دارد. از نظر وي معما بر مغالطه سوء اعتبار حمل مبتني است. زيرا حكم به كذب امري شده است كه قابليت موضوع شدن نسبت به اين وصف راندارد. از علامه حلي (648 ـ 726 ق) گزارش شدهاست كه وي آنرا مغالطه اخذ ما بالفرض مكان ما با لذات ميداند(دواني، 111) و سمرقندي (ح 638ـ704 ق) آن را جمع مسائل تحت مسأله واحد تلقي ميكند (134).دو ـ خواجه از طريق انكار صدق وكذب پذيري جمله «هرسخن من اينك كاذب است» به حل معماپرداختهاست. از نظر وي اينكه صادق انگاشتن اين جمله مستلزم كذب آن است و كاذب انگاشتن آن مستلزم صدقش است نشان مي دهد كه آن نه كاذب است ونه صادق. به لحاظ قواعد منطقي سخن خواجه دقيق است. مدعاي وي را در صورت برهان زير ميتوان نشان داد: