محمّــد خــواجــوي قسمت اولوحدت وجودي كه عرفا و گروهي از فلاسفه بدان قايلند، وحدتي است كه در پهنه انديشه نميگنجدو آن، وحدت مفهومي و ذهني است ، نه وحدت حقيقي. ولي وحدت وجودي كه عرفاي الهي بدان قايلند و معتقَد ايشان است، وحدت خارجي وجود است، نه وحدت مفهومي و ذهني.فلاسفه، وجود را داراي يك حقيقت دانستهاند كه واجد مراتب شدت و ضعف است و تمامي موجودات - اعمّ از واجب تا هيولا - هر يك بحسب شدت و ضعف وجودي، از آن حقيقت برخوردارند؛ يعني در سنخ وجود، با هم اشتراك دارند ولي در مرتبه، با هم امتياز پيدا ميكنند؛ اين وحدتِ حقيقت وجود را وحدت تشكيكي مينامند. امّا عرفا و فلاسفه عرفانمشرب، حقيقت وجود را عين حق دانسته و موجودات (و نه مراتبش) را مظاهر و تجليات او ميدانند.«صدرالدين قونوي» گويد: «وجود عام، از جهت وحدت، مناسبت با اول تعالي دارد و فايض از اوست و از جهت كثرت، مناسبت با ممكنات داشته و مترتّب برآنهاست؛ زيرا اين وجود در واقع مغاير و مخالف وجود حقِ باطن1 - كه مجرد از اعيان و مظاهر ميباشد - نيست، مگر بواسطه نسبتها و اعتبارات؛ و نسبتها خود صفاتندكه بسببتعلقبمظاهر،ملحق بهآن وجود ميشوند.»2«قونوي» معتقد است: «وجود در حق تعالي عين ذات اوست و در غير او، امري زايد بر حقيقت آن غير است و حقيقت هر موجود عبارتست از نسبت تعيّن او در علم پروردگارش - از ازل تا ابد - و در اصطلاح محققان از اهل اللّه، اين حقيقت، عين ثابته است و در اصطلاح غير آنان از حكما، ماهيت ناميده ميشود و نزد متكلمان، بنام معلومِ معدوم و شيء ثابت و جز اينها، مصطلح است.»3برخي هم بكلّي كثرت را از وجود نفي كرده و تمام موجودات را موهوم و اعتباري ميدانند و براي حق تعالي مرتبهاي غير از وجود اشياء قائل نيستند. صدرالمتألهين اين نظريه را بعنوان نظريه جاهلان و متصوفان نقد ميكند.برخي هم قايلند كه در دار وجود، موجود واقعي و نفس الامري غير از حق تعالي وجود ندارد و موجوداتي كه در نظر ما جلوه دارند، صرف توهّم و تخيّلند؛ لازمه اين اعتقاد بطلان شرايع و كتب و پيامبران ميباشد.نظر عرفا در وحدت وجود