دیوانه عشق تو نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دیوانه عشق تو - نسخه متنی

رضا قاسم‏زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ديوانه عشق تو




  • مستم و ديوانه و شيدائيم
    آن گل زهرا كه جهان مست اوست
    روشنى ماه بُوَد چهره‏اش
    عطر بهاران همه از موى اوست
    نيست به گلزار جهان خوب‏تر
    اين گل طاها كه گل سرمد است
    زنده جهان از دم عيسايى‏اش
    خاتم شاهى جهان دريدش
    قبله عشّاق بود خال او
    مى‏كند اعجاز چو پيغمبرى
    مى‏شكند هر چه صنم باشد او
    بشكند او گردن فرعونيان
    مى‏سترد اشك ز بيچارگان
    يار شود بر دل غمخوارگان



  • مست گل و لاله زهرائيم
    چرخه اقليم جهان دست اوست
    ظلمت شبها بود از طرّه‏اش
    شيفتگان شيفته روى اوست
    چون گلِ زهرا گلِ محبوب‏تر
    چهره ماهش چو رخ احمد است
    دست خدايى يد بيضايى‏اش
    هر چه كند حكم همان آيدش
    سلطنت و مُلك جهان مال او
    بر همگان مى‏كند او رهبرى
    بر صف اشرار جهان تازد او
    خوار نمايد رخ نمروديان
    يار شود بر دل غمخوارگان
    يار شود بر دل غمخوارگان






  • اى گل زهرا كه جهان مست توست!
    شيفته ماه رخت، اين دلم
    مستم و از عشق تو ديوانه‏ام
    يك دم از آن حجله برون آ، گلم
    بر فكنى از رخ اگر آن حجاب
    ماه من از پرده درآ، جلوه كن
    ظلمت و جهل بشرى حاكم است
    حق شده آغشته به خون در ميان
    عرصه ناحق شده است اين جهان



  • عرصه و اقليم جهان دست توست!
    ساخته‏اند از گل رويت گِلم
    بر رخ زيباى تو پروانه‏ام
    گوشه چشمى بنما بر دلم
    چهره بپوشد ز رخت آفتاب
    روح جهان را به رخت تازه كن
    حق و عدالت به ميان حاكم است
    عرصه ناحق شده است اين جهان
    عرصه ناحق شده است اين جهان






  • مى‏رسد آخر به خطش، انتظار
    مى‏دهد آخر گل زهرا ثمر
    شيفتگان منتظر راه تو
    منتظر چهره چون ماه تو...



  • مى‏شكفد در قدمش صد بهار
    كشتى اسلام رهاند ز شر
    منتظر چهره چون ماه تو...
    منتظر چهره چون ماه تو...



هاديشهر ـ رضا قاسم‏زاده




  • از پرده اگر ماه پرى چهره درآيد
    ما را دگر از هجرت او شكوه سرآيد
    از غيبت اگر ماه فروزنده درآيد



  • با غمزه مستانه خود جلوه‏گر آيد
    از غيبت اگر ماه فروزنده درآيد
    از غيبت اگر ماه فروزنده درآيد






  • آن لعل لبش گر به تكلم شود آغاز
    زيبا صنم ار جلوه نمايد به دو صد ناز
    در هر قدمش آيتى از نو كند اعجاز



  • با نغمه داوودى اگر سر دهد آواز
    در هر قدمش آيتى از نو كند اعجاز
    در هر قدمش آيتى از نو كند اعجاز






  • گر پرده از آن جلوه تابنده گشايد
    انوار تجلى شه پاينده گشايد
    بر تشنه دلان چشمه زاينده گشايد



  • گر برقع از آن چهره تابنده گشايد
    بر تشنه دلان چشمه زاينده گشايد
    بر تشنه دلان چشمه زاينده گشايد






  • زيبا بود آن چهره ماهش به تماشا
    يك لحظه برون آر از آن پرده خدايا
    تنها نه منم جلوه او را به تمنا



  • زيباتر از آن يوسف زيباى دل آرا
    تنها نه منم جلوه او را به تمنا
    تنها نه منم جلوه او را به تمنا






  • زيبا شود آنروز كه دوران تو گردد
    اقليم جهان زير سواران تو گردد
    با شيعه «رضا» نيز به قربان تو گردد



  • روزى كه جهان پهنه جولان تو گردد
    با شيعه «رضا» نيز به قربان تو گردد
    با شيعه «رضا» نيز به قربان تو گردد



هاديشهر ـ رضا قاسم‏زاده

در آستان صبح وصال

ـ سلام بر تو اى الهه عشق، اى آفتاب پرده‏نشين، اى عصاره ولايت و اى ذخيره امامت، سلام بر تو كه بر اريكه دلها نشسته‏اى و بر اقليم عشق سلطانى.

ـ اى آفتاب حسن! در اقليم عشق اگر بر سرير جمال بنشينى، زيبا رويان جهان در مقابل جلوه جمالت به تعظيم درآيند و خاك ادب بوسند؛ زيرا كه جمال تو جلوه‏اى از جمال يار است و جمال زيبارويان انعكاس ذرّه‏اى از جمال توست و تو اى زيبا صنم! اگر نقاب از چهره براندازى و جهان به نور جمال خود برافروزى، رونق بازار حسن فروشان يكباره فرو ريزد.




