تأملی دوباره در بحث وجود ذهنی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تأملی دوباره در بحث وجود ذهنی - نسخه متنی

علی شیروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

«قداتفقت السنة الحكما خلافاً لشرذمة من الظاهرين علي انّ للاشياء سوي هذا النحو من الوجود الظاهر والظهور المكشوف لكل واحد من الناس وجوداً او ظهورا آخر عبّر عنه بالوجود الذهني.7 زبانهاي حكيمان، برخلاف گروه اندكي از ظاهرگرايان، بر اين امر اتفاق دارد كه اشيا، علاوه بر اين‏گونه از وجود آشكار و ظهوري كه براي هريك از مردم روشن است، وجودي ديگر و يا ظهوري ديگر نيز دارند كه از آن به‏وجود ذهني تعبير مي‏شود.»

اين بيان خود دو ادعاي ضمني را در بر دارد.

1ـ اينكه وجود بر دو قسم است وجود خارجي و وجود ذهني.

2ـ اينكه موجودات ذهني اتحاد ماهوي با موجودات خارجي دارند.8 البته تا آنجا كه به «هستي‏شناسي» مربوط مي‏شود وظيفه اصلي حكمت متعاليه به‏عنوان شاخه‏اي از فلسفه اولي كه از احكام وجود من حيث هو وجود بحث مي‏كند، پرداختن به‏همان بحث اول است كه بحث از اقسام اوليه وجود مي‏باشد، نه بحث دوم، اما مسئله شناخت‏شناسي مستقيماً به بحث دوم مربوط مي‏شود. از اين رو ادله‏اي كه براي اثبات وجود ذهني اقامه شده9 مستقيماً ناظر به مدعاي نخست است، ولي بخش دوم نيز قطعاً جزء مدعاي اصحاب حكمت متعاليه مي‏باشد، و ازاين‏روست كه در بيان مدعاي خود گاهي مي‏گويند: «شي‏ء غير از وجودي كه در خارج دارد، وجودي نيز در ذهن دارد.»10 و گاهي مي‏گويند: «اشيا علاوه بر اين نحو از وجود ظاهر (وجود خارجي) وجودي ديگر نيز دارند.»11

اين قبيل عبارات صريح در آن است كه شي‏ء واحدي هم در خارج است و هم در ذهن، نه آنكه چيزي در خارج باشد و چيز ديگري در ذهن. البته مقصود عينيت در وجود شخصي واحد نيست، بلكه نوعي هويت و اتحاد است كه براساس آن مي‏توان گفت همان شي‏ء خارجي در ذهن معلوم واقع شده است و اين ادعاي شناخت شناسانه در باب معرفت شناسي است كه معركه آرا مي‏باشد. و به همين دليل و با درك همين نكته است كه برخي از فيلسوفان معاصر پيرو حكمت متعاليه در اين مقام از مدعا، چنين تعبير كرده‏اند كه:

«اين فرضيه (يعني نظريه مشهور حكما در مسئله وجود ذهني) بر اين اساس است كه ادراكات ما از اشيا يعني حضور همان ذات اشيا ـ نه وجود اشيا ـ در ذهن ما ذات اشيا در دو موطن مي‏توانند يك موطن، موطن عين است و عالم خارج در ذهن ما، و موطن ديگر موطن نفس ماست. پس يك ذات است كه در دو موطن دو نوع وجود پيدا مي‏كند.»12

مدعاي حكيمان را به اين صورت نيز مي‏توان بيان كرد كه:

آنچه در ذهن ماست بعينه در خارج نيز هست. يعني به جاي آنكه بگوييم آنچه در خارج است، در ذهن ما وجود دارد، آنگاه به اثبات وجود ذهني بپردازيم، با كمي تأمل دانسته مي‏شود كه آنچه براي ما ظاهر و روشن است، در اصل وجودهاي ذهني است و اگر چيزي بايد ثابت شود، وجودِ خارجي داشتن اين امور است. و اگر مسئله اين‏گونه مطرح شود صبغه معرفت‏شناسي آن بارزتر خواهد بود، و ترتيب منطقي بحث نيز بهتر رعايت شده است.

پنجم: در بيانهاي اصحاب حكمت متعاليه، هيچ دليل قابل قبولي براي اثبات اينكه آنچه در ذهن است و آنچه در خارج است ماهيتاً و ذاتاً يكي هستند، اقامه نشده است. همه ادله وجود ذهني، همان‏گونه كه زمينه تاريخي طرح آن اقتضا مي‏كند، براي اثبات قسمت اول مدعا اقامه شده است، يعني اينكه هنگام علم، چيزي در موطن نفس تحقق مي‏يابد كه آثار خارجي آن بر آن مرتب نمي‏گردد و از آن به وجود ذهني ياد مي‏شود. نهايت مطلبي كه درباره قسمت دوم مدعا بيان شده، چيزي است كه براي ابطال قول به شبح آورده‏اند، و آن نيز چيزي جز تمسك به بطلان سفسطه نيست. عصاره سخن دراين‏باره در كلام علامه طباطبايي آمده است:

«ولو كان الموجود في الذهن شبحاً للامر الخارجي نسبة اليه نسبة التمثال الي ذي التمثال ارتفعت العينية من حيث الماهية، ولزمت السفسطة لعود علومنا جهالات. علي انّ فعليّة الانتقال من الحاكي الي المحكيّ تتوقف علي سبق علم بالمحكيّ، والمفروض توقف العلم بالمحكيّ علي الحكاية، ولو كان كل علم مخطئاً في الكشف عما وراءه لزمت السفسطة واديّ الي المناقضة، فانّ كون كلّ علم مخطئا يستوجب ايضاً كون هذا العلم بالعليّة مخطئا، فيكذب، فيصدق نقيضه و هو كون بعض العلم مصيبا.»13

توضيح مطلب فوق آن است كه بنابر نظريه اشباح، آنچه به ذهن مي‏آيد تطابق ماهوي با اشياي خارجي ندارد و ذات و حقيقت آنها را به ما نشان نمي‏دهد، بلكه تنها شبحي از آن مي‏باشد كه به‏نحوي از آن حكايت مي‏كند. علامه طباطبايي در ابطال اين نظريه مي‏گويد:

/ 9