  • عكس رويت رونق بازار مه رويان شكست
    با جمالت عشق را بر روى كار آورده‏اى



  • با جمالت عشق را بر روى كار آورده‏اى
    با جمالت عشق را بر روى كار آورده‏اى



محبوب من! در معبد عشق طنين پاى تو پيداست. در محراب عشق سجاده نياز گسترده و با اشك وضو ساخته‏ايم و بر كعبه رخت اقتدا كرده و با خيال روى تو تكبير مى‏گوييم و با گلبانگ سكوت در آستانه قنوت مى‏خوانيم:

«أللّهمّ أرنى الطلعة الرشيده و الغرّة الحميدة و اكحل ناظرى بنظرة منّى اليه».




  • هر شب به ياد روى تو من اقتدا كنم
    رخصت اگر به حريم تو يابم اى صنم!
    خواهم شبى نقاب ز رويت برافكنم



  • بر گرد روى ماه تو پروانه‏اى منم
    خواهم شبى نقاب ز رويت برافكنم
    خواهم شبى نقاب ز رويت برافكنم



چه با شكوه است نقطه آغاز آمدنت! روزى كه سيصد و سيزده ستاره نورانى گرد آفتاب رخت گردند. جانشين حضرت حق، مقصود آفرينش عالم! پيغمبر خاتم(ص) تنزيل مجيد در آستين تو نهاده و سلطان كرسى عدل، امام على(ع) تيغ عدالت بر ميان تو بسته و عيسى(ع) با تمام اعجاز، عنان سمند تيز پاى تو را گيرد و موسى(ع) با هزار جلوه طور، چراغدار راه تو باشد. سيلمان(ع) خاتم اختيار جهان در انگشت تو نهاده و خليل(ع) تبر بت‏شكن بر دوش تو گذارده و تمام افلاكيان و مقربان درگاه حضرت حق، مقيم آستان تو باشند و مريم و هاجر و سارا و خديجه(س) و خاتون دو سرا، حضرت زهرا(س) به بدرقه راهت آب پاشند.




  • زيبا شود آن روز كه دوران تو گردد
    روزى كه جهان پهنه جولان تو گردد



  • روزى كه جهان پهنه جولان تو گردد
    روزى كه جهان پهنه جولان تو گردد



روزى كه تو مى‏آيى و بر منبر گل مى‏نشينى، شميم دلنشين كلامت و عطر گلستان جمالت، جهان را رشك باغ جنان خواهد كرد. آسمان عطر خدا گرفته و در باغچه دلها، گلها همه نرگس خواهد شد. بذر صفا در كوير تشنه دلها روئيده و ايام، همه آدينه خواهد گشت.




  • از آن آدينه روزى كه به مستان باده پيمايى
    هر آدينه به دنبال تو و پيمانه مى‏گردم



  • هر آدينه به دنبال تو و پيمانه مى‏گردم
    هر آدينه به دنبال تو و پيمانه مى‏گردم



آرى! لحظه آمدن تو، بسيار تماشايى است كه با وجود تو در چمن دهر بساط عيش برپا شده و غنچه‏هاى عشق باغ آرزوهايمان با نسيم و عطر دلنواز تو شكوفه خواهد زد.

قبله من! بيا كه صحراى سينه ما در عطش اشتياق مى‏سوزد و كوير تفتيده دلها در انتظار رويش سبز بهاران است. تك درخت عشق ما در خشكسال اين حيات كه تنها مرغ عشق تو بر شاخسار آن نشسته، خشكيده است و قامت رعنايش از جور فراق شكسته. تو اى سحاب رحمت و مهر! بر دل تفتيده ما بار تا با نسيم دلنواز تو، به انتظار آمدنت بوستان شود.

اى آفتاب مهر! افسون بر يك هزاره است كه خورشيد جمالت بر ايوان هستى ما نتابيده و ما منتظران شيفته تو چشم بر آسمان ولايت دوخته و به انتظار طلوع آفتاب عدالت نشسته‏ايم.

مولاى من! دلسوخته‏هاى وادى عشقت، دشتهاى طلب و معرفت و عشق را در نورديده و بر آستانه فنا رسيده‏اند. بر ما تشنگان وادى فنا، جرعه‏اى از ساغر مهر تو عين بقاست. ما باده پرستان ميخانه عشق، در انتظار پيمانه‏اى از دست دلبريم.




  • به غير از راه ميخانه، رهى ديگر نداند دل
    بگردان دور مشتاقان، سبوى عشق را ساقى
    حجاب از چهره بگشاى و دمى از حجله بيرون آ
    زليخاى دل ما بين، چه سان ديوانه مى‏سوزد



  • كه مست از جام عشق است و بسى مستانه مى‏سوزد
    ز شور و جذبه آن مى لب و پيمانه مى‏سوزد
    زليخاى دل ما بين، چه سان ديوانه مى‏سوزد
    زليخاى دل ما بين، چه سان ديوانه مى‏سوزد



اى زيباترين گلواژه ديوان عشق! تو چون غزال رميده در غزل رام گشته و مطلع يك شعر خوب و عاشقانه خواهى شد. تو تفسير واژه «عشق» گرديده و در ديوان عشق براى هميشه جاودانه خواهى ماند.

اى ماه من! چه زيباست هر شب با خيال روى تو آرميدن و هر نيمه شب آفتاب ديدن. چه زيباست نقد جان را با عشق تو سودا نمودن و نرد عشق را به تو باختن! چه زيباست كشته مسلخ عشق تو بودن و بر آستان مهر تو جان سپردن!

اى غمگسار غمزدگان! گويند كه مأواى تو در دل شكستگان است. اى دوست! عمرى به راه تو دلى شكسته داريم. خراب آباد دل ما، جز با حضور سبز تو آباد نمى‏شود و ما ويرانه نشينان كوى عشق در انتظار «رجعت سبز» توييم.

هاديشهر ـ رضا قاسم‏زاده

/ 